اِبْراهیمِبْنِ وَلید، ابواسحاق (خلافت 126-127ق/744-745م) ملقب به مخلوع،
سیزدهمین خلیفۀ اموی. در منابع تاریخی نخستینبار از ابراهیم در روزگار خلافت
برادرش یزیدبن ولیدبن یزید معروف به ناقص، یاد شده است. گفتهاند که یزید 3 روز پس
از آغاز خلافت، زیر فشار قَدَریه که خود به آنان گرایش داشت، ابراهیم را به جانشینی
خود برگزید (یعقوبی، 2/335؛ ابن عبدربه، 4/465؛ ابن عماد، 1/167) و وی را به حکومت
اردن گماشت (طبری، 2/1834؛ قس: ابن کثیر، 10/13). اگرچه طبری (2/1869) و به تبع او
ابن اثیر (5/308) نیز اشاره کردهاند که یزید در بستر بیماری و به تشویق قدریه
برادر خود را به جانشینی برگزید، ولی خلیفهبن خیاط براساس روایتی از علاءبن بُردبن
سنان نوشته است که قَطَن غلام یزید، هنگامی که خلیفۀ بیمار در بیهوشی بود بهرغم
مخالفت او، ولایتعهدنامۀ ابراهیم را از سوی او جعل کرد (2/558). بدینسان ابراهیم
پس از مرگ یزید به خلافت نشست (ذیحجۀ 126ق/سپتامبر ـ اکتبر 744م)، ولی فقط از بیعت
بخشی از شام که ابن طقطقی (صص 183، 184) آن را بیعتی بیاهمیت خوانده است، برخوردار
شد (قس: دینوری، 350) و به گفتۀ طبری برخی او را نه به خلافت پذیرفتند و نه به
امارت (2/1875) و حتی مردم حِمْص آشکارا به مخالفت با او برخاستند (خلیفهبن خیاط،
همانجا). ابراهیم نیز عبدالعزیزبن حجاجبن عبدالملک پسرعمّ خود را که به ولایتعهدی
برگزیده بود (دینوری، همانجا) با لشکر شام به محاصرۀ حمص فرستاد (ابن اثیر، 5/321).
از سوی دیگر مروانبن محمد (ملقب به حِمار) والی ارمنستان و آذربایجان که در روزگار
خلافت یزیدبن ولد ظاهراً به خونخواهی ولید به حدود شام آمده و از مردم جزیره برای
خود بیعت ستانده بود (خلیفهبن خیاط، 2/564)، پس از آگاهی از مرگ یزید و خلافت
ابراهیم، باز سر به مخالفت برداشت و قصد هجوم به شام کرد. گرچه مروان ظاهراً به
خونخواهی ولید (طبری، 2/1850) و آزاد ساختن پسران او حَکَم و عثمان که در دمشق
زندانی بودند از اطاعت دولت مرکزی سرپیچید، ولی آشکار است که وی خود داعیۀ خلافت
داشت (ابن قتیبه، المعارف، 367، 368). از اینرو با اعطای مال، برخی از قبایل عرب
را با خود همراه و بیدرنگ آهنگ شام کرد (خلیفهبن خیاط، 2/564). وی نخست به
قِنَّسْرین و به روایتی به حلب (همانجا؛ یعقوبی، 2/337) که در دست بِشْربن ولید
برادر ابراهیم بود تاخت (طبری، 2/1876). در آنجا یزید ابن عمربن هُبَیره با بنی قیس
به مهاجمان پیوست و بِشْر و برادر او مسرور را به مروان تسلیم کرد (ابن اثیر،
همانجا). آنگاه مروان با لشکر خویش به حمص که در محاصرۀ عبدالعزیزبن حجاج بود تاخت
و چون به شهر نزدیک شد، عبدالعزیز از محاصره دست برداشت و عقب نشست (طبری، 2/1877).
مردم حمص با مروان بیعت کردند و به لشکر او پیوستند و مروان به سوی مرکز خلافت
بیمناک شده بود، به عنوان آخرین راه چاره سلیمانبن هشامبن عبدالملک را با 000‘120
تن به مقابلۀ مروان فرستاد. سلیمان در عینالجَرّ با لشکر 000‘80 نفری مروان نخست
کوشید تا یاران سلیمان را از جنگ بازدارد و خواستار آزادی حَکَم و عثمان پسران ولید
شد، ولی سرانجام در 7 صفر 127ق/18 نوامبر 744م کار به جنگی سخت کشید (یعقوبی،
همانجا) و سلیمان شکست خورد و به دمشق گریخت (طبری، همانجا؛ ابن اثیر، 5/322).
امرای شکست خوردۀ ابراهیم در دمشق گرد آمدند و از بیم آنکه حکم و عثمان، پسران
ولید، پس از ازاد شدن به دست مروان، از امیرانی که در قتل پدرشان دست داشتند،
انتقام خواهند گرفت، تصمیم به قتل آن دو گرفتند. این مأموریت به عهدۀ یزیدبن خالدبن
عبداللـه القَسْری نهاده شد و او نیز ابوالاسد، مولای پدرش را مأمور ساخت تا پسران
ولید را در زندان بکشد (طبری، 2/1878-1879؛ قس: خلیفهبن خیاط، 2/565). در این میان
مروان به دیر العالیه رسید و مردم با او بیعت کردند (یعقوبی، همانجا) و خبر ورود او
به شهر، شایع شد. ابراهیمبن ولید که به گفتۀ خلیفهبن خیاط (همانجا)، پیش از آن
برای گردآوری نیرو و ادامۀ جنگ به باب الجابه رفته، ولی کسی به او نپیوسته بود، به
تدمُر گریخت (ولهاوزن، 376). سلیمانبن هشام نیز پس از غارت بیتالمال (طبری،
2/1879) به او پیوست. عبدالعزیزبن حجاج نیز که مستقیماً در قتل ولید دست داشت (ابن
بابه، 270)، به دست مردم خشمناک دمشق (خلیفهبن خیاط، همانجا) و به قولی به دست
موالی ولیدبن یزید افتاد و به قتل رسید (طبری، 2/1890). به این ترتیب دوران کوتاه و
نافرجام خلافت ابراهیمبن ولید که آن را از 70 روز تا 4 ماه دانستهاند (همو،
2/1875؛ ابن بابه، 271؛ یعقوبی، 2/337)، به سر آمد. گفتهاند که ابراهیم پس از شکست
سلیمان در دمشق، از خلافت کناره گرفت (نیمۀ صفر 127ق/26 نوامبر 744م) و به بیعت با
مروان گردن نهاد (ابن قتیبه، المعارف، 368؛ یعقوبی، همانجا). در حالی که براساس
روایتی تأیید نشده، مروان پس از چیرگی بر دمشق، ابراهیم را به دار آویخت (دینوری،
351؛ مسعودی، مروج، 3/226)، ولی روایات دیگر برآنند که ابراهیم و سلیمان اندکی بعد
که مروان رهسپار جزیره شد، امان خواستند و به بیعت با او گردن نهادند (طبری،
2/1892؛ ابن اثیر، 5/324) و مروان بهرغم تشویق یارانش که خواستار قتل و مصادرۀ
اموال ابراهیم بودند، از این کار خودداری کرد (صفدی، 6/164). ابراهیم که از این پس
به مخلوع شهرت یافت (ابن بابه، همانجا)، در سلک یاران وفادار مروان درآمد و در
جنگهای خلیفه با دشمنان شرکت جست (مثلاً: طبری، 2/1893؛ ابن کثیر، 10/24). از این
پس تا 132ق/750م از ابراهیم در منابع چندان ذکری نرفته است. در این تاریخ، پس از
شکست مروانبن محمد در نبرد زاب، ابراهیم را در زمرۀ کسانی که حین گریز در آب رود
غرق شده بودند، یافتند (طبری، 3/41؛ یعقوبی، همانجا؛ و روایتی از مسعودی، مروج،
3/245) و به قولی ابوعون او را در همان جنگ کشت (ابن خلکان، 1/443)، اما ابن اثیر
(5/430، 431) به روایت دیگری نیز استناد کرده است که براساس آن ابراهیم (ابن اثیر
او را به غلط ابن یزید نامیده) در آخرین کشتار امویان به دست عبداللـهبن علی در
کنار رود ابوفُطْرُس واقع در شام کشته شد.
ابراهیمبن ولید را به القابی چون المقتدر باللـه (قلقشندی، 1/161). المُعْتَزّ
باللـه (دیار بکری، 2/322) و المُتَعَزّز باللـه (مسعودی، التنبیه، 290) خوانده و
نقش خاتم او را «تَوَکَّلْتُ عَلَی الحَیّ القَیُّوم» و «ابراهیمُ یَثِقُ باللـه»
(قلقشندی، 1/161؛ سیوطی، 254) نوشتهاند، اما با توجه به این نکته که گویا انتخاب
القاب برای خلیفگان از روزگار عباسیان رواج یافته است، بعید نیست القابی که برای
امویان ذکر کردهاند، بر ساختۀ مورخان بعد باشد. به هر حال خلافت ابراهیم که مقارن
با نابسامانیها و آغاز فروپاشی امویان بود (ابن طقطقی، 183؛ مسعودی، مروج، 3/220)،
از سوی مورخان چندان با اهمیت تلقی نشده است و اگرچه طبری نام او را مستقلاً در
شمار خلفای اموی ذکر کرده، ولی مسعودی از او و برادرش یزید در یکجا سخن رانده است.
دربارۀ نام مادر ابراهیم نیز میان نویسندگان اختلاف است. بعضی از مورخان متأخرتر
چون ابن بابه (ص 151) شاه آفرید دختر فیروز ابن یزدگرد را مادر ابراهیم و یزید
دانستهاند، در حالیکه طبری او را در زمرۀ کنیزان (2/1875) آورده است و یعقوبی
(2/337) او را سُعار، مسعودی (مروج، 3/226) دِبره و برخی نیز نعم (اربلی، 46) و
نعمه و خِشْف (ابن خلکان، 1/443) نامیدهاند. سیوطی (ص 254) نیز به روایت از ابن
عساکر گفته است که ابراهیم و مروانبن حمار هر دو برادر و از یک کنیز، زاده
شدهاند، اما قلقشندی (1/162) بدون اشاره به برادری آن دو، نام مادر مروان را
لبابه، کنیز ابراهیمبن مالک اشتر ذکر کرده است.
ابراهیمبن ابی جمعه کاتب ابراهیم بود و ثبتبن نعیم الحارثی (الجذامی ؟) ریاست
دیوان فلسطین را به عهده داشت (جهشیاری، 45). محمدبن ذُؤَیْب فُقَیْمی شاعر، معروف
به العمانی، از ستایشگران ابراهیم و از شاعران دربار او بوده است (ابن قتیبه، الشعر
و الشعراء، 2/641، 642).
مآخذ: ابن اثیر، الکامل، بیروت، 1402ق/1982م؛ ابن بابه، احمدبن علی، رأس مال
النّدیم، نسخۀ عکسی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، شم 175؛ ابن خلکان، وفیات
الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1398ق/1978م؛ ابن طقطقی، محمدبن علی، تاریخ
فخری، ترجمۀ وحید گلپایگانی، تهران، 1360ش؛ ابن عبدربه، احمدبن محمد، عقدالفرید، به
کوشش احمد امن و دیگران، قاهره، 1948م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره،
1350ق؛ ابن قتیبه، عبداللـهبن مسلم، الشعر والشعراء، بیروت، 1964م؛ همو، المعارف،
به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1388ق/1969م؛ ابن کثیر، البدایه والنهایه، 1351ق/1932م؛
اربلی، عبدالرحمن، خلاصه الذهب المسبوک، به کوشش مکی سید جاسم، بغداد، 1964م؛
جهشیاری، محمدبن عبوس، الوزراء والکتاب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1968م؛ دیابکری،
حسینبن محمد، تارخ الخمیس، قاهره، 1283ق؛ دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، به کوشش
محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1952م؛ صفدی، خلیلبن ایبک، الوافی بالوفیات، به
کوسس س. دیدرینگ، بیروت، 1972م؛ طبری، تاریخ، به کوشش یان دخویه، لیدن، 1885-1889م؛
قلقشندی، احمدبن علی، مآثر الانافه، به کوشش عبدالستار احمد فراج، کویت، 1964م؛
مسعودی، علیبن حسین، التنبیه والاشراف، بیروت، دارصعب؛ همو، مروج الذهب، بیروت،
1385ق؛ یعقوبی، احمدبن واضح، تاریخ، بیروت، 1379ق؛ نیز:
Wellhausen, J., The Arab kingdom and its, transl., M. G. Weir, Calcutta, 1927.
صادق سجادی