responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 431
آل طاووس
جلد: 2
     
شماره مقاله:431


آلِ طاووس، خاندانی از شیعیان امامی و سادات علوی دارای پایگاه علمی و سیاسی در سدۀ 7ق/13م در عراق. این خاندان منسوب است به محمدبن اسحاق مشهور به «طاووس». گفته‌اند وی بدان جهت به طاووس شهرت یافت که دارای چهره‌ای زیبا و پاهایی نامتناسب بود. آل طاووس از سوی پدر به امام حسن مجتبی(ع) (3-50ق/624-670م) و از سوی مادر به علی بن حسین بن علی(ع) (38-94ق/658-713م) نسب می‌برند و از این‌رو به سادات حسنیِ حسینی شهرت دارند. محمدطاووس در روزگار خود از عالمان و محدثان بود و مقام ریاست سادات علوی را در حلّه و سوری (سورا) به عهده داشت و پس از او این مقام به برجستگان این خاندان انتقال یافت. هرچند اخلاف او عموماً به ابن طاووس شهرت دارند، اما در میان آنان سه تن بیش از دیگران به این عنوان شهرت یافته‌اند: علی بن موسی، احمدبن موسی و عبدالکریم بن احمد. در کتابهای فقهی و رجالی و کتاهای دعا، ابن طاووس به تناسب موضوع، یکی از این سه تن است. بنام‌ترین عالمان آل طاووس اینانند:
1. رضی‌الدین ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر، مشهور به سیدبن طاووس (589-664ق/1193-1266م)، متکلم، محدّث، فقیه، مورخ و ادیب. وی در حلّه زاده شد. مادر او دختر شیخ ورّام بن ابی‌فراس حلّی و مادر پدرش دختر ابوجعفر محمدبن حسن طوسی (385-460ق/995-1068م) بود. او خود بارها در آثارش به این دو نسب اشاره کرده است. دوران کودکی و جوانی را در زادگاهش گذراند و به فراگیری دانش پرداخت. پس از آن به بغداد رفت و حدود 15 سال در آن شهر زیست و آنگاه به حله بازگشت. مدتی در نجف، کربلا، سامرا و کاظمین، زیست و سپس در روزگار مغولان، بار دیگر به بغداد بازگشت. بخش بزرگ عمرش را در دوران خلافت عباسیان (مستنصر، د 623ق/1226م و مستعصم، د 656ق/1258م) گذراند. روابط حسنه‌ای با خلیفۀ بغداد داشت و از بخشهای او بهره‌مند بود. از این‌رو، گاه که در نوشته‌های خود نامی از مستنصر برده، او را به نیکی و بزرگواری یاد کرده و برای او دعا کرده است (امین، 8/359). با اینکه خلیفه از او خواست منصب قضا را قبول کند، او به دلیل پارسایی از قبول آن شانه خالی کرد. آنگاه مقام نقابت علویان عراق را، که نوعی فرمانروایی مذهبی ـ سیاسی بود، به وی پبشنهاد کرد، ولی سید قبول نکرد. پس از آن خلیفه مقام وزارت را به وی پیشنهاد کرد، اما او نپذیرفت. هنگامی که بغداد از سوی مغولان تهدید می‌شد، خلیفه از او خواست که به عنوان فرستادۀ او نزد خان مغول برود، ولی از این کار نیز امتناع کرد. از این‌رو بدخواهان نزد خلیفه از او بدگویی آغاز کردند و کوشیدند تا بدگمانی او را نسبت به سید برانگیختند، اما او پروا نکرد (همانجا). سید به دلیل موقعیت ویژۀ سیاسی و نفوذ کلامی که داشت، به هنگام هجوم مغولان به عراق، تلاش کرد تا در حد امکان از ویرانی و خون‌ریزی بکاهد (همانجا). چون در 656ق/1258م بغداد گشوده شد، هولاکوخن مغول از عالمان دین پرسید که پادشاه کافر عادل بهتر است یا فرمانروای مسلمان ستمگر؟ عالمان گرد آمدند، ولی ندانستند در پاسخ چه بگویند تا از پیامد آن در امان باشند. سیدبن طاووس بی‌درنگ بر ورقی نوشت: پادشاه کافر عادل بهتر است. اینپ اسخ هولاکوخان را خوش آمد و از این‌رو از طریق خواجه نصیرالدین طوسی (597-672ق/1201-1273م) به سید پیشنهاد کرد تا مقام نقابت علویان را بپذیرد و او، به سفارش خواجه، هر چند با اکراه، پذیرفت و کمتر از 4 سال (661-664ق/1263-1266م)، یعنی تا هنگام مرگ، این مقام را برعهده داشت. برخی بر این باورند که دلیل نپذیرفتن همین منصب به پیشنهاد خلیفۀ عباسی و پذیرفتن آن به فرمان هولاکو، اندیشۀ خاص سیاسی او بوده که فرمانروای کافر دادگر را از فرمانروای مسلمان بیدادگر بهتر می‌دانست. کسانی نیز پاسخ سید را صرفاض مصلحت اندیشانه و برای جلب خاطر خان مغول و حفظ جان و مال مردم دانسته‌اند (همانجا). سید با مؤیدالدین قمی (وزیر ناصر، ظاهر و مستنصر) و ابن علقمی دوستی و ارتباط صمیمانه داشت.
ابن طاووس در سلسلۀ عالمان و محدثان شیعی، از اعتبار والایی برخوردار است. دلایل این اعتبار عمدتاً برآمده از دانش وی، تألیفات بسیار، تاریخ‌نگاری و روایت حدیثهای فراوان است. شهرت او بیش‌تر در نقل دعا و روایات اخلاقی و کلامی و پارسایی عملی اوست. گفته‌اند از تمکن مالی برخوردار بود و بخشش فراوان می‌کرد و حتی یک‌بار 90٪ اموال خود را به نیازمندان بخشید (بستانی ف، 3/269). او در بسیاری از علوم روزگارش توانا بود، و از این‌رو در جدلهای کلامی با مخالفان به خوبی از عهدۀ استدلال و اثبات مدعای خود بر می‌آمد (نامۀ دانشوران، 1/168). به علم نجوم دلبستگی داشت و آن را مانند احکام پنج‌گانۀ فقهی و تکلیفی به 5 عنوان واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح تقسیم کرده بود (همانجا). با اینکه در علم فقه نیز دست داشت، چندان علاقه‌ای به این دانش نشان نمی‌داد و از این‌رو در میان تألیفاتش تنها یک اثر فقهی دیده می‌شود. او خود این بی‌توجهی را چنین توجیه می‌کرد که: دیدم اختلاف در فتاوی فقیهان بسیار است، چندان که تشخیص درست و نادرست را دشوار می‌سازد. از این‌رو صلاح خود را در این دیدم که لب فرو بندم و به اجتهاد و فتوی نپردازم (همانجا).
سید در نزد عالمانِ بسیاری، دانش و اخلاق آموخت و از برخی از آنان اجازۀ روایت گرفت. کسان بسیاری از جمله: علامۀ حلی، پدر وی و برادرزاده‌اش عبدالکریم از شاگردان سید بودند و از او اجازۀ روایت گرفتند. (آقابزرگ، 117).
ابن طاووس از عالمان پرکار بود، چنانکه آثار متنوعی در کلام، اخلاق، رجال، فقه و حدیث از او به جای مانده است. بسیاری از این نوشته‌ها بارها چاپ و برخی نیز به فارسی ترجمه شده است. از آن جمله است: اجازۀ سیدبن طاووس، همراه جلد 25 و 26 بحارالانوار، تهران؛ الاقبال لصالح الاعمال، تهران، 1312ق/1894م؛ امان الاخطار فی وظایف الاسفار، نجف، 1370ق/1950م؛ جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، تهران، 1330ق/1912م؛ الدروع الواقیه من الاخطار فیما یعمل کل شهر علی التکرار، همراه ترجمۀ فارسی شیخ عبّاس قمی از جمال الاسبوع، تهران، 1330ق/1912م؛ سعدالسعود، نجف، 1369ق/1950م؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، چاپ مکرر و ترجمۀ فارسی آن از ملا محمدصادق طبسی، تهران، 1301ق/1884م؛ کشف المحجه لثمره المهجه، نجف 1370ق/1950م و ترجمۀ فارسی آن نیز توسط چند تن چاپ شده است (فیض کاشانی نیز بر این کتاب شرحی نوشته که در کتابخانۀ شورای ملی (سابق) موجود است)؛ المجتنی فی ادعیه المجتبی، تهران، 133ق/1915م؛ محاسبه النفس، تهران، 1318ق/1900م؛ مصباح الشریعه، تهران، 1379ق/1959م و چاپ مکرر؛ مضمار السبق، تهران، 1314ق/1896م؛ الملاحم و الفتن، نجف، 1368ق/1948م؛ اللهوف علی قتلی الطفوف، چاپ مکرر در ایران، لبنان و نجف. ترجمه‌های متعددی از این کتاب شده که ارها به چاپ رسیده است؛ مُهج الدّعوات و منهج الطفوف، چاپ مکرر در تهران، تبریز و بمبئی و ترجمۀ فارسی آن از سید مصطفی طباطبایی زواری که آن هم به چاپ رسیده است؛ الیقین باختصاص امیرالمؤمنین بامره المؤمنین، نجف، 1369ق/1949م؛ غیاث سلطان الوری لِسُکّان الثری، همراه کتاب الفوائد المدینه، تألیف محمد امین استرابادی در 1321ق/1903م در ایران چاپ شده است؛ فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم، نجف، 1368ش؛ فتح الالبواب بین ذواللالباب و بین رب الارباب، بیروت، 1409ق آنچه از آثار خطی ابن طاووس به جای مانده، بدین قرار است: ربیع الشیعه، موجود در کتابخانۀ وزیری یزد؛ مصباح الزائر، آستان قدس؛ الزام النواصب بامامه علی بن ابی‌طالب(ع)، کتابخانۀ ملی؛ الحجّه، آستان قدس؛ منتخبات اسرار الصلّوه، شورای ملی (سابق)؛ الطرف من الانباء و المناقب، مرکزی دانشگاه تهران؛ فلاح السائل و نجاح المسائل، مرکزی دانشگاه تهران.
ابن طاووس در بغداد درگذشت. گرچه گفته شده که جنازۀ او را برحسب وصیت خودش به نجف بردند و در کنار حرم امام علی(ع) به خاک سپردند، اکنون در بیرونش هر حلّه آرامگاهی منسوب به اوست.
دو تن از فرزندان او از عالمان و محدثان بوده‌اند: رضی‌الدین ابوالقاسم سیدعلی بن علی بن موسی که نام، کُنیه و لقب پدر را داشته و در 646ق/1248م زاده شده است، زوائد الفوائد که اغلب مطالب آن برگرفته از الاقبال پدر است، از آثار اوست، نسخه‌ای خطی از آن در کتابخانۀ دانشگاه تهران موجود است. فرزند دیگر ابن طاووس محمدبن علی بن موسی است که در 643ق/1245م تولد یافته است. و گفته شده است که کشف المَحَجّه لثمره المُهجه از اوست.
2. جمال‌الدین ابوالفضایل احمدبن موسی بن جعفر (د 673ق/1274م)، فقیه، اصولی، متکلم، ادیب و رجالی. از تولد و تحصیل و زندگی او چندان چیزی دانسته نیست. گفته شده است که او از شاگردان نجیب‌الدّین بن نما و سید فخار بن معدِ موسوی بوده است. احمدبن موسی از عالمان بنام روزگار خود بود و بیش‌ترین شهرت او در فقه و حدیث و رجال است. وی از نخستین تدوین کنندگان علم رجال است و برخی از استادان بنام این دانش در سدۀ 7ق/13م مانند علامۀ حلّی (حسن بن یوسف، 648-726ق/1250-1326م) و حسن بن داوود حلّی از شاگردان وی بوده‌اند و از او اجازۀ روایت یافته‌اند. احمد نیز به ابن طاووس شهرت دارد. او دارای نوشته‌های بسیاری است که یکی از آنها به چاپ رسیده است: العین العبره فی غبن العتره، نجف، 1369ق/1950م؛ برخی نیز به صورت خطی باقی مانده است: بناء المقاله الفاطمیه فی نقض الرساله العثمانیه، موجود در کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی تهران؛ زهره الریاض، موجود در آستان قدس. از دیگر آثار احمد، جز نامی در کتابها، چیزی در دست نیست.
احمدبن موسی مقام نقابت سادات علوی را در عراق و سوری (سورا) احراز کرد و احتمالاً پس از درگذشت برادرش رضی‌الدین به این مقام دست یافت. وی به حلّه درگذشت و در همان‌جا به خاک سپرده شد.
3. غیاث‌الدّین ابوالمظفر عبدالکریم بن احمد (648-493ق/1250-1294م)، فقیه، ادیب و نسب‌شناس. وی در کربلا زاده شد و در حلّه رشد و کمال یافت و در بغداد درس خواند. ادبیات را نزد حسین بدر ادیب، از عالمان عامّه، آموخت (نامۀ دانشوران، 1/183). استادان او در سطوح عالی عبارت بودند از پدر، عمویش رضی‌الدّین علی بن موسی، خواجه نصیرالدین طوسی و محقق حلّی (جعفر بن حسن، د 676ق/1277م). وی از آنان اجازه روایت یافت. شاگردان بسیاری نیز در حوزۀ درس او شرکت می کردند که برخی از آنان به مراتب بلند علمی و فقهی دست یافتند، از آن میان می‌توان از ابوالبرکات شیخ عبدالرّحمن بن احمد حربی حنبلی و عبدالصّمدبن احمدبن ابی الجیش، دو تن از عالمان اهل سنت، نام برد که از او به کسب اجازۀ روایت نیز نایل آمدند. گفته‌اند که او در 11 سالگی حافظ قرآن بود. وی در ادب دستی توانا داشت و به استواری شعر می‌سرود و به شیوایی می‌نوشت. چنانکه از کتاب فرحه الغری او بر می‌آید، در 680ق/1281م به قصد زیارت امام علی بن موسی‌الرّضا(ع) به خراسان سفر کرده است. او در روزگار خود مقام نقابت علویان را نیز یافت.
از سیدعبدالکریم آثاری بر جای مانده است که مشهورترین آنها فرحه الغری بصرحه الغریه است که در تعیین محل دفن امام علی(ع) است و در 1311ق/1893م در تهران و 1368ق/1949م در نجف چاپ شده است. نسخه‌هایی خطی از آن در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران و آستان قدس موجود است. وی حاشیه‌ای نیز بر دعای سمات نوشته که نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران موجود است. سید عبدالکریم در کاظمین درگذشت، اما محل دفن او معلوم نیست. فرزند او رضی‌الدین ابوالقاسم علی (د 741ق/1340م) نیز از محدثان به‌شمار آمده است. وی از پدر خود و از خواجه نصیرالدین طوسی روایت کرده است. شهید اول (محمدبن مکی، 734-486ق/1334-1384م) با یک واسطه از او روایت کرده است.
4. مجدالدّین محمدبن حسن بن موسی، محدث، از زندگی او اطلاعی در دست نیست. همین قدر معلوم است که او نقیب سادات علوی در سوری (سورا) بوده است.
به جز اینان کسان دیگری را نیز در زمرۀ آل طاووس یاد کرده‌اند که از زندگی و آثار علمی آنان چندان اطلاعی در دست نیست.
مآخذ: آستان قدس، فهرست، 5/124، 125، 126، 177، 295، 296، 6/210، 213، 231، 232، 270-271، 276، 286، 299، 361، 431، 432، 458؛ آقابزرگ، طبقات اعلام الشّیعه (قرن السّابع)، بیروت، 1972م، 7/13، 14، 91، 92، 116، 118، 185؛ امین، محسن، اعیان الشّیعه، بیروت، 1402ق، 3/189-191، 8/358-363، 9/148؛ بستانی ف؛ حقوق، خطی، صص 261، 265، 489؛ شورا، خطی، 2/120، 452، 453، 6/65، 7/382، 9(2)/640، 642، 11/172، 12/37، 68، 69، 13/237، 239؛ مرکزی، خطی، 8/72، 627، 9/820، 948، 1472، 11/2062، 12/2604، 2605، 2807، 13/3085، 3128، 3275، 3288، 15/4165، 4166؛ ملی، خطی، 6/295، 296، 297، 642، 643، 7/228، 284، 285، 286، 415، 8/14، 9/371؛ نامۀ دانشوران؛ وزیری، خطی، 3/874، 996، 1024، 1044، 1071، 1083، 4/1294، 5/1832.
حسن یوسفی اشکوری
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 431
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست