جُرْجانی، ابوبکر عبد القاهر بن عبد الرحمان بن
محمد (د 471 یا 474ق/ 1078 یا 1081م)، از پیشوایان ادب عربی و امام نحویان. دانستهها
دربارۀ تولد، خانواده، زندگی و مراحل دانشاندوزی او بسیار اندک است. بیشتر زندگینامهنویسان
تصریح کردهاند که او برخلاف رسم رایج، در طلب دانش از گرگان بیرون نرفت و هرچه
آموخت در همان شهر بود.
مهمترین استاد او ابوالحسین محمد بن حسین فارسی (د 421ق/ 1030م)، خواهرزادۀ نحویِ
نامدار، ابوعلی فارسی (د 377ق/ 987م) بود که در اواخر عمر در گرگان رحل اقامت افکند
(ابن انباری، 248؛ قفطی، 2/188). با توجه به تاریخ درگذشت ابوالحسین احتمالاً تولد
عبد القاهر را باید در واپسین سالهای سدۀ 4ق/10م و حداکثر نخستین سالهای سدۀ 5
ق/11م دانست. به زعم برخی، اینکه جرجانی تنها از ابو الحسین دانش آموخته باشد،
ناپذیرفتنی است (خوانساری، 5/86). یاقوت در شرح حال قاضی ابو الحسن علی بن عبد
العزیز جرجانی (د 392ق/1002م)، عبد القاهر را از شاگردان خاص او دانسته، و به این
نکته اشاره کرده است که عبد القاهر، هرگاه در آثارش سخنی از قاضی جرجانی نقل میکرد،
به شاگردی نزد او نیز بر خود میبالید (14/16)؛ اما این روایت را کس دیگری تأیید
نکرده است؛ از آن گذشته، یاقوت خود در جایی دیگر، ابو الحسین فارسی را یگانه استاد
جرجانی دانسته است (18/187). افزون بر این، تاریخ درگذشت جرجانـی نیز پذیرفتن آن
خبر را دشوار میسـازد. یکی از معاصرانْ صاحب ابن عباد (د 385ق/ 995م) را از مشایخ
حدیث جرجانی دانسته است (امینی، 4/43)؛ که این نیز با توجه به تاریخ درگذشت صاحب و
جرجانی بسی دور مینماید.
ناگفته نماند که رافعی در چند جا از کسی با نام ابوبکر عبد القاهر بن عبد الرحمان و
ابوبکر عبد القاهر بن عبد الرحمان بن محمد بن حسن اسماعیلی روایت نقل کرده، و او را
دارای سند خاص دانسته است (1/453، 3/189، 4/204). اگر چنین شخصی همان جرجانی ادیب
باشد که با توجه به مطابقت نام و زمان زندگی، احتمالش بسیار قوی است، روشن میشود
که وی افزون بر ادب، در دانش حدیث نیز دستی داشته است.
کسان بسیاری، برای بهره بردن از دانش فراوان جرجانی به سوی گرگان شتافتند و نزد او
شاگردی کردند (قفطی، همانجا). از جملۀ نامورترین آناناند: ابو الحسن علی بن محمد
فصیحی استرابادی (د 516 ق/1122م)، نحوی بزرگی که مدرس نظامیۀ بغداد شد و دانش
استادش را بدانجا منتقل کرد (ابن نجار، 4/6؛ ذهبی، المختصر، 303)؛ ابو نصر احمد بن
ابراهیم شجری (قفطی، 2/190)، ابو المظفر ابیوردی (د 507 ق/1113م)، لغوی و شاعر بزرگ
(ذهبی، سیر...، 19/248)؛ احمد بن عبد الله مهابادی (د ح 500 ق/1107م)، لغوی نابینا
(بغدادی، هدیه، 1/81)؛ ابوزکریا یحیى شیبانی (د 502 ق)، لغوی بزرگ تبریزی (ابن
دمیاطی، 257)؛ و ابوعامر فضل بن اسماعیل تمیمی (زنده در 458ق/ 1066م) ادیب و نحوی
گرگانی (کحاله، 8/65).
جرجانی را مردی دیندار و پرهیزگار دانستهاند (صفدی، 19/50؛ اسنوی، 2/492) که در
فروعْ شافعی، و در اصولْ اشعری بوده است (ابن فضلالله، 7/382). برخی گفتهاند که
جرجانی اشعار نیکوی بسیاری داشته است (یمانی، 189)، اما شعرهای اندکی که از او
برجای مانده است، رنگ و بوی شعر عالمانه دارد و از زیباییهای ادبی تهی است. جرجانی
با اینکه ایرانی است، اما جز اشارهای مختصر به بیتی فارسی، آن هم برای بحثی بلاغی،
چیزی به فارسی ننوشته است تا روشن شود که در نثر و نظم فارسی چه پایهای داشته است
( ایرانیکا، I/135). قفطی که نسبت به دیگران، زندگینامۀ مفصلتری برای جرجانی
آورده است، میگوید که او مردی کمحوصله بود (2/189) و شاید به همین سبب پیوسته در
شعرهای خود از مردمان روزگارش گلایه داشت (2/190) و بهرغم توانایی، سخنش را کامل
نمیکرد و در نگارش، تا حدودی اجمالگرا بود (همانجا).
البته این اجمالگرایی در همۀ آثار موجود جرجانی به چشم نمیآید و حتى در دو اثر
مهم و بیمانند او، دلائل الاعجاز و اسرارالبلاغة میل به اطناب و تفصیل دیده میشود.
ریتر که مینویسد: جرجانی مطالب را بیش از آن مقدار که ما میپسندیم، تفصیل میدهد،
این سخن را چنین توجیه میکند که آراء و اندیشههای مطرحشده از سوی او، برای
نخستینبار در جهان عرب بیان میشده، و پیشینهای نداشته است (ص 24). از همین رو ست
که برخی مطالب را گاه به شیوههای گوناگون و گاه عیناً، بارها تکرار کرده است.
جدا از آراء نو و مهمی که در آثار جرجانی و بهخصوص دو اثر یادشده، مطرح گردیده است،
سبک و نثر این آثار نیز زیبا و درخور توجه است. به گفتۀ کرد علی، جرجانی در بیان
مطالب، بسیار توانا ست و از آن دست نویسندگانی است که گفتههای خود را دقیقاً درک
کرده است. دلائل الاعجاز او چنان شیوا ست که بیشتر به اثری ادبی میماند تا کتابی
دربارۀ قواعد ادبیات (ص 260-261).
سبک و اسلوب اسرارالبلاغة نیز از نگاه ریتر (همانجا) چنان زیبا ست که آن را از
شاهکارهای ادب عربی به شمار میآورد. اما افزون بر زیبایی، سبک تحلیلی و استدلالی
جرجانی نیز بسیار استوار است. قواعدی که جرجانی در این دو کتاب بر آنها تأکید کرده
است، به تحلیل همهجانبۀ مثالهای گوناگونی از قرآن و شعر عربی تکیه دارد. او در این
تحلیلها به تفصیل سخن میگوید و مثالهایش را از دیدگاههای گوناگون لغوی، نحوی،
بلاغی، زیباییشناختی و گاهی روانشناختی بررسی میکند و میکوشد تا هیچ نکتۀ مبهمی
باقی نگذارد. چنین سبکی که در آن، ذوق ادبی با نقد موشکافانۀ علمی درآمیخته است، نه
تنها در آثار پیشینیان، بلکه در آثار پسینیان جرجانی نیز کمتر دیده شده است. بیجهت
نیست که برخی به جای آنکه وی را بنیانگذار بلاغت عربی و معانی و بیان بدانند،
ترجیح میدهند که از او بهعنوان پایهگذار سبک تحلیلی در پژوهش مباحث بلاغی یاد
کنند (طبانه، 177).
همروزگاران جرجانی بیشتر بر چهرۀ نحوی او تأکید میکردند، اما پسینیان و بهخصوص
دانشمندان معاصر، برجنبۀ بلاغی و نقدی آثار وی تکیه کردهاند. بسیاری با اشاره به
آراء تازه و بیپیشینۀ جرجانی در دلائل الاعجاز و اسرارالبلاغة، او را بنیانگذار
بلاغت اصیل عربی دانستهاند (برای نمونه، نک : فخرالدین، 74-75؛ علوی، 1/4).
جرجانی مبانی نظری دانشهای معانی و بیان را در این دو کتاب، استوار ساخت و به گونهای
از آنها بحث کرد که گویا دانشهای بلاغی را یک دانش میدانسته که مباحث آن گوناگون
است (ضیف، 160-161). ناگفته نماند که ساختار این دو کتاب، به گونهای است که عملاً
در خدمت فلسفۀ ادبی و انتقادی جرجانی است و این دو کتاب، به رغم تفاوت قلمرو بحث،
در پی رسیدن به یک هدفاند (خلف الله، 164).
رویکرد نحوی جرجانی با عموم نحویانِ پیشین تفاوت دارد؛ زیرا معیارهای سیبویه (د
180ق/796م) در شرح ساختار زبان عربی که تا سدۀ 5 ق/11م بر مباحث و آثار نحوی سایهافکن
بود، در مجموع به شکل یا صورت تکیه داشت؛ اما از این سده، تحول مهمی پیش آمد که بر
اساس آن، به نقش معنا در تحلیل زبان بیشتر تأکید شد؛ و جرجانی پیشتاز این جریان بود
(ورستیج، 117). رویکرد نحوی جرجانی نشان میدهد که وی پیوسته در چارچوب نظریۀ نظم
ــ که پس از این بدان خواهیم پرداخت ــ میاندیشیده است. ذهن نظریهپرداز او
دانشهای ادبی و زبانی را در این چارچوب میدید و همین سبب شده بود که برای طرح
مباحث نحوی نیز شیوۀ خاصی داشته باشد. اگر تاریخ نگارش همۀ آثار جرجانی روشن بود،
نتایج خوبی دربارۀ سیر
تحول اندیشۀ او به دست میآمد، اما متأسفانه چنین یست و باید به دانستههای موجود
بسنده کنیم. با نگاهی اجمالی به دو اثر نحوی جرجانی الجمل و العوامل المائة، درمییابیم
که او مباحث نحوی را براساس نقش کلمات و تأثیرشان در تغییرات ظاهری و بیشتر آوایی
پایان کلمات (اِعراب) که پیرو تغییرهای معنایی است، تقسیمبندی نموده است (
ایرانیکا، I/135). این موضوع نشان میدهد که جرجانی پیوند و اتحاد آشکاری میان لفظ
و معنا میدیده است و از اینرو ست که دانش نحو را با دانش بلاغت درمیآمیزد (مندور،
189) و نگرش جدید نحویاش را بـا طرح موضوع «معانی النحو» ــ که بدان اشاره خواهیم
کرد ــ در کتاب بلاغی دلائل الاعجاز بیان میکند (برای نمونه، نک : ص 4، 82، 279،
293، 303، 329-330).
او در این کتاب از آن نوع از زیباییهای معنا که متأثر از دگرگونیهای لفظی است، بحث
میکند و با تکیه بر تحلیلهای ساختاری، کشف الگوهای معنا، مفهوم، ترکیب نحوی و نیز
تأثیر متقابل و رابطۀ تکاملی ساختارهای اندیشه و ساختارهای زبان برای او ممکن میگردد.
نحوی که جرجانی از آن بحث میکند، مبانی و اصولی که درستی یا نادرستی سخن را تعیین
کند، نیست، بلکه مجموعهای از نقشها ست که با روابط موجود میان معانی سامان مییابد؛
اما میتوان گفت که نحویانِ پس از جرجانی از آراء او که میتوانست مسیر دانش نحو را
دگرگون کند، استفاده نکردند ( ایرانیکا، همانجا؛ ریتر، 6).
در قلمرو بلاغت، جدا از پژوهشهای ژرف و نکات تازهای که جرجانی در دانش معانی و
بیان عربی عرضه کرد و بسیاری بـه تفصیل از آن سخن گفتـهاند (بـرای نمونـه، نک :
طبانه، 174-191؛ ضیف، 172 بب )، مهمترین نکتهای که در بررسیهای وی خودنمایی میکند،
نظریۀ نظم است؛ نظریهای که در اصل برای توجیه و تبیین اعجاز قرآن مطرح شده بود.
این موضوع که وجه اعجاز قرآن در چیست، از سدۀ 2ق/8 م در محافل علمی جهان اسلام مورد
بررسی جدی قرار گرفت و پاسخهای گوناگونی بهخصوص از سوی متکلمان به این پرسش داده
شد. حاصل این بررسیها پیدایش دو گرایش مهم و متمایز در این حوزه بود: یکی نظریۀ «صرفه»
که در حوزۀ اندیشۀ معتزلی شکل گرفت و با این حال، با استقبال معتزلیان رو به رو نشد
و دیگری نظریۀ «نظم القرآن» (برای آگاهی بیشتر از آراء گوناگون دربارۀ اعجاز قرآن،
نک : ه د، اعجاز القرآن).
جاحظ (د 255ق/869 م) نخستین کسی بود که نظم و ترکیب زیبا و بیهمتای آیات را به
عنوان دلیل اعجاز قرآن معرفی کرد و عملاً نظریۀ نظم را بنیاد نهاد. او کتابی نیز به
نام نظم القرآن نوشته است (ابن ندیم، 41، 210) که اکنون در دست نیست و تنها اندک
نقل قولهایی از آن، در کتابها پراکنده است (برای نمونه، نک : زمخشری، 1/15؛ ابن
خلکان، 3/72).
گزارش ابن ندیم گویای آن است که پس از جاحظ نیز کسانی مانند ابن اخشید (د
326ق/938م)، ابوعبد الله محمد بن زید واسطی (د 306ق/918م)، ابوعلی حسن بن علی بن
نصر طوسی (د 312ق/924م)، ابوزید احمد بن سهل بلخی (د 322ق/ 934م) و ابن ابی داوود
سجستانی (د 316ق/928م) کتابهایی با همین نام و یا نزدیک به آن نگاشتهاند (ص 41،
153، 288).
این نظریه در دو سدۀ پیش از جرجانی با استقبال قابل توجه شماری از علمای معتزلی و
اشعری رو به رو گردید. بیتردید جرجانی از آراء این اندیشمندان بهرۀ بسیار برده است،
اما در این میان باید از قاضی عبد الجبار معتزلی (د 415ق/1024م) یاد کرد که آراء
خود در این زمینه را در المغنی فی ابواب التوحید و العدل تبیین نمود. بخشهایی از
گفتههای جرجانی چندان به عقاید قاضی نزدیک است که برخی ادعا کردهاند که جرجانی از
آراء عبد الجبار استفادۀ فراوان نموده، اما هیچگاه نامی از وی نبرده، بلکه در
موارد گوناگون، سخنان او را هدف نقد خود قرار داده است. این شاید بدان سبب بوده
باشد که جرجانیِ اشعریمذهب، نمیخواسته است که اثر و رأی دانشمندی معتزلی را به
عنوان آبشخور آراء خود معرفی کند (ضیف، 116-119، 161-162؛ شاکر، «د» ـ «و»). البته
برخی نیز بر این باورند که ما دربارۀ استفادۀ مستقیم جرجانی از قاضی عبد الجبار سند
محکمی در دست نداریم (ابودیب، 29).
محمد بن زید واسطی معتزلی نیز که پیش از این از او یاد شد، در شکلگیری اندیشههای
جرجانی نقش داشته است؛ زیرا همانگونه که خواهد آمد، جرجانی دو شرح بر کتاب او
نوشته بوده است. لارکین به طورکلی معتقد است که جرجانی به رغم پایبندی به مبانی
اشعری، برخی از اندیشههای معتزلی را نیز قبول داشته است و از آنجا که میان آراء
زبانشناختی و کلامی جرجانی پیوندی ناگسستنی به چشم میخورد، اندیشههای او را باید
حد وسط اندیشههای قرآنی اشعریان و معتزلیان دانست (نک : گولی، 764).
با این همه، اگر جرجانی را پایهگذار نظریۀ نظم هم ندانیم، باید بپذیریم که این
نظریه در آثار او به انسجام رسیده است. میتوان گفت که نظریۀ نظم جرجانی اوج 3 سده
موشکافیهای ادبا دربارۀ رمز و راز مزایای هنری، سلاست و روانی، ساختار شعری، رابطۀ
قالب و مضمون، نقش واژگان شخصی در ترکیب ادبی و ماهیت و کارکرد تصاویر شاعرانه است
( ایرانیکا، I/135).
اینکه جرجانی کتاب دلائل الاعجاز را به احتمال قوی پیش از اسرارالبلاغة نوشته است (ریتر،
6 ؛ ضیف،190)، نشان میدهد که توجه اصلی او نیز مانند شماری از همروزگارانش بر
اثبات اعجاز قرآن و وجه آن تمرکز داشته است و نظریۀ نظم و دیگر آراء نقدی خود در
عرصۀ نحو و بلاغت را در سایۀ این بحث کلامی مطرح کرده است.
نظریۀ نظم از عرصههایی بود که در آن، گفتوگوهای دیرین ادیبان دربارۀ اصالت لفظ یا
معنا و ترجیح یکی بر دیگری، جلوهگر شد. بیشتر ادیبان و متکلمان تا آغاز سدۀ 5
ق/11م، همچنان به دوگانگی و جدایی لفظ و معنا باور داشتند و عموماً زیبایی، فصاحت و
بلاغت را به یکی از آن دو ربط میدادند. این سبب شده بود که آنان در دو نحلۀ لفظگرایان
و معناگرایان دستهبندی شوند و بر همین اساس، اعجاز قرآن را نیز یا به الفاظ و یا
به معانی بازگردانند. جرجانی در دو کتاب خویش، آراء سنتی مربوط به اهمیت لفظ یا
معنا را رد کرد و نظریۀ عمومی معنا و فرایند خلاق خود را مطرح ساخت (ابودیب، 42-43)
و سپس فصاحت و بلاغت را برآمده از مجموعۀ لفظ و معنا و ساخت و ترکیب آنها دانست (نک
: دلائل...، 53).
جرجانی آشکارا گفته است که سنجش سخن و ارزش آن نه به لفظ تنها ست و نه به معنای
تنها؛ زیرا الفاظ به خودی خود، و البته جدا از برخی ملاحظات موسیقایی و آهنگی، ارزش
یکسان دارند و تا زمانی که در ترکیبی گنجانده نشوند، نمیتوان لفظی را از لفظ دیگر
بهتر و زیباتر دانست (همان، 52، 54، 299، اسرار...، 2)؛ معانی نیز چنیناند و یک
معنا بر معنای دیگر برتر نیست. بنا بر این، چیزی که اهمیت دارد و گونهگونیِ سخن را
پدید میآورد، چگونگی ساختار، ترتیب و صورت الفاظ است که به آن «نظم» گفته میشود (دلائل،
78، 82، جم ). برای نمونه، در دو جملۀ متفاوت «انطلق زید» و «زید منطلق»، دو
معنای متفاوت در ذهن ما بوده است که براساس آن، لفظ خود را تنظیم کردهایم. ما
ابتدا معانی مورد نظر خود را ــ که از سوی جرجانی «معانی النحو» نامیده شده است (همان،
17، 78، جم ) ــ در ذهن ترتیب میدهیم و سپس الفاظ را بر پایۀ همان ترتیب، منظم
میکنیم (همان، 56، 300، اسرار، 3). از این رو، الفاظ، تابع و خادِم معانی میشوند
و معانی، مهمتر جلوه میکنند (دلائل، 58، 59، 308).
البته در اینجا باید در نظر داشت که جرجانی با نگرشی هوشمندانه، اصطلاح «معنا» را
در 3 مفهوم به کار برده است: نخست، مفهوم تحت اللفظی و بیواسطۀ واژهای که بیرون
از چارچوب جمله و کلام است و میتوان آن را معنای اولیه نامید؛ دوم، معنایی که در
پس معنای تحت اللفظی است و به واسطۀ تشبیه، مجاز، استعاره و... به ذهن مخاطب منتقل
میگردد و از اینرو، معنای ثانویه یا «معنی المعنی» نام میگیرد؛ و سوم، همان
جایگاهی که ذهن دستوری ما برای واژهها در نظر میگیرد (مانند جایگاه فاعل، مفعول،
مبتدا، خبر و...) و به آنها «معانی نحوی» گفته میشود. از نگاه جرجانی، لفظ چونان
جامهای زیبا ست که بر تن معنا پوشانده شده است و روح این تن، همان معنی المعنی است
(همان، 203-204). این یکی از روشنترین و مهمترین تفاوتهای نظر جرجانی با عموم
قدما ست که معمولاً لفظ را جسم و معنا را روح آن میدانستند (صکر، 112).
اکنون که کاربرد اصطلاح معنا در آثار جرجانی نمایان گردید، باید گفت که وقتی وی
الفاظ را تابع و خادم معانی میشمارد، مقصودش معانی نحوی است و نه مفهوم مفردات و
یا اغراض کلی سخن (همان، 303، 392). اشتباه در درک این نکته، سبب شده است که شماری
از پژوهشگران مانند عشماوی در حل برخی از عبارات متناقضنمای جرجانی، که در آنها به
لفظ اهمیت داده شـده است، سـرگردان گشتـه، دچـار خطا شوند (نک : شاکر، «ه » ـ
«ز»؛ ابودیب، 62).
باید گفت که جرجانی در جایی که لفظ را معتبر دانسته، به نظم کلام و الفاظی که
براساس آن مرتب شدهاند، نظر داشته است و نه ویژگیهایآوایی و جدا از ترکیب؛ اما در
جاییکه لفظ را در برابر معنا از اعتبار انداخته، به ویژگیهای یادشده توجه داشته
است. بنا بر این، هیچ تعارضی در سخن او نیست. جرجانی ضمن اینکه «معانی نحوی» را به
تفصیل و با مثالهای گوناگونی از آیات و اشعار عربی بیان کرده است، پیوسته تأکید میکند
که «نظم»، چیزی جز در نظر داشتن «معانی نحوی» و چگونگی ترکیب واژهها با یکدیگر
نیست؛ زیرا اگر جایگاه واژگان در ساختار سخن را در نظر نگیریم، مرتب نمودن الفاظ و
نظم دادن به آنها نه ممکن خواهد بود و نه معقول (همان، 303).
نکتۀ درخور درنگ دیگر در نظریۀ جرجانی، آن است که او مبانی روانشناختی را زیربنای
این نظم و فرایند خلاق معنا میداند (ابودیب، 43). به اعتقاد او پیوند میان معانیِ
مرتبشده در ذهن گوینده، متناسب با حالت درونی، وضعیت روانی و چگونگی واکنشهای
عاطفیاش تعیین میگردد (همان، 393، اسرار، همانجا) و البته این واکنشها به حالات
روانی مخاطب نیز بستگی دارد و گوینده باید از آن نیز آگاه باشد. جرجانی برخلاف
بسیاری از پیشینیان معتقد است که تغییر ساخت و آرایش سخن برای ایجاد معنایی تازه
است و این تغییر را نمیتوان تنها در چارچوب اقتضای وزن، قافیه و یا اصول نحو تبیین
کرد (ابودیب، 45-46). برای نمونه، او در بررسی الگوی مبتدا ـ خبر، نشان میدهد که
تعیین واژهای که باید در آغاز سخن قرار گیرد، به ژرف ساخت روانشناختی سخن بستگی
دارد و نه روساختهای صرفاً دستوری (همو، 48).
جرجانی در زیباییسنجی سخن، ذوق را داور میداند (دلائل، 391)؛ اما این ذوق نه بر
نظم الفاظ، که بر نظم معانی حاکم است؛ زیرا این معانیاند که بر پایۀ ذوق، دگرگون
میشوند و هنگامی که معنایی در ذهن پذیرفته میشود، نظم الفاظ باید تابع آن شود و
تنها به اقتضای همان صورت معنایی بیاید (همان، 58-59). بدین ترتیب، میبینیم که ذوق
نیز مبتنی بر معانی نحوی است و به ترتیب و نظم الفاظِ صِرف کاری ندارد (مندور،
198).
سبک و شیوۀ جرجانی در پژوهشهای نحوی و بلاغی، اگرچه از سوی دانشمندان پس از او کمتر
به کار گرفته شد، اما آراء وی تأثیر قابل توجهی بر آنان گذاشت. جار الله زمخشری (د
538 ق/1143م) از اندک کسانی بود که در الکشّاف از سبک جرجانی بهره گرفت و آیات را
با تکیه بر نظریۀ نظم تفسیر نمود (برای نمونه، نک : 1/121، 232، جم ).
فخر الدین رازی(د 606 ق/1209م) نیز دو اثر بلاغی جرجانی را در کتاب نهایة الایجاز و
درایة الاعجاز خلاصه کرد و ضمن اینکه به بهرهگیری از آراء جرجانی اعتراف نمود،
تأکید کرد که تنها با حذف زوائد و مطالب تکراری، تقسیمبندی تازهای ارائه نموده
است (ص 74-75).
سکاکی (د 626 ق/1229م) نیز اگرچه بلاغت عربی را از مسیر درستی که جرجانی ترسیم کرده
بود، به بیراهه کشاند، اما اثر آراء بلاغی جرجانی بر کتاب مفتاح العلوم او
انکارنشدنی است. شارحانِ اثر سکاکی نیز که چندان نکتۀ تازهای به بلاغت عربی
نیفزودند، هرگز از سایۀ آراء جرجانی بیرون نرفتهاند (مطلوب، 209). برای نمونه،
هنگامی که خطیب قزوینی (د 739ق/ 1338م) در تعریف بلاغت، از مطابقت سخن با اقتضای
حال، سخن به میان میآورد، تأکید میکند که این مطابقت همان چیزی است که جرجانی آن
را نظم نامیده است (ص 12).
گفتنی است که کوششهای بیدریغ شیخ محمد عبده در تصحیح و تدریس دو کتاب ارزشمند
جرجانی در دانشگاه الازهر نه تنها نام جرجانی را زنده کرد، بلکه روح تازهای در
کالبد بلاغت عربی دمید و سبب اقبال معاصران به این دانش والا گردید (رضا، «ی»).
جرجانی از اندک اندیشمندان بزرگی بود که نقد عربی را از مرزهای تنگ خصوصیگرایی به
افقهای پهناور نظامهای عام و فراگیر کشانید (خلف الله، 164). روح پیشتاز اثر جرجانی
و ابعاد چشمگیر آن، زمانی بهتر درک میشود که بدانیم مفاهیمی که او تبیین کرد، تا
سدۀ 20م در نقدهای اروپایی پرورانده نشد (ابودیب، 67-68).
بررسی لفظ و معنی و کشف برخی روابط بسیار پیچیدۀ آنها دانشمندان معاصر را گاه دچار
هیجان کرده است و اکنون در بسیاری از آثار زبانشناسی، میکوشند تا نظریات جرجانی
را بر جای جـای نظریـههـای زبـانشنـاختی معـاصر ــ از فردینـان دو سوسور گرفته تا
چامسکی ــ منطبق سازند. اما نباید در این باره دچار افراط گردید، زیرا آنچه زبانشناسان
امروزی دربارۀ زبان و ابعاد دستوری، فلسفی و روانشناختی آن میشناسند، در ذهن
دانشمندان کهن ما، تجلی نداشته است. مثلاً در این زمینه، ابودیب اشاره میکند که
بنجامین لی ورف، نویسنده و زبانشناس معاصر، میگوید که معنا یا مفهوم، نه از واژهها
یا تکواژها، بلکه از روابط الگومند میان آنها نشئت میگیرد و این سخن که در مطالعات
زبانی معاصر و نظریههای جدید نقد ادبی از اهمیت بنیادینی برخوردار است، همان تأکید
مکرر جرجانی است بر اینکه الفاظ به تنهایی و جدا از ساختار کلام، ارزش معنایی
ندارند (ص 44).
تفسیر جرجانی از نظم آیۀ 100 سورۀ انعام(6) و توضیحی که دربارۀ چند لایه بودن معنا
و تفاوت «مقصود کلی» و «مقصود خاص» یک کلام ارائه کرده است (دلائل، 221)، منطبق بر
همان چیزی است که مونرو بردزلی دربارۀ تمایز معنای ساختاری از معنای بافتاری1 گفته
است (ابودیب، 47-48).
به گفتۀ ابودیب، موارد تشابه سخنان جرجانی با یافتههای جدید زبانشناسان و منتقدان
ادبی معاصر، چنان پرشمار است که شمردن یک یک آنها بیهوده مینماید (ص 59) و تلاقی
برخی از آراء جرجانی با بخشهای مهمی از نظریات اندیشمندان و زبانشناسانی مانند ونت،
دو سوسور، ریچاردز، آنتوان مییه و... در آثار محمد مندور، عشماوی و ابودیب بررسی
شدهاست (نک : همانجا؛ نیز: نک : ایرانیکا، I/135). بیجهت نیست که آثار و افکار
عبدالقاهر جرجانی بیش از همگنانش توجه خاورشناسان را جلب کرده است.
آثـار:
الف ـ چاپی:
1. دلائل الاعجاز: این کتاب که بیشتر دربرگیرندۀ آراء جرجانی در دانش معانی است،
نخستینبار با تحقیق محمد عبده و محمد محمود ترکزی شنقیطی و با تعلیقات محمد رشید
رضا در قاهره به چاپ رسید (1331ق/1912م) و پس از آن بارها در قاهره و بیروت تجدید
چاپ شد. چاپهای دیگری نیز از این کتاب عرضه شده است که مهمترین آنها با تصحیح و
تعلیق محمد عبد المنعم خفاجی (قاهره، 1396ق/1976م) و محمود محمد شاکر (قاهره،
1410ق/1989م) است. محمد حنفی حلبی خلاصهای از این کتاب را با نام مختصر دلائل
الاعجاز به چاپ رسانده است (حلب، 1343ق). محمد رادمنش نیز ترجمۀ فارسی این کتاب را
با نام دلائل الاعجاز فی القرآن با حواشی سودمند منتشر کرده است (مشهد، 1368ش).
2. اسرارالبلاغة: این کتاب جرجانی که بیشتر به مباحث بیان اختصاص دارد و از نوع
مباحث آن پیدا ست که آن را پس از دلائل الاعجاز نگاشته است، نخستین بار در قاهره
(1309ق) به چاپ رسید؛ سپس با تصحیح و تعلیق محمد رشید رضا در مصر، (1320ق) چاپ شد
که این چاپ بارها در قاهره، بیروت و قم تجدید شد. تصحیح و تعلیق احمد مصطفى مراغی (قاهره،
1367ق/1948م)، تصحیح هلموت ریتر به همراه مقدمهای انگلیسی (استانبول،
1374ق/1948م)، تصحیح و تعلیق محمد عبد العزیز نجار (قاهره، 1397ق/1977م) و نیز
تصحیح و تعلیق محمد عبد المنعم خفاجی و عبد العزیز شرف (بیروت، 1411ق/ 1990م) از
دیگر چاپهای مهم این اثر جرجانی است. ترجمۀ فارسی آن نیز به همت جلیل تجلیل به چاپ
رسیده است (چ 2: تهران، 1366ش).
3. الجمل: این کتاب که در نحو است، با نام الجرجانیة نیز شناخته میشده است (حاجی
خلیفه، 1/602). فصول الجمل برپایۀ اسماء، افعال و حروف عامل سامان یافته است. این
اثر با تحقیق علی حیدر، در دمشق (1392ق/1972م)، و نیز با شرح و تحقیق یسری عبد
الغنی عبد الله در بیروت (1410ق/1990م) به چاپ رسیده است. الجمل توجه نحویان بسیاری
را به خود جلب کرد، زیرا جدا از شرحی که خود جرجانی با نام التلخیص بر این کتاب
نگاشت (ابن انباری، 249)، شروح گوناگونی بر این کتاب نوشته شد که از آن جملهاند:
شرح ابن سید بطلیوسی (د 521 ق/ 1127م)؛ شرح ابن خشاب بغدادی (د 567 ق/1172م)، با
نام المرتجل؛ شرح ابوعبد الله انصاری بلنسی (د 586 ق/1190م)؛ شرح ابن خروف (د 609
ق/1212م)؛ و نیز 3 شرح ابن عصفور (د 669 ق/1271م) (برای آگاهی از این شرحها و شروح
دیـگـر، نک : حـاجـی خـلیفـه، 1/602-603؛ عـواد، 4/492، 538؛ ESC2, I/20, 102-103;
GAL, I/342).
4. العوامل المائة: این کتاب نحوی که مائة عامل نیز نامیده شده است، مباحث نحوی را
مانند الجمل با محوریتِ چگونگیِ عملِ افعال، اسماء و حروف عامل در دیگر کلمات، مطرح
کرده است. اختصار این کتاب، سبب شد که خیلی زود مورد توجه نحویان، خاورشناسان و
عربیآموزان باخترزمین قرار گیرد و کاربرد آموزشی یابد. این اثر جرجانی نخستین بار
در 1617م لیدن و سپس در 1803م، 1247ق، 1292ق و 1404ق به ترتیب در کلکته، قاهره،
تبریز و استانبول به چاپ رسید. ناگفته نماند که این کتاب، شروح منثور و منظوم و نیز
ترجمههای گوناگونی به زبانهای لاتینی، فارسی و عربی دارد که اندکی از آنها به چاپ
رسیده، و بسیاری به صورت نسخۀ خطی باقی مانده است (نک : حاجی خلیفه، 2/1179-1180؛
آقابزرگ، 15/359؛ حسینی، 1/468، 3/354-356؛ GAL, I/341-342; GAL, S,I/503-504).
5. المختار من دواوین المتنبّی و البحتری و ابی تمام: اگرچه در منابع کهن به این
کتاب که گزیدهای از شعرهای این 3 شاعر است، هیچ اشارهای یافت نمیشود، اما عبد
العزیز میمنی بر اساس نسخهای منسوب به جرجانی که در علیگره یافته است، آن را به
همراه چند مجموعۀ شعری دیگر در کتابی با نام الطرائف الادبیة در بیروت و قاهره
(1937م) منتشر نموده است.
6. المقتصد: این کتاب نحوی را برخی شرح الایضاح ابوعلی فارسی دانستهاند (ابن
انباری، 249) و برخی معتقدند که خلاصهای از المغنی جرجانی است که المقتضب نیز نام
دارد
( ایرانیکا، همانجا). این کتاب که از سوی ابن قاضی شهبه، الاقتصاد نامیده شده
است(2/259)، به کوشش کاظم بحر المرجان به چاپ رسیده است (بغداد، 1982م). تاریخ
نگارش این کتاب 454ق/1062م (فروخ، 3/184)، و یا پیش از 452 (بحر المرجان، 1/35)
بوده است.
7. العمدة: این اثر کتابی است در علم صرف که با نام العمدة فی التصریف نیز معروف
است (ابن شاکر، 1/613). البته ابن قاضی شهبه این کتاب را العُمُد نامیده است
(همانجا) و با همین نام به کوشش بدراوی زهران چاپ شده است (قاهره، 1996م).
8. الرسالة الشافیة: الشافیة رسالهای دربارۀ اعجاز است و جرجانی در آن با تأکید بر
اینکه اعجاز قرآن به نظم و ترکیب آن باز میگردد، نظریۀ صرفه را رد کرده است. این
رساله با دو رسالۀ قرآنی دیگر از ابوالحسن علی رمانی (د 386ق/996م) و ابوسلیمان
احمد خطابی (د 388ق) در مجموعهای با نام ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن و با تحقیق
محمد خلف الله و محمد زغلول سلام به چاپ رسیده است (قاهره، دارالمعارف). ناگفته
نماند که برخی آن را بخشی از کتاب دلائل الاعجاز دانستهاند (عبد الله، 13).
ب ـ خطی:
1. درج الدرر فی تفسیر الآی و السور، رسالۀ مختصری در تفسیر است که حاجی خلیفه آن
را به احتمال از جرجانی دانسته است (1/745؛ بـرای نسخـههـای خـطـی ایـن کـتـاب،
نک : نـور عثمانیه...، 20؛ ESC1, III/62-63).
2. التتمة فی النحو، رسالهای در نحو است و نسخهای از آن که التتمة فی الجملة نیز
نامیده شده است در کتابخانۀ موزۀ بریتانیا نگهداری میشود (GAL, I/342).
ج ـ یافت نشده:
1. التلخیص، شرحی بر کتاب الجمل جرجانی است (ابن انباری، 249؛ سبکی، 5/150).
2. المغنی، شرح مفصلی بر الایضاح ابوعلی فارسی است که جرجانی ظاهراً آن را در 30
جلد نگاشته بوده است (ابن انباری، همانجا؛ ابن شاکر، 1/612).
3. الایجاز، خلاصهای از الایضاح ابوعلی فارسی است (حاجی خلیفه، 1/212).
4. التکملة، از جملۀ آثار نحوی جرجانی است (قفطی، 2/188) که برخی احتمال دادهاند
مستدرک الایضاح بوده است (فروخ، همانجا).
5. اعجاز القرآن الکبیر، که گویا شرحی بر اعجاز القرآن فی نظمه و تألیفه اثر ابوعبد
الرحمان محمد بن زید واسطی بوده است، به نام المعتضد نیز شناخته میشود (صفدی،
19/50؛ حاجی خلیفه، 1/120). البته برخی اعجاز القرآن را در شمار کتابهای جرجانی
دانستهاند (ابن انباری، همانجا؛ قفطی، 2/189؛ ابن شاکر، همانجا).
6. اعجاز القرآن الصغیر، شاید همان دلائل الاعجاز باشد، اما حاجی خلیفه گفته است که
جرجانی جدا از اعجاز القرآن الکبیر شرح مختصرتری نیز بر کتاب یادشدۀ واسطی داشته
است (همانجا).
7. المفتاح، از جمله آثار صرفی جرجانی است (ابن شاکر، 1/613).
8. شرح الفاتحة، همانگونه که از نامش برمیآید، شرحی بر نخستین سورۀ قرآن بوده است
(ذهبی، تاریخ...، 55؛ ابن شاکر، همانجا).
9. مختار الاختیار فی فوائد معیار النظار، کتابی در موضوع معانی، بیان، بدیع و
قافیه بوده است (حاجی خلیفه، 2/1621؛ بغدادی، عبدالقادر، 1/606).
10. کتاب عروض (ابن شاکر، 1/612). احتمال دارد کتاب تتمة العروض که به جرجانی نسبت
داده شده است (صفدی، همانجا)، همین کتاب، و یا آنگونه که از نامش پیدا ست، دنبالۀ
آن باشد.
11. المسائل المشکلة. عبد القادر بغدادی با نقل مسئلهای نحوی از این کتاب، ما را
از وجود آنآگاه کرده است (1/277).
افزون بر آثار یادشده، به گزارش قفطی، جرجانی مجموعهای از نوشتههای پراکندۀ خود
را در مجموعهای تذکرهمانند گرد آورده است (2/189).
مآخذ: آقابزرگ، الذریعة؛ ابن انباری، عبدالرحمان، نزهة الالباء، به کوشش ابراهیم
سامرائی، بغداد، 1959م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن دمیاطی، احمد، المستفاد من ذیل تاریخ
بغداد، به کوشش مصطفیٰ عبد القادر عطا، بیروت، 1417ق/ 1997م؛ ابن شاکر کتبی، محمد،
فوات الوفیات، به کوشش محمد محیی الدین عبد الحمید، قاهره، 1951م؛ ابن فضل الله
عمری، احمد، مسالک الابصار، به کوشش عبدالعباس عبدالجاسم احمد، ابوظبی،
1424ق/2003م؛ ابن قاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیة، به کوشش حافظ عبدالعلیم خان،
بیروت، 1407ق/ 1987م؛ ابن نجار، محمد، ذیل تاریخ بغداد، به کوشش مصطفى قیصر فرح،
بیروت، 1404ق/1985م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابودیب، کمال، صور خیال در نظریۀ جرجانی،
ترجمۀ فرزان سجودی و فرهاد ساسانی، تهران، 1383ش؛ اسنوی، عبد الرحیم، طبقات
الشافعیة، به کوشش عبد الله جبوری، بغداد، 1391ق/1971م؛ امینـی، عبد الحسین،
الغدیر، بیروت، 1403ق/1983م؛ بحر المرجـان، کاظم، مقدمه
بر المقتصد جرجانی، بغداد، 1982م؛ بغدادی، هدیه؛ بغدادی، عبد القادر، خزانة الادب،
به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1387ق/1967م؛ جرجانی،
عبد القاهر، اسرار البلاغة، به کوشش محمد رشید رضا، بیروت، 1398ق/1978م؛ همو، دلائل
الاعجاز، به کوشش محمد تونجی، دار الکتاب العربی، بیروت، 1995م؛ حاجی خلیفه، کشف؛
حسینی، احمد، التراث العربی فی خزانة مخطوطات مکتبة المرعشی، قم، 1414ق؛ خطیب
قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، بیروت، 1405ق/1985م؛ خوانساری، محمد باقر،
روضات الجنات، بیروت، 1411ق/ 1991م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث سالهای
471-480ق، به کوشش عمر عبد السلام تدمری، بیروت، 1407ق/1987م؛ همو، سیر اعلام
النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1406ق/1986م؛ همو، المختصر المحتاج الیه من
تاریخ ابن دبیثی، به کوشش مصطفیٰ عبد القادر عطا، بیروت، 1417ق/1997م؛ رافعی
قزوینی، عبد الکریم، التدوین فی اخبار قزوین، به کوشش عزیز الله عطاردی، بیروت،
1987م؛ رضـا، محمدرشید، مقدمـه بر دلائل الاعجاز (نک : هم ، جرجانی)؛ زمخشری،
محمود، الکشاف، قاهره، 1385ق/1966م؛ سبکی، عبد الوهاب، طبقات الشافعیة الکبرى، به
کوشش عبد الفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، 1384ق/1965م؛ شاکر، محمود
محمد، مقدمه بر دلائل الاعجاز جرجانی، قاهره، 1410ق/1989م؛ صفدی، خلیل، الوافی
بالوفیات، به کوشش رضوان سید، بیروت، 1413ق/1993م؛ صکر، حاتم، «منزلة المُتَلقّی فی
نظریة الجرجانی النقدیة»، المورد، بغداد، 1990م، س 19، شم 2؛ ضیف، شوقی، البلاغة،
تطور و تاریخ، قاهره، دارالمعارف؛ طبانه، بدوی، البیان العربی، بیروت، 1406ق/
1986م؛ عبد الله، یسری عبد الغنی، مقدمه بر الجمل فی النحو جرجانی، بیروت،
1410ق/1990م؛ علوی یمنی، یحیى، الطراز، قاهره، 1332ق/1914م؛ عواد، کورکیس، الذخائر
الشرقیة، به کوشش جلیل عطیه، بیروت، 1999م؛ فخر الدین رازی، نهایة الایجاز، به کوشش
بکری شیخ امین، بیروت، 1985م؛ فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، 1989م؛ قرآن
کریم؛ قفطی، علی، انباء الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره،
1371ق/1952م؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت، 1957م؛ کرد علی، محمد، کنوز
الاجداد، دمشق، 1370ق/ 1950م؛ مطلوب، احمد، القزوینی و شروح التلخیص، بغداد،
1387ق/1967م؛ مندور، محمد، فی المیزان الجدید، قاهره، دار نهضة؛ نور عثمانیه
کتبخانه سنده محفوظ کتب موجوده نک دفتر یدر، استانبول، 1303ق؛ یاقوت، ادبا؛ یمانی،
عبد الباقی، اشارة التعیین، به کوشش عبد المجید دیاب، ریاض، مرکز الملک فیصل البحوث
و الدراسات الاسلامیه؛ نیز:
ESC1; ESC2; GAL; GAL, S; Iranica ; Gully, A., »The Theology of Meaning: ªAbd
al-Qāhir al-Jurjāniºs Theory of Discourse...«, Journal of the American Oriental
Society, 1997, vol. CXVII(4); Khalafallah, M., »ªAbdalqâhir’s Theory in His
Secrets of Eloquence«, Journal of Near Eastern Studies, Chicago, 1955, vol. XIV;
Ritter, H., introd. Asrār al-Balāgha, by Jurjānī, Istanbul, 1954; Versteegh, K.,
Landmarks in Linguistic Thought III, The Arabic Linguistic Tradition, London/
New York, 1998;
علیرضا باقر