تِیْمورِ گورْکانی (736-807 ق/1336-1405م)، بنیانگذار سلسلۀ تیموریان در ایران و
ماوراءالنهر، و از بزرگترین فاتحان شرق که بر قلمرو وسیعی از سمرقند تا کرانۀ
دریای اژه، از مدیترانه تا خلیجفارس، و از مسکو تا دهلی فرمان راند. سلسلۀ
گورکانیان یا مغول هند را هم یکی از اعقاب او بنیان نهاد (نک : ه د، تیموریان).
مورخان روزگار تیموریان، زادروز او را 25 شعبان 736ق/9 آوریل 1336م برابر با سیچقان
ایل (سال موش، براساس گاهشماری مغولی) ترکی ثبت کردهاند. بنا به نوشتۀ آنان وی در
این تاریخ در «خطۀ دلکش کش» که شهر سبز و «قبةالخضراء» نیز نامیده میشود، دیده به
جهان گشود (شرفالدین، 1/8؛ میرخواند، 6/5؛ خواندمیر، 3/393؛ عبدالرزاق، 1/102؛
فصیح، 3/47). ابن عربشاه مؤلف زندگینامه و وقایع دوران فرمانروایی تیمور، زادگاه
او را قریۀ «خواجه ایلغار» از توابع شهر کش آورده است (ص 4). تیمور در اصل از قبیلۀ
برلاس/ برولاس است که بر منطقۀ کشکه دریا تسلط داشتند (بارتولد، 239). پدر تیمور،
امیر ترغای/ طراغای نویان از بزرگان قوم برلاس، و مادرش تکینه خاتون است
(شرفالدین، 1/7-8؛ خواندمیر، 3/392-393).
گفتهاند اجداد تیمور در میان اولوس جغتای از امرای محترم و متنفذ به شمار میرفتند
(بارتولد، 14، نیز 240). عجیب است که ابن عربشاه یک جا پدران تیمور را شترچران و
چوپان و در زمرۀ فرومایگان دانسته (ص 4-5)، و در جایی دیگر او را از سواران سلطان و
از فرماندهان صده خوانده است (ص 7). مورخان دیگر نسب ترغای را به خاندان چنگیز
میرسانند. چنانکه آوردهاند، چون چنگیز بخشی از قلمرو خود شامل آلتای تا کنار
جیحون را به پسرش جغتای داد، امیر قراچارنویان از قوم برلاس را به یاری و وزارت او
داد (رشیدالدین، 1/762؛ نظامالدین، 14) و او جد پنجم تیمور است.
براساس مندرجات سنگ قبر تیمور که مآخذ دورۀ تیمور نیز آن را تأیید مینمایند، نسب
تیمور به تومنای خان جد پنجم چنگیز میرسد (عبدالرزاق، 1/120؛ میرخواند، 6/4؛
خواندمیر، 3/392) و اگر این انتساب درست باشد، تیمور و چنگیز خویشاوندی نَسبی
دارند؛ ولی تیمور در دوران زندگانیاش به چنین پیوندی اشاره نکرده است (رومر، 44).
کتاب معزالانساب که در 829 ق/1426م به نام شاهرخ نوشته شده است، نسب تیمور را به
تومان آی میرساند (IA, XII(1)/336). کلاویخو سفیر اسپانیا در دربار تیمور نیز وی
را از خاندانی بزرگ و والاتبار که خون جغتاییان داشت، برشمرده است (ص 216).
به هر حال تیمور بیشتر ایام جوانی را میان طایفۀ برلاس که خویشان اجدادی وی بودند،
به سر برد و در این مدت با فنون و رسوم رزم و پیکار که اشتغال عمدۀ صحراگردان است،
آشنا شد (اقبال، ظهور...، 20؛ خواندمیر، 3/393؛ رومر، همانجا). گفتهاند وی در
مکتبهای شهر کش درس خواند و تربیتی مذهبی یافت (ئوزر، 424). تیمور غیر از زبان
ترکی، زبان فارسی را نیز میفهمید (بارتولد، 248)، لکن خواندن و نوشتن آن را
نمیدانست (رومر، همانجا). دربارۀ زندگی تیمور تا پیش از
ظهور در صحنۀ حوادث (761ق/1360م)، آگاهی دقیقی در دست نیست، اما زمینههای ظهور
نظامی و سیاسی او در همین سالها فراهم میشد؛ بهخصوص از اختلاف میان خاندانهای
مغول سود میجست و گاه با این و گاهی با آن دیگری ارتباط برقرار میکرد، اما
بیشترین یارانش را از قبیلۀ برلاس برمیگزید. روزگاری هم با نوۀ قزغن اسیر ترکمنهای
مرغاب شد و مدت 62 روز در اسارت ماند (شرفالدین، 1/51-52؛ بارتولد، 15).
در پی مرگ ابوسعید، بر اثر فروپاشی دولت ایلخانان در 736ق، ولایات ایران به دست
سلسلهها و امیران محلی افتاد (اقبال، تاریخ...، 1/365 بب ). از سویی دیگر اولوس
جغتای منتسب به دومین پسر چنگیز نیز بهتدریج رو به ضعف نهاد و به دو خاننشین
تقسیم شد: مغولستان در ساحل راست رود ایلی واقع در شرق ترکستان با سنت مغولی، و
ماوراءالنهر که جمعیت آن را مغولانِ ترک شدۀ مسلمان موسوم به قراناوس تشکیل
میدادند (رومر، 43). در همین ایام در ماوراءالنهر هر روز خانی به قدرت میرسید و
روز دیگر خانی جدید قدرت را از دست او میربود، چندانکه برخی از مآخذ این دورۀ
پرآشوب را دورۀ «خان بازی» نامیدهاند (IA, XII(1)/337؛ منتخب...، 197 بب ؛
میرخواند، 6/7 بب ).
با توجه به اوضاع پریشان ماوراءالنهر تغلق تیمورخان پادشاه مغولستان در 761ق/1360م
از آب خُجند گذشت و بعد از مشاوره با خوانین دیگر به سوی شهر سبز روان شد
(نظامالدین، 15-16). امیر حاجی برلاس حاکم شهر که نظامالدین شامی او را برادر
تیمور معرفی میکند، به خراسان گریخت، اما امیرتیمور که در آغاز با او همراه بود،
از میان راه بازگشت و خود را مطیع تغلق تیمور خواند. تغلق نیز فرمانروایی شهر سبز
را به تیمور
ــ که در این هنگام 25 سال داشت ــ سپرد (منتخب، 205-206؛ نظامالدین، 16؛
شرفالدین، 1/35-37؛ عبدالرزاق، 1/308-309؛ رومر، 45؛ میرخواند، 6/11).
تغلق تیمور بار دیگر در 762ق/1361م به ماوراءالنهر لشکر کشید و اینبار پادشاهی
ماوراءالنهر را به پسر خود الیاس خواجه اوغلان وا گذاشت و امیری از امرای خود را که
بیکیجک نام داشت، به نیابت او برگزید (منتخب، 209-210؛ عبدالرزاق، 1/314-315). او
همچنین تیمور را بنواخت (شرفالدین، 1/44-46؛ نظامالدین، 19) و ادارۀ «ایالت و
ولایت کش و تومان موروثی را با توابع و لواحق» به او داد (میرخواند، 6/16). اما
الیاس خواجه توانایی استیلا بر امور نداشت و ستمگری امرای او موجب خشم و نفرت مردم
میشد.
در این احوال امیرتیمور مصمم شد با الیاس خواجه و امیرانش به مقابله برخیزد.
بنابراین ماندن در آنجا را به مصلحت ندید و همراه یکی از دیگر امرای متواری از
برابر الیاس خواجه، به نام امیرحسین نزد حاکم خیوه رفتند؛ اما امیرخیوه قصد جان آن
دوکرد و آنان به زحمت گریختند (نظامالدین، 19-20؛ شرفالدین، همان، 1/47-51؛
میرخواند، 6/16-17؛ عبدالرزاق، 1/315-316؛ خواندمیر، 3/400)؛ پس از آن به دست
ترکمانان جونی قربانی یا جاونی قربانی دستگیر شدند. ترکمانان آنها را به ماخان
بردند و پس از مدتی نزدیک به دو ماه با وساطت برخی از امرا آزاد شده، به گرمسیر
رفتند (نظامالدین، 20-21؛ شرفالدین، 1/51-53؛ منتخب، 212-213؛ بارتولد، 15؛
خواندمیر، 3/400-401).
امیرتیمور و امیرحسین پس از رهایی و نیز مدتی سرگردانی، روی به سیستان نهادند. در
سیستان به آنان حمله شد و تیمور به شدت مجروح گردید و دست راستش از کار افتاد
(شرفالدین، 1/55-57؛ نظامالدین، 21-22؛ منتخب، 214)، حتى پایش نیز آسیب دید و از
اینرو به «لنگ» معروف شد (خواندمیر، 3/401؛ رومر، همانجا). کاوش هیئت باستانشناسی
در 1941م در آرامگاه تیمور بر روی اسکلتها، علائمی از این نقص عضوها را به اثبات
رسانده است (همانجا). ابن عربشاه مجروح شدن تیمور را به راهزنی و غارت گلههای
گوسفند و اسب نسبت داده است (ص 10).
امیرتیمور و امیرحسین با گردآوری لشکریانی که اغلب آنها از قبیلۀ برلاس بودند و
همچنین جلب موافقت بزرگان قبیله، رقیبان خود را یکی پس از دیگری از میان برداشتند.
مهمترین رقیب آنها الیاس خواجه بود که در 765ق/1364م تیمور و متحدانش او را درهم
شکستند و ماوراءالنهر و ترکستان تحت نفوذ آنان درآمد (شرفالدین، 1/68-72) و آنان
کابلشاه اوغلان را به خانی برگزیدند (همو، 1/73؛ منتخب، 221 بب ؛ میرخواند، 6/30).
اگرچه امیرحسین و امیرتیمور در جریان مبارزه با مخالفان در ماوراءالنهر با هم متحد
بودند، اما سیر حوادث گوناگون میان آن دو را برهم زد و در جنگی که میان آنها رخ
داد، امیرحسین متواری شد و خواتین و خزائن و دفاین او به دست تیمور افتاد
(خواندمیر، 3/407-408، 415-418؛ شرفالدین، 1/144-154؛ نظامالدین، 56-62؛ منتخب،
286-287). تیمور زنان حرم او را
ــ که سرای ملک خانم دختر غزان/ قزان خان جغتای یکی از آنان بود ــ به عقد خود
درآورد (شرفالدین، 1/155؛ میرخواند، 6/78؛ خواندمیر، 3/418). به همین سبب تیمور به
گورکان (داماد) ملقب گردید (بارتولد، 22) و این لقب را بر سکهها نیز نقش میکرد
(رومر، همانجا).
پس از قتل امیرحسین و فتح بلخ (نظامالدین، 61)، امرا و شاهزادگان اولوس جغتای نزد
امیرتیمور آمدند و اظهار اطاعت کردند و او را«شایستۀ پادشاهی و جهانبانی» و شاه
«صاحبقران» خواندند (شرفالدین، 1/156-158). بدین ترتیب امیرتیمور در 12 رمضان
771ق/9 آوریل 1370م، به پادشاهی نشست (شرفالدین، 1/158؛ خواندمیر، 3/419؛
میرخواند، 6/79-80). وی پس از آن برای جلب قلوب امرا، ارکان، کلانتران و سرداران
اولـوس جغتای همه را بنواخت و نفـایس و ذخایر امیرحسین را به آنان ارزانی داشت و
خواص بندگان و هواداران را به «عواطف پادشاهانه» مفتخر گردانید و هر کسی را برحسب
حال، تومان و هزارهای مقرر کرد (شرفالدین، 1/160-161)؛ آنگاه به سمرقند آمد و
آنجا را به پایتختی برگزید (همو، 1/162؛ منتخب، 288).
تیمور پس از این رویدادها، در ذیقعدۀ 771/ ژوئن 1370 قوریلتای یا مجمع مشورتی مغول
را تشکیل داد و امرای تومانات و هزارجات فرمان او را اطاعت کردند و به دربارش گرد
آمدند (همان، 291 بب ؛ میرخواند، 6/81؛ شرفالدین، 1/163-164؛ نظامالدین، 62). در
این میان زنده حشم، فرزند محمد خواجه فرمان او را گردن ننهاد. نخستین اقدام تیمور
لشکرکشی به جانب شبورغان (محل زنده حشم) بود و سپس تِرمذ و بلخ را نیز تصرف کرد
(شرفالدین، 1/165-168؛ نظامالدین، همانجا؛ منتخب، 291-294؛ خواندمیر، 3/420).
تیمور در 772ق از جیحون گذشت و به مغولستان یا دیار جته لشکر کشید و آنان را مطیع
خود ساخت (شرفالدین، 1/169-171؛ قس: نظامالدین، 64، که سال حمله را 773ق آورده
است؛ منتخب، 296-300؛ میرخواند، 6/85). آنگاه روی به خوارزم آورد و در فاصلۀ سالهای
773-781ق، 4 بار به این ولایت لشکر کشید (برای تفصیل بیشتر، نک : شرفالدین،
1/175-185، 194-197، 216-221؛ نظامالدین، 66-68، 71-72؛ منتخب، 302؛ میرخواند،
6/88-98). خوارزم به سبب موقعیت جغرافیایی و بهرغم اینکه در آن وقت جمعیتی
ترکزبان داشت، از دیدگاه فرهنگی با فرهنگ ایرانی بیشتر مأنوس بود؛ به همین علت
بیشتر مورد هجوم تیمور قرار گرفت و دچار ویرانی شد.
در حقیقت خوارزمیان بعد از تسلیم در برابر تیمور، چندینبار بر ضد او شوریدند. به
همین سبب شهرهای آنان ویران گردید و هزاران نفر از ساکنان آن قتل عام شدند
(همانجاها؛ بارتولد، 250-251). تیمور پس از این پیروزیها، دانشمندان، هنرمندان و
صاحبان حرف و اصناف و پیشهوران را به شهر کش فرستاد (شرفالدین،1/220). وی در
776ق/1374م به قمرالدین دوغلات حمله کرد و شهرکات را از تصرف او خارج ساخت و دختر
او دلشادآغا را به حرم خود آورد (همو، 1/188-190؛ نظامالدین، 72-74؛ میرخواند،
6/97-99؛ IA, XII(1)/340). در اثنای جنگهای تیمور با خوارزمیان، توقتمیش، خان اردوی
زرین (آلتین اردو، نک : ه د، 1/672-680) به تیمور پناهنده شد. تیمور او را به
گرمی پذیرفت و به حکومت اُترار و صبران برگمارد و او را در رسیدن به قدرت و سرکوب
رقبایش یاری کرد. توقتمیش با کمک تیمور با اوروس خان جنگید و پس از مرگ او برقپچاق
چیره شد (نظامالدین، 74-78؛ شرفالدین، 1/203-209).
تیمور پس از آنکه قدرت خود را در ماوراءالنهر تثبیت نمود، به اندیشۀ فتح ایران
افتاد و این نیت خود را در 782ق/1380م با حمله به خراسان آغاز کرد (همو، 1/227-228؛
منتخب، 306 بب ). در این تاریخ در شرق ایران 3 قدرت عمده وجود داشت: آل کرت در
هرات، سربداران در سبزوار، و جانی قربانی در طوس و کلات (رومر، 46-47). تیمور پسر
خود میرانشاه را با گروهی از سرداران به فتح خراسان مأمور کرد (نظامالدین، 81-82؛
منتخب، همانجا؛ شرفالدین، 1/224-225؛ میرخواند، 6/113-114)؛ خود نیز سپس به آنان
پیوست. وی چندی بعد بر هرات چیره شد و حکومت آل کرت را از میان برداشت (همو،
6/115-120؛ منتخب، 307 بب ؛ شرفالدین، 1/224-237؛ ابن عربشاه، 24-26) و پس از
تصرف خزاین ملوک آل کرت، گروه بسیاری از نامآوران و فقیهان آنجا را به شهر سبز
فرستاد (شرفالدین، 1/237؛ رومر، 48). پس از آن دولت سربداران سبزوار را برانداخت و
شورش مجدد سبزواریان را به شدت سرکوب کرد (پتروشفسکی، 94-96). آنگاه بر طوس و کلات
که مرکز حکومت علی بیک جانی قربانی بود، مستولی شد (میرخواند، 6/123؛ منتخب، 312
بب ) و شمار بسیاری از مردم جانی قربانی را به سمرقند فرستاد (رومر، همانجا).
تیمور اندکی بعد مازندران را از امیرولی گرفت (786ق/1384م) و او را از جنگلهای
رستمدار گریزاند (منتخب، 328؛ شرفالدین، 1/282؛ نظامالدین، 94-96؛ میرخواند،
6/139-142؛ خواندمیر، 3/437). در اثنای فعالیت برای تسخیر مازندران، شورش سیستان را
نیز فرو نشاند (برای تفصیل بیشتر، نک : منتخب، 319-324؛ میرخواند، 6/133-139؛
نظامالدین، 91-94) و متوجه غرب شد و پس از گریز سلطان احمد جلایر به تبریز، تیمور
بر سلطانیه و اطراف آن استیلا یافت. وی در 787ق/1385م از سلطانیه به سمرقند بازگشت
(خواندمیر، همانجا؛ نظامالدین، 97؛ شرفالدین، 1/283-285).
در همین ایام، توقتمیش پادشاه قپچاق ــ که با حمایت تیمور به حکومت رسیده بود ــ با
لشکری گران شامل 9 تومان (90 هزار نفر) به تبریز هجوم برد و پس از تصرف شهر به قتل
عام و غارت و ویرانی دست گشود (نظامالدین، 97-98).
امیرتیمور در 788ق/1386م، با آگاهی از اوضاع نابسامان ایران، برای تسخیر کامل این
سرزمین 3 یورش به ایران تدارک دید که به ترتیب به یورش 3 ساله، 5 ساله و 7 ساله
معروفاند.
تیمور طی یورش 3 ساله که در 788ق به بهانۀ سرکوب راهزنان کاروانهای حجاج آغاز شد،
نخست مازندران، فیروزکوه و لرستان را تصرف کرد (نظامالدین، 98-99؛ شرفالدین،
1/287-289؛خواندمیر،437-439؛ میرخواند،6/144-147؛بارتولد، 25؛ رومر، 57-58). پس از
آن به تبریز آمد و بر تبریزیان «مال امان» بست و شمار بسیاری از هنرمندان و اصناف و
پیشهوران را به سمرقند روانه ساخت (شرفالدین، 1/289-290). آنگاه به گرجستان حمله
برد و پادشاه مسیحی آنجا را اسیر کرد و او با پذیرفتن اسلام از مرگ نجات یافت
(میرخواند، 6/147-150؛ منتخب، 333؛ شرفالدین، 1/291، 296؛ خواندمیر، 3/439؛ رومر،
59). در همین لشکرکشی شیخ ابراهیم فرمانروای شروانات با تحفه و هدایا به خدمت تیمور
رسید و به این ترتیب ولایات شابران و شماخی تا اقصا نقاط جبال البرز به اطاعت
امیرتیمور درآمد (نظامالدین، 101).
در 789ق/1387م توقتمیش بار دیگر عصیان کرد و با لشکری از راه دربند به اران و
آذربایجان آمد. تیمور امرای خود شیخعلی بهادر و امیر ایکوتیمور را با «تومانات» به
مقابله فرستاد و سپس میرانشاه پسر خود را نیز روانه کرد و آنان مهاجمان را عقب
راندند (همو، 101-102؛ میرخواند، 6/150-151؛ منتخب، 334؛ شرفالدین، 1/298-300؛
فصیح، 3/127).
تیمور پس از آن قلعۀ النجق را در آن سوی ارس تصرف کرد (منتخب، همانجا؛ نظامالدین،
101). آنگاه به سوی وان و وسطان رفت (برای تفصیل بیشتر، نک : شرفالدین،
1/305-308؛ میرخواند، 6/152-155) و از آنجا روی به ایران مرکزی نهاد. در اینجا
اصفهان را به باد غارت گرفت و چون مردم بر مأموران مالیاتی او شوریدند، به دستور
تیمور مردم شهر را قتل عام کردند و از سرهای بریده مناره ساختند (ابن عربشاه،
47-50، منتخب، 336؛ میرخواند، 6/155-157؛ شرفالدین، 1/311-314). وی پس از آن راهی
فارس شد و شاهزادگان مظفری را به اطاعت آورد (میرخواند، 6/158؛ شرفالدین،
1/315-316؛ رومر، 59-60).
تیمور پس از آن به سمرقند بازگشت و آمادۀ دومین یورش به ایران شـد که به یورش 5
سالـه معروف است (منتخـب، 351؛ رومر، 61). در این میان توقتمیش به تحریک فخرالدین
دوغلات بر ماوراءالنهر حمله آورد و تیمور سر در پی او گذاشت و به دشت قپچاق لشکر
کشید (برای تفصیل بیشتر، نک : منتخب، 336؛ نظامالدین، 117-125؛ میرخواند،
6/167-170، 184-194؛ شرفالدین، 1/331-336، 355 بب ) و سرانجام توقتمیش را در جنگ
15 صفر 793 در محل «قُندرجه» در کنار رود آتل ــ ولگای کنونی ــ به سختی شکست داد و
با غنایم و اسیران بسیار به سمرقند بازگشت (همو، 1/381، 389-397؛ میرخواند،
6/199-201؛ نظامالدین، 123؛ نیز برای تفصیل بیشتر دشت قپچاق، نک : یوجل،
XL/250-259).
تیمور پس از بازگشت از دشت قپچاق، دومین حمله به ایران را (794-799ق/1392-1397م)
آغاز کرد. وی نخست مازندران را تصرف کرد (اولیاءالله، 205) و سادات را از تنبیه
معاف داشت (منتخب، 352؛ مرعشی، 225 بب ؛ شرفالدین، 1/409-414؛ نظامالدین،
125-130؛ میرخواند، 6/203-207) و حکومت مازندران را به افراسیاب چلابی داد و پس از
آن به شوشتر رفت (نظامالدین، 131)؛ از آنجا به سوی فارس آمد و در پی شاه منصور
مظفری عازم شیراز شد و سرانجام خاندان مظفری را برانداخت (ستوده، 1/250 بب ؛ ابن
عربشاه، 39-47؛ رومر، 62-63) و اعضای آن خاندان را ــ جز دو تن از فرزندان نابینای
شاه شجاع ــ کشت و تمام «هنروران از محترفه و پیشهوران» فارس و عراق را به سمرقند
فرستاد و حکومت نواحی فارس و عراق عجم و خوزستان را به پسر خود عمر شیخ سپرد
(منتخب، 356؛ شرفالدین، 1/440-442).
پس از آن امیرتیمور متوجه جنگ با قره قویونلوها و سلطان احمد جلایری شد. نخست
قرامحمد قره قویونلو را که در نواحی شرقی آناتولی، جزیره و سوریه نفوذ داشت (سومر،
59)، به بهانۀ تجاوز و غارت کاروانهای حجاج و بازرگانان از سوی او، مورد هجوم قرار
داد و در 789ق قلاع آیدین (بایزید شرقی) و آونیک (آونیق) و وان را تصرف کرد و
قرامحمد را فراری داد (همو، 63-66؛ شرفالدین، 1/446-448). وی در همین زمان حکومت
غرب ایران شامل ممالک آذربایجان و دربند، باکو، شیروانات و غیره را به میرانشاه
واگذار کرد (همو، 1/445) و آنگاه به تعقیب سلطان احمد جلایر که قلمرو نفوذ او از
آذربایجان تا بینالنهرین و بغداد امتداد داشت، پرداخت.
تیمور در شوال 895/ اوت 1393 به بغداد رسید. سلطان احمد که یارای مقابله نداشت، از
ساحل غربی دجله گریخت و کشتیها را سوراخ، و تمام پلها را ویران کرد (منتخب،
356-357؛ شرفالدین، 1/451-452؛ نظامالدین، 139؛ رومر، 64). تیمور بغداد را گرفت و
زنان سلطان احمد و نیز هنروران و پیشهوران را که هریک استاد فنی بودند، به سمرقند
فرستاد (شرفالدین، 1/456). سلطان احمد که از بغداد گریخته بود، به حلب و از آنجا
نزد سلطان برقوق فرمانروای مملوک مصر رفت (میرخواند، 6/216، 244-245؛ ابن عربشاه،
66). وی پس از آن قلعۀ تکریت را که جمعی از مفسدان در آن گرد آمده، و به نهب و غارت
مشغول بودند، فتح کرد (خواندمیر، 3/456-457؛ شرفالدین، 1/458 بب ؛ نظامالدین،
142-144) و آنگاه بصره و واسط را نیز گشود (همو،144-145)؛ سپس دیاربکر (ابنعربشاه،
68-69؛ شرفالدین، 1/469 بب ؛ خواندمیر، 3/458) و قلعۀ ماردین (نظامالدین،
146-147؛ شرفالدین، 1/476-481) را نیز گرفت و روانۀ ارمنستان و گرجستان شد (همو،
1/500-502).
تیمور حمله به آناتولی و سوریه را نیز تدارک میدید (یوجل، XL/250 ff.) که تصمیم
گرفت کار توقتمیش و آلتین اردو را یکسره کند. نخست نامهای به او نوشت. لکن توقتمیش
جوابی نامساعد داد و تیمور به پیکار او رفت و توقتمیش را در ساحل رود تیرک شکست داد
(برای تفصیل بیشتر، نک : منتخب، 363-367؛ میرخواند، 6/245-251؛ نظامالدین،
158-162؛ شرفالدین، 1/523، 526، 529 بب ؛ ابن عربشاه، 76-86؛ خواندمیر،
3/462-466؛ یوجل، XL/252 ff.). تیمور در این نبرد سرای پایتخت آلتین اردو را تصرف
کرد و آنچنان ویرانی در آنجا به بار آورد و غنایم بسیاری به دست آورد و نیز شمار
بسیاری از بومیان را به بردگی کشید که آلتین اردو پس از آن هرگز نتوانست قد راست
کند (رومر، 70-73)، توقتمیش نیز دیگر نتوانست به قدرت بازگردد و پس از سالها
دربهدری در 807 ق/1404م درگذشت (ه د، 1/679).
تیمور پس از مطیع ساختن ممالک دشت خزر و اولوس جوجی، در بهار 798ق/1396م به دربند و
آذربایجان آمد و ادارۀ آنجا را به میرانشاه سپرد (خواندمیر، 3/466؛ شرفالدین،
1/553، 558-559) و خود به سمرقند بازگشت (منتخب، 367). وی پس از این پیروزیها و
ویرانی برخی از شهرها مانند حاجی ترخان ــ آستاراخان ــ و جز آنها تا مسکو پیش رفت
و آنجا را نیز غارت کرد (نظامالدین، 161؛ میرخواند، 6/251-252؛ شرفالدین، 542،
551).
پیروزی تیمور بر توقتمیش، برای آسیای میانه، اروپای جنوب شرقی، ترکیه و خاور نزدیک
نتایج سیاسی و اقتصادی قابل توجهی پدید آورد؛ چنانکه اردوی زرین به دولتی درجه دوم
تبدیل شد، بازرگانی میان اروپا و آسیای میانه به سبب صدمه دیدن راهها دچار رکود شد
و همچنین شرایط و مقدمات تسلط تیمور بر آناتولی و سوریه تسهیل گردید (یوجل،
XL/253).
یورش 5 ساله به سلطۀ تیمور بر ایران، گرجستان، ارمنستان، عراق عرب، دشت قپچاق و
بخشی از شرق آناتولی انجامید (همو، XL/257) و ایران به بخش اصلی و جداییناپذیر
قلمرو تیمور تبدیل شد (رومر، 69-70).
تیمور در اندیشۀ فتوحات دیگر بود. او برای تثبیت سیادت و بازگرداندن قدرت مغولان
میبایست هند و چین را نیز مطیع خود سازد (همو، 70)؛ بنابراین، قصد هند کرد و به
نوۀ خود پیرمحمدبن جهانگیر که از 794ق/1392م در شرق به تاختوتاز برخاسته بود و از
اوضاع آگاهی کافی داشت، فرمان داد
(800 ق/1397م) نیروهای خود را آماده کند (همانجا) و خود به بهانۀ غزا با کفار و
اعتلای لوای اسلام و درهم کوبیدن مجوسان که به سیاهپوشان موسوم بودند، روی به
پنجاب آورد و پس از سرکوب و قتل گروه بسیاری از مجوسان، به سوی دهلی روان شد (برای
تفصیل بیشتر، نک : منتخب، 367، 369؛ غیاثالدین، 59، 105 بب ؛ عبدالرزاق، 1/788؛
میرخواند، 6/270؛ خواندمیر، 3/469؛ شرفالدین، 2/21؛ ابن عربشاه، 99-104؛
نظامالدین، 170 بب ).
وی قلاع مهم از جمله قلعۀ بطنیر را به دست آورد و شمار بسیاری را کشت (خواندمیر،
3/471-472؛ غیاثالدین، 90-95؛ شرفالدین، 2/22-26) و به پیشروی ادامه داد (همان،
2/75-89؛ خواندمیر، 3/475) و سرانجام شهر دهلی را تصرف کرد. تیمور اگرچه مردم را
امان داد، لکن با بروز اختلاف میان مردم دهلی و تیموریان بر سر تهیۀ آذوقه، دستور
قتل عام و نهب و غارت داد و لشکریان شهر را به باد غارت گرفتند (برای تفصیل بیشتر،
نک : غیاثالدین، 105 بب ؛ شرفالدین، 2/96؛ ابنعربشاه، همانجا؛ خواندمیر،
3/476-478؛ نظامالدین، 187 بب ).
لشکرکشی تیمور اگرچه به نام اسلام و مبارزه با کفار صورت پذیرفت، لکن هدف اصلی او
به دست آوردن غنایم و گرفتن خراج بود. ویرانیهای سپاه تیمور در هند به خصوص آثار
فرهنگی ایرانی آن دیار، ضربۀ سهمگینی بر اسلام در هند وارد آورد (گروسه، 740).
تیمور در 21 شعبان 801 ق/28 آوریل 1399م به سمرقند بازگشت و بنای مسجد جامع سنگی
سمرقند را آغاز کرد (شرفالدین، 2/142، 144-147؛ میرخواند، 6/327؛ منتخب، 372؛
نظامالدین، 211-212).
پس از مراجعت تیمور از هند به سمرقند، اخباری از بروز ناآرامیها در ایران، بهویژه
آذربایجان و گرجستان انتشار یافت (همو، 212). تیمور که درصدد تکمیل فتوحات و توسعۀ
قلمرو خود به غرب ایران، آسیای صغیر و سوریه بود، مقدمات لشکرکشی جدیدی را که در
تاریخ به یورش 7 ساله معروف است، فراهم آورد. این یورش که از 802 تا 807 ق به درازا
کشید، بهتر است یورش 5 سالۀ دوم نامیده شود. در سبب این لشکرکشی، رفتار میرانشاه
پسر تیمور را مهمترین عامل شمردهاند. وی که فرمانروایی غرب ایران را در دست داشت
و بر تاج و تخت هولاکو تکیه زده بود (بارتولد، 29؛ رومر، 74)، بر اثر سقوط از اسب
در اثنای شکار در حوالی خوی و مرند، دچار اختلال روانی شده، و تعادل روحی خود را از
دست داده بود و به ستمگری و حیف و میل خزانه و کشتار مردم و بزرگان و ویرانی ابنیه
دست یازیده بود (منتخب، 372-373؛ شرفالدین، 2/147-149؛ میرخواند، 6/328 بب ؛
بارتولد، همانجا)؛ چنانکه به نوشتۀ کلاویخو، اکثر ساختمانهای تبریز و سلطانیه را
ویران کرد تا مردمان آینده بگویند میرانشاه چیزی نساخت، اما در ویران ساختن کامیاب
بود (ص 17)، حتى همسرش خانزاده از او نزد تیمور شکایت برد (شرفالدین، 2/151؛
منتخب، 373). ابن عربشاه علت حملۀ تیمور به آذربایجان را ظاهراً به نامهای مربوط
میداند که میرانشاه در آن پدرش را به انتقام و بازداشت از فساد تهدید کرده بود (ص
105-109).
به هر حال تیمور در این لشکرکشی میرانشاه را که به استقبال آمده بود (میرخواند،
6/333؛ خواندمیر، 3/483)، از کار برکنار، و مشاورانش را اعدام کرد (شرفالدین،
2/156) و حکومت آنجا را به پسر دوم میرانشاه، امیرزاده عمر داد (بارتولد، 31).
آنگاه به گرجستان رفت و آن سرزمین و کلیسای آنجا را با خاک یکسان کرد و شمار بسیاری
را از دم تیغ گذرانید (شرفالدین، 2/161-164؛ میرخواند، 6/338-339؛ خواندمیر،
3/486؛ منتخب، 374)؛ سپس متوجه شرق آناتولی شد و به سیواس رفت و طهرتن حاکم ازرنجان
نیز بدو پیوست (شرفالدین، 2/192؛ نظامالدین، 217-220؛ یوجل، XL/284؛ اوزون
چارشیلی، «تاریخ...1»، I/303).
تیمور به بهانۀ پناهنده شدن سلطان احمد جلایر و قره یوسف قره قویونلو به ایلدرم
بایزید (سومر، 74-77) و حمایت مرکز حکومت از قاضی برهانالدین، در محرم 803/ اوت
1400، به سیواس حمله کرد و آن را به تصرف درآورد و بسیاری را کشت (219؛ شرفالدین،
2/191-196؛ ابن عربشاه، 121-122؛ یوجل، XLII/252-253؛ اوزون چارشیلی، همانجا). پس
از آن روی به سوریه نهاد (ابنعربشاه، 123-124؛ اوزون چارشیلی، همان، I/304) و
شهرهای مختلف مانند ملاطیه، عینتاب (آنتپ کنونی)، حلب (شرفالدین، 2/204-222؛
میرخواند، 6/358 بب ؛ خواندمیر، 3/491-494)، سپس دمشق را فتح کرد و شهر را به باد
غارت داد (نظامالدین، 224-237؛ منتخب، 378-379؛ خواندمیر، 3/497-499؛ میرخواند،
6/365 بب ). بعد از فتح دمشق شماری از صاحبان هنر و صنعت و فناوران مانند
پارچهبافان، درودگران، سنگتراشان، دامپزشکان و جز اینها را به سمرقند روانه ساخت
(ابن عربشاه، 165).
باید گفت درگذشت سلطان برقوق حکمران مصر و جانشین پسرش الظاهر و رقابت میان امیران
مملوک، فتوحات تیمور در سوریه را تسهیل کرد. تیمور در بازگشت از دمشق ماردین و
بغداد را نیز برای بار سوم تصرف کرد و از آنجا به تبریز آمد (شرفالدین، 2/259-266؛
نظامالدین، 238-243؛ اوزون چارشیلی، همانجا) و به قره باغ رفت (شرفالدین، 2/271؛
نظامالدین، 243).
تیمور در فتح بغداد که در ذیقعدۀ 803 ق/ ژوئن 1401 روی داد، شهر را به کلی ویران
کرد و لشکریانش پس از دریافت فرمان قتل عام، بر پیر و جوان و خرد و کلان رحم نکردند
(همو، 241-242؛ خواندمیر، 3/499-500؛ منتخب، 382؛ شرفالدین، 2/259-266؛ ابن
عربشاه، 169 بب ؛ ابوبکر طهرانی، 1/49-52؛ یوجل، XLII/287).
1. Osmanli... 2. Anadolu...
این زمان تیمور به فکر استیلا بر قلمرو دولت نوپای عثمانی که تا بالکان را فرا
میگرفت، افتاد (کین راس، 72 بب ؛ شاو، 1/76-77؛ هامر پورگشتال،1/206 بب ؛
اوزتونا، II/338 ff.). در این اثنا برخی از امیران ــ بیلیکها ــ آناتولی که
متصرفاتشان را بایزید اول گرفته بود (نک : نشری، I/312, 316 ff. ؛ دانشمند،
I/88-91, 96؛ اوزون چارشیلی،«بیلیکها...2»، 127-131)، به تیمور پناهنده شدند و از
او یاری خواستند (همو، «تاریخ»، I/304). از سویی دیگر سلطان احمد جلایر و قره یوسف
از بغداد گریختند و به بایزید اول پناه بردند (ابوبکر طهرانی، 1/50؛ روملو، 74؛
شرفالدین، 2/275). تیمور نمایندگانی نزد بایزید فرستاد و تسلیم آنها را خواستار شد
(همانجاها؛ برای نامه، نک : نوایی، 90-93)، بایزید از تسلیم آنها و نیز درخواستهای
دیگر تیمور که اعزام یکی از شاهزادگان به عنوان گروگان و باز پس دادن قلعۀ کماخ
بود، خودداری کرد (اوزون چارشیلی، همان، I/307) و سرانجام میان او و تیمور در 19
ذیحجۀ 804 ق/20 ژوئیۀ 1402م در نزدیکی آنکارا جنگ درگرفت که به پیروزی تیمور و
اسارت بایزید انجامید (برای تفصیل بیشتر، نک : شرفالدین، 2/307-317؛ نظامالدین،
254-260؛ خواندمیر، 3/508-509؛ صولاقزاده، 74-75؛ هامر پورگشتال، 1/287-288؛
اوزتونا، I/338-349؛ اوزون چارشیلی، همان، I/309-316؛ دانشمند، I/27-33). تیمور پس
از فتح آناتولی و تصرف ازمیر تا سواحل مدیترانه پیش رفت (ابن عربشاه، 195؛ دانشمند
I/138).
بایزید 7 ماه بعد در 12 شعبان 805 ق/ 8 مارس 1403م در آق شهر درگذشت (نظامالدین،
271؛ دانشمند، I/139-142؛ اوزتونا، II/351؛ رومر، 79). از فرزندان بایزید، محمد
چلبی تابعیت تیمور را پذیرفت و به نام او سکه زد (اوزون چارشیلی، همان، I/318).
تیمور در این حملات ظاهراً قصد از میان برداشتن عثمانیان را نداشت و سلطه بر امیران
آناتولی او را راضی میکرد. اما از آنجا که تیمور در آناتولی نیز مانند نواحی دیگر
به گرفتن باج و خراج و تخریب آبادیها دست زد، بنیان اقتصادی منطقه دچار اختلال شد
(رومر، همانجا).
تیمور سرانجام پس از تسخیر شام و روم و آسیای صغیر، در 807 ق به سمرقند بازگشت و
آمادۀ حمله به چین شد و در عین حال به سلطان مصر نامه فرستاد که قرهیوسف را بکشد و
سلطان احمد را زندانی کند (شرفالدین، 2/447-449) و خود در 23 جمادیالآخر 807 ق/28
نوامبر 1404م از سمرقند حرکت کرد
(همو، 2/451)، چندی بعد در اترار بیمار شد و در 17 شعبان 807ق/18 فوریۀ 1405م
درگذشت. جنازۀ او را در 18 شعبان از اترار به سمرقند آوردند و در آنجا به خاک
سپردند (شرفالدین، 2/474؛ خواندمیر، 3/533-535؛ ابن عربشاه، 246).
دربارۀ امیرتیمور، آخرین جهانگشای بزرگ صحراگرد و کوچنده که به سان طوفانی سهمگین
در برههای از تاریخ جهان پدید آمد و با یورشها و ویرانگریها و قتل عامهایش
آوازهای جهانی یافت و چهرهای ویرانگر، و در عین حال قهرمانی افسانهای از خود بر
جای نهاد، داوریهای گوناگون و متناقض صورت پذیرفته است. مورخان درباری دورۀ تیموری
او را ستودهاند و اعمال او را مظهر قهر الٰهی شمردهاند؛ و کسانی دیگر مانند ابن
عربشاه او را «سرآمد تبهکاران دجال صفت» (ص 3) خواندهاند. چنین به نظر میرسد که
مورخ بزرگ روسی، بارتولد، مناسبترین تعریف را کرده است: «ویرانگری بیامان و
سازندهای به عزم و اراده» (نک : ص 35). از نظر صفات ظاهری به گفتۀ ابن عربشاه،
تیمور مردی بلندبالا و چهارشانه، پیشانی فراخ با نقصی در پا و دست، در باطن دلی
آرام داشت، ولی چون سنگ خارا سخت بود (ص 293 بب ). کلاویخو نیز که او را چندی قبل
از مرگش در سمرقند دیده بود، از سن بالای او و ضعف چشمش یاد کرده است (ص 227).
یکی از ویژگیهای بارز امیرتیمور نبوغ نظامیاش بوده است که در شیوههای جنگی او
آشکار است. زندگی و تربیت او در صحرا و پیروی از آداب زندگی و نظامی مغول، در
موفقیتهای او نقش اساسی داشت (رومر، 83, 86-87). وی در تشکیلات نظامی به عنـاصر
نظامی ایل و تبـارش یعنی جغتـاییان ــ که در میـان آنها از محبـوبیت فراوانـی
بـرخـوردار بود ــ تکیه داشت (بارتولد، 246). او در اغلب نبردها خود و فرزندانش ــ
بهرغم سـن کـم آنهـا ــ مستقیمـاً شـرکت داشتند، چنـانکه فـرزنـدش عمرشیخ تنها 16
سال داشت که در جنگ زخمی شد (منتخب، 285). تیمور آن دسته از سربازان را که از خود
شجاعت و جنگاوری نشان میدادند، تشویق میکرد و به درجات نظامی مانند اونباشی،
یوزباشی، مینباشی و... (فرمانده 10- 000‘1 نفر) مفتخر میکرد ( تزوکات...، 272) و
به هریک علم و سنجق (پرچم) ویژه میداد (شرفالدین، 2/295). جالب آنکه در میان
سربازان او اصحاب آیینهای مختلف حتى بتپرستان که بتهایشان را همراه داشتند و نیز
زنان حضور داشتند (بارتولد، 27؛ ابنعربشاه، 321، 324). در میان لشکریان او بهرغم
درندهخویی، برخی خصلتهای جوانمردانه نیز وجود داشته است (بارتولد، 25-26). او
اهداف لشکرکشیهایش را از پیش اعلام نمیکرد (ابنعربشاه، 60)، و در مناطقی که در
برابرش مقاومت میکردند، سفاکی نشان میداد (نک : سطور پیشین؛ نیز رومر، 91).
دربارۀ باورهای مذهبی تیمور نیز مانند سایر موارد اختلاف نظر وجود دارد. گویند از
نظر مذهبی معتقد به تسنن و فقه حنفی بوده است و در عین حال با شیعیان و اهل بیت و
طرفداران آل علی(ع) اظهار دوستی میکرده است(شیبی،162-190). ابنعربشاه (ص 298) او
را معتقد به یاسای چنگیزی دانسته است و از این روی برخی از علما به کفر او فتوا
دادهاند. لکن او خود را غازی، و جنگهایش را جهاد با کفار خوانده است (شرفالدین،
9/447). تیمور قانونهای مغولی و عرفیات شریعت اسلامی را همزمان اجرا میکرد، در
مباحث مورد اختلاف سنی و شیعه، گاهی خود را طرفدار آن و گاهی جانبدار دیگری نشان
میداد (مرعشی، 231-234؛ رومر، 89). وی از مذهب به عنوان ابزاری برای رسیدن به
مقاصد سیاسی نیز بهره میجست (بارتولد، 21؛ آکا، 460-461). تیمور به صوفیه ارادت
خاص نشان میداد و احتمالاً این گرایش از کودکی در او ایجاد شده بوده
است(ابنعربشاه،6)؛ در این میان به خواجه احمد یسوی تعلق خاطر و ارادت بیشتری داشت،
چنانکه آرامگاه او را تعمیر کرد و به زیارتش رفت (کوپرولو، 33 ff.).
بزرگترین منبع درآمد دولت تیمور، بازرگانی بود و او بـهخصوص در سمرقند ــ که از
مراکز مهم تجارت ادویه بود ــ بازارها و دکانها و مراکز تجاری بسیار ساخت و
کارگاههای بافندگی به وجود آورد؛ همچنین پوست از دشت قپچاق، ابریشم و الماس و سایر
سنگهای گرانبها از چین میآورد. به نوشتۀ کلاویخو این کالاها حتى در بازارهای
اسکندریه نیز دیده نمیشد (ص 291-292؛ آکا، 454-455). وی نسبت به اوزان و مقادیر و
قیمتها توجه داشت و آنها را کنترل میکرد (همو، 458). تیمور در گسترش بازرگانی با
دول دیگر بهویژه اروپاییان اقداماتی انجام داد و نامههایی به پادشاهان فرانسه و
انگلستان فرستاد (برای نامهها، نک : قزوینی، 1/146-148؛ نوایی، 126-128؛ جوادی،
177)؛ حتى بسیاری از زندانیان مسیحی را آزاد ساخت (همو، 161).
امیرتیمور بهرغم ویرانیهای بسیار که به بار آورد، به ترمیم ویرانیهـا، تـوسعۀ
زراعت، سـاخت عمـارات جـدید ــ بهویژه در سمرقند ــ بسیار اهمیت میداد. وی در
حومۀ سمرقند شهرکهایی ساخت و هریک را به نام یکی از شهرهای بزرگ جهان آن روز مانند
دمشق، بغداد و سلطانیه نامگذاری کرد. همچنین باغهای بسیاری مانند بوستان ارم، جنت
فردوس و دلگشا برای استفادۀ بانوان ساخت (برای تفصیل بیشتر، نک : کلاویخو، 241 بب
؛ ابنعربشاه، 307-308). جالب توجه است که بازدید از سراها و باغها ممنوع نبوده است
(بارتولد، 35-36).
تیمور غیر از زبان ترکی با زبان فارسی نیز آشنا بود و آن را میفهمید. وی با شماری
از دانشمندان نشست و برخاست داشت
و آنان را مورد تکریم قرار میداد (ابنعربشاه، 297). چنان به نظر میرسد که وی
چندان علاقهای به شعر فارسی و ترکی نداشته است (بارتولد، 249)؛ در عین حال او تحت
تأثیر فرهنگ ایرانی قرار گرفته بود، چنانکه شطرنج را به خوبی آموخت (همو، 252). به
نوشتۀ ابنعربشاه که از دو نوع شطرنج بزرگ و کوچک نام میبرد، تیمور نیک شطرنج
میباخت و بیشتر شطرنج بزرگ که صفحۀ آن 10×11، با چند مهرۀ اضافه (دو شتر، دو
زرافه، دو پیشاهنگ، دو دبابه و وزیر) بود، بازی میکرد (همانجا). کلاویخو از مجالس
بزمی که همسران و دختران تیمور نیز در آن شرکت میکردند، به طور مشروح یاد میکند
(ص 248 بب ). جالب توجه است که به نوشتۀ بارتولد (ص 27-28)، آنان در این مجالس
براساس سنت مغولی بدون حجاب و با صورت باز شرکت میکردند.
مآخذ: ابن عربشاه، احمد، عجایب المقدور (زندگانی شگفتآور تیمور)، ترجمۀ محمدعلی
نجاتی، تهران، 1356ش؛ ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق
سومر، تهران، 1356ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران، از حملۀ چنگیز تا
تشکیل دولت تیموری، تهران، 1347ش؛ همو، ظهور تیمور، تهران، 1360ش؛ اولیاءالله آملی،
محمد، تاریخ رویان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1348ش؛ بارتولد، و. و.، تاریخ
ترکهای آسیای میانه، ترجمۀ غفار حسینی، تهران، 1376ش؛ پتروشفسکی، ا. پ.، نهضت
سربداران خراسان، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1351ش؛ تزوکات تیموری، تحریر ابوطالب
حسینی تربتی، تهران، 1343ش؛ جوادی، حسن، «ایران از دیدۀ سیاحان اروپایی در دورۀ
ایلخانان»، بررسیهای تاریخی، تهران، 1352ش، س 8، شم 3؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب
السیر، تهران، 1333ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و
مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی،
تهران، 1349ش؛ ستوده، حسینقلی، تاریخ آل مظفر، تهران، 1346ش؛ سومر، فاروق، قرا
قوینلوها، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، 1369ش؛ شاو، ا. ج. و ا. ک. شاو، تاریخ امپراتوری
عثمانی و ترکیۀ جدید، ترجمۀ محمود رمضانزاده، مشهد، 1370ش؛ شرفالدین علی یزدی،
ظفرنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1336ش؛ شیبی، کامل مصطفى، تشیع و تصوف، ترجمۀ
علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1359ش؛ صولاقزاده، محمد، تاریخ، استانبول،
1297ق/1880م؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین
نوایی، تهران، 1353ش؛ غیاثالدین علی یزدی، سعادتنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران،
1379ش؛ فصیحخوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛ قزوینی،
محمد، مقالات، به کوشش ع. جربزهدار، تهران، 1362ش؛ کلاویخو، ر.، سفرنامه، ترجمۀ
مسعود رجبنیا، تهران، 1337ش؛ کین راس، پ. ب.، قرون عثمانی، ترجمۀ پروانه ستاری،
تهران، 1373ش؛ گروسه، رنه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میکده، تهران،
1353ش؛ مرعشی، ظهیرالدین، تارخ طبرستان و رویان و مازندران، به کوشش محمدحسین
تسبیحی، تهران، 1345ش؛ منتخبالتواریخ معینی، منسوب به معینالدین نطنزی، بهکوشش
ژان اوبن، تهران، 1336ش؛ میرخواند، محمد، روضةالصفا، تهران، 1339ش؛ نظامالدین
شامی، ظفرنامه، به کوشش محمد احمد پناهی سمنانی، تهران، 1369ش؛ نوایی، عبدالحسین،
اسناد و مکاتباتتاریخی ایران، تهران، 1356ش؛ هامر پورگشتال، یوزف، تاریخ امپراتوری
عثمانی، ترجمۀ زکی علیآبادی، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1367ش؛ نیز:
Aka, I., »Timur sâdece bir asker mi idi«, Belleten, 2000, vol. LXIV, no. 240;
Barthold, W. W., Uluğ Bey ve zamanı, tr. Tahiroğlu Ekdes Nimet, Istanbul, 1930;
Daniԫmend, İ. H., İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi, Istanbul , 1947; IA;
Köprülü, F., Türk edebiyatıºnda ilk Mutasavvıflar,
Ankara, 1976; Neԫri, M., Cihan-Nümâ, ed. F. R. Unat and M. A. Köymen, Ankara,
1946; Özer, Y. Z., »Timur’un yaptiğı iԫlere toptan bir bakiԫ«, Belleten, 1945,
vol. IX, no.36; Öztuna, Y., Büyük Türkiye tarihi, Istanbul, 1983; Roemer, H. R.,
»Timur in Iran«, The Cambridge History of Iran, vol. XL(1), ed. P. Jackson,
Cambride, 1993; Sümer, F., Akkoyunlular, Ankara, 1967; Uzunçarԫılı, İ, H.,
Anadolu beylikleri, Ankara, 1984; id, Osmanlı tarihi, Ankara, 1972; Yücel, Y.,
»Timur tarihi hakkinda araaŞtırmalar«, Belleten, 1976, vol. XL, no.158, 1978,
vol.XLII, no. 166.
علیاکبر دیانت