responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 773
ابن ابار، ابوعبدالله
جلد: 2
     
شماره مقاله:773



اِبْن‌ِ اَبّار، ابوعبدالله‌ محمّد عبدالله‌ قُضاعى‌ (595 -20 محرم‌ 658ق‌/1199-6 ژانوية 1260م‌)، كاتب‌، مورّخ‌، محدّث‌، اديب‌ و سياستمدار اندلسى‌. افرادي‌ كه‌ از قبيلة قضاعة يمن‌ به‌ اندلس‌ كوچيده‌ بودند از ديرباز در محلى‌ به‌ نام‌ اُنده‌ در همسايگى‌ بلنسيه‌ مسكن‌ داشتند. پدر ابن‌ ابار و احتمالاً خود او نيز در همين‌ محل‌ به‌ دنيا آمدند (قس‌: ابن‌ ابار، التكملة، 2/812، 889؛ ذهبى‌، سير، 23/336). وي‌ دوران‌ كودكى‌ و نوجوانى‌ را در اين‌ شهر به‌ سر برد و نزد پدرش‌ ابومحمد عبدالله‌ كه‌ دانشمندي‌ اديب‌ و عارفى‌ كامل‌ بود (ابن‌ ابار، همان‌، 2/889) قرآن‌ و حديث‌ و شعر و ادب‌ و مقدمات‌ و علوم‌ متداول‌ آن‌ زمان‌ را فراگرفت‌. پدر وي‌ از هيچ‌گونه‌ حمايت‌ و تشويق‌ نسبت‌ به‌ وي‌ فرو نمى‌گذاشت‌، آنچنانكه‌ پيوسته‌ آموخته‌هاي‌ او را بازپس‌ مى‌طلبيد. وي‌ سپس‌ اجازة نقل‌ و روايت‌ همة كتابهاي‌ خود را به‌ او داد، و حتّى‌، شايد از باب‌ كسب‌ اعتبار، در دو سالگى‌ براي‌ او از بعضى‌ مشايخ‌ خويش‌ اجازة روايت‌ حديث‌ گرفت‌ (ابن‌ ابار، ذهبى‌، همانجاها).
ابن‌ ابّار اساتيد متعدّدي‌ از بلاد شرق‌ و غرب‌ داشته‌ كه‌ علوم‌ و فنون‌ مختلف‌ را نزد آنان‌ فراگرفته‌ است‌. وي‌ نام‌ آن‌ استاتيد و نيز شيوخى‌ را كه‌ از آنان‌ نقل‌ حديث‌ كرده‌، در مقدّمه‌ها و در مطاوي‌ كتابهايش‌ آورده‌ است‌ (مثلاً نك: ابن‌ ابّار، التكملة، 1/4-7؛ همو، اِعتاب‌ الكُتّاب‌، 77، 90، 91، 179، 900). غبرينى‌ (ص‌ 309، 310) و مراكشى‌ (ص‌ 253-256) فهرستى‌ از اسامى‌ و القاب‌ مشايخ‌ اجازه‌ و اساتيد او و دانشمندان‌ بزرگى‌ كه‌ ابن‌ ابّار نزد آنان‌ دانش‌ آموخته‌، يا از آنان‌ روايت‌ كرده‌، يا با آنان‌ ارتباط داشته‌ است‌، به‌ دست‌ داده‌اند (قس‌: مؤنس‌، مقدّمة الحلّة، 16). شاخص‌ترين‌ استاد ابن‌ ابار، ابوالربيع‌ بن‌ سالم‌ است‌ كه‌ ابن‌ ابار بيست‌ و چند سال‌ با وي‌ مصاحبت‌ و ملازمت‌ داشت‌ و همو بود كه‌ وي‌ را به‌تدوين‌ مهم‌ترين‌ و مشهورترين‌كتابش‌ التكملة واداشت‌،و پيشه‌ساختن‌ فن‌ّ كتابت‌ و استفاده‌ از خط و فنون‌ بلاغت‌ را جهت‌ تأمين‌ معاش‌ و كسب‌ مال‌ و مكنت‌ و مقام‌ به‌ او توصيه‌ كرد (ابن‌ ابار، اعتاب‌، 249؛ غبرينى‌، 310؛ مراكشى‌، 253؛ قس‌: ذهبى‌، همانجا).
ابن‌ ابار در خلال‌ سالهايى‌ كه‌ نزد ابوالربيع‌ درس‌ مى‌خواند، طبق‌ معمول‌ روزگار، به‌ شهرهاي‌ گوناگون‌ اندلس‌ سفر كرد و به‌ كار جمع‌ و نگارش‌ حديث‌، چه‌ عالى‌ چه‌ نازل‌ (به‌ قول‌ ذهبى‌، همانجا) همّت‌ گماشت‌. وي‌ پس‌ از آن‌ به‌ بلنسيه‌ بازگشت‌ و همانجا ماندگار شد (ابن‌ ابار، التكملة، 9). در 634ق‌/1237م‌ استادش‌ ابوالربيع‌ كه‌ با سپاه‌ اسلام‌ به‌ مقابلة مسيحيان‌ شتافته‌ بود، در محل‌ دژ اَنيشَه‌ نزديك‌ بَلَنْسيه‌، به‌ شهادت‌ رسيد (ابن‌ خلدون‌، 10/391؛ مقري‌، نفح‌، 4/473؛ قس‌: اشتر، 10). ابن‌ ابار به‌ سوگ‌ استاد نشست‌ و ميميه‌اي‌ را كه‌ بيش‌ از 100 بيت‌ است‌، در رثاي‌ او سرود (نباهى‌، 120-122؛ حميري‌، 41؛ قس‌: مقري‌، همانجا). ابن‌ ابار كه‌ تازه‌ به‌ 30 سالگى‌ رسيده‌ بود گويا سر آن‌ داشت‌ كه‌ جاي‌ استاد را بگيرد و مانند او نفوذ سياسى‌، روحانى‌ و علمى‌ كسب‌ كند (قس‌: مؤنس‌، مقدمة الحلّة، 18-19). به‌ همين‌ جهت‌ به‌ خدمت‌ اميران‌ بلنسيه‌ درآمد. وي‌ مناصب‌ دولتى‌ را از دبيري‌ ابوعبدالله‌ محمد كه‌ از اميران‌ سلسلة موحدين‌ بود، آغاز كرد و پس‌ از مرگ‌ وي‌ در 620ق‌/ 1123م‌ (ابن‌ خلدون‌، 6/653) سمت‌ دبيري‌ فرزندش‌ امير ابوزيد عبدالرحمان‌ را يافت‌ و چون‌ ابوزيد در 626ق‌ به‌ اميد حفظ دولت‌، به‌ اميران‌ مسيحى‌ اندلس‌ كه‌ روزبه‌روز به‌ قدرتشان‌ افزوده‌ مى‌شد، پناه‌ برد (همانجا)، وي‌ به‌ بلنسيه‌ بازگشت‌ و به‌ خدمت‌ زيّان‌ بن‌ مَرْدَنيش‌ درآمد (ابياري‌، 18).
در 633ق‌/1236م‌ چند ماه‌ در شهر دانيه‌ سمت‌ قضا داشت‌، اما پس‌ از اندك‌ مدتى‌ از آن‌ كار استعفا كرد. در همين‌ دوران‌ بود كه‌ جاقمه‌ (خايمه‌، يا: ژاك‌ اول‌1) به‌ شهرهاي‌ اطراف‌ بلنسيه‌ حمله‌ مى‌برد و به‌ پيروزيهاي‌ تازه‌اي‌ دست‌ مى‌يافت‌ (ابن‌ ابار، التكملة، 2/900؛ ابن‌ خلدون‌، 6/601؛ قس‌: مؤنس‌، مقدمة الحلّة، 16-17). سرانجام‌ سپاه‌ مسيحيان‌، بلنسيه‌ را محاصره‌ كرد. در همان‌ احوال‌، در ذيقعدة 635، ابومحمد عبدالله‌ تُجيبى‌ كه‌ از مشايخ‌ اجازه‌ و اساتيد ابن‌ ابار بود، درگذشت‌ (ابن‌ ابار، همانجا). در رجب‌ سال‌ بعد همراه‌ هيأتى‌ از جانب‌ زيّان‌ بن‌ مردنيش‌ براي‌ طلب‌ ياري‌ به‌ خدمت‌ امير ابوزكريا يحيى‌ از اميران‌ آل‌ ابى‌ حفص‌ كه‌ بر شمال‌ افريقا حكم‌ مى‌راند، شتافت‌. ابن‌ ابار تقاضاي‌ خويش‌ و نيز مصائبى‌ را كه‌ بلنسيه‌ به‌ آن‌ دچار شده‌ بود، در سينيّه‌اي‌ كه‌ بيش‌ از 100 بيت‌ است‌، به‌ شيوه‌اي‌ چنان‌ مؤثّر برخواند كه‌ امير ابوزكريا بى‌درنگ‌ فرمان‌ داد، چندين‌ كشتى‌ حامل‌ اسلحه‌ و خوراك‌ و پوشاك‌ - ظاهراً به‌ ارزش‌ 100 هزار دينار - همراه‌ هيأت‌ راهى‌ اندلس‌ گردد، اما محاصرة اميران‌ اسپانيايى‌ آنچنان‌ شديد بود كه‌ اين‌ تمهيدات‌ سودمند نيفتاد (ابن‌ خلدون‌، 6/601 - 605؛ قس‌: امين‌، 9/388) و كشتيها در بندر دانيه‌ لنگر انداختند و كسى‌ را ياراي‌ آن‌ نبود كه‌ محمولة آنها را به‌ بلنسيه‌ برساند (قس‌: ابن‌ خلدون‌، 6/604؛ مؤنس‌، مقدمة الحلّة، 35). با اينهمه‌، ابن‌ ابار خود توانست‌ به‌ بلنسيه‌ بازگردد (عنان‌، تراجم‌، 439؛ قس‌: ابن‌ خلدون‌، همانجا). پس‌ از 5 ماه‌ محاصره‌ و شيوع‌ بيماري‌ و قحطى‌ زيّان‌ ناچار شد تسليم‌ گردد.
روز 3 شنبه‌ 17 صفر 636 دوامير با يكديگر ملاقات‌ كردند و قرار بر آن‌ نهادند كه‌ مسلمانان‌ با دار و ندار خويش‌ شهر را ترك‌ گويند و آن‌ را به‌ مسيحيان‌ واگذارند. ابن‌ ابار در همة احوال‌ همراه‌ امير، شاهد و ناظر از دست‌ رفتن‌ اين‌ بخش‌ از خاك‌ اسلام‌ بود. خود مى‌گويد كه‌: «كتابت‌ عهدنامه‌ را از جانب‌ زيّان‌ به‌ عهده‌ داشتم‌» (ابن‌ ابار، الحلّة، 2/127). برخى‌ از محقّقان‌ معاصر عرب‌ از اين‌ عبارت‌ چنين‌ استنتاج‌ كرده‌اند كه‌ ابن‌ ابار عهدنامه‌ را خود تدوين‌ كرده‌ است‌ (عنان‌، عصر المرابطين‌، 705؛ همو، تراجم‌، 349) و حتّى‌ پنداشته‌اند كه‌ وي‌ زبان‌ مسيحيان‌ را نيز مى‌دانسته‌ است‌ (هراس‌، مقدمة دُرَرَ، «ج‌»).
پس‌ از سقوط بلنسيه‌، ابن‌ ابار با ديگر همراهان‌ زيّان‌ به‌ دانيه‌ رفت‌ و چندي‌ انتظار كشيد و با ديگر امراي‌ مسلمان‌ِ اندلس‌ به‌ نامه‌ نگاري‌ پرداخت‌ (مقري‌، ازهار، 3/215-221)، اما نتيجه‌اي‌ به‌ دست‌ نيامد. وي‌ 42 ساله‌ بود كه‌ از تجديد قواي‌ مسلمين‌ و باز پس‌ گرفتن‌ سرزمينهاي‌ از دست‌ رفته‌ نوميد شد و با خانوادة خويش‌ روي‌ به‌ افريقا نهاد (همان‌، 3/205؛ ارسلان‌، 3/529؛ قس‌: عنان‌، تراجم‌، 345). وي‌ نخست‌ در شهر بِجايه‌ مسكن‌ گزيد (غبرينى‌، 311)، اما نظر به‌ سابقه‌اي‌ كه‌ در دربار تونس‌ داشت‌ «كتابت‌ انشاء و علامت‌» را در ديوان‌ رسائل‌ امير ابوزكريا به‌ عهده‌ گرفت‌ (ابن‌ خلدون‌، 6/653؛ غبرينى‌، 311-312؛ زركشى‌، 28؛ ابن‌ سعيد، اختصار، 191). پلاّ در «دائرة المعارف‌ اسلام‌1» او را رئيس‌ ديوان‌ رسائل‌ دانسته‌ است‌، ولى‌ در هيچ‌يك‌ از منابع‌ مورد استفادة ما اين‌ مطلب‌ ديده‌ نمى‌شود.
ابن‌ ابار «علامت‌ سلطانى‌» (طغرا) را به‌ خط مغربى‌ مى‌نگاشت‌، ولى‌ سلطان‌ ترجيح‌ مى‌داد كه‌ به‌ خط مشرقى‌ نگاشته‌ شود. پس‌ اين‌ وظيفه‌ را به‌ احمد بن‌ ابراهيم‌ غسّانى‌ سپرد و از ابن‌ ابّار خواست‌ كه‌ فقط به‌ انشاي‌ رسائل‌ و كتابت‌ آنها بپردازد و جاي‌ علامت‌ را براي‌ خطّاط جديد خالى‌ بگذارد، امّا ابن‌ ابار از اين‌ فرمان‌ سرباز زد و سلطان‌ او را بركنار و خانه‌نشين‌ ساخت‌. بيشتر محققان‌ عوامل‌ ديگري‌ را نيز در اين‌ كار دخيل‌ مى‌دانند كه‌ از مهم‌ترين‌ آنها، حسادت‌ و رقابت‌ بزرگان‌ تونسى‌ نسبت‌ به‌ مسلمانانى‌ بود كه‌ از اندلس‌ به‌ تونس‌ مهاجرت‌ كرده‌ و به‌ مناصب‌ عالى‌ دست‌ يافته‌ بودند. در اين‌ هنگام‌ ابن‌ ابار كه‌ بر احوال‌ خويش‌ نگران‌ بود به‌ امير ابوعبدالله‌ محمد، پسر سلطان‌ كه‌ بعدها با لقب‌ مستنصر فرمانرواي‌ تونس‌ شد، پناه‌ برد. در همين‌ ايام‌ وي‌ كتاب‌ اعتاب‌ الكتاب‌ را نگاشت‌ كه‌ موضوع‌ آن‌ سرگذشت‌ منشيان‌ و دبيرانى‌ است‌ كه‌ در روزگاران‌ گذشته‌ مورد خشم‌ و بى‌مهري‌ حاكمان‌ قرار گرفته‌، سپس‌ عفو شده‌ و به‌ مناصب‌ خود بازگشته‌ بودند. بدين‌سان‌ وي‌ بار ديگر به‌ دربار حفصيان‌ تونس‌ بازگشت‌. اما در 646ق‌/1248م‌ كه‌ وليعهد سلطان‌ ابويحيى‌ درگذشت‌ و سلطان‌ نيز خود سال‌ بعد چشم‌ از جهان‌ فروبست‌، مستنصر به‌ حكومت‌ رسيد. وي‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ شفيع‌ ابن‌ ابار شده‌ بود، او را در سمت‌ انشاي‌ رسائل‌ باقى‌ گذاشت‌. اما حسودان‌ به‌خصوص‌ احمدغسّانى‌ وزير، وجود او را تحمل‌ نمى‌توانستند كرد و سرانجام‌ مستنصر را بر آن‌ داشتند كه‌ وي‌ را به‌ بجايه‌ تبعيد كند و ابن‌ خلدون‌، 6/653؛ زركشى‌، 28-29؛ ابن‌ سعيد، اختصار، 191؛ اشتر، 16؛ مؤنس‌، مقدمة الحلّة، 43). احتمالاً او بايد در حدود سال‌ 655ق‌/ 1251م‌ تبعيد شده‌ باشد، زيرا على‌ بن‌ محمد تجيبى‌ در اين‌ سال‌ معجم‌ ابن‌ ابار را در بجايه‌ نزد وي‌ خوانده‌ است‌ (اشتر، همانجا).
ابن‌ ابار از زندگى‌ در اين‌ شهر خشنود نبود ( اعتاب‌، 258)، اما به‌ زودي‌ پايگاه‌ علمى‌ وي‌ برهمگان‌ آشكار گرديد، و شاگردان‌ بسياري‌ بر او گرد آمدند. ابن‌ سعيد كه‌ از ابن‌ ابّار به‌ عنوان‌ «رئيس‌» ياد مى‌كند ( رايات‌، 114- 115)، آورده‌ است‌ كه‌ وي‌ بى‌جاه‌ و مال‌ درآن‌ شهر به‌ كار تدريس‌ و تأليف‌ مشغول‌ بوده‌ است‌ (همو، اختصار، 191، المغرب‌، 2/309). مؤنس‌ (مقدمة الحلّة، 43-44) معتقد است‌ كه‌ وي‌ كتاب‌ الحُلّة السِيَراء و التكملة را در همين‌ احوال‌ به‌ پايان‌ رسانيد. مدت‌ اقامت‌ او در بجايه‌ موجب‌ شد كه‌ غبرينى‌ بتواند شرح‌ حال‌ نسبتاً دقيقى‌ از او بنگارد. عاقبت‌ ابن‌ ابار توانست‌ رضايت‌ سلطان‌ را جلب‌ كند و دوباره‌ به‌ دربار تونس‌ بازگردد، اما سالى‌ بيش‌ نپاييد كه‌ اطرافيان‌ امير، از سرحسادت‌ و خصومت‌، وي‌ را از نفوذ و قدرت‌ ابن‌ ابّار بدگمان‌ گردانيدند، و با توطئه‌هاي‌ گوناگون‌ - از جمله‌ نسبت‌ دادن‌ اشعاري‌ در هجو مستنصر و كتابى‌ در دشنام‌ به‌ اميران‌ تونس‌ به‌ وي‌ - امير را از او بيمناك‌ ساختند تا آنجا كه‌ به‌ فرمان‌ او در روز 3 شنبه‌ 20 محرم‌ 658 زير شكنجه‌ كشته‌ شد و روز بعد، همة نوشته‌ها و كتابهايش‌ را روي‌ جسد قطعه‌ قطعه‌ شده‌اش‌ گرد آوردند و به‌ آتش‌ كشيدند (غبرينى‌، 313؛ ابن‌ خلدون‌، 6/654 - 655؛ زركشى‌، 35، 36؛ يافعى‌، 4/150؛ قس‌: ذهبى‌، سير، 23/339؛ مقري‌، نفح‌، 1/591؛ ابن‌ عماد، 5/295). مستنصر پس‌ از قتل‌ ابن‌ ابّار از كردة خويش‌ پشيمان‌ شد (زركشى‌، همانجا). قتل‌ فجيع‌ او، به‌ ويژه‌ سوزاندن‌ آثار و كتابهايش‌، دانشمندان‌ ومورّخان‌ را بر آن‌ داشت‌ كه‌ از وي‌ با عناوين‌ شهيد و مظلوم‌ ياد كنند (ذهبى‌، العبر، 3/292؛ كتبى‌، 3/405؛ صفدي‌، 3/356؛ يافعى‌، همانجا) و چه‌بسا يكى‌ از انگيزه‌هاي‌ شهرت‌ فراوان‌ ابن‌ ابار نيز همين‌ مسأله‌ بوده‌ باشد.
آثار برجاي‌ مانده‌ از ابن‌ ابار در تاريخ‌، حديث‌، نظم‌، نثر و ادب‌ عرب‌ نمايانگر مقام‌ ارجمند علمى‌ و ادبى‌ اوست‌. به‌ گفتة مراكشى‌، ابن‌ ابّار دلباختة دانش‌ و فراگيري‌ علوم‌ و فنون‌ بود، و از كبير و نظير و صغير كسب‌ علم‌ مى‌كرد وهم‌ عشق‌ شديدي‌ به‌افادت‌ و تعليم‌داشت‌ (ص‌ 258)، از اين‌ رو، به‌ رغم‌ همة دردسرهايى‌ كه‌ زاييدة محيط پرآشوب‌ اندلس‌ بود، و با وجود مشاغل‌ دولتى‌، توانست‌ آثاري‌ سودمند كه‌ در طول‌ قرنها مورد تحسين‌ همگان‌ بوده‌، از خود به‌جاي‌ گذارد (نك: ابن‌ سعيد، المغرب‌، 2/309، اختصار، 191-192؛ غبرينى‌، 312؛ مراكشى‌، 258؛ ذهبى‌، سير، 23/327، العبر، 3/292؛ صفدي‌، 3/356؛ ابن‌ خلدون‌، 6/653). در شعر طبعى‌ سرشار و لطيف‌ داشت‌ و بالبداهه‌ قصيده‌هاي‌ طويل‌ مى‌سرود. بعضى‌ سروده‌هاي‌ او، به‌ رغم‌ تعقيداتى‌ كه‌ ويژة كلام‌ اوست‌، مانند قصيدة سينيّه‌، آنچنان‌ زيبا و مطبوع‌ بوده‌ است‌ كه‌ بى‌درنگ‌ ديگر شاعران‌ زمان‌ قصايدي‌ به‌ استقبال‌ از آنها مى‌سرودند (نك: مراكشى‌، 259-269). مردم‌ سينيّة او را با آنكه‌ متجاوز از 100 بيت‌ بود، از برمى‌كرده‌اند (ابن‌ سعيد، اختصار، 191)، تا آنجا كه‌ گفته‌اند كه‌ فقط قصيدة سينيّه‌ را سروده‌ بود، بلندي‌ مقام‌ شاعري‌ او را كفايت‌ مى‌كرد (غبرينى‌، 312).
مراكشى‌ نمونه‌هايى‌ از نثر ابن‌ابّار را فراهم‌آورده‌ (ص‌ 270- 274) و ضمن‌ تحسين‌ مهارت‌ او، نثرش‌ را فروتر از نظمش‌ دانسته‌ است‌ (ص‌270). امّا دَهَبى‌ منشاي‌ بديع‌ او را ستوده‌است‌ ( سير، 23/338). مقري‌ تِلِمسانى‌ نيز نثر او ار بديع‌ و بى‌نظير توصيف‌ كرده‌ و نامة وي‌ را كه‌ با سبكى‌ شگفت‌ خطاب‌ به‌ مستنصر نگاشته‌، همراه‌ با چند نامة ديگر از نامه‌هاي‌ ممتاز او آورده‌ است‌ ( ازهار، 3/211-221). وي‌ همچنين‌ نامه‌اي‌ را كه‌ راجع‌ به‌ سقوط بلنسيه‌ به‌ ابوالمطرّف‌ بن‌ عميرة مخزومى‌ نوشته‌، عيناً آورده‌ است‌ ( نفح‌، 4/496-499؛ قس‌: امين‌، 9/385). در تتبع‌ و روايت‌ حديث‌ نيز يد طولايى‌ داشت‌. غبرينى‌ كه‌ خود با يك‌ واسطه‌ از راويان‌ ابن‌ ابّار است‌، گويد: كمتر كتابى‌ در اسلام‌ تدوين‌ شده‌ است‌ كه‌ در آن‌ روايتى‌ از ابن‌ ابّار نيامده‌ باشد (ص‌ 311). مراكشى‌، ضمن‌ ارائة فهرستى‌ از نام‌ كسانى‌ كه‌ از ابن‌ ابّار نقل‌ حديث‌ كرده‌ و اجازة روايت‌ گرفته‌اند، راويانى‌ را نام‌ مى‌برد كه‌ از او مسن‌تر بوده‌اند (ص‌ 257).
برخى‌ حتّى‌ عناوين‌ فقيه‌، حجّت‌، علاّمه‌ و امثال‌ اينها را براي‌ او به‌ كار برده‌اند (نك: غبرينى‌، 309؛ ابن‌ خلدون‌، 6/601، 653؛ كتبى‌، 3/404؛ ذهبى‌، تذكرة، 4/1452؛ زركشى‌، 28، 35؛ مقري‌، ازهار، 3/204). با اينهمه‌ فضيلت‌، در بعضى‌ منابع‌ سخن‌ از بدخويى‌ و بدزبانى‌ او نيز به‌ ميان‌ آمده‌ است‌. علّت‌ اصلى‌ خشم‌ اميرابوزكريّا و خصومت‌ درباريان‌ مستنصر را كه‌ انگيزة قتل‌ او بود نيز همان‌ تندخويى‌ و بدزبانى‌ او دانسته‌اند (ابن‌ خلدون‌، 6/654؛ قس‌: مؤنس‌، مقدمة الحلة، 41، 42). همچنين‌، بعضى‌ برآنند كه‌ به‌ سبب‌ همين‌ ويژگيهاي‌ اخلاقى‌ به‌ او لقب‌ «الفأر» (= موش‌) داده‌ بودند. بعضى‌ ديگر، علت‌ ملقب‌ّ شدن‌ او به‌ «ابّار» يا «ابن‌ ابّار» (ابن‌ تغري‌ بردي‌، 7/92؛ ذهبى‌، سير، 23/336) را نيز همين‌ امر ذكر كرده‌ و «ابار» را مشتق‌ از «اَبْر» به‌ معنى‌ نيش‌ زدن‌ و ايذاء گرفته‌ و اضافه‌ شدن‌ «ابن‌» را براي‌ اغراق‌ در اين‌ امر دانسته‌اند، نه‌ اينكه‌ «ابّار» لقب‌ پدر يا جدّ او بوده‌ باشد (ابياري‌، 6 -14). گو اينكه‌ آمدن‌ لقب‌ «الابّار» براي‌ پدرش‌ در بعضى‌ از منابع‌ معتبر با چنين‌ برداشتى‌ مغايرت‌ دارد (ذهبى‌، همانجا). برخى‌ از تاريخ‌ نگاران‌ نيز به‌ ناروا برخى‌ هرزگيها و لاابالى‌ گريها كه‌ خاص‌ شاعران‌ درباري‌ است‌، به‌ ابن‌ ابار نسبت‌ داده‌اند. شايد مبناي‌ اين‌ سخنان‌ دو قصيده‌اي‌ باشد كه‌ در وصف‌ مى‌ و معشوق‌ سروده‌ شده‌ و كتبى‌ از آن‌ِ او پنداشته‌ است‌ (3/406-407)، حال‌ آن‌ كه‌ اين‌ دو قصيده‌ را ابن‌ بسّام‌ حدود يك‌ قرن‌ پيش‌ از تولّد ابن‌ ابّار در ذخيرة خود به‌ ابوجعفر احمد خولانى‌ اشبيلى‌ - شاعر معروف‌ آن‌ دوران‌ - كه‌ او نيز ابن‌ ابار ناميده‌ مى‌شده‌، نسبت‌ داده‌ است‌ (هراس‌، «ابن‌ الابار قصائد ثلاث‌»، 109-110؛ عباس‌، 406).
تمايلات‌ شيعى‌ و احتمال‌ شيعى‌ بودن‌ ابن‌ ابار را ابتدا ذهبى‌ مطرح‌ كرده‌ ( سير، 23/338) و پس‌ از وي‌ صفدي‌ آن‌ را شهرت‌ داده‌ است‌ (3/356). مقري‌ به‌ تفصيل‌ به‌ اين‌ موضوع‌ پرداخته‌ و فصولى‌ از كتاب‌ دررالسِمط او را نقل‌ كرده‌ و آنها را دال‌ بر تشيّع‌ او دانسته‌ است‌ ( نفح‌، 4/500 -506). در آثار نويسندگان‌ معاصر نيز كم‌ و بيش‌ اين‌ شهرت‌ به‌ قوّت‌ خود باقى‌ مانده‌ و موضوع‌ بحث‌ قرار گرفته‌ (نك: هراس‌، مقدمة دُرَرَ، «م‌،ن‌») و حتى‌ در بعضى‌ منابع‌ شيعه‌ به‌ شرح‌ و بسط كشيده‌ شده‌ است‌ (نك: آقا بزرگ‌، 160؛ امين‌، 9/384- 388). تأليف‌ كتاب‌ معادن‌ اللُّجَيْن‌ فى‌ الحُسَيْن‌ (ابن‌ ابار، التكملة، 2/635) و دُرَرَ السِمط فى‌ خبر السِبط در اين‌ باب‌ مورد استناد قرار گرفته‌ است‌. با آنكه‌ هراس‌ خود نيز اعتراف‌ مى‌كند كه‌ دُرر در تقديس‌ اهل‌ بيت‌ (ع‌) و استخفاف‌ بنى‌اميه‌ تأليف‌ شده‌ است‌، مى‌كوشد كه‌ ابن‌ ابار را از علما و حُفّاظ اهل‌ تسنّن‌ به‌ شمار آورد (همانجا).
تشابه‌ اسمى‌ ابن‌ ابار با ابوجعفر احمد خولانى‌ اشبيلى‌ (د 430 يا 433ق‌/1039 يا 1042م‌)، شاعر و اديب‌ و نويسندة معروف‌ قرن‌ 5ق‌/11م‌ ملقّب‌ به‌ ابن‌ الابار (ه م‌) باعث‌ گرديده‌ است‌ كه‌ بعضى‌ از آثار هر يك‌ از اين‌ دو به‌ ديگري‌ نسبت‌ داده‌ شود. بنابراين‌ مى‌توان‌ در انتساب‌ برخى‌ از اين‌ آثار به‌ ابن‌ ابار با ديدة ترديد نگريست‌ (قس‌: امين‌، 9/386).
آثار: مشهورترين‌ آثار شناخته‌ شدة ابن‌ ابار كه‌ يك‌ يا چندبار به‌ چاپ‌ رسيده‌، اينهاست‌:
1. اِعتاب‌ الكتّاب‌: در اين‌ كتاب‌ زندگينامة مختصر 75 تن‌ از منشيان‌ و دبيران‌ و زمامداران‌ سرزمينهاي‌ اسلامى‌ فراهم‌ آمده‌ است‌. گفته‌اند كه‌ وي‌ آن‌ را در مدت‌ 3 روز املاء كرد (صفدي‌، 3/356). اهميت‌ اين‌ كتاب‌ بيشتر از آن‌ جهت‌ است‌ كه‌ ابن‌ ابار در تدوين‌ آن‌ به‌ بيش‌ از 30 مآخذ شرقى‌ و غربى‌ اسلامى‌ استناد كرده‌ است‌ كه‌ بعضى‌ از آن‌ منابع‌ - مانند كتاب‌ الاخبار المنثورة تأليف‌ ابوبكر صولى‌، اخبار الدولة العامريّة تأليف‌ ابوحيّان‌ و طبقات‌ خلفاء الاندلس‌ تأليف‌ سكن‌ بن‌ ابراهيم‌ كاتب‌ - امروز ديگر در دست‌ نيست‌ (نك: اشتر، 28). بهترين‌ چاپ‌ اين‌ كتاب‌ آن‌ است‌ كه‌ با تحقيقات‌ و تعليقات‌ صالح‌ الاشتر به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌ (دمشق‌، 1380ق‌/1961م‌).
2. تحفة القادم‌ فى‌ شعراء الاندلس‌ (يا:... فى‌ شعر الاندلس‌؛ مقري‌، نفح‌، 2/592؛ اشتر، 22؛ قس‌: مقري‌، ازهار، 2/379): اين‌ كتاب‌ تنها اثر ادبى‌ شناخته‌ شدة ابن‌ ابار است‌ كه‌ در آن‌ شرح‌ حال‌ 104 تن‌ از شاعران‌ اندلس‌ در قرنهاي‌ 5 و 6ق‌ و گزيده‌اي‌ از اشعار هر يك‌ آمده‌ است‌. از اين‌ كتاب‌ نسخه‌اي‌ در دست‌ نيست‌ و فقط مختصري‌ از آن‌ تحت‌ عنوان‌ المقتضب‌ من‌ التحفة - تدوين‌ بلفيقى‌ - برجاي‌ مانده‌ است‌ كه‌ جز نام‌ شاعران‌ و چند قطعه‌ از شعر آنان‌ چيزي‌ دربر ندارد (قس‌: مؤنس‌، مقدمة الحلة، 47). ظاهراً تلخيص‌ كننده‌ نام‌ كتاب‌ خود را از عنوانى‌ كه‌ ابن‌ ابّار در ديباچة كتاب‌ آورده‌ ( اقتضاب‌ بارع‌ الاشعار ) اقتباس‌ كرده‌ است‌ (عنان‌، عصر، 708). گفته‌اند كه‌ ابن‌ ابار اين‌ كتاب‌ را به‌ انگيزة معارضه‌ با كتاب‌ زاد المسافر ابوبحر صفوان‌ بن‌ ادريس‌ (حاجى‌، خليفه‌، 1/372، 2/946؛ I/416 )، GAL, يا در معارضه‌ با كتاب‌ شعراء القيروان‌ تأليف‌ ابن‌ رشيق‌ نوشته‌ است‌ (عطار، «ط»). اين‌ كتاب‌ در 1403ق‌/1983م‌ براي‌ دومين‌ بار به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ ابياري‌ در بيروت‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌.
3. التكملة لكتاب‌ الصلة: دنباله‌ و تكمله‌اي‌ است‌ بر كتاب‌ الصلة ابن‌ بشكوال‌. ابن‌ ابار در مقدمة اين‌ كتاب‌ توضيح‌ مى‌دهد كه‌ فقط دنبالة نوشته‌هاي‌ ابن‌ بشكوال‌ را نگرفته‌، بلكه‌ اصرار داشته‌ است‌ كه‌ كتابش‌ نسبت‌ به‌ الصلة، از فايدة علمى‌ بيشتري‌ برخوردار گردد و جامع‌تر از كتاب‌ تاريخ‌ العلماء و رواة العلم‌ بالاندلس‌ باشد و خود مى‌نويسد كه‌ متجاوز از 20 سال‌ و در فرصتهاي‌ گوناگون‌ به‌ تأليف‌ آن‌ مشغول‌ بوده‌ است‌ ( التكملة، 4؛ قس‌: مؤنس‌، همان‌، 49). در اين‌ كتاب‌ شرح‌ حال‌ 152 ،2نفر از بزرگان‌ و دانشمندان‌ و شعراي‌ اندلس‌ آمده‌ است‌. ذهبى‌ راجع‌ به‌ آن‌ مى‌گويد: كتابى‌ است‌ در 3 مجلد و من‌ از آن‌ نفايس‌ بسياري‌ برگزيده‌ام‌ ( سير، 23/337). اين‌ كتاب‌، طى‌ سالهاي‌ 1886 و 1887م‌ در مادريد در 2 جلد و سپس‌ در بيروت‌ (1357ق‌/1955م‌) به‌ كوشش‌ عزت‌ العطارالحسينى‌ در 4 جلد به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌.
4. الحلة السِيَراء فى‌ اشعار الاُمراء مشار، 320: فى‌ شعر الامراء، يا الحِليَة... فى‌ ترجم‌ الامراء الشعراء؛ زركلى‌، 6/233:... فى‌ تاريخ‌ امراء المَغْرب‌ ): دوزي‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ را در سالهاي‌ 1846 تا 1851م‌ در ليدن‌ به‌ چاپ‌ رسانيده‌ است‌، در اهميت‌ آن‌ گويد: «من‌ بى‌ مبالغه‌ و با صراحت‌ و آشكارا مى‌گويم‌ كه‌ اين‌ كتابى‌ است‌ بس‌ ارجمند و گرانقدر. مطالب‌ بيشماري‌ در موضوعات‌ گوناگون‌ دربردارد و تاريخ‌ مغرب‌ و اندلس‌ را به‌ گونه‌اي‌ تحسين‌ برانگيز تصوير مى‌كند. بسياري‌ از اخباري‌ كه‌ وي‌ به‌ دست‌ داده‌ منحصر به‌ فرد است‌ و مطالب‌ او را در هيچ‌جاي‌ ديگر نمى‌توان‌ يافت‌ (مؤنس‌، تاريخ‌، 279). مؤنس‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ را در 2 جلد (قاهره‌، 1963م‌) به‌ چاپ‌ رسانيده‌ است‌، در مقدمه‌ مى‌نويسد: اين‌ كتاب‌ بى‌ گفت‌ و گو درخشان‌ترين‌ كتاب‌ ابن‌ ابّار است‌ (ص‌ 47). اشعار فراهم‌ آمده‌ در اين‌ كتاب‌ همه‌ از آن‌ِ اميران‌ نيست‌، بلكه‌ اشعار فراوانى‌ از وزيران‌، كاتبان‌، صاحب‌ منصبان‌ و دانشمندان‌ نيز در آن‌ گردآوري‌ شده‌ است‌ (ص‌ 53). بنابراين‌، ترجيح‌ دارد كه‌ نام‌ كتاب‌ همان‌ الحلةالسِيَراء باشد. به‌ علاوه‌، در نسخة خطّى‌ و نوشته‌هاي‌ مورّخان‌ و محقّقان‌ كه‌ دربارة ابن‌ ابّار نوشته‌اند، دليلى‌ براي‌ افزودن‌ دنباله‌هايى‌ بر عنوان‌ كتاب‌ نيافتيم‌ (ص‌ 51).
5. دُرَرَ السِمط فى‌ خبر السِبط (بغدادي‌، هدية، 2/127: ... فى‌ مناقب‌ السبط): مضامين‌ اين‌ كتاب‌، چنانكه‌ از نامش‌ پيداست‌، بررسى‌ تاريخى‌ مختصري‌ است‌ به‌ سبكى‌ اديبانه‌ همراه‌ با نظم‌ و نثر، كه‌ با بيان‌ بعضى‌ از حوادث‌ زمان‌ پيامبر اكرم‌ (ص‌) آغاز شده‌ و به‌ ذكر مفصّلى‌ از تاريخ‌ عاشورا و وقايع‌ كربلا پايان‌ يافته‌ است‌. ذهبى‌ ( سير، 23/338) و صفدي‌ (3/356) سبك‌ نگارش‌ كم‌ نظير ابن‌ ابار را در اين‌ كتاب‌ ستوده‌اند. اين‌ كتاب‌ در 1972م‌ به‌ كوشش‌ دكتر عبدالسلام‌ الهراس‌ و سعيد احمد اعراب‌ در تطوان‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌.
6. ديوان‌شعر: نمونه‌هاي‌گوناگون‌ شعرابن‌ابار را ابن‌سعيد( المُغرب‌، 2/310-312، رايات‌، 114- 115، اختصار، 191- 195)، غبرينى‌ (ص‌311-313) آورده‌اند. از قصيدة سينيّة او، ابن‌ خلدون‌ (6/601 - 613) قسمتهايى‌، و مقري‌ 67 بيت‌ نقل‌ كرده‌اند ( نفح‌، 4/457-460). حميري‌ نيز اين‌ قصيده‌ را نقل‌ و قصيده‌اي‌ در مدح‌ ابوزيد و همچنين‌ قطعاتى‌ پراكنده‌ از نظم‌ او را در زمينه‌هاي‌ گوناگون‌ گردآورده‌ است‌ (ص‌203،224،225).مقري‌ هم‌فراوان‌ ازاو شعرنقل‌ كرده‌است‌( نفح‌، 3/603، 604، 4/58، 119، 120، 121، ازهار، 221- 225)، اما هيچ‌يك‌ به‌ وجود ديوانى‌ از اشعار او اشاره‌ نكرده‌ است‌. تنها مراكشى‌ ديوان‌ شعري‌ به‌ او نسبت‌ داده‌ است‌ (ص‌ 259). به‌ استناد منابع‌ معتبر ابن‌ ابار با همة مهارت‌ و قدرتى‌ كه‌ در شاعري‌ داشته‌، مانند ديگر شاعران‌ به‌ جمع‌آوري‌ ديوان‌ خود نپرداخته‌ است‌. مقري‌ ( ازهار، 3/205- 225) با آنكه‌ مفصل‌ترين‌ شرح‌ حال‌ را براي‌ ابن‌ ابار مى‌آورد، و اصرار دارد كه‌ هيچ‌ چيز را فرو نگذارد، سخنى‌ از ديوان‌ شعر او به‌ ميان‌ نمى‌آورد (نك: غبرينى‌، 309؛ ذهبى‌، سير، 23/336، 337، تذكرة، 4/1452، العبر، 3/292؛ ذهبى‌ هيچ‌ شعري‌ از او نقل‌ نمى‌كند، و در ميان‌ 10 عنوانى‌ كه‌ براي‌ او مى‌شمارد، عنوان‌ شاعري‌ ديده‌ نمى‌شود). از سوي‌ ديگر، ابن‌ ابار اشبيلى‌ است‌ كه‌ به‌ شاعري‌ شهرت‌ داشته‌ و ديوان‌ شعري‌ به‌ او منسوب‌ است‌ (ابن‌ خلكان‌، 1/141-142؛ حاجى‌ خليفه‌، 1/763؛ زركلى‌، 1/213). بنابراين‌، احتمال‌ خلط و ادغام‌ قصايد مشهور ابن‌ ابار در ديوان‌ ابن‌ ابار اشبيلى‌ و شهرت‌ يافتن‌ كل‌ ديوان‌ به‌ نام‌ ابن‌ ابار قضاعى‌ بعيد به‌ نظر نمى‌رسد. به‌ هر حال‌، هراس‌، در سالهاي‌ اخير اشعار پراكندة او را جمع‌ كرده‌ و در تونس‌ به‌ چاپ‌ رسانده‌ است‌.
7. الغصون‌ُ اليانعة فى‌ محاسن‌ شعراء المائة السابعة: بعضى‌ اين‌ كتاب‌ را از آثار ابن‌ ابار محسوب‌ داشته‌اند، اما ابراهيم‌ ابياري‌ آن‌ را از آن‌ِ ابن‌ سعيد مغربى‌ دانسته‌ و به‌ نام‌ همو چاپ‌ كرده‌ است‌.
8. مظاهَرَة المَسْعى‌ الجميل‌ و مُحاذرة المَرعَى‌ الوبيل‌: اين‌ كتاب‌ را ابن‌ ابار در معارضه‌ با كتاب‌ مُلقَى‌ السبيل‌ ابوالعلاي‌ معرّي‌ (ه م‌) نوشته‌ است‌ (مراكشى‌، 259:... و محاضَرَة... ). اين‌ كتاب‌ بنابر گزارشى‌ كه‌ در الاعلام‌ (زركلى‌، 6/233) آمده‌ در سالهاي‌ اخير به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌.
9. المُعجَم‌ُ فى‌ اصحاب‌ِ القاضى‌ الصَدَفى‌: اين‌ كتاب‌ مشتمل‌ است‌ بر شرح‌ حال‌ 315 تن‌ از بزرگان‌ و دانشمندان‌ اندلس‌ كه‌ از ابن‌ سكرة صدفى‌ معروف‌ به‌ ابن‌ دراج‌ (د 514ق‌/1120م‌) روايت‌ كرده‌اند. وي‌ كتاب‌ را در تكميل‌ مُعجم‌ قاضى‌ عياض‌ كه‌ مشتمل‌ بر شرح‌ حال‌ اساتيد و مشايخ‌ ابن‌ سكره‌ بود، تدوين‌ كرد (ابن‌ ابار، المعجم‌، 5). راجع‌ به‌ اهميت‌ آن‌ كتاب‌ گفته‌اند كه‌ در نوع‌ خود بى‌نظير است‌ و كامل‌ترين‌ مكتوب‌ اندلسى‌ از اين‌ دست‌ است‌ كه‌ به‌ ما رسيده‌ است‌ (مؤنس‌، همان‌، 48). اين‌ كتاب‌ در 1885م‌ در مادريد به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌.
آثار منسوب‌: علاوه‌ برآنچه‌ گذشت‌، اين‌ كتابها نيز به‌ ابن‌ ابار نسبت‌ داده‌ شده‌ كه‌ تاكنون‌ نسخه‌اي‌ از آنها به‌ دست‌ نيامده‌ يا شناخته‌ نشده‌ است‌: 1. احضار المرهج‌ فى‌ مضمار المبهج‌: اين‌ كتاب‌ را براسلوب‌ كتاب‌ ابومنصور ثعالبى‌ نوشته‌ است‌ (مركشى‌، 259)؛ 2. الاربعون‌ حديثاً عن‌ اربعين‌ شيخاً من‌ اربعين‌ تصنيفاً لاربعين‌ عالماً من‌ اربعين‌ طريقاً الى‌ اربعين‌ تابعاً عن‌ اربعين‌ صاحباً باربعين‌ اسماً من‌ اربعين‌ قبيلاً فى‌ اربعين‌ باباً (همو، 258): ذهبى‌ نسخه‌اي‌ از اين‌ كتاب‌ در اختيار داشته‌ و بر مواضعى‌ از آن‌ حاشيه‌ نوشته‌ است‌ ( سير، 23/337-339)؛ 3. الاستدراك‌ على‌ ابى‌ محمد بن‌ القرطبى‌ ما اغفله‌ من‌ طرق‌ روايات‌ الموطأ (مراكشى‌، همانجا)؛ 4. اعانة الحقير فى‌ شرح‌ زاد الفقير (بغدادي‌، ايضاح‌، 1/97؛ كحالة، 10/204)؛ 5. افادة الوفادة (مقري‌، نفح‌، 4/131): موضوع‌ اين‌ كتاب‌ ظاهراً شرح‌ حال‌ كسانى‌ بوده‌ است‌ كه‌ در زمان‌ ابن‌ ابار از بلاد مشرق‌ به‌ اندلس‌ وارد شده‌ بودند (اشتر، 19)؛ 6. اعصار الهبوب‌ فى‌ ذكر الوطر المحبوب‌ (مراكشى‌، همانجا)؛ 7. الانتداب‌ للتنبيه‌ على‌ زهر الا¸داب‌ (همانجا)؛ 8. انيس‌ الجليس‌ و نديم‌ الرئيس‌ (بغدادي‌، ايضاح‌، 1/148)؛ 9. الايماء الى‌ المنجبين‌ من‌ العلماء مراكشى‌، همانجا)؛ 10. ايماض‌ البرق‌ فى‌ ادباء الشرق‌ (ابن‌ ابار، الحلة، 222؛ كتبى‌، 2/283، 450، 3- 405؛ صفدي‌، 3/356؛ قس‌: زركلى‌، 7/110؛ مراكشى‌، 258: فى‌ شعراء الشرق‌؛ بغدادي‌، هدية، 2-127: فى‌ اخبار الشرق‌)؛ 11. التاريخ‌: گفته‌اند كه‌ به‌ خاطر تأليف‌ آن‌ مستنصر او را كشت‌ و كتابهايش‌ را سوزاند (مقري‌، نفح‌، 3/349)؛ 12. برنامج‌ رواياته‌ (مراكشى‌، همانجا)؛ 13. خضراء السندس‌ فى‌ شعراء الاندلس‌: تذكره‌اي‌ بوده‌ است‌ مشتمل‌ بر زندگى‌نامه‌ و اشعار و شاعران‌ اندلس‌ از آغاز فتح‌ آندلس‌ تا پايان‌ عمر ابن‌ ابار (همانجا)؛ 14. شرح‌ البخاري‌: كه‌ موفق‌ به‌ اتمام‌ آن‌ نگرديد (همانجا)؛ 15. الشفاء فى‌ تمييز الثقات‌ من‌ الضعفاء (همانجا)؛ 16. فضالة العباب‌ و نفاضة العياب‌: به‌ سبك‌ ارجوزة ابن‌ سيده‌؛ 17. قصد السبيل‌ و ورد السلسبيل‌ فى‌ المواعظ و الزهد: در 4 مجلد (همانجا)؛ 18. قطع‌ الديار فى‌ متخيّر الاشعار (بغدادي‌، ايضاح‌، 1/235-236؛ كحاله‌، 1/204)؛ 19. قطع‌ الرياض‌ فى‌ بدع‌ الاغراض‌: در 2 مجلد بزرگ‌ (مراكشى‌، همانجا)؛ مقري‌ دربارة اين‌ كتاب‌ مى‌نويسد: «و هو كتاب‌ٌ فى‌ متخيّر الاشعار» ( نفح‌، 3/349). توضيح‌ وي‌ اين‌ احتمال‌ را به‌ وجود مى‌آورد كه‌ ممكن‌ است‌ اين‌ كتاب‌ همان‌ قطع‌ الديار باشد (قس‌: بغدادي‌، هدية، 2/127)؛ 20. المأخذ الصالح‌ فى‌ حديث‌ معاوية بن‌ صالح‌ (ابن‌ ابار، المعجم‌، 180)؛ 21. مجموع‌ رسائل‌ (مراكشى‌، 259)؛ 22. مختصر احكام‌ ابن‌ ابى‌ زمنين‌ فى‌ الفقه‌ (همو، 258)؛ 23. مشكل‌ الصلة: كه‌ ذيلى‌ بر تاريخ‌ ابن‌ بشكوال‌ بوده‌ است‌ (بغدادي‌، هدية، 2/127)؛ 24. معادن‌ اللجين‌ فى‌ مراثى‌ الحسين‌ (ابن‌ ابار، التكملة، 2/635): غبرينى‌ اين‌ كتاب‌ را بسيار پسنديده‌ و دربارة آن‌ گفته‌ است‌ كه‌ اگر ابن‌ ابار فقط اين‌ كتاب‌ را تأليف‌ كرده‌ بود، او را كفايت‌ مى‌كرد (ص‌ 312)؛ 25. معجم‌ اصحاب‌ ابى‌ دؤاد الهشامى‌ (مراكشى‌، همانجا)؛ 26. معجم‌ اصحاب‌ ابى‌ على‌ الغسانى‌ (همانجا)؛ 27. معجم‌ اصحاب‌ ابن‌ عمر بن‌ عبدالبر (همانجا)؛ 28. معجم‌ اصحاب‌ ابن‌ عمرو المقري‌ (همانجا)؛ 29. معجم‌ شيوخ‌ ابى‌ الحسين‌ احمد بن‌ محمد بن‌ السراج‌ (همانجا)؛ 30. المعجم‌ فى‌ اصحاب‌ ابن‌ العربى‌ (ابن‌ ابار، التكملة، 2/817)؛ 31. معجم‌ مشيختى‌ (عطار، «ط»؛ قس‌: مراكشى‌، همانجا)؛ 32. المورد السلسل‌ فى‌ حديث‌ الرحمة المسلسل‌ (همانجا)؛ 33. الوَشْى‌ القيس‌ فى‌ اختصار الفتح‌ القسى‌ (همانجا)؛ 34. هداية المعتسف‌ فى‌ المؤتلف‌ و المختلف‌ (ابن‌ ابار، المعجم‌، 73): عنوان‌ اين‌ كتاب‌ به‌ صورت‌ هداية المعترف‌... نيز آمده‌ است‌ (مقري‌، نفح‌، 2/592) و ظاهراً اين‌ كتاب‌ در حديث‌ بوده‌ است‌ (ابياري‌، 26) و بعضى‌ اين‌ دو عنوان‌ را احتمالاً نام‌ دو كتاب‌ جداگانه‌ دانسته‌اند (اشتر، 20).
مجموع‌ آثار ابن‌ ابار را برخى‌ بالغ‌ بر 45 اثر (زركشى‌، 36) و برخى‌ بالغ‌ بر 50 اثر دانسته‌اند (مراكشى‌، 259).
مآخذ: آقا بزرگ‌، طبقات‌ اعلام‌ الشيعة فى‌ القرن‌ السابع‌، به‌ كوشش‌ على‌ نقى‌ منزوي‌، بيروت‌، 1390ق‌/1970م‌؛ ابن‌ ابار، محمد، اعتاب‌ الكتاب‌، به‌ كوشش‌ صالح‌ الاشتر، دمشق‌، 1380ق‌/1961م‌؛ همو، تحفة القادم‌ ( المقتضب‌ من‌ كتاب‌ تحفة القادم‌ )، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ الابياري‌، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌؛ همو، التكملة لكتاب‌ الصلة، به‌ كوشش‌ عزت‌ عطار حسينى‌، قاهره‌، 1375ق‌/1955م‌؛ همو، الحلة السيراء، به‌ كوشش‌ حسين‌ مؤنس‌، قاهره‌، 1963م‌؛ همو، دُرَرَ السِمط فى‌ خبر السبط، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ الهراس‌ و سعيد احمد اعراب‌، تطوان‌، 1972م‌؛ همو، المعجم‌، مادريد، 1885م‌؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، النجوم‌؛ ابن‌ خلدون‌، العبر؛ ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ سعيد، على‌، اختصار القدح‌ المعلى‌ فى‌ تاريخ‌ المحلى‌، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ الابياري‌، قاهره‌، 1959م‌؛ همو، رايات‌ المبرزين‌ و غايات‌ المميزين‌، به‌ كوشش‌ نعمان‌ عبدالمتعال‌ القاضى‌، قاهره‌، 1393ق‌/1973م‌؛ همو، المغرب‌ فى‌ حلى‌ المغرب‌، شوقى‌ ضيف‌، قاهره‌، 1955م‌؛ ابن‌ عماد، عبدالحى‌، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، 1351ق‌/1932م‌؛ ابياري‌، ابراهيم‌، مقدمه‌ بر المقتضب‌ من‌ كتاب‌ تحفة القادم‌ (نك: ابن‌ ابار در همين‌ مآخذ)؛ ارسلان‌، شكيب‌، الحلل‌ السندسية، قاهره‌، 1355- 1358ق‌؛ اشتر، صالح‌، مقدمة اعتاب‌ الكتاب‌ (نك: ابن‌ ابار)؛ امين‌، محسن‌، اعيان‌ الشيعة، به‌ كوشش‌ حسن‌ الامين‌، بيروت‌، 1403ق‌/ 1983م‌؛ بغدادي‌، اسماعيل‌، ايضاح‌ المكنون‌، استانبول‌، 1945م‌؛ همو، هدية العارفين‌، استانبول‌، 1955م‌؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌ الظنون‌، استانبول‌، 1943م‌؛ حميري‌، محمد، الروض‌ المعطار، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1980م‌؛ ذهبى‌، محمد، تذكرة الحفاظ، حيدرآباد دكن‌، 1332-1334ق‌؛ همو، سيراعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ بشار عواد معروف‌ و محيى‌ هلال‌ السرحان‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ همو، العبر، به‌ كوشش‌ ابوهاجر محمد السعيد زغلول‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ زركشى‌، محمد، تاريخ‌ الدولتين‌ الموحّدية و الحفصية، به‌ كوشش‌ محمد ماضور، تونس‌، 1966م‌؛ زركلى‌، خيرالدين‌، الاعلام‌، بيروت‌، 1986م‌؛ صفدي‌، خليل‌، الوافى‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ هلموت‌ ريتر، دمشق‌، 1953م‌؛ عباس‌، احسان‌، حاشيه‌ بر فوات‌ الوفيات‌ (نك: كتبى‌ در همين‌ مآخذ)؛ عطارالحسينى‌، عزت‌، مقدّمة التكملة (نك: ابن‌ ابار)؛ عنان‌، محمد عبدالله‌، تراجم‌ اسلامية شرقية و اندلسية، قاهره‌، 1390ق‌/1970م‌؛ همو، عصر المرابطين‌ و الموحّدين‌، قاهره‌، 1384ق‌/1964م‌؛ غبرينى‌، احمد، عنوان‌ الدراية، به‌ كوشش‌ عادل‌ نويهض‌، بيروت‌، 1969م‌؛ كتبى‌، محمد، فوات‌ الوفيات‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1973م‌؛ كحاله‌، عمررضا، معجم‌ المؤلّفين‌، بيروت‌، 1957م‌؛ مراكشى‌، محمد، الذيل‌ و التكملة، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1973م‌؛ مشار، چاپى‌ عربى‌؛ مقري‌، احمد، ازهار الرياض‌ فى‌ اخبار عياض‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ السقاء و ديگران‌، قاهره‌، 1358ق‌/ 1939م‌؛ همو، نفح‌ الطيب‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1388ق‌/1968م‌؛ مؤنس‌، حسين‌، تاريخ‌ الفكر الاندلسى‌، قاهره‌، 1950م‌؛ همو، مقدمة الحلة السيراء (نك: ابن‌ ابار)؛ نباهى‌، ابوالحسن‌، تاريخ‌ قضاة الاندلس‌، به‌ كوشش‌ لوي‌ پرووانسال‌، قاهره‌، 1948م‌؛ هراس‌، عبدالسلام‌، «ابن‌ الابار و قصائد ثلاث‌»، دعوة الحق‌، س‌ 10، شم 3، رمضان‌ 1386/ ژانوية 1967؛ همو، مقدمة دُرَرَ (نك: ابن‌ ابار)؛ يافعى‌، عبدالله‌، مرا¸ة الجنان‌، حيدرآباد دكن‌، 1337-1339ق‌؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ نيز:
EI 2 ; GAL. محمد على‌ لسانى‌ فشاركى‌
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 773
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست