الابانة عن غرض ارسطاطاليس فی کتاب ما بعد الطبيعة جلد: 2
شماره مقاله:599
اَلاَبانَهُ عَنْ غَرَضِ اَرِسطاطالیس فی کِتابِ ما بَعْدَالطَبیعه، یا مقاله فی
اغراض مابعدالطبیعه، نام رسالهای است از ابونصر محمدبن محمدبن طرخان فارابی
(260-339ق/874-950م) در توضیح مقصود ارسطو از نوشتن مجموعۀ متافیزیک و بیان محتوای
اصلی بخشهای گوناگون آن.
کتاب متافیزیک ارسطو در میام مسلمانان به 2 نام شناخته شده است: یکی کتاب الحروف
(ابن ندیم، 312) و دیگری مابعدالطبیعه که ترجمۀ جزء به جزء واژۀ متافیزیک است. علت
نامیده شدن این مجموعه به کتاب الحروف این است که مقالات چهاردهگانۀ آن ــ که توسط
آندرونیک رودسی، از ارسطوییان سدۀ اول ق م گردآوری شده ــ به ترتیب حروف الفبای
یونانی از آلفا تا نو مشخص گردیده است.
رسالۀ فارابی به منزلۀ مدخلی جهت آگاهی از مباحث کتاب متافیزیک ارسطو و به عنوان
کلیدی جهت گشودن غوامض آن بهشمار رفته است، چنانکه ابنسینا (370-428ق/980-1037م)
با مطالعۀ این رساله توانسته است به حلّ مشکلات کتاب ارسطو نایل آید و مطالب آن را
دریابد (بیهقی، 55).
فارابی در آغاز رساله مینویسد: «بسیاری گمان کردهاند که محتوای کتاب مابعدالطبیعۀ
ارسطو، بحث دربارۀ خدا، عقل، نفس و امور مناسب با آنهاست، و علم مابعدالطبیعه با
علم توحید (الهیات به معنای اخص) یکی است. به همین جهت بیشتر کسانی که این کتاب را
بهطور کامل شرح نکردهاند و یا ما خبر نداریم؛ آنچه را که میشناسیم و در دسترس
ماست، یکی شرح ناقصی بر مقالۀ «لام» است از اسکندر آفرودیسی، از شارحان آثار ارسطو،
در اواخر سدۀ 2 و در اوایل سدۀ 3م، و دیگری شرحی کامل بر همان مقاله از تامسطیوس (د
395م) از مفسران معروف کتب ارسطو؛ اما قسمتهای دیگر کتاب یا شرح و تفسیر نشده و یا
اگر شده باشد به دست ما نرسیده است. در این رساله میخواهیم به غرض کلی کتاب و
محتوای هریک از مقالات آن اشاره کنیم (فارابی، 3، 4). فارابی در توضیح موضوع اصلی
کتاب میگوید دانش یا جزئی است و یا کلی. دانشِ جزئی آن است که موضوع آن بخشی از
موجودات یا موهومات (مفروض الوجود) باشد و در آن علم از ویژگیها و اغراض خاصۀ همان
موضوع بحث شود، مانند طبیعیات که به جسم از آن جهت که تغییر و حرکت میکند و نیز به
مبادی این تغییر و حرکت و به لواحق آن توجه دارد، و یا علم حساب که موضوع آن عدد
است و دانش پزشکی که تن انسان را از لحاظ صحت و بیماری بررسی میکند. اما دانشِ
کلی، چیزی را مطالعه میکند که شامل همۀ موجودات میشود، مانند وجود، وحدت، انواع و
لواحق وجود، و نیز اوصافی که به اختصاص عارض موضوع علوم جزئی نمیگردد مانند تقدم و
تأخّر، قوّه و فعل، تامب و ناقص (نقص و کمال)، و همچنین مبدأ مشترک همۀ موجودات
یعنی آن که خدایش مینامیم.
دانشِ کلی باید یکی باشد، زیرا اگر دو دانش کلی داشته باشیم در این صورت هریک از
آنها موضوع ویژهای خواهد داشت، اما علمی که موضوع خاصی داشته باشد و شامل موضوع
علم دیگر نشود جزئی است، بنابراین هریک از آن دو دانش، جزئی خواهد بود و این خلاف
فرض است، پس دانشِ کلی یکی است. علم الهی نیز داخل در دانش کلی است، زیرا خداوند
«مبدأ وجود» برای همۀ موجودات است نه موجودی خاص و آن بخش از دانشِ کلّی که مبدأ
وجود را بررسی میکند، همان «علم الهی» است. از آنجا که مسائل یاد شده اختصاص به
مباحث طبیعیات ندارد، بلکه آن سوی امور طبیعی و مادی است، دانشِ مربوط به آن مسائل
نیز از لحاظ شرافت موضوع برتر از دانشِ طبیعی و از لحاظ مراتب تعلیم بعد از دانشِ
طبیعی است؛ به همین جهت شایسته است که مابعدالطبیعه خوانده شود. موضوع دانشِ
مابعدالطبیعه یا چیزهایی است که اساساً در طبیعت و ماده هستی ندارند و وهم آنها را
از امور طبیعی و مادی انتزاع نکرده است، یا چیزهایی است که هرچند در طبیعت ]و در
ماده[ هستی دارند، اما لازم نیست که ذاتاً همراه ماده باشند و قوام آنها بسته به
امور طبیعی و مادی باشد. در نخستین قدم، موضوع این دانش همانا موجود مطلق (یعنی
موجود بماهو) است و آنچه معمولاً مساوی و مساوق با اوست (یعنی واحد و وحدت)؛ ولی
چون علم به امور متقابل، یک علم است، پس در این دانش دربارۀ عدم و کثرت نیز بحث
میشود. پس از آن به چیزهایی پرداخته میشود که به منزلۀ انواع است برای موجود،
مانند مقولات دهگانه و اقسام واحد چون شخصی، نوعی و جنسی. سپس دربارۀ لواحق وجود،
مانند قوه و فعل، کمال و نقصان، علت و معلول، و لواحق وحدت، مانند هویّت، تشابه،
تساوی، موازات و مناسبت، و لواحق عدم و کثیر؛ و آنگاه در مبادی هریک از آنها بررسی
میشود، و تقسیم و تکثیر ادامه مییابد تا به موضوع علوم جزئی برسد. بدین ترتیب در
این دانش مبادی همۀ علومِ جزئی و حدود موضوعات آنها مبیّن و مشخّص میگردد (فارابی،
4-6). پس از این مقدمه، فارابی به توضیح اجمالی موضوع هریک از مقالات کتاب الحروف
میپردازد.
چنانکه گفته شد، مجموعۀ متافیزیک ارسطو، 14 کتاب یا مقاله دارد، ولی فارابی از 12
مقاله سخن میگوید. از طرف دیگر در رسالۀ فارابی، «مقاله اللام» یا «لاندا» ــ که
نظریات اساسی ارسطو دربارۀ الهیات به معنای اخص را در بر دارد ــ یازدهمین مقاله
بهشمار رفته است، در صورتی که در اصل «لاندا» مقالۀ دوازدهم است و یازدهمین مقاله
«کاپا» نام دارد. به نظر میرسد که فارابی 2 مقالۀ «الف صغری» و «الف کبری» را یکی
کرده و تحت عنوان «المقاله الاولی» آورده است. به همین جهت مقاله «بتا» که در اصل
سومین مقاله است و مربوط به «مسائل دشوار و انواع آن» است، در رسالۀ فارابی مقالۀ
دوم محسوب شده و وی در توضیح آن گفته است: «تشتمل علی تعدید مسائل عویضه فی هذه
المعانی». و از همین جاست که از شمار مقالهها یکی کم شده و درنتیجه دوازدهمین
مقاله، لاندا، عنوان مقالۀ یازدهم یافته است. همچنین مقالۀ «نو» (مقالۀ چهاردهم» به
دلیل ترجمه نشدن و در دسترس نبودن آن در شرح و توضیح فارابی نیامده است. سخن ابن
ندیم نیز که مینویسد: «و قد یوجد حرف نو بالیو نانیه بتفسیر الاسکندر» (ص 312)
ترجمه نشدن این مقاله را تأیید میکند.
این رساله تاکنون چندینبار با نامهای گوناگون به طبع رسیده است: بار اول با عنوان
«مقاله فی اغراض الحکیم فی کل مقاله من الکتاب الموسوم بالحروف» در مجموعهای از
آثار فارابی به نام الثمره المرضیه فی بعض الرسالات الفارابیّه، به کوشش فریدریش
دیتریتسی در لیدن، در 1890م؛ بار دیگر با نام «الابانه عن غرض ارسطو طالیس فی کتاب
مابعدالطبیعه» در مجموعهای از آثار فارابی، در قاهره در 1325ق، و بار سوم با نام
«مقاله فی اغراض مابعدالطبیعه» در مجموعهای از آثار حکیم به نام الرسائل در
حیدرآباد در 1349ق، چاپ شده است.
مآخذ: ابن ندیم، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران، 1971م؛ ارسطو، متافیزیک، ترجمۀ
شرفالدین خراسانی، تهران، 1366ش؛ بیهقی، ظهیرالدّین، تتمه صوان الحکمه، به کوشش
محمد کردعلی، دمشق، 1946م؛ فارابی، ابونصر، مقاله فی اغراض مابعدالطبیعه، حیدرآباد
دکن، 1349ق.
صمد موحّد