آيينة اِسْكَنْدَري، داستانى منظوم در قالب مثنوي به بحر متقارب محذوف يا مقصور، به زبان فارسى، سرودة امير خسرو دهلوي (651 - 725ق/1253-1324م). اين داستان يكى از پنج منظومهاي است كه اميرخسرو به پيروي از خمسه يا پنج گنج نظامى ساخته است. آيينة اسكندري در اين مجموعه كه آن نيز به پنج گنج معروف است، در برابر اسكندرنامة خمسة نظامى جاي دارد و به نام علاءالدين محمدشاه سروده شده است. اين مثنوي به گفتة خود شاعر در 699ق/1300م به پايان رسيده است: در اين دم كه پايان اين شكر است ز تاريخ هفتصد يكى كمتر است اميرخسرو در دنباله اين بيت، به تعداد ابيات مثنوي خود (450 ،4بيت) اشاره كرده است: گر آري همه بيتش اندر عدد چهار الف و پنجه شد و چهارصد (ص 307). اما آنچه در نسخهها ديده مىشود، اندكى كمتر از اين مقدار است. كهنترين نسخه (نسخة انستيتو خاورشناسى فرهنگستان ازبكستان، تاشكند، شم 2179)، 372 ،4بيت دارد و نسخة مجلس شورا (شم 925) 235 ،4بيت و متن انتقادي مسكو، 416 ،4بيت. كثرت شگفت آور نسخههاي پنج گنج اميرخسرو، و از آن جمله، آيينة اسكندري (31 نسخه در شوروي، 41 نسخة ديگر در فهرست خطى منزوي، 4/2619) دلالت بر آن دارد كه اين منظومهها، با آنكه از لحاظ ويژگيهاي ادبى و متانت و بلندي اشعار به پاي خمسة نظامى نمىرسند (قس: شبلى نعمانى، 2/77)، در ميان فارسى زبانان، خاصه مردم شبه قارة هند، اقبالى تمام يافته بوده است. كهنترين نسخهاي كه از اين كتاب مىشناسيم، متعلق به 30 سال پس از درگذشت شاعر (24 صفر 756ق/11 مارس 1355م) است كه در تاشكند محفوظ است (جمال ميرسيدوف، 27، مقدمه). كاتب اين نسخه خطى شخصى است به نام محمدبن محمد ملقب به شمس الحافظ شيرازي كه برخى وي را همان حافظ، شاعر بلندپايه دانستهاند (نك: مجتبايى، 49- 69). آيينة اسكندري، همراه با چهار مثنوي ديگر پنج گنج نخست در بمبئى، در 1330ق/1912م به چاپ رسيد. سپس همان متن، در 1336ق/1917م توسط دانشگاه عليگره انتشار يافت و سرانجام جمال ميرسيدوف، با استناد بر 30 نسخه به تصحيح و چاپ كتاب پرداخت (نك: مأخذ همين مقاله). قهرمان مثنوي آيينة اسكندري، اگر چه از يونان خروج كرده و جهان متمدن آن روزگار را گشوده است، با اسكندر تاريخى يكى نيست. او همان قهرمانى است كه در افسانههاي كهن فارسى ظهور كرده است و به نام اسكندر ذوالقرنين «پسر داراب بن بهمن بن اسفنديار، نوادة لهراست» شهرت يافته است. برخى او را با كورش هخامنشى يكى دانستهاند (نك: باستانى، هجده به بعد). اصل اين داستان كه به كاليستنس منسوب است، گويا در عصر ساسانى از يونانى به پهلوي و بعد از پهلوي به سريانى و عاقبت به عربى برگردانده شده است. آنچه منبع منظومة نظامى و شايد هم روايت اميرخسرو بوده، كتاب اسكندرنامة كهنى است كه ظاهراً ميان سدههاي 5 و 6ق/11 و 12م تحرير يافته است (بهار، 2/128؛ افشار، 9 -36). اسكندر در اين داستان مردي پارسا و خردمند است كه پس از فتح جهان، به آب حيات دست مىيابد و به مقام پيامبري مىرسد. با اينهمه، روايت آيينة اسكندري با روايات ديگر تفاوت اساسى دارد، زيرا امير خسرو جانب داستانسرايى را يك باره فرو نهاده و كتاب خود را به جنبههاي اخلاقى و اندرزهاي حكيمانه منحصر كرده است. به همين سبب است كه حكايت خروج اسكندر از يونان، فتح اصطخر، يمن، مكه، عدن، چين، ختن، ساختن شهر سمرقند، فتح بلاد خزر و بلغار و روس، رفتن به ظلمات، بستن سد آهنين در مقابل يأجوج و مأجوج و بازگشت به يونان (سفر اول) همه در سى - چهل بيت تلخيص شده است. در عوض هرگاه كه شاعر موضوعى را براي بيان حكمتى مناسب يافته، به تفصيل بدان پرداخته است. از برخى از مطالب اين منظومه، چون عزيمت اسكندر سوي ديولاخ يأجوج و مأجوج و سد بستن، ذكر مصنوعاتى كه اسكندر به الهام الهى و قوت طبيعى اختراع كرد، قصة اسطرلاب و آيينة اسكندري، مردمى نمودن اسكندر در عين عشرت طلبى، پيداست كه اين مرد خردمند، با تصوراتى كه دربارة حكيمان بزرگ يونان در انديشهها بوده، بستگى داشته است. ازين نوع است بخشى كه زير عنوان «روان كردن اسكندر كوه بى سنگ را در سنگلاخ كوه به طلب گوهر افلاطون» آمده است. داستان با «آرام يافتن دوران اسكندر از شربت واپسين، و سر باز زدن اسكندروس كه پسر او بود از افسر سري» پايان مىپذيرد. افزون بر اين، تمثيلهاي متعددي از نوعى كه در اندرزنامهها ديده مىشود، در لابهلاي داستانها گنجانيده شده است. بسياري از اين داستانها و تمثيلها كه در اسكندر نامه هايمعروف و از جمله منظومة نظامى موجود نيست، يا از منابع ديگري گرفته شده، و يا ساختة خود شاعر است. اما به هر صورت اين امر عمدي بوده است و اميرخسرو خود در شرح تدوين مثنوي گويد: «گرد كردن اين دُري چند كه از سلك نظامى يتيم مانده بود»، يا: ز دانا هر آن دُر كه ناسفته ماند فشانم به نوعى كه دانم فشاند عناوينى كه اميرخسرو براي داستانها و تمثيلها برگزيده نيز بسيار تازه و غريب است. برخى عنوانها به سه چهار سطر بالغ مىشود و نثري كه در آنها به كار رفته، بسيار ثقيل، گاه مسجع و آكنده از واژههاي غريب عربى است. مآخذ: افشار، ايرج، مقدمة اسكندرنامه، تهران، 1343ش؛ باستانى پاريزي، محمدابراهيم، مقدمة ذوالقرنين يا كورش كبير، ابوالكلام آزاد، تهران، 1344ش؛ بهار، محمدتقى، سبك شناسى، تهران، 1337ش؛ جمال ميرسيدوف، مقدمة آيينة اسكندري، اميرخسرو دهلوي، مسكو، 1977م؛ شبلى نعمانى، شعر العجم، ترجمة محمدتقى فخرداعى، تهران، 1327ش؛ مجتبائى، فتحالله، «خسرو و حافظ»، آينده، س 11، شم 1-3، فروردين - خرداد 1364ش؛ مشار، چاپى فارسى، 1/20-21؛ معين، محمد، «اميرخسرو دهلوي»، مهر، س 8، شم 3، خرداد 1339ش، ص 173، 174؛ منزوي، خطى، 4/2619-2622. آذرتاش آذرنوش (ز) تايپ مجدد - 1/5/77 (ز) ن 1- 6/5/77