آهارْ مُهْره، اصطلاحى در فن كاغذ سازي و بافندگى. در سدههاي گذشته كه
هنوز كاغذ با دست ساخته مىشد، براي آنكه كاغذ نازك، تنك و كم دوام نباشد و
به هنگام نوشتن پرز ندهد و از پخش شدن مركب بر آن جلوگيري شود، آن را آهار
مىدادند و مهره مىكشيدند. نتيجة اين كار آن بود كه كاغذ استوار، شفاف و نرم
مىشد و كار خوشنويسى و نگارگري بر آن آسان مىگرديد. آهار و مهره كردن پارچه
و نوشتن بر آن از روزگار ساسانيان در ايران رواج داشت و نامههاي پادشاهان
را بر اين گونه پارچهها مىنوشتند (اصفهانى، 38). اينگونه پارچهها را بيشتر
از حرير سپيد صمغ آلودِ مهره كشيده فراهم مىآوردند. برخىازفرهنگنويسان«مهرق»رامعرب«مهره»دانستهاند
(جواليقى، ابن منظور؛ معلوف).
آهار و چگونگى تهية آن: آهار لعابى است فراهم شده از نشاسته برنج، صمغ،
كتيرا، سريشم، شيرة انگور و جز آن (تفليسى، 5/354؛ صيرفى، 225؛ رضىالدين، 53،
54). آهار را به جاي چسب براي چسباندن برگهاي كاغذ نازك و لطيف به يكديگر
و ساختن كاغذ كلفت دو لايه نيز به كار مىبردند و اينگونه كاغذ پس از به هم
پيوستن، براي نوشتن بسيار مناسب مىشد (رضىالدين، 53). كاربرد ديگر آهار در
مقواسازي بود، زيرا در گذشته مقواي مورد نياز براي ساختن آثار هنري، چون
جلدهاي روغنى، قلمدان و جز آن، از به هم پيوستن برگهاي كاغذ ساخته مىشد.
رايجترين آهار، آهار نشاسته بود، بدين سان كه نشاستة بسيار سپيد (گُل) را با
آب پاكيزه مىآميختند، سپس آن را در ظرفى تازه قلع اندود و پاكيزه كه چرب
نباشد، مىجوشاندند و با چوبى ستبر به هم مىزدند تا قوام آيد. نشانة قوام
آمدن آهار چنين بود كه اگر اندكى از آن را بر كف دست مىچكاندند و دو كف را
بر هم مىماليدند، به هم مىچسبيد. نشانة ديگر آن بود كه چون آهار شكري رنگ
مىگشت، اگر قطرهاي از آن را در ظرف آبى مىافكندند، بالا آمدن آن قوام
آهار را مىرساند. آهار قوام آمده را از پارچة پاكيزة ستبري مىگذراندند و مىپالودند.
برخى از كاغذ گران، آهار قوام آمده را در كاسة سفالين آب نديده مىريختند و
يك شب نگاه مىداشتند تا آب بازمانده در آن به خورد كاسه رود و آنگاه آن
را به كار مىبردند (فضايلى، 368 - 369). سلطان على مشهدي افزودن لعاب سريش
را به آهار نشاسته سفارش كرده است (ص 31).
از نشاستة روانِ نپخته نيز آهار مىساختند. از برنج نيز گونهاي آهار مىساختند،
بدين سان كه نخست برنج سفيد بسيار خوب را با نمك مىآميختند و مالش مىدادند
و سپس آن را با آب پاك مىشستند تا نمك آن زدوده شود. آنگاه برنج را به
مدت يك شبانه روز در آب مىخيساندند چنانكه با مالش انگشت نرم مىشد. سپس
برنج را با آب در هاون مىساييدند و پس از پالايش همچون آهار نشاسته به
آرامى مىجوشاندند تا قوام آيد و آنگاه به كار مىبردند (تفليسى، 5/354؛
مجموعة الصنايع، 62). از سريشم ماهى نيز آهار ساخته مىشد. شيوة آن چنين بود
كه سريشم ماهى سفيد را 3 شبانه روز در آب پاكيزه مىخيساندند تا به صورت
لعاب در مىآمد. آنگاه لعاب را بر آتش مىنهادند و حرارت مىدادند تا نرم و
روان شود. پس از پالودن، آن را به كار مىبردند (صيرفى، 38؛ رضىالدين، 53).
از لعاب نيك پالوده و روانِ ژد (صمغ)، كتيرا، اسپرزه (بذر قطونا)، تخم خيار
(سبز و چنبر)، گل ختمى، آب انگور بىدانه، آب خربزة شيرين و دستنبو نيز براي
آهار دادن كاغذ بهره مىگرفتند (صيرفى، 38؛ رضىالدين، 54). گونة ديگري از
آهار عبارت بود از 2 جزء صمغ عربى، 6 جزء نشاسته و يك جزء زاج يمانى كه
جداگانه در آب گرم حل مىكردند، سپس در هم مىآميختند و از آن محلولى به
صورت شير گرم به دست مىآمد كه آن را بر كاغذ مىماليدند و پس از خشك كردن
كاغذ لكههاي به جا مانده را مىزدودند (حسينى، 28). براي ساختن مقوا، آهار
ويژهاي به كار مىرفت كه آميزهاي شربت گونه بود از پالودة يك سير صمغ، 5
سير ماش پوست كندة پخته، 5/7 مثقال صبر ساييده و مقداري نشاستة پخته. وصالى
كاغذ نيز آهاري ويژة خود داشت كه از آميختن محلول نشاسته و آب ليمو فراهم
مىگرديد و به شيوة آهار نشاسته پخته مىشد (يوسف حسين، 111-112).
تخته مهره (تخته صيقل): تختهاي بود بسيار هموار و پرداخته و بىگره كه
كاغذ را براي آهار دادن و مهره زدن بر آن مىنهادند. بهترين گونة آن را از
چوب امرود مىساختند، زيرا كاغذ بر آن بىحركت مىماند. تختة كار كرده هموار بر
تختة نو برتري داشت (فضايلى، 367). تخته براي مهره زدن كاغذ رنگ آميزي شده،
آهار داده، افشانگري شده و مقوا به كار مىرفت. شيوة آهار دادن كاغذ بدين
سان بود كه نخست كاغذ را بر تخته كه گاهى آن را با نمد يا كرباس مىپوشاندند،
مىنهادند (صيرفى، 38) و آنگاه آهار نشاسته يا برنج را با دست (باباشاه، 69)
يا با كيسهاي از متقال سفيد كه دست را داخل آن مىكردند و يا با پنبه و
پارچة پاكيزه ( مجموعة الصنايع، 63) بر كاغذ مىماليدند تا به خورد كاغذ رود.
سپس با كشيدن پنبة تر بر كاغذ، آهار را در همة سطح كاغذ صاف و يك دست مىساختند.
شيوهاي ديگر براي آهار دادن كاغذ با گونههاي ديگر آهار كه به صورت روان
ساخته مىشد اين بود كه كاغذ را در محلول آهار فرو مىبردند و پس از مدتى
كوتاه بيرون مىآوردند. سپس كاغذ را بر روي كرباسى كه بر طناب افكنده بودند،
مىآميختند و يا بر زمين مىگستردند و در سايه خشك مىكردند (رضىالدين، 52).
كاغذ آهار داده را همواره موش و موريانه تهديد مىكرد. براي دفع اين آفت،
آب برگ حنا، زاج سفيد، آب پيه شرنگ (شحم حنظل) و مواد سمى به آهار مىافزودند
(تفليسى، 5/354؛ قريشى، 30). گاهى نيز براي رنگ آميزي كاغذ، مواد رنگى به
آهار مىافزودند و در اين حال آهار دادن و رنگ آميزي كاغذ همزمان انجام مىگرفت.
مهره: ابزاري بود در كاغذگري، نگارگري، تذهيب، صحافى و بافندگى كه به
تناسب كاربرد به شكلها و از جنسهاي گوناگون ساخته مىشد. مهره براي جلا
دادن و هموار ساختن كاغذ آهار داده، افشان شده، رنگين و نيز براي جلا دادن
آب زر و سيم در نگارگري و تذهيب و همچنين در صحافى به كار مىرفت. مهرة
كاغذگري از سنگهاي سخت چون: چخماق، يشم، جزع، عقيق، باباغوري، يا از
شيشه، بلور و عاج ساخته مىشد (يوسف حسين، 131) (تصوير 1 و 2). بخشى از مهره
كه بر كاغذ كشيده مىشد، صورت گُردة ماهى داشت، تا حركت آن بر كاغذ آسان
باشد. در صحافى بيشتر از گونهاي صدف به همان صورت طبيعى به جاي مهره
استفاده مىگرديد. مهرة ويژة وصالى كاغذ را از چوب مىساختند (يوسف حسين،
112). تذهيب مهرة ويژة خود را داشت. اين مهره داراي دو بخش بود با دستهاي
از چوب و فلز و سري نوك كج از يشم يا عقيق (نك: تصوير 3). مهرههايى كه
براي جلا دادن كاغذ زرافشان و يا در تذهيب و نقاشى به كار مىرفت، بايست از
جنسى مىبود كه «حل» را سياه نسازد.
مهره زدن يا مهره كشيدن: كاغذ آهار داده را براي پرداخت كردن و جلا دادن
بر تخته مهره مىنهادند. تخته را بايست پيش از آغاز كار مهره زدن، پاكيزه
مىكردند و براي جلوگيري از لغزش كاغذ گاهى لازم بود كه پارچة نمدار يا
پارچهاي كه قدري خاكستر در آن كرده بودند، بر تخته بمالند و سپس آن را
پاك سازند (فضايلى، 368). اگر تخته نو و كار نكرده بود، بايد نخست خود تخته
را مهره مىزدند. مهرهكش براي انجام كار خود بايد دو زانو بر زمين مىنشست و
كاغذ را بر تخته مىنهاد و مهره را به طور يك نواخت و يكدست و با فشاري
معتدل، بدون آنكهاز كاغذ جدا شود، بر آن مىكشيد. براي پيش گيري از سوختگى
كاغذ بر اثر گرمى مهره، لازم بود كه كاغذ كمى نم زده شود (بابا شاه، 69).
كاغذگران ايرانى پيش از مهره زدن، بر كاغذ صابون مىماليدند (شاردن، 5/76).
اين كار هر چند كار مهرهكشى را آسان، كاغذ را شفاف و هموار، مركب را روان و
حركت قلم را آسان مىساخت، ولى به هنگام نوشتن (به ويژه نوشتن با قلم
درشت) مركب را بُره بُره مىساخت و از زيبايى خط مىكاست. بدين سبب
ضياءالدين محمد يوسف سفارش كرده است كه نبايد به كاغذ صابون زد (فضايلى،
368).
مهرهكشان نه تنها كاغذهاي ساخت ايران، بلكه كاغذهاي ساخت اروپا را هم كه
در سدة 11ق/17م به ايران وارد مىشد، بدين روش مهره مىزدند (شاردن، 5/77).
كاغذي كه خوب مهره خورده بود، كاملاً براق مىگرديد. مهره در مراحلى از
نقاشى و خوشنويسى نيز به كار مىرفت. بر خطوط جدول و كمند در كتابها يا قطعات
خط و نقاشى و نيز بر آن بخش از نگارهها و مينياتورها كه با آب زر و سيم
نگاشته شده بود، همچنين بر كاغذ افشان مهره مىكشيدند تا زر و سيم نيك بر
كاغذ نشيند و درخشان و براق گردد. اينگونه زر و سيم را «پخته» مىناميدند و در
برابر، زر و سيم مهره نخورده «خام» خوانده مىشد (بيانى، 24). كاغذي را كه
به شيوههاي ياد شده آهار مىدادند و مهره مىكشيدند، كاغذ «آهار مهره»، «آهار
مهرهدار»، «آهار مهره زده» و «آهار مهره شده» مىناميدند. كسانى را كه كار
مهرهكشيدن كاغذ را انجام مىدادند «مهرهكش» مىخواندند. تا آغاز سدة
14ق/اواخر سدة 19م كه كاغذگري هنوز در ايران رايج بود، آنان داراي رستهاي
در اصفهان بودند كه به «جماعت مهرهكش» شهرت داشتند (تحويلدار، 113).
مقوا را نيز براي استواري و همواري مهره مىزدند. نوعى كاغذ ستبر مقوا مانند
نيز ساخته مىشد كه آن را «وصلى» مىخواندند (وصلى، لوحى از تخته يا مقوا و
يا فلز و جز آن بود كه كودكان بر آن مشق خط مىكردند). ساختن وصلى روشى
ويژه داشت، بدين سان كه آرد گندم را يك شب در آب مىخيساندند، آنگاه شيرة
آن را مىگرفتند و بر آتش آرام به قوام مىآوردند، چنانكه نه زياد روان و
نه سفت باشد. اين آهار را به طور يك نواخت بر يك روي كاغذي ستبر
مىماليدند. آنگاه برگى ديگر از همان گونه كاغذ را در تشت پر آب شناور
مىساختند و بر برگ آهار داده مىچسباندند. سپس حبابهاي هوا را از ميان دو
برگ كاغذ بيرون مىراندند. اين كاغذ را پس از خشك كردن در سايه، مهره
مىزدند. كار آهار دادن هفت بار پى در پى انجام مىشد. سپس براي بار هشتم
آن را مهره مىزدند و بر آن مىنوشتند. «وصلى» را پس از سياه شدن از مشق،
اگر با آب گرم مىشستند، به سبب هفت بار آهار دادن، سياهى مركب از آن
زدوده مىشد و ديگر بار با آهار دادن و مهره زدن، آن را به كار مىبردند
(واجد على، 331-332).
نوشتن بر كاغذ آهار مهره يا «مهره كرد» در سدههاي نخستين اسلامى ويژة
نوشتههاي دينى، پيمان نامهها، زنهار نامهها و قراردادها بود و در زبان عربى
اصطلاح «مهارق» به ويژه براي اينگونه نوشتهها به كار مىرفت (جاحظ، 70).
هم از اين رو، آنها را بر حرير مهره كرد مىنوشتند كه زمانى دراز بر جاي
بماند (جواليقى؛ خطيب تبريزي، 255). به تدريج كه بر آراية كتابها و دست
نوشتهها افزوده گرديد، كار آهار مهره رواج بيشتري يافت و نوشتن بر اينگونه
كاغذ از موارد ياد شده گذشت و گستردهتر گرديد و براي نوشتن همه گونه كتاب و
نوشته به كار رفت، هر چند كه برخى از نويسندگان كاربرد كاغذ سپيد ساده را،
در نوشتههايى كه از سوي پادشاهان و بزرگان براي ديگران فرستاده مىشد،
برتر مىدانستند (رضىالدين، 54).
اكنون كه كاغذ با ماشين تهيه مىشود، براي پديد آوردن استواري و
چاپپذيريبدان گِلچينى يا نشاستههمراه با چسبهايويژه مىافزايند، يا روية
آن را ازاين دوماده مىپوشانند و براي پيشگيري از پخش شدن مركب، صمغ
راتيانج (صنوبر) به خمير كاغذ مىافزايند ( دائرةالمعارف فارسى، ذيل كاغذ).
مآخذ: ابن منظور، لسان العرب، ذيل هرق؛ اصفهانى، حمزه، تاريخ سنى الملوك
الارض و الانبياء، برلين، 1340ق؛ امام شوشتري، محمدعلى، فرهنگ واژههاي
فارسى در زبان عربى، تهران، 1347ش، ذيل مهرق؛ باباشاه اصفهانى، «آداب
المشق»، اورينتل كالج ميگزين، لاهور، شم 101، 1905م؛ بيانى، مهدي،
كتابشناسى كتابهاي خطى، تهران، 1353ش؛ تحويلدار، حسن، جغرافياي اصفهان،
به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1342ش؛ تفليسى، حبيش، «بيان الصناعات»،
فرهنگ ايران زمين، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1354ش؛ جاحظ، عمرو،
الحيوان، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، مصر، 1384ق؛ جواليقى، ابومنصور،
المعرب، به كوشش احمدمحمد شاكر، قاهره، 1936م، ذيل مهرق، حسينى، على، كشف
الصنايع، نسخة خطى، كتابخانة مركزي، شم 2261؛ حكيم مؤمن، محمد، تحفه، تهران،
1402ق، ص 1231-1233؛ خطيب تبريزي، يحيى، شرح القصائد العشر، مصر، 1343ق؛
دايرةالمعارف فارسى؛ رضىالدين قزوينى، محمد حسين، «رسالة خط»، به كوشش
پرويز اذكائى، هنر و مردم، دورة جديد، شم 58، آبان 1348ش؛ سلطان على مشهدي،
نظامالدين، رسالة رسم الخط، به كوشش كريم كشاورز، تهران، 1356ش؛ شاردن،
ژان، سياحتنامه، ترجمة محمد عباسى، تهران، 1338ش؛ صيرفى، خواجه عبدالله،
«گلزار صفا»، به كوشش محمدتقى دانش پژوه، هنر و مردم، دورة جديد، شم 93، تير
1349ش؛ عتيقى، محمدحسين، «ابزارهاي صحافى»، صحافى سنتى، به كوشش ايرج
افشار، تهران، 1357ش، ص 60؛ عقيلى خراسانى، مخزن الادوية، كلكته، 1844م، ص
166-167؛ فضايلى، حبيبالله، تعليم خط، تهران، 1362ش؛ قريشى، احمدحسين،
تاريخ روش كتاب سازي و كتاب نويسى در پاكستان، خطى، مجموعة يحيى ذكاء؛
گلچين معانى، احمد، «يك رسالة نفيس و كهنسال هنري»، نشرية دانشكدة ادبيات
تبريز، س 14، شم 3، پاييز 1341ش، ص 292، 295، 296؛ لغت نامة دهخدا، ذيل مهرق؛
لغات و اصطلاحات فن كتاب سازي، به كوشش مايل هروي، تهران، 1353ش، ص 34؛
مجموعة الصنايع، نسخة خطى كتابخانة ملى، شم 978/ف، 5؛ معلوف، المنجد، ذيل
هرق؛ واجد علىخان، مطلع العلوم، لكهنو، 1262ق؛ يوسف حسين، «رسالة
جلدسازي»، صحافى سنتى، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1357ش.
محمدحسن سمسار (ز) تايپ مجدد - 16/3/77 (ز) ن 1 - 27/3/77