responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 17  صفحه : 6443
جبه خانه
جلد: 17
     
شماره مقاله:6443


جُبّه خانه، محل ساخت و نگهداری ساز و برگ جنگی، نیز در اصطلاح خود این گونه ساز و برگ. واژۀ جبه که به‌معنای ردا و لباس نیز به کار می‌رود (قلقشندی، 1/453، 2/151، 3/294)، اصلاً واژه‌ای مغولی و به معنای زره است («دائرة‌المعارف...1»، VII/183) که به صورتهای جبا، جبکی، جبلا (رشید‌الدین، 3/2347-2348) و جیبا (عبدالرزاق، 2/22) نیز در آثار ترکی، فارسی و عربی دیده می‌شود (نک‌ : بخاری، 140؛ ابن منظور، نیز قاموس، مادۀ جبب).
به گزارش هامر پورگشتال (2/919) کهن‌ترین جبه خانه در 54 ق/674م بر کرانۀ رود نیل توسط عربها ساخته شد، اما جبه خانه به معنای امروزی بیشتر به وسیلۀ عثمانیان رواج یافت و از همین راه در زبان فارسی نیز متداول شد (نک‌ : دنبالۀ مقاله). جبه‌خانه در زبان فارسی به معانی اسلحه خانه، زراد‌خانه و قور‌خانه و یا محل ذخیرۀ جنگی به کار رفته است ( لغت‌نامه ...، ذیل جبا خانه؛ انوری، 143؛ نصیری، 2؛ ابوبکر طهرانی، 1/112؛ ورهرام، 203). در منابع عربی جبه خانه به صورت جبخانه (جمع آن: جبخانات، نک‌ : ترک، 89)، یا جباخنه (جبرتی، 6/40) آمده است؛ در حالی که ترکی، عربی و فارسی برای جبه خانه وظایفی تقریباً مشترک تعریف شده است (نک‌ : دنبالۀ مقاله).
معنای جبه به تدریج علاوه بر سلاحهایی سرد همچون تیر و کمان و سپر و شمشمیر، وسایل و جنگ‌افزارهای پیشرفته‌تری همچون توپ و گلوله و باروت را نیز در بر گرفت و آن گاه بر مراکز تولید و نگهداری توپخانه، باروت و هر وسیلۀ جنگی دیگر و حتى به معنای جایگاه کشتی‌سازی هم اطلاق شد (پاکالین، I/264؛ جبرتی، 4/222؛ کمپفر، 90؛ دوزی، I/169؛ نیز نک‌ : اوزون چارشیلی، «تشکیلات ...2»، I/610؛ هامر پورگشتال، 2/859، 860، 1090؛ ابوبکر طهرانی، 2/392؛ قس: ورهرام، 360؛ مدرسی، 183-184)؛ اما مراد از جبه خانه در منابعی که خبر از انتقال یا گسیل داشتن آن آمده، توپخانه، مهمات و تسلیحات قابل حمل است (نک‌ : دوزی، همانجا؛ قاضی احمد، 1/28؛ ابوبکر طهرانی، 2/481). در جاهایی که نشان از جبه خانه‌های ثابت می‌یابیم، کارخانه‌های اسلحه‌سازی یا انبار ذخیره و مهمات، مورد نظر است (محمد‌کاظم، 1/218، 259؛ عالم آرای صفوی، 76؛ نیز نک‌ : نوایی، 2).
جبه‌چیان و یا جبه‌دار باشیان عهده‌دار ادارۀ امور جبه خانه بودند، ولی در برخی از منابع عثمانی این سازمان را جبه چی اوجاقی خوانده‌اند (اوزون چارشیلی، «تاریخ ...3»، I/513). افراد شاغل در چنین دستگاهی، جزو قوای مخصوص دربار و دستگاه شاه بودند و همه جا وی را همراهی می‌کردند (همان، I/150؛ شوکت، 104). آنان به هنگام جنگ، وظیفۀ تأمین، حمل و توزیع تجهیزات جنگی را برعهده داشتند (اوزون چارشیلی، همان، I/513؛ پاکالین، همانجا؛ احمد راسم، 1/98) و پس از جنگ، با جمع‌آوری و تعمیر اسلحه همه را به انبار باز پس می‌فرستادند (همانجا؛ اوزون چارشیلی، همان، I/513). بالاترین مقام در سازمان جبه‌خانۀ عصر عثمانی جبه‌چی یا جبه‌چی باشی نام داشت و پس از او اوجاق کدخداسی و سپس ردۀ بلوک‌باشی بودند (همانجا).
جبه‌چی باشی یک کاتب و یک محاسب داشت که معاونان او محسوب می‌شدند (شوکت، 45). لباس جبه‌چی باشی در عثمانی شامل عمامه‌ای سفید، پیراهنی با آستینهای بلند و شلواری گشاد همچون شلوار کحالان، و زناری بر کمر و کفشی زرد بود (همو، 103-104؛ دربارۀ مستمری جبه‌چی باشی نک‌ : 65؛ میرزا رفیعا، 68؛ باستانی، 186؛ نصیری، 2).
جبه‌چیان تا آغاز قرن 14ق هم‌پایۀ بازرسان و ناظران جبه‌خانه بودند (شوکت، 104). از آنجا که قلعه‌ها و دژها اهمیت ویژه‌ای در حفظ امنیت شهرها و جلوگیری از تجاوز دشمن داشتند، جبه‌خانه‌ها را نیز بیشتر بر روی این قلعه‌ها و دژها مستقر می‌کردند (نک‌ : جبرتی، 6/41؛ ترک، 213؛ هامر پورگشتال، 2/1094)؛ به همین سبب در بسیاری مواقع، تسخیر آن نشانۀ پیروزی در جنگ، و از دست دادن آن به منزلۀ شکست حتمی بود.
در برخی جبه‌خانه‌ها علاوه بر ساز و برگ جنگی، اشیای نفیس و ارزشمندی همچون آینه، پرده‌های نقاشی و دیگر اشیای گران‌قیمتِ پیشکش شده از سوی امرای خارجی به دربار نگاه داشته می‌شد؛ این خود نمایندۀ امنیت این محل بود (میرزا سمیعا، 1/29؛ عالم آرای صفوی، 119؛ عالم آرای شاه طهماسب، 185؛ کمپفر، 149). جبه‌خانه برای پادشاهان و فرمانروایان نیز جایی امن و محل اقامت به شمار می‌رفت تا جایی که در مواقع خطر از آنجا به عنوان پناهگاه استفاده می‌کردند (نک‌ : هامر پورگشتال، 2/1144، 4/2947).
جبه‌خانه در ایران از دوران صفویه، متداول شد و در دوران افشاریه و قاجار به اوج اهمیت رسید (نک‌ : دنبالۀ مقاله). در دوران صفوی، اسلحه‌سازی مرکزی ایران، یعنی جبه‌خانۀ اصلی، در قلعه‌ای قدیمی به نام «تَبْرک» (طَبْرک) در کنار دیوار شمالی شهر اصفهان قرار داشت (کمپفر، 90؛ قس: شاردن، 57، 131). یک کارخانۀ اسلحه‌سازی دیگر نیز در ایروان بود که سلاح لازم برای مقابله با حملات عثمانیان را تأمین می‌کرد (میرزاسمیعا، همانجا). به نوشتۀ منابع دورۀ افشاریه، در هنگام حملۀ نادرشاه (سل‌ 1148-1160ق) به عثمانی، به دستور وی در قلعۀ کرمانشاهان جبه خانه‌ای با مقادیر بسیاری باروت و وسایل جنگی دیگر آماده شد (ابوالحسن گلستانه، 24؛ نیز نک‌ : محمد کاظم، 3/887). البته عثمانیان نیز در آن روزگار به جبه‌خانه مجهز بودند (همو، 3/1070). در این دوره از جبه خانۀ مرو نیز سخن به میان آمده است (همو، 3/977، 1084، 1085، 1103).
از آغاز دورۀ قاجار، جبه خانه در ایران تعدد بیشتری یافت. منابع این دوره از جبه خانه‌های تهران، تبریز و اصفهان یاد کرده‌اند. در تهران خیابانی میان سبزه‌میدان و میدان ارگ قرار دارد که به گلوبندک منتهی می‌شود و تا چند سال پیش جبه‌خانه نام داشت و اسلحه‌سازان در اطراف آن به کار اشتغال داشتند (یکرنگیان، 29؛ نجمی، 217؛ اورکاد، 45). در 1267ق جبه‌خانۀ اصفهان ــ که از جبه‌خانه‌های معتبر آن روزگـار به شمـار می‌آمد ــ بنا گردید (اعتماد‌السلطنه، 2/1063، 1277، 1295). در این جبه خانه علاوه بر تفنگ و قطعات آن، ابزارهایی همچون سرنیزه، شیپور و وسایل دیگر نیز تولید می‌شد (همو، 2/1119). جبه‌خانۀ مشهد نیز در 1268ق تأسیس، و یا از تهران بدانجا منتقل شد (همو، 2/1122). بعدها در شیراز (همو، 2/1139) و قزوین نیز جبه‌خانه بنا شد (آدمیت، 148). با این همه، از آنجا که اسلحه همچنان کمبود داشت، از انگلستان و روسیه وارد می‌شد (همو، 297).
با آنکه سابقۀ جبه‌خانه در ایران به پیش از قاجار می‌رسد، اما نخستین تفنگهایی که در جبه‌خانه‌های ایران ساخته شد، در دورۀ فتحعلی‌شاه (سل‌ 1212-1250ق) و به کوشش عباس میرزا، با نمونه‌برداری از تفنگهای انگلیس بود (جهانگیر میرزا، 90) که
به تدریج تولید آن روی به افزایش نهاد (اعتماد‌السلطنه، 2/1122؛ قس: ورهرام، 139). در 1280ق جبه‌خانه‌ای در تهران، خارج از دروازه دولت و در میدان مشق بنا شد که اعتماد‌السلطنه از آن یاد کرده است (2/1115، 1122، 1145، 1147، 1390، 3/1444). بعدها در تهران جبه‌خانه‌های دیگری نیز ساخته شد و رونقی تمام یافت (همو، 2/1390). مواد اولیۀ این جبه‌خانه‌ها از معادن گیلان و مازندران تأمین می‌شد که علاوه بر تفنگ و دیگر ابزارهای نظامی، رفته‌رفته کار آن به تولید توپ نیز انجامید (همو، 2/1390). اگرچه احداث و ادارۀ جبه‌خانه‌ها مستلزم هزینه‌های سنگین بود (نک‌ : سپهر، 1/922)، اما توجه و اهتمام دولت قاجار به صنایع نظامی و ساخت ابزارهای جنگی تا بدانجا بود که به گزارش برخی منابع، در زمان ناصر‌الدین شاه (سل‌ 1264-1313ق) در بیشتر شهرهای بزرگ ایران، جبه‌خانه و قورخانه ساخته و به راه انداخته شد (وقایع اتفاقیه، 95-96؛ اعتماد‌السلطنه، 2/1371). ناصرالدین شاه شخصاً در نامه‌های خود بر نظم و ترتیب جبه‌خانه تأکید می‌کرد (همو، 3/1518،1754). منابع دورۀ قاجار از برخی جبه‌خانه‌های فرنگ نیز یاد کرده‌اند (2/1351، 3/1507، 1722-1723، 1754، 1816، 1818) و آورده‌اند که شاهان قاجار در مسافرتهای خارجی خود از آن جبه‌خانه‌ها نیز دیدار می‌کردند (همو، 3/1723؛ سپهر، 1/670).
ادارۀ امور جبه‌خانه در ایران در دست شخصی به نام جبه‌دارباشی یا جباچی قرار داشت (قاضی‌احمد، 2/623؛ مینورسکی، 129؛ فلور، 23؛ اعتضاد‌السلطنه، 470، قس: 408) که خود از صاحب‌منصبان بلندپایۀ دربار (رستم‌الحکما، 100) و فرمانده کارخانۀ اسلحه‌سازی به شمار می‌آمد (مدرسی، 184) و عزل و نصب وی اغلب توسط شاه صورت می‌گرفت (اعتماد‌السلطنه، 3/1518، 1589؛ استرابادی، 255؛ قس: بامداد، 301-302). اطلاعات از احوال برخی از جبه‌دار باشیان نشان می‌دهد که بیشتر آنان از میان افراد کاردان و با علم و فضیلت انتخاب می‌شدند (نک‌ : همو، 301-316؛ آدمیت، 295). گروههایی همچون چلنگران، پیکانگران، باروت‌سازان، آتشباران و کارگران مسگر‌خانه و بسیاری دیگر نیز در اختیار جبه‌دار باشی بودند که وی دستمزد هر یک از آنها را تعیین می‌کرد (میرزا رفیعا، 68؛ میرزا سمیعا، 1/29؛ کمپفر، 149-150؛ نصیری، 2؛ ورهرام، همانجا) و می‌توانست آنها را عزل و نصب کند (میرزا رفیعا، همانجا؛ نیز نک‌ : فلور، 34). جبه‌داران علاوه بر سرپرستی جبه‌خانه، گاه دست به ابتکار زده گونه‌هایی فشنگ و دیگرآلات جنگی ابداع می‌کردند و از نشان و انعام و خلعت برخوردار می‌شدند (شیرازی، 11؛ نیز نک‌ : اعتمادالسلطنه، 2/1162؛ اعتضادالسلطنه، 408). برخی منابع از منصبی به نام مشرف یا ناظر قورخانه نام برده‌اند که بر امور جبه‌خانه‌های پادشاهی نظارت داشته است (نصیری، 70؛ «دائرة‌المعارف»، VII/183).
مآخذ: آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، 1361ش؛ ابن منظور، لسان؛ ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا، 1962م؛ ابوالحسن گلستانه، مجمل‌التواریخ، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1356ش؛ احمد راسم، عثمانی تاریخی، استانبول، 1327-1329ق؛ استرابادی، حسن، تاریخ سلطانی از شیخ صفی تا شاه صفی، تهران، 1364ش؛ اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا، اکسیر التواریخ، به کوشش جمشید کیان‌فر، تهران، 1370ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة‌البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1367ش؛ انوری، حسن، اصطلاحات دیوانی دورۀ غزنوی و سلجوقی، تهران، 1355ش؛ اورکاد، برنار، تهران، پایتخت دویست ساله، تهران، 1375ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، سیاست و اقتصاد عصر صفوی، تهران، 1362ش؛ بامداد، مهدی، شرح‌حال رجال ایران، تهران، 1347ش؛ بخاری، سلیمان، لغت چغتای و ترکی عثمانی، استانبول، 1298ش؛ ترک، نقولا، حملة بونابرت الی الشرق، به کوشش امیل بشور، طرابلس، 1413ق/ 1993م؛ جبرتی، عبدالرحمان، عجائب‌الآثار، به کوشش حسن محمد جوهر و دیگران، قاهره، 1958م؛ جهانگیر میرزا، تاریخ نو، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1327ش؛ رستم‌الحکما، محمد‌هاشم، رستم‌التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1352ش؛ رشید‌الدین فضل‌الله، جامع‌التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛ سپهر، محمد‌تقی، ناسخ‌التواریخ، به کوشش جمشید کیان‌فر، تهران، 1377ش؛ شاردن، ژان، سفرنامه، قسمت شهر اصفهان، ترجمۀ حسین عریضی، تهران، 1362ش؛ شوکت، محمود، التشکیلات و الازیاء العسکریة العثمانیة، ترجمۀ یوسف نعیسه و محمود عامر، دمشق، انتشارات طلاسدار؛ شیرازی، میرزا صالح، «تاریخ روزنامه‌نگاری در ایران»، یادگار، 1945م، شم‌ 7؛ عالم‌آرای شاه طهماسب، به کوشش  ایرج افشار، تهران، 1370ش؛ عالم‌آرای صفوی، به کوشش یدالله شکری، تهران، 1350ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش محمد شفیع، لاهور، 1360ش؛ فلور، ویلم، حکومت نادر‌شاه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1368ش؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1363ش؛ قاموس؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، به کوشش یوسف علی طویل، دمشق، 1987م؛ کمپفر، انگلبرت، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1360ش؛ محمد‌کاظم، عالم‌آرای نادری، به کوشش محمد‌امین ریاحی، تهران، 1364ش؛ مدرسی، یحیى و دیگران، فرهنگ اصطلاحات دورۀ قاجار، تهران، 1380ش؛ میرزا رفیعا، «دستور الملوک»، به کوشش محمد‌تقی دانش‌پژوه، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تهران، 1347ش؛ میرزا سمیعا، تذکرة‌الملوک، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1332ش؛ مینورسکی، و. و.، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1334ش؛ نجمی، ناصر، طهران عهد ناصری، تهران، 1370ش؛ نصیری، علینقی، القاب و مواجب دورۀ سلاطین صفویه، به کوشش یوسف رحیم‌لو، مشهد، 1372ش؛ نوایی، عبدالحسین، اسناد میرزا عبدالوهاب خان آصف‌الدوله، تهران، 1377ش؛ ورهرام، غلامرضا، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی، تهران، 1368ش؛ وقایع اتفاقیه، تهران، 1267ق، شم‌ 20؛ هامر پورگشتال، ی.، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمۀ ‌زکی علی‌آبادی، به کوشش جمشید کیان‌فرد، تهران، 1368ش؛ یکرنگیان، حسین، جغرافیای تاریخی ری ـ تهران، تهران، 1322ش؛ نیز:

Dozy. R., Supplément aux Dictionnaires arabes, Beirut, 1968; Pakalin, M. Z., Osmanlı tarih Deyimleri ve terimleri sözlüğü, Istanbul, 1983; Türkiye diyanet vakfi İslâm ansiklopedisi, Istambul, 1993; Uzunçarԫılı, I.H., Osmanlı devleti teԫkilâtından Kapukulu Ocakları, Ankara, 1984; id, Osmanlı tarihi, Ankara, 1972.
محمد‌حسین اشرف

1. Türkiye...

2. Osmanlı devleti...

3. Osmanlı tarihi.

 


 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 17  صفحه : 6443
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست