آلِ کاشِفُ الغِطاء، خاندانی از علمای شیعه امامیِ عراق در سدۀ 13 و 14ق/19 و 20م.
این خاندان از قبیلۀ بنی مالک است و گفته شده است که از مالک بن حارث بن عبدِ یَغوث
معروف به اَشتر نخعی (د 37ق/657م) صحابیِ بنام امام علی(ع) نسب میبرد (امین،
4/99). از اینرو به افراد آن «مالکی» نیز گفته شده است. نیاکان آنان در جناجیه یا
جناجیا و یا قناقیا، از روستاهای پیرامون شهر حلّه، میزیستند و در اواخر سدۀ
12ق/18م پدر شیخ جعفر به نجف کوچید و بدین جهت افراد آل کاشف الغطاء به «جناجی» نیز
شهرت یافتند (همو، 4/100).
عالمان معروفی از آل کاشف الغطاء برخاستهاند که هر کدام در روزگار خود منشأ اثرات
مهمّ علمی و سیاسی در عراق و ایران و برخی از کشورهای اسلامی و جوامع شیعی
بودهاند. از ویژگیهای این عالمان، اصولی بودن آنان و مبارزۀ پیگیر ایشان با
عالمان اخباری است. از اینرو اینان در گسترش اندیشههای اصولیِ وحید بهبهانی (د
1207ق/1792م) مشهور به «استاد کل» و انتقال آن به عالمان و فقیهان سدۀ 14ق/20م نقش
مهمّی ایفا کردهاند.
چهرههای بنام آل کاشف الغطاء اینانند:
1. جعفربن خضربن یحی جناجی حلّی نجفی، کاشف الغطاء (1156-1227ق/1743-1812م)،
بنیانگذار «آل کاشف تالغطاء» و معروف به جعفر کبیر و شیخ مشایخ. وی فقیه، اصولی،
متکلم، محقق، نویسنده، مرجع تقلید شیعی، ادیب و شاعر بود. پس از آنکه اثر فقهی
مشهور خود «کشف الغطاء» را نوشت به «کاشف الغطاء» ملقب گشت. پدر او خضر، که از
عالمان و زاهدان روزگار خود شمرده میشد، از جناجیه به قصد تحصیل به نجف آمد و در
همان شهر ماند و در 1181ق/1767م درگذشت (معلم حبیبآبادی، 3/852؛ آقابزرگ،
طبقات...، 249).
جعفر در نجف زاده شد و نزد پدر مقدمات علوم را خواند و پس از آن خارج فقه و اصول را
نزد عالمان و فقیهان بنام عراق مانند سید صادق فَحّام (1124-1205ق/1712-1790م)، شیخ
محمد دوْرَقی (د 1187ق/1773م)، شیخ فتّونی، وحید بهبهانی در کربلا، و اندکی نزد
شیدمحمد مهدی بحرالعلوم (1155-1212ق/1742-1797م) در نجف فرا گرفت و خود از مجتهدان
و عالمان بلندآوازه گردید و به تدریس پرداخت. در حوزۀ درس او عالمان بسیاری شرکت
کردند که عدّهای از آنان خود از فقیهان و محققان بزرگ شدند و در عرصۀ علوم دینی
عراق و ایران درخشیدند. از آن میان میتوان به این کسان اشاره کرد: شیخ محمدحسن
نجفی صاحب جواهر (د 1266ق/1849م)، شیخ اسداللـه دزفولی کاظمی (د 1234ق/1818م)، شیخ
علی هزار جریبی (د 1254ق/1838م)، شیخ محمدتقی اصفهانی (د 1248ق/1832م)، شیخ محسن
اَعسَم (د 1238ق/1822م)، سید محمدبن امیر معصوم رضوی (د 1255ق/1839م)،
سیدمحمدباقراصفهانی (د 1260ق/1844م)، شیخ ابراهیم کلباسی (د 1261ق/1845م)، سید
صدرالدّین عاملی (د 1263ق/1846م) و 4 تن از فرزندانش: موسی، علی، حسن و محمد
(حرزالدین، 1/152-153). کسانی چون شیخ احمد احسایی (د 1241ق/1825م)، شیخ عبدعلی بن
امید گیلانی، شیخ ملاعلی رازی نجفی، شیخ اسداللـه دزفولی و سید عبداللـه کاظمی
شُبَّر (د 1242ق/1826م) از او اجازۀ روایت یافتهاند (همانجا).
تبحّر و مهارت کاشف الغطاء بیشتر در فقه و اصول بود و آثار او در این دانشها
بهویژه کتاب کشف الغطاء، نشانۀ چیرهدستی او در استنباط احکام است.وی این کتاب را
در ضمن سفر به ایران نوشته در حالی که جز کتاب قواعد علامۀ حلّی کتاب دیگری همراه
نداشته است. چنین نقل شده که شیخ مرتضی انصاری (1214-1281ق/1799-1864م) گفته است:
اگر کسی قواعد و اصول این کتاب را بداند، نزد من مجتهد است. او خود ادّعا کرده است
که اگر همۀ کتابهای فقهی از دسترس من بیرون رود، باز قادر خواهم بود همۀ ابواب و
مباحث فقهی را از آغاز تا انجام بنویسم (قمی. 70). تبحّر علمی و فقهی او مورد تأیید
فقیهان معاصرِ او و پس از اوست.
شیخ جعفر پس از درگذشت بحرالعلوم، به رهبری دینی شیعیان عراق و ایران و دیگر کشورها
دست یافت و بر شهرت و نفوذ اجتماعی و سیاسی او افزوده شد. با اینکه پیش از شیخ
مرتضی انصاری نظریۀ وجوب تقلید از اعلم چندان رواج نداشت و از اینرو مقلّدان شیعی
همزمان از مجتهدان مختلف و عمدتاً محلّی و منطقهای تقلید میکردند، کاشف الغطاء
عملاً مرجع تقلید شیعیان جهان گردید.
در روزگار کاشف الغطاء برخورد علمی سختی میان عالمان اصولی و اخباری شیعی پدید آمده
بود و هریک از آن دو طایفه میکوشید نظر خود را اثبات و نظر مخالف را رد و محکوم
کند. شیخ جعفر که از تربیت یافتگان مکتب اصولیِ وحید بهبهانی و طفدار اجتهاد و
استنباط و مدافع به کارگیری عقل و استدلال در درک عقاید و احکام شرعی بود، به دفاع
از علم اصول برخاست. نمود برجستۀ این جدال، برخورد شدید او با شیخ محمدبن عبدالنّبی
نیشابوری (د 1232ق/1816م) عالم اخباری مشهور بود که بر اثر آن، میرزا محمد احساس
خطر کرد و به ایران آمد و به فتحعلی شاه پناه برد. شیخ جعفر نخست کتابی زیر عنوان
کشف الغطاء عن معایب میرزامحمد عدوّالعلماء در ردّ آرای او نوشت و آن را برای شاه
ایران فرستاد (آقابزرگ، الذریعه، 18/45) و آنگاه خود به ایران آمد و کاری کرد که
شاه قاجار شیخ محمد را از خود راند (همو، طبقات...، 250). وی سپس ضمن سفر به اصفهان
کتاب دیگری به نام الحقّ المبین فی تصویب المجتهدین و تخطئه جهّال الاخباریین برای
فرزند خود شیخ علی نوشت و باز هم نظریّات اخباریان را رد و محکوم کرد. (همو،
الذریعه، 7/37). میرزامحمد اخباری نیز کتابی با عنوان الصیّحه بالحقّ علی من
اَلْحَدَ و تزندق در ردّ کتاب یاد شده تألیف کرد (همو، همان، 7/38). باری، کوششهای
علمی و عملی او در برابر عالمان اخباری، نقش مهمی در تضعیف نفوذ این عالمان در
سالهای پس از آن ایفا کرد.
ستیز دیگر شیخ با وهابیان در عراق انجام گرفت. در سالهای آخر سدۀ 12ق/18م پیروان
محمدبن عبدالوهاب (1111-1207ق/1699-1792م) در عربستان سر به شورش برداشتند و با
ادعای پیرایشگری دینی، با بسیاری از معتقدات فرقههای مختلف اسلامی (و بیشتر
شیعیان) مخالفت ورزیدند و در عمل تلاش گستردهای را برای مبارزه با آنچه خود مظاهر
غیردینی و شرکآلود میخواندند، آغاز کردند. دامنۀ این طغیان از مرزهای عربستان و
مکّه و مدینه گذشت و به عراق کشیده شد و دو شهر کربلا و نجف مورد هجوم وهابیان قرار
گرفت. در حملۀ آنان به نجف، شیخ جعفر کاشف الغطاء به دفاع از شهر و مقدسات و مردم
آن برخاست و خود مسلّح شد و دیگر عالمان و طلاب و مردم را نیز مسلح ساخت و با
مهاجمان جنگید و سرانجام آنان را مجبور به فرار کرد. وی پس از آن دستور داد دیواری
استوار بر گرد شهر نجف بکشند تا به هنگام تاخت و تاز وهابیان، شهر و مردم آن در
امان باشند. در صحنۀ مبارزۀ علمی نیز وی کتابی به نام منحج الرّشاد لمن اراد
السّداد در نقد و ردّ آراء وهابیان نوشت که گویا نخستین کتاب در این زمینه بود
(همو، طبقات...، 251).
کاشف الغطاء دوبار به حج رفت. یک بار در 1186ق/1772م و دیگر بار در 1199ق/1874م. در
1222ق/1807م عازم سفر به ایران شد و از شهرهای بزرگ ایران مانند تهران، اصفهان،
قزوین، یزد، مشهد و رشت دیدار کرد و در همهجا از سوی مردم و علما به گرمی پذیرفته
شد. جماعات و اجتماعات باشکوهی ترتیب داد و در همهجا با مردم سخن گفت. شیخ جعفر که
در این اوان در اوج شهرت و اقتدار دینی و سیاسی بود، در تهران به دیدار فتحعلیشاه
قاجار رفت و در این دیدار شخصاً کتاب کشف الغطاء را به شاه تقدیم کرد و برای جهاد
با کافران و گردآوری سربازان و ستاندن مالیات و زکات از مردم به منظور سامان دادن
سپاه، اجازۀ رسمی به او داد (کاشف الغطاء، 394). این فتوا در جریان جنگ اول ایران و
روسیه (1218-1228ق/1803-1813م) صادر شد.
کاشف الغطاء در نزد دولتهای ایران و عثمانی از اعتبار فراوان برخوردار بود و از
اینرو در موارد لازم از نفوذ کلام او در رفع اختلافات دو کشور استفاده میشد. وی
به اجرای احکام اسلام بهویژه حدود و دیات و تعزیرات و امر به معروف و نهی از منکر
اعتقاد راسخ داشت و با تمام قدرت و امکانات خود در این راه میکوشید، گاهی نیز پای
فشردن او در اجرای حدود به حوادثی منتهی میشد (امین، 4/102). شیخ در رسیدگی به وضع
تهیدستان اهتمام میورزید، از توانگران میگرفت و به نیازمندان میداد و گاهی برای
یاری رساندن به محرومان شخصاً اعانه جمع میکرد.
آثار: از کاشف الغطاء آثار علمی متنّوعی به جای مانده که عمدتاً در فقه، اصول، کلام
و ادب عربی است: 1. الحقّ المبین فی تصویب المجتهدین و تخطئه الاخباریّین، چاپ
تهران، 1306ق و 1319ق؛ 2. کشف الغطاء عن خفیّات مبهمات الشّریعه الغّراء، تهران،
1271ق و 1317ق؛ 3. بغیه الطّالب فی معرفه المفّوض و الواجب، رسالهای عملیّه و
کوتاه که بخش اول آن در اصول عقاید و بخش دوم آن در احکام است. آقابزرگ میگوید که
نسخههای بسیاری از این کتاب را دیده است (الذریعه، 3/133). نسخهای خطی از آن در
کتابخانۀ آیتاللـه مرعشی و نسخهای دیگر در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران موجود
است. این رساله توسط گل محمد مامقانی به فارسی ترجمه شده و ترجمۀ دیگری از آن به
وسیلۀ داماد شیخ، اسداللـه دزفولی، تحت عنوان تحفه الرّاغب انجام شده است (همو،
همان، 3/134). 4. التحقیق و التّنقیر فیما یتعلّق بالمقادیر، به گفتۀ آقابزرگ همراه
خصائص یوم الجمعه اثر شهید ثانی چاپ شده است (همان، 3/485)؛ 5. الرّساله الصّومیّه،
آقابزرگ گوید که نسخههای خطی متعددی از آن دیده است (همان، 11/205)؛ 6. مشکاه
المصابیح، شرحی است بر منظومۀ فقهی مشکاه الهدایه تألیف سیّد محمدمهدی بحرالعلوم؛
7. رساله فی العبادات المالیّه، کتابی فقهی است و نسخهای خطی از آن در کتابخانۀ
وزیری یزد موجود است؛ 8. غایه المراد فی احکام الجهاد، کتابی فقهی است که به
درخواست عباس میرزا (1202-1249ق/1787-1813م) در 1227ق/1812م نوشته شده است. به گفتۀ
آقابزرگ نسخهای خطی از آن در کتابخانۀ آستان قدس رضوی موجود است که در 1261ق/1845م
وقف شده است. نیز به گفتۀ وی نسخهای خطی از آن در کتابخانۀ سپهسالار (سابق) با
عنوان الحسام البتّار فی قتال الکفّار موجود است (همان، 16/16-17)؛ 9. منهج الرّشاد
لمن اراد السّداد، این کتاب ردّ و نقد آراء وهّابیان است و به گفتۀ آقابزرگ در
1343ق/1924م چاپ شده است (همان، 3/186). نسخهای خطی از آن در کتابخانۀ وزیری یزد
موجود است.
2. موسیبن جعفر (1180-1243ق/1766-1827م)، فقیه، اصولی، ادیب و شاعر، فرزند ارشد
شیخ جعفر کاشف الغطاء. وی در نجف چشم به جهان گشود. مقدمات علوم و خارج فقه و اصول
را نزد پدر آموخت و به درجۀ اجتهاد رسید. در حیات پدر از یاران او در تدریس، فتوی،
حلّ و فصل مرافعات و مراجعات مردم بود. برخی از علما، موسی را در دقّت نظر علمی و
فقهی بر پدرش ترجیح دادهاند (امین، 10/178). شاگردان بسیاری، از جمله برادرش شیخ
حسن و شیخ محمد حسن (صاحب جواهر)، از حوزۀ درس او بهره گرفتهاند. شیعیان عراق از
پشتیبانی شیخ موسی در برابر حاکمان عثمانی و وهابیان و دیگر مخالفان برخوردار
بودند. در 1231ق/1815م که احتمال هجوم وهابیان به نجف میرفت، دستور داد بار دیگر
دیواری استوار بر گرد شهر بسازند. وی به منظور حفظ دارایی آستان امام علی(ع)، همۀ
چیزهای گرانبها و قابل حمل حرم را پس از صورتبرداری دقیق به بغداد انتقال داد و در
خزانۀ دولتی به امانت نهاد و پس از رفع احتمال حملۀ وهابیان، آنها را به جای خود
بازگرداند (همانجا). شیخ موسی نزد دولتهای ایران و عثمانی از اعتبار برخوردار بود و
هر دو دولت برای رفع اختلافات خود از وی بهره میگرفتند و از اینرو به عنوان
«مصلح» شهرت یافت. بر اثر آشوبهای محلی مدتی به کربلا آمد و در آن شهر به تدریس
پرداخت. سفری به ایران کرد و فتحعلیشاه او را گرامی داشت. شاه 000‘12 تومان به او
بخشید، ولی او همۀ آن را به نیازمندان داد (همانجا). وی در اواخر عمر از مراجع
تقلید شیعه شمرده میشد.
کتاب مُنیه الرّاغب که شرحی است بر کتاب بغیه الطّالب پدرش، تألیف اوست (آقابزرگ،
الذریعه، 3/133). آقابزرگ میگوید نسخههای بسیاری از متن خطی آن را دیده است
(همان، 6/28). تقریرات درس فقه او تحت عنوان کتاب اللّقطه و الغصب و القضاء به
وسیلۀ سیدامیر عبدالفتاح مراغی نیز تدوین شده است که به گفتۀ آقابزرگ به صورت خطی
باقی مانده است (همان، 18/338).
3. علیبن جعفر (1197-1253ق/1782-1838م)، فقیه، ادیب و شاعر. وی مقدمات علوم و سطوح
عالی دانشهای عقلی و نقلی را نزد پدر آموخت و به اخذ درجۀ اجتهاد نایل آمد. او را
به سبب مقام بلند علمی، «محقّق ثالث» نیز گفتهاند. در اظهارنظر علمی و نیز فتوا
محتاط بود. پس از درگذشت برادرش شیخ موسی، مرجعیّت دنی میان او و شیخ محمدحسن (صاحب
جواهر) تقسیم گردید، ولی پس از درگذشت محمدحسن، مرجعیت عام یافت. عالمان بنامی نزد
وی دانش آموختهاند، از آن جملهاند: سیدابراهیم قزوینی (د 1262ق/1845م)، شیخ مرتضی
انصاری (د 1281ق/1864م)، شیخ راضی (د 1290ق/1873م)، سید مهدی قزوینی (د
1300ق/1882م)، شیخ جعفر شوشتری (د 1303ق/1885م). برخی دیگر، از آن میان سیدمهدی
قزوینی، از وی اجازۀ روایت یافتهاند. وی در کربلا درگذشت و در نجف به خاک سپرده
شد.
آثار او اینهاست: الخیارات، جزءِ اوّل، تهران، 1319ق (مشار، چاپی عربی؛ آستان قدس،
5/557)؛ النّور السّاطع فی الفقه النّافع، 2 جلد، نجف، 1384ق؛ الرّساله الصّومیّه
که به گفتۀ آقابزرگ نسخهای خطّی از آن در کتابخانۀ مدرسۀ بروجردی در نجف موجود است
(الذریعه، 11/206) و نیز آثاری از قبیل البیع که شرحی است بر کتاب بیع شرح لمعه؛
حاشیه بر بغیه الطّالب پدرش، که رسالۀ عملیّه بود (امین، 8/177-179) و کتابی در
مسائل اصولی: حجّیّت ظن، قطع، برائت و احتیاط (حرزالدین، 2/94-95) از او دانسته شده
است که دربارۀ آنها چیزی نمیدانیم.
4. حسنبن جعفر (1201-1262ق/1786-1845م)، فقیه، اصولی، ادیب و شاعر. وی نزد پدر
علوم مقدماتی را خواند و پس از آن در حوزۀ درس برادرش شیخ موسی، سیدمحمدجواد عاملی،
شیخ اسداللـه تُستری، سید عبداللـه شُبَّر، شیخ علی بَحرانی و شیخ سلیمان قطیفی
(امین، 5/35) شرکت کرد و خارج فقه و اصول را به پایان برد و از آنان اجازۀ روایت
یافت (حرزالدّین، 1/211). او در اغلب علوم روزگارش چیرهدست بود، ولی بیشترین شهرت
را در فقه داشت. کتاب انوارالفقاهه او نشانۀ چیرگی وی در فقاهت است. عالمانی چون
شیخ مرتضیانصاری، حاج ملاعلی خلیلی، سیدمهدی قزوینی، احمد دجیلی، حسن بلاغی و شیخ
حسن مامقانی از شاگردان او بودند. او پیش از درگذشت برادرش شیخ علی در حلّه
میزیست، ولی پس از آن در 1243ق/1827م به نجف آمد و به تدریس پرداخت.
در 1258ق/1842م که نجیب پاشا حاکم عثمانی سر به شورش برداشت و پس از تسخیر کربلا و
کشتار مردم در 1259ق/1843م قصد حمله به نجف کرد، شیخ حسن با تدبیر و هوشمندی توانست
وی را از هدفش باز دارد. در 1260ق/1844م نجیب پاشا عالمان و فقیهان فرقههای مختلف
اسلامی را به بغداد خواند تا پیرامون داعیهها و عقاید سیدعلی محمد باب شیرازی
(1239-1266ق/1822-1849م) نظر دهند. شیخ حسن در رأس هیأتی از عالمان شیعی نجف در آن
جلسه حضور یافت و نظر فقهی خود را ابراز کرد که از میان انبوه آرای فقیهان شیعی
شمرده شد و بازتاب گسترده یافت (همو، 1/215-216).
آثار: شیخ حسن آل کاشف الغطاء دارای آثاری د رفقه و اصول و کلام است که برجستهترین
آنها عبارت است از: 1. انوارالفقاهه، که تقریباً یک دوره فقه استدلالی در چند جلد
به سبک لمعه اثر شهید اول است. یکی از مجلّدات خطی آن در کتابخانۀ شورای ملی (سابق)
موجود است. کتاب طهارت آن نیز در کتابخانۀ مدرسۀ فیضیۀ قم است؛ 2. السّلاح الماضی
فی احکام القاضی، نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ مرکزی دانشگاهتهران موجود است؛ 3. شرح
مقدمۀ کتاب کشف الغطاء در اصول، نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ آستان قدس موجود است. دیگر
آثار وی چنین است: الرّساله الصّومیّه العلمیه؛ الزّکوه و الخمس و الصوم؛ الامامه
در کلام؛ العمل تکملهای بر کتاب بغیه الطالب پدر و نیز تکملهای بر شرح قواعد او.
5. مهدیبن علی (1226-1289ق/1811-1872م)، فقیه، اصولی، مرجع تقلید، ادیب و شاعر. وی
در نجف دیده به جهان گشود. علوم اسلامی را نزد پدر و عمویش شیخ حسن و برادرش شیخ
محمد و دیگر عالمان نجف آموخت و به رتبۀ اجتهاد رسید و از پدر و عمویش حسن اجازۀ
روایت یافت (حرزالدین، 3/97). او در روزگار خود از مدرّسان برجسته در فقه و اصول
بود. شیخ حسن مامقانی، سیّد اسماعیل صدر (1255-1338ق/1839-1919م)، شیخ فضلاللـه
نوری (مق 1327ق/1909م)، شیخ عبداللـه مازندرانی (د 1333ق/1914م) و سیدکاظم یزدی
(1247-1337ق/1831-1918م) از شاگردان بنام حوزۀ درس وی بودند. او از عالمان مورد
اعتماد شیخ مرتضی انصاری بود و شیخ بسیاری از امور شرعی و عرفی را به وی ارجاع
میکرد. پس از درگذشت انصاری، بسیاری از مردم شهرهای ایران و قفقاز و عراق از مهدی
تقلید کردند.موقوفۀ «اوده» هند، در نجف به دست او توزیع میگردید. وی 2 مدرسۀ دینی
در نجف و کربلا بنیاد نهاد که طلاب از آن بهرهور شدند.
آثار او از این قرار است: الخیارات، شرحی است بر شرایع، آقابزرگ میگوید نسخههایی
از آن را در کتابخانههای نجف دیده است (الذریعه، 7/280)؛ کتاب الصوم؛ اللآلی
النّجفیّه، که رسالۀ عملیّه اوست و در 1273ق/1856م به فارسی ترجمه و در تبریز چاپ
شده است؛ المکاسب المحرّمه.
فرزند او شیخ صالح (د 1317ق/1899م) نیز از فقیهان و عالمان آل کاشف الغطاء است و
نزد پدر و دیگر عالمان نجف مانند سیدحسن کوه کمری، شیخ راضی نجفی، میرزا حبیباللـه
رشتی (1234-1312ق/1819-1895م)، شیخ محمد حسین کاظمی و در سامرا نزد میرزا محمدحسن
شیرازی (د 1312ق/1895م) درس خوانده است (حرزالدین، 1/381).
6. عباسبن علی (1242-1315ق/1826-1897م)، فقیه، اصولی، ادیب و شاعر. وی در نجف تولد
یافت. در کودکی پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی عمویش شیخ حسن و برادرانش بزرگ شد
و به بار آمد. مدتی در درس شیخ مرتضی انصاری شرکت کرد و پس از آن در درس برادرش شیخ
مهدی و نیز شیخ راضی نجفی، میرزا محمدحسن شیرازی، شیخ محمدحسین کاظمی، میرزا
حبیباللـه رشتی و سیدمهدی قزوینی حضور یافت و به رتبۀ اجتهاد نایل آمد. او حوزۀ
درسی تشکیل داد که علما و طلاب بسیار در آن شرکت میکردند. پس از درگذشت برادرش شیخ
حبیب آل کاشف الغطاء (1307ق/1889م) به مقام بلندی در ریاست دینی دست یافت. در
هندیّه درگذشت و در نجف به خاک سپرده شد.
آثار وی عبارتند از موارد الانام فی شرح شرائع الاسلام؛ رساله فی الشروط؛ رساله فی
الاصول و رسالهای عملیّه برای مقلدان.
7. محمدبن علی (د 1268ق/1851م)، فقیه، اصولی و شاعر. وی در نجف زاده شد و نزد
عالمانِ خاندان خود دانش آموخت و به مدارج عالی علمی و فقهی دست یافت. او از
شاگردان بنام عمویش شیخ حسن (صاحب انوارالفقاهه) بود و پس از درگذشت وی و شیخ محمد
حسن صاحب جواهر، مرجع تقلید عدهای از شیعیان عراق شد. بسیاری از فقیهان و عالمان
شیعی سدۀ 13ق/19م از شاگردان او بودند و عدهای از آنان به کسب اجازه از او نایل
آمدند. وی در حل مشکلات مردم نزد حاکمان عثمانی کوشش فراوان میکرد (همو،
2/356-358). آثار او الدّماء الثّلاثه، رساله فی الصّوم، الاعتکاف و مناسک حج است
که رساله هایی برای مقلّدانش بوده است (آقابزرگ، الذریعه، 8/263، 15/101، 22/272).
8. محمدرضابن موسی (1238-1297ق/1822-1879م)، از عالمان و فقیهان آل کاشف الغطاء. وی
در نجف متولد شد. مقدمات علوم را نزد شیخ ابراهیم قفطان (د 1279ق/1879م) و شیخ موسی
خمایسی، فقه را نزد شیخ احمد دجیلی (د 1265ق/1489م) و عمویش شیخ حسن و شیخ محمدحسن
(صاحب جواهر) فرا گرفت. در جریان یکی از نزاعهای داخلی نجف ناگزیر به ترک شهر شد و
به کاظمین رفت. پس از 3 سال اقامت در آنجا در 1290ق/1873م به نجف بازگشت (حرزالدین،
2/283-284). او حاشیهای بر کتاب بغیه الطّالب جدّش شیخ جعفر دارد (آقابزرگ،
الذریعه، 6/28).
9. عباس بن حسن (1253-1323ق/1837-1905م)، فقیه، اصولی، ادیب و شاعر. وی در نجف زاده
شد. مقدمات علوم را نزد عالمان آن شهر خواند و پس از آن خارج فقه و اصول را نزد
پسرعمویش شیخ مهدی آل کاشف الغطاء، شیخ محمد حسین اَعسم، شیخ مرتضی انصاری، میرزا
بیب اللـه رشتی و میرزای شیرازی در سامرا طی کرد. از استادان یاد شده و نیز از شیخ
راضیِ نجفی اجازۀ روایت یافت. شاگردان بسیاری در حوزۀ تعلیم و تربیتاو پرورش
یافتند. او در شعر و ادب توانا بود (همو، طبقات...، 992).
تألیفات او عبارتند از: منهل الغمام فی شرح شرائع الاسلام؛ نبذه الغری فی احوال
الحسن الجعفری؛ الفوائد العبّاسیّه، در فقه و اصول؛ شرح الرّوضه البهیّه؛ الورود
الجعفریه فی حاشیه الرّیاض الطباطبائیه؛ دلائل الامامه؛ الدّرّ النّضید فی
التّقلید؛ رساله فی مباحث الالفاظ؛ رساله فی التعادل و التراجیح. نیز اشعار بسیاری
در شرح مسائل فقهی، ادبی و موضوعات دیگر به وی منسوب است (همو، همان، 994).
10. مرتضی بن عباس (1291-1349ق/1874-1930م)، فقیه، اصولی، متکلّم، نویسنده و شاعر.
وی در نجف زاده شد. تحت نظارت پدر تربیت یافت و نزد عالمانِ خاندانش مقدّمات علوم
دینی را فرا گرفت و پس از آن علم اصول را نزد آخوند خراسانی و فقه را نزد سیدکاظم
یزدی طی کرد و از سیدمحمد قزوینی و سیدمهدی قزوینی اجازۀ روایت یافت.
برخی از آثار او بدین شرح است: فوزالعباد فی المبدءِ و المعاد، 3 جلد، نجف، 1342ق
(عوّاد، 3/294؛ مشار، چاپی عربی)؛ منشومه فی الاوان الشّرعیه، تهران، 1322ق؛
الغررالغرویّه فی الاحکام الزکویّه، بغداد، 1329ق (عواد، 3/294-295). و آثار دیگری
نیز دارد که ظاهراً خطی است، بدین شرح: الفوائد الغرویّه، مسائل فی الفقه و الأصول،
الآداب الجلیّه فی ردّ شبهات الوهّابیّه در 2 جلد، اسنی التّحف، حاشیه علی مکاسب
الشیخ الأنصاری، منظومه فی احکام الخلل فی الصّلاه و شرائطها، رساله فی تطبیق ما
ورد فی الکرّ من المساحه و الوزن بنحو التّحقیق لا التّقریب و رساله فی العداله
(همانجا؛ حرزالدّین، 2/408).
11. هادی بن عباس (1289-1361ق/1872-1942م)، فقیه، مورخ، محقق، ادیب و شاعر. در نجف
دیده به جهان گشود. پس از طیّ مقدمات علوم، فقه و اصول را نزد شیخ الشریعۀ اصفهانی،
سیدکاظم یزدی، شیخ محمد طه نجف (د 1329ق/1911م) و آخوند خراسانی خواند. از طه نجف،
سیدحسین قزوینی، سیدمحسن صدر کاظمی و شیخ آقا رضا اصفهانی (د 1322ق/1904م) به کسب
اجازۀ حدیث نایل آمد. در شعر و ادب شهره بود تا بدانجا که او را از بنیانگذاران
نهضت ادبی سدۀ 14ق/20م در عراق دانستهاند (امین، 10/231).
از شیخ هادی آل کاظف الغطاء آثار متنوعی بر جای مانده است که برخی از آنها بدین
قرار است: المقبولیّه الحسنیّه، شعر، نجف، 1342ق؛ المستدرک علی نهجالبلاغه، نجف،
1354ق؛ مدارک نهجالبلاغه، ضمیمۀ مستدرک، نجف، نجف، 1354ق؛ اوجزالانباء فی مقتل
سیّدالشّهداء، ضمیمۀ المقبولیه الحسنیه، نجف، 1342ق؛ هدی المتقین، در فقه، نجف،
بیتاریخ (مشار، چاپی عربی). آثار چاپ نشدۀ شیخ هادی اینهاست: شرح بر شرائع
الاسلام؛ شرح بر تبصرۀ علامۀ حلی (حرزالدین، 3/247)؛البرهان المبین فی من یجب
اتّباعه من النبیّین (زرکلی، 8/58) یا احمد هما در جواب ایهما؟ (آقابزرگ، الذریعه،
1/303)؛ حاشیه بر کتاب طهارت شیخ انصاری؛ شرح بر الدّرّه؛ قاموس المحرمات؛ قاموس
الواجبات؛ اجوبه مسائل موسی جاراللـه؛ رساله فی الرّوحانیّات (امین، 10/231).
12. علی بن محمدرضا (1267-1350ق/1850-1931م)، عالم، ادیب، مورخ و شاعر. وی در نجف
تولد یافت و در همان شهر مراتب علمی و تربیتی را طی کرد. از عالمانی چون شیخ مهدی
آل کاشف الغطاء، شیخ راضی نجفی، شیخ جعفر شوشتری، شیخ محمد حسن مامقانی و شیخ جواد
محییالدین اجازۀ روایت یافت (آقابزرگ، طبقات...، 1439). به امور اجتماعی و رفع
مشکلات مردم اهتمام داشت و در نزد حاکمان عثمانی بغداد دارای نفوذ بود. با سری
پاشا، حاکم بغداد که از ادیبان و ادب دوستان بهشمار میآمد، دوستی داشت و او را
مدح بسیار میگفت. در 1295ق/1878م سفری به ایران کرد و مدت 7 سال در شهرهای تهران،
اصفهان، شیراز و مشهد ماند و در 1302ق/1884م به نجف بازگشت. سفری نیز به شام، حجاز،
مصر، اسلامبول و هند کرد (همانجا). شیخ علی آل کاشف الغطاء، دلبستگی به جمعآوری
کتاب داشت و خود از محققان و مؤلفان شمرده میشد.
مهمترین تألیف او کتاب الحصون المنیعه فی طبقات الشّیعه در 7 جلد است که تمام
نیست. طرح اصلی کتاب در 12 طبقه با عناوین صحابه، تابعان، راویان، عالمان، حکیمان و
متکلمان، عالمان عرب، پیشوایان تصوف، پادشاهان، امیران، وزیران، شاعران و زنان است
که از آن میان طبقۀ صحابه، بخشی از عالمان و اندکی از طبقۀ شاعران تدوین شده است
(همانجا، 1440). کتاب دیگر او النوافح العنبریه فی المآثر السّریّه است (حرزالدین،
2/137). دیگر سمیرالحاضر و انیس المسافر در 5 جلد که کشکول گونهای است (همانجا).
13. موسیبن محمدرضا (1260-1306ق/1844-1888م)، فقیه و ادیب. وی در نجف به دنیا آمد.
علوم روزگارش را نزد عالمان نجف از جمله شیخ محمدحسین کاظمی (د 1308ق/1890م) آموخت.
پس از آن به سامرا سفر کرد و در درس میرزا محمدحسن شیرازی شرکت جست. گفته شده است
که از سوی میرزا به اجازۀ روایت نایل آمد. پس از درگذشت پدر، یک بار در 1298ق/1880م
به اصفهان سفر کرد. بار دیگر در 1306ق رهسپار ایران شد و در اثنای همین سفر در
تهران وفات یافت (همو، 3/52).
14. احمدبن علی (1292-1344ق/1875-1925م)، فقیه و مرجع تقلید. وی پس از طی مقدمات
علوم به سامرا سفر کرد و مدتی در آنجا به تحصیل پرداخت و آنگاه به نجف بازگشت. خارج
فقه و اصول را نزد سیدکاظم یزدی، آقا شیخ رضا اصفهانی و آخوند خراسانی خواند. پس از
انقلاب مشروطیت ایران (1324ق/1906م)، از استادش آخوند خراسانی، به سبب حمایتش از
مشروطیت، دور گشت و به سید کاظم یزدی، که مخالف مشروطه بود، نزدیک شد، در اواخر
عمر، پس از درگذشت یزدی، از مراجع تقلید شمرده میشد و با وجود عالمانی چون میرزای
نایینی و سیدابوالحسن اصفهانی، در ایران و عراق و افغانستان کسانی از او تقلید
میکردند. وی از حاج میرزا حسین خلیلی نجفی در 1325ق اجازۀ روایت یافت (همو، 1/88).
سرانجام در نجف در بازگشت و در همانجا به خاک سپرده شد. برخی از اثار او که عمدتاً
فقهی است، بدین قرار است: احسن الحدیث فی احکام المواریث، نجف 1341ق؛ سفینه
النّجاه، نجف، 1338ق، این کتاب رسالۀ عملیۀ شیخ و در 2 جلد است. یکی از شاگردان وی
آن را با عنوان عین الحیاه به فارسی ترجمه کرده و در 1341-1345ق در بمبئی چاپ شده
است؛ قلائد الدّرر فی مناسک مَن حجّ اواعتمر، بغداد، 1344ق.
15. محمد حسین بن علی آل کاشف الغطاء (1294-1373ق/1877-1954م)، فقیه، اصولی، ادیب،
مورخ، محدث، محقق، نویسنده، سخنور، شاعر و از عالمان مبارز و بنامِ آل کاشف الغطاء.
وی در نجف تولد یافت. مقدمات علوم و ادبیات، هیأت، حساب و هندسه را آموخت. آنگاه
خارج فقه و اصول را از سیدکاظم یزدی، شیخ آقا رضا اصفهانی و آخوند خراسانی؛ کلام را
از میرزا باقر اصطهباناتی (د 1326ق/1908م)، شیخ احمد شیرازی و شیخ محمدرضا
نجفآبادی؛ حدیث را از حاج میرزا حسین نوری فرا گرفت و خود از فقیهان اصولی و از
عالمان محقق و چیرهدست گردید. وی مورد توجه علما بهویژه سیدکاظم یزدی بود و سید
پاسخ بسیاری از پرسشهای علمی و فقهی را به شیخ محمد حسین واگذار میکرد. پس از
درگذشت برادرش شیخ احمد آل کاشف الغطاء، با وجود مرجعیتِ عامِ آیت اللـه
سیدابوالحسن اصفهانی، به مقام مرجعیت رسید و کسانی در هند، ایران، قطیف، افغانستان،
مسقط، سواحل و نیز عشایر عراق از وی تقلید میکردند. وی از کسانی چون میرزا حسین
خلیلی نجفی، شیخ علی خاقانی، شیخ عباس بن شیخ حسن آل کاشف الغطاء، شیخ عباس بن شیخ
علی آل کاشف الغطاء و حاج میرزا حسین نوری اجازۀ روایت گرفت. در حوزۀ درس فقه او،
که عمدتاً در مسجد هندی نجف و آرامگاه میرزای شیرازی تشکیل میشد، جمعی از طلاب و
علما شرکت میکردند.
شیخ محمدحسین از آگاهیهای دینی و سیاسی برخوردار بود. هم جوهر دیانت اسلامی و تاریخ
امت اسلامی را میشناخت و هم وضع زمان و سیاست حاکمان روزگار خود را در مییافت. از
اینرو در همان حال که وظایف یک عالم دینی را انجام میداد، وقت خود را صرف مسائل
عمدۀ سیاسی و اجتماعی و آگاهانیدن ملل مسلمان و ستیز با امپریالیسم و صهیونیسم
میکرد. سفرهای وی به کشورهای اسلامی، یکی از شیوههای عملی او برای بیدارسازی امت
اسلامی و بخشی از اهتمام وی به امور مسلمانان بود. نخستینبار، در 1328ق/1910م، به
حجاز سفر کرد و و پس از آن به شام و بیروت رفت. در این سفر ضمن دیدارهای گوناگون با
عالمان و متفکران مختلف، برخی از آثارش را در لبنان به چاپ رساند. سپس روانۀ مصر
گردید و در آن کشور با عالمان دیدار و گفتوگو کرد و برای دانشجویان دانشگاه از هر
جلسۀ درس تشکیل داد و در چند کلیسای قاهره سخنانی ایراد کرد. از سفرهای مهم او سفر
به فلسطین بود که در 1350ق/1931م به منظور شرکت در «کنگرۀ اسلامی» انجام شد. این
کنگره به مناسبت بعثت پیامبر اسلام(ص)، با حضور 500‘1 تن از عالمان مسلمان در
بیتالمقدس برگزار گردید. شیخ محمدحسین، که از سوی عالمان عراق در آن کنگره شرکت
کرده بود، در مسجدالاقصی نماز خواند و هزاران مسلمان و از جمله عالمان مذاهب مختلف
عضو کنگره به او اقتدا کردند و پس از آن در دوازدهمین جلسۀ کنگره سخنرانی مؤثری
ایراد کرد که بازتاب مثبتی در کنگره و جهان اسلام داشت. وی دربارۀ احوال مسلمانان
درگذشته و حال و پریشانی و انحطاط کنونی مسلمانان و لزوم وحدت میان آنان و پرهیز از
اختلاف و پراکندگی سخن گفت. این سخنرانی در قدس به چاپ رسید. در همین سفر از شهرهای
دیگر فلسطین مانند حیفا، نابلس و یافا دیدن کرد. در بازگشت از سفر، مردم عراق از او
به گرمی استقبال کردند. در همین اوان وی در مسجد جامع کوفه در حضور انبوه مسلمانان،
که از سخنرانی او در بیتالمقدس به هیجان آمده بودند، سخنرانی مبسوطی ایراد کرد که
از خطبههای تاریخی او بهشمار میآید. وی در این سخنان عظمت دیرین اسلامی را به
یاد آورد و دربارۀ عقبماندگی کنونی امت مسلمان مطالبی گفت.
در 1352ق/1933م نخستینبار به ایران سفر کرد و حدود 8 ماه در این کشور ماند و از
غالب شهرهای بزرگ اسران مانند کرمانشاه (باختران کنونی)، همدان، تهران، شاهرود،
مشهد، شیراز و بوشهر دیدار کرد و در همهجابه زبان فارسی با مردم سخن گفت و
آگاهیهایی به مسلمانان داد و آنان را به بیداری و قیام برای مبارزه با استعمار فرا
خواند. پس از آن از طریق بصره به عراق بازگشت. بار دیگر در 1366ق/1947م و بار سوم
در 1369ق/1950م به ایران سفر کرد. وی در 1371ق/1952م بار دیگر، به سوریه و لبنان
رفت. در همین سال به کنگرۀ اسلامی کراچی در پاکستان دعوت شد و در آنجا سخنرانی، و
از شهرهای مهم پاکستان دیدار کرد. افزون بر اینها، او در نبردهای مسلحانه با
استعمار بریتانیا در طی جنگ اول جهانی (1914-1918م) و نیز در قیام مردم عراق
(کودتای رشید عالی گیلانی در ربیعالثانی ـ جمادیالاول 1360ق/آوریل ـ مۀ 1941م) بر
ضد انگلیس شرکت کرد و جنگید. در همین جنگ صریحاً فتوای جهاد با اشغالگران انگلیسی
داد و از مردم خواست به عنوان یک تکلیف شرعی به جنگ برخیزند.
در 1367ق/1948م که دولت اسرائیل با حمایت دولتهای غربی در خاورمیانه پدید آمد، شیخ
محمدحسین با صراحت به مقابله برخاست و از اعتبار و نفوذ دینی و سیاسی خود در این
جهت سود جست. او بر این باور بود که فرمانروایان کشورهای عربی در مبارزه با اسرائیل
جدی نیستند.
از اشتغالات مهم شیخ محمدحسین نوشتن مقاله و کتاب بود. گفتهاند که شمار این آثار
به 80 جلد میرسد (آقابزرگ، طبقات...، 619). با اینکه در اواخر عمر به بیماریهای
گوناگونی دچار شده بود، همچنان به کار تحقیق و تدوین آثار ادامه میداد. آثار او
عمدتاً برآمده از نیازهای فکری عصر است و به منظور بیدار کردن مردم پدیده آمده است
و برخی از آنها از اهمیت تاریخی ویژهای برخوردار است. بهویژه وی در نویسندگی و
ادب دست داشت. نثرش زیبا و شعرش لطیف و استوار بود. از اینرو آثار او، افزون بر
ارزش علمی و اجتماعی، از اعتبار ادبی بسیار برخوردار است.
آثار چاپ شدۀ شیخ محمدحسین بدین شرح است: الآیات البیّنّات، در نقد آراءِ وهّابیان
و بهائیان، 1345ق/1926م؛ اصل الشّیعه و اصولها، صیدا، 1351ق/1932م، این کتاب بارها
به چاپ رسیده و به زبانهای مختلف از جمله فارسی ترجمه شده است؛ التّوضیح فی بیان
ماهو الانجیلو من هو المسیح، 2 جلد، جلد اول: صیدا، 1331ق/1912م، جلد دوم: بغداد،
1346ق/1928م؛ الدّین والاسلام، 2 جلد، جلد اول: 1330ق/1911م، جلد دوم: صیدا،
1331ق/1912م؛ المراجعات الرّیحانیّه، 2 جلد، بیروت و صیدا، 1331ق/1912م؛ وجیزه
الاحکام، رسالۀ عملی به فارسی و عربی، چاپ مکرّر در نجف؛ عین المیزان، در نقد مقاله
«میزان الجرح و التّعدیل» اثر جمالالدّین قاسمی دمشقی، صیدا، 1330ق/1911م؛ الفردوس
الاعلی، نجف، 1371ق، تبریز، 1372ق؛ المُثُل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون، نجف،
1373ق (ترجمۀ فارسی آن از علی شریعتی، مشهد، 1334ش)؛ المواکب الحسینیه، نجف، 1345ق؛
نبذه من السّیاسه الحسینیّه، نجف، 1373ق؛ نظم کشف الاستار عن وجه الغائب عن
الابصار، تبریز، 1318ش؛ الارض و التّربه الحسینیّه، نجف، 1365ق؛ جنّه المأوی،
تبریز، 1380ق؛ حاشیۀ عین الحیات (فارسی)، بمبئی، مبادی الایمان، نجف، 1378ق؛
المحاوره مع السّفیرین الامریکی و البریطانی، نجف، 1373ق؛ میثاق الوطن العربی، نجف،
1358ق؛ مقتل الحسین، نجف، 1384ق؛ خطبه الامام، نجف، 1371ق؛ الحاشیه علی تبصره
المتعلّمین، بغداد، 1338ق؛ تحریر المجلّه، 3 جلد، نجف، 1359ق؛ زادالمقلّدین
(فارسی)، چاپ مکرر در نجف و ایران؛ سؤال و جواب، چاپ مکرر، نجف؛ نقد کتاب ملوک
العرب، تألیف ریحانی که در مجلۀ النجف چاپ شده است.
بهطور کلّی حیات علمی و سیاسی شیخ محمدحسین بر گرد چهار محور میچرخید: 1. تدریس و
مرجعیّت دینی، 2. سفرهای تبلیغی و سیاسی، 3. تحقیق و نگارش، 4. مبارزۀ سیاسی با
استعمار و صهیونیسم. او از مصلحان اسلامی سدۀ اخیر در جهان اسلام است. با اینکه تحت
تأثیر آرای اصلاحی و انقلابی پیشگامان حرکت بیداری مسلمانان مانند سیدجمالالدین
اسدآبادی و شیخ محمد عبده و دیگران بود، اما عمق اندیشه، آشنایی با سیاست و مسائل
زمان، صراحت در گفتار و شجاعت در عمل، جایگاه فقهی و مرجعیت دینی ــ در شرایطی که
جهان اسلام از مصلحان بزرگ و انقلابی تهی بود ــ برجستگی ویژهای به وی بخشید و
آموزشهای اصلاحی او را کارساز کرد.
در زمینۀ اصلاحطلبی دینی، عمدهترین افکار و پیشنهادهای او را میتوان چنین
برشمرد:
1. دعوت به بازگشت و عظمت صدر اسلام: در آثار و سخنان شیخ محمدحسین، گذشتههای
پرافتخار مسلمانان و مجد و تمدن کهن آنان یادآوری شده و راز آن پیشرفتها و سرِّ
انحطاط سدههای اخیر امت اسلامی تشریح گردیده است. او معتقد است که نخستین گام
رهایی مسلمانان، بازگشت به ایمان خالص و بیپیرایۀ صدر اسلام است.
2. فراخوانی مسلمانان به اتحاد: او تأکید بر اتحاد میان فرقههای مسلمان دارد. هر
چند مانند بسیاری دیگر از منادیان وحدت اسلامی تعریف و تفسیر روشنی در این زمینه به
دست نمیدهد، اما میخواهد که مسلمانان به این دعوت پاسخ مثبت دهند. او تا آنجا به
نقش اتحاد اسلامی اهمیت میدهد که جنگهای صلیبی، حملۀ مغولان به امپراتوری اسلامی و
نفوذ استعمار نوین غربی در جهان اسلام را معلول فقدان اعتماد میان مسلمانان
میداند. از اینرو تلاش او در دفاع از تشیع و شناساندن آن نیز به انگیزۀ زدودن
غبارهای سوءِ تفاهم بین دو مذهب بزرگ اسلامی و نزدیکتر کردن شیعی و سنّی بود. از
اینرو بود که عالمان فرق مختلف اسلامی به او احترام میگذاشتند و گاه، چنانکه در
کنگرۀ قدس، عالمان وهابی نیز پشت سر او به نماز میایستادند. بر اثر کوششهای وی در
این زمینه بود که دو تن از استادان دانشگاه فاروق اول در بیروت، شیخ هاشم دفتردار
مدنی و شیخ محمد علیالزعبی، کتابی با عنوان الاسلام بین السّنّه و الشّیعه نوشتند
که در 1369ق/1950م در بیروت چاپ شد (همو، همان، 614-615).
3. فراخوانی به مبارزه با استعمار و صهیونیسم: شیخ محمدحسین با پدیده امپریالیسم،
در آن روزگار آشنا بود. آگاهی او را در این زمینه میتوان در پاسخ وی به کنگرۀ
آمریکایی «بحمدون» یافت. در 10 رجب 1373ق/15 مارس 1954م گارلند ایوانز هاپکینز،
نایب رئیس «انجمن آمریکایی دوستداران خاورمیانه»، نامهای به شیخ محمد حسین نوشت و
در آن از وی دعوت کرد و در کنگرهای که به منظور بررسی راههای همکاری اسلام و
مسیحیت در امر مقابله با الحاد و مادّهگرایی، با عضویّت عدهای از پیشوایان دو دین
در 18 شعبان/22 آوریل همان سال در شهر بحمدونِ لبنان تشکیل میشود، شرکن کند. او
این دعوت را رد کرد و علت شرکت نکردن خود را طیّ نامۀ مفصّلی به آمریکا فرستاد که
به صورت کتاب المُثُل العُلیا درآمد. وی در این نامه، دیدگاههای خود را از استعمار،
غرب، آمریکا، اسرائیل، مادّهگرایی، کمونیسم، شوروی، مسیحیّت، اسلام، دولتهای
اسلامی و انگیزۀ انجمن مذکور نوشت و علت شرکت نکردن خود را در چنین کنگرهای بیان
داشت.
4. دعوت به رشد اقتصادی و فراگیری صنعت و دانشهای نوین: او با اینکه مسلمانان را به
احیای ایمان صدر اسلام فرا میخواند و مبارزه با استعمار غربی را ضروری میدید،
توجه داشت که یکی از راههای نجات از ارتجاع کهن و استعمار نوین، توسعۀ اقتصادی و
آموختن علوم و فنون جدید است. وی در سخنرانی خود در مسجد جامع کوفه، پس از بازگشت
از کنگرۀ فلسطین در اینباره چنین گفت: غرب بر شرق مالک نشد مگر به صنعت و مکیدن از
چشمههای ثروت. دین شریف ما همۀ مصالحی را که مفید ثروت است، برای ما بیان کرده و
ضرورت رشد اقتصادی را گوشزد کرده است، و در پایان گفت: سعادت حاصل نمیشود مگر به
دو وسیله: اتحاد و اقتصاد.
16. محمدرضا بن هادی (1310-1366ق/1892-1947م)، فقیه، ادیب و شاعر. وی در نجف زاده
شد. پس از فراگیری مقدمات علوم، فقه و اصول را از پدر و دیگر علمای نجف آموخت. او
که ادیب چیرهدستی بود، آثارش را در نشریات مختلف انتشار داد. در بیروت درگذشت و در
نجف به خاک سپرده شد.
آثار شیخ محمدرضا آل کاشف الغطاء بدین شرح است: حیات الشّریف الرّضّی، نجف، 1353ق؛
الغیب و الشّهاده، نجف، 1346ق؛ تحقیق کتاب حقایق التأویل فی متشابه التّنزیل
سیدرضی، جلد 5، نجف، 1355ق، «الصوت و ماهیته»، چاپ در نشریۀ المرشد؛ بخشی از اشعار
او در کتاب شعراء الْغریّ در 1374ق/1955م چاپ شده است.
عالمان دیگری نیز از خاندان کاشف الغطاء برخاستهاند که از شهرت چندانی برخوردار
نیستند.
مآخذ: آستان قدس، فهرست؛ آقابزرگ، الذریعه؛ همو، طبقات اعلام الشیعه، قرن 13 و 14،
مشهد، 1404ق؛ امین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، 1403ق؛ حرزالدین، محمد، معارف
الرجال، قم، 1405ق؛ زرکلی، خیرالدین، الأعلام، بیروت، 1984؛ شورا، خطی؛ عواد،
کورکیس، معجم المؤلّفین العراقیّین، بغداد، 1969م؛ فیضیّه، خطی؛ قمی، عباس، فوائد
الرّضویّه، تهران، 1327ش؛ کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، تهران، سنگی؛ مرعشی، خطی؛
مرکزی و مرکز اسناد، خطی؛ مشار، چاپی عربی؛ همو، چاپی فارسی؛ معلم حبیبآبادی،
محمدعلی، مکارم الآثار، اصفهان، 1352ش؛ وزیری، خطی.
حسن یوسفی اشکوری