اِبْنِ اَبى اُصَيْبِعه، رشيدالدين ابوالحسن على بن خليفة بن يونس خزرجى
انصاري (579 -616ق/1183-1219م)، پزشك، موسيقىدان و اديب، در حلب زاده شد.
در كودكى، همراه پدر و برادرش قاسم - پدر احمد بن قاسم بن ابى اصيبعه
مؤلف عيون الانباء - به مصر رفت. در قاهره، نزد صالح بن احمد بن ابراهيم
عرشى مقدسى، قرآن و حساب آموخت و نزد جمالالدين بن ابى الحوافر، رئيس
الاطباي مصر، به آموزش پزشكى از جمله بعضى از رسايل شانزده گانة جالينوس
پرداخت و سپس در بيمارستان ناصري به كارآموزي مشغول شد. در اثناي اين كار،
چشم پزشكى را نيز فرا گرفت و نزد قاضى نفيسالدين زبير، چشم پزشك آن
بيمارستان، كارآموزي كرد و زير نظر او به جراحى پرداخت. در عين حال، نزد
شيخ موفقالدين عبداللطيف بن يوسف بغدادي، دوست پدرش كه در آن هنگام در
قاهره به سر مىبرد، حكمت و ادبيات عرب آموخت. همچنين نزد ابومحمد بن
جعدي، نجوم و نزد ابن ديجور مصري و صفىالدين ابوعلى بن تبّان، موسيقى را
فرا گرفت؛ آنگاه، با بزرگان اين فن از جمله شهابالدين نَقجُوانى
(نخجوانى) و شجاع الدين بن حصن بغدادي آشنا شد و بسياري از رسايل موسيقى
عربى و فارسى را نزد ايشان خواند. از او به عنوان ماهرترين عودنواز و خوش
صداترين خوانندة روزگار خويش نام برده شده است. وي همچنين، نزد سديدالدين
منطقى به آموزش حكمت ادامه داد.
در 597ق/1201م همراه پدر به دمشق بازگشت و در بيمارستان نوري كه نورالدين
بن زنگى (د 570ق/1174م) در آن شهر بنا كرده بود، به كار پرداخت و در آنجا
نيز بر معلومات پزشكى خويش افزود. رضىالدين يوسف بن حيدرة الرّحبى، پزشكى
از دوستان پدرش، در دمشق مىزيست و على با وي در مسائل پزشكى مباحثه
مىكرد (ابن ابى اصيبعه، 3/402-404). طى اين سالها، على نزد موفقالدين
بغدادي مذكور كه در دمشق ساكن شده بود، همچنان به فراگيري حكمت ادامه داد
و نزد گروهى از ادبا، مانند زينالدين بن معطى و تاجالدين بن حسن كندي،
ادبيات عرب مىآموخت (همانجا). در رمضان 605ق الملك المعظم عيسى بن احمد
بن ايوب كه از جانب پدر بر دمشق و برخى مناطق پيرامون آن فرمان مىراند،
او را به نزد خويش خواند و گرامى داشت. على به علتى ناروشن در خدمت او
نماند و همراه پدر نزد حاكم بعلبك، الملك الامجد مجدالدين بهرام شاه كه هر
دو را به نزد خويش خوانده بود، رفت. الملك الامجد براي آنان حقوق و
مستمرّي معيّن كرد و على براي او 4 مقاله در حساب، زير عنوان الموجز المفيد
نوشت (همو، 404- 405). در 610ق/1213م ميان الملك الامجد و گروه صليبى معروف
به ميهمان نوازان1 جنگى رخ داد. الملك المعظم به ياري الامجد به بعلبك
شتافت و پس از خاتمة جنگ، على بن خليفه را با خود به دمشق بازگرداند و او
را پزشكخود ساخت وبراياو مستمري مستمري و جامگى معين كرد. دو تن از
برادران المعظم، يعنى الملكالكامل محمد، حكمران مصر و الملك الاشرف موسى
حكمران جزيره نيز براي درمان، به على بن خليفه مراجعه مىكردند (همو، 407-
408). على چند روزي به فرمان المعظم، دبير لشكر شد و چون دريافت كه اين
كار وقتى براي مطالعه و اشتغال به علوم عقلى براي وي باقى نمىگذارد، از
او خواست وي را معاف دارد و المعظّم نيز موافقت كرد. در 611ق كه المعظّم
به سفر حج رفت، على بن خليفه نيز همراه وي بود (همو، 408).
در 614ق در نتيجة حملة صليبيان و اشتغال امراي ايّوبى به جنگ و حركت
المعظّم به سوي نابلس، على نخست نزد الملك العادل (پدر المعظم كه او هم
در دمشق مىزيست) رفت و چندي بعد همراه الملكالناصر داوود بن الملك
المعظم، دمشق را ترك گفت. على در عَجْلون بيمار شد و مدتى آنجا ماند. در
محرم 615 الملك العادل او را به دمشق خواند و رياست دو بيمارستان اين شهر
را به عهدة وي نهاد. على در دمشق مجلس درس داير ساخت و گروهى را پزشكى
آموخت و خود نزد عَلَمالدين قيصر بن ابى القاسم كه در علوم رياضى علامة
زمان خود به شمار مىرفت، به آموزش هيأت پرداخت و در 20 رمضان 615 در همين
شهر به دست شيخ صدرالدين بن حمويه، خرقة تصوف پوشيد (همو، 408-409).
در 616ق الملك الصالح اسماعيل بن الملكالعادل از على بن خليفه خواست
براي درمان مادرش به بُصْري برود. على به آن شهر رفت و بيمار را در مدت
كوتاهى درمان كرد، اما خود دچار بيماري شده به دمشق بازگشت و در همانجا
درگذشت (همو، 410).
على بن خليفه علاوه بر عربى، زبانهاي فارسى و تركى را نيز آموخته بود. به
اين دو زبان سخن مىگفت و به عربى و فارسى شعر مىسرود (همو، 404).
آثار او از اين قرار است: الموجز المفيد فى علم الحساب؛ كتاب فى الطّب،
شامل مسائل كلى پزشكى و شناخت بيماريها و علل و راه درمان آنها؛ كتاب طبّ
السّوق، شامل توضيحاتى دربارة بيماريهاي شايع و درمان آنها با وسايل ساده؛
مقالة فى نسبة النّبض و موازنته الى الحركات الموسيقاريّة؛
لهخُلقتالجبال؛كتاب الاسطقسات؛ تعاليق و مجرّبات فى الطب. (همو، 423).
مآخذ: ابن ابى، اصيبعه، احمد، عيون الانباء فى طبقات الاطباء، بيروت،
دارالفكر، 1337ق، 3/402-423؛ بغدادي، اسماعيل، ايضاح المكنون، استانبول،
1364ق، 2/262-311، 331؛ حاجى خليفه، كشف الظنون، استانبول، 1941م، ص 1899،
محمد باقر، روضات الجنات، بيروت، 1392ق، 5/259-263.
بخش علوم
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا