اِباحِيّه، گروههايى كه برخى از اعمال خلاف شرع را مباح پندارند. اباحه در
لغت به معناي اجازه، و در اصطلاح، جايز شمردن محرمات دينى است. بنابراين
تعريف، امكان ظهور اباحه در ميان پيروان تمامى اديان وجود دارد ، ERE) ذيل
نفض احكام1). بعضى از مؤلفان كتابهاي ملل و نحل در اسلام مثل بغدادي در
الفرق بين الفرق (ص 172) و فخر رازي در اعتقادات فرق المسلمين و المشركين
(ص 74)، مسلمانان اباحى مذهب را بر دين مجوس و مزدك دانسته و باقيماندة
آنان معرفى كردهاند. انتساب اينگونه اشخاص به دين مزدك از آن روي بوده
است كه اكثر اعمال حرام در اسلام را كه در آيين مزدكى روا بوده است،
مباح مىشمردند. اباحيه را در اسلام نمىتوان فرقهاي مستقل با مبانى
اعتقادي خاص به شمار آورد، بلكه در ميان فرق مختلف مسلمانان گروههايى پيدا
شدهاند كه بر اساس تأويل ظواهر قرآن و حديث و يا بر مبناي معاذير ديگر بعضى
از تكاليف شرعى را از خود ساقط شمردهاند. از اين روست كه مثلاً در فرقة
اسماعيليه، با وجود اشتراك در مبانى عقيدتى، گروهى موسوم به نزاريه به
اباحه منسوب شدند و گروه ديگر به نام مستعلويه همچنان برپاي بندي نسبت
به احكام شريعت باقى ماندند، و افتراق اين دو گروه از يكديگر هيچگاه به
اعتبار اباحى بودن يكى و پاي بندي ديگري به احكام شرع نبوده، بلكه
عمدتاً به لحاظ اختلاف در تعيين امام بوده است. در ميان برخى از غُلات
شيعه نيز اگر اباحه راه يافته است هيچگاه اين امر عامل تمايز آنها به
صورت فرقههاي جداگانه درآورده است.
بررسى اجمالى فرق مختلف مسلمانان اين نكته را آشكار مىسازد كه اكثر طوايف
اباحيه با استناد به اينكه قرآن كريم علاوه بر ظواهر، معانى باطنى نيز
دارد، اهمال در رعايت احكام را زير پوشش توجه به باطن و تأويل احكام شرع
قرار داده و بر نظريات يا اغراض خود سرپوش دين نهادهاند.
در دائرةالمعارف اسلام2 و دانشنامه زير عنوان اباحه، اعتقاد به اباحه در
ميان شيعيان معلول اميد به آخرالزمان و ظهور حضرت مهدي (ع) و در ميان
صوفيان نتيجة تجربة عارفان و مكاشفه دانسته شده است، در حالى كه به گواهى
كتابهاي ملل و نحل در هيچ يك از فرق شيعه، و حتى در ميان غلات، اميد به
ظهور حضرت مهدي(ع) سبب اباحه نبوده است. البته برخى از فرق اسماعيليه
مثل نزاريه به اعتقاد خود، تحقق ظهور امام قائم (محمدبن اسماعيل) را
دستاويز اباحه قرار دادهاند، ولى اين نوع اعتقاد به اباحه نيز مبتنى بر
اميد به ظهور امام قائم نيست. در ميان صوفيه نيز تجربة عارفانه و مكاشفه
موجب بروز اباحه نبوده است، بلكه گاهى كسانى از متصوفه به بهانة اينكه
پس از وصل به حقيقت، تمسك به وسيله يعنى شريعت ضرورت ندارد، از زير بار
برخى از تكاليف شرعى شانه خالى كردهاند. گرايشهاي اباحى را مىتوان عمدتاً
در گروههايى از غلات شيعه، خوارج اسماعيليه، كيسانيه، راونديه، صوفيه، و
برخى ديگر از فرق پيدا كرد.
غلات شيعه: ويژگى اصلى غلات شيعه، اعتقاد به حلول ذات الهى در على(ع) و
برخى از ائمه (ع) و ساير پيشوايانشان مىباشد. برخى از غلات شيعه از اهميت
معرفت نسبت به مقام امام معصوم در تشيع، سوء استفاده كرده، بين پيروان
خود چنين شايع كردند كه هر كس امام را بشناسد از عمل به واجبات و ترك
محرمات بى نياز است. در كتب روايات شيعيان دوازده امامى روايات متعددي
نقل شده است كه به موجب آنها ائمة شيعه از قائلان به چنين عقيدهاي
تبري جسته و آنان را از خود ندانستهاند (طوسى، 2/802 -806). در ميان غلات
شيعه كسانى بودهاند كه با داشتن گروهى از پيروان، هرگز نتوانستهاند فرقة
مستقلى تشكيل دهند، مانند على بن مسعود حسكه و قاسم بن يقطين (همو، 2/802
-803).
يكى از فرق اباحى مذهب غلات شيعه، خطابيه است، كه از ابوالخطاب محمدبن
ابى زينب اجدع اسدي (د 138ق/755م) پيروي مىكردند. خطابيه معتقد به
الوهيت امام صادق(ع) و رسالت ابوالخاطب بودند و ارتكاب بعضى از محرمات را
جايز دانسته، در عمل نسبت به واجباتى چون نماز، روزه، حج و زكات تسامح
روا داشته و بر اين عقيده بودند كه اگر كسى از دوست خود بخواهد كه عليه
دشمن او شهادت دروغ دهد، بايد بپذيرد. آنان محرمات و واجبات احكام را تأويل
به مردانى مىكردند كه بايد از آنها دوري گزيد يا به ايشان نزديك شد، و به
استناد آية «يُريدُ الّهُ أن يخفّفَ عَنْكُم و خُلِقَ الاِنْسانُ ضَعيفاً»
(نساء/4/28) گفتهاند كه خداوند به دست ابوالخطاب بار سنگين واجبات شريعت را
از دوش ما برداشته است (اشعري، سعد، 63؛ نوبختى، 70). محمدبن عمربن
عبدالعزيز كشى در كتاب رجال خويش نامهاي از امام صادق(ع) خطاب به
ابوالخطاب نقل مىكند كه در آن امام صادق، ابوالخطاب را بدين دليل كه
زنا، خمر، نماز، روزه و گناهان را نماد اشخاص دانسته، محكوم كرده است
(طوسى، 2/576، 578).
گروي ديگري از خطابيه موسوم به معمريه، معتقد به الوهيت معمربن عباد سلمى
(د 215ق/830م) بودند. معمر معتقد بود كه خداوند هيچگاه بندگان خود را از
نعمتهايى كه براي استفادة آنان آفريده است، منع نخودهد كرد. بنابراين هيچ
غذاي حرام و هيچ عمل ممنوعى وجود ندارد و زنا، دزدي، نوشيدن شراب، خوردن
گوشت خوك، ازدواج با محارم و لواط جايز مىباشد. او غسل جنابت را با اين
استدلال كه نطفه پاك و ماية آفرينش آدميان است از پيروان خود برداشته و
مانند اكثر غلان اباحى مذهب محرمات و واجبات شرع را اسامى اشخاص مىدانست
كه بايد از آنان دوري جست يا به آنان تقرب نمود (اشعري، على، 15؛ نوبختى،
71-72).
يكى ديگر از فرق اباحى مذهب غلات شيعه بشيريه يا بشريه (اشعري، سعد، 1/19،
حاشيه) بودند كه از محمدبن بشير كوفى (ح 180ق/796م) يكى از موالى بنى
اسد، پيروي مىكردند. بشيريه (يا ممطوريه) از واجبات شريعت اسلام تنها به
نمازهاي پنجگانه و روزة ماه رمضان معتقد بودند و بقية احكام را انكار
مىكردند، و به استناد اين سخن خداوند كه «اَويُزَوَّجُهُم ذُكْراناً و
اِناثاً...» (شوري/42/50)، هم بستر شدن با محارم و لواط را جايز مىشمردند.
بشيريه در اموال و ازدواج اشتراكى مذهب بودند و رعايت مساوات در مال و همسر
را ضروري مىدانستند (نوبختى، 122-123؛ اشعري، سعد، 60). گروهى ديگر از غلات
شيعه پيروان محمدبن نصير نميري بودند كه در روزگار امام حسن عسكري(ع)
(232-260ق/846 -874م) پديد آمدند و به نصيريه يا نميريه شهرت داشتند. محمدبن
نصير ارتكاب محرمات را جايز مىشمرد، و از آن جمله ازدواج با محارم را مجاز و
لواط را نشانة فروتنى مىدانست (نوبختى، 136).
از ديگر گروههاي اباحى مذهب اين فرقه مخمسه و عليائيه (پيدايش: ح
140ق/757م) را مىتوان ذكر كرد كه پيرو ابوالخطاب و بشار شعيري بودند. از
ويژگيهاي مشترك هر دو گروه تعطيل فرائض سنن اسلامى بوده است (اشعري، سعد،
59، 63).
خوارج: در ميان خوارج گروههايى بودند كه برخى از محرمات دينى را مباح
مىدانستند، همچون ميمونيه (پيدايش: نيمة اول قرن 2ق/8م) كه نكاح دخترِ
پسر و دخترِ دختر و دخترِ برادر و دختر خواهر را جايز مىشمردند (علم الهدي، 40؛
بغدادي، 168)، و بيهسيه (ح 90ق/709م) كه ترك نماز و دشنام گفتن به انبياء
را در حال مستى مباح مىشمردند (علم الهدي، 42). علاوه بر دو گروه فوق،
فرقهاي موسوم به يزيديه نيز در ميان خوارج وجود داشت كه بسياري از
محرمات را مباح مىدانستند (بغدادي، 167).
اسماعيليه: بنابر تعاليم ائمة شيعه (ع)، اسماعيليه توجه خاص به معانى
باطنى آيات قرآن كريم داشتند. اما پيشوايان برخى از فرق اسماعيليه دامنة
تأويل را چنان وسيع دانستند كه گمان بردند معناي باطنى آيات در باب احكام
مىتواند به كلى مغاير با ظاهر لفظ و حتى ناقض آن باشد، تا آنجا كه برخى از
آنان گفتند كه ظواهر احكام شرع همچون زنجير و بندي است كه بر دست و پاي
كسانى كه از درك معانى باطنى آنها محروم ماندهاند، زده مىشود، و اين
كمترين كيفر آنان است (نوبختى، 110)، اما اين توجه به باطن مانع آن
نبوده است كه برخى از فرق اسماعيليه احكام و تعاليم شريعت را نيز رعايت
كنند. مثلاً فرقة بُهْره كه در غرب هند ساكنند به احكام شريعت پاي بند هستند
و فقيه مشهور آنان قاضى ابوحنفيه نعمان بن محمد منصور داراي دو كتاب موسوم
به دعائم الاسلام فى ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الاحكام و مختصر
الا¸ثار فى ماروي عن الائمة الاطهار است (مشكور، 231).
فاطميون مصر نيز پاي بند به احكام شريعت و از اباحه روي گردان بودهاند.
پس از اتمام دورة امامت «امامان مستور» و ظهور دولت فاطمى مصر (297ق/910م)
بر اثر اختلافات عقيدتى كه ميان داعيان اسماعيلى پديد آمد فرق مختلفى در
ميان اين گروه ظاهر شدند و اين خود عامل بسيار مهمى در تضعيف و تلاشى دولت
فاطمى مصر گرديد. برخى از اين فرق رسماً طريق اباحه پيش گرفتند. از جمله
فرقة نزاريه (پيروان المصطفى لدين الله، مشهور به «نزار» (د 488ق/1095م)،
فرزند خليفة فاطمى المستنصر) را مىتوان نام برد. از داعيان بزرگ اين فرقه،
كه خود سپس مدعى امامت شد، حسن صباح است. او در قلعة الموت آغاز قيامت را
اعلام نمود و خود را امام منتظر معرفى كرد و سپس حق الله يا احكامى از
شريعت را كه ناظر به روابط ميان خالق و مخلوق بودند از پيروان خود ساقط
نمود. از اين رو نام اين فرقه را مسقطيه نيز گفتهاند (مشكور، 234). اينان
معتقد به مراتب هفتگانة مستجيب، مأذون، داعى، حجت، امام، اساس و ناطق در
ميان مؤمنين مىباشند، و ناطق را داراي بالاترين مرتبه در ميان خلق و واضح
جديد و ناسخ شريعت قديم مىدانند. بنابراين در هر زمان حلال و حرام شريعت
تابع دستور و نظر ناطق است. نزاريه براي احكام شرعى و تكاليف عبادي چون
نماز، روزه، زكات و حج، تأويلات خاص داشتند و مىگفتند كه مقصود از واجبات
شرعى قومى است كه دوستى آنان واجب است، و محرمات عبارتند از قومى كه
بايد آنان را دشمن داشت و از ايشان تبري نمود (علم الهدي، 181-182؛ مشكور،
227، 228).
يكى ديگر از فرق اسماعيليه كه به اباحه گرايش يافتند، قرامطه بودند.
پيشواي قرامطه كه از فرقة مباركيه منشعب شدند، قرمطويه يا حمدان قرمط بود.
آنان معتقد بودند كه محمدبن اسماعيل امام قائم است، در عين حال مقام
نبوت نيز دارد، و به همين دليل خود داراي شريعتى است كه شريعت پيغمبر
اسلام(ص) را نسخ مىكند. آنان دربارة لزوم نسخ شريعت قديم به وسيلة امام
قائم به رواياتى نظير اين روايات تمسك جستهاند: «اگر قائم ما قيام كند،
قرآن را جديد مىيابيد»؛ «اسلام آغازي غريبانه داشت و به زودي همچون آغاز
آن غريب خواهد شد، پس خوشا به حال غريبان». آنان به استناد اين روايت كه
خود نقل كردهاند: «خداوند تبارك و تعالى بهشت آدم - صلوات خدا بر او - را
براي محمد بن اسماعيل قرار داد»، گفتهاند كه خداوند تمامى محرمات را بر
محمدبن اسماعيل و ياران او حلال كرده است. به عقيدة قرامطه تأويل اين
آيه از قرآن كريم كه خداوند به آدم و حوا مىفرمايد: «وَكُلا مِنْها رَغَداً
حَيْثُ شِئ´تُما وَلاتَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرة» (بقره/2/35) اين است كه شما
پيروان محمدبن اسماعيل هر كار كه خواهيد بكنيد و هر چه خواهيد بخوريد، اما به
موسى بن جعفر(ع) و فرزندان وي و هر كه پس از او دعوي امامت كند نزديك
نشويد. به نظر آنان تمامى احكام الهى داراي ظاهر و باطنى است كه عمل به
باطن آنها سبب رستگاري و تمسك به ظاهر آنها موجب هلاكت مىگردد و رنج ناشى
از عمل به ظواهر احكام كمترين كيفري است كه اهل ظاهر به آن مبتلا
مىشوند. آنان معتقدند كه نماز داشتن اسرار، روزه پنهان كردن اسرار و حج
ديدار پيروان محمدبن اسماعيل است (نوبختى، 108- 119؛ اشعري، سعد، 83 - 85).
ناصر خسرو در سفرنامه (ص 147، 148، 151) وقتى كه از مشاهدات خود در 443ق در
لحساء - مركز حكومت قرامطه - سخن مىگويد، يادآور مىشود كه مردم اين شهر در
عين آنكه اقرار به نبوت پيامبر اسلام(ص) دارند، نماز نمىخوانند و روزه
نمىگيرند و گويند بوسعيد گفته است كه نماز و روزه را از شما برگرفتم. در اين
شهر گوشت همة حيوانات چون گربه، سگ، گاو، خر و گوسفند به فروش مىرسد و سگ
را نيز همچون گوسفند براي كشتن و خوردن فربه مىكنند.
گروه ديگري از اسماعيليه غياثيهاند كه پيروان مردي اديب و شاعر به نام
غياث بودهاند. آنان بر اساس كتاب بيان غياث معتقد بودند كه فهم ظاهري
احكام فهمى باطل و خطاست. خلطيه نيز نام گروهى از اسماعيليه بوده است كه
به اباحه گرايش داشتهاند (مشكور، 232، 233).
كيسانيّه: قائلين به امامت و گاه الوهيت محمدبن حنفيه را كيسانيه نامند.
در ميان كيسانيه نيز 3 فرقه، حمزيه، جناحيه يا حارثيه و بيانيه به اباحه
گرايش يافتند. حمزيه پيروان حمزةبن عمارة بربري بودند. او بر اين عقيده بود
كه هر كس كه امام را بشناسد از قيد رعايت واجبات و محرمات دين آزاد خواهد
بود. گفتهاند كه او با دختر خود ازدواج كرد (اشعري، سعد، 56؛ نوبختى، 49-50).
گروه ديگر از كيسانيه كه از ياران عبدالله بن حارث بودند حارثيه يا جناحيه
ناميده شدند. جناحيه را نيز اعتقاد بر اين بود كه هر كس كه امام را بشناسد
هر كار كه خواهد، مىتواند انجام دهد و هيچ گناهى بر او نيست. آنان عبادات
را اسامى مردانى از اهل بيت على عليه السلام كه محبت آنان واجب است
مىدانستند، و محرمات را اسامى دشمنان اهل بيت آن حضرت كه بغض و دشمنى
آنان ضروري است، مىشمردند (نوبختى، 56؛ بغدادي، 150). گروه ديگر از كيسانيه
پيروان بيان بن سمعان، موسوم به بيانيه بودند. طايفهاي از آنان معتقد
بودند كه قسمتى از شريعت اسلام به وسيله بيان نسخ شده است و از اين رو
نسبت به برخى از محرمات و واجبات بى اعتنا بودند (بغدادي، 145).
راونديه: فرقهاي از شيعيان عباسى را راونديه (ح 150ق/767م) گويند كه در
ميان آنان گروهى موسوم به ابومسلميه به اباحه گرايش يافتند. ابومسلميه
به ادامة حيات و امامت ابومسلم خراسانى قائل شدند و شناخت امام را براي
رستگاري كافى مىدانستند و خود را از قيد رعايت واجبات و احتراز از محرمات
آزاد مىانگاشتند (نوبختى، 75).
صوفيه: در ميان گروههايى از صوفيه نيز گرايشهاي اباحى و مخالف با موازين
شرعى ديده مىشود. يكى از رسائل مهمى كه بر رد صوفيه اباحى مذهب نگاشته
شده است، رسالهاي است تحت عنوان «كتاب يذكر فيه حماقة اهل الاباحة» از
محمدبن محمد غزالى. او در اين رساله (ص 98 - 118) 8 شهبه از شبهات اهل
اباحه در ميان صوفيان را مطرح ساخته و به پاسخ گويى پرداخته است. شبهات
مزبور كه در حقيقت خلاصة توجيهات صوفية اباحى مذهب است، از اين قرارند: 1.
خداوند از طاعت بندگان بى نياز است؛ 2. حق تعالى كريم و رحيم است و به
همة بندگان، حتى گنهكاران به ديدة رحمت مىنگرد؛ 3. مقصود از احكام شريعت،
پاك شدن انسان از شهوات نفسانى است و چون اين كيفيات ذاتى و فطري انسان
است، با رياضت و پرهيزكاري زايل نمىشود؛ 4. به سبب عارض شدن بعضى حالات
و حصول برخى كيفيات باطنى در نتيجة رياضت، بر كسانى اين گمان باطل دست
مىدهد كه به نهايت كار رسيده و به حق واصل شدهاند، و طبعاً بعد از وصول
به مقصد، پرداختن به وسيله امري عبث و باطل است؛ 5. كسانى ديگر، كه در
پى مجاهدتها و رياضتهاي مدام به كمال نفسانى رسيده و از شهوات نفسانى است
و چون اين كيفيات باطنى در نتيجة رياضت، بر كسانى اين گمان باطل دست
مىدهد كه به نهايت كار رسيده و به حق واصل شدهاند، و طبعاً بعد از وصول
به مقصد، پرداختن به وسيله امري عبث و باطل است؛ 5. كسانى ديگر، كه در
پى مجاهدتها و رياضتهاي مداوم به كمال نفسانى رسيده و از شهوات و رذائل
اخلاقى پاك شدهاند، گمان مىبرند كه بر تمامى اسراسر عبادات واقفند و چيزي
از اين اسرار بر ايشان پوشيده نيست، و همين تصور موجب گمراه شدن آنان
مىگردد؛ 6. چون سعادت و شقاوت بسته به تقدير ازلى است پس سعى و مجاهدت
بنده در قيام و طاعات و اجتناب از معاصى بىفايده است؛ 7. آدمى چون گياهى
است كه با مردن نابود مىشود و دوزخ و عقاب و ثواب و حساب دروغ و تلبيس
است؛ 8. درويش كسى است كه از همه چيز، درويش و تهى دست باشد، حتى از
ثمرات نماز، روزه، ثواب و از اميد رسيدن به بهشت.
عبدالرحمان جامى در نفحات الانس صوفيان اباحى مذهب را «متشبه مبطل به
صوفيان» يا باطنيه و مباحيه ناميده است و مىگويد آنان خود را در زمرة
صوفيان اظهار كنند ولى نسبت به عقايد و احوال و اعمال ايشان بيگانه باشند و
گويند پاي بندي به احكام شرع ويژة عوام است، زيرا كه نهايت فهم و ديد
آنها در درك ظواهر اشياء است، اما اهل طريقت و حقيقت برتر از آنند كه به
رسوم ظاهر مقيد شوند و تمامى همت آنان به مراعات حضور باطن است (ص 13).
اينان بر اين اعتقادند كه احكام شريعت براي تهذيب نفس و وصول به حق است
و گويند چون ما را وصال حق نصيب شده است ديگر حاجت به رعايت احكام شرع
نيست و تكليف از ما برداشته شده است (سهروردي، 31). اين همان شبهة پنجمى
است كه غزالى نيز از آن ياد مىكند. به هر حال اين نكته گفتى است كه در
آثار مهم صوفيه و در سخنان بزرگان و مشايخ آنان اباحى مذهبان همواره مورد
نكوهش بودهاند، و رعايت شريعت تا آخرين لحظة حيات شرط توفيق در طريقت
دانسته شده است (هجويري، 403؛ سهروردي، 31).
ساير فرق اسلامى: در ميان ساير فرق اسلامى، كه اغلب اهل تسنن بودهاند نيز
گرايش به اباحه ديده مىشود. به گفتة سمعانى در الانساب (1/85) برخى اشخاص
از آن روي كه شافعى، بازي شطرنج، و مالك، اتيان زنان از دُبُرو ابوحنيفه،
شرب نبيذ را مجاز دانستهاند، ارتكاب قمار و لواط و نوشيدن شراب را بر خود
مباح مىدانند.
خرم دينيه (يا خرميه يا سرخ جامگان)، مقنعيه (يا مبيضه)، حلمانيه و كراميه
را نيز مىتوان از جهاتى در شمار اباحيه قرار داد. دو گروه اصلى خرم دينيه
موسوم به بابكيه و مازياريه، گرچه به ظاهر مسلمان بودند و به ساختن مساجد
و اقامة نماز در آنها مىپرداختند، اما در ماه رمضان روزه نمىگرفتند و در
پنهان نماز نمىگزاردند و از فواحش و محرمات پرهيز نداشتند و ارتكاب آنها را بر
خود مباح مىدانستند (نوبختى، 36؛ بغدادي، 161). مقنعيه پيروان المقنع (د
163ق/780م) بودند كه محرمات را بر پيروان خويش مباح و واجبات را از آنان
ساقط كرده بود (بغدادي، 155). حلمانيه پيروان ابوحلمان دمشقى (د 340ق/951م)
بودند و او معتقد به حلول خداوند در صورتهاي زيبا بود و هر جا كه صورتى زيبا
مىديد در برابر او سجذه مىكرد. ابوحلمان مىگفت كه اگر كسى خداوند را
آنگونه كه من توصيف مىكنم بشناسد، هيچ چيز بر او حرام نخواهد بود و هر كار
لذت بخشى را مىتواند انجام دهد و هر غذايى را كه بخواهد مىتواند بخورد
(بغدادي، 156). كراميان پيروان ابوعبدالله كرام (د 255ق/896م) بودند و
مىگفتند كه جملة گناهان، جز خوردن شراب را، در پنهان مىتوان انجام داد. از
ابوعبدالله كرام نقل شده است كه گفت: من جملة كبائر را بر شما مباح كردم،
جز خمر را. او لواط با كفار و مشركان و مجوس و يهود و نصاري را عبادت
مىدانست. به اعتقاد اينان هر گناه كه كرامى كند براي او حسنه نويسند، و هر
نيكى كه ديگري كند برايش گناه نويسند (بغدادي، 130-136؛ علم الهدي، 70).
مآخذ: اشعري، على، مقالات الاسلاميين، ترجمة محسن مؤيدي، تهران، 1362ش؛
اشعري، سعد، المقالات و الفرق، به كوشش محمد جواد مشكور، تهران، 1361ش؛
بغدادي،عبدالقاهر، الفرقبينالفرق، بهكوشش عزتالعطار الحسينى، قاهره،
1367ق/ 1948م؛ جامى، عبدالرحمان، نفحات الانس، به كوشش مهدي توحيديپور،
تهران، 1337ش؛ سمعانى، عبدالكريم، الانساب، بهكوشش عبدالرحمانمعلمى،
حيدرآباددكن، 1382ق/1962م؛ سهروردي، عمر، عوارف المعارف، ترجمة ابومنصور
عبدالمؤمن اصفهانى، تهران، 1364ش؛ طوسى، محمد، اختيار معرفة الرجال، به
كوشش ميرداماد استرابادي، قم، 1404ق؛ علمالهدي، مرتضى، تبصرة العوام، به
كوشش عباس اقبال، تهران، 1312ش؛ غزالى، محمد، «كتاب يذكر فيه حماقة اهل
الاباحة»، زمينة ايران شناسى، به كوشش چنگيز پهلوان و وحيد نوشيروانى،
تهران، 1364ش؛ فخر رازي، محمد، اعتقادات فرق المسلمين و المشركين، به كوشش
على سامى النشار، قاهره، 1356ق؛ مشكور، محمدجواد، تاريخ شيعه و فرقههاي
اسلامى تا قرن چهارم، تهران، 1355ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به كوشش محمد
دبيرسياقى، تهران، 1354ش؛ نوبختى، حسن، فرق الشيعه، ترجمة محمد جواد مشكور،
تهران، 1353ش؛ هجويري، على، كشف المحجوب، به كوشش و. ژوكوفسكى، لنين
گراد، 1926م؛ نيز:
EI 2 ; ERE.
حسين لاشيى´ (ز) تايپ مجدد - 14/5/77