اِبْنِ حَدّاد، ابوعبدالله محمد بن احمد قيسى ملقّب به مازِن (د
480ق/1087م)، شاعر، اديب، دانشمند و موسيقىدادن عصر ملوك الطوايفى در
اندلس، كه از باب انتساب به يكى از نياكانش ابن حداد خوانده شده است. از
تاريخ تولّد و دوران جوانىِ او اطلاعى در دست نيست. تنها مىدانيم كه اهل
وادي آش1 بوده و در خاندانى ظاهراً اهل علم كه در آن شهر املاكى
داشتهاند، پرورش يافته و نزد دايى خود قاضى ابوعمر بن حذّاء درس خوانده
بوده است (ابن بسام، 1(2)/696 -697؛ مراكشى، 6/10). وي در بسياري از علوم و
فنون عصر خود از شعر و لغت و ادب گرفته تا فلسفه و نجوم و موسيقى تبحر
داشته است. ابن حدّاد در اواسط عمر، به سبب بروز آشوب در وادي آش و
نابسامانى اوضاع، زادگاه خود را ترك گفت و پس از سفرهايى چند، در المريه
رحل اقامت افكند و مديحهسراي بارگاه ابن صُمادِح شد (ابن بسام، 1(2)/691
-692؛ ابن ابار، 1/398؛ ابن خطيب، 2/333). از قراين چنين برمىآيد كه وي در
اين دوره مىكوشيده است به دربارهاي ملوك الطوايف راه يابد و از حمايت و
احسان آنان بهرهمند گردد (ابن بسام، 1(2)/702-703، 3(1)/467- 468؛ قس:
منيزل، 13-14). تاريخ ورود او به المريه روشن نيست. ليكن چنين مىنمايد كه
در اواخر حكومت مَعْن بن صمادح (د 443ق/1051م) وارد اين شهر شده و به
خدمت وي در آمده است (منيزل، 12).
اما ممدوح اصلى ابن حداد معتصم بن معن (حك 444-480ق) بود كه ديرزمانى پس
از مرگ پدر بر المريه حكم راند و تنى چند از شعراي برجسته از جمله ابن حداد
را در بارگاه خود گرد آورد (ابن بسام، 1(2)/732-733؛ ابن خلكان، 5/40). شاعر
ساليان دراز در بارگاه او زيست و اشعار بسيار در مدح وي سرود. با اينهمه دست
كم يك بار تاچار شد تا المريه را ترك گويد و به مرسيه و سپس به دربار
بنىهود در سرقسطه پناه ببرد (ابن بسام، 1(2)/692؛ ابن ابار، همانجا؛ ابن
سعيد، 2/144). مراكشى علت خروج او از المريه را قتلى مىداند كه برادر وي
مرتكب شده بوده است (6/11)، اما برخى ديگر پنداشتهاند كه چون ابن حداد
معتصم را هجو گفته بود، از بيم خشم او به مرسيه و سرقسطه گريخت (مقري،
3/504 - 505؛ قس: منيزل، 10-12). وي در شعبان 461 به سرقسطه رسيد و امير
مقتدر بن هود (حك 438-474ق) مقدم او را گرامى داشت و در بزرگداشت او كوشيد.
شاعر تا 464ق در بارگاه مقتدر زيست و به مدح او و پسرش مؤتمن پرداخت (ابن
بسام، 1(2)/725؛ ابن ابار، مراكشى، همانجاها). سپس به المريه بازگشت و مقام
و مرتبة عالى خود را در بارگاه معتصم بازيافت و تا پايان عمر بر اين حال
زيست (ابن بسام، 1(2)/728؛ مراكشى، همانجا). به روايت ابن خطيب (2/337) وي
سفري نيز به غرناطه كرده، اما تاريخ و چگونگى آن روشن نيست.
ابن حداد شاعري كثيرالشعر بود و ديوان بزرگى داشت كه اشعار آن به ترتيب
حروف الفبا تدوين شده بود و ظاهراً تا سدههاي اخير نسخههايى از آن موجود
بوده است (ابن ابار، همانجا؛ مراكشى، 6/10؛ حاجى خليفه، 1/765). شعر او بيشتر
در مدح و غزل است. تسلط بر لغت و استفاده از واژههاي غريب و تركيبهاي
نامأنوس از خصوصيات اشعار اوست (ابن صيرفى، 75؛ قس: مراكشى، 6/11؛ منيزل،
25). نيكل (ص اسلوب او را در ارائة تشبيهات متعدد و به ظاهر نامرتبط كه به
ابداع تصاويري دلنشين مىانجامد، تا حدي يادآور اسلوب ابن خفاجه (ه م)
دانسته است. بخشى از زيباترين اشعار ابن حداد غزلهايى است كه در وصف
نُوَيْره سروده است. نويره راهبهاي قبطى بود كه در دير ريفه در شمال
اسيوط بر كرانة شرقى نيل اقامت داشت و ابن حداد كه در سالهاي جوانى عازم
حجاز بود، او را ديد و سخت شيفتة زيبايى او شد، به گونهاي كه از سفر حج
منصرف شد و ديرزمانى در جوار آن دير منزل كرد (ابن فضلالله، 1/384- 385) و
اشعاري بسيار خطاب به وي سرود و او را كه جميله نام داشت (ابن بسام،
1(2)/709) به كنايه نويره ناميد (همو، 1(2)/693؛ ابن سعيد، همانجا). اين عشق
كه ظاهراً ماية رسوايى ابن حداد شد (ابن خطيب، 2/334)، الهام بخش بسياري از
سرودههاي تغزلى او گشت. اين اشعار كه گاه شاعر در آنها مفاهيم اسلامى و
مسيحى را به هم درآميخته، از زيباترين و لطيفترين سرودههاي ابن حداد و
نشان دهندة احساسات عميق و صادقانة اوست (ابن بسام، 1(2)/706- 709؛ پرس، 279
؛ منيزل، 26-27).
شعر ابن حداد مورد توجه برخى از اديبان از جمله عمادالدين كاتب (2/271-
289)، قفطى (1/106- 108) و ابن صيرفى (ص 62، 75، 78، 82، 83، 177) بوده است.
به روايت مقري (3/503 -504) برخى از سرودههاي ابن حداد را در اندلس به
آواز مىخواندهاند. در اشعار وي اشارات بسيار به علوم و فنون مختلف ديده
مىشود. به طور كلى شعر ابن حداد از لحاظ سبك و مضمون سخت متأثر از شعراي
بزرگ مشرق زمين است (منيزل، 27- 28). از ديوان وي جز قطعاتى پراكنده بر
جاي نمانده است. بيش از 600 بيت از اشعار او را منال منيزل از منابع مختلف
گرد آورده و با مقدمه و توضيحات سودمندي به چاپ رسانده است.
نثر ابن حداد نيز كه پارههايى از آن را ابن بسام نقل كرده (1(2)/693
-704)، سبكى متصنع و پرتكلف دارد. وي آوازي خوش داشت و عود را نيك
مىنواخت (ابن خطيب، 2/334). مراكشى (6/10) سه كتاب در عروض به وي نسبت
داده كه عبارتند از: 1. المستنبط فى علم الاعاريض المهملة عندالعرب مما
تقتضيه الدوائر الاربع من الدوائر الخمس التى تنفك منها اشعار العرب. شايد
آنچه پس از لفظ «المستنبط» آمده، تنها توضيحى دربارة محتواي كتاب باشد نه
جزيى از عنوان آن، به خصوص كه ساير منابع يا به نقل همان يك كلمه اكتفا
كردهاند (مثلاً، ابن ابار، همانجا) و يا به محتواي كتاب كه همانا علم عروض
است. اشاره دارند (مثلاً ابن بسام، 1(2)/692)؛ 2. قيد الاوابد و صيد الشوارد
فى ايراد الشواذ و الرد على الشذاذ؛ 3. الامتعاض الخليل. مراكشى (همانجا)
مىگويد كه ابن حداد در كتاب اخير روشهاي موسيقى را با آراي خليل بن احمد
(ه م) درآميخته است. از شاگردان ابن حداد دو تن به نامهاي عبدالله بن
عوف و ابوعبدالله بن احمد بن سليمان بن صفار شناخته شدهاند (مراكشى،
همانجا).
مآخذ: ابن ابار، محمد، التكملة لكتاب الصلة، به كوشش عزت عطار، قاهره،
1955م؛ ابن بسام، على، الذخيرة، به كوشش احسان عباس، تونس، 1981م؛ ابن
خطيب، محمد، الاحاطة، به كوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، 1974م؛ ابن
خلكان، وفيات؛ ابن سعيد، على، المغرب، به كوشش شوقى ضيف، قاهره، 1955م؛
ابن صيرفى، على، الافضليات، به كوشش وليد قصاب و عبدالعزيز المانع، دمشق،
1402ق/1982م؛ ابن فضلالله عمري، احمد، مسالك الابصار، به كوشش احمد زكى
پاشا، قاهره، 1924م؛ حاجى خليفه، كشف الظنون، استانبول، 1360ق/1941م؛
عمادالدين اصفهانى، محمد، خريدة القصر، به كوشش آذرتاش آذرنوش، تونس،
1971م؛ قفطى، على، المحمدون من الشعراء، حيدرآباد دكن، 1385ق/1966م؛
مراكشى، محمد، الذيل و التكملة، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1973م؛ مقري،
احمد، نفح الطيب، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1968م؛ منيزل، منال، شعر
ابى عبدالله بن الحداد الاندلسى، بيروت، 1405ق/1985م؛ نيز:
Nykl, A.R., Hispano-Arabic Poetry, Baltimore, 1946; p E r I s, Hentri, La po E
sie andalouse en arabe classique, Paris, 1953.
بخش ادبيات عرب (رب) 19/3/77
ن * 2 * (رب) 26/3/77