اِبْراهيمِ خَوّاص، ابو اسحاق ابراهيم بن احمدبن اسماعيل (د 291ق/904م)،
يكى از مشايخ صوفيه و از اقران جنيد و نوري. اصل وي از سرّ من رأي (سامرا)
بوده، ولى در ري اقامت داشته است (ابن جوزي، 4/102). برخى زادگاه او را
بغداد دانسته و گفتهاند كه پدرش از آمل به بغداد آمده بوده است (جامى،
137؛ نامة دانشوران ناصري، 6/369). گفتهاند كه شهرت ابراهيم به خواص (از
خوص به معنى برگ خرما) از اين روي بوده كه وي با بافتن و فروش آن
زندگى مىگذرانده است. خوّاص غالب اوقات را در سفر مىگذرانيد، ولى سرانجام
در ري اقامت گزيد و در مسجد جامع آن شهر وفات يافت. يوسفبن حسين رازي (از
عرفاي آن عصر) امر تغسيل او را عهدهدار شد (ابن جوزي، همانجا) و او را زير
حصار طبرك به خاك سپردند (انصاري، 350). وفات او را اكثر مؤلفان در 291ق
نوشتهاند، و سالهاي ديگري كه در بعضى از تذكرهها و طبقات ذكر شده با قول
اكثريت مورخان و مؤلفان مخالف است. وي علاوه بر جنيد و نوري يك چند نيز با
ابوعبدالله مغربى مصاحبت داشته است (خطيب بغدادي، 6/7-10). نسبت او را
درطريقت به سريسقطى رساندهاند ( نامةدانشوران ناصري، همانجا ). دربارة علت
تغيير حال و انقلاب باطنى او نوشتهاند كه روزگاري با سعى تمام در پى
اكتساب علوم ظاهري بود تا آنكه وقتى در گذرگاهى به سالكى مجذوب برخورد كه
به او گفت: «تا چند تن و جان خويش در پى تحصيل علوم ظاهري رنجه مىداري؟
يك چند به اكتساب معارف بكوش و طريق سير وسلوك بپوي تا به بعضى از
مقامات رسى كه از حيطة تصوير و تقرير بيرون است» (همان، 6/370). از جملة
مريدان وي ابوجعفر خلدي يا جعفر بن محمد خلدي و سيروانى مهين بودهاند
(جامى، 136).
خوّاص از جملة مشايخى بود كه در مقام توكل سير سلوك داشت (شعرانى، 1/97؛
عطار، 609) و در اين مقام باديههاي متعدد را بدون زاد و توشه در نوريده بود،
اما هرگز سوزن و نخ و ظرف آب و مقراض را از خود دور نمىداشت، زيرا همراه
داشتن آنها را لازمة رعايت احكام شريعت از سوي سالك تلقى مىكرد و با خود
داشتن آنها را مغاير با توكل نمىدانست (ابن ملقّن، 17). در توكل آنچنان
مقام والايى يافته بود كه او را رئيس المتوكلين نيز گفتهاند (عطار، 599).
وي نيز همچون بسياري از مشايخ صوفيه از خلفا و سلاطين و اموال آنان احتراز
مىنمود: زنى از زائل شدن صفاي قلب خود نزد او شكايت برد. او در پاسخ گفت:
آيا «شبِ مشعل» را به ياد مىآوري؟ آن زن به خاطر آورد كه وقتى مشغول
رشتن نخ بوده، مشعل سلطان از آنجا عبور كرده و او در روشنايى آن مشعل نخى
رشته و آن نخ را در بافتن لباسى به كار برده، سپس آن لباس را به تن
كرده است. پس چون آن لباس را به اشارة خوّاص از تن برون كرد و آن را
صدقه داد، صفاي قلب خويش بازيافت (نبهانى، 234).
خواص «صاحب تصنيف در معاملات و حقايق» بوده است (عطار، 599؛ قس: هجويري،
193). خواجه عبدالله انصاري گويد كه كتاب «اعتقاد» او را ديده است (ص 348)،
و اشعاري نيز از او نقل كردهاند (ابن ملقّن، 19-20). كلابادي (ص 30-31) او
را در رديف جنيد بغدادي و احمدبن عيسى خرّاز در زمرة كسانى كه سبب انتشار
علوم اشارات در تصوف شدهاند، نام مىبرد. از تصانيف او امروز چيزي در دسترس
نيست، و تنها از طريق آثار مؤلفين نخستين صوفيه سخنانى پراكنده از او به ما
رسيده است . در ميان سخنان او تأكيد بر لزوم رعايت شريعت، فراوان به چشم
مىخورد، تا آنجا كه بر اساس آنچه كه از هاتفى شنيده است هر معرفتى كه
همراه با شريعت نباشد در نظر او كفر است ( منتخب رونق المجالس، 119). سخن او
در وصف خُلّت و محبت به غايت لطيف است. در تعريفى كه او از محبت به دست
مىدهد و جوهرة اصلى آن را «محو ارادات و احتراق جملة صفت بشريت و حاجات»
مىگويد در حقيقت معناي «فنا» را در قالب «محبت» بيان مىكند (عطار، 608). در
باب توحيد، معرفت و اهميت جايگاه قلب آدمى نيز سخنان نغزي از او نقل شده
است. در آثار مؤلفين نخستين صوفيه كرامات بسياري به او نسبت داده شده
است: گفتهاند كه او از جملة كسانى است كه خضر پيامبر (ع) را مكرر ملاقات
كرده و با آن حضرت مدتى مصاحبت نموده است.
مآخذ: ابن جوزي، عبدالرحمان، صفة الصفوة، بيروت، 1399ق؛ ابن ملقّن، حفص،
طبقات الاولياء، به كوشش نورالدين شرتيه، بيروت، 1406ق؛ انصاري، خواجه
عبدالله، طبقات الصوفية، تهران، 1362ش؛ جامى، عبدالرحمان، نفحات الانس، به
كوشش مهدي توحيدي پور، تهران، 1337ش؛ خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد،
بيروت، دارالكتب العربية؛ شعرانى، عبدالوهاب، طبقات الكبري، بيروت، 1374ق؛
عطار،فريدالدين، تذكرةالاولياء، بهكوشش محمداستعلامى، تهران،1360ش؛ قشيري،
ابوالقاسم، الرسالة القشيرية، قاهره، 1359ق؛ كلابادي، محمد، التعرف لمذهب
اهل التصوف، به كوشش عبدالحليم محمود، قاهره، 1380ق؛ منتخب رونق المجالس،
به كوشش احمدعلى رجائى، تهران، 1354ش؛ نامة دانشوران ناصري، قم، دارالفكر؛
نبهانى، يوسف، جامع كرامات الاولياء، قاهره، 1329ق؛ هجويري، على، كشف
المحجوب، به كوشش و. آ. ژوكوفسكى، لنينگراد، 1926م. حسين لاشيى´
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا