آيِنه، صفحهاي شفاف از فلز پرداخت شده يا شيشه كه وسيلة بازتاب نور است و
نگارة اشياء قابل خود را مىنماياند. هزاران سال پيش از شناخت فلز و ساختن
آينة فلزي، آدمى از آب، همچون آينه استفاده مىكرد. افسانة كهن يونانى
نارسيس1 اين سخن را تأييد مىكند (گريمال، 605). احتمالاً آينه يكى از
نخستين ابزارهاي دست ساخت آدمى است كه با شناخت فلز و توانايى در پرداخت
آن ساخته شده است.
از كاوشهاي باستان شناسى در سرزمينهاي متمدن جهان كهن، نمونههاي گوناگونى
از آينههاي فلزي كه همراه با كالبد زنان به خاك سپرده شده، به دست
آمده است (دورانت، مشرق زمين، 155) و بر سنگ نگارههاي مصري نگارة زنانى
كه آينة فلزي در دست دارند نقش گرديده است ، EWA) لوحة .(344 بازيافتههاي
باستان شناسى در ايران نشان مىدهد مردمى كه در هزارة 4قم در سيلك كاشان
مىزيستند از آينهسازي آگاهى داشتهاند. اين آينهها گرد و از مس و تقريباً
به شكل صفحة محدب بودند (گيرشمن، ايران از آغاز...، 35). آينههاي مسى
دستهداري نيز در كاوشهاي دشت لوت به دست آمده كه متعلق به هزارة 3قم
است (حاكمى، 30).
با آغاز دورة مفرغ در پايان هزارة 3قم در كاوشهاي شوش، تپه حصار دامغان،
خوروين قزوين، املش گيلان و نيز در ميان برنزهاي لرستان به اينگونه
آينهها دست يافتهايم كه همانند آينههاي مسى برخى دستهدار و بعضى پايه
دارند. دسته و پاية اين آينهها بيشتر پيكرة زنانى است كه آينه را با دو دست
بر بالاي سر نگه داشتهاند (همان، 103؛ همو، هنر ايران، 23؛ واندنبرگ، 91؛
گدار، 26). به كارگيري برنز در ساخت آينه تغيير ديگري با خود به همراه داشت
و آن ساخت آينههاي يك روية برنزي به وسيلة قالب گيري و به روش
ريختهگري بود كه پشت آنها را با نقشهاي گوناگونِ برجسته مىآراستند.
نمونهاي از اينگونه آينهها كه در سدة 3قم ساخته شده در كرمانشاهان به
دست آمده است. بهرهگيري از نقرة ناب، آهن، پولاد و افزودن نقره به آميزة
فلزي كه آينه از آن ساخته مىشد، پيشرفتى بسيار در آينهسازي پديد آورد.
اينگونه آينهها پرداختهتر و شفافتر بودند. افزودن روكشى از نقرة نيك پرداخت
شده بر آينههاي فلزي تا سدههاي 2 و 3م رواج داشت 996) .(EWA, نمونهاي از
اين دست آينههاي برنزي متعلق به دورة ساسانى در كاوشهاي املش به دست
آمده كه پس از گذشت سدهها هنوز بخشى از درخشندگى خود را داراست.
قاب آينة نقرة ساسانى (سدة 6م)
قاب آينة برنزي (سدة 6ق/12م)
آينة شيشهاي در سدة اولم نخستين بار در شهر صيدون (صيدا در لبنان امروز) كه
در شيشهگري شهرت بسيار داشت اختراع و ساخته شد (پلينى، .(153 در پايان
روزگار امپراتوري روم (سدة 2 و 3م) آينههايشيشهايجاي
آينههايفلزيسيماندود راگرفت 996) .(EWA, در كاوشهاي باستانشناسى هفتوان
تپة سلماس (در آذربايجان) آينههاي شيشهاي كوچكى با پوششى از قير به دست
آمده كه همانند آينههاي امروز است و به آغاز سدة 4م تعلق دارد و به نظر
مىرسد در ساخت آنها نقره يا سيماب به كار رفته باشد (بورنى، 171 .(169, از
دورة ساسانى قاب آينه سيمينى در دست است كه بخش شيشهاي آن از ميان
رفته و نقش پشت آن نگارة يك مرغابى است كه گرداگرد آن را طرحى اسليمى
پوشانده است (واندنبرگ، 7). تا پيش از پايان سدههاي ميانه، هرچند
روشساختنآينههاي شيشهايبا پوششىاز لايةفلزهايى چون سيم، زر، قلع، سرب
يا آميزهاي از سرب، آنتيمون و قلع گداخته و گاهى ريختن سيماب بر يك صفحة
نازك قلع و نهادن جام شيشه بر آن شناخته شده بود 996) )، EWA, اما هنوز
آينههاي فلزي به ويژه آينههاي فولاد و نقره، بيشتر به كار مىرفت (
بريتانيكا، ج .(6
پس از بر افتادن ساسانيان فلزكاري در ايران، به ويژه در سدههاي نخستين
اسلامى، كم و بيش بر همان روش دورة پيشين بود (حسن، 254، كونل، 41).
همانندي ساخت آينهها در دورة اسلامى و نگارهها و آرايههاي پشت آنها (چون
نقش شكارگاه، دواير به هم پيوسته، پيكرة بهرام گور و آزاده و جز آن) با
نگارههاي ظروف نقرهاي ساسانى شاهد اين مدعاست (ويلسن، 129؛ پوپ،
لوحههاي 1302 -1300 )، با اين حال كاربرد خط كوفى در حاشية آراية پشت
آينهها، كه بيشتر حاوي طلب عزت، نيكى، فراوانى و تندرستى براي دارندة آن
است، منشأ اسلامى دارد. آينههاي گرد دستهدار و بى دسته كه از يك سو
پرداخته و شفاف و از سوي ديگر آراسته به نقش و نگارهايى برجسته چون
پيكرههاي انسان و جانور و گل و برگ و خطوط تزيينى به ويژه خط كوفى بودند،
در سدههاي پى در پى در دورة اسلامى ساخته مىشد. بخش ميانى پشت آينههاي
بىدسته همواره برجستگى كوچكى داشت با حلقهاي در آن، كه از اين حلقه
براي آويختن آينه به ديوار استفاده مىكردند. آينههاي دستهدار نيز گذشته
از آرايههاي پشت، داراي دستههاي آراسته و سوهانكاري شده و پيكرهدار
بودند.
آينه معمولاً در شهرهايى كه مركز فلزكاري بود، ساخته مىشد. شهر همداندر
سدههاينخستيناسلامىاز مهمتريناينمراكزبودوآينههاي ساخت اين شهر، شهرت
بسيار داشت (ابن فقيه، 253). چيرهدستى مردم فارس در فلزكاري در سدههاي 3
و 4ق/9 و 10م به پايهاي رسيده بود كه دربارة آن نوشتهاند: پروردگار توانا
آهن را از براي مردم فارس نرم و رام ساخته، تا هر چه مىخواهند از آن
بسازند (همو، 254). در سدههاي 6 - 8ق/12-14م گذشته از همدان و فارس، شهرهاي
بزرگ خراسان و سيستان در ساختن ابزارهاي برنزي (هراري، -2481 2480 )، دماوند
و قوس (دامغان) در ساخت ابزارهاي آهنى، و ري در ساختن اين هر دو نوع نامور
بودند (آلن، .(67 بنابراين مىتوان احتمال داد كه همة اين مراكز سازندة
آينههاي برنزي و آهنى نيز بودهاند. در سدة 6ق/12م ساخت آينههاي سيمين و
برنزي آراسته به نقش برجستة آدمى - حيوان (مانند شير - آدم) و خط كوفى
تزيينى به طور چشمگيري گسترش يافت (حسن، 256؛ ديماند، 139). اينگونه
آينههاي ساخت ايران در دورترين نواحى آسياي ميانه چون هفت رود در شرق
(پوگاچنكوا، 36 )، تا مصر در غرب (داون، لوحة برده مىشد. نمونههايى از آنها
در كاوشهاي باستان شناسى در سرزمينهاي اسلامى به دست آمده است. نقش شير -
آدمها در آينهها گاهى تك و گاهى دوتايى است («مجموعة هرامنك1»، .(162
نگارههايى چون نقش برجهاي آسمانى، جانوران، پرندگان، فرشتگان در حال
پرواز، ماهى و جز آن، از ديگر آرايههاي پشت اين آينههاست (پوپ، لوحة -1302
1301 ؛ ديماند، 139). در اين روزگار آينههاي فلزي را در ايران با روكشى از
سيماب مىساختند كه به همين جهت درخشندگى بسيار داشتند (نظامى، خسرو و
شيرين، 80).
شيوة ديگر روكش كردن آينههاي مسى و برنجى اين بود كه نخست صفحهاي از مس
يا برنج نيك پرداخت شده (صيقل يافته) را با آب ليمو مىشستند تا چربى از
آن كاملاً زدوده شود، آنگاه آميزهاي از سيماب زنده و نقره بر آن
مىاندودند و بر آتش مىنهادند تا سيمابش تصعيد گردد، سپس آن را جلا مىدادند،
بدين سان آن صفحه سيم اندود مىشد (عقيلى خراسانى، 484). آينة فلزي را اگر
در جاي نمناك مىنهادند، زنگ مىزد، بنابراين براي جلوگيري از زنگار گرفتن
آينه آن را در آينهدان يا پوششى نمدين مىنهادند (خنجى، 202؛ لغتنامة فارسى
). آينة زنگ زده را آينهگر مىبايست دوبار صيقل و جلا دهد. اين كار نخست با
سنگ سنبادة كوبيدة بسيار نرم (شاردن، 344؛ عقيلى خراسانى، 325) و سپس با
خاكستر انجام مىگرفت (نظامى، ليلى و مجنون، 3؛ كليم، 259). كسانى كه به
زدودن زنگ از آينه مىپرداختند. آينه افروز، آينه پيرا، آينه پرداز و... نام
داشتند.
ساختن و بهرهگيري از آينههاي شيشهاي هر چند در اروپا در سدههاي ميانه
شناخته شده بود، اما رواج و رونقى نداشت. در پايان سدة 6ق/12م و آغاز
7ق/13م بار ديگر ساختن اينگونه آينهها رايج گرديد. ونيزيها در اين كار
پيشگام بودند و مركز مهم توليد آن جزيرة مورانو بود(دورانت، رنسانس، 224).
سپسدر نورنبرگنيزكارخانه هاي آينهسازي ايجاد شد ( بريتانيكا، ج و از اين دو
مركز به ديگر جاهاي اروپا پراكنده گرديد. در ميانة سدة 11ق/17م ساخت آينه در
سراسر اروپا گسترش يافت و كاربرد آن روز افزون گرديد.
روش جديد آينهسازي، يعنى ته نشست دادن قشري شفاف از نقره بر شيشه، در
1251ق/1835م توسط شيمىدان آلمانى، يوستوس فون ليبيگ2، ابداع گرديد. اين
شيوة ساخت دگرگونى بزرگى در كار آينهسازي پديد آورد (همانجا). از نيمة اول
سدة 10ق/16م آينههاي ساخت ونيز به وسيلة بازرگانان ايتاليايى به ويژه
ونيزيها به ايران آورده شد. اينگونه آينهها بسيار كمياب و گران بود. با اين
حال كاربرد آنها در آرايههاي معماري از همين زمان آغاز شد (نك: آينهكاري).
در اين روزگار با آنكه در اروپا آينههاي شيشهاي جاي آينههاي فلزي را
گرفته بود، در ايران هنوز به شيوة كهن آينههاي فلزي ساخته مىشد و به كار
مىرفت. احتمالاً سبب گرايش ايرانيان به اينگونه آينهها اين بود كه كمتر
آسيب مىپذيرفتند و به ويژه در هواي خشك دوام بيشتري داشتند، در حالى كه
همين خشكى هوا سبب مىشد كه قلع پشت آينههاي شيشهاي بريزد و چون
ايرانيان از شيوة بازسازي اين آينهها آگاهى نداشتند، به استفاده از آنها
گرايش زيادي نشان نمىدادند (شاردن، 344). به همين سبب تا دورة صفويان در
پايتخت ايران، اصفهان، بازار آينهسازان در كنار ديگر بازارها همچنان برپا بود
(همو، 141). توليد انبوه آينه به روش تازه در اروپا و ورود بسيارِ آن به
ايران ساخت آينة فلزي ر ا در اين كشور نيز به فراموشى سپرد. در سدة 13ق/19م
آينهگران اصفهانى جامهاي شيشه را كه از اروپا و حلب مىآوردند، خود با اندود
جيوه به آينه تبديل مىكردند، اما در آغاز سدة 14ق/20م از شمار اين گروه
بسيار كاسته شد و تنها چند تنى از آنان به نام «جماعت آينهساز» برجاي
ماندند (تحويلدار، 110).
از همان آغاز ورود آينة شيشهاي به ايران، كوشش براي آراستن آنها با قابهاي
گوناگون آغاز گرديد، و ساختن قاب آينه كاري هنري شد. جنس اين قابها
گوناگون بود. زيباترين آنها قابآينههاي روغنى (زير لاكى) بود كه از ديدگاه
زيبايى و ظرافت از آثار هنري به شمار مىآمد. اين قابها به وسيلة هنرمندان
نگارگر كه بيشتر به قلمدان سازي مىپرداختند، ساخته مىشد. در اين هنر
نگارگرانى (نقاشانى) چون على اشرف، صادق، باقر، نجف و ديگران شهرتى
يافتند. از اين قاب آينهها كه بيشتر ساخت شيراز، اصفهان، تهران و تبريز بود
به جاي آينة دستى بهره مىگرفتند. قاب آينههاي خاتم را در شيراز و اصفهان
و قابهاي منبت را در آباده، خوانسار و رشت مىساختند. اين هر دو نوع به
صورت كشويى و لولايى ساخته مىشد و از نظر ظرافت و زيبايى در خور توجه بود.
جلد آينههاي كوچك جيبى را نيز از پارچههاي ترمه، زربفت، مخمل و جز آن
مىدوختند كه بيشتر آنها گلابتون دوزي شده بود. همچنين براي آينههاي قدي و
بزرگ و آينههايى كه بر طاقچة اتاقها نهاده مىشد، چارچوبها و قابهاي نقاشى
شده و مذهب فراهم مىآوردند.
قاب آينة فولاد طلاكوب (سدة 11ق/17م)
قاب آينة روغنى (سدة 13ق/19م)
در قزوين گونهاي قاب آينة دردار رنگ روغنى در اندازههاي بزرگ و كوچك
ساخته مىشد كه از زيبايى ويژهاي برخوردار بود (گلريز، 733). قابهاي سيمين
قلم زدهاي نيز ساخته مىشد كه جاي جاي آنها با ترنجهاي زرين آراسته و
گاهى ميناكاري مىگرديد. همچنين گونهاي قابهاي سيمين منگنهاي را كه
نگارهاي آنها با قالب و فشار منگنه بر ورقهاي نقره پديد مىآمد در تبريز و
زنجان و شيراز مىساختند. به روزگار كهن كه در ايران آينهها را از پولاد جلا
داده و نيك پرداخت شده مىساختند، صفحههاي آينه مانندي ساخته مىشد كه
كاربرد رزمى داشت، كه دو نوع از آنها آينة پيل و چهار آينه ناميده مىشد.
آينة پيل صفحهاي از فلز پرداخت شده بود كه به شكلهاي گوناگون ساخته و در
دو سوي سر فيل آويخته مىشد. به هنگام جنگ با كوبهاي (مهرهاي) بر آن
مىنواختند. آوايى بلند از آن برمىخاست و با در آميختن با آواي سازهاي رزمى
ديگر در سپاه دشمن هراس مىافكند. كاربرد ديگر آينة پيل اين بود كه آن را بر
پيشانى پيل يا اسب مىبستند تا با بازتاب نور خورشيد از آن در چشم دشمن، او
را از كار جنگ باز دارند (طبري، 5/1444؛ آنندراج؛ ملاح، 46). چهار آينه نيز 4
پاره آهن يا پولاد نيك پرداخته شده بود كه جنگاوران بر روي زره و بر پشت
و پهلوهاي خود مىبستند تا از آسيب جنگ افزارهاي دشمن در امان مانند و نيز با
بازتاب نور خورشيد از آنها چشم دشمن را خيره سازند (معين، ذيل چهار آينه).
مآخذ: آنندراج؛ ابن فقيه، احمد، مختصر كتاب البلدان، به كوشش يان دخويه،
ليدن، 1302ق/1885م؛ تحويلدار، حسين، جغرافياي اصفهان، به كوشش منوچهر
ستوده، تهران، 1342ش؛ حاكمى، على، راهنماي نمايشگاه دشت لوت خبيص
«شهداد»، تهران، 1351ش؛ حسن، زكى محمد، صنايع ايران بعد از اسلام، ترجمة
محمدعلى خليلى، تهران، 1350ش؛ خنجى، فضل، مهمان نامة بخارا، به كوشش
منوچهر ستوده، تهران، 1355ش؛ دورانت، ويل، مشرق زمين گهوارة تمدن، ترجمة
احمد آرام، تهران، 1343ش؛ همو، رنسانس، ترجمة ابوطالب صارمى، تهران، 1353ش؛
ديماند، موريس، راهنماي صنايع اسلامى، ترجمة عبدالله فريار، تهران، 1366ش؛
شاردن، ژان، سياحتنامه، ترجمة محمد عباسى، تهران، 1350ش؛ طبري، محمد، ترجمة
تفسير، به كوشش حبيب يغمايى، تهران، 1356ش؛ عقيلى خراسانى، محمدحسين،
مخزن الادوية، كلكته، 1844م؛ كليم كاشانى، ابوطالب، ديوان، به كوشش پرتو
بيضايى، تهران، 1336ش؛ كونل، ارنست، هنر اسلامى، ترجمة هوشنگ طاهري،
تهران، 1347ش؛ گدار، آندره، هنر ايران، ترجمة بهروز حبيبى، تهران، 1358ش؛
گريمال، پير، اساطير يونان و روم، ترجمة احمد بهمنش، تهران، 1356ش؛ گلريز،
محمدعلى، مينودر، يا باب الجنة قزوين، تهران، 1337ش؛ گريشمن، ر.، ايران از
آغاز تا اسلام، ترجمة محمد معين، تهران، 1355ش؛ همو، هنر ايران، ترجمة عيسى
بهنام، تهران، 1346ش؛ لغت نامة فارسى؛ معين، محمد، فرهنگ فارسى؛ ملاح،
حسينعلى، تاريخ موسيقى نظامى ايران، تهران، 1354ش؛ نظامى گنجوي، الياس،
خسرو و شيرين، به كوشش وحيد دستگردي، تهران، 1333ش؛ همو، ليلى و مجنون، به
كوشش وحيد دستگردي، تهران، 1313ش؛ واندنبرگ، لوئى، باستان شناسى ايران
باستان، ترجمة عيسى بهنام، تهران، 1348ش؛ ويلسن، كريستى، تاريخ صنايع
ايران، ترجمة عبدالله فريار، تهران، 1317ش؛ نيز:
Allan, James W., Persian Metal Technology, 700-1300 AD., London, 1979;
Britannica; Burney, Charles, X Excavations at Haftave ? Tepe, 1968 n , Iran,
London, 1970; d'Avennes, Prisse, L'art arabe, Les monuments du Kaire, Paris,
1877 (reprint; Beirut); EWA; Harari, Ralph, X Metal Work after the Early Islamic
Period n , A Survey of Persian Art, Tehran, 1967; The Nasli M. Heeramanech
Collection, Edt. Pratapaditya pal, Los Angeles Country- Museum of Art, Library
of Congress, 1973; Pliny, S., Natural History, ed. D. E., Eichholz, London,
Cambridge, 1962; Pope, Arthur Upham, A Survey of Persian Art, Tehran, 1967;
Pugachenkova, G. A., & Rempel, L. I., Istoriya iskusstv Usbekistanas
drevniyshikh vremen do Serediny devyatnatsaogo Veka, Moskva, 1965.
محمدحسن سمسار