جُذام2، نوعی بیماری عفونی مزمن و پیشرونده که
با ایجاد تغییرات شکلی در اعضای بدن همراه است. این بیماری باعثخوردگی پوست،
مخاطها، اعصاب محیطی، استخوانها و احشای داخلی میشود و نهایتاً منجر به مرگ میگردد.
این مرض با نامهای دیگری چون خوره، آکله، داء الاسد و بَرَص نیز شناخته شده است که
همه به نوعی با علامتها و عوارض ناشی از آن ارتباط دارند. واژۀ جذام به معنای
بُریدن است (تهانوی، 1/255-256؛ نیز نک : اخوینی، 584)، آکله نیز مؤنث آکل به
معنای خورنده است( لغتنامه...، ذیل واژه) که خوره برابرفارسی آن است (نفیسی، ذیل
واژه). البته ناظم الاطباء اصطلاح خوره را برای بیماریهای زنگ، دیوک، جذام و
غانغرایا (قانقاریا) نیز به کار برده است. او همچنین لوری و میستی را نیز دو نام
فارسی این بیماری دانسته است (همانجا). به سبب خشکی و حالت جمعشدگیِ پوستصورت
بیماران مبتلا ــ که چهرهای شیر مانند به آنها میدهد ــ به آن داء الاسد میگویند
(ابنهندو،274). ابنسینا بهجز این، دو وجه دیگر برای این نامگذاری ذکر میکند
(3/1952). گاهی نیز این بیماری با بیماری برص یکی دانسته شده، و نشانههای آن با
برص خلط شده است (نک : دنبالۀ مقاله). علاوه بر متون طبی، متون ادبی نیز از بیماری
جذام و برص بسیار سخن به میان آوردهاند (برای مثال، نک : خاقانی، 62، 146، 303).
عاملِ بیماریِ جذام نوعی باکتری به شکل چوب کبریت است که به نام کاشف نروژی آن،
گرهارد آرموئر هانسن، به آن باسیل هانسن میگویند. این باکتری از طریق راههای عصبی،
لنف و خون منتشر میشود و در پوست، مخاط بینی و حلق، اعصاب، چشم و برخی دیگر از
احشاء متمرکز میشود (آصفی، 32). سیر بیماری بطیء، و توأم با حملات متناوب طولانی
یا کوتاه مدت است. فاصلۀ زمانی بین نفوذ باسیل در بدن و ظهور نخستین نشانههای
بیماری را دورۀ نهفتگی میگویند، در این دوره که 2 تا 5 سال طول میکشد، معمولاً
نشانی از بیماری دیده نمیشود. دورۀ پس از آن، یا دورۀ شروع، با اختلالهای حسی مثل
مورمور شدنِ بدن، خارش، احساس وجود جسمی متحرک زیر پوست، درد و اختلالاتِ موضعیِ
ترشحِ عرق همراه است (همانجا). علامتهای دورۀ استقرار بیماری کاملاً وابسته به
واکنش سیستم ایمنی بدن نسبت به عامل بیماریزا ست. اگر بدن نسبت به آن از خود
مقاومت نشان بدهد، سیر بیماری به سوی نوعی میرود که به آن نوع سلی میگویند. در
این نوع معمولاً برخی از ضایعات خود به خود بهبود مییابند، اما ضایعات استخوانی،
فلج و زخمهای عمیقِ پا باقی میمانند (همو، 28، 32). اگر مقاومتِ بدن در برابر
باسیل ناکافی باشد، نوع منتشر جذام رخ میدهد که طی آن باسیل از طریق خون به داخل
سلولهای احشایی چون پوست، مخاط ، اعصاب، چشم، غدد لنفاوی، غدد داخلی و دیگر اعضا
نفوذ میکند (همانجا). تشخیص بیماری بر پایۀ نشانههای بالینی و آزمایشگاهی صورت میگیرد.
علامتهای بالینی بسته به نوع و مرحلۀ بیماری بسیار متفاوت است.
پیشینه: کهنترین مکتوبی که در آن به بیماری جذام، یا بهتر است گفته شود علائم
مشابه جذام، اشاره شده، پاپیروس معروف به «اِبِر1» است که قدمت آن به حدود سدۀ 16ق
م در مصر باز میگردد. گذشتـه از این، بر روی استخوان پارهای از اجسادِ یافت شده
از مصر دورۀ بطلمیوسی (سدۀ 2ق م) نشانههایی دال برجذام دیده میشود (اُرتنر، 251)
و نیز لوکرسیوس (سدۀ 1ق م) نیز از وجود «بیماری فیل» که احتمالاً همان جذام است، در
مصر وسطا و در کنار رود نیل سخن گفته است (ص 577 ؛ سوی، ذیل جذام2). به گمان مورخان
علل گوناگونی به گسترش این بیماری از مصر به دیگر نقاط کمک کرده است (ارتنر، همانجا)
که یکی از مهمترین این علل، جمعیت یهودیان مبتلا بودند که از مصر رانده شدند (سوی،
همانجا).
اشاراتی به این بیماری در کتاب هزیود وجود دارد و بقراط هم آن را «بیماری فنیقی»
نامیده است و این شاید بر این تصور استوار باشد که دریانوردان فنیقی عامل گسترش این
بیماری شناخته میشدند (همانجا). بهجز این، برخی از مورخان بر اساس یافتههای حاصل
از الواح بابلی کهن، شواهدی نه چندان مستحکم دربارۀ وجود این بیماری در بین
النهرین در هزارۀ 3 قم آوردهاند (هریسن، ذیل جذام2)، کتسیاس در اثر خود به نام
پرسیکا به واژۀ پیساگاس که پارسیان به فرد جذامی اطلاق میکنند، اشاره کرده است. او
تأکید میکند که هیچ فردی حق تماس با این جذامیان را نداشته است (سوی، همانجا).
هرودت نیز در کتاب «تاریخ» خود به جذام در ایران باستان اشاره کرده است. او گزارش
داده که اگر فردی پارسی به جذام مبتلا میشد، اجازۀ ورود به شهر و معاشرت با دیگر
مردمان را نداشت (I/49). پارسیان اجازه نمیدادند که این بیماران آب رودخانهها را
با ترشحات بدن خود آلوده کنند و یا حتى دست خود را با آن بشویند (همانجا). رهام اشه
معتقد است این همان واژۀ «پیسهکه» است که به اوستایی «پئهسه» به معنای خوره زده
(و نیز خوره، برص) است (ص 88). در آبان یشت نیز به قرنطینه کردن و دور نگاه داشتنِ
خورهزدهها اشاره شده است (ص 275).
در بسیاری از آیات عهد عتیق و عهد جدید مطالبی در زمینۀ بیماری جذام و علامتها و
سیر آن آمده است. ظاهراً در آن ادوار این مرض در منطقۀ فلسطین شیوع داشته است (به
عنوان نمونه در خصوص شیوع بیماری، نک : لوقا، 4:27؛ دربارۀ درگیری اعضای بدن، نک
: سفر خروج، 4: 6 ؛ سفر لاویان، 13: 44؛ کتاب دوم تواریخ، 26: 19؛ دربارۀ شکل
علامتها، نک : سفر لاویان،13: 2, 24 ؛ سفر خروج، 4: 6 ؛ کتاب دوم پادشاهان، 5:
27). یادآوری میشود در کل کتب مقدس واژهای خاص برای این بیماری ارائه نشده است.
آنچه بیشتر به چشم میخورد، طیفی است وسیع از شرایطی که باعث تغییر شکلهای جسمانی
میشود
با دقت در آیات کتاب مقدس چند نکته مشخص میشود. یکی آنکه بیماری به نوعی عذاب
خداوند برای گناهکاران تعبیر میشود و دیگر اینکه این بیماری موروثی و مسری تلقی میشود
(برای مثال، نک : سفر اعداد، 12:10). با این حال، چون نزدیک به 30 بیماری متفاوت
وجود دارد که علامتهای آنها مشابه علامتهای مراحل ابتدایی یا انتهایی جذام است،
بسیاری از اشارات کتاب مقدس در مورد جذام در واقع بیماری جذام نیست. مثلاً آیۀ 27
از باب 5 کتاب دوم پادشاهان به احتمال قوی اشاره به برص یا پیسی دارد. همچنین
علامتهایی که در آیات 9-11 و 20 و 42 باب 13 سفر لاویان ذکر شده است، نمیتواند
نشانههای جذام واقعی باشند. در هر حال، نگاه توأم با وحشت و نفرت به این بیماری و
جذامیان باعث پیدایش شعائر و تدوین مقررات مبسوط در خصوص تشخیص و درمان بیماری،
بازگشت بیمار به زندگی دینی و اجتماعی و یا تبعید جذامیان از اجتماع شده بود (جودائیکا،
XII/651-652 ؛ سوی، ذیل جذام ؛ دربارۀ برخی از این شعائر، نک : سفر لاویان، 13 : 5
- 44). بیماران مشکوک باید لباسهای گشاد میپوشیدند و دهان خود را با پارچه میپوشاندند.
استفاده از کلاه یا سربند ممنوع بود و تا زمانی که بیماری تداوم داشت، فرد بیمار
باید دور از دیگران و تنها زندگی میکرد (کتاب دوم پادشاهان، 15:5 ؛ سفر اعداد،5:
2-3, 12: 14-15).
جذام از منظر کتاب مقدس صرفاً یک بیماری نیست، بلکه موقعیتی است منفی که معنای طرد
از اجتماع و فراموش شدن از آن متبادر میشود. این تحقیر قربانیان جذام تا 000‘ 2
سال ادامه یافت، به طوری که به یک سنت یهودی ـ مسیحی تبدیل شد. تا اویل سدههای
میانی (1100-1300م/493-699 ق) تشخیص جذامیان و جدا کردن آنها از اجتماع به دست
روحانیون صورت میگرفت (کارمایکل، «جذام...1»، 838). اصولاً بازگشت بیماران به شهر
خود غیرممکن بود و به ندرت صورت میگرفت. گاهی جذامیان در جذامخانهها زندگی میکردند،
که هزینۀ ساختن آنها را کلیسا یا مردم میپرداختند، اما گاهی نیز برای گذران زندگی
ناگزیر از گدایی بودند. قوانین نیز به وحشت اغراقآمیز از این بیماری دامن میزدند.
همواره فاصلۀ جذامیان با دیگران رعایت میشد؛ به همین سبب، نشانههای نمادین برای
مشخص کردن آنها در نظر گرفته شد (برای برخی از این نشانهها، نک : همانجا). همچنین
جذامیان در روزها و ساعات خاصی اجازۀ خرید داشتند (همو، «تاریخ...2»، 197).
قوانین مربوط به جذام و جذامیان را پادشاهان (مانند پپن یا شارلمانی) و آباء کلیسا
(مانند گریگوریوس دوم) وضع میکردند. ظهور جذامخانهها در اروپا در فاصلۀ قرنهای
7-11م/ 1-5 ق، گواهی است بر شیوع این بیماری در اروپای قرون وسطى (ال، 512-514 ؛
سوی، همانجا). جنگهای صلیبی نیز به گسترش این بیماری در اروپا، حتى در میان
خاندانهای سلطنتی دامن زد (همانجا). اوج فعالیتهای ساخت جذامخانهها بین سالهای
1150-1300م/545-699 ق بوده، و فرانسه بهتنهایی 000‘2
جذامخانه داشته است (کارمایکل، نیز سوی، همانجاها). هر چند در سدههای میانه
مسیحیان پذیرفتند تا خدمات مذهبی، غذایی و پوشاک به جذامیان بدهند، اما خبری از
مراقبتهای بهداشتی نبود (سوی، همانجا).
نگاه تحقیرآمیز به جذامیانْ خاصِ دنیای غرب نبود، بلکه در بیشترِ جوامع، از شرق
آسیا گرفته تا شبه جزیرۀ هند، قوانین و سنن به این بیماری به چشم نفرت و تحقیر مینگریستند.
در همۀ این جوامع جذامیان گناهکارانی محسوب میشدند که کیفر گناه خود را میدیدند و
بنا بر این، ازدواج با آنها یا حتى اولاد آنها ممنوع بود. تشابهات فرهنگی میان شرق
و غرب بسیار است (کارمایکل، «جذام»، همانجا). در این میان، تنها استثناء جوامع
اسلامی بودند. مسلمانان معمولاً جذامیها را مطرود و منحرف و بیبند و بار نمیشمردند
(همانجا؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). مورخان یکی از علل اصلی این تفاوت دیدگاه را عدم
شناخت صحیح و تعریف دقیق دنیای غرب از این بیماری و هویتبخشی به بیماران جذامی میدانند؛
زیرا نه در آثار بقراطی توصیف دقیقی از این بیماری دیده میشود، نه در آثار متعدد
جالینوس (دالس، 337 ؛ قس: جالینوس، 507-509).
حضور جذام در خاورمیانه از اوایل عصر مسیحیت ثابت شده است. قطعیت این موضوع برمیگردد
به علامتهای یافتشده بر روی استخوانهای دو اسکلت متعلق به حدود 500 م در ناحیۀ
اسوان مصر (دالس، همانجا). معمولاً آیات 49 سورۀ آل عمران (3) و 110 سورۀ مائده (5)
را که در هر دو آنها به درمان فرد «اَبرَص» توسط عیسى (ع) اشاره شده است، به بیماری
جذام مربوط میدانند، اما احتمال اینکه منظور قرآن کریم از برص در این دو آیه همان
پیسی باشد، کم نیست. با این همه، مسلمانان نیز عموماً به جذام به چشم یک بیماری
عادی نگاه نمیکردند و این در احادیثی که از پیامبر (ص) در مورد بیماری جذام روایت
شده است، دیده میشود؛ مثل توصیۀ آن حضرت به دوری جستن از فرد جذامی و عدم تماس با
او و یا اینکه فرار از دست جذامی به مثابۀ فرار از دست شیر است (بخاری، 7/17؛ ابنقتیبه،
4/68؛ تبریزیان، 525؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). احادیثی چون: «لاتدیمو النظر الی
المجذومین» و نیز «من احتکر علی المسلمین طعاماً ضربه الله بالجذام و الافلاس» نیز
بر همین معنی دلالت دارد (ابنماجه، 2/729، 1172). هر چند گاهی جذام نوعی عذاب
الٰهی محسوب میشد (همانجاها؛ نیز دالس، همانجا)، اما در متون فقهیِ اسلامی جذام،
مانند صغر سن و بردگی و دیوانگی، نوعی ناتوانی شمرده میشود که احکام خاصی را ایجاب
میکند. موضوعی که همواره در مورد جذام محل بحث بوده، مسری بودن یا نبودن آن بوده
است. هر چند از روایات چنین برمیآید که جذام را یک بیماری مسری میدانستند (همانجا)،
اما در متون طبی اسلامی، آنجا که آسیبشناسی و درمانهای بیماری شرح داده شده، هیچ
اشارهای به لزوم قرنطینه کردن جذامیان نشده است (نک : دنبالۀ مقاله)؛ روایتهای
فقهی در خصوص جذام طیف وسیع رفتاری از آزادی کامل عمل (زندگی در میان مردم در شهرها)
تا قرنطینۀ دائم در جذامخانهها را شامل میشود (همانجا) که این تفاوت را میتوان
به تفاوت مراحل بیماری تعبیر کرد. کلاً قوانین فقهی برای جذامیان همان قوانینی
بودند که برای دیوانگان جاری بود، مثل حق طلاق در صورت ابتلا به جذام برای همسر
بیمار. در فقه مالکی مردی که جذامِ پیشرفته دارد، از همخوابگی با زنان و کنیزان خود
بر حذر داشته شده است (حطاب، 5/168؛ برای اطلاعات بیشتر در اینباره، نک : مالک،
2/612).
نگاه انسانی به بیماران جذامی و ارزش قائل شدن برای حقوق مدنی و اجتماعی آنها را در
مطالبی در کتاب البُرصان و العُرجان جاحظ (ص 27-170) و عیون الاخبار ابنقتیبه
(3/63-67) میتوان دید. این نگرش کاملاً با نگرش جهان غرب به جذامیان متفاوت بود،
زیرا از منظر کلیسا فرد جذامی از لحاظ اجتماعی مردهای محسوب میشد که هیچگونه
حقوق قانونی بر مایملک خود نداشت و حتى طی مناسکی مذهبی در یک گور میایستاد و کشیش
بر سرش خاک میپاشید. او به معنای حقیقی کلمه مردهای متحرک بود (اُنیل، 274). به
نظر مایکل دالس، هرچند در جهان اسلام نیز جداسازی جذامیان در مقاطعی وجود داشت و
فرد جذامی از بسیاری از حقوق خود ازجمله حق ازدواج محروم میشد، اما در اروپا جذام
نه تنها یک بیماری جسمانی، بلکه یک آسیب روانی محسوب میشد؛ گمان میرفت که این
بیماری بسیار مسری است و جذامیان حتى پس از تشخیص بیماری و جدا کردنِ آنها از جامعه
در معرض عقوبتهای مذهبی و مجازاتهای دیگر بودند. آنان جزو گروههای پست اجتماعی یعنی
فاحشهها، همجنسگرایان، مرتدان و یهودیان به شمار میآمدند (کارمایکل، «تاریخ»،
197).
سیر تفکیک جذامیان در ادوار اسلامی را میتوان از گزارشهای تاریخی دریافت. ولیـد
بـن عبدالملک (سل 86-96ق/ 705-715م) در زمان حکومت خود دست به اقدامی جدید زد و آن
جداسازی جذامیان از بقیۀ مردم و برقراری مستمری برای ایشان بـود (عیسى بک، 10؛ نیز
نک : طبری، 6/496). در اواخر سدههای میانه محتسبان در مصر از ورود جذامیان به
حمام جلوگیری میکردند. در نواحی غربی جهان اسلام نیز برخی از مناطقِ شهرها مخصوص
جذامیان شد که غالباً خارج از حصار شهر و در مجاورت قبرستانهای مخصوص جذامیان بود (دالس،
338). در آناتولی، عثمانیان در کنار ساختن بیمارستان جذامخانه نیزمیساختند. در
زمان مراد دوم(سل 824-848 ق/1421-1444م) نوانخانهای مخصوص جذامیان در ادرنه
ساخته شد و تا دو قرن پابرجا بود. سلطانسلیم(سل 918-926ق/1512-1520م) در 920ق/
1514م جذامخانهای نزدیک استانبول ساخت و سلیمان دوم (سل 926-974ق/1520-1566م) در
936ق/1530م جذامخانهای در اسکوتاری بنا کرد که هر دو بر جا ماندهاند (همانجا).
طبسنتی و روشهای درمانی: واژۀ «لپرا1» ــ که در یونانی بـه معنی نوعی بیماری
پوستـی است ــ در آثـار بقراطی دیده میشود. رسالهای نیز دربـارۀ «داء الفیل2» ــ
یکی از واژههایی که بـر جذام دلالتمیکند ــ به لوکرسیوس، فیلسوف قرن 5 قم نسبت
داده شده، اما تألیف آن به احتمال زیاد 3 یا 4 قرن پس از این تاریخ است. در حدود
250قم، استراتو3 دربارۀ «داء الفیل» بحث کرد و آرخاگاتوس4 که در اواخر قرن 3 ق م
میزیسته، ضمادی برای معالجۀ این بیماری تهیه کرده است (نوتن، 29-30). با این حال،
نخستین توصیف روشن این بیماری از آرتایوس کاپادوکی است که حدود سال 50 م میزیسته
است (همو، 205). در مجموع دیدگاه طب یونانی در خصوص بیماری جذام که تقریباً بدون
تغییر وارد طب دورۀ اسلامی شد، نوعی نگاه بهداشتی ـ اخلاقی بود، هر چند بعدها
طبیبان مسلمان جنبههای پزشکی آن را تقویت کردند. بر پایۀ دیدگاه یونانی، این
بیماران، بیماری خود را هم از طریق توارث و هم از طریق واگیری منتقل میکردند.
مسلماً منظور اطبای یونانی و بعداً اسلامی از وراثتی بودن بیماری آنچه امروز از علم
توارث مستفاد میشود، نبوده است؛ بلکه منظور مهیا بودن اسباب بهداشتی و اخلاقی و
اجتماعی انتقال بیماری به دیگران بهویژه از مادران جذامی به فرزندان بود. یوحنا بن
ماسویه (ح 163 یا 172-243ق/780 یا 788م-857 م) اثری با عنوان فیالجذام داشته (ابن
ابی اصیبعه، 1/183) که متأسفانه نسخهای از آن در دست نیست، ولی کهنترین متنی که
در پزشکی دورۀ اسلامی به طور مبسوط در مورد جذام به بحث پرداخته، فردوس الحکمۀ ابن
ربن است (نک : ص 318-325).
پس از ابن ربن، دیگر پزشکان اسلامی نیز نظرات کم و بیش مشابهی ارائه کردند که در
این میان ثابت بن قره جذام را یکی از بیماریهای عمدۀ هفتگانه، شمرده است؛
بیماریهای دیگر عبارتاند از جرب، جدری (ه مم)، حصبه، بخر، رمد و امراض وبائیه
(ص 7، 138-141)، رازی (23(2)/1-33، 47-72، 88-120)، اهوازی(1/310- 311،
2/194-196)؛زهراوی( التصریف...،
1/435-436)،ابنسینا(3/1951-1955)،اخوینیبخاری(ص583) وجرجانی (ذخیره...،594-597،
الاغراض...، 824- 829) شرح جامعتر و نظاممندتری ارائه کردهاند (قس:
جالینوس،507 بب ؛یعقوبی، 329-330، 343؛ کشکری، 537-541؛ ابوالحسن طبری، 151-154؛
ابنمطران، 36؛ ابنقف، 1/155، 2/48-50؛ نفیس، 663-665).
در ترجمۀ لاتینی قسطنتین افریقیهای از کتاب علی بن عباس اهوازی واژۀ لپرا نخستین
بار در برابر جذام به کار رفت. به عقیدۀ دالس این معادلگذاری باعث سردرگمی در درک
مفهوم این بیماری توسط طبیبان آتی شد، زیرا این واژۀ بقراطی بر گسترۀ وسیعی از
بیماریهای پوستی دلالت میکرد (نک : EI2, S, 271). بـه اعتقاد وی، زهراوی (همانجا،
نیز نک : جراحی....، 44-45) برای نخستین بار نشانههای عصبشناختی بیماری جذام را
توصیف کرد، هر چند بعداً این نشانههای بسیار مهم در افتراق علامتهای پوستی جذام با
دیگر بیماریهای پوستی نظیر برص، کمتر مورد توجه پزشکان قرار گرفت.
پزشکان دورۀ اسلامی در سببشناسی این بیماری از نظریۀ اخلاط استفاده میکردند. به
نوشتۀ ابن سینا: جذام از بیماریهای بسیـار بد است. سبب جـذام انتشار یافتن خلط
مراری سودا در سراسر بـدن است که مزاج اندامهای تـن را فاسد میکنـد، شکل و هیئت
آنها را تبـاه میگرداند و در نتیجه وقتـی استحکام یابـد، پیوند اندامها را از هم
مـیگسلد و آنها را میخورد و اندام چرکین میشود و مـیافتد (3/1951، نیز نک :
ترجمـه، کتاب 4، ص 397). در این باور منشأ پیدایش جذام عناصر درونی و برونی بدن
هستند. از جمله مهمترین عناصر درونی کبد، و از عناصر بیرونی خوردن غذاهای خاص با
مسدود شدنِ منافذ پوستی است (همانجا، نیز نک : ترجمه، همان کتاب، ص 398).
همانطور که گفته شد، جذام را هم از بیماریهای واگیر میدانستند و هم نوعی بیماری
موروثی. به گفتۀ ابنسینا، جذام گاهی از پدر و مادر به بچه منتقل میشود. ممکن است
انسان در شرایطی که هنوز نطفهای بیش نیست به نوعی سوء مزاج گرفتار آید و مایۀ
جذامی شدن را با خود به دنیا بیاورد (همانجا). یکی از این شرایط باردار شدن زن قبل
از پاک شدن از حیض عنوان شده است. از جمله عوامل محیطی که ابتلا به جذام را تسهیل
میکند، گرمای هوا و بدی غذا ست. سیر بیماری جذام از منظر طب سنتی از دست و پا و
اندامهای نرم آغاز میشود، سپس ریزش مو در اندامهای نرم، تغییر رنگ و چرکین شدن
آنها و نهایتاً مبتلا شدن کل بدن رخ میدهد. در طب سنتی همواره جذام با سرطان
مقایسه شده است واین دو بیماری با تفاوتهای اندک تقریباً یکی دانسته شدهاند. ابن
سینا این تفاوت را صرفاً در امکان جلوگیری از پیشرفت بیماری جذام به شرط درمان
مناسب میداند، در حالی که در سرطان چنین امکانی وجود ندارد. در قیاس این دو بیماری
جرجانی عبارت جالبی دارد و آن این است: «سرطان جذام یک عضو است ]و[ جذام سرطان همۀ
تن» (ذخیره، 594).
جرجانی نشانههای بیماری جذام را به ترتیب تقسیمبندی کرده است: 1. تغییر رنگ بدن و
چشم، 2. تنگی نفس، 3. عطسه، 4. گرفتگی منافذ بینی و کاهش حس بویایی. 5. نازک شدن و
ریزش موها، 6. تعریق زیاد به خصوص در سر و صورت و سینه، 7. بدبو شدن عرق و نفس فرد،
8. تغییر خلق و خو و به قول او اخلاق سودایی، 9. سفتی و سنگینی اندامها در خواب،
10. ریزش ابرو و پوست روی آن، 11. افتادن ناخنها یا ایجاد شکاف در آنها، 12. کلفتی
لبها و ایجاد غدد در اندامها و کریه شدن چهره، 13. تجمع خون در مفاصل، 14. خورده
شدن بینی و اندامها، 15. ضعیف شدن نبض و تحلیل قوای بدن بیمار (همانجا).
در طب سنتی نخستین گام در درمان جذام را فصد، ایجاد استفراغ و حجامت میدانند و در
اینباره بسته به مرحلۀ بیماری روشهای متعددی ارائه میکنند (ابن ربن، 319-321؛
ثابت بن قره، 138؛ اخوینی،585 ؛ ابوالحسن طبری، 2/152-153؛ اهوازی، 2/194-196؛
کشکری، 541؛ ابنقف، 2/48؛ نفیس، 665). علاوه بر آن استفاده از ترکیبات دارویی مفصل
و متنوع و نیز برنامۀ غذایی خاص برای بیماران از جایگاه ویژهای برخوردار است. به
عنوان مثال یکی از مفیدترین نسخههای درمانی برای جذام ترکیبی است از هلیلۀ زرد و
سیاه، حلوا، صمغ انگدان، مویز بیهسته که پس از پختن و ترکیب آن با عسل مریض باید
آن را بخورد و ضمن روغن مالیدن به بدن خود زیر آفتاب بنشیند و این دستور را تا 7
روز اجرا کند (ابن سینا، 3/1954).
غذاهای زود هضم و خوب کیموس مثل آبگوشت سادۀ پرندگان خوشگوشت، ماهی تازۀ سبک گوشت
و مواردی از این دست برای جذامیان توصیه شده است. وعدۀ غذایی جذامیان در روز باید
دو بار باشد و یک بار غذا خوردن برای ایشان زیانآور است. از جمله روشهای درمان
جذامیان در مراحل پیشرفته استفاده از داغ بوده است. ابوالقاسم زهراوی در قرن 4ق/10م
پس از ارائۀ راههای درمانی و معالجات مختلف برای جذامیان در مواردی که مداوای آنها
مؤثر نیفتاده، و بیماری در مراحل پیشرفته است، داغ را پیشنهاد، و بر لزوم استفاده
از 5 داغ تأکید میکند. یکی بر وسط سر، دومی در بالای پیشانی روی رستنگاه موی سر،
دو تا بر دو گوشۀ بالای پیشانی و یکی هم در گودی پشت روی گردن (زهراوی، جراحی، 44).
او همچنین در مورد اندامهایی که دچار تخدیر و بیحسی شدهاند، استفاده از داغ را
توصیه و تأکید کرده است: «میبایستی کسی اقدام کند که از کالبدشناسی اندامها و محل
بیرون آمدنِ اعصابِ محرک بدن از میان ستون مهرهها آگاهی کامل داشته باشد» (همان،
45).
اطبای سنتی متأخرتر نیز برای درمان جذام به ویژۀ عوارض آن مثل سفیدی و ریزش مو
دستورهایی دادهاند که چیزی اضافه بر گفتههای پیشینیان ندارد (حکیم مؤمن، 14؛
سیوطی، 172-173؛چغمینی، 106؛کرمانی، 272؛ ابنجزار، 653-654؛ ابنازرق، 179-181).
باورهای عامیانه: با آنکه استفاده از اصطلاحات طبی نوین در تعریف جذام و به کارگیریِ
نامهای علمی جدید در دورۀ قاجار از سوی اطبـای تحصیلکرده متداول شد (برای نمونه،
نک : معتمد الاطباء، 620-621)، اما استفاده از روشهای محلی و مردمی همچنان به قوت
خود باقی بود. بخش عمدهای از ساختار باور عامه در مورد بیماری جذام منبعث از
احادیث و روایتهای منسوب به پیامبر اسلام (ص) و امامان شیعه (ع) است. این روایتها
که در قالب «طب النبی»، «طب الائمه» یا «طب الرضا»، تدوین شدهاند، بیشتر اندرزهایی
در حوزۀ بهداشت فردیاند؛ مثلاً از قول پبامبر (ص) نقل شده که حرف زدن با فرد جذامی
مکروه است، مگر آنکه بین آنها فاصلهای به اندازۀ یک ذراع باشد (تبریزیان، 525؛ ابنطولون،
244). همچنین از آن حضرت نقل شده است که سرماخوردگی، باعث از بین رفتن جذام میشود
و یا «هر یکی از ما ریشهای از جذام دارد و اگر سرما بخورد، آن ریشه از بین میرود»،
بنابراین، «هر کس از شما احساس سرماخوردگی کرد، یا دملی بر بدنش پیدا شد، خداوند را
برای این عافیت شکر کند» (تبریزیان، 526، برای دیگر احادیث، نک : 522-524). همچنین
روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که خاک مدینه جذام را پاک میکند (ابنبسطام،
509). در روایتی دیگر آن حضرت خوردن عسل را همراه با قرائت سورۀ انعام درمان جذام
دانسته است (همو، 508). از قول امام رضا (ع) نیز آمده که حاملگی در دوران حیض باعث
تولد نوزاد جذامی خواهد شد ( الرسالة ...، 27). در روایتی از پیامبر اسلام (ص) آمده
است که برای مداوای جذام، فرد جذامی به مدت 7 روز، روزانه 7 خرما از اطراف شهر
مدینه بچیند و بخورد (ابنطولون، همانجا). همچنین روایت شده است با آنکه آن حضرت
دوری از جذامی و فرار از او را توصیه کرده، و معتقد بوده است که بوی مجذوم نیز میتواند
باعث سرایت بیماری شود، در جایی دست یک جذامی را گرفت و در غذای او وارد کرد و گفت:
«بخور به نام خدا با اعتماد به خدا و با توکل به او» (همو، 245).
بخش دیگری از تصورات مردم در خصوص جذام با نقش تغذیه، به ویژه گیاهان دارویی و اثر
آنها رابطه دارد (مجلسی، 220-221؛ اسدیان، 259). همچنین ریشۀ اعتقاد به التیامبخشی
آبهای گرم محلی در نقاط مختلف ایران به خصوص در قبال بیماریهای پوستی مثل جرب و
جذام و پیسی را میتوان در عقاید عامه دانست (برای نمونه، نک : ابودلف، 368؛
قزوینی، 391؛ حمدالله، 284؛ پولاک، 419؛ نیز نک : ه د، آبگرم).
جذام در جهان: همهگیری جذام در اروپا و خاورمیانه در اوایل قرون وسطـى به اوج خود
رسید، به طوری کـه در سدههای 12-13م/6-7ق، 1٪ از کل جمعیت اروپا آلوده بودند (اُنیل،
274). این معضل بزرگ پزشکی طی سدههای 15-17م/9-11ق کاهشی بسیار چشمگیر داشت که آن
را به سبب شیوع بیماری سل و مصونیت متقابل میان این دو بیماری میدانند (اُرتنر،
252).
در دهۀ 1840م/1256-1265ق دانیل دانیلسن دانمارکی برای نخستین بار توصیف دقیق علمی
از جذام ارائه کرد. در 1873م/1290ق گرهارد آرموئر هانسن نروژی موفق به کشف عامل
اصلی بیماری جذام شد. در همان زمان که هانسن به نحوۀ توزیع این بیماری در مناطق
مختلف جغرافیایی توجه داشت و ماهیت این بیماری را به عنوان یک عفونت مسری گرمسیری
تعیین میکرد، یک کشیش کاتولیک به نام دامین دوفوستر با رفتن میان جذامیان هاوایی و
زندگی با آنها سعی کرد نگاه انسانی به این بیماری و درمان جذامیان را رواج دهد، هر
چند خود مبتلا شد و جان خود را از دست داد (کارمایکل، «جذام»، 839).
با وجود پیشرفت علم پزشکی و کشف درمان جذام هنوز تغییر دیدگاه منفی مردم به این
بیماری نیازمند تلاش است. از سال 2001م/1380ش سازمان بهداشت جهانی با ارائۀ طرحی
جامع و به کارگیریِ روشهای جدید درمانیِ چند دارویی و رایگان تلاش میکند جذام را
در کشورهایی که این بیماری بومیِ آنها ست و در دیگر نقاط جهان مهار و ریشهکن کند.
بیش از 91٪ از موارد تخمینی جذام تنها در 16 کشور جهان پراکنده شدهاند. شمار موارد
مشکوک به جذام در 1997م/ 1376ش به 115میلیون نفر میرسید، در حالیکه کل موارد جدید
جذام در سال 2005م/1384ش در جهان 499‘296 نفر بوده است («سازمان...1»، 310-312).
جذام در ایران: جذام از جمله امراض بومی ایران است. مناطق عمدۀ گسترش جذام در ایران
سواحل غربی دریاری خزر، خمسه، آذربایجان، کردستان و خراسان هستند (دایرةالمعارف...،
1/731؛ سرمدی، 2/242). پولاک مناطق جذامخیز را ولایت خمسه بین تبریز و قزوین و
مرکز آن زنجان و دو منطقۀ خلخال و قرهداغ دانسته است (ص 474) و ظاهراً به خوبی به
تمایز میان دیگر بیماریهای پوستی با علامتهای مشابه جذام مثل برص و بیماریهای انگلی
پی برده بوده است (ص 475). گوبینو نیز به جذامیان منطقۀ سرپل کنار قافلانکوه اشاره
کرده، و گسترۀ آنها
را از زنجان تا تبریز برشمرده است (ص 467). شلیمر هم مفصلاً دربارۀ بیماری جذام و
شرایط آب و هوایی مساعد برای ابتلا به آن اظهارنظر کرده است(ص 228-255).
در1311ش/1932محدود 400 جذامی در جذامخانههای مشهد و بوشهر و دیگر روستاهای ویژۀ
جذامیان میزیستند (روستایی، 1/473).
موارد ابتلا به جذام از 1364ش/1985م روندی رو به کاهش داشته است، به طوری که شمار
موارد کشفشده در 1370ش، 189، و در 1380ش، 97 بوده است («تاریخچه...»). مناطق بومی
این بیماری در حال حاضر استانهای آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل، گیلان، مازندران،
گلستان، خراسان، سیستان و بلوچستان، هرمزگان، بوشهر، خوزستان، لرستان، کرمانشاه،
کردستان، قزوین، زنجان و تهران است (همانجا). در 1371ش میزان شیوع جذام در ایران
4/0 در هر 10 هزار نفر بود، این میزان در 1375ش به 12/0 در هر 10 هزار نفر و در
1380ش به 06/0 در هر 10 هزار نفر رسید. این آمار نشانگر مهار بیماری و ورود کشور به
مرحلۀ حذف کامل آن است. یکی از علل مهم وتأثیرگذار در عدم توفیق کامل برای درمان و
ریشهکنیِ جذام همانا تداوم نظر منفی عموم نسبت به این بیماری است که جذامیان را
منزوی و سرخورده میسازد و از مراجعۀ آنها به مراکز درمانی برای تشخیص و درمان
جلوگیری میکند. هنوز هم در ایران واژۀ جذامی مساوی است با تحقیر، تنفر، وحشت و
دوری گزیدن. زمانی این دوری جستن نوعی قرنطینۀ طبی به منظور پیشگیری از سرایت
بیماری محسوب میشد. به همین منظور نیز
جذامخانههایی در نقاط مختلف کشور دایر شد.
یکی از مشهورترین جذامخانههای معاصر ایران آسایشگاه بابا باغی تبریز بوده است.
محلی فعلی این آسایشگاه در قریۀ بابا باغی در حومۀ تبریز با زیربنایی بالغ بر 35
هزار مـ 2 شامل یک بیمارستان قدیمی، یک بیمارستان جدید، داروخانه، آزمایشگاه،
رادیولوژی و درمانگاه است (سرمدی، 2/248-249).
ابن جذامخانه به سبب فیلم مستند معروفِ «خانه سیاه است» اثر فروغ فرخزاد، معروف
است. از دیگر جذامخانههای مشهور ایران آسایشگاه محراب خان در مشهد است که در دورۀ
قاجار وقف آستان قدس رضوی شد. همچنین در اطراف مهاباد نیز ساختمانهایی برای زندگی
جذامیان اختصاص یافتند، مثل دهکدۀ جذامینشین سیاهقل، دهکدۀ کلبر رضاخان و دهکدۀ
بصری (همو، 2/251-252). امروزه مسئولیت جذامیان با ادارۀ سل و جذام مرکز مدیریت
بیماریها در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی است و این بیماران همچون دیگر
مبتلایان به بیماریهای عفونی مسری در بخشهای عفونی و بیمارستانهای مربوط نگهداری میشوند.
مآخذ: آصفی، ولیالله، جذامشناسی، تهران، 1361ش؛ ابنابیاصیبعه،احمد،عیونالانباء،
به کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299ق/1883م؛ ابنازرق، ابراهیم، تسهیل المنافع، بیروت،
المکتبة الشعبیه؛ ابنبسطام، عبدالله و حسین ابن بسطام، طب الائمه(ع)، بیروت،
1417ق/1996م؛ ابنجزار، احمد، زاد المسافر، به کوشش محمد سویسی ودیگران، تونس،
1999م؛ ابنربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمدزبیر صدیقی، فرانکفورت،
1416ق/1996م؛ ابنسینا، القانون، به کوشش ادوار قش و علی زیعور، بیروت،
1413ق/1993م؛ همان، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370ش؛ ابنطولون، محمد،
المنهل الروی فی الطب النبوی، به کوشش زهیر عثمان جعید، بیروت، 1416ق/1996م؛ ابنقتیبه،
عبدالله، عیون الاخبار، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابنقف،
ابوالفرج، العمدة فی الجراحة، حیدرآباد دکن، 1356ق؛ ابنماجه، محمد، سنن، به کوشش
محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1373ق؛ ابنمطران، اسعد، بستان الاطباء، به کوشش مهدی
محقق، تهران، 1368ش/1409م؛ ابنهندو، علی، مفتاح الطب و منهاج الطلاب، به کوشش مهدی
محقق و محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1368ش؛ ابوالحسن طبری، احمد، المعالجات البقراطیة،
چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1410ق/1990م؛ ابودلف، مسعر، «الرسالة
الاخرى (رحلة)»، مجموع فی الجغرافیا، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1407ق/1987م؛
اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344ش؛ اسدیان خرمآبادی،
محمد، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358ش؛ اشه، رهام، آموزۀ پزشکی
مغان، پاریس، 2000م؛ اهوازی، علی، کامل الصناعة، قاهره، 1294ق؛ بخاری، محمد، صحیح،
بیروت، دارالکتب العلمیه؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری،
تهران، 1361ش؛ «تاریخچۀ جذام»، پایگاه اطلاع رسانی پزشکی شفا (نک : مل :
ایرشفا1)؛ تبریزیان، عباس، فی طب الرسول المصطفى، تهران، 1423ق/2002م؛ تهانوی، محمد
اعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجیه و دیگران، کلکته، 1862م؛ ثابت ابن
قره، الذخیرة فی علم الطب، قاهره، 1928م؛ جاحظ، عمرو، البرصان و العرجان، بیروت،
1410ق؛ جالینوس، کتاب الى غلوقن فی التأنی لشفاء الامراض، ترجمۀ حنین بن اسحاق،
قاهره، 1981م؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، به کوشش حسن تاجبخش، تهران،
1385ش؛ همو، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، 1355ش؛ چغمینی، محمود،
قانونچه، قم، 1378ق/1337ش؛ حطاب، محمد، مواهب الجلیل لشرح المختصر الخلیل، بیروت،
1416ق؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفه، به کوشش محمود نجمآبادی، تهران، مصطفوی؛ حمدالله
مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش گ. لسترنج، لیدن، 1331ق/ 1913م؛ خاقانی شروانی، دیوان،
به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1368ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ رازی، محمد بن زکریا،
الحاوی، حیدرآباد دکن، 1390ق/ 1970م؛ الرسالة الذهبیة، به کوشش محمدمهدی نجف، قم،
1402ق/1982م؛ روستایی، محسن، تاریخ طب و طبابت در ایران، تهران، 1382ش؛ زهراوی، خلف،
التصریف لمن عجز عن التألیف، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت،1406ق/1986م؛
همو، جراحی و ابزارهای آن (ترجمۀ بخش سیام همان)، ترجمۀ احمد آرام و مهدی محقق،
تهران، 1374ش؛ سرمدی، محمدتقی، پژوهش در تاریخ پزشکی و درمان جهان از آغاز تا عصر
حاضر، تهران، 1378ش؛ سیوطی، الرحمة فی الطب والحکمة، به کوشش محمداحمد طماوی، قاهره،
عبدالحمید احمد حنفی؛ طبری، تاریخ؛ عهد قدیم؛ عیسى بک، احمد، تاریخ البیمارستانات
فی الاسلام، بیروت، 1401ق/1981م؛ قرآن کریم؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت،
1380ق/1960م؛ کرمانی، محمدکریم، دقائق العلاج فی الطب البدنی، بمبئی، 1315ق؛ کشکری،
یعقوب، کناش فی الطب، به کوشش علی شیری، بیروت، 1414ق/1994م؛ گوبینو، ژ. آ.،
سفرنامه، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، 1367ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مالک بن انس،
الموطأ، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، 1406ق/1985م؛ مجلسی، محمدباقر، حلیة
المتقین، تهران، 1371ش؛ معتمدالاطباء، جواهر الحکمة، تهران، 1304ق؛ نفیس بن عوض،
شرح الاسباب و العلامات، به کوشش عبدالمجید، کلکته، 1251ق/1836م؛ نفیسی،علیاکبر،
فرهنگ، تهران، 1343ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، 1928م؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»،
همراه الاعلاق النفیسۀ ابن رسته، به کوشش دخویه، لیدن، 1309ق/1891م؛ نیز:
Carmichael, A., »History of Public Health«, The Cambridge World History of Human
Disease, Cambridge, 1999; id, »Leprosy«, ibid; Dols, M., »Disease of Islamic
World«, ibid; EI2, S; Ell, S., »Disease of Ecologies of Europe«, The Cambridge
World History of Human Disease, Cambridge, 1999; Harrison, R. K., »Leprosy«,
International Standard Bible Encyclopedia, 1986; Herodotus, The History , tr. G.
Rawlinson, 2000; The Holy Bible ; Irshafa , www. irshafa. ir/post-3315, aspx;
Judaica ; Lucretius, De Rerum Natura , tr. W. H. D. Rouse, London, 1953; Nutton,
V., Ancient Medicine, London/NewYork, 2005; O’Neill, Y., »Disease of the Middle
Ages«, The Cambridge World History of Human Disease, Cambridge, 1999; Ortner,
D., »Disease in the Pre - Roman World«, ibid; Schlimmer, J. L., Terminologie
Medico - Pharmaceutique , Tehran, 1970; Souvay, Ch. L. and J. F. Donovan,
»Leprosy«, Catholic Encyclopedia , 1913; World Health Organization, www. who.
Int/wer.
پیمان متین