آلفونسو، نام شماری از امیران و شاهان مسیحی اسپانیا و پرتغال، که بیشتر در روزگار
فرمانروایی امیران مسلمان اندلس میزیستند و بر سر چیرگی بر شهرهای آن سرزمین با
آنها در جدال بودند. آلفونسو درمنابع اسلامی به شکلهای الفنش، الفنس، ادفونش،
اذفونش، الفونش و اذفنش آمده است. برخی از آنان که از جهات نظامی و سیاسی یا فرهنگی
اهمیّت بیشتری دارند، اینانند:
1. آلفونسوی اوّل (حک 122 یا 135-140 یا 142ق/740 یا 752-757 یا 759م)، در سلسله
شاهان اسپانیا معروف به کاتولیک است. هنوز دیرزمانی از چیرگی طارق بن زیاد بر
طُلَیْطُله و تسلّط مسلمانان بر شبه جزیرۀ ایبری سپری نشده بود که به سبب رقابتهای
سخت میان فاتحان، نیروی مسلمانان بهویژه در شمال غربی اندلس به سستی گرایید و
امیران محلّی از این فرصت برای ستیز با فرمانروایان جدید سود بردند. نخستین ضربهها
را پلایو که پیش از آن از مقابل مسلمانان گریخته و در گوشهای از جلیقیه با اندکی
از یارانش پناه گرفته بود (اخبار مجموعه، 28)، وارد ساخت و مسلمانان را در
کوبادونگا نزدیک اوئیدو در آستریاس شکست داد (وات، 42) و در همین شهر حکومتی بنیاد
گذاشت. وی پس از آن چندان نزیست و پسرش فافیلا نیز دو سال پس از او درگذشت و نوبت
به آلفونسو دامادِ پلایو و حاکم کانتابریا (دوزی، 411) رسید که حکومت قلمرو خود و
آستوریاس را در دست گرفت.
در این میان، گذشته از نابسامانیهای ناشی از جنگهای درونی میان امیران مسلمان و
شورش بربرها در ایالتهای شمالی اسپانیا، قحطی ویرانگر سال 133ق/751م (ابن عذاری،
2/39) که موجب مهاجرت مسلمانان از سرزمینهای شمال رود دوئرو به سوی جنوب (سامرایی،
111) یا آفریقا شد، آلفونسو را که از سوی بومیان جلیقیه نیز به شاهی برگزیده شده
بود (دوزی، 411)، بر آن داشت که برای توسعۀ قلمرو خود دست به حمله زند. وی به سرعت
تا لئون پیش رفت و بر چند شهر و دژ دست یافت و تقریباً شبه جزیره را از دست
مسلمانان بیرون کشید (سامرایی، 113). از این پس حملات امیران مسیحی اسپانیا اندک
اندک شکل جدّی و سازمان یافتهای به خود گرفت. دربارۀ آغاز حکومت و تاریخ درگذشت
آلفونسو اختلاف بسیار هست. این اختلافها ناشی از تناقضهایی است که در منابع مختلف
درباره مدت حکومت پلایو دیده میشود. ابن خلدون (4/386) مدت حکومت پلایو را 19 سال
و تاریخ درگذشت او را 133ق/751م دانسته و نوشته است که آلفونسو پس از مرگ پسر پلایو
در 135ق/752م، زمام امور را در دست گرفت و در 142ق/759م درگذشت. بنابراین آلفونسو
میبایست حدود 8 سال حکومت کرده باشد، امّا همو در همانجا آشکارا حکومت او را 18
سال دانسته است. نیز ابن اثیر مدت حکومت آلفونسو را 18 سال و تاریخ مرگ او را
140ق/757م یاد کرده است (5/500). پس میبایست در 122ق/740م، بر تخت نشسته باشد. از
سوی دیگر مؤلف ناشناختۀ اخبار مجموعه (ص 62) بر آن است که پلایو در سال 133ق/751م،
بر مسلمانان تاخت؛ و اگر گزارش ابن خلدون درست باشد، او میبایست اندکی پس از این
درگذشته باشد. با اینهمه، وات (ص 42) روایت ابن اثیر را پذیرفته و حایک (ص 84) نیز
حکومت پلایو را میان سالهای 99 تا 120ق/718 تا 738م، دانسته که باتوجه به 2 سال
حکومت فافیلا، آلفونسو میبایست از سال 122ق/740م، رشتۀ کارها را به دست گرفته
باشد. اختلاف روایتها در اینباره شاید ناشی از آن باشد که وی مدتی پیش از آنکه
حکومت آستوریاس و سپس جلیقیه را در دست گیرد، در کانتابریا فرمان میرانده است.
احتمال دارد مقصود ابن خلدون که حکومت او را پس از سال 135ق/752م دانسته (و روایت
نویسندۀ اخبار مجموعه از قیام پلایو در سال 133ق/751م، میتواند مؤیّد آن باشد)،
حکومت او بر آستوریاس بوده است.
آلفونسو به سبب ساختن کلیساها و دیرهایی در متصرفات خویش، مشهور گشت و از همینرو
لقب کاتولیک یافت. آلفونسوی یکم در سلسلۀ شاهان آستوریاس و لئون و کاستیل هموست.
2. آلفونسوی دوم (حک 175-227ق/791-842م)، در سلسله شاهان اسپانیا معروف به پارسا،
پسر فروئلا و نوادۀ آلفونسوی اوّل. وی پس از کنارهگیری برمودو امیر لئون، افزون بر
آستوریاس و جلیقیه، امارت آنجا را نیز در دست گرفت (عنان، دوله الاسلام، 1/223) و
در پی تحریکات فرانسویان که از سالها پیش مسیحیانِ باسک و جلیقیه را بر مسلمانان
میشوراندند (همانجا)، با قبایل باسک متحد شد. در 178ق/794م هشام بن عبدالرحمن،
خلیفۀ اموی اندلس، سپاهی با عبدالملک بن عبدالواحد بن مغیث به تصرف جلیقیه فرستاد.
وی به سرعت دست به پیشروی زد و به داخل شهر نفوذ کرد و پس از ویران کردن کاخ
آلفونسو و کلیساهای آن دیار، غنیمت بسیار برگرفت (ابن اثیر، 6/144). سال بعد خلیفه
همین عبدالملک و به قولی برادرش عبدالکریم (ابن عذاری، 2/66) را به جلیقیه روانه
کرد. آلفونسو با برخورداری از کمکهای امیر باسک و همسایگانش به مقابله برخاست.
عبدالملک به اَستُرقه در داخل خاک جلیقیه رسید و آمادۀ جنگ با آلفونسو شد، ولی
آلفونسو از برابر او گریخت و عبدالملک با تعقیب او بسیاری از مردانش را کشت و دست
به چپاول و ویرانگری زد (ابن اثیر، 6/146). با اینهمه، آلفونسو دست از حملات
پراکندۀ خویش برنداشت تا سرانجام در 185ق/801م بَرشلونه را از قلمرو الحکم پسر هشام
جدا ساخت و حتی یک چند لِشبونه را هم تصرف کرد (بروکلمان، 182). در 200ق/816م خلیفۀ
اموی، عبدالکریم بن عبدالواحد را به جنگ با ارتش متّحد باسک و لئون فرستاد.
عبدالکریم آنها را درهم شکست و گارسیا دایی آلفونسو در آلفونسو در این جنگ کشته شد
(سامرایی، 167). آلفونسو تا پایان زندگی همچنان با امیران مسیحی بر ضدّ دشمنان خویش
ائتلاف داشت و با امیران مسلمان در جنگ بود.
3. آلفونسوی سوم (حک 254-296ق/868-909م)، در سلسلۀ شاهان اسپانیا ملقّب به کبیر.
وی چون به فرمانروایی نشست، بازماندۀ مسلمانان لئون را از میان برداشت و متصرّفات
خود را به سوی جنوب تا رود دوئرو گسترش داد و در آنجا چند دژ استوار برآورد که مرکز
حملات مسیحیان به قلمرو مسلمانان شد (عنان، تراجم اسلامیه، 171، 172). از سوی شمال
نیز به رود تاجُه رسید. و بخشی از پرتغال و کاستیل قدیمی را بر متصرّفات خود افزود.
جنگهای پیوستۀ وی با مسلمانان به ناچار موجب افزایش مالیاتها شد. از اینرو مردمِ
قلمرو آلفونسو به رهبری پسر او موسوم به گارسیا سر به شورش برداشتند (274ق/887م)،
اما آلفونسو شورش را سرکوب کرد و گارسیا را به زندان افکند. در 288ق/901م، احمدبن
معاویه، پسر خلیفۀ اموی به قصد ایجاد جبهۀ نیرومندی در برابر آلفونسو که به موازات
ضعف روزافزون امویان نیرو یافته بود، خود را مهدی موعود خواند و بربرها را به گرد
خویش فراهم آورد و به سُموره تاخت. آنگاه آلفونسو برای پیکار از شهر بیرون آمد، ولی
گرفتار طغیان رود شد و مسلمانان بر آنها حمله بردند و آلفونسو به ناچار واپس نشست
(دوزی، 413) و ابن معاویه از آنجا برخاست. در روزگار آلفونسو مردی به نام عبدالرحمن
بن مروان جلیقی، در بخشی از جلیقیه به پشتیبانی آلفونسو امارتی بنیاد کرد و بر ضد
امیرانی مسلمان اندلس به فعالیت پرداخت (حتی، 2/663). آلفونسو در 296ق/909م، به سبب
نابسامانیهای ناشی از جنگهای پیوسته در قلمرو خود، به ناچار از تخت کناره گرفت و
متصرفاتش را میان 3 پسر خویش بخش کرد و چندی بعد در 299ق/912م، درگذشت (ابن عذاری
2/154). الفونسوی سوم در سلسلۀ شاهان آلتوریاس و لئون و کاستیل هموست.
4. آلفونسوی ششم (حک 457-501ق/1065-1108م) در سلسلۀ شاهان اسپانیا و آلفونسوی یکم
در سلسلۀ شاهان کاستیل، ملقّب به دلاور و یکی از مشهورترین شاهان اسپانیا در دورۀ
اسلامی. وی پس از مرگ فردیناند، لئون را از او به ارث برد، ولی برادرش سانچو
امیرقَشتاله یا کاستیل بر او شورید و آلفونسو که شکست خورده بود، به طلیطله نزد
مأمون بن اسماعیل، امیر بنی ذی النّون پناه برد (ابن ابار، 2/142، حاشیه؛ قس: ابن
اثیر، 10/142) و پس از قتل سانچو (464ق/1072م) شاه کاستیل شد و در 465ق/1073م،
جلیقیه را از برادر دیگرش گارسیا گرفت و چون نیرویش افزونتر شد، با تأیید پاپ و
کمکهای هوگ اول، دوک بورگاندی شوهر خواهر خود (رانسیمان، 1/120)، به دستاندازی بر
قلمرو ملوکالطوایف مسلمانان که سخت با یکدیگر در نزاع بودند، پرداخت و برخی از
آنها را به فرمان خویش درآورد (مقری، 1/438). این کامیابیها سبب شد که آلفونسو برای
تسخیر شهرهای بزرگ اندلس که در دست امیران مسلمان بود، دست یازد. در نخستین گام به
طلیطله پایتخت بنیذی النّون تاخت که روزگاری از بیم برادر خود به آنان پناه برده و
پذیرفته شده بود. وی مدتی پس از محاصرۀ شهر، سرانجام در صفر 478ق/ژوئن 1085م (قس:
حمیری، 83)، القادر یحیی بن اسماعیل ذیالنون را مجبور به تسلیم کرد و بر طلیطله،
شهری که 372 سال درست مسلمانان بود و استوارترین دژ اندلس شمالی بهشمار میرفت،
چیره گشت (ابن خلکان، 5/27). برخی گفتهاند که محاصرۀ طلیطله 7 سال به طول کشید
(ابن اثیر، 10/142؛ مقری، 4/352). براساس روایتی دیگر، مردم طلیطله از بیداد القادر
سر به شورش برداشتند و او ناچار شد به یکی از دژهایش بگریزد. سپس عمربن مظفّربن
افطس شهر را تسخیر کرد. القادر از آلفونسو یاری خواست و چون شهر را به قهر گشود، آن
را به الفونسو واگذاشت (ابن بسّام، 1 (4)/126-127؛ ابن سعید، 2/13).
در این روزگار المعتمد علی اللـه ابوعبداللـه محمدبن عباد از بزرگترین امیران
اندلس، شهرهایی چون قرطبه و اِشبیلیّه را در اختیار داشت و هر ساله به آلفونسو خراج
میداد. پس از آنکه آلفونسو طلیطله را تسخیر کرد، معتمد خراج فرستاد، ولی آلفونسو
از پذیرفتن آن سرباز زد و کس فرستاد و بیم داد که اگر معتمد همۀ دژهای خود را در
ارتفاعات قلمروش به آلفونسو تسلیم نکند، قرطبه را تصرف خواهد کرد. معتمد فرستادۀ
آلفونسو را کور کرد و همراهانش را کشت. از آن سوی آلفونسو که آهنگ قرطبه کرده بود،
چون طغیان معتمد را دانست، به طلیطله بازگشت تا ساز و برگ جنگ آماده سازد، و معتمد
نیز به اشبیلیه رفت (ابن اثیر، 10/142، 143). بزرگان قرطبه که از حملۀ آلفونسو سخت
بیمناک شده بودند، با تأیید معتمد، کس به نزد یوسف ابن تاشفین امیر مرابطین
فرستادند و او را به اندلس خواندند. ابن تاشفین در 479ق/1086م وارد اندلس شد و
معتمد به او پیوست (همو، 10/152). سپاه مشترک مرابطین و بنی عباد به سرکردگی ابن
تاشفین، بیدرنگ به نبرد با آلفونسو شتافت و او را در رجب 479ق/اکتبر 1086م، در
زَلاقه به سختی درهم شکست (ابن خلکان، 7/115-117؛ قس: ابن خلدون، 4/391، 392) و جلو
پیشروی او را گرفت. با اینهمه به دلیل رقابتها و جدالهای سخت میان ملوک الطوایف و
توقف ابن تاشفین از پیشروی و بازگشت به مغرب، تغییر عمدهای در اوضاع پدید نیامد،
زیرا هنوز مناطق ساحلی شرقی از بلنسیه تا لورقه در دست آلفونسو بود و پادگان دژ
لبیط میان لورقه و مرسیه تسلط او را بر این مناطق تضمین میکرد؛ خاصه که پس از نبرد
زلاقه، جنگجویان صلیبی برای یاری آلفونسو و سرکوب مسلمانان پیوسته وارد اسپانیا
میشدند (رانسیمان، 1/121). چنین بود که ابن تاشفین برای بار دوم به دعوت امراس
اندلس بهویژه المعتمد وارد آن سامان شد (481ق/1088م) و دژ لبیط را محاصره کرد.
آلفونسو برای جلوگیری از چیرگی وی به آن سوی تاخت. و ابن تاشفین که اینک از
پراکندگی سخت امیران مسلمان از نزدیک آگاه شده بود، واپس نشست (عنان، عصرالمرابطین،
1/41؛ وات، اسپانیای اسلامی، 116) و چندی بعد خود به تسخیر شهرهای اندلس و سرکوب
ملوک الطوایف پرداخت. شگفت اینجاست که پارهای از امرای مسلمان که از او بر ضدّ
آلفونسو یاری خواسته بودند، اینک به آلفونسو پیوستند، چنانکه وقتی ابن تاشفین خواست
اشبیلیه را تصرف کند، المعتمد با آلفونسو بر ضد مرابطین همداستان شد (عنان، تراجم
اسلامیه، 216).
آلفونسو به رغم پیکار سخت مرابطین با او، دست از توسعۀ قلمرو خود برنداشت. دو پیکار
مهم دیگر از او یاد شده است: در 485ق/1092م به قلمرو مسلمانان تاخت، ولی به سختی
شکست خورد (ابن اثیر، 10/202)؛ در اواخر عمر نیز به پیکار دیگری دست زد، ولی این
بار نیز مرابطین او را درهم شکستند و پسرش سانچو کشته شد. این پیکار اخیر به نبرد
اقلیش مشهور است و پس از زلاقه، معروفترین پیکار میان دو طرف در اندلس بهشمار
رفته است. آلفونسو سرانجام در 501ق/1108م (ابن خلدون، 4/392) و به قولی 502ق/1109م
(دوزی، 724) درگذشت و چون پسر نداشت، دختر خود اوراکا همسر کنت ریموند را به
جانشینی برگزید (عنان، عصرالمرابطین، 1/478).
5. آلفونسوی هفتم (حک 520-552ق/1126-1157م)، در سلسلۀ شاهان اسپانیا و آلفونسوی
دوم در سلسلۀ شاهان کاستیل، ملقب به امپراتور. او پسر ریموند، کنتِ بورگاندی و
اوراکا دختر آلفونسوی ششم اسپانیا بود. نخست در جلیقیه فرمان میراند و چون در
خردسالی به حکومت نشسته بود، در پارهای از منابع کهن از او، با عنوان السُّلَیْطین
(یا شاه خردسال ) یاد شده است (ابن ابار، 2/249). در همین روزگار میان وی از یک سو
و مادرش ملکه اوراکا که در کاستیل فرمان میراند و شوهر دوم او آلفونسوی یکم آراگون
که داعیه سلطنت اسپانیا داشت از سوی دیگر، رقابتهای سخت پدید آمد. سرانجام در میانه
صلح شد و مقرّر گشت که مادر و پسر به اشتراک در جلیقیه و استوریاس و لئون فرمان
برانند و کاستیل از آنِ اوراکا باشد (عنان، عصرالمرابطین، 1/484). وی پس از مرگ
اوراکا به گستردن قلمرو خود در اراضی امرای مسیحی پرداخت و سرقسطه و بخشهایی از
کاستیل را تصرف کرد و پس از مرگ آلفونسوی یکم آراگون، از سوی مجلس شورای لئون به
سال 529ق/1135م امپراتور خوانده شد. چندی بعد حملات خود را به قلمرو مسلمانان آغاز
کرد. اگرچه به سال 532ق/1138م از مرابطین شکست خورد، ولی سال بعد توانست بر دژ
استوار ارنبه یا اوریخا نزدیک طلیطله چیره شود و با پارهای از امیران مسلمان برای
مقابله با موحدین و دفع مرابطین همداستان گردد. در 534ق/1140م سیفالدوله احمد
آخرین امیر بنی هود. دژ روطه را که از ارزش نظامی ویژهای برخوردار بود، در ازای
بخشی از طلیطله به آلفونسو واگذاشت و مقرر شد که در مقابل حمایت آلفونسو از او در
برابر مرابطین خراج بپردازد (پالنسیا، 23٩. نیز پس از قتل تاشفین بن علی بن یوسف و
آغاز شورش و آغاز شورش بر ضد مرابطین، سیفالدوله به یاری آلفونسو قرطبه را اشغال
کرد (ابن ابار، 2/249، 250)، اما آلفونسو به صلاحدید امیران دولت، به سبب حمله
موحدین به جزیره الخضراء (539ق/1144م) از آنجا واپس نشست و یحیی ابن غانیه را بر
قرطبه گمارد (ضبی، 45). وی که به دلیل ضعف مرابطین، نیروی بازدارندهای در برابر
خویش نمیدید، به حملات خود ادامه داد تا در 542ق/1147م بر دژ بسیار مهم المریه
چیره شد. در 545ق/1150م به قرطبه که موحدین آن را از ابن غانیه گرفته بودند، حمله
برد. امیر عبدالمؤمن موحدی لشکری به مقابله فرستاد و امیر شهر به نام ابوالغمر
سائب، قرطبه را به یحیی بن میمون سپهسالار لشکر موحدین تسلیم کرد. از اینرو
آلفونسو دست از محاصره برداشت و بازگشت (مقری 4/378؛ قس: ضبی، 45). آلفونسو دژ
المریه را 10 سال در دست داشت تا سرانجام عبدالمؤمن موحدی در 552ق/1157م آن را
بازستاند (ابن خطیب، 279) و کوششهای آلفونسو و همپیمانش محمدبن سعدبن مردنیش، امیر
اندلس خاوری، برای رویارویی با موحدین به جایی نرسید (عنان، عصرالمرابطین، 1/511).
آنگاه یحیی بن علی بن غانیه را یاری کرد تا بر جزیرهالخضراء چیره گشت (ابن ابار،
2/205، حاشیه). با اینهمه، به سبب نیروی روزافزون موحدین که شهرهای المریه و بیاسه
و اُبَّذَه را اشغال کرده بودند (پروونسال، 71-76)، نتوانست پیشروی چندانی در قلمرو
مسلمانان بکند، تا صرانجام در 552ق/1157م درگذشت.
6. آلفونسوی هشتم (حک 553-611ق/1158-1214م)، در سلسله شاهان اسپانیا و آلفونسوی
سوم در سلسله شاهان کاستیل، ملقب به شریف. وی نوادۀ آلفونسوی هفتم و پسر سانچوی سوم
است. پدرش قبل از مرگ سرپرستی او را به کنت گوتیرو فرنادز از خانوادۀ کاسترو
واگذاشت و به همین سبب رقابت میان این خاندان و خانوادۀ رقیب آن، موسوم به لارا سخت
بالا گرفت و سرپرستی او دست به دست گشت تا سرانجام به 11 سالگی رسید و به درخواست
امرای دولت در کاستیل زمام امور را در دست گرفت. در این روزگار ابویعقوب یوسف اول
موحدی در اندلس که میکوشید ویرانیهای ناشی از جنگهای مستمر میان مسیحیان و
مسلمانان را ترمیم کند، با امیران مسیحی و از جمله آلفونسو صلح کرد (عنان،
عصرالمرابطین، 2/90) و به مراکش بازگشت (571ق/1175م)، اما الفونسو چندی بعد صلح را
نقض کرد و بر قلمرو مسلمانان تاخت. ابوعلی حسین امیر اشبیلیه و ابوالحسن علی امیر
قرطبه، پسران ابویعقوب به فرمان پدر بر اراضی طلیطله و طلبیره تاختند و آلفونسو به
ناچار واپس نشست (573ق/1177م)، اما مدتی بعد دوباره به تکاپو پرداخت و دستههایی را
به مالقه و غرناطه روانه کرد و سرزمینهای میان قرطبه و اشبیلیه را به تصرف خود
درآورد. سپس به شهر استجه تاخت، ولی ابومحمدبن طاع اللـه الکومی امیر آنجا حملۀ او
را دفع کرد. آنگاه آلفونسو دژ شنتفیله واقع در میان قرطبه و اشبیلیه را تصرف کرد
(همو، 2/102، 103). وی همچنان به پیشروی خود ادامه میداد تا در 586ق/1190م
ابویعقوب یوسف المنصور موحدی وارد اندلس شد. آلفونسو که تاب پایداری در برابر سپاه
تازه نفس موحدین را در خود نمیدید، صلحی به مدت 5 سال با المنصور منعقد ساخت، اما
مدتی به پایان دورۀ صلح باقیمانده بود که آلفونسو به تعرض گستردهای دست زد.
المنصور به اندلس بازگشت و آمادۀ جنگ شد، اما در بستر بیماری افتاد و ناچار به
مراکش رفت (ابن خلکان، 7/4-8). آلفونسو که بعید میدانست امیر موحدی، بار دیگر برای
نبرد به اندلس باز گردد، او را به جنگ برانگیخت (ابن عبری، 224)، المنصور که از یک
سوی از سستی امیران مسلمان اندلس آگاه بود و از سوی دیگر میاندیشید که اگر آلفونسو
به پیشروی ادامه دهد، در اندک مدتی سراسر اسپانیا را زیر نگین در خواهد آورد، آهنگ
جنگ کرد و به اندلس آمد و در اشبیلیه مستقر شد (حمیری، 13). در شعبان 591ق/1195م در
محلّی به نام الارک در کنار دژ رباح واقع در شمال قرطبه میان دو سپاه جنگ شد و
آلفونسو به سختی شکست خورد (ابن اثیر، 12/115) و به طلیطله گریخت و سر تراشید و
سوگند یاد کرد که انتقام گیرد. در جنگ دیگر هم المنصور پیروز شد و به پیشروی خود به
سوی شمال ادامه داد. از سوی دیگر آلفونسوی نهم برای گستردن قلمرو خود با المنصور
همداستان شد و به اراضی کاستیل تاخت (عنان، عصرالمرابطین، 2/219). المنصور نیز در
مسیر خود طلیطله را به محاصره گرفت. مادر و دختران آلفونسو به شفاعت از شهر خارج
شدند و المنصور دست از محاصره برداشت و شهر را به آنها باز نهاد (مقری، 1/443،
444). سپس آلفونسوکس در طلب صلح فرستاد و برای مدت 5 سال دیگر در میانه صلح شد (ابن
خلکان، 7/9). از آن پس، اگرچه آلفونسو گهگاه دست به حملاتی میزد، ولی نبردی جدّی
میان وی و موحدین در نگرفت تا آنکه در 608ق/1211م محمد النّاصر موحدی دژ
شَلْبَطَرّه و به قولی دژ رباح را تسخیر کرد (حمیری، 109) و همین معنی باعث اتحاد
سران کاستیل، لئون، ناوار و ژاراگون به رهبری آلفونسو شد و به جنگی بزرگ در محلی
معروف به حصن العقاب یا ناواس دِتولوسا (صفر 609ق/ژوئیۀ 1212م) و شکست امیر موحدی
انجامید (مقری، 1/446). این شکست سرآغازِ عقبنشینی تدریجی مسلمانان و گسترش نفوذ و
سلطۀ واقعی شاهان مسیحی اسپانیا بود. پس از مرگ الناصر (610ق/1213م)، نیروی موحدین
سخت رو به سستی نهاد و آلفونسو بر بسیاری از دژهای آنان چیره گشت (ابن خلدون،
4/392)، اما خود نیز پس از او چندان نماند و در 611ق/1214م درگذشت. آلفونسوی هشتم
در 606ق/1209م نخستین مدرسۀ اسپانیایی را در بلنسیه تأسیس کرد.
7. آلفونسوی نهم (حک 584-627ق/1188-1230م) در سلسله شاهان اسپانیا. در یورش
ابویعقوب یوسف المنصور به قلمرو آلفونسوی هشتم پس از نبرد الارک، با امیر موحدی
همداستان شد و بر اراضی کاستیل تاخت. پس از آن آلفونسوی هشتم به انتقام این حملات،
به یاری امیر آراگون به لئون حمله برد و غنایم بسیار به جنگ آورد. آلفونسوی نهم به
رغم آنکه پارهای اوقات با امیران مسلمان بر ضدّ رقیبان مسیحی خویش عقد اتحاد می
بست، از یورش به قلمرو مسلمانان خودداری نمیکرد، چنانکه در 616ق/1219م به قاصرش از
معتبرترین دژهای مسلمان تاخت و آنجا را محاصره کرد، اما به سبب دفاع محافظان دژ
واپس نشست. با اینهمه، از جنگ بازنشست تا سرانجام 6 سال بعد آنجا را به کمک
کاستیلها تصرف کرد (622ق/1225م). سپس به غرب اندلس راند و بر دژ منتانجش چیره شد و
سرانجام با شکستن سپاهِ ابن هود، یکی از بزرگترین مواضع مسلمانان یعنی مارده
(عنان، عصرالمرابطین، 2/340، 399) را تسخیر کرد (627ق/1230م). آلفونسو اندکی پس از
این پیروزی درگذشت. آلفونسوی نهم در سلسله شاهان لئون و کاستیل هموست.
8. آلفونسوی دهم (حک 650-683ق/1252-1284م)، در سلسله شاهان اسپانیا و سلسله شاهان
لئون و کاستیل، ملقب به خردمند و منجم، پسر و جانشین فردیناند سوم. در روزگار پدر
در طلیطله میزیست. آنگاه که اهالی مرسیه به فرمان فردیناند گردن نهادند، آلفونسو
به دستور پدر، همراه با احمدبن محمد بن هود وارد مرسیه شد. در 642ق/1244م به دستور
پدر به منطقۀ جیان تاخت و بر دژ ارجونه موطن بنی نصر مستولی شد و سپس به سوی جنوب
رفت و غرناطه را محاصره کرد، ولی چون دچار خسارتی سنگین شد، واپس نشست (عنان،
عصرالمرابطین، 2/432). در 646ق/1248م بر اشبیلیه حمله برد (حمیری، 22). مردم شهر که
از هرگونه کمکی نومید شده بودند، شهر را تسلیم کردند. آلفونسو پس از مرگ پدر در
لئون بر تخت نشست (650ق/1252م). وی که از سوی مادر نسب به خاندان هوهنشتاین مدعی
تاج و تخت آلمان میبرد، با صرف مبلغ گزافی امیران آن کشور را واداشت تا او را
نامزد مقام فرمانروایی آلمان کردند، ولی بر آن دست نیافت. آلفونسو کار پدر را در
فتح اراضی اسلامی پی گرفت و در طول سالیان، بهرغم توجه بسیاری که به رواج دانش و
نواخت دانشمندان داشت، میان وی و مسلمانان جنگهایی روی داد. با اینهمه نمیتوان او
را از این لحاظ با اسلافش مقایسه کرد، زیرا پیروزیهای چندانی به دست نیاورد. در این
ایام بود که دولت موحدی به شدت رو به سستی نهاد و ملوک الطوایف باز نیرو یافتند.
المرتضی لأمراللـه آخرین خلیفۀ موحدی کشته شد (665ق/1267م) و فرزندان او توسط پسر
عمویشان ابودبوس الواثق باللـه به زندان افکنده شدند، اما ابویوسف مرینی آنان را در
اوایل 668ق/1269م آزاد ساخت وآنان به آلفونسوی دهم پناه بردند و سالها در اشبیلیه
تحت حمایت او زیستند. در 681ق/1282م اوضاع قلمرو آلفونسو به دلیل سیاستهای مالی
نابخردانهاش، سخت رو به پریشانی نهاد و به شورش پسرش سانچو بر ضدّ او (ابن خطیب،
572) و برکناری وی انجامید. آلفونسو سرانجام در اشبیلیه درگذشت و پیکرش را در سمت
قبلۀ جامع اعظم آن شهر (حمیری، 22) که ظاهراً در روزگار او به کلیسا تبدیل شده بود،
به خاک سپردند. شهرت آلفونسوی دهم بیشتر به سبب فعالیتهایی است که در نقل و ترجمۀ
دانشها از شرق اسلامی به اروپا کرد، ولی در کار حکومت و سیاست توفیقی نیافت. او به
پژوهش در علوم ریاضی و نجوم و پزشکی اسلامی سخت اهتمام میورزید و به همین سبب او
را پادشاه 3 ملت نصارا و مسلمان و یهود خواندند (زرینکوب، 1/387). وی که خود شاعر
و مورخ بود و به نجوم علاقه داشت، دانشمندان را بسیار بنواخت و مراکز علمی معتبری
در اسپانیا پدید آورد. پیش از آنکه به جای پدر بر تخت نشیند، بیش از 50 تن از
دانشمندان مسلمان و مسیحی را گرد آورد، و آنان از 646ق/1248م تا 650ق/1252م جداول
آلفونسی را ترتیب دادند (روسو، 133). این زیج در حقیقت به جای زیج طلیطلی که در
فعالیتهای علمی آلفونسو نقش بس مهمی داشت (کراچوفسکی، 1/111) و زرقالی در 2 قرن پیش
از آن را در طلیطله تحریر کرده بود، تدوین شد. زیج یاد شده اکنون در دست نیست، ولی
مقدمۀ آن باقی است (سارتن، 2/2082، 2083). به دستور همو، قرآن، را به اسپانیایی
نرجمه کردند (پالنسیا، 28) و برخی از آثار نجومی بتّانی و ابن ابی الرّجا و ابن
هیثم و زرقالی و عبدالرّحمن صوفی را نیز به این زبان برگردادند و خود او بر برخی از
آنها مقدمه نوشت.
در میان کتابهای دیگری که به دستور آلفونسو به زبان اسپانیایی ترجمه شد، میتوان از
کلیله و دمنه، سرّ الأسرار و قانون نام برد. او خود نیز در ترجمه دست داشت و زیج
بتّانی را به اسپانیایی ترجمه کرد (حتی، 2/731). نیز نخستین تاریخ اسپانیا را نوشت
که توسط ابن الخطیب تلخیص شد (پالنسیا، 258). زمانی که در مرسیه بود، برای ابوبکر
محمدبن احمد رقوطی مدرسهای در آنجا بنیاد نهاد (همو، 457). سپس در اشبیلیه یک
مدرسۀ عربی و لاتینی پدید آورد (652ق/1254م) که در آن، پزشکان مسلمان با مسیحیان
همکاری میکردند (سارتن، 2/2078) و دانشمندان بزرگی در آنجا گرد آمدند (پالنسیا،
28)، به سبب همین کارهای علمی بود که آلفونسوی دانا و منجّم لقب گرفت.
چنین مینماید که وی بهرغم جنگهایی که با امیران مسلمان اندلس میداشت، با دولتهای
مسلمان خارج از اسپانیا روابط حسنهای برقرار ساخته بود. چنانکه گفتهاند پس از
آنکه سیفالدّین قلاوون در مصر بر تخت نشست. آلفونسو هدایایی برای او فرستاد
(مقریزی، 1/666). نیز با بایبرس بندقداری پیمان بازرگانی بست (حتی، 2/855)، اگرچه
وجود این رابطه سخت مورد تردید قرار گرفته است (مقریزی، 1/543، حاشیه).
9. آلفونسوی اوّل (حک 497-529ق/1104-1135م)، در آراگون و ناودار، ملقب به جنگجو که
در منابع اسلامی به ابن ردمیر هم مشهور است. پس از پدرش سانچو رامیرز در آراگون بر
تخت نشست و از همان آغاز چون امیران مسیحی دیگر، به جنگهای گسترده بر ضد مسلمانان
دست زد. ظاهراً نخستین حملۀ جدّی خود را در 498ق/1105م آغاز کرد. در این سال بر
اشبیلیه تاخت، ولی از محمدبن الحاج سپهسالار مرابطین به سختی شکست خورد (حرکات،
161). در 502ق/1109م بنا بر وصیت آلفونسوی ششم، شاه اسپانیا، با دختر او موسوم به
اوراکا، ملکۀ کاستیل، ازدواج کرد. در 504ق/1110م همراه عمادالدّوله عبدالملک بن
مستعین بن هود، که اندکی پیش علی بن یوسف مرابطی سرقسطه را از او گرفته بود، به آن
دیار تاخت، ولی کاری از پیش نبرد و عقب نشست ٠عنان، عصرالمرابطین، 1/74). در این
میان، با بلندپروازی اوراکا که میکوشید به استقلال فرمان براند و نیز با مخالفت
روحانیان و امرایی که ازدواج او را با اوراکا، موجب از دست رفتن حقوق آلفونسو
(آلفونسوی هفتم، شاه آیندۀ اسپانیا، پسر اوراکا از نخستین شوی وی) میدانستند،
روبهرو شد. مجادلات وسیعی که پیامد این اختلافها بود، سرانجام به جدایی اوراکا و
الفونسو انجامید. وی که مدتی از هدف اصلی خویش یعنی تصرف قلمرو امرای مسلمان
بازمانده بود، پس از آن، حملات خود را از سر گرفت. در 512ق/1118م مدتی پس از پایان
جنگ اول صلیبی، احساسات ضدّ اسلامی در اروپا به اوج خود رسید و حتی کنگرۀ اسقفان در
شهر تولوز فرانسه مقرر داشت که جنگی صلیبی با مسلمانان اسپانیا برپا شود. از اینرو
امرای بَشْکُنَش و قطلونیه و آراگون گرد آمدند و با یاری جنگجویان فرانسوی که از
شام باز میگشتند، به سر کردگی آلفونسو بر سر قسطه حمله بردند. عبداللـه بن مزدلی
امیر آن سامان به مقابله برخاست، اما پس از جنگهایی که روی داد، سرانجام آلفونسو
شهر را تصرف کرد (سامرایی، 72؛ بروکلمان، 206؛ قس: پالنسیا، 498). در این ایام، علی
بن یوسف مرابطی که پی در پی اخبار پیشروی آلفونسو در اراضی اسلامی اندلس را دریافت
میکرد، به برادر خود ابراهیم بن یوسف امیر اشبیلیه نوشت که به جنگ امیر آراگون
برود و نیز طیّ نامههایی از امرای مسلمان اندلس خواست که ابراهیم را یاری رسانند.
نیروهای مشترک ابراهیم بن یوسف، ابن زیاد امیر قرطبه، محمدبن تینغمر امیر غرناطه و
ابویعقوب ینتان بن علی، امیر مرسیه و تنی دیگر از سرکردگان به شمال تاختند و با
آلفونسو که در کار تسخیر دژ ایّوب بود و به روایتی آن را تسخیر کرده بود (عنان،
عصرالمرابطین، 1/103)، در محلی به نام کتنده یا قتنده نزدیک دورقه روبهرو شدند
(514ق/1120م). پس از جنگی سخت، نیروی مسلمانان به سختی شکست خورد و کشتۀ بسیار بر
جای نهاد (ابن اثیر، 10/586). عامل دیگری که پیروزیهای آلفونسو را تسریع میکرد و
بلکه انگیزۀ حملات او به شهرهای زیر فرمان امرای مسلمان بهشمار میرفت، آن بود که
مسیحیان این شهرها، آلفونسو را به حمله و تسخیر موطِن خود تشویق میکردند و از یاری
وی دریغ نمیورزیدند، چنانکه در 520ق/1126م به تشویق و پشتیبانی نظامی مسیحیان
غرناطه، به جنوب غربی اندلس تاخت و در خاور غرناطه در محلی به نام القصر اردو زد
(حرکات، 151؛ قس: ابن اثیر، 10/631، که ظاهراً غرناطه را با قرطبه اشتباه کرده
است). با اینهمه، چون با مقاومت سختی روبهرو شد، عقب نشست و به دژ آرینسول رفت
(ابن اثیر، 10/631). ابوطاهر تمیم، برادر علیّ بن یوسف مرابطی، برای سرکوب آلفونسو
لشکر به آنجا برد، ولی در نزدیکی شهر یهودینشین لوسنا از او شکست خورد (بروکلمان،
206). آلفونسو در پی این پیروزی به غرناطه تاخت، اما اینبار نیز چون سپاهی از مغرب
برای جلوگیری از پیشروی او وارد اندلس شده بود، واپس نشست (حرکات، 166). آخرین جنگ
معروف آلفونسو در 528ق/1134م رخ داد (عنان، عصرالمرابطین، 1/124). او در این سال به
اندلس تاخت و شهر افراغه را به محاصره گرفت. علی بن یوسف بن تاشفین، امیر مرابطین،
زبیربن عمرو لمتونی را از قرطبه مأمور جنگ با آلفونسو کرد. از سوی دیگر یحیی بن
غانیه امیر مرسیه و بلنسیه و نیز عبداللـهبن عیاض امیر مارده با سپاه خویش به زبیر
پیوستند. در جنگی که در گرفت، آلفونسو شکست خورد و به سرقسطه گریخت و 20 روز بعد
درگذشت (ابن اثیر، 11/33، 34). این نبرد پس از زلاقه و اقلیش، یکی از معروفترین
جنگها میان مسیحیان و مسلمانان اسپانیاست.
10. آلفونسوی اول حک 522-581ق/1128-1185م)، در پرتقال و نخستین شاه آن، مشهور به
آلفونسو هنریکو، و در منابع اسلامی معروف به ابن الرّنق یا ابن الرّنک. 3 سال
بیشتر نداشت که پدرش کنت هانری دو بورگونی، که امیر نامستقلِ پرتقال از سوی
آلفونسوی هفتم اسپانیا بود، درگذشت (506ق/1112م) و مادرش تریسا به نیابت از فرزند
خردسال خود زمام امور را در دست گرفت تا آنکه آلفونسو به 18 سالگی رسید و خود را
مستقل خواند (522ق/1128م)، اما آلفونسوی هفتم که پرتقال را یکی از ایالتهای قلمرو
خود میشمرد، لشکر به آنجا فرستاد. به این طریق میان پرتقال و کاستیل جنگ دراز
مدتی، بهویژه در جنوب جلیقیه درگرفت. پس از تاجگذاری آلفونسوی هفتم در 529ق/1135م
و اطلاق امپراتور بر او، پرتقال آن را به رسمیت نشناخت و حتی آلفونسو هنریکو به
جلیقیه تاخت و بخشی از آن را اشغال کرد، اما چون مرابطین به قلمرو او تاخته بودند،
جلیقیه را رها ساخت. پس از عقبنشینی مرابطین، دوباره دست به جنگ زد، ولی اینبار
به سختی شکست خورد و سرانجام به صلح با آلفونسوی هفتم گردن نهاد. (عنان،
عصرالمرابطین، 1/526). آلفونسو هنریکو سپس به تثبیت نفوذ و گسترش متصرّفات خویش در
اراضی اسلامی پرداخت. در 533ق/1139م در اوریکه به ساحل رود تاجُه، امرای بطلیوس و
باجه و اشبیلیه را درهم شکست. در 537ق/1843م مجلس ملی شهر لامیگو او را به نام شاه
پرتقال خواند و آلفونسو تاجگذاری کرد. در 542ق/1147م تعرضات خود را به سوی رود تاج
از سر گرفت و شهر شنترین را به اطاعت آورد. سپس عدّهای از جنگجویان صلیبی را که از
انگلستان به قصد فلسطین به راه افتاده و در سواحل پرتقال لنگر انداخته بودند، تحریک
کرد که وی را در تسخیر لشبونه که زیدبن ابیبکر آن را در 503ق/1109م از مسیحیان
گرفته بود (بروکلمان، 209)، یاری دهند. مسلمانان به دفاع در ایستادند. محاصره 4 ماه
به درازا کشید و سرانجام مردم به شرط امان داشتن بر مال و جان خود شهر را تسلیم
کردند، اما فاتحان عهد شکستند و بیامان دست به کشتار زدند (رانسیمان، 2/298، 299).
بدینسان، آلفونسو حملات خود را به قلمرو مسلمانان شدت بخشید و این معنی باعث شد که
ابن وزیر، امیر باجه برای مقابله با تجاوزهای او از عبدالمؤمن موحدی یاری خواهد
(549ق/1154م). اندکی بعد، ابومحمد عبداللـه بن ابیحفص امیر اشبیلیه و ابن الحجّام
امیر بطلیوس و براز امیرالمخزن، به اشارۀ ابوزید عبدالرحمن بن بکیت امیر قرطبه اط
سوی عبدالمؤمن موحدی، به جنگ آلفونسو رفتند و دژ اطرونکس را تصرف کردند و سپاهی را
که برای مقابله آمده بود، درهم شکستند (عنان، عصرالمرابطین، 1/345). چندی بعد نیز
امیر موحدی خود برای مقابله با آلفونسو به اندلس آمد، اما اندکی بعد سخت بیمار شد و
درگذشت (558ق/1163م). آلفونسو اینک راه را بر خود هموارتر میدید، اما ابویعقوب
یوسف موحدی حملات جدیدی را بر ضد امرای مسیحی اسپانیا تدارک دید. وی پس از ارسال
نامهای به سران موحدین و بزرگان دولت درسبته مبنی بر عزم جنگ با مسیحیان
(پروونسال، 218-228)، سپاه خود را در شعبان 568ق/مارس 1173م از اشبیلیه خارج ساخت و
پس از وارد کردن چند شکست بر ارتش متحد امرای مسیحی، آنها و از جمله آلفونسو هنریکو
را به صلح واداشت. آلفونسو هنریکو سرانجام در اواخر 581ق/1185م درگذشت. وی به
جنگجویان مذهبی که در پیکار با مسلمانان شرکت میجستند، بسیار ارج مینهاد. خود نیز
در 1158م، گروهی تازه از اینگونه جنگجویان پدید آورد (عنان، عصرالمرابطین، 1/528).
آلفونسو هنریکو را، پایهگذار کشور پرتقال بهشمار آوردهاند.
مآخذ: ابن ابار، محمدبن عبداللـه، الحلّه السّیراء، به کوشش حسین مونس، قاهره،
1963م؛ ابن اثیر، عزّالدین، الکامل، بیروت، 1402ق؛ ابن بسام، ابوالحسن علی، الذخیره
فی محاسن اهل الجزیره، قاهره؛ ابن خطیب، لسانالدّین، الاحاطه فی اخبار غرناطه، به
کوشش محمد عبداللـه عنان، قاهره، 1375ق؛ ابن خلدون، العبر، بیروت، 1958م، ص 396؛
ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1977م؛ ابن سعید، علی بن
موسی، المغرب فی حل المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، 1953م؛ ابن عبری، غریغوریوس،
تاریخ مختصر الدول؛ ابن عذاری، احمدبن محمد، البیان المغرب فی اخبار المغرب، به
کوشش راینهارت دوزی، لیدن، 1848م، ص 142، حاشیه؛ اخبار مجموعه، به کوشش امیلیا
لافونته الکانترا، مادرید، 1867م؛ پالنسیا، آنجلو گونزالس، تاریخ الفکرالاندلسی،
ترجمۀ حسین مونس، قاهره، 1955م؛ پروونسال، لوی، مجموع رسائل الموحدیه، رباط، 1941م؛
حایک، سیمون، الناصرلدین اللـه، مادرید، 1962م؛ حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمۀ
ابوالقاسم پاینده، تبریز، 1344ش؛ حرکات، ابراهیم، النظام السیاسی و الحربی فی عهد
المرابطین، مغرب، مکتبه الوحده العربیه؛ حمیری، ابوعبداللـه محمد، صفه جزیره
الاندلس، به کوشش لوی پروونسال، قاهره، 1937م؛ رانسیمان، استیون، جنگهای صلیبی،
ترجمۀ منوچهر کاشف، تهران، 1360ش؛ روسو، پیپر، تاریخ علوم، ترجمۀ حسن صفاری،
تهران، 1344ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، نقد ادبی، تهران، 1354ش؛ سارتن، جرج، مقدمه بر
تاریخ علم، ترجمۀ غلامحسین صدری افشار، تهران، 1357ش؛ سامرایی، خلیل ابراهیم صالح،
الثغر الاندلسی، بغداد، 1976م؛ ضبی، احمدبن یحیی، بغیه الملتمس، قاهره، 1967م؛
عنان، محمد عبداللـه، تراجم اسلامیه، قاهره، 1390ق؛ همو، دوله الاسلام فی الاندلس،
قاهره، 1380ق؛ همو، عصرالمرابطین و الموحدین فی المغرب و الاندلس، قاهره، 1383ق،
فهرست؛ کراچوفسکی، ایگناتی، تاریخ الادب الجغرافی العربی، ترجمۀ صلاحالدینعثمان
هاشم، قاهره، 1963م؛ مقری تلمسانی، احمدبن محمد، نفح الطّیب، بیروت، 1388ق؛ مقریزی،
احمدبن علی، السّلسوک، به کوشش محمد مصطفی زیاده، قاهره، 1970م؛ وات، مونتگمری،
اسپانیای اسلامی، ترجمۀ محمدعلی طالقانی، تهران، 1351ش؛ نیز:
Brockelmann, Carl, History of the Islamic People, London, 1979; Dozy, Reinhart,
Spanish Islam, London, 1913; Watt, W., Montgomery, Islam, London, 1974.
صادق سجادی