آمُلی، عزالدین یا شمسالدین محمدبن محمودبن محمدبن علی بن یوسف الکاکیانی الخورانی
الانزانی (د 753ق/1352م)، دانشمند و نویسنده بزرگ شیعی مذهب (آقابزرگ، الذریعه،
17/240، به نقل از کاشف المعانی به خط آملی). قاضی نوراللـه شوشتری (2/213-216)
تشیع وی را به ادلۀ گوناگون ثابت کرده است.
از سرگذشت او چندان اطلاعی در دست نیست، حتی دربارۀ تاریخ وفاتش اختلاف است (جنید،
451: هفتصد و پنجاه و...؛ بغدادی، 2/159: 753ق/1352م؛ آقابزرگ، الذریعه، 24/241:
752ق؛ همو، طبقات، 203: 753ق؛ GAL, I/597: 753ق؛ آربری، VI/47: 756ق).
از منابع موجود و از آنچه در نفائس الفنون او میتوان یافت، چنین بر میآید که وی
چندی در تبریز به سر برده (2/151) و به شهادت جنید شیرازی که با وی معاصر بوده، در
مدرسۀ غازانیۀ تبریز به کار تدریس پرداخته است (ص 450). احتمالاً اندکی پس از ایجاد
مدرسۀ سلطانیه و تأسیسات وابسته به آن در حدود سال 710ق/1310م، به شهر سلطانیه که
به گفتۀ خود او در 704ق/1304م بنیاد نهاده شده بود روی آورده است (2/257، 261).
بیگمان آملی در محضر علامۀ حلی (648-726ق/1250-1326م) که از علمای درگاه الجایتو
بود (آملی، 2/259)، دانش آموخته است. آقابزرگ تصریح میکند که وی از متخرّجان مدرسۀ
سیّار علامه بوده است و میافزاید که او نسخهای از کتاب کشف المراد استاد را در
المدرسه السیارۀ کرمانشاه تحریر کرده و آن را در 20 محرم 713ق/17 مۀ 1313م به انجام
رسانده است (طبقات، 204؛ همو، الذریعه، 18/60). وی علاوه بر این، کتاب کاشف المعانی
استاد دیگرش، عبادبن احمدبن اسماعل گلستانه، را نیز در 726ق/1326م استنساخ کرده است
(همو، طبقات، 204).
آملی در سراسر دوران الجایتو و جانشینش سلطان ابوسعید بهادر (716-736ق/1316-1336م)
در مدرسۀ سلطانیه به کار مدرسی اشتغال داشت و ظاهراً مورد تکریم هر دو پادشاه بوده،
و وی از آنان با اکرام تمام نام برده است (آملی، 2/259-261). پس از ابوسعید،
آرپاخان (آملی، 2/263؛ ارپاکون) به جای او نشست. در خلال سلطنت چندماهۀ او اوضاع
کشور پریشان شد و هرج و مرج و قتل و غارت اوج گرفت. شاید گلایههایی که او از فرو
کشیدن کار علم و رونق جهل دارد (همو، ¼-5، 2/263)، به همین دوران مربوط باشد.
احتمالاً وی تا سال روی کار آمدن ابواسحاقبن محمودشاه در فارس (742ق/1341م) در
سلطانیه مانده و وقت خود را سراسر وقف نگارش نفائس کرده است. اندکی پس از آنکه
«منشور سلطنت به نام خدایگان» ابواسحاق زده شد، وی با کتاب نفائس که گویا در آن
تاریخ به پایان رسیده بود، آهنگ درگاه او کرد (همو، 1/6-8).
از زندگی او در شیراز هم چیزی نمیدانیم. ظاهراً وی در آنجا مورد احترام سلطان و
اهل علم بوده و در اواخر زندگی به تألیف شرح قانون ابنسینا پرداخته و چنانکه از
کهنترین نسخۀ موجود بر میآید، آن را در 753ق/1352م به پایان رسانده است (مشکوه
3(2)/779).
از آملی چندین کتاب به جای مانده است:
1. نفائس الفنون فی عرائس العیون دائرهالمعارفی است که در دو بخش (علوم اوایل و
علوم اواخر) به فارسی تنظیم شده است. وی آن را قبل از 736ق/1336م آغاز کرده و در
حدود 742ق/1341م به پایان رسانیده و به ابواسحاقبن محمودشاه در شیراز تقدیم داشته
است (آملی، 1/7-8). نفائس که گویا برای تدریس به طلاب مدرسۀ سلطانیه تألیف شده، در
سدۀ 1ق/17م شهرتی گسترده یافته است (کهنترین نسخۀ موجود ظاهراً در 809ق/1406م
تحریر شده است). از این کتاب نسخههای بسیاری در دست است که بیشتر آنها متعلق به
قرن 11ق است (نک: منزوی، 1/691-693). اینک تقریباً هیچ کتابخانهای در ایران نیست
که نسخهای از آن نداشته باشد. نفائس نخستینبار در 1309ق/1982م (تهران، ملاباقر
خوانساری، چاپ سنگی) انتشار یافت و باز در 1377-1379ق/1957-1959م (تهران، اسلامیه)
در 4 جلد منتشر گردید. در 1352ش، پرویز ثروتیان، فرهنگ اصطلاحات و تعریفات آن را
تدارک دید (دانشگاه تبریز). علاوه بر این، بخش «تعبیر الرؤیا»ی این کتاب، تحت عنوان
تعبیر خواب جداگانه (تهران، 1320ق/1902م) چاپ سنگی شده است (مشار، چاپی فارسی).
مؤلف خود، نفائس را برای سلطان ابواسحاق خلاصه کرده و آقابزرگ (الذریعه، 20/215) به
نسخهای از آن زیر عنوان مختصر نفائس الفنون، موجود در کتابخانۀ آستان قدس، اشاره
کرده است. همچنین آقابزرگ زیر عنوان الفلاحه، تألیف سیدمحمدهاشم خوانساری، نوشته که
آن ملخصی است از نفائس الفنون و ازهار الجنان (الذریعه، 16/302). با اینهمه کتاب به
چاپ علمی تازهای نیازمند است.
2. شرح قانون ابنسینا: آملی این شرح را در محرم 753ق/ژانویۀ 1352م نوشته است. وی
در مقدمه اشاره میکند که هیچیک از شروح کتاب را شایسته نیافته و تنها به شرح
قطبالدین شیرازی توجه داشته که آن هم در باب کالبد شکافی نارساست (مشکوه، 3/778).
کثرت نسخههای شرح قانونِ وی بر دقت علمی و روشنی بیان آملی در آن کتابت دلالت
دارد. کهنترین نسخۀ موجود از این کتاب، نسخۀ دانشگاه تهران است که ظاهراً در همان
سدۀ 8ق/14م تحریر شده است (مرکزی، خطی، 3/777). دربارۀ نسخههای دیگر، مراجعه شود
به فهرست خطی دانشکدۀ پزشکی (رهآورد، 268) که به 6 نسخه در ایران و 6 نسخه نیز در
خارج ایران اشاره کرده است. برای تکمیل این فهرست، رجوع شود به بروکلمان (GAL, S,
I/1824)؛ ملک، 1/425؛ جامعه، 2(1)/27، 3(1)/77، 4(1)/198؛ آصفیه، 2/73. بروکلمان
(همانجا) به چاپ آن در لکهنو در 1255ق/1839م و نیز همراه با حاشیۀ حکیمعلی گیلانی
در لکهنو، چاپخانۀ علویهخان (1265 و 1268ق/1849 و 1852م) در دو جلد اشاره میکند
(نیز نک: مشار، چاپی عربی).
3. شرح بر کلیات طب ایلاقی (از شاگردان ابنسینا، د 536ق/1142م): نسخهای از آن که
در 849ق/1445م تحریر شده، در کتابخانۀ مدرسۀ فاضلیۀ مشهد موجود است (ص 240).
بروکلمان (همانجا) نیز به نسخهای از آن در سلیمآغا (شم 871) اشاره میکند (نیز
نک: مرکزی، خطی، 4/795).
4. کتابی منسوب به او که شرحی بوده بر مختصر الاصول ابن حاجب (570-646ق/1174-1248م)
و ظاهراً وی آن را در جوانی، و در دفاع از شیعه و رد عضدالدین ایجی نگاشته است
(شوشتری، 2/214؛ آقابزرگ، الذریعه، 14/56).
آملی فارسی را روان و روشن و بسیار دقیق مینوشت و شیوۀ کلی او همان شیوۀ دانشمندان
سدههای 7 و 8ق/13 و 14م است و با اسلوب خواجه نصیرالدین طوسی و قطبالدین شیرازی
تشابه بسیار دارد و حتی در مقدمه و بابهای ادب و شعر نفائس، تمایلی به سجعپردازی
مشهود است. با اینهمه، در جاهای دیگر، خاصه در مسائل علمی، بیان مقصود به زبانی
ساده بیشتر مورد توجه او بوده است. در ابواب تاریخ و ادب، عبارات فارسی او از
استواری و اصالت برخوردار است، اما در برخی موضوعات چون ریاضیات، هندسه، نجوم و
موسیقی تأثیر زبان عربی در نثر وی محسوس است. اشعار فارسی و عربی متعددی که سروده و
در مقدمۀ کتاب یا بابهای ادبیات افزو.ده، همه صحیح و دقیق، اما خالی از هنر شاعرانه
است (قس: صفا، 3(2)/1275).
مآخذ: آستان قدس، فهرست، 8/384؛ آصفیه، خطی، 2/73؛ آقابزرگ، الذریعه، همو، طبقات
الاعلام الشیعه، (قرن 8)، بیروت، 1975؛ آملی، محمدبن محمود، نفائس الفنون، به کوشش
ابوالحسن شعرانی، تهران، 1375-1379ق؛ بغدادی، اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون،
استانبول، 1366ق، 1/663؛ ثروتیان، بهروز، فرهنگ اصطلاحات و تعریفات نفائس الفنون،
تبریز، 1352ش، مقدمه؛ جامعه، خطی؛ جنید شیرازی، ابوالقاسم، شدالازار، به کوشش محمد
قزوینی، تهران، 1328ش؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، استانبول، 1941م، 2/1966؛ حقوق،
خطی، ص 219؛ رشت و همدان، خطی، ص 1277؛ رهآورد، حسن، فهرست کتب خطی دانشکدۀ پزشکی،
تهران، 1333ش؛ سپهسالار، خطی، 5/720؛ شورا، خطی، 2/49، 11/314-315، 19/51، 196؛
شوشتری، قاضی نوراله، مجالس المؤمنین، تهران، 1375ق؛ صفا، ذبیحاللـه، تاریخ ادبیات
در ایران، تهران، 1362ش؛ فاضلیه، خطی؛ گوهرشاد، خطی، 1/116؛ مرعشی، خطی، 3/330-331؛
مرکزی، خطی؛ مرکزی و مرکز اسناد، خطی، 16/695؛ مشار، چاپی عربی؛ همو، چاپی فارسی؛
مشکوه، خطی؛ مشهد 2، خطی، 2/1059-1060؛ مشهد 4، خطی، 1/55، 194؛ ملک، خطی، 1/424؛
منزوی، خطی، 1/166، 4/1408؛ همدان، خطی، ص 50؛ نیز:
Arthur J. Arberry, A Handlist of the Arabic Manuscripts, Dublin, 1963; GAL; GAL,
S.
آذرتاش آذرنوش