responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 694
ابراهيم سامانی، ابواسحاق
جلد: 2
     
شماره مقاله:694



اِبْراهيم‌ْ سامانى‌، ابواسحاق‌ ابراهيم‌بن‌ احمدبن‌ اسماعيل‌ (د پس‌ از 335ق‌/ 947م‌)، اميرزادة سامانى‌ بر او شوريد و با برادران‌ ديگرش‌ - ابوزكريا يحيى‌ و ابو صالح‌ منصور - در قهندز بخارا به‌ زندان‌ افكنده‌ شد. هنگامى‌ كه‌ نصربن‌ احمد در نيشابور بود، ابوبكر بن‌ عمى‌ خباز يكى‌ از مأموري‌ زندان‌ (طباخ‌) با همدستى‌ گروهى‌ از سپاهيان‌ به‌ سر كردگى‌ شروين‌ گيلانى‌ و با استفاده‌ از غيبت‌ نصربن‌ احمد به‌ زندان‌ هجوم‌ بردند و برادران‌ نصر و ديگر زندانيان‌ را كه‌ از ديلميان‌، علويان‌ و عياران‌ بودند، آزاد ساختند (318ق‌/930م‌). شورشيان‌ به‌ زودي‌ بر بخارا دست‌ يافتند و خزاين‌ نصربن‌ احمد را تصاحب‌ كردند (گرديزي‌، 335-336؛ ابن‌ اثير، 8/208-209) و چون‌ بر اوضاع‌ تسلط كامل‌ يافتند، ابوزكريا يحيى‌ را به‌ حكمرانى‌ برگزيدند و ابراهيم‌ و منصور زير فرمان‌ او ادارة امور حكومت‌ را بر عهده‌ گرفتند. به‌ ابوبكر خباز نيز مقام‌ سرهنگى‌ داده‌ شد و از جملة فرماندهان‌ حكومت‌ جديد گرديد.
چون‌ خبر اين‌ شورش‌ به‌ نصربن‌ احمد رسيد،بى‌درنگ‌ از نيشابور عزم‌ بخارا كرد و به‌ زودي‌ سپاهيان‌ شورشى‌ را به‌ فرماندهى‌ ابوبكر درهم‌ شكست‌. ابوبكر دستگير شد و بخارا به‌ تصرف‌ نصر درآمد. ابراهيم‌ و ديگر برادران‌ هر يك‌ به‌ سويى‌ گريختند. ابوبكر بى‌درنگ‌ زير ضربات‌ تازيانه‌ به‌ قتل‌ رسيد و پيگرش‌ سوزانده‌ شد. ابراهيم‌ نيز راه‌ بغداد در پيش‌ گرفت‌ و از آنجا به‌ موصل‌ رفت‌ (گرديزي‌، 336 به‌ بعد؛ ابن‌ اثير، 8/208-212؛ ابن‌ خلدون‌، 4/734- 735).
ابو اسحاق‌ ابراهيم‌ در موصل‌ در سلك‌ ملازمان‌ امير ناصرالدولة حمدانى‌ درآمد، اما گاهى‌ نيز در بغداد به‌ سر مى‌برد و در اين‌ شهر از نزديكان‌ بِجْكَم‌ - اميرالامراء ترك‌ بغداد - بود و در 327ق‌/939م‌ به‌ فرمان‌ او به‌ رياست‌ شرطه‌ (پليس‌) گماشته‌ شد (همدانى‌، 114). از حوادث‌ اين‌ دوره‌ حملة گروهى‌ از حنبليان‌ به‌ جمعى‌ از شيعيان‌ بغداد بود كه‌ به‌ زيارت‌ مرقد حضرت‌ حسين‌ (ع‌) به‌ كربلا مى‌رفتند. ابراهيم‌ با گروهى‌ به‌ مهاجمان‌ حمله‌ برد، دو تن‌ از آنان‌ را كشت‌ و تنى‌ چند را زخمى‌ كرد و به‌ اين‌ ترتيب‌ فتنه‌ را خواباند ( العيون‌ و الحدائق‌، 80).
در 331ق‌ نصربن‌ احمد سامانى‌ درگذشت‌ و پسرش‌ نوح‌ بن‌ نصر به‌ جاي‌ او نشست‌. در آغاز كار روابط نوح‌ با ابوعلى‌ محتاج‌ (چغانى‌) كه‌ خراسان‌ را در دست‌ داشت‌ به‌ سبب‌ بدبينى‌ متقابل‌ به‌ وخامت‌ گراييده‌ بود. در 334ق‌/946م‌، ابوعلى‌ پيامى‌ به‌ عموي‌ نوح‌ يعنى‌ ابراهيم‌ كه‌ در اين‌ هنگام‌ در موصل‌ نزد ناصرالدوله‌ مى‌زيست‌ فرستاد و او را به‌ اتحاد برضد نوح‌ فراخواند. ابراهيم‌ از ناصرالدوله‌ اجازة بازگشت‌ خواست‌. ناصرالدوله‌ موافقت‌ كرد وبه‌ ابراهيم‌ گفت‌ كه‌ «من‌ از خليفه‌ المستكفى‌ خلعت‌ و منشور حكومت‌ خراسان‌ را برايت‌ خواهم‌ گرفت‌.» در همين‌ حال‌ رسولان‌ ابوعلى‌ ديگربار به‌ نزد او آمدند. ابراهيم‌ تأخير را روا ندانست‌ و با 70 تن‌ از غلامان‌ خود به‌ دقوقا رفت‌ و از آنجا راه‌ خراسان‌ در پيش‌ گرفت‌ و در همدان‌ به‌ ابوعلى‌ چغانى‌ پيوست‌ و باهم‌ در رمضان‌ 334 به‌ ري‌ وارد شدند.
در اين‌ موقع‌ ابراهيم‌ نامه‌اي‌ به‌ ناصرالدوله‌ نوشت‌ و ضمن‌ آگاه‌ ساختن‌ او از حوادث‌ جاري‌ به‌ وي‌ اطلاع‌ داد كه‌ به‌ زودي‌ عازم‌ تسخير خراسان‌ خواهند شد. از اين‌ رو ناصرالدّوله‌ از فرصت‌ استفاده‌ كرد و منشور حكومت‌ خراسان‌ را از خليفه‌ المطيع‌ گرفت‌ و برايش‌ فرستاد (ابن‌ مسكويه‌، 2/101-102). ابراهيم‌ و ابوعلى‌ در بيشتر ايالاتى‌ كه‌ در تصرف‌ داشتند، حاكمانى‌ قرار دادند و خود روي‌ به‌ خراسان‌ نهادند. ابراهيم‌ نامه‌اي‌ به‌ ركن‌الدولة ديلمى‌ نوشت‌ و او را آگاه‌ ساخت‌ كه‌ به‌ خراسان‌ مى‌رود و راه‌ او به‌ ري‌ اينك‌ گشوده‌ است‌. همين‌ واقعه‌ زمينة چيرگى‌ ركن‌الدوله‌ را بر ري‌ آماده‌ ساخت‌ (همو، 102). نوح‌ بن‌ نصر پس‌ از آگاهى‌ از اين‌ وقايع‌ با لشكريان‌ خود از آب‌ عبور كرد و به‌ سمرقند و آنگاه‌ به‌ مرو رفت‌. در اين‌ ميان‌ گروهى‌ از لشكريان‌ و امراي‌ نوح‌ از او جدا شدند و به‌ ابراهيم‌ پيوستند. ابوعلى‌ و ابراهيم‌ به‌ شهر وارد شدند و خطبه‌ به‌ نام‌ ابراهيم‌ خوانده‌ شد. حكومت‌ مسبقل‌ او در پايتخت‌ سامانيان‌ ظاهراً بيش‌ از دو ماه‌ نپاييد (بارتولد، 1/528؛ گرديزي‌، 341).
ابوعلى‌ محتاج‌ نامه‌اي‌ به‌ عمادالدولة ديلمى‌ نوشت‌ و او را از پيروزي‌ ابراهيم‌ آگاه‌ كرد و خواست‌ كه‌ حكومت‌ او را به‌ رسميت‌ بشناسد. پس‌ از زمانى‌ كوتاه‌ روابط ميان‌ ابوعلى‌ و ابراهيم‌ به‌ سردي‌ گراييد. ابوعلى‌ از ابراهيم‌ هراسان‌ شد و از آنجا كه‌ ابوعلى‌ در بين‌ مردمان‌ بخارا دشمنانى‌ داشت‌ و آنان‌ قصد كردند كه‌ او را دستگير نمايند، توقف‌ در شهر را روا ندانسته‌ از آنجا روي‌ به‌ چغانيان‌ نهاد. در اين‌ هنگام‌ ابراهيم‌ كه‌ خود را تنها مى‌ديد يكى‌ ديگر از اميرزادگان‌ سامانى‌، ابوجعفر محمد برادر نوح‌ بن‌ نصر را كه‌ در شهر باقى‌ مانده‌ بود، به‌ همكاري‌ فراخواند، اما اين‌ كار نيز سود چندانى‌ نبخشيد، چه‌ عدم‌ كفايت‌ آنان‌ در امر حكومت‌، سبب‌ مخالفت‌ مردم‌ بخارا گرديد. پس‌ ابوجعفر و ابراهيم‌ چاره‌اي‌ جز آشتى‌ با نوح‌ نديدند. نوح‌ بن‌ نصر نيز به‌ اينان‌ وعدة بخشايش‌ داد (همو، 198-199، 340؛ نرشخى‌، 132-133؛ ابن‌ اثير، 8/461؛ همدانى‌، 159).
گرديزي‌ در نقل‌ قسمتهاي‌ پايانى‌ اين‌ حادثه‌ به‌ اختصار گراييده‌ است‌. به‌ گفتة او، نوح‌ از مرو حركت‌ كرد، و چون‌ گروهى‌ از اهالى‌ بخارا از ابراهيم‌ و ابوعلى‌ روي‌ گردان‌ شده‌ بودند، به‌ عزم‌ تسخير مجدّد بخارا به‌ آنجا شتافت‌ و در رمضان‌ 335/ مارس‌ 947 به‌ بخارا وارد شد، اما نوح‌ پس‌ از ورود به‌ شهر على‌رغم‌ وعده‌هايى‌ كه‌ به‌ شورشيان‌ داده‌ بود، عم‌ و برادر خود را دستگير و آنان‌ را به‌ همراه‌ گروهى‌ از هوادارانشان‌ كور كرد و به‌ زندان‌ اندخت‌ (ص‌ 199-200، 340، 342؛ ابن‌ اثير، 8/461، 465؛ همدانى‌، 160). از زندگانى‌ ابراهيم‌ سامانى‌ پس‌ از اين‌ واقعه‌ اطلاعى‌ در دست‌ نيست‌.
مآخذ: ابن‌ اثير، الكامل‌، بيروت‌، 1402ق‌؛ ابن‌ خلدون‌، تاريخ‌، بيروت‌، 1958م‌؛ ابن‌ مسكويه‌، احمد، تجارب‌ الامم‌، بغداد، 1333ق‌؛ بار تولد، و.، تركستان‌ نامه‌، ترجمة كريم‌ كشاورز، تهران‌، 1352ش‌؛ العيون‌ و الحدائق‌، به‌ كوشش‌ نبيله‌ عبدالمنعم‌ داوود، بغداد، 1973م‌؛ گرديزي‌، عبدالحى‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ عبدالحى‌ حبيبى‌، تهران‌، 1363ش‌؛ نرشخى‌، محمد، تاريخ‌ بخارا، ترجمة ابونصر قباوي‌، به‌ كوشش‌ محمدتقى‌ مدرس‌ رضوي‌، تهران‌، 1363ش‌؛ همدانى‌ محمد، تكملة تاريخ‌ الطبري‌، به‌ كوشش‌ آلبرب‌ يوسف‌ كنعان‌، بيروت‌، 1959م‌.
على‌ آل‌داود
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 694
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست