آن، در لغت به معنای وقت و در اصطلاح فلاسفه حدّفاصل یا فصل مشترک میان گذشته و
آینده است (تهانوی، 1/98-99؛ نصیرالدین، 137). فیلسوفان اسلامی بحث دربارۀ «آن» را
ضمن مبحث زمان و گاهی نیز به عنوان ذیلی بر مبحث یاد شده مطرح کردهاند. این بحث
بهطور کلی در پیرامون دو موضوع میچرخد: یکی ماهیتِ «آن» و چگونگی رابطهاش با
زمان، دیگری نحوۀ وجودِ آن. عمدهترین این بحثها همان است که در بخش طبیعیات شفای
ابوعلی سینا آمده است. وی میگوید: چون زمان امری پیوسته است و گسستگی ندارد، هرگاه
اجزایی جدا از یکدیگر در آن فرض شود، هریک از آن اجزار را «آن» نامند. از همینرو،
وجودِ «آن»، ذهنی و معنایش وابسته به زمان است. در توضیح بیشتر این نکته میافزاید
که وجودِ «آن» در زمان مانند وجود نقطه در خط است. نقطه را می توان دو گونه تصوّر
کرد: یکی نقطهای که وجودش وابسته به خط و جزء فرضیِ خط است. دیگری نقطهای که از
سَیَلانش خط حاصل میشود و از این لحاظ وجود خط وابسته به نقطه است. به همنیسان،
«آن» را نیز میتوان دوگونه به تصور آورد: یکی «آنی» که جزء زمان است و وجودش
وابسته به زمان است، دیگری «آنی» که از سیلانش زمان پدید میآید. «آن» در این معنی
مقدم بر وجود زمان است و وجود زمان وابسته به آن است. اگر خودِ زمان را در نظر
بگیریم، «آن» که مستلزم گستگی در زمان است، بالفعل موجود نخواهد بود، زیرا اگر «آن»
وجودِ بالفعل داشته باشد در این صورت پیوستگی زمان از میان میرود. پس، وجودِ «آن»
ذهنی است و به عنوان جداکننده در امر ممتدّی که زمان باشد تصور میشود. (صص
160-165؛ همو، فن سماع طبیعی، 256-266). ابوعلیسینا در پایان فصل 13 بخش طبیعیات
می افزاید: «آن» در این معانی به کار میرود: 1. حد مشترک میان گذشته و آینده، یعنی
«آنِ» حاضر که به فارسی «اکنون» میگوییم؛ 2. هر فصل مشترک بهطور اعم، اگرچه در
گذشته یا آینده باشد؛ 3. طرف و نهایت زمان، اگرچه دلالت بر اشتراک نداشته باشد، ولی
همین اندازه که در تصور بتواند سبب ناپیوستگی باشد، کافی است بدین معنی که هرگاه
ذهن بخواهد برای زمان، طرف و نهایتی بسازد آن نهایت را «آنی» تصور میکند، چنانکه
نهایت هر خطی به صورت نقطه تصور میشود؛ 4. زمان کوتاهی که به «آنِ» حاضر بسیار
نزدیک باشد. این معنی مترادف با ـالآن» است که به فارسی «همین دم» یا «هم اکنون»
گفته میشود و ممکن است مقصود گوینده گذشتۀ نزدیک یا آیندۀ نزدیک باشد، چنانکه
گوییم هم اکنون دیدم، اکنون میآیم (شفا، سماع طبیعی، 172؛ همو، فن سماع طبیعی،
277-278).
بهمنیار سخنان ابوعلی را بازگو کرده گوید: زمان همیشه در ارتباط با حرکت به تصور ما
میآید و همانسان که حرکت ]توسّطی[ همواره میان سابق و لاحق در سیلان است، آنچه از
زمان نیز منطبق با این حرکت است، میان گذشته و آینده در سیلان است و همان است که
«آن» خوانده میشود. «آن» وجودِ مستقل و بالفعل ندارد، بدین معنی که برای «آن»
وجودِ بالفعلی که متمیز و متمایز از «آنِ» بعدی باشد نیست، بلکه این وجود، وجودی
فرضی است. به سبب «آن»، تقدّم و تأخّر پدید میآید و به سبب تقدّم و تأخّر زمان
معدوم میشود. پس قبلیت و بعدیت از جهت «آن» و در مقایسۀ با «آن» است (التحصیل،
453-463؛ جام جهان نمای، 335-340).
پس از ابوعلی، فیلسوفان و متکلمان کم و بیش در محدودۀ سخنان وی به تحلیل و بحث
پرداختند بیآنکه چندان چیزی بر آن بیفزایند. فخرالدین رازی فشردۀ سخن حکیمان را
آورده و به نقد آن پرداخته است. به گفتۀ او «آن» بر دو وجه تصوّر میشد. یکی اینکه
حصولش فرع بر حصول زمان باشد، دیگر آنکه حصول زمان فرع بر حصول آن باشد. «آن» در
معنای اول چنین است که در زمان و برای زمان حدی فرض کنیم. این حد، طرف زمان است و
«آنِ» مفروض نامیده میشود. اما دربارۀ «آنی» که حصول زمان فرع حصول آن است میتوان
گفت که مسافت و حرکت و زمان اموری متطابقند. در مورد مسافت، امکان دارد نقطهای را
تصور کنیم که با سیلان آن، خط ساخته میشود. در مورد حرکت نیز میدانیم آنچه از
حرکت تحقق دارد، عبارت است از بودنِ در وسط یعنی بودن میان مبدأ و منتها. سپس این
حقیقت با سیلان خود، حرکت به معنای قطعی را میسازد. از اینرو هرگاه دربارۀ مسافت
و حرکت چنین گفته شود، برای زمان نیز باید چیزی را پذیرفت که با سیلان خود آن را
میسازد، یعنی همانسان که با حرکت توسطی، حرکت قطعی تحقق مییابد و بر اثر سیلان
نقطه، خط (مسافت) حاصل میشود، همانسان هم با سیلان «آن»، زمان متحقق میگردد.
حاصل سخنان فخرالدین رازی این است: همانسان که حرکت دوگونه است: یکی خارجی به نام
توسطی، دیگری ذهنی به نام قطعی، زمان نیز دو وجه دارد: یکی خارجی که مطابق با حرکت
توسطی است (آنِ سیال)، دیگری ذهنی که منطبق با حرکت قطعی است (زمان متصل). همانسان
که حرکت توسطی موجب حرکت قطعی است، «آنِ سیّال» نیز زمانی را که ممتد و تقسیمپذیر
است در ذهن ترسیم میکند. مقصود از حرکت توسطی، حالتس بودنس جسم میان مبدأ و
منتهاست. این حرکت امر بسیط و تقسیمناپذیری است که گذشته و آینده ندارد و ظرفِ
وجودِ آن زمانِ حال است. مقصود از حرکت قطعی، امر پیوستۀ معقولی است که از آغاز تا
پایان حرکت، امتداد دارد و تابع و معلول حرکت توسطی است. به تعبیر دیگر، حرکت قطعی
خود سَیَلان و تدریج است و حرکت توسط چیزی است که این سیلان را در ذهن ترسیم
میکند.
فخرالدین می افزاید که «آن» به یک اعتبار جداکنندۀ (فاصلِ) زمان است و به اعتبار
دیگر پیونددهندۀ (واصلِ) زمان. «آن» فاصلِ زمان است به این اعتبار که گذشته را از
آینده جدا میکند. و واصلِ زمان است، زیرا که حد مشترک میان گذشته و آینده و رابطۀ
میان آنهاست (المباحث المشرقیه، 1/674-675).
حلّی، با تدثّر از گفتههای فخرالدبین رازی مینویسد: «آن» پایان گذشته و آغاز
آینده است و در خارج نیست. زیرا وجود خارجی آن مستلزم وجود جزء بخشناپذیر در حرکت
خواهد بود که این خود مستلزم وجود جزء بخشناپذیر در مسافت است. اساس استدلال این
است که زمان و حرکت و مسافت اموری متطابقند و اگر یکی منقسم شود دو دیگر نیز منقسم
خواهند شد. گاهی «آن» بر زمان حاضر اطلاق میشود که در نفسالامر تقسیمپذیر است،
ولی ذهن انسان به علت کوتاهی، آن را به صورت حاضر، بخشناپذیر فرض می کند. با این
تعبیر «آن» جزئی از زمان بخشپذیر می گردد (ایضاح المقاصد، 302).
در پی این مباحث، صدرالمتألهین شیرازی، با موشکافی بیشتری دربارۀ «آنِ سیال» و
رابطهاش با حرکت توسطی به بحث پرداخته است. حاصل سخن او چنین است که نسبت «آن
سیال» به زمان، مانند نسبت حرکت توسطی به حرکت قطعی است، یعنی همان سان که حرکت
توسطی علت حرکت قطعی است، «آن سیال» نیز موجب تحقق زمان متصل است (اسفار،
3/166-173، 178-179).
چنانکه دیده میشود، بیشتر متفکّران پس از ابوعلیسینا با تقسیم «آن» به «آنِ
مفروض» و «آنِ سیال»، دربارۀ «آن» با زمان، به رابطۀ میان حرکت توسطی و حرکت قطعی
توسل جستهاند. «آنِ مفروض» را گاهی به حد فاصل میان گذشته و آینده و گاهی به حد
مشترک میان گذشته و آینده تعریف کردهاند. در توضیح تفاوت این دو تعریف گفتهاند:
از آنجا که «آنِ مفروض» وجود خارجی ندارد و امر فرضی و ذهنی است، نمیتواند حدفاصل
میان دو امر خارجی ندارد و امری فرضی و ذهنی است، نمیتواند حدفاصل میان دو امر
خارجی یعنی گذشته و آینده، گردد. پس بهتر است که بگوییم حدمشترک است، یعنی پایان
گذشته و آغاز آینده است. به عبارت دیگر «آنِ مفروض» مشترک میان گذشته و آینده است
نه حدفاصل، زیرا اگر حدفاصل باشد ترکیب زمان از اجزاء بخشناپذیر، یعنی تتالی آنات
پیش خواهد آمد و تتالی آنات چون مستلزم وجود اجزاء لایتجزا در مسافت است، باطل است.
حقیقت زمان در جهانِ خارج چیزی جز «آنِ سیال» نیست. زمان حاصل از «آنِ سیال» امر
ذهنی است و اگر وجودِ بالفعل برای آن بپذیریم به این معنی است که منشأ انتزاعش که
«آنِ سیال» باشد، تحقق دارد.
در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا حرکت توسطی وجود خارجی دارد یا نه. اگر پاسخ
مثبت باشد، در این صورت آیا «آن سیال» نیز که منطبق با اوست، وجود خارجی دارد یا
امری ذهنی است.
پاسخ همۀ متفکران این است که حرکت توسطی وجود خارجی دارد و ظرف وجود آن زمانِ حال
است، چنان که ابوعلیسینا می نویسد: «حرکت اسمی است برای دو معنی که یکی از آنها
(قطعی) ممکن نیست بالفعل قائم در اعیان حاصل شود، دیگری (توسطی) ممکن است، اما
معنایی که بالفعل قائم در اعیان حاصل شود، دیگری (توسطی) ممکن است، اما معنایی که
بالفعل وجود مییابد و سزاوار است که حرکت نامیده شود و حرکت موجود در متحرک همان
است، حالتی است متوسط که دیگر در ابتدای مسافت نیست و به انتهای آن هم هنوز نرسیده
است، بلکه در حد متوسطی است (شفا، سماع طبیعی، 83؛ همو، فن سماع طبیعی، 135-136).
فخرالدین رازی نیز با اندکی تفاوت سخنان ابوعلیسینا را تکرار میکند و میگوید:
حرکت اسمی است برای دو معنی، یکی امر متصلِ معقولی که از آغاز تا پایان مسافت
امتداد دارد و در خارج موجود نیست. دیگری حالت بودنِ جسم میان مبدأ و منتهی است که
وجود خارجی دارد (المباحث المشرقیه، 1/550-551). او در جای دیگر می گوید: زمان
ملازم و مطابق با حرکت است و حرکت بر دو قسم است، یکی قطعی و دیگری توسطی. اولی
وجود خارجی ندارد و زمانِ منطبق بر آن هم تقسیمپذیر و ممتد است و وجود خارجی
ندارد، اما دومی یعنی توسطی وجود خارجی دارد و زمان منطبق بر آن نیز در خارج است و
امری مستمر میان مبدأ و منتهاست و تقسیمناپذیر است (همان، 1/649).
حاصل سخنان ابوعلیسینا و فخرالدین رازی این است که چون «آنِ سیال» منطبق با حرکت
توسطی است، مانند حرکت توسطی موجود خواهد بود. به عبارت دیگر چون حرکت توسطی وجود
دارد، باید «آنِ سیال» نیز وجود خارجی داشته باشد تا بتواند منطبق با حرکت توسطی
باشد. این مطلب همان است که فیلسوفان متأخر نیز بر آن تأکید کردهاند. میرمحمدباقر
داماد مینویسد: «بودنِ در وسط (حرکت توسطی) و همچنین آنِ سیال، در خارج تحقق
دارند» (قبسات، 210). یادآور میشود که مقصود میرداماد از این بیان آن است که
میخواهد تحقق وجود خارجیِ حرکت قطعی و زمان متصل را نیز که منطبق با آن است، نتیجه
بگیرد. به گفتۀ وی، چون «آن سیال» و حرکت توسطی وجود عینی دارند، پس زمان و حرکت
قطعی هم که معلول «آن سیال» و حرکت توسطی است، در خارج موجود است (همان، 209).
در پی میرداماد، شاگردش صدرالمتألّهین شیرازی نیز بر همین عقیده رفته و در کتاب
اسفار، فصلی زیر این عنوان گشوده است: «گفتار دربارۀ اینکه نبودن حرکت قطعی و زمانی
که منطبق بر آن است، تهی از اشکال نیست» (3/31-37، 174).
در اینجا یادآور میشود که در اصطلاح عرفان، واژۀ «آن» در دو معنای دیگر به کار
رفته است: 1. حُسن و ملاحتی که به ذوق ادراک میشود ولی نمیتوان آن را توصیف کرد،
یعنی کیفیتی در حُسن و زیبایی که به وصف درنیاید چنانکه حافظ گفته است: بندۀ طلعت
آن باش که «آنی» دارد. 2. عشق (تهانوی، 1/99).
مآخذ: ابنسینا، دانشنامۀ علایی (الهیات)، به کوشش محمد معین، تهران، 1353ش؛ همو،
الشفاء (الطبیعیات، السماع الطبیعی)، به کوشش سعید زاید، قم، 1405ق؛ همو، فن سماع
طبیعی، ترجمۀ محمدعلی فروغی، تهران، 1319ش؛ بهمنیاربن مرزبان، التحصیل، به کوشش
مرتضی مطهری، تهران، 1349ش؛ تهانوی، محمدبن علی، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش
آلویس اشپرنگر، کلکته، 1862م؛ جام جهاننمای، به کوشش عبداللـه نورانی و محمدتقی
دانشپژوه، تهران، 162ش؛ حلی، حسنبن یوسف، ایضاح المقاصد، به کوشش علینقی منزوی،
تهران، 1337ش؛ صدرالدین شیرازی؛ ابراهیم، الاسفار الاربعه، جزء سوم از سفر اول،
تهران، 1383ق؛ فخرالدین رازی، محمدبن عمر، المباحث المشرقیه، تهران، مکتبه الاسدی،
1966م، 1/670؛ میرداماد، محمدباقر، قبسات، به کوشش مهدی محقق و دیگران، تهران،
1356ش؛ نصیرالدین طوسی، محمدبن محمد، تلخیص المحصل، به کوشش عبداللـه نورانی،
تهران، 1359ش؛ صص 136-137.
صمد موحد