اِبْنِ جُرَيْج، عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريج مكنّى به ابوالوليد و ابوخالد (ح 80 -150 يا 151ق/699 -767 يا 768م)، محدث، فقيه، حافظ، قاري و مفسر مكى رومى الاصل كه او را فقيه الحرم يا شيخ الحرم نيز خواندهاند. در تاريخ تولد و درگذشت وي اختلاف است (نك: كتبى، 6/75؛ داوودي، 1/352؛ ابن سعد، 5/492؛ بخاري، تاريخ الكبير، 1(3)/423؛ فاسى، 5/510). جريج بردة ام حبيب دختر جبير و همسر عبدالعزيز بن عبدالله بن خالد بن اسيد بن ابى العيص بن اميه بود و از اين روي او را به ولاءِ عبدالعزيز نسبت دادهاند (ابن سعد، 5/491-492) و ابن جريج را مولاي ابن اميّة خالد [امية بن خالد] قرشى (بخاري، تاريخ الكبير، همانجا) يا مولاي خالد بن عتاب بن اسيد (ابن ابى حاتم، 2(2)/356) يا مولاي آل اسيد بن ابى العيص بن اميه (ابن نديم، 226) مىناميدند. او قرائت را نزد مكى بن عبدان آموخت (خطيب، 10/401) و آن را از عبدالله بن كثير روايت كرد (ابن جزري، 469) و به نوشتة خطيب، ابن جريج مدت 18 سال نزد عطاء مىرفته و از او حديث مىشنيده است (10/402). از عطاء پرسيدند پس از تو چه كسى به جايت خواهد نشست؟ با اشاره به ابن جريج گفت: ابن جوان (ابن ابى حاتم، خطيب، همانجاها). يكى ديگر از شيوخ وي عمرو بن دينار است كه ابن جريج پس از عطاء مدت 7 سال نزد او دانش آموخت (خطيب، 10/402-403) و ديگري نافع العدوي است (بخاري، تاريخ الصغير، 2/92). ابن جريج از محمد بن مسلم بن عبيدالله زهري اجازة نقل حديث داشت (ابن ابى حاتم، 2(2)/358) و از پدر خود عبدالعزيز بن جريج (ذهبى، تذكرة الحفاظ، 1/169)، ابن ابى مُليكه، محمد بن منكدر، ميمون بن مهران، ابن طاووس، هشام بن عروه و ديگران استماع حديث كرد (خطيب، 10/400). ذهبى نام شماري ديگر از شيوخ روايى وي را نيز نقل كرده است (سير، 6/326). ابن جريج از امام محمدباقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) نيز حديث شنيده و روايت كرده است (طوسى، تهذيب، 7/241؛ ذهبى، همانجا)، و شيخ طوسى او را از اصحاب امام جعفر صادق(ع) دانسته است ( رجال، 233). همو ابن جريج را از رجال عامه معرفى كرده است ( اختيار، 687). كلينى گويد: اسماعيل بن فضل هاشمى به دستور امام صادق(ع) نزد ابن جريج رفت تا از او احاديثى دربارة متعه (ازدواج موقت) فرا گيرد. املائات روايى ابن جريج به اسماعيل مورد تصديق و تأييد امام قرار گرفت (5/451). وحيد بهبهانى از اين تصديق و تأييد استنباط كرده كه گويا ابن جريج شيعه و حتى از ثقات شيعه بوده است و احتمال مىدهد كه شيعة زيدي بوده باشد (ص 215). خويى نظر بهبهانى را مردود دانسته و اين نظر را ترجيح مىدهد كه ابن جريج از فقهاي عامه بوده، ولى متعه را جايز مىدانسته است (11/19). ابن سعد به نقل از محمد بن عمر او را ثقه و كثيرالحديث دانسته (5/492) و ابن حنبل او را صحيح الحديث به شمار آورده است (ابن ابى حاتم، 2(2)/357). ابن حبان او را جزو 12 تن محدثى به شمار آورده كه از ثقات ششگانه كه مدار حديث بر آنان قرار داشته است، حديث نقل كردهاند (1/55). بعضى او را در عين ثقه بودن مُدلَّس دانستهاند و برخى گفتهاند كه وي غث و سمين و موثق و غير موثق را به هم آميخته است (ابن حيان، 1/92؛ ابن حجر، 1/520؛ خطيب، 10/404). ابن جريج براي نشر دانش خود نخست به يمن مسافرت كرد (ابن سعد، همانجا) اما پس از مدتى، به شوق گزاردن حج به مكه بازگشت (ابوالفرج اصفهانى، 1/49) و سپس به بغداد نزد منصور دوانيقى خليفة عباسى شتافت و كتاب تأليفى خود را كه حاوي احاديث ابن عباس بود، به منصور عرضه داشت و مدعى شد كه هيچ كس چون او آنها را جمع نكرده است. منصور صله و انعامى به وي نداد و او را نزد سليمان بن مجالد فرستاد و سليمان در مقابل استنساخ از آن كتاب او را انعام داد (ابن حنبل، 1/348- 349). وي به كوفه نيز سفر كرد و در هاشمية كوفه درس تفسير گفت (ابن حنبل، 1/237). ابن جريج در زمان حكومت سفيان بن معاويه به بصره رفت و گويا اين سفر در اواخر عمر وي انجام گرفت (ابن سعد، همانجا؛ ذهبى، تذكرة، 1/170). ابن جريج شاگردان بسياري تربيت كرد كه برجستهترين آنان را مىتوان مسلم بن خالد زنجى دانست كه فقه را نزد وي آموخت (ذهبى، سير، 6/332). عبدالرزاق بن همام و محمد بن بكر برسانى (ابوزرعه، 1/457) و سفيان ثوري و يحيى بن سعيد انصاري و محمد بن عمر واقدي نيز از شاگردان وي بودند (بخاري، تاريخ الكبير، 1/3/423؛ ابن سعد، 5/492). ابن حبان، خطيب و ابن حجر شمار ديگري از شاگردان و كسانى را كه از او روايت كردهاند، نام بردهاند. محدثان و فقيهان و مورخان معتبري چون مؤلفان «صحاح ستة» و نيز شافعى، كلينى، ابن سعد، بلاذري روايات او را نقل كردهاند. ابن ابى حاتم به نقل از عبدالرزاق او را جزو نخستينكسانى كهكتاب نوشتهاند،ياد كرده است(2(2)/357)، و گفتهاند وي نخستين كسى است كه در اسلام به تدوين كتاب پرداخته است (ابن خلكان، 3/164). ذهبى نيز او را نخستين فردي به شمار آورده كه در مكه به تدوين علم پرداخته است ( سير، 6/326). سزگين مىنويسد وي نخستين محدث مكى است كه احاديث را به ترتيب موضوع مدون كرده است (1(1)/166). ابن نديم كتابى به نام سنن كه حاوي مباحث طهارت، صلات، زكات و جز آن بوده، به وي نسبت داده است (ص 226). داوودي او را صاحب تفسيري دانسته كه گويا بر حجاج بن محمد مصيصى املا شده است (1/352). حاجى خليفه نيز از 3 كتاب تفسير، سنن و مناسك منسوب به او نام مىبرد (1/437، 2/1008، 1831). مجموعهاي از احاديث وي به تهذيب محمد بن مخلد بن حفص عطار (د 431ق/942م) با عنوان مارواه الاكابر عن مالك بن انس و يحيى الانصاري و ابن جريج در مجموعة 98/17 ظاهريه، قسم اول از 202آ تا 209ب و همچنين احاديثى از او در مجموعة 24 ظاهريه، ج 1، از ص 117 تا 135 موجود است (سزگين، 1(1)/167). به گفتة سزگين تفسير ابن جريج مورد اقتباس طبري بوده است (همانجا). مآخذ: ابن ابى حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعديل، حيدرآباد دكن، 1372ق/ 1952م؛ ابن جزري، محمد، غاية النهاية، به كوشش، گ. برگشترسر، بيروت، 1402ق/1982م؛ ابن حبان، محمد، المجروحين، به كوشش محمود ابراهيم زائد، بيروت، 1396ق؛ ابن حجر، احمد، تقريب التهذيب، به كوشش عبدالوهاب عبداللطيف، بيروت، 1398ق؛ ابن حنبل، احمد، العلل و معرفة الرجال، به كوشش طلعت قوچ ييكيت و اسماعيل جراح اوغلى، آنكارا 1963م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، دارصادر؛ ابن نديم، الفهرست، به كوشش فلوگل، لايپزيگ، 1872م؛ ابوزرعه دمشقى، عبدالرحمان، تاريخ، به كوشش شكرالله بن نعمتالله قوجانى، دمشق، 1400ق/1980م؛ ابوالفرج اصفهانى، على، الاغانى، بيروت، 1390ق/1970م؛ بخاري، محمد، التاريخ الصغير، به كوشش محمود ابراهيم زائد، بيروت، 1406ق/ 1986م؛ همو، التاريخ الكبير، حيدرآباد دكن، 1377ق/1958م؛ حاجى خليفه، كشف الظنون، استانبول، 1941م؛ خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، قاهره، 1350ق/1931م؛ خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، بيروت، 1403ق/ 1983م؛ داوودي، محمد، طبقات المفسرين، به كوشش على محمد عمر، قاهره، 1392ق/1972م؛ ذهبى، تذكرة الحفاظ، بيروت، 1374ق/1954م؛ همو، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب الارنؤوط و حسين الاسد، بيروت، 1405ق/ 1985م؛ سزگين، فؤاد، تاريخ التراث العربى، ترجمة محمود فهمى حجازي، رياض، 1403ق/ 1983م؛ طوسى، محمد، اختيار معرفة الرجال، به كوشش ميرداماد استرابادي و مهدي رجايى، قم، 1404ق؛ همو، تهذيب الاحكام، به كوشش حسن موسوي خرسان، بيروت، 1401ق/1981م؛ همو، رجال، نجف، 1380ق/1961م؛ فاسى، محمد، العقد الثمين، به كوشش فؤاد سيد، بيروت، 1405ق/ 1985م؛ كتبى، محمد، عيون التواريخ، نسخة خطى احمد ثالث، شم 2922؛ كلينى، محمد، الفروع من الكافى، به كوشش علىاكبر غفاري، بيروت، 1401ق/1981م؛ وحيد بهبهانى، محمدباقر، تعليقات منهج المقال، چاپ سنگى، 1306ق. على رفيعى (رب) 17/1/77