اِبْراهيمْ خانِ بُغايِري، از اميران طايفة بغايري خراسان كه در حوادث پس
از قتل نادر (1160ق/1747م) نقشهايى بر عهده داشت و سرانجام به سبب خيانت،
به دستور كريمخان زند به هلاكت رسيد (1175ق/1762م). از اوايل زندگى او
آگاهى دقيقى در دست نيست. در 1168ق/1755م احمد شاه ابدالى به ايران هجوم
آورد و پس از تصرف چند شهر به مشهد وارد شد و به ستيز با مير علمخان خزيمه
پرداخت. مير علمخان كه آن موقع در خراسان قدرتى كسب كرده و شاهرخ شاه
افشار را كور كرده بود، از عهدة مقابله با احمدشاه برنيامد و ناگزير به
ابراهيم خان بغايري كه پدرزنش بود پناه برد. ابراهيم خان ناجوانمردي كرد و
او را به كردها سپرد و آنان وي را كشتند (مفتون دنبلى، تجربةالاحرار، 3-4).
آنگاه احمدشاه لشكري به سرداري شاه پسند خان افغان براي تسخير سبزوار
فرستاد. ابراهيم خان بغايري كه درين شهر مىزيست، همراه عيسىخان كرد و
علىخان قليچى و چندتن ديگر از خوانين خراسان با افراد ايل خود از آنجا به
دامغان كوچيد و به محمّد حسن خان قاجار پيوست (نامى، 52؛ ساروي، 16؛ مدرس
رضوي، 471).
محمدحسن خان وجود آنان را مغتنم شمرد و به ويژه ابراهيمخان نزد او قرب و
اعتباري تمام يافت. ابراهيمخان و خوانين همراه او هدايايى به خان قاجار
تقديم داشتند كه از جملة آنها دو قطعه الماس درياي نور (بهوزن 8 مثقال) و
تاجماه (به وزن 5 يا 6 مثقال) بود (هدايت، 9/25؛ سپهر، 1/19). اين دو قطعه
الماس پس از قتل نادر، به دست امير علم خان خزيمه و بعد ابراهيم خان
بغايري افتاده بود. ابراهيمخان و ديگر خوانين همراه او و لشكريانش كه بيش
از 40 هزار تن بودند به گفتة نامى (ص 52) در مازندران جاي داده شدند. نيز
منابع ديگر گفتهاند كه محمدحسن خان قاجار يكى از اميران برجستة خود يعنى
محمدحسين خان (يا حسين خان) دولّوي قاجار را همراه آنان كرد تا به ياري
يكديگر به سبزوار هجوم برده، افغانها را هزيمت دهند. شاه پسندخان افغان در
اثر اين تهاجم در هم شكسته شد و نزد احمد شاه ابدالى گريخت (مفتون دنبلى،
مآثر سلطانيه، 12؛ ساروي، 16).
ابراهيمخان از اين پس همواره در التزام ركاب محمدحسن خان قاجار بود و در
جنگى كه ميان او و آزادخان افغان در حوالى رشت در گرفت، يكى از سرداران
خان قاجار بود (مدرس رضوي، همانجا). در 1171ق/1758م محمدحسن خان آهنگ جنگ
با كريمخان زند و تصرف شيراز كرد. ابتدا آن شهر را به محاصره درآورد، اما
چون مدت محاصره به درازا كشيد و از اين كار بهرهاي نبرد، از آنجا بازگشت و
به تهران آمد. كسانى كه در اطراف او بودند بر اثر اين شكست مأيوس گرديدند و
هر يك به سويى رفتند. فتحعلى خان افشار و شهبازخان دنبلى رهسپار آذربايجان
شدند و ابراهيمخان بغايري و همراهان او روي به دامغان آوردند (نامى، 69
-70؛ هدايت، 9/54، 55؛ اعتمادالسلطنه، 2/1157- 1158).
محمدحسين خان دولّوي قاجار، فرمانرواي اصفهان چون از اين حوادث آگاه شد،
بر محمدحسن خان شوريد و از آنجا به دامغان رفت و با ابراهيمخان بغايري
عليه محمدحسن خان همدست گرديد. محمد حسن خان آنان را تعقيب كرد و دامغان
را به محاصره درآورد، اما چون خبر حركت شيخ علىخان زند را با سپاهى انبوه
به مازندران شنيد، آن شهر را رها كرد و به ساري رفت (نامى، 70؛ سپهر، 1/24؛
اعتمادالسلطنه، 2/1158؛ نفيسى، 1/35- 36). ابراهيم خان از فرصت استفاده كرد و
همراه با محمدحسين خان دولّو به مازندران رفت و به شيخ علىخان زند
پيوست. از اين زمان او رسماً پيوند خود را با قاجارها گسست و جانبدار زنديه
گرديد (نامى، 71). در جنگى كه ميان شيخ علىخان زند و محمدحسن خان قاجار در
جماديالاول 1172/ ژانويه 1759 در مازندران روي داد و به كشته شدن محمدحسن
خان قاجار انجاميد، ابراهيمخان بغايري نيز حضور داشت (مدرس رضوي، 473؛
بامداد، 3/390). از اين تاريخ تا مدتى بيش از 2 سال، ابراهيم خان جزو
همراهان و سرداران كريمخان زند به شمار مىرفته است. كريمخان در 1174ق در
حالى كه ابراهيمخان را همراه داشت به عزم تسخير آذربايجان و سركوب
فتحعلى خان افشار به آن سوي رفت و در قرهچمن (75 كيلومتري تبريز) اردو زد.
در همين سفر بود كه ابراهيمخان بغايري به پاس دوستى قديمى كه با
فتحعلىخان افشار داشت، در نهان با مطلبخان كربالى و شهبازخان دنبلى متحد
گرديد. آنان تصميم گرفتند كه در هنگامة جنگ ناگهان كريمخان را بكشند و لشكر
را به فتحعلىخان افشار تسليم كنند. فتحعلى خان نيز قول داد كه در برابر
اين خدمت، فرمانروايى هر منطقه از ايران را كه ابراهيمخان راغب باشد، به
او بسپارد، اما اين توطئه بر اثر دستگيري قاصدان برملا گرديد، در نتيجه
ابراهيمخان بغايري و همدستان او را در اواخر 1175ق به فرمان كريم خان
كشتند و سر آنان را نزد فتحعلى خان افشار فرستادند.
پس از اين واقعه فتحعلىخان تسليم گرديد و آذربايجان در حيطة اقتدار
كريمخان درآمد (آذر بيگدلى، 374- 375؛ ميرزا محمد كلانتر، 60 -61؛ گلستانه،
324-327؛ اعتمادالسلطنه، 2/1163؛ نيبور، 204- 205؛ بامداد، 1/8). هدايتى مىنويسد
كه ابوالحسن غفاري كاشانى در تأليف تاريخى خود، گلشن مراد، حادثة توطئة
ابراهيمخان بغايري و كشته شدن او را با تفصيلى بيش از ديگر مورخان نگاشته
است (1/158-160).
مآخذ: آذربيگدلى، لطفعلى، آتشكده، به كوشش جعفر شهيدي، تهران، 1337ش؛
اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تاريخ منتظم ناصري، به كوشش محمداسماعيل رضوانى،
تهران، 1364ش؛ بامداد، مهدي، تاريخ رجال ايران، تهران، 1347-1352ش؛ ساروي،
محمد، تاريخ محمدي، نسخة عكسى كتابخانة مركزي دانشگاه تهران، شم 1479؛ سپهر،
محمدتقى، ناسخ التواريخ، به كوشش محمدباقر بهبودي، تهران، 1344ش؛ گلستانه،
ابوالحسن، مجملالتواريخ، به كوشش محمدتقى مدرس رضوي، تهران، 1344ش؛ مدرس
رضوي، محمدتقى، تعليقات بر مجمل التواريخ گلستانه، تهران، 1334ش؛ مفتون
دنبلى، عبدالرزاق، تجربةالاحرار و تسليةالابرار، به كوشش حسن قاضى طباطبائى،
تبريز، 1349ش؛ همو، مآثر سلطانيه، به كوشش غلامحسين صدري افشار، تهران
1351ش؛ ميرزا محمد كلانتر فارس، روزنامه، به كوشش عباس اقبال آشتيانى،
تهران، 1325ش؛ نامى اصفهانى، ميرزا محمد صادق ، تاريخ گيتى گشا، به كوشش
سعيد نفيسى، تهران، 1363ش؛ نفيسى، سعيد، تاريخ اجتماعى و سياسى ايران در
دورة معاصر، تهران، 1361ش؛ نيبور، كارستن، سفرنامه، ترجمة پرويز رجبى، تهران،
1354ش؛ هدايت، رضاقلى خان، روضةالصفاي ناصري، تهران، 1339ش؛ هدايتى،
هادي، ايران در زمان كريمخان، تهران، 1334ش.
سيدعلى آلداود
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا