responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 639
ابراهيمبن احم اغلبی
جلد: 2
     
شماره مقاله:639


اِبْراهیمِ بْنِ اَحْمَدِ اَغْلَبی، ابواسحاق ابراهیم بن احمدبن محمد ابن‌راغب (حک‌ 261-289ق/875-902م) معروف به ابراهیم اصغر، یکی از معروف‌ترین امیران اغلبی و نهمین فرمانروا و از این خاندان. از دوران کودکی و نوجوانی او آگاهیی در دست نیست. در روزگار فرمانروایی برادرش ابوعبداللـه، معروف به ابوالغرانیق، والی قیروان بود (این عذاری، 1/110) و چون ابوالغرانیق پسر خردسال خود ابوعقال را به ولایتعهدی برگزید، در حضور بزرگان بنی‌اغلب و قاضیان ثیروان، ابراهیم را به نیابت از پسرش منصوب کرد (ابن خلدون، 4/203) و او را سوگندها داد که به مخالفت با ابوعقال برنخیزد (ابن ابار، 1/171). چون ابوالغرانیق درگذشت (261ق)، قیروانیان حکومت ابوعقال را نپذیرفتند و به ابراهیم پیشنهاد کردند که رشتۀ کارها را خود به استقلال دردست گیرد. ابراهیم در آغاز نپذیرفت و یادآور شد که نسبت به برادرزاده‌اش سوگند وفاداری یاد کرده است، ولی سرانجام در اثر اصرار مردم که ظاهراً شیفتۀ رفتار و دادگستری او بودند (ابن خلدون، 4/203)، پیشنهاد حکومت را پذیرفت و امیران و بزرگان افریقیه با او بیعت کردند (ابن عذاری، 1/110؛ العیون، 4(1)/80).
در نخستین سالهای حکومت او از وقایع مهمی یاد نشده و به نظر می‌رسد که امیر اغلبی با آرامش به ادارۀ امور کشور مشغول بوده است، اما کوششهای اغلبیان برای تسخیر سراسر سیسیل که بخشی از آن را قبلاً به تصرف درآورده بودند، ادامه یافت. در پی این کوششها، در 264ق/878م محاصرۀ سیراکوز (سرقوسه)، یکی از بزرگ‌ترین شهرهای سیسیل که از سالیان پیش توسط اغلبیان آغاز شده بود، به وسیلۀ جعفربن محمد، امیر منصوب از سوی ابراهیم بر سیسیل، تشدید شد و در 14 رمضان (20 مه) همان سال شهر سقوط کرد (ابن اثیر، 7/320) و ابوعیسی بن محمدبن قُرهُب سردار مسلمانان پس از غارت و قتل عام، دژهای شهر را ویران ساخت (عزیز احمد، 24)، اما جعفربن محمد امیر سیسیل در همان سال با توطئۀ دو تن از امیرزادگان اغلبی و غلامان خود کشته شد و جانشین او حسین (حسن؟) بن ریاح کوشید تا تائورمینا (طبرمین) را تسخیر کند (265ق) ولی توفیق نیافت (ابن عذاری، 1/110، 111). در 266ق (قس: ابن اثیر، 7/324)، حکومت ابراهیم برای نخستین‌بار، آن هم از سوی قدرتی خارجی مورد تهدید واقع شد: عباس بن احمدبن طولون در پی گریز از مقابل پدرش امیر مصر، به بَرْقه رفت و از آنجا به ابراهیم بن احمد خبر داد که خلیفه المعتمد او را به حکومت افریقیه گمارده است. وی سپس بدان سوی عزیمت کرد و در لَبْده فرود آمد و با وجود مهمان‌نوازی مردم، دست به قتل و غارت گشود. ابراهیم بن اغلب نیز غلام خود بلاغ را با سپاه نزد محمدبن قُرْهُب عامل طرابلس فرستاد تا به یاری او بر ابن طولون بتازد. از سوی دیگر مردم لبده به الیاس بن منصور نفوسی اباضی مذهب پناه بردند. الیاس نیز به جبهۀ متحد بلاغ و ابن قرهب پیوست (ابن اثیر، 7/324) در جنگی که درگرفت، عباس طولونی شکست خورد و به برقه گریخت (کندی، 222، 223). به گفتۀ ابن ابی‌الضیاف (1/142)، ابن طولون نخست (احمد؟) بن قرهب را شکست داد و او را تا طرابلس تعقیب کرد و شهر را به محاصره گرفت، اما ابن منصور (ابومنصور؟) امیر نفوسه به آن سوی تاخت و مهاجمان را درهم شکست. ابراهیم بن اغلب هنگامی به صحنۀ پیکار رسید که ابن طولون گریخته بود.
ظاهراً پس از این واقعه و شاید پس از قحطی بزرگ 266ق در افریقیه (ابن عذاری، 1/111)، خلق و خوی ابراهیم رو به دگرگونی نهاد وا ندک اندک به یکی از مال دوست‌ترین و ستمکارترین امیران روزگار بدل گشت. چنانکه در 268ق/881م به قتل عام مردم زاب که احتمالاً از سیاست ستمگرانۀ او اظهار ناخشنودی کرده بودند، دست زد و کشتگان را در گورهای دسته جمعی مدفون ساخت (ابن اثیر، 7/370؛ ابن عذاری، 1/113). در سیسیل، امیر حسن بن عباس در 267ق به سوی کاتانیا (قطانیه) و تائورمینا پیشروی کرد، ولی در کالتاوتورو (قلعۀ ابوثور) شکست خورد و سال بعد از امارت عزل شد (ابن اثیر، 7/361، 370). جانشین او محمدبن فضل، در سالهای 269-270ق حملات مجددی بر کاتانیا و تائورمینا و رامتا (رمطه) تدارک دید، ولی به‌رغم کشتن بسیاری از رومیان توفیق چندانی نیافت (همو، 7/398). حکمران بعدی سواده‌بن محمدبن خفاجه در 273ق/886م درگیر نزاع میان اعراب و بربرهای سیسیل شد و اگرچه با فشار شورشیان به افریقا بازگشت، ولی دوباره با لشکری که ابراهیم به او داده بود، به سرکوب شورشیان پرداخت. با این همه نتوانست آتش نزاع و شورش را به کلی خاموش سازد (عزیز احمد، 24، 25).
یکی از مهم‌ترین رویدادهای روزگار ابراهیم، شورش معروف به «الدَّراهِم» بود که امیر اغلبی را در معرض خطر جدی قرار داد. وی در 275ق مسکوکات کم‌عیار (قِطَع) را از جریان انداخت و به جای آن درهم و دینارهای جدید ضرب کرد. عامۀ مردم سر به شورش برداشتند و دکانها را بستند و گروهی به رَقّاده محل اقامت امیر رفتند. ابراهیم نیز آنها را در جامع رقاده حبس کرد و وزیر خود ابوعبداللـه بن ابی اسحاق را برای آرام ساختن قیروانیان گسیل داشت. چون وزیر کاری از پیش نبرد، ابراهیم خود به قیروان رفت و با اعتماد به نفس و خونسردی شگفتی، آرامش پدید آورد و زندانیان جامع را نیز آزاد ساخت (ابن عذاری، 1/114).
گفته‌اند که در همین سال، قاضی عبداللـه بن طالب که امیر را به سبب ستمگریهایش تکفیر کرده بود، معزول شد و ابن اغلب پس از آنکه او را به کمک قاضیان دیگر بی‌اعتبار ساخت، به زندان افکند تا همانجا درگذشت (قاضی عیاض، 3/207-211) و به قولی گفت تا او را کشتند (ابن عذاری، 1/115). همچنین در 276ق/889م کاتب خود محمدبن حیون، معروف به ابن البریدی (ابن ابی‌الضیاف، 1/144-145؛ القدیدی) را به زندان افکند و در برابر شکایت کاتب، دستور داد او را در تابوت نهادند تا از گرسنگی و تشنگی هلاک شود (ابن عذاری، 1/115؛ قس: فروخ، 4/139). سال بعد نیز حاجب خود نصربن صمصامه را گردن زد (ابن عذاری، 1/115؛ قس: العیون، 4(1)/147). در 278ق پس از آنکه دست به کشتار بزرگی از مردم زد (ابن ابی‌الضیاف، 1/143)، سوادۀ نصرانی را به پذیرش اسلام و در دست گرفتن دیوان خراج فرا خواند و چون او نپذیرفت، گفت تا به قتلش رساندند و به دارش آویختند (ابن عذاری، 1/116). همچنین در 279ق که براساس پیشگویی منجمان خود را در معرض سوءقصد غلامان خاصه «صقالبه» می‌پنداشت، بسیاری از آنان را به قتل آورد و سودانیان را به جایشان برگماشت، ولی مدتی بعد آنان را نیز از دم تیغ گذراند (العیون، 4(1)/132، 133؛ ابن عذاری، 1/116). سال بعد دستور قتل عام «نکری»ها ــ فرقه‌ای از خوارج ــ را در رقاده صادر کرد (العیون، 4(1)/146، 147). همچنین 700 تن از جنگاوران دژ بلزمه (غرب قیروان) را به سبب باز پس ندادن شخصی به نام کریم‌بن دمرزور که از زندان ابراهیم گریخته بود، به قتل آورد (ابن عذاری، همانجا؛ اقبال، 225). این کار به گفتۀ ابن عذاری (1/117) یکی از بزرگ‌ترین خطاهای سیاسی ابراهیم بود که زمینه را برای تضعیف سلطۀ او آماده ساخت. زیرا اهالی بلزمه از اعراب قیس، خویشاوندان بنی‌اغلب، بودند و بنی کتامه را که با اغلبیان مخالفت می‌ورزیدند، دشمن می‌داشتند و درواقع سدی بودند در برابر آنان. در 280ق شهرهایی چون تونس و الجزیره و اربس و باجه و قموده در برابر ستمگریهای ابراهیم سر به شورش برداشتند و افریقیه به آتشی سوزان بر ضد امیر تبدیل شد و همه‌جا را شورش فرا گرفت. چنین می‌نماید که نخستین‌بار تونسیان قیام کردند (ابن عذاری، همانجا) و ابراهیم کسانی را به سرکوب مردم فرستاد تا شورش خاموش شد (281ق/894م). گویا قاضی ابوشجره عمروبن شجره در همین واقعه کشته شد. به قولی او را به رقاده بردند و در زندان به قتل رسانیدند (العیون، 4(1)/148). گفته‌اند که ابراهیم پس از آن به تونس رفت و مدتی در آنجا اقامت گزید (ابن عذاری، 1/123)، اما مردم قموده و سپس الجزایر دست به قیام زدند و آمادۀ جنگ با ابراهیم شدند. او نیز سردار خود میمون الحبشی یا الحشمی را به سرکوب آنان گسیل داشت و میمون توانست آتش قیام را خاموش سازد (همو، 1/117).
این چنین بود که وقتی ابوعبداللـه حسین بن احمد، داعی فاطمی معروف به الشیعی در 280ق وارد مغرب شد و دست به فعالیت زد، بسیاری از مردم افریقیه خاصه بنی کتامه به او پیوستند و ابوعبداللـه به تاهرت رفت و آشکارا دست به دعوت زد (اندلسی، 1(4)/893، 894). موسی بن عیاش امیر میله که نتوانسته بود او را به او بسیار کمتر از آنچه بود گزارش داد، ولی ابراهیم به فراست دریافت و ابن المعتصم منجم را نزد ابوعبداللـه شیعی فرستاد. فرستادۀ امیر نیز در او کارگر نیفتاد و داعی از مواضع خود مبنی بر فرا خواندن مردم به اطاعت از کتاب خدا و ذریۀ پیامبر اسلام(ص) و مهدی فاطمی پای پس نکشید. این واکنش ابراهیم را چنان هراسناک ساخت که به یارانش گفت اگر داعی وارد شهر شود، او از دروازۀ دیگر بیرون خواهد رفت، خاصه که احتمالاً می‌دانست که بسیاری از افراد خاندانش دل به تشیع نهاده‌اند (قاضی نعمان، 77-81). شاید عکس‌العمل همین وقایع بود که ابراهیم روش خشن‌تری در پیش گرفت. چنانکه گفته‌اند در 283ق/896م و به قولی 284ق شمشیر در میان مردم نفوسه نهاد و حتی عده‌ای را با دست خود کشت و دلهایشان را از سینه بیرون افکند (العیون، 4(4)/149، 150؛ قس: ابن عذاری، 1/124). این سفاکیها که البته احتمال مبالغه در آن را نمی‌توان نفی کرد، سبب شد که خلیفه المعتضد عباسی او را تهدید کند که اگر نرمخویی در پیش نگیرد، حکومت افریقیه را به پسر عموی او محمدبن زیاده اللـه امیر طرابلس خواهد داد (ابن ابار، 1/180). از این‌رو ابراهیم، بیمناک از اجرای این تهدید، ظاهراً به قصد هجوم به مصر به راه افتاد، ولی به طرابلس رفت و امیر محمدبن زیاده‌اللـه را که مردی ادیب و فاضل و صاحب تصنیفات بود، کشت (العیون، همانجا). ابن ابار (1/180) بر آن است که ابراهیم می‌دانست که مردم نزد خلیفه از او بدگویی می‌کنند و ابن زباده‌اللـه را می‌ستایند. از این‌رو او را به قتل آورد. سواده‌بن محمدبن خفاجه که در آرام ساختن آشوبهای داخلی سیسیل و پیشروی در خاک مسیحیان توفیق چندانی نیافته بود، در 278ق عزل شد و محمدبن فضل دوباره امارت یافت، اما او نیز به پیشرفت مهمی نایل نشد (عزیز احمد، 25). در 284ق ابراهیم پسر خود ابوالعباس عبداللـه را ظاهراً به سرکوب نزاعی که از مدتها پیش میان اعراب و بربرها برخاسته بود، مأمور کرد و او شمشیر در میان مردم نهاد (المکتبه العربیه الصقلیه، 450). با اینهمه به نظر می‌رسد که ابوالعباس فقط در 287ق/900م رسماً به حکومت سیسیل منصوب شد و مخالفت سران مسلمان در پالرمو (بَلَرْم) را سرکوب کرد (ابن اثیر، 7/505، 506). اما مسیحیان از اختلاف مسلمانان استفاده کردند و خود را مستقل خواندند. بیزانسیها نیز نیروهایی به تائورمینا و ریو (رجو) فرستادند. عبداللـه در امتداد تنگۀ مسینا به ریو حمله برد (رجب 288ق/ژوئن 901م) و جنگ را به خاک ایتالیا کشانید (عزیز احمد، 25). در این میان ابراهیم که می‌دید کار دعوت ابوعبداللـه شیعی بالا گرفته و بسیاری به او گرویده‌اند (العیون، 4(1)/165؛ ابن عذاری، 1/117-123)، برای به دست آوردن رضایت عامه و دور ساختن خطری که سلطۀ خاندان او را تهدید می‌کرد، از حکومت کناره گرفت (قاضی نعمان، 91)، و به روایتی دیگر، به دستور خلیفه که او را به دربار خوانده بود، به آن کار اقدام کرد (صفدی، 5/304). وی سپس با اظهار زهد و توبه دست به انفاق مال زد و قباله‌های املاکی را که مصادره کرده بود، باطل ساخت (ابن عذاری، 1/125). سپس پسر خود ابوالعباس عبداللـه را از سیسیل فرا خواند (289ق/902م) و حکومت را به او تفویض کرد (ابن اثیر، 7/507) و او را گفن که از جنگ با ابوعبداللـه بپرهیزد و اگر داعی قصد او کرد در سیسیل به وی بپیوندد (قاضی نعمان 121). آنگاه سپاهی گرد آورد و برای جهاد به سیسیل رفت.
ابراهیم که با ورود بدان‌جا هراس شدیدی در میان مسیحیان افکنده بود، بلافاصله حملات خود را آغاز کرد و پس از محاصره‌ای سخت تائورمینا را در 289ق تصرف کرد و این پیروزی مهمی بود زیرا که امیران سیسیل از سالیان پیش همواره در پی تسخیر آن بودند (العیون، 4(1)/166). گفته‌اند که وی سپس دستور داد مردم را قتل عام کردند و شهر را به آتش کشیدند (عزیز احمد، 26). شهر را به محاصره گرفت، ولی دیری نپایید که در پای حصار شهر بیمار شد و همانجا درگذشت. برخی بر آنند که پیکر ابراهیم را در سیسیل (العیون، 4(1)/167؛ قاضی نعمان، 93) در پارلمو به خاک سپردند (ابن خلدون، 4/204) و بعضی گفته‌اند که وی را به قیروان بردند (ابن اثیر، 7/286؛ اندلسی، 1(4)/882).
روایات مورخان دربارۀ خلق و خوی ابراهیم بن احمد خالی از تناقض نیست. ابن ابار (1/164-172) او را مردی سفاک دانسته و به جنایاتی چون قتل پسر و دخترانش اشاره کرده است، و ابوالاحوص احمدبن عبداللـه، از زاهدان و عالمان معروف روزگار ابراهیم، وی را آشکارا فاسق و جانی و خائن خوانده است (ابن عذاری، 1/124)، برخی دیگر، مانند ابن اثیر (7/284)، او را مردی دوراندیش و دادگر دانسته‌اند که هر هفته روزهایی را به رسیدگی به تظلم مردم اختصاص می‌داده و دست ستمگران و فاسدان را کوتاه کرده بوده است؛ و نیز یاقوت از خوش قلبی او یاد کرده است (1/328). اگرچه برخی از مورخان تصریح کرده‌اند که ابراهیم در نخستین سالهای حکومتش دادگری و خوشرفتاری پیشه کرد (ابن ابار، 1/172؛ ابن عذاری، 1/126؛ مقریزی، 3/186؛ ابن خلدون، 4/203) و سپس چنان دگرگون شد که حتی 16 تن از دختران خود را گردن زد (ابن عذاری، 1/127) و پسر خود ابوعقال را کشت (ابن ابار، 1/172)، ولی احتمال مبالغه در خونریزیها و ستمگریهای ابراهیم به‌ویژه از سوی داعیان فاطمی را نمی‌توان نادیده انگاشت. چه، شواهدی در دست است حاکی از آنکه گاه ابراهیم تسامحات و نرمخوییهای شگفتی از خود نشان داده است (قاضی عیاض، 3/214، 215، 265؛ نباهی مالقی، 31؛ ابن عذاری، 1/114، 124).
ابراهیم علاوه بر بنیاد نهادن شهر رقّاده و ساختن قصر معروف الفتح در آنجا در 264ق/878م (ابن اثیر، 7/321؛ ابن عذاری، 1/110) که از آن پس دارالملک امیران اغلبی شد (یاقوت، 2/797)، «بیت الحکمه» ای هم در این شهر بنا کرد و دانشمندان را از مصر و عراق فرا خواند و زمینۀ مساعدی برای نشر دانش و فرهنگ در افریقیه فراهم آورد (حسنی عبدالوهاب، 71). ابوالیسر ابراهیم بناحمد شیبانی از ادیبان و دانشمندان افریقیه که یک چند کاتب ابراهیم بود (تلمسانی، 3/134)، به عنوان نخستین رئیس بیت‌الحکمۀ ابراهیم به کار گماشته شد (ابن عامر، 128). ابراهیم در نخستین سالهای حکومت خود دانشمندان و فقیهان را بسیار ارج می‌نهاد، چنانکه دستور داد گنبدی بر گور محمدبن سحنون فقیه بزرگ افیرقیه (د 265ق/879م) ساختند و آن مقبره در اندک زمانی شهرت تمام یافت (قاضی عیاض، 3/116-117)، ولی چون خوی او دگرگون شد بسیاری از قاضیان مناصب قضای شهرهای افریقیه را از بیم او نمی‌پذیرفتند و کسانی چون عیسی بن مسکین فقیه (د 295ق/908م) در برابر اصرار امیر برای پذیرش منصب قضا و رعایت عدل، شرایط سختی می‌نهادند (قاضی عیاض، 3/214، 215، 271). آبادانی شهر سوسه منسوب به ابراهیم است و دربارۀ امنیت راههای تجاری قلمرو او گفته‌اند که بر ساحل دریا چندان برج و بارو افکند که شبانگاه اتشی که در سبته می‌افروختند، در اسکندریه دیده می‌شد (صفدی، 5/305) و از همین طریق می‌توانستند ورود دشمن را خبر دهند.
مآخذ: ابن ابار، محمدبن عبداللـه، الحله السیراء، به کوشش حسین مونس، قاهره، 1963م؛ ابن ابی الضیاف، احمأ، اتحاف اهل الزمان، تونس، 1396ق/1976م؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل؛ ابن خلدون، العبر، بیروت، دارالعلم للجمیع؛ ابن عامر، احمد، تونس عبر تاریخ، تونس، 1379ق/1960م؛ ابن عذاری، احمدبن محمد، البیان المغرب فی اخبار المغرب، به کوشش راینهارت دُزی، لیدن، 1848م؛ اقبال، موسی، دورکتامه فی تاریخ الخلافه الفاطمیه...، الجزایر، 1979م؛ اندلسی، محمدبن محمد، الحلل السندسیه، به کوشش محمد حبیب الهلیه، تونس، 1970م؛ حسنی عبدالوهاب، حسن، خلاصه تاریخ تونس، 1373ق؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش س. دیدرینگ، ویسبادن، 1389ق/1970م؛ عزیزاحمد، تاریخ سیسیل در دورۀ اسلامی، ترجمۀ نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران، 1362ش؛ العیون و الحدائق، به کوشش نبیله عبدالمنعم داوود، نجف، 1392ق/1972م؛ فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، 1984م؛ قاضی عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک، به کوشش احمدبکیر محمود، بیروت، 1387ق/1967م؛ قاضی نعمان‌بن محمد، رساله افتتاح الدعوه، به کوشش وَداد قاضی، بیروت، 1970م؛ کندی، محمدبن یوسف، کتاب الولاه و کتاب القضاه، به کوشش روون گِست، بیروت، بیروت، 1908-1912م؛ مقری، احمدبن محمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1388ق/1967م؛ مقریزی، احمدبن علی، خطط، به کوشش گاستون ویت، قاهره، 1922م؛ المکتبه العربیه الصقلیه، به کوشش میکله آماری، لایپزیک، 1857م؛ نباهی، مالقی، علی بن عبداللتۀ، المرقبه العلیافیمن یستحق القضاه و الفتیا، به کوشش لوی پروانسال، قاهره، 1948م؛ یاقوت، 1948م؛ یاقوت، معجم البلدان، به کوشش فردیناند ووستفلد، لایپزیک، 1866-1870م.
صادق سجادی
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 639
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست