اِبْنِ حَمْدون، خاندانى بغدادي كه از اوايل سدة 3ق/9م چند تن از افراد
آن در علم و ادب و موسيقى شهرت يافتند و متوالياً در خدمت و منادمت چند تن
از خلفاي عباسى بودند. از اصل و نسب اين دودمان اطلاع دقيقى در دست نيست.
بحتري شاعر معروف سدة 3ق در قصيدهاي كه در مدح يكى از افراد اين خاندان
سروده (4/2247- 2250) در ضمن ابيات 23، 24، 25 آنان را از بنى زراره كه
تباري ايرانى داشتند، دانسته است (قس: موحد، 3).
افراد بنام اين خاندان عبارتند از:
1. ابراهيم بن اسماعيل بن داوود بن حمدون، نديمِ معتصم، واثق و متوكل.
وي اولين فرد از اين خاندان است كه به دربار خلفا راه يافته است (ابن
نديم، 144). گويا او از بين خلفا به واثق (خلافت: 227-232ق/842 -847م) بيش
از ديگران نزديك بود، اما يك بار به سبب مزاحى كه با خليفه كرد، باعث
رنجش خاطر او شد و خليفه پس از آنكه زمينى را به عنوان اقطاع به او بخشيد
و مقرريى برايش تعيين كرد، او را به اهواز فرستاد (ياقوت، 2/212-213). با
اينكه او در زمان واثق هميشه متوكل را مورد تمسخر و عتاب قرار مىداد، پس از
مرگ واثق، متوكل (خلافت: 232-247ق/847 -861م) وي را نديم خود ساخت، لكن
ديري نپاييد كه به سبب اظهار حزن و اندوه بر مرگ واثق، خليفه بر او خشم
گرفت و پس از آنكه وي را 300 ضربه شلاق زد، به سند تبعيد نمود (همو،
2/209-210). ابراهيم در زمان همين خليفه مدتى را نيز در زندان به سر برد
(مسكويه، 6/524). از آنچه ابن طيفور (ص 51) دربارة او نقل كرده، پيداست كه
مأمون (198- 218ق/814 -833م) را نيز ديده بوده است. از پايان زندگى او
چيزي دانسته نيست.
2. ابوعبدالله احمد بن ابراهيم، راوي، لغوي، شاعر و نديم چند تن از خلفاي
عباسى. سال ولادت و وفات او مشخص نيست، اما از گفتار ياقوت (14/144)
برمىآيد كه او تا زمان معتضد (خلافت: 279- 289ق/892 -902م) زنده بوده است.
بر اين اساس آنچه بعضى از منابع (نك: صفدي، 6/211؛ ابن حجر، 1/134؛ امين،
2/467) در مورد ودلات و وفات او گفتهاند صحيح نمىنمايد، اگر چه اين احتمال
نيز وجود دارد كه ياقوت در مورد منادمت وي با معتضد او را با ابومحمد عبدالله
بن حمدون پسر احمد اشتباه كرده باشد (نك: ابن عمرانى، 142-146)، اما با توجه
به اينكه وي استاد ابن اعرابى بوده (ابن شهر آشوب، 15) كه در 231ق
درگذشته، مىتوان گفت كه وي عمري نسبتاً طولانى داشته است.
وي از شاگردان امام على النقى و امام حسن عسكري(ع) بوده و از آن دو
بزرگوار روايت كرده است (نجاشى، 427؛ ابن شهر آشوب، همانجا). علامة حلى (ص
16) او را ثقه شمرده است، اما برخى (نك: بهبهانى، 31؛ حائري، 30) او را فاقد
شرط عدالت دانسته و به ثقه بودن او اعتراض كردهاند و خويى (2/21) نيز طريق
استاد شيخ طوسى را در مورد او مجهول دانسته است. كسانى چون خواهر زادهاش
على بن محمد بن منصور (ابوالفرج، 6/211 و احمد بن يزيد مهلّبى (مرزبانى،
264) از او روايت كردهاند. ابوالعباس ثعلب، نحوي معروف نيز از شاگردان وي
بوده است (طوسى، 93). ابن حمدون در نحو تابع بصريّون بود، اما به اندازة
مبرّد شهرت نداشت (قفطى، 1/25).
وي با اينكه به شيعه تمايل داشته، اما نديم خاص متوكل نيز بوده است و
چون يك بار از فتح بن خاقان وزير متوكل بدگويى كرد، خليفه بر او خشم گرفت
و به تكريت تبعيدش كرد، سپس فرمان داد تا در همانجا گوشش را بريدند، اما پس
از مدتى بخشوده شد و به بغداد بازگشت. در آنجا بود كه اسحاق بن ابراهيم
موصلى (ه م) عالم اخباري و موسيقى دان معروف را در اواخر عمرش ملاقات كرد
و رفتار ناخوشايند خليفه را نسبت به خود با وي در ميان گذاشت و ابن حمدون
پس از چندي دوباره به خدمت متوكل پيوست و انيس او گرديد تا آنجا كه خليفه
به مزاح او را عُبيد خطاب مىكرد (شابشتى، 6 - 9).
ابن حمدون بعد از متوكل، نديم برادرزادة او مستعين (خلافت: 248-252ق/862
-866م) گرديد و بهترين دوران زندگى خود را در دربار او - غرق در ناز و نعمت و
خوشگذرانى - سپري كرد. بخشش و صلة مستعين نسبت به او بىحد و حصر بود تا آنجا
كه درهاي بيتالمال به روي او گشوده بود (نك: ابن عمرانى، 124- 125). او
خود مىگويد: متوكل در مدت خلافتش كه 14 سال و اندي بود 360 هزار دينار به
من صله داد، اما مستعين در خلافت كوتاه 3 سال و انديش بيشتر از آن به من
بخشيد (ياقوت، 2/217- 218). از آن پس در خدمت و منادمت معتز خليفه (252-
255ق/866 - 868م) به عيش و نوش گذراند و تا هنگام قتل خليفه به دست
تركان، در دربار او بود (شابشتى، 170). ابن حمدون با ابراهيم بن محمد بن
مدبر، شاعر و كاتب معروف روابط دوستانه داشت و هنگامى كه ابن مدبر در زمان
خلافت متوكل در حبس به سر مىبرد، با ابن حمدون مكاتبه مىكرد (همو، 11؛
صفوت، 4/173-174). روابط او با على بن يحيى بن منجم نيز معروف است، اگر چه
اين روابط گاه بيگاه به خصومت بدل مىشد و يكديگر را هجو مىكردند (نك:
قفطى، همانجا؛ شابشتى، 10؛ امين، 2/468).
ابن حمدون در سرودن شعر نيز مهارت داشت، از جمله اشعار او قصيدهاي است
دربارة ديرِ دُرماليس واقع در شرق بغداد (نك: شابشتى، 4). وي در بغداد درگذشت
و به گفتة ياقوت جحظة برمكى در سوگ او مرثيهاي سرود (2/216-217).
تنها اثري كه از ابن حمدون بر جاي مانده، قطعه شعري است با عنوان «حكاية»
كه آن را در رصافة بغداد و ظاهراً در مدح متوكل سروده است. نسخة خطى اين
قطعه در كتابخانة ملى پاريس (شم 1343) موجود است (وايدا، .(II(3)/206
آثاري كه به او نسبت دادهاند عبارتند از: اسماء الجبال و المياه و الادوية،
كتاب بنى عبدالله بن غَطَفان، كتاب بنى عقيل، كتاب بنى كُلَيب ابن
يَربوع اشعار بنى مرة بن همّام، كتاب بنى مرة بن عَرف، كتاب بنى
النَمِربن قاسط، كتاب طبّى؛ شعر ثابت قطنه، شعر العجير السَلولى، نوادر
الاعراب (طوسى، 93)، كتاب الندماء و الجلساء (ابن نديم، 144).
ديگر افراد اين خاندان كه همه از نديمان خلفا بودند و در منابع نامى از
آنان به ميان آمده، عبارتند از:
1. ابوالعُبَيس پسر احمد، آوازهخوان و موسيقىدان معروفى كه ابوالفرج بعضى
از اشعاري را كه او به آواز مىخوانده، آورده است (9/32، 12/97، 18/176، جم).
او نيز از دوستان نزديك ابراهيم بن مدبّر بوده است (همو، 19/118، 127، جم).
2. ابراهيم پسر ابوالعبيس كه او نيز موسيقىدان و آوازهخوان بوده است
(ياقوت، 1/212).
3. ابومحمد عبدالله، پسر ديگر احمد كه در 237ق/851م زاده شد و در رمضان 309/
ژانوية 922 در بغداد درگذشت. وي نديم خاص معتمد (خلافت: 256- 279ق/870
-892م) و از مقرّبان و معتمدان او بود (همانجا). عبدالله پس از معتمد به
دربار معتضد (خلافت: 279- 289ق/892 -902م) راه يافت و تا آخر عمر با او بود
(نك: ابن عمرانى، 142-146).
4. ابوجعفر محمد، پسر عبدالله، نديم و جليس الراضى بالله (خلافت: 322-
329ق/934-941م). وي در دربار خليفه با على بن هارون بن منجم و محمد بن
يحيى صولى كه آن دو نيز از نديمان خليفه بودند، معاشرت و مجالست داشت
(صولى، 42، 123، 195؛ مسعودي، 4/244). او يك بار به سبب اتهامى ناروا مورد
خشم خليفه قرار گرفت كه با سرودن ابياتى در مدح او و طلب بخشايش، رضايتش
را جلب كرد و دوباره به منادمت وي درآمد (صولى، 102-103).
مآخذ: ابن حجر، احمد، لسان الميزان، حيدرآباد دكن، 1329-1331ق؛ ابن شهر
آشوب، محمد، معالم العلماء، به كوشش محمد كاظم كتبى، نجف، 1380ق/1961م؛
ابن طيفور، احمد، كتاب بغداد، قاهره، 1368ق/ 1949م؛ ابن عمرانى، محمد،
الانباء فى تاريخ الخلفاء، به كوشش قاسم سامرايى، ليدن، 1973م؛ ابن نديم،
الفهرست، به كوشش گوستاو فلوگل، لايپزيگ، 1872م؛ ابوالفرج اصفهانى، على،
الاغانى، بيروت، 1390ق/1970م؛ امين، محسن، اعيان الشيعة، به كوشش حسن
الامين، بيروت، 1403ق/1983م؛ بحتري، وليد، ديوان، به كوشش حسن كامل
صيرفى، قاهره، 1977م؛ بهبهانى، محمدباقر، «تعليقات»، حاشية منهج المقال
استرابادي، تهران، 1306ق؛ حائري، محمد، منتهى المقال، تهران، 1300ق؛ خويى،
ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، بيروت، 1403ق/1983م؛ شابشتى، على،
الديارات، به كوشش كوركيس عواد، بغداد، 1386ق/1966م؛ صفدي، خليل، الوافى
بالوفيات، به كوشش س. ددرينگ، بيروت، 1392ق/1972م؛ صفوت، احمد زكى، جمهرة
رسائل العرب، قاهره، 1391ق/1971م؛ صولى، محمد، اخبار الراضى، به كوشش
هيورث - دن، لندن، 1935م؛ طوسى، محمد، رجال، نجف، 1380ق/ 1961م؛ علامة
حلى، حسن، رجال، نجف، 1381ق/ 1961م؛ قفطى، على، انباه الرواة، به كوشش
محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1369ق/ 1950م؛ مرزبانى، محمد، الموشح،
قاهره، 1385ق؛ مسعودي، على، مروج الذهب، بيروت، 1385ق/1965م؛ مسكويه،
احمد، تجارب الامم، به كوشش دخويه، ليدن، 1869م؛ موحد ابطحى، محمدعلى،
تاريخ آل زُراره، اصفهان؛ نجاشى، احمد، رجال، قم، 1407ق/1987م؛ ياقوت،
ادبا؛ نيز:
Vajda, Georges, Catalogue des manuscrits arabes, Paris, 1985.
عنايتالله فاتحىنژاد
(رب) 28/3/77
ن * 2 * (رب) 20/4/77