responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 672
ابراهيم بيک
جلد: 2
     
شماره مقاله:672


اِبراهیمْ بِیْک، معروف به کبیر، رئیس الممالیک و شیخ البلد (1231ق/1816م)، بارزترین شخصیت میان امیران مملوک مصر در اواخر سدۀ 12 و اوایل سدۀ 13ق/18 و 19م. وی با عبدالحمید اول عثمانی (سلطنت: 1187-1203ق/1773-1789م)، ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه و محمدعلی پاشا در مصر معاصر بوده است. تاریخ تولد او را حدود 1150 یا 1148ق/1737 یا 1735م نوشته‌اند (قاموس الأعلام؛ بستانی ب). اصلش چَرکسی است. محمد ابوالذّهب او را به عنوان مملوک در مصر خرید و به علت همین وابستگی وی را ابراهیم‌بیک محمد نیز گفتند. بعدها ابوالذهب او را آزاد ساخت و خواهر خود را نیز به عقد ازدواج او درآورد (جَبرتی، 455). ابراهیم به تدریج صاحب نفوذ شد و روز به روز بر قدرتش افزوده گردید، به‌طوری که در 1182ق/1767م یکی از 24 امیر مملوک بود که بر مصر فرمان می‌راندند. میزان اهمیت و اعتبار او را از تعداد مملوکان تحت فرمانش می‌توان حدس زد. در حالیکه امیران مذکور هر کدام 50 تا 200 مملوک داشتند، خاندان ابراهیم‌بیک در حدود 600 مملوک در اختیار داشت (ولنی، 101). ابراهیم در 1186ق/1772م با سمت امیرالحاج، حُجّاج مصری را به زیارت مکه برد و با موفقیت آنان را به مصر بازگردانید (جَبرتی، 97). در این زمان ادارۀ امور مصر با محمد ابوالذهب، برادرزن ابراهیم بود. ابوالذهب در 1189ق مقدمات تسخیر سوریه و جنگ با ظاهر عمر، حکمران آن نواحی را فراهم ساخت. وی که هنگام عزیمت به جانب سوریه تمامی بیکها غیر از ابراهیم را همراه داشت، او را به جای خود به امارت مصر منصوب و ادارۀ امور را به وی واگذار کرد (همو، 99). ابوالذهب ابتدا یافا و آنگاه شهر عکّا را تصرف کرد و آنانی را که در برابر او مقاومت کرده بودند، بدون توجه به آیین و نژادشان از دم تیغ گذراند، اما در حالیکه از این پیروزی به خود می‌بالید و شهرهای بولاق و قاهره با آذین‌بندی آمادۀ پذیرایی از وی می‌شدند، ناگهان درگذشت (همو، 99-100؛ ولنی، 94). بعد از مرگ ابوالذّهب لشکریانِ او بدون سردار به سوی مصر بازگشتند. در این میان مرادبیک که به سبب توجه ابوالذّهب به او، اعتبار زیادی کسب کرده بود، برای به دست گرفتن قدرت با شتاب به قاهره آمد. از سوی دیگر ابراهیم‌بیک نیز که عملاً قدرت را در دست داشت، برای تحکیم و تثبیت موقعیت خود تدابیری اتخاذ کرد. همه‌چیز از قریب‌الوقوع بودن جنگ میان دو امیر قدرتمند مملوک حکایت می‌کرد، اما سرانجام آنان با احتساب نتایج این برخورد تصمیم به صلح گرفتند و موافقت‌نامه‌ای امضا کردند. برابر این موافقت‌نامه، حکومت مشترک به وجود آمد و ابراهیم‌بیک به عنوان «شیخ البلد» در رأس آن قرار گرفت (همانجا؛ واصف، 267). ابراهیم که با بهره‌گیری از خویشاوندی خود با ابوالذهب، وارث ثروت کلان و نفوذ اجتماعی وی شده بود، مسئولیت امور کشوری را در حکومت جدید برعهده داشت و ادارۀ امور لشکری نیز با مرادبیک بود (İA). حکومت ابراهیم بر مصر، با روی کار آمدن اسماعیل‌بیک که از ممالیک فرقۀ «علویّه» منسوب به علی‌بیک بود، مدتی از هم پاشید. اسماعیل ریاست اتحاد بیکهای مملوک بر ضدّ ابراهیم و مراد را برعهده داشت. با حملۀ اسماعیل‌بیک، ابراهیم و مراد قاهره را ترک کرده به «ارگ» پناه بردند و چون اسماعیل آنان را محاصره کرد، تصمیم گرفتند که به «صعید» بروند (ولنی، همانجا). اندکی بعد بر اثر رفتار جابرانۀ اسماعیل، بسیاری از افراد او گریختند و به ابراهیم پیوستند. وی با کمک آنان اسماعیل را گریزاند و بار دیگر خود «شیخ البلد» شد (اوزون چارشیلی، IV(2)/509؛ ولنی، همانجا). مرادبیک در تعقیب آنان به سوی صعید حرکت کرد و بسیاری از یاران اسماعیل تسلیم او شدند، اما اسماعیل و یار نزدیکش حسن‌بیک جَداوی با 250 نفر از همراهانش به جانب آسوان رفتند. بعد از بازگشت مراد به قاهره، بیکهای دیگر خاندانهای مملوک که مورد بی‌توجهی دستگاه حکومتی بودند، برضد ابراهیم بیک و مرادبیک متحد شدند و آشوبهای تازه‌ای برانگیختند. ابراهیم با نیرویی مرکب از 000‘3 نفر به به مقابله با شورشیان پرداخت (همو، 96)، اما از آنجا که وی آرامش‌طلب و صلح‌جو بود، طی قراردادی به بازگشت بیکها و استقرار مجدد آنان در مقامهای خود موافقت کرد. این امر موجب ناخشنودی مرادبیک گردید به‌طوری که وی با افرادش قاهره را ترک کرد و عازم صعید شد. ابراهیم برای جلوگیری از اختلاف، عده‌ای را به دلجویی از مراد فرستاد. آنان پس از 4 ماه گفت‌وگو توانستند او را به قاهره بازگردانند (همو، 97). بروز اختلاف میان ابراهیم و مراد از یک‌سو و اختلاف آنان با سایر بیکهای مملوک از دیگر سو، موجبات عدم امنیّت و ناآرامی در قاهره را فراهم آورد، به‌طوری که دولت عثمانی که بر مصر فرمان می‌راند، مجبور به مداخله گردید و باب عالی (دربار عثمانی) نمایندۀ جدید خود را که محمدپاشا نام داشت (جبرتی، 134)، روانۀ مصر کرد. انتشار این خبر مردم آن دیار را که از مبارزۀ قدرت میان امیران به ستوه آمده بودند خوشحال ساخت (اوزون چارشیلی، IV(2)/511)، اما ابراهیم با حمله به روستاها و غارت و ایجاد آشوب، اقدامات ضددولت عثمانی را شدت بخشید. سرانجام دریادار (قپودان دریا) غازی حسن پاشا معروف به الجزایری از جانب باب عالی مأموریت یافت که شورش امیران مملوک را سرکوب کند و آرامش و امنیت را به مصر بازگرداند. وی بعد از ورود به مصر برای جلب پشتیبانی مردم فرمانهایی صادر کرد و کسانی را روانۀ شهرها و قصبات کرد (جبرتی، 143). ابراهیم با کمک سایر امیران راه را بر حسن پاشا بست و پیشنهاد کرد که با دریافت خراج مصر از مخاصمه و تعقیب آنان منصرف شود، اما حسن پاشا از پذیرفتن پیشنهاد خودداری ورزید و به نبرد با ابراهیم ادامه داد (ازون چارشیلی، IV(2)/513). سرانجام آخرین مقاومت ابراهیم در نبرد مشهور «جِرجه» درهم شکست و از این تاریخ کار اسماعیل‌بیک، رقیب دیرین ابراهیم بالا گرفت و به مقام دفترداری مصر منصوب گردید (همو، IV(2)/514). از سوی دیگر دولت روسیه به منظور تضعیف نفوذ عثمانی وارد عمل شد. کاترین دوم ملکۀ روسیه، بارون کونوس سرکنسول خود در اسکندریّه را نزد ابراهیم فرستاد و آنان را به مقاومت در برابر دولت عثمانی تشویق کرد و قول داد که ناوگان روسی را برای حمایت از ایشان به مصر اعزام دارد و اسماعیل‌بیک را نیز با دادن وعدۀ حکومت سوریّه به قیام بر ضدّ عثمانی تحریک کرد (همو، IV(2)/604)، اما این فعالیتهای ابراهیم به جایی نرسید و از نیرویی عثمانی شکست خورد و به اقامت در مصر علیا مجبور شد (همو، IV(2)/518). بعد از بازگشت حسن پاشا به استانبول، ابراهیم‌بیک بار دیگر سر به شورش برداشت و خواستار حکمت مصر علیا گردید که با مخالفت شدید دولت عثمانی مواجه گردید. به دنبال آن ابراهیم و مراد با تهیۀ ساز و برگ آمادۀ نبرد شدند و راههای ارتباطی قاهره را مسدود ساختند و درنتیجه شهر دچار قحطی شد. در این میان اسماعیل‌بیک به مرض طاعون درگذشت (جَبرتی، 220). عثمان‌بیک شیخ‌البلد جدید نیز در برابر هجوم ابراهیم تاب مقاومت نیاورد و شهر را تسلیم کرد. با ورود امیران مملوک به قاهره، دولت عثمانی نیز که از یک‌سو گرفتار جنگ با روسیه بود و از دیگر سو نمی‌خواست بیش از این به خونریزی ادامه دهد، ابراهیم را مورد عفو قرار داد (اوزون چارشیلی، IV(2)/604).
وضع بر این منوال بود که ارتش فرانسه به فرماندهی ناپلئون بناپارت، به مصر حمله‌ور شد. بناپارت در 1213ق/1798م مجلس فرانسه را وادار ساخت که لشکرکشی به مصر را تصویب کند. وی از بندر تولون عازمِ تسخیر این کشور زرخیز که یکی از ایالات مهم امپراتوری عثمانی بود، گردید. ارتش فرانسه همان سال وارد اسکندریه شد و پس از درهم کوبیدن مقاومت ساکنان شهر، آنجا را تسخیر و به سوی قاهره حرکت کرد (لوتسکی، 36). ابراهیم و مراد، جلسه‌ای با شرکت ابوبکر پاشا نمایندۀ عثمانی در مصر و امرا و اعیان و مشایخ ترتیب داده به بررسی اوضاع پرداختند. در این جلسه اگرچه مرادبیک دولت عثمانی را به ضعف و سهل‌انگاری در برابر نبروهای فرانسوی متهم ساخت، لیکن ابوبکرپاشا با ردّ این اتهام، آنان را به پایداری و مبارزه دعوت کرد. شرکت‌کنندگان در این جلسه به ادامۀ جنگ با فرانسویان رأی دادند و به تجهیز نیرو پرداختند. برخی از امرای مملوک که توان جنگیدن با دشمن را نداشتند پیشنهاد کردند که قبل از شروع جنگ، مسیحیان مقیم مصر قتل عام شوند که این پیشنهاد با مخالفت شدید ابراهیم‌بیک مواجه گردید (جودت، 6/328-329). در همین ایام ناپلئون علامیه‌ای خطاب به مردم مصر صادر کرد که در آن، خود را حامی مسلمین، دوست امراپتور عثمانی و مردم مصر خواند و هدف از این لشکرکشی را تنبیه امرای مملک و رها ساختن مردم از یوغ ستم آنان ذکر کرد. با اینهمه در بخشی از اعلامیه، مردم تهدید شده بودند که در صورت مقاومت در مقابل ارتش فرانسه قتل عام خواهند شد (متن اعلامیه در جبرتی، 245-247). سرانجام ابراهیم و مراد آماده جنگ با فرانسویان شدند. اما در جنگ مشهوری که به سبب نزدیکی به محل اهرام باستانی به جنگ «اهرام» موسوم است، شکست خوردند و با دادن 000‘2 نفر تلفات عقب‌نشینی کردند (ۀقچورا، 70). جزّارپاشا نمایندۀ دولت عثمانی و ابراهیم‌بیک و مرادبیک، با فرستادن نماینده و نامه به مردم، آنان را به مقاومت و قیام عمومی دعوت کردند. مردم با حمله به سربازان فرانسوی در شهرهای منصوره، دمیاط و ناحیۀ صعید انان را به قتل رساندند (جودت، 6/346). در این اثنا ناپلئون ناگهان به فرانسه مراجعت کرد (21 ربیع‌الاول 1214ق/23 اوت 1799م) و ژنرال کِلبِر را به جانشینی و فرماندهی نیروهای فرانسوی برگزید (جبرتی، 332). بازگشن ناپلئون موقعیت نیروهای ابراهیم‌بیک، قاهره را مورد حمله قرار دادند، اما از نیروهای کلبر به سختی شکست خوردند. ابراهیم که به وضع بسیار نامطلوب نظامی دچار شده بود، از مرادبیک درخواست کمک کرد، اما وی نه تنها به درخواست او ترتیب اثر نداد، بلکه با مراجعه به فرمانده نیروی فرانسوی و درخواست حکومت صعید، درویش پاشا، فرمانده نیروهای عثمانی را توقیف و وجوهاتی را که توسط او جمع‌آوری شده بود ضبط و به ژنرال کلبر سپرد (آقچورا، 82). کلبر در 1215ق توسط شخصی حلبی کشته شد (جبرتی، 373) و بعد از مدتی نیروهای فرانسوی نیز مصر را ترک کردند و ابراهیم‌بیک بار دیگر از جانب صدراعظم به مقام «شیخ‌البلدی» برگزیده شد (آقچورا، İA; 92). در 1216ق باب‌عالی با اغتنام فرصت برای خاتمه دادن به حاکمیت ممالیک بر مصر، کلّیۀ امرای مملوک از جمله ابراهیم‌بیک را توقیف کرد (جبرتی، 464)، اما آنان بر اثر فشار دولت انگلیس آزاد شدند و در این میان ابراهیم نیز به مصر علیا رفت (İA؛ جودت، 8/134). بعد از روی کار آمدن محمدعلی پاشا، ابراهیم به قاهره احضار شد و بار دیگر «شیخ البلد» گردید. محمدعلی پاشا با این انتخاب می‌خواست که امنیت راه عبور احمدپاشا والی جدّه را که در حال گذر از مصر بود، تأمین کند، اما ابراهیم که از سویی نفوذ خود را از دست داده و از دیگر سو به محمدعلی اعتقاد نداشت، نتوانست خواسته‌های او را انجام دهد (جودت، همانجا). سیاستِ تفرقه‌افکنی میان امیران مملوک و توطئۀ از میان برداشتن آنان که از جانب محمدعلی پاشا تعقیب می‌شد، موجب گردید که ابراهیم‌بیک به اتفاق پسرش مرزوق و نیز عثمان‌بیک بَردیسی شهر را ترک کند و به جانب صعید برود. او از همان‌جا به محمدعلی اعلان جنگ داد (جودت، 8/83، 134؛ آقچورا، 95) و ضایعات سنگینی بر سپاه محمدعلی وارد آورد. اما کوششها و اقدامات ابراهیم‌بیک در جهت ایجاد اتحاد میان امیران مملوک، به سبب اختلاف شدید بین آنان و در دست داشتن برخی مناصب حسّاس دولتی بی‌نتیجه ماند. محمدعلی پاشا که روز به روز بر قدرتش افزوده می‌شد، با استفاده از این اختلاف و با کمک باب عالی امیران مملوک را به قاهره دعوت کرد و با حیله و نیرنگ در یک نمایش نظامی آنان را درون «قلعه» زندانی کرد و همگی را در 6 محرم 1226ق/2 مارس 1811م به قتل رساند (جبرتی، 809-810). ابراهیم و عدۀ دیگری از امیران مملوک که به سبب عدم اعتماد به محمدعلی پاشا به شهر نیامده بودند، از توطئۀ قتل جان سالم به در بردند و به سودان فرار کردند. وی واپسین سالهای زندگی خود را با دیگر کسانی که از مرگ نجات یافته بودند در نهایت فقر و تنگدستی به سر برد و به شیوۀ مملوکهای فقیر لباس می‌پوشید و با کشت ارزن ارتزاق می‌کرد. سرانجام امیرِ با حشمتی که روزگاری 600 مملوک داشت در دربار غربت در شهر دُنقله از شهرهای سودان درگذشت (جَبرتی، 963-964) و مدتی بعد با اجازۀ محمدعلی پاشا جنازه‌اش به قاهره حمل و در آنجا به خاک سپرده شد.
مآخذ: بستانی ب؛ جبرتی، عبداللـه، المختار من تاریخ الجبرتی، به کوشش محمد قندیل البقلی، قاهره، 1958م؛ جود، احمد، تاریخ، استانبول، 1309ق؛ شرقاوی، عبداللـه، تحفه الناظرین فی من ولی مصر من الولاه والسلاطین، قاهره، 1281ق؛ قاموس الاعلام؛ لوتسکی، ولادیمیر، تاریخ عرب در قرون جدید، ترجمۀ پرویز بابایی، تهران، 1349ش؛ نیز:
Akçura, Yusuf, Osmanlt Devletinin Dağtlma Devir, Ankara, 1985; İA; Karal, Enver Ziya, Osmanlt Tarihi, Ankara, 1983; Vols. V, pp., 39-40; Uzunçarşili, Ismail hakki, Osmanli Tarihi, Ankara, 1982; Volney, Constantin Francois, Voyage en Egypt et en Syrie Paris, 1959; Vâsif, Ahmed, Mehâsinū’l-Âsâr ve Hakâikū’l Ahbâr. İstanbul, 1978.
علی‌اکبر دیانت
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 672
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست