اِبْنِ جُبير، ابوالحسين محمد بن احمد بن جبير (540 -614ق/ 1145-1217م)،
سياح، نويسنده و شاعر عرب اندلسى. وي در بلنسيه1 واقع در شرق اندلس در
كشور اسپانيا تولد يافت (منذري، 407). خانوادة ابن جبير از قبيلة كنانه از
قبايل بزرگ و كهن عرب بود. جد بزرگ او عبدالسلام بن جبير همراه بلج بن
بشر بن عياض قشيري به سرزمين اسپانيا گام نهاد (ابن خطيب، 2/230). بلج بن
بشر از مردم شام و سردار سواران آن سرزمين در سپاه هشام بن عبدالملك خليفة
اموي بود و در فتح افريقا مشاركت داشت. وي همراه گروهى از بربرهاي شمال
افريقا به اندلس آمد (ابن اثير، 5/192-193).
عبدالسلام بن جبير پس از هلاكت بلج كه در اندلس و نزديكى قرطبه2 روي داد،
همچنان در اسپانيا باقى ماند. چنين به نظر مىرسد كه خانوادة ابن جبير در
بلنسيه اقامت داشتند (كراچكوفسكى، «ادب جغرافيايى عرب3»، .(IV/304 ابن جبير
به همراه پدرش كه از ديوانيان بود، مدتى در شاطبه4 به سر برد و نزد پدرش و
نيز در محضر ابوعبدالله الاصيل و ابن الحسن بن ابى العيش به فراگرفتن
دانش و ادب و مقدمات علوم دينى پرداخت و در ضمن از پرورش قريحة شاعرانة خود
نيز غافل نماند. وي بعدها به غرناطه رفت و در ساية استعداد خويش در خدمت
ابوسعيد عثمان بن عبدالمؤمن حاكم غرناطه كه از موحدون بود، سمت دبيري
يافت و همانند پدر در زمر´ كاتبان و اديبان او درآمد (همانجا). تذكرهنويسان او
را از اديبان عصر و داراي نظم فايق و نثر بديع دانستهاند (ابن خطيب،
2/231).
كراچكوفسكى ابن جبير را در زمرة كسانى آورده است كه در پيشرفت ادبيات عرب
مقام و جايگاهى خاص داشتند .(IV/304) او ديوانى داشته، ولى ما امروز تنها چند
شعر و نيز نوشتههايى منثور از او مىشناسيم. هرگاه سفرنامة او كه موجب ظهور
مقام شامخ وي در ادب جغرافيايى شده است، نمىبود، آثار مزبور موجبات تمايز
او را از انبوه هم عصرانش فراهم نمىكرد (همانجا).
تا سدة 5ق/11م اكثر نوشتههاي جغرافيايى متعلق به جغرافى نگارانى است كه
در منطقة شرقى خلافت عباسيان مىزيستند و گسترش اينگونه آثار در سرزمينهاي
غربى خلافت، از جمله مغرب و اسپانيا كندتر از شرق بود. از سدة 5 ق اينگونه
آثار در مناطق غربى، به تدريج صورتى گستردهتر از شرق يافت. در اين عصر
جغرافىنگاران شناخته شدهاي از غرب سر بر آوردهاند كه از ميان آنان ابن
عبدالبر (ه م)، ادريسى (ه م) و ابن دلائى (ه م) را مىتوان نام برد.
از اين قرن آثاري در ادب جغرافيايى پديد آمد كه در زبان عربى با نام
«الرحلة» و در فارسى با عنوان «سفرنامه» شهرت يافت. الرحلة معمولاً بر روال
سفرنامة ناصرخسرو تدوين مىيافت. بنا به نوشتة كراچكوفسكى اين آثار نه به
صورت «المسالك»، بلكه به صورت يادداشتهايروزانه تدوين شده و با سفرهايى
بهقصد حج مرتبط بودهاند، ولى افزون بر مراسم حج، ديگر مراحل سفر نيز مذكور
افتادهاند («ادب جغرافيايى عرب»، .(IV/303 عمدهترين اينگونه آثار را كه در
اسپانيا نوشته شده، مرهون سفرنامة ابن جبير دانستهاند. آغازگر اينگونه
نوشتهها نيم قرن پيش از ابن جبير، رحله نويس ديگري به نام ابوبكر محمد
بن العربى (468-543ق/1076- 1148م) بود، ولى ابن جبير اينگونه نوشتهها را
به مدارج بالاتري ارتقاء داد (همانجا). وي ماجراي سفر خود را به صورتى دقيق
با ذكر تواريخ هجري قمري، مسيحى و گاه سريانى نوشته است. وي در جمعه 8
شوال 578ق/ 3 فورية 1183م، در 38 سالگى همراه دوست خود احمد بن حسان كه
پزشك بود، غرناطه را به قصد سفر حج ترك گفت (ابن جبير، 7، 13، 120).
مقري علت سفر ابن جبير به حج را عزم توبه و اداي كفارة شرابخواري دانسته
است (2/385ش). ابن جبير از راه طريف به سبته (بر تنگة جبل الطارق) رفت و
از آنجا با يك كشتى جنوايى از كنار سواحل جزاير سردانية5، صقلية6 و اقريطش7
گذشت و پس از يك ماه سفر در درياي مديترانه، سرانجام در 29 ذيقعدة 578، در
ناحيهاي نزديك اسكندريه از كشتى پياده شد (ابن جبير، 7-12). وي سخت
گيريهاي مأموران گمرك اسكندريه را در همين كتاب به شرح آورده است كه
داراي ارزش اجتماعى است (همو، 13). ابن جبير پس از چند روز توقف در اين شهر
از راه شط نيل به قاهره رسيد و بعد از راه شمال مصر به عيذاب در كنار
درياي سرخ رفت كه ميعادگاه حجاج بيتالله الحرام بود. او دوباره به كشتى
نشست و عازم جده شد و در چهارم ربيعالثانى 579ق به آن شهر رسيد. پس از
گذشت يك هفته همراه قافلهاي از حجاج به سوي مكه عزيمت كرد و در 13 همان
ماه به مكه رسيد (همو، 58). وي تا پايان 579ق در مكه ماند و پس از پايان
مناسك حج در محرم 580ق عازم مدينه شد (همو، 166). ابن جبير پس از چند روز
اقامت در مدينه در 8 محرم به سوي عراق عزيمت كرد و پس از عبور از نجف
اشراف در 28 محرم همان سال به كوفه رسيد و آنگاه از راه حله عازم بغداد
شد. وي با گذر از قرية فراش (همو، 191) كه ياقوت آن را فراشا نوشته است
(3/863)، به حومة مداين (تيسفون) گام نهاد كه در آن روزگار از رونق افتاده
و به صورت قريهاي در آمده بود كه زريران ناميده مىشد.
ابن جبير اين قريه را زيباترين قرية جهان «احسن قري الارض» و منطقهاي
بسيار وسيع و زيبا، داراي باغها، بستانها و نخلستانها ناميده است. وي محل
كاخ مداين يا ايوان كسري را در شرق اين قريه، و محل شهر ويران شدة «مداين
كسري» را در مقابل به فاصلة اندكى از آن نوشته است كه آرامگاه سلمان
فارسى در نيم فرسنگى آن قرار داشت (ابن جبير، 192-193). وي از آنجا به
بغداد رفت و دربارة افول آن مطالبى نوشت كه ابن بطوطه نيز در سفرنامة خود
آن را نقل كرده است. به گفتة ابن جبير اين شهر كهن اگر چه هنوز پايتخت
خلافت عباسى است، با اينهمه جز نامى از آن بر جاي نمانده است. بغداد
كنونى در مقايسه با گذشته كه هنوز چشم زخم حوادث بر آن كارگر نيفتاده بود،
ويرانهاي بيش نيست. از اين شهر جز پنداري باقى نمانده است و از آنهمه
زيباييهاي خيره كننده چيزي جز دجله پيدا نيست (ابن بطوطه، 221-222؛ ابن
جبير، 193).
ابن جبير در 15 صفر همان سال بغداد را ترك گفت و راه شمال عراق در پيش
گرفت و به سوي موصل عزيمت كرد و به شهر باستانى نصيبين گام نهاد و به
وصف باغها، مساجد، مدارس، بيمارستان و بناهاي زيباي اين شهر پرداخت كه از
ديدگاه تاريخى درخور توجه است (همو، 215، 216). وي با گذر از چند شهر از جمله
شهرهاي حران1، حلب، حماه و حمص در آغاز ربيعالثانى به دمشق رسيد. مدتى در
دمشق اقامت گزيد و پيش از ترك سرزمينهاي اسلامى، اوقاتى را در اين شهر
گذراند. آن زمان سواحل سوريه در تصرف صليبيان بود. ابن جبير از دمشق به
عكا و صور رفت و براي بازگشت به سرزمين خويش مدتى در عكا به انتظار كشتى
نشست و سرانجام در 10 رجب همان سال كه خود آن را موافق 18 اكتبر 1184م
نوشته است، با يك كشتى جنوايى كه متعلق به مسيحيان بود، عازم ايتاليا شد
و پس از سفري دراز و دشوار در درياي مديترانه كه به شكسته شدن كشتى در
تنگة مسينا2 منجر گرديد و خطرهاي فراوان به بار آورد، به جزيرة سيسيل گام
نهاد. وي در تراپانى3 دوباره به كشتى نشست و در 15 محرم 581ق به قرطاجنه
(كارتاژ) رسيد و سرانجام در 22 محرم پس از دو سال و سه ماه به ديار خود
غرناطه بازگشت (ابن جبير، 284-320).
چنين به نظر مىرسد كه ديدار از سرزمينهاي شرقى در او اثري فراوان بر جاي
نهاد. اين تأثير را مىتوان در مطالب كتاب رحلة و قصيدة او در مدح صلاحالدين
ايوبى و توجه خاص به جهان اسلام مشاهده كرد (كراچكوفسكى، «ادب جغرافيايى
عرب»، .(IV/306 پس از چند سال هنگامى كه خبر تصرف بيتالمقدس از سوي
صلاحالدين ايوبى (583ق/1187م) به ابن جبير رسيد، سفر دوم خود را آغاز كرد.
اين سفر از ربيعالاول 585 ق تا 13 شعبان 587ق به درازا كشيد (ابن خطيب،
2/232). متأسفانه جزئيات اين سفر معلوم و مشخص نشده است (كراچكوفسكى،
همانجا). سومين سفر ابن جبير پس از مرگ همسرش عاتكه ام المجد، دختر ابوجعفر
ورقشى وزير آغاز شد (ابن خطيب، همانجا). در تاريخ آغاز اين سفر اختلاف است.
آنخل گونزالس پالنسيا4 زمان آغاز اين سفر را 614ق/1217م نوشته است (ص
317). ابن ابار تاريخ سومين سفر او را بعد از 601ق/1204م نوشته و مدعى شده
است كه وي مدتى در مكه و بيتالمقدس مجاور بود (2/599). ابن خطيب بىآنكه
به تاريخ آغاز سفر سوم ابن جبير اشاره كند، يادآور شده است كه وي مدتى
دراز در مكه و بيتالمقدس مجاور بوده است (2/232) . متأسفانه آگاهى دربارة
آخرين سالهاي زندگى ابن جبير بسيار اندك است. سرانجام ابنجبير در اسكندريه
مصر درگذشت و در همان شهر در محلى كه به نام «كوم عمرو بن العاص» معروف
است، به خاك سپرده شد (منذري، 2/407).
ماجراي نخستين سفر ابن جبير به صورت يادداشتهاي روزانه نوشته شده است.
يادداشتهاي مزبور پس از بازگشت او به غرناطه در 581ق به صورت كتابى
جداگانه تدوين يافت. معلوم نيست عنوان دقيق كتاب او چه بوده است. بنابه
نوشتة كراچكوفسكى ظاهراً هر دو عنوان مغلق اين سفرنامه يعنى كتاب الاعتبار
الناسك فى ذكر الا¸ثار الكريمة و المناسك و تذكير بالاخبار عن اتفاقات الاسفار
ساختگى هستند و مىتوان چنين پنداشت كه عنوان اصلى كتاب رحلة الكنانى
بوده كه نشانهاي از وابستگى قبيلهاي ابنجبير است («ادبجغرافيايىعرب»،
.(IV/306 رحلة الكنانى از نظر محتوا و بيان ويژگيهاي زمان حيات ابن جبير در
خور توجه بسيار است. اين كتاب مطالب بسيار ارزندهاي دربارة مكه، مدينه،
عراق، مصر و سوريه به ويژه در نخستين دورة جنگهاي صليبى و نهضت اسلامى
تحت زعامت نورالدين زنگى و صلاحالدين ايوبى ارائه كرده است.
كتاب شامل مطالبى دربارة شگفتيهاي سرزمينها، آثار هنري، اوضاع سياسى،
اجتماعى، اخلاقى و وصف مساجد، مناسك حج، مجالس وعظ، معابد، دژها، كنيسهها،
درمانگاهها و بيمارستانهاست (ابن جبير، 5). در اين كتاب نزديكيهايى با
نوشتههاي اسامة بن منقذ (ه م) مىتوان يافت، اما شيوة نگارش و برخورد اين
دو مؤلف با مسايل متفاوت است. محققان براي تصويري كه ابن جبير از زندگى
مسلمانان ساكن جزيرة سيسيل ارائه كرده است، اهميت فراوان قائل شدهاند.
وي شيوة زندگى مادي و معنوي مسلمانان شهرهاي مسينا و تراپانى را مورد
مطالعه و بررسى قرار داده (كراچكوفسكى «ادب جغرافيايى عرب»، و نه تنها
تصوير آثار قرون وسطايى، بلكه زندگى فرمانروايان و كاخهاي آنان از جمله
«القصر الابيض» را به شرح آورده است (ابن جبير، 296-300). ولى مؤلفان آثار
لاتينى كه همزمان با ابن جبير مىزيستند، نتوانستند چنين دقت نظري ابراز
دارند (كراچكوفسكى، همانجا). تصويري ابن جبير از سوريه ارائه كرده، توجه
تنى چند از جهانگردان و سفرنامه نويسان بزرگ را به خود معطوف داشته است.
ابن جبير چند سال پس از على حراوي جهانگرد عرب به سوريه رفته، ولى
تصويري كه وي از اين سرزمين به ويژه دمشق به دست داده در خور توجه
بيشتري است ابن بطوطه ضمن ارائه شرحى دربارة دمشق از نوشتة ابن جبير ياد
كرده و چنين آورده است: «دمشق بهترين و زيباترين شهرهاي جهان است كه
اداي حق آن از قدرت وصف و بيان بيرون است و در اين باره سخن بهتر از
ابن جبير نمىتوان آورد» (ص 84).
ابوالبقاء عبدالله بن محمد بدري دمشقى هنگام وصف جامع دمشق ارائة شرح ابن
جبير را مرجح شمرده و به نقل قول از او پرداخته است (ص 34). مقري نيز شرح
مبسوطى از نوشتة خود را به ابن جبير اختصاص داده و ضمن ارائة مطالبى از وي
به وصف دمشق پرداخته است (2/386، 387). جغرافىنگاران و مورخان از نوشتة
ابن جبير بهرة فراوان بردهاند. آنها گاه نام ابن جبير را در نوشتههاي خود
آورده و گاه بىآنكه نامى از او ببرند، قطعاتى از نوشتههاي او را در
كتابهاي خود نقل كردهاند. از ميان جهانگردانى كه از آثار ابن جبير بهره
گرفتهاند، مىتوان از ابومحمد عبدري، خالد بن عيسى بلوي، ابن بطوطه، يا
درستتر گفته شود، راوي اثر او (ابن جزي)، نام برد.
از مورخان، ابن خطيب، مقريزي، فاسى و مقري از آثار ابن جبير بهره جستهاند.
مقري اطلاعات ارزندهاي از ابن جبير اقتباس كرده است (2/381-390). شريشى (د
619ق/1222م) كه از شارحان كتاب مشهور مقامات حريري است، از شاگردان ابن
جبير بوده و بخشهايى از سفرنامة او را حفظ كرده بوده است (كراچكوفسكى، «ادب
جغرافيايى عرب»، .(IV/306 شيوة نگارش ابن جبير بعدها به ويژه نزد جهانگردان
عرب ساكن اسپانيا متداول شد و آنان نيز آثار خود را به صورتى مسجع مىنوشتند
و گاه با اشعاري درمىآميختند. به عنوان نمونه از ابومحمد عبدري كه از
اهالى بلنسيه بود، مىتوان نام برد و اين نكته از نوشتههاي او پيداست،
زيرا در رحلة خود چندين بار از ابن جبير مطالبى نقل كرده و اشعاري نيز از او
آورده است (ص 367، 368). مطالبى كه ابن جبير دربارة دعاة مؤمنية موحدية
اسپانيا ارائه كرده در خور توجه بسيار است. وي اين گروه از داعيان را
غيبگو و منسوب به گروه غيب گويان (حدثانيه) نوشته و تبليغ آنان را
آميخته با رمز و راز دانسته است (ص 56). ابن جبير دربارة شيوة فعاليت و دعوت
مؤمنية موحديه چنين نوشته است: «از ماجراهاي شگفت در كار دعوت مؤمنية
موحديه و گسترش پيامشان در اين سرزمين و شيوة كار اكثر، بلكه همة مردم اين
سرزمين آن است كه در مورد پيام و دعوت خويش متوسل به رموز خفيه مىشوند،
تا جايى كه دعوت خود را با صراحت بيان مىكنند و اين اعمال به آثار
حدثانيه نسبت داده مىشود كه بعضى از آنان اين آثار را در اختيار دارند.
اين آثار گوياي اموري از پديدههاي نهان است كه آنان پديدههاي مذكور را
به روشنى ديدهاند» ( ص 56).
رحلة ابن جبير از ديدگاه ادبى در همان سفرنامهها واجد اهميت بسيار است. وي
مطالبى را كه گاه ملال آور به نظر مىرسند، با احساس و سرزندگى و بدون
تكلف بيان داشته است كه به عنوان نمونه از ماجراي ورود او به اسكندريه
(ص 12-14)، حركت زورق بادي، بادها و شكسته شدن كشتى او پيرامون جزيرة
سيسيل (ص 283-292) مىتوان ياد كرد. اثر او زيبا و داراي شيوة نگارشى استوار
است (كراچكوفسكى، «ادب جغرافيايى عرب»، .(IV/307 از نوشتههاي مؤلفان بعد
چنين برمىآيد كه ابن جبير افزون بر رحله داراي آثار متعدد منظوم و منثور
بوده است. ابن خطيب از ديوان اشعار او كه مجلدي متوسط و به اندازه ديوان
ابوتمام بوده و نيز از ديگر آثار او زير عناوين «نتيجة وَجِدْ الجوانح فى
تأبين القرين الصالح» در رثاء همسرش ام المجد و «نظم الجُمان فى التشكى
من اخوان الزمان» و «ترسيل بديع، و حِكَمُ مُستجادة» و رحله ياد كرده است،
ولى همو در دنبال مقال از قول ابوالحسن شادي نوشته كه سفرنامه از تصانيف
ابن جبير نبوده است و تنها مضامين آن از اوست (2/234).
از مجموع آثار ابن جبير تنها رحله به صورت كتابى مستقل بر جا مانده است.
جز اين كتاب، از وي اشعار و نوشتههاي پراكندهاي در آثار ديگران آمده است.
نام ابن جبير، مدتها تنها از طريق آثار مؤلفان ديگر شناخته بود تا اينكه
نسخهاي از سفرنامة او - كه تاريخ تحرير آن حدود 875ق/1470م است - در ليدن
پيدا شد. دوزي شرقشناسى هلندي (1820-1883م) و نيز ميكله آماري1 (ه م) مورخ
و اسلام شناس ايتاليايى (1806- 1889م) بخشى از سفرنامة ابن جبير به ويژه
مطالبى را كه وي پيرامون جزيرة سيسيل نوشته بود، ترجمه كردند. آماري بخشى
از كتاب «تاريخ مسلمانان سيسيل2» را به ترجمة نوشتة ابن جبير اختصاص داد.
شيخ محمد عيّاد طنطاوي، استاد زبان و ادبيات عرب در دانشگاه سن پترزبورگ،
تحقيقات دربارة آثار ابن جبير را پى گرفت (كراچكوفسكى، «شيخ طنطاوي3»،
.(V/296-297 وي مقالهاي با عنوان «ملاحظاتى پيرامون خلاصة رحلة ابن جبير
توسط آماري» به رشته تحرير كشيد كه در «مجلة آسيايى4» به چاپ رسيد. چون
قرائت و كتابت بعضى مطالب در روايت آماري مشكوك مىنمود، لذا شيخ طنطاوي
اصلاحاتى عمده و اساسى در قرائت و كتابت متن به عمل آورد (همانجا)، ولى
انتشار متن كامل رحله و ترجمة آن مرهون زحمات ويليام رايت (1830- 1889م)
دانشمند عربشناس انگليسى است كه در 1852م با عنوان «سفرهاي ابن جبير5» در
ليدن به چاپ رسيد.
چلستينو اسكيا پارللى6 دانشمند ايتاليايى نيز ترجمة دلچسبى از كتاب ابن جبير
زير عنوان «ابن جبير، سفر به اسپانيا، سيسيل، سوريه، فلسطين، بينالنهرين،
عربستان و مصر در سدة 12م7» ارائه نمود كه در 1906م انتشار يافت. دخويه8،
كار رايت و اسكيا پارللى را دنبال كرد و رحلة ابن جبير را زير عنوان رحلة
الكنانى با اصلاحاتى به صورت كاملتر جزو انتشارات گيب9، در 1907م منتشر
كرد. 3 ترجمه از رحلة ابن جبير تاكنون منتشر شده است كه يكى ترجمة
اسكياپارللى به ايتاليايى (رم، 1906م) و ديگري ترجمة برودهرست10 به
انگليسى (لندن، 1952م) و سومى ترجمة گودفروادومومبين11 به فرانسه (پاريس،
1949-1952م) است. بنا به نوشته كراچكوفسكى مدتى بعد از كشف نخستين نسخة
خطى رحلة ابن جبير در ليدن، نسخة ديگري از همين سفرنامه در شهر فاس مراكش
به دست آمد. ولى كشف نسخة جديد تغييرات مهمى را در متن موجب نگرديد («ادب
جغرافيايى عرب» .(IV/307
مآخذ: ابن ابار، محمد، التكملة لكتاب الصلة، 1375ق/1956م؛ ابن اثير، الكامل؛
ابن بطوطه، محمد، رحلة، بيروت، 1384ق/1964م؛ ابن جبير، محمد، رحلة، بيروت،
1384ق/1964م؛ ابن خطيب، محمد، الاحاطة فى اخبار غرناطة، به كوشش محمد
عبدالله عنان، قاهره، 1394ق/1974م؛ بدري، ابوالبقاء عبدالله، نزهة الانام
فى محاسن الشام، بيروت، 1400ق/1980م؛ پالنسيا، آنخل گونزالس، تاريخ الفكر
الاندلسى، ترجمة حسين مؤنس، قاهره، 1950م؛ مقري تلمسانى، احمد، نفح الطيب،
به كوشش احسان عباس، بيروت، 1388ق/1968م؛ منذري، عبدالعظيم، التكملة
لوفيات النفلة، به كوشش بشار عواد معروف، بيروت، 1405ق/1984م؛ ياقوت،
بلدان؛ نيز:
Krachkovskii, I.I.U., X Arabskaya Geograficheskaya Literatura n , Izbrannie
Sochineniya Moskva - Leningrad, 1957; id, X Sheikh Tantavi Professor S.
Peterburgskogo Universiteta 1810-1861 n , Izbranniya Sochineniia,
Moskva-Leningrad, 1958.
عنايتالله رضا (رب) 9/12/76
ن * 2 * (رب) 26/12/76