آيينِ اِسْكَنْدَري، منظومهاي به زبان پارسى اثر على ملقب به
زينالعابدين بن عبدالمؤمن بن صدرالدين متخلص به نويدي و سپس عبدي،و
مشهوربه عبديبيكشيرازي (921 - 988ق/1515-1580م). اين مثنوي كه نام آن را
برخى از فهرست نويسان ايرانى آيينة اسكندري ضبط كردهاند، منظومة پنجم از
نخستين خمسة (پنج گنج) اين سراينده و در بحر متقارب است. عبدي بيك در
مقدمة منظوم و منثوري كه خود بر اين كتاب نوشته به شاعران نامآوري همچون
فردوسى، نظامى و سعدي كه همه يا برخى از آثار خود را در اين بحر سرودهاند،
اشاره كرده و سپس نام اين اثر و دو كتاب ديگر خود به نام فردوس العارفين
و طرب نامه را اينگونه ياد كرده است: آيين سكندري بنه پيش نظر {}
فردوسوطربنامهبخوانتحسينگوي
عبدي بيك اين منظومه را به صورت نظيره بر اسكندرنامة نظامى گنجوي سروده و
همانند كتاب او اثر خود را به دو بخش تقسيم كرده است. اين مثنوي با ستايش
آفريدگار متعال آغاز مىگردد، و پس از آن شاعر به مدح پيامبر اكرم(ص)،
توصيف معراج و منقبت امامان دوازده گانه مىپردازد. اين مقدمه با ابياتى
در ستايش شاه طهماسب صفوي كه اثر به او اهدا شده، خاتمه يافته است.
وي در همين مقدمه در زمينة توانايى سخنوريِ نظامى گنجوي سخنانى گفته و از
كسان ديگري كه پس از او به نظم خسمه و سبعه و نظاير آن پرداختهاند، سخن
به ميان آورده و برجستهترين آنان را اميرخسرو دهلوي، جامى، هاتفى و قاسمى
شمرده و انگيزة خود را در سرودن پنج گنج، تأثير شاعر اخيرالذكر دانسته است.
در بخش نخست اين مثنوي، شاعر ابتدا انگيزة خود را در پرداختن به داستان
اسكندر بيان داشته و سپس فتوحات و جهانگشاييهاي او را شرح داده است. قسمت
اساسى منظومه را موضوع جهانگشايى اسكندر تشكيل داده است.
عبدي بيك در ضمن اين بخش، حكاياتى از سلطان سنجر و ديگران نيز آورده و
گاهى نتيجههاي گوناگون اخلاقى از آنها گرفته است. او در اين بخش به
ستودن صلح و آرامش و نكوهش جنگ و كشمكش پرداخته و جنگ افروزي و كين ورزي
و ديگر بديها و بدخواهيها را ناروا دانسته است (ص 73). بخش ديگري از اين فصل
را به ستودن پارهاي از خصاص نيك همچون بزرگواري، ميهمان نوازي، دادگري و
رعيت پروري اختصاص داده و به پادشاهان توصيه كرده است كه به تودة مردم
و سپاهيان، همسان بنگرند و از ستم ورزي پرهيز كنند. در پايان اين بخش باز
به ناتوانانى خود در برابر استادان پيشين اشاره كرده است (ص 94).
بخش دوم اين منظومه با ديباچهاي كوتاه آغاز مىگردد. شاعر نخست با آوردن
داستانى، به عماراتى كه خواجه رشيدالدين فضلالله در تبريز ساخته، اشاره
كرده و سپس به شرح بناها و دژهايى كه اسكندر در شهرهاي تسخير شده ساخته،
پرداخته است. اين آگاهيهاي او جنبة تاريخى دقيق ندارد و بيشتر آن برگرفته
از اسكندرنامههاي منظوم و منثور است. سراينده در ادامة اين بخش به بحث در
زمينة هنر، به ويژه هنر نقاشى پرداخته و از نقاشان نام آور آن روزگار يعنى
بهزاد و ميرك ياد كرده و براي هنر آنان ارزش فراوانى قائل شده است. اين
منظومه با گفتاري پيرامون ويران شدن شهرهاي يونان به دست اسكندر و پس از
آن مرگ وي و آوردن پيكرش به اسكندريه و بر تخت نشستن پسرش اسكندروس به
جاي او پايان مىپذيرد (ص 121-124). آيين اسكندري را عبدي بيك در
950ق/1543م به پايان رسانده است.
از اين مثنوي تاكنون دو نسخة خطى شناخته شده است: اول نسخهاي به خط
سراينده كه در باكو نگهداري مىشود. نسخة ديگر كه جزو كليات اشعار او مندرج
است، در كتابخانة مركزي دانشگاه تهران است. نسخة آشفتة ديگري از خمسههاي
اين شاعر نيز در كتابخانة دانشكدة ادبيات دانشگاه تهران هست كه احتمالاً
آيين اسكندري نيز جزو آن است (منزوي، 3/1897).
اين منظومه در اتحاد شوروي به كوشش ابوالفضل هاشم اوغلى رحيموف و بر اساس
نسخهاي به خط شاعر و با مقابلة نسخة موجود در كتابخانة مركزي دانشگاه تهران
به چاپ انتقادي رسيده است. شمار ابيات آن در نسخة دانشگاه تهران 353
،2بيت و در نسخة باكو 367 ،2بيت است، ولى شاعر خود شمار ابيات آن را 545
،2بيت دانسته است (ص 125، 126).
مآخذ: آقابزرگ، الذريعة؛ سام ميرزا، تذكرة تحفة سامى، به كوشش ركنالدين
همايونفرخ، تهران، ص 95 -96؛ عبديبيك شيرازي، زينالعابدين، آيين اسكندري،
به كوشش ابوالفضل هاشم اوغلى رحيموف، مسكو، 1977م، جم؛ همو، دوحة الازهار،
به كوشش على مينايى تبريزي و ابوالفضل رحيموف، مسكو، 1974م، ص 3-11؛
فرهنگ سخنوران؛ مركزي، خطى، 9/1077؛ منزوي، خطى، 4/2622، 6/4131.
سيدعلى آلداود