تیسْفون، یکی از مجموع چند شهر نزدیک به یکدیگر
در کنار اروندرود (دجله، دکلت1، تیگریس2) که بعدها در زبان عربی مدائن نامیده شد.
به نوشتۀ نولدکه مدائن به خلاف بعضی نوشتهها مثنّا نبوده، بلکه جمع است و به
مجموعۀ شهرهای حکومتنشین دو سوی دجله اطلاق میشده است (ص 16، حاشیۀ 1). بعضی از
این شهرها روستایی بیش نبودند، ولی بعدها به صورت شهر درآمدند و گسترش یافتند.
نامهای آنها نیز با گذشت زمان تغییر یافت. منشأ نام تیسفون مشخص نیست؛ گرچه این نام
به ظاهر یونانی مینماید، محتمل است که از نام ایرانی کهن گرفته شده باشد (لسترنج،
33). نام این شهر در زبانهای یونانی و لاتینی به صورتهای کتسیفون1، تسیفون2 و
اِتسیفون3 آمده است. در متن آرامی تلمود این نام به صورت کتسیپون4، و در سریانی
کتیسپون5 ذکر شده است. در متن مانوی پارتی نام مذکور به صورت تیسفون6 و در مآخذ
پهلوی و سغدی تیسپون7 و تسپون ( ایرانیکا، VI/446؛ کریستن سن، 379) و ته سی فون8
نیز آمده است (بیانی، تیسفون و بغداد، 46).
این نام در ارمنی ویسپون9 و در روسی کتسفون10 ذکر شده است (همانجا؛ موسى خورنی،
118؛ پیگولوسکایا، «شهرها...11»، 361). بعضی مؤلفان نام کاسفیا (کسفیا12) را در عهد
عتیق (عزرا، 17:8) همان تیسفون دانسته، و پذیرفتهاند (لسترنج، همانجا، حاشیۀ 1).
در جودائیکا نام تیسفون به صورت کتوسه فئا13 ذکر شده است (V/1146).
در متون عربی این نام به صورت طیسفون، طوسفون و طیسفونج آمده است (یاقوت، بلدان،
3/570). یاقوت از قول حمزۀ اصفهانی مینویسد که نام اصلی این شهر طوسفون بوده است
(همانجا). مسعودی نام این شهر را طیسبون نوشته است (1/258، نیز حاشیۀ 1). مؤلفان
چینی نام تیسفون را سو ـ پین14 و سو ـ لی15 ذکر کردهاند که محتمل است از واژۀ
سریانی سوریگ اخذ شده باشد (کریستن سن، همانجا، حاشیۀ 6). بعضی مؤلفان نام تیسفون
را با اسطورهها درآمیخته، و بنای آن را به پیشدادیان و کیانیان نسبت دادهاند که
درست نمینماید. بارتولد بر آن است که نام تیسفون در میان عربها و ایرانیان به صورت
تسافون یا توسافون آمده است (VII/193).
تیسفون در شرق دجله و ساحل چپ آن واقع بود. این شهر در حدود 35 کیلومتری جنوب بغداد
در ناحیهای قرار گرفته بود که رودهای دجله و فرات به یکدیگر نزدیک میشدند. همۀ
مجموعه شهرهایی که تیسفون از جملۀ آنها بود، در منطقۀ سورستان (اسورستان) واقع شده
بود که عربها آن را سواد مینامیدند. سواد را تا نخستین سدههای اسلامی «دل
ایرانشهر» نیز میخواندند (ابن خردادبه، 5). در اسورستان شهر بابل از دیرباز در
روزگار بسیار کهن پدید آمده بود. بابل به روزگار هخامنشیان و پیش از آن، شهر
پرستشگاهها بود. از اینرو، هنگام فرمانروایی سرداران اسکندر مقدونی برای ادارۀ
امور مناسب نمینمود. از دوران فرمانروایی اسکندر و پس از آن، دو لوحۀ گلی به دست
آمد که مطالب آنها مربوط به فاصلۀ سالهای 321 تا 312 قم است. در لوحۀ دوم از حوادث
سالهای 315 و 314قم و پیکار میان آنتیگون و سلوکوس یاد شده است که حاصل آن ویرانی
بابل و حومۀ آن بود. از متن لوحه چنین برمیآید که در آن زمان ساتراپنشین
(شهربنشین) بابل، به شهر بورسیپا در همسایگی و چند کیلومتری بابل انتقال یافت
(پیگولوسکایا، همان، 18, 30-31).
در 275قم نقل مکان اهالی از بابل به شهر نوبنیاد سلوکیه در نزدیکی آن آغاز گردید و
اندکی بعد سلوکیه به صورت مرکز اداری، سیاسی و اقتصادی درآمد. رفتهرفته شهرهای
جدیدی در نواحی نزدیک به یکدیگر احداث شد که جز از بابل میتوان به سلوکیه، تیسفون
و بغداد اشاره کرد (همان، 293). سلوکیان چون بازسازی شهر کهن بابل را که بخش اعظم
آن ویران شده بود، امکانپذیر ندانستند، ناگزیر ناحیۀ اُپیس را به عنوان پایتخت
برگزیدند و بعدها آن را سلوکیه نامیدند. وضع جغرافیایی این شهر که کنار دجله و
نزدیک بابل واقع شده بود، بسیار مناسب مینمود. گروه کثیری از اهالی بابل به سلوکیه
کوچ کردند (همان، 34-35). تیسفون یکی از روستاها و قریهای نزدیک سلوکیه بوده که
استرابن، جغرافینگار سدۀ نخست قم و اوایل سالهای میلادی، بدان اشاره کرده است
(VII/219). در فاصلۀ سالهای 160 و 140قم، مهرداد اول شاه اشکانی سرزمین بابل و
آشور را ضمیمۀ اراضی زیر فرمان خود کرد. اردوی نظامی پارتها در سلوکیه مستقر نشدند،
بلکه در ساحل چپ دجله در تیسفون جای گرفتند. این شهر بعدها پایتخت دولت پارت شد
(گیرشمن، 245).
به نظر میرسد که قومس یا صددروازه در زمان استرابن هنوز پایتخت پارتیان بود و
شاهان اشکانی بهتدریج تیسفون را به تختگاه خود بدل کردند. استرابن مینویسد
(همانجا)، به روزگار باستان بابل پایتخت آشور بود و اکنون سلوکیه پایتخت است.
سلوکیه کنار دجله است. در همان نزدیکی روستایی بزرگ است که تیسفون نام دارد. شاهان
پارتی زمستانها را در آنجا میگذرانند تا مزاحمتی برای اهالی سلوکیه پدید نیاید.
هرگاه جنگجویان سکایی که سپاه پارتیان را تشکیل میدهند، در شهر اقامت کنند، برای
مردم شهر دشواری پدید خواهد آمد. از اینرو، در سایۀ نیروی پارتیان تیسفون بیشتر به
شهر شباهت دارد، تا روستا. تیسفون چندان گسترده است که میتواند گروه بسیاری از
مردم را در خود جای دهد. بناها را پارتیان خود در آنجا پدید آوردهاند. در تیسفون
کالاها و دستساختههای مورد پسند پارتیان به فروش میرسد. شاهان پارتی طبق عادت به
سبب مساعد بودن اقلیم، زمستانها را در آنجا میگذرانند و تابستانها به هگمتانه
(همدان) و هیرکانیا (گرگان) میروند (همانجا).
برخی تبدیل تیسفون به تختگاه دولت اشکانی را در عهد پادشاهی مهرداد اول
(174-136قم) نوشتهاند، ولی سندی که مؤید این نظر باشد، ارائه نشده است. چنانکه
استرابن متذکر شده است، تیسفون زمستانگاه شاهان پارتی بوده، و هنوز پایتخت محسوب
نمیشده است. کالج مینویسد که در زمان مهرداد پادگانی در بابل، در روستای نزدیک
تیسفون برپا شد تا از سوی دجله شهر یونانی سلوکیه را زیر نظر داشته باشد (ص 59).
پاکُر فرزند اُرد دوم، به نوشتۀ آمیانوس مارسلینوس تیسفون را زمستانگاه یا تختگاه
زمستانی اشکانیان ساخت. نوشتۀ کالج نظر استرابن را تأیید میکند که تیسفون تا آن
زمان تختگاه نبوده، بلکه زمستانگاه شاهان پارتی بوده است. در 12م اردوان سوم در
تیسفون تاج بر سر نهاد (پیگولوسکایا، همان، 65؛ هرمان، 51).
پس از مرگ اردوان سوم، فرزندان او به نامهای وردان (بردان) و گودرز (گودرز دوم ـ
گوتارزس) به رقابت، مبارزه و پیکار برخاستند. سلوکیه در جریان پیکار از سوی وردان
محاصره شد. مردم شهر مقاومت کردند. وردان که از محاصره بهرهای نبرده بود، راهی
هیرکانیا شد تا با گودرز پیکار کند. سرانجام، میان دو برادر صلح و آشتی برقرار
گردید. هیرکانیا به گودرز واگذار شد و وردان در سورستان (سواد) باقی ماند. در 46م
پیکار از سر گرفته شد و سرانجام، با مرگ وردان در 48م که حاصل سوءقصد و توطئه بود،
به پایان رسید. به احتمال در این دوره تیسفون بار دیگر تختگاه دولت اشکانی شد
(پیگولوسکایا، همان، 72, 73).
با وسعت گرفتن قلمرو دولت پارت، تیسفون نیز رو به آبادانی و توسعه گذاشت و کاخها،
میدانها، بازارها و حصارها در آن پدید آمد (بیانی، تیسفون و بغداد، 55). کالج به
نقل از آمیانوس مارسلینوس مینویسد: پارتیان شهرساز نیز بودهاند و شهرهایی چون
بلاشگرد و هترا (الحضر) و تجدید بنای نسا (نسایه) و مرو از ایشان است (ص 77).
فعالیتهای ساختمانی تیسفون گاه و بیگاه به سبب حملۀ لژیونرهای رومی دستخوش ویرانی
میشد. در 116م شهر را سپاهیان ترایانوس تصرف کردند. وی به پاس همین پیروزی به مقام
امپراتوری دست یافت (97-117م، نک : پیگولوسکایا، همان، 81؛ قس: یارشاطر، 1).
در 162م وِروس، سردار رومی به سوریه آمد و شهر انطاکیه را به عنوان مقر خود برگزید.
در همان سال لشکرکشی آغاز گردید. در 164م کاسیوس روانۀ میان رودان (بینالنهرین)
شد. متعاقب آن سلوکیه و سپس تیسفون را رومیان تسخیر کردند و کاخ ولوگش (بلاش) ویران
شد. اما اندکی بعد بیماری طاعون بسیاری را نابود کرد و رومیان ناگزیر عقب نشستند و
غنایم بسیاری را بر جای گذاردند (پیگولوسکایا، همان، 85-86؛ بیوار، 93). در 193م
ولوگش (بلاش) چهارم، شاه اشکانی (191-208م) به تلافی برخاست و بسیاری از سرزمینهای
رومیان را به تصرف آورد (پیگولوسکایا، همان، 87).
در روزگار فرمانروایی سپتیمیوس سوروس، امپراتور روم (193-211م) پیکار برای دستیابی
به میانرودان از سرگرفته شد. در سپتامبر 194م لشکریان رومی از فرات گذشتند، اما
فشار گرما و تشنگی آنان را مجبور به بازگشت کرد. در 197م لشکرکشی رومیان از سر
گرفته شد. رومیان بابل، سلوکیه و تیسفون را به تصرف آوردند و این شهرها را
بیرحمانه غارت کردند (همان، 195-197؛ بیوار، 94). در پارت ولوگش پنجم جانشین ولوگش
چهارم شد. در 213م میان ولوگش پنجم و برادرش اردوان پنجم، اختلاف و مبارزه درگرفت
که به پیروزی اردوان انجامید. در عهد وی ماکرینوس، امپراتور روم با نیرویی عظیم بر
ضد پارت دست به حمله زد. پیکار مدتی به درازا کشید. سرانجام رومیان با پرداخت 15
میلیون درهم به صلح تن در دادند (پیگولوسکایا، همان، 90-91).
دربارۀ بنای تیسفون در عهد پارتیان آمده است که شهر حصاری به شکل نیمدایره با
برجهای متعدد داشت. وسعت اراضی آن در فاصلۀ میان اروندرود (دجله) و این حصار 58
هکتار بود که همان شهر قدیم عهد پارتی است و عربها آن را «شهر قدیم» (مدینةالعتیقه)
مینامیدند (کریستن سن، 379-380). تا پایان عهد پارتیان توسعۀ شهر همچنان دایرهوار
ادامه داشت و کاخهای متعددی در شهر پدید آمد که نقش سورنا، سردار پارتی در تزیین
بعضی از آنها اندک نبود (بیانی، «تیسفون از آغاز...»، 35-36).
نخستین شهر از شهرهای هفتگانۀ تیسفون را به بلاش (ولوگش) اول شاه اشکانی نسبت
دادهاند. نام این شهر به صورت بلاشکرد (بلاش گرد، وِلِشکیا، بلاشآباد و ساباط)
آمده است. این شهر در 5 کیلومتری جنوب غربی سلوکیه واقع بود و تا تیسفون یک روز راه
فاصله داشت (همو، تیسفون و بغداد، 42). ابوالفدا نام این شهر را بلاسآباد آورده (ص
294) که معرب آن ساباط شده است. این شهر نزدیک مداین (تیسفون) واقع بود (یاقوت،
المشترک، 237). دربارۀ بنای شهر اختلاف نظر وجود دارد. حمزۀ اصفهانی بنای این شهر
را به بلاش، فرزند فیروز شاه ساسانی نسبت داده است (ص 44).
دیگر شهرهای اقمار تیسفون که در عهد ساسانیان احداث شده بودند، با نامهای وِه
اردشیر (به اردشیر، بهرشیر، بهر سیر)، اَسفابور (اسفانَبَر) اسپانبَر، استانبر،
بونارت کواذ (ایرانوتارت کواد، ایران وینارت کواذ)، وه جند یوخسرو (وه انتیوخ خسرو،
ویه اندیوخسرو، به از اندیوخسرو، رومیه، رومقان، رومکان) و هنبوشاپور (هنبوشافور،
حنسابور)، نونیافاذ (نونی آباد؟)، کردافاذ، کردآباد، درزنیدان (درزیجان) آمدهاند
(همو، 30؛ یاقوت، بلدان،4//445-447؛ بیانی، همان، 42 بب ؛ امام شوشتری،62).
با آنکه اردوان پنجم در 217م سپاه روم را درهم شکست و پیروزی بزرگی نصیب دولت پارت
شد، با این وصف حکومت اشکانیان دیری نپایید (کالج، 154). پارسها به رهبری اردشیر،
پسر ساسان، از 221م سر به شورش برداشتند و با پارتیان دست به پیکار زدند که تا 224م
ادامه یافت. از مندرجات مآخذ سریانی چنین برمیآید که اتحادی برضد پارتیان شکل گرفت
که در آن جز از فرمانروای ماد، شاهان ادیابنه و کرخ بیت سلوک نیز شرکت داشتند.
پارسها ارشک، فرزند کوچک را در تیسفون به قتل رسانیدند و این شهر را تختگاه خود
قرار دادند و به تیسفون نقل مکان کردند (پیگولوسکایا، «شهرها»، 153-154).
تاریخ پایان شاهنشاهی پارتیان را 27 آوریل 224 نوشتهاند. پادشاهی ساسانیان نیز از
28 آوریل همان سال آغاز گردید (همانجا). طبری پیکار اردشیر با اردوان و کشته شدن
دارابنداذ کاتب اردوان را به دست شاپور فرزند اردشیر، و نیز کشته شدن اردوان به دست
اردشیر را گزارش کرده است؛ وی میافزاید: گفته شده است که اردشیر در این پیکار سر
اردوان را لگدمال کرد (2/40-41). اگرچه آغاز پادشاهی اردشیر را 224م نوشتهاند، ولی
تاجگذاری وی به عنوان پادشاه 226م در تیسفون بوده است (کالج، 155). اردشیر در
کرانۀ غربی اروندرود (دجله) مقابل تیسفون شهری ساخت که در انتهای غربی مدابن و به
دیگر سخن سلوکیۀ تیسفون بود. این شهر را به اردشیر (بهرسیر) نامیدند که به معنای
نیک است (پیگولوسکایا، همان، 157). نولدکه صورت عربی درست این نام را بهرسیر نوشته
است (ص 16، نیز حاشیۀ 3). وی برآن است که شهرهای اقمار تیسفون که به اردشیر بابکان
نسبت دادهاند، از اردشیر نیست، بلکه از اواخر عهد ساسانیان است (همانجا). اردشیر
در آنجا شهری نساخت، بلکه به تجدید بنای شهر سلوکیه پرداخت (پیگولوسکایا، همان،
157). تیسفون پس از این، تختگاه اصلی اداری و سیاسی پادشاهی ساسانی شد که در واقع
مجموعۀ شهرهای یادشده است. این شهرها را در زبان سریانی ماحوزه1 و در عربی مدائن
خواندند (فرای، 120).
بیشتر شاهان ساسانی در تیسفون تاجگذاری میکردند (همو، 121). در عهد پادشاهی بهرام
یکم (274-277م) آورلیانوس، امپراتور روم در 275م به تیسفون لشکر کشید، اما سواران
ایرانی با لژیونهای رومی روبهرو نشدند، زیرا پیش از برخورد سپاهیان دو کشور،
امپراتور به دست سپاهیان خویش که دست به شورش زده بودند، کشته شد (لوکونین، 107).
مرگ هرمزد اردشیر شاه ساسانی را در تیسفون نوشتهاند (مجمل...، 68). نرسی (سل
293-302م)، فرزند هرمزد اردشیر و نوادۀ شاپور یکم درصدد برآمد که تخت شاهی را به
چنگ آورد. وی که شاهی ارمنستان را داشت، به سوی تیسفون تاخت و بر هونم، فرماندار
آنها که نیروی کافی در اختیار نداشت، غلبه کرد و او را به اسارت گرفت. گمان نمیرود
که برای تصرف تیسفون جنگی در گرفته باشد. وی سپس سورستان (سواد) را به تصرف درآورد.
شرح این ماجرا در کتیبۀ نرسی در پایکولی به تفصیل آمده است (لوکونین، 119-120،
118).
در دوران زندگی و پادشاهی شاپور دوم (309-379م، ذوالاکتاف)، تیسفون به شهری زیبا و
شکوهمند بدل شد. در این دوره تیسفون از مراکز اسقفنشین چون گندی شاپور و بیشاپور
بود (فرای، 139-140). میگویند شاپور شبی که در کاخ تیسفون (طیسبون) خفته بود، از
غوغای مردم بیدار شد و سبب پرسید، گفتند: «این همهمه از آیندگان و روندگان است که
بر پل دجله ازدحام کردهاند». دستور داد تا پل دیگری بسازند تا یکی برای گذر
آیندگان و دیگری برای روندگان باشد (طبری، 2/55-56؛ بلعمی، 631). در روزگار پادشاهی
یزدگرد اول (399-421م) مسیحیان از آزادی بیشتری برخوردار شدند. جاثلیق نسطوری
یَبهَلّاها کلیسای بزرگی در تیسفون بنا کرد (نولدکه، 74-75، حاشیۀ 3). در کشفیات
هیئت باستانشناسان آلمانی در ویرانههای تیسفون، خزانۀ یک کلیسای عهد ساسانی کشف
شد که در آن مجسمۀ یکی از قدیسان مسیحی به دست آمد (کریستنسن، 380). در اوایل سدۀ
5 م ریاست کلیساهای ایران، رسماً بر عهدۀ اسحاق، اسقف سلوکیه ـ تیسفون بود. در
مجامع کلیسایی یکرشته احکام دینی به تصویب میرسید (پیگولوسکایا، «اعراب...2»،
275).
جایگاه و مقرّ سرگیوس مقدس نزدیک ماحوزه (ماحوزا)
یا سلوکیه و تیسفون بود (همان، 275-276). هنگامی که بهرام پنجم (گور) پادشاه ساسانی
(421-439م) خواست تخت و تاج شاهی را از شاهزادهای به نام خسرو باز ستاند (کریستن
سن، 270)، سپاهی از ایرانیان و قبیلۀ عرب تنوخ به فرماندهی نعمان بن منذر فراهم
آورد که در منطقهای میان تیسفون و بهاردشیر موضع گرفتند. در این ماجرا حمایت
نظامی اعراب حیره از بهرام، سرنوشت نبرد را به سود او تغییر داد (پیگولوسکایا، همان،
62-63). در دوران پادشاهی فیروز (459-484م)، سوخرا که از دودمـان پارتی قارن بود،
فـرمـانروایـی ویهاردشیر (به اردشیر ـ بهرسیر) و تیسفون را برعهده داشت (طبری،
2/86). قباد (488-531م) در تیسفون تاج شاهی ساسانی را بر سر نهاد (فردوسی، 8/29) و
به سبب توجهی که به پایتخت دولت ساسانی داشت، بعضی منابع او را سازنده و گسترشدهندۀ
تیسفون (مداین) نامیدهاند (ابن فقیه، 212). طبری از وجود و حضور قباد (کواد) در
مداین خبر داده است (2/95). در نوشتهها آمده است که مزدک در تیسفون (مداین) مردم
را به پذیرش اندیشههای خود دعوت کرد (خواندمیر، 1/239).
در دوران پادشاهی خسرو یکم انوشیروان (531-579م) بنای مشهور طاق یا ایوان کسرى
ساخته شد که تاکنون از میان نرفته، و بخشهایی از آن برجای مانده است (فرای، 162).
در عهد این پادشاه، تیسفون به شهری شکوهمند بدل شد، چنانکه بعضی مؤلفان اسلامی
بنای تیسفون (مداین) را به او نسبت دادهاند (گردیزی، 33). حال آنکه این نظر دور از
واقعیت است. انوشیروان در گسترش و آبادانی تیسفون نقش بزرگی برعهده داشت. او کاخ
معروف مداین را بازسازی کرد و گسترش داد؛ در شهر اسپانبر که با کاخ تیسفون فاصلۀ
چندانی نداشت، کاخها بنا کرد و باروهای جدیدی برای 7 شهر تیسفون پدید آورد (بیانی،
همان، 65).
یکی از شهرهای مداین (تیسفون) که بنای آن را به خسرو یکم انوشیروان نسبت دادهاند،
ویه ـ انتیوخ ـ خسرو (به از انطاکیه خسرو) نام داشت که آن را رومگان (شهر رومیان،
عربی رومقان، رومیه) نیز نامیدهاند. این شهر پس از تصرف انطاکیۀ شام بنا شد. خسرو
انوشیروان پس از تسخیر انطاکیه اهالی و اسیرانی را که با خود به ایران آورده بود،
به ناحیۀ جدیدی در تیسفون کوچ داد (کریستنسن، 381؛ دینوری، 69؛ پروکوپیوس، 383،
I/381). مسعودی مینویسد که خسرو از شام مرمر و سنگ سپید و کاشیهای موزائیک از جنس
شیشه و سنگ به عراق آورد و حدود مداین شهری به تقلید انطاکیه ساخت و آن را رومیه
نامید (1/291-292). پروکوپیوس با وجود برخورد خصمانهاش نسبت به خسرو انوشیروان مینویسد
که در محلی به اندازۀ یک روز فاصله از تیسفون شهری به نام انطاکیۀ خسرو ساخت و
اسیران انطاکیه را در آنجا سکنا داد. برای آنان گرمابه و میدانهای بزرگ ساخت تا
بتوانند مانند شهر خود به تفنن و بازیهای عمومی بپردازند. در ضمن موسیقیدانانی را
که با خود همراه آورده بود، همه را به شهر نوبنیاد فرستاد و به هزینۀ دولت وسایل
رفاه و آسایش مردم آنجا را فراهم نمود (همانجا).
پس از مرگ خسرو انوشیروان، فرزندش هرمزد چهارم به سلطنت رسید (579-590م). در روزگار
این پادشاه یانگ سوئوه1 فرزند کوچک قراچورین به شرق ایران حملهور شد (رضا، ایران...،
110). گومیلف تاریخ حمله را در برج اسد نوشته، و متذکر شده است که شورای پادشاهی که
مقرّ آن در تیسفون بود، تصمیم گرفت فرماندهی سپاه ایران در پیکار با ترکان را به
بهرام چوبینه مرزبان ارمنستان و آذربایجان که از دودمان اشرافی پارتی مهران بود، وا
گذارد (ص 126). طبری (2/174) فرمانده ترکان را شابه، و فردوسی (8/372) ساوه نوشتهاند
که محتمل است با نام سوئوه که بدان اشاره شد، نزدیک باشد. جنگ با پیروزی سپاه ایران
پایان یافت. درنتیجه فرمانروای ترکان جانشین و فرزند خود پرموده (همو، 8/372-373؛
طبری، 2/175: برموذه) یا یلتکین (دینوری، 81) را برای مذاکرۀ صلح به تیسفون فرستاد
(همانجا؛ رضا، همان، 123). وی در تیسفون با هرمزد چهارم دیدار کرد و در 589م در
آنجا پیمان صلح به امضا رسید (کالسنیکف، «ایران...2»، 53).
هنگامی که بهرام چوبینه بر ضد هرمزد چهارم سر به شورش برداشت، با سپاه خود راهی
تیسفون شد. هرمزد با شتاب در تیسفون به گردآوری سپاه پرداخت. در این هنگام دشمنان
هرمزد از ضعف او بهره جستند و در فوریۀ 590 او را کور کردند و به زندان افکندند و
پسرش خسرو دوم (ابرویز ـ پرویز) را به شاهی برگزیدند (590-628م، نک : پیگولوسکایا،
«بیزانس...3»، 84, 89). در این زمان بهرام چوبینه که از نیروی کافی برخوردار شده
بود، به خسرو تکلیف کرد که تاج و تخت شاهی را رها کند و دولت را به او بسپارد و خود
ادارۀ یکی از استانهای کشور را برعهده گیرد. خسرو کوشید بهرام را آرام کند. وی را
اسپهبد سراسر ایران نامید، ولی بهرام این عنوان را توهین به خود تلقی کرد و به
سپاهیان خسرو شبیخون زد که با موفقیت همراه بود (همان، 92, 93). بهرام به سرعت راه
تیسفون را در پیش گرفت (همان، 95). در کنار رود نهروان سپاهیان دو طرف اردو زدند.
خسرو دوم در این پیکار شکست یافت و به تیسفون، و از آنجا به روم گریخت (کالسنیکف،
همان، 58-60).
1. Yang-Souh 2. Iran... 3. Vizantiya...
پس از فرار خسرو دوم، بهرام به تیسفون درآمد. طرفداران خسرو از جمله موشیق (موسیل)
ارمنی که یکی از مرزبانان بزرگ کشور بود، راه آذربایجان (اتورپاتکان) را در پیش
گرفت و به انتظار بازگشت خسرو نشست (همان، 61). بهرام به محض ورود به تیسفون، بندوی،
دایی خسرو را به زندان افکند، اما او توانست بگریزد (همانجا). بهرام در 590 م در
تیسفون بر تخت نشست و به نام خود سکه زد. وی در جریان بازگشت خسرو که به یاری
موریکیوس (موریق) امپراتور بیزانس (روم شرقی) صورت گرفت، دریافت که تاب مقاومت
ندارد. از اینرو، تیسفون را به آتش کشید، کاخ خسرو را ویران کرد و گریخت (همانجا).
پس از فرار بهرام چوبینه یکی از سرداران خسرو که گویا نام و یا عنوان «مهبد» داشت،
توانست بر تیسفون مسلط شود و به خزانۀ شاهی دست یابد (همان، 63). در همان سال
(590م) خسروپرویز به تیسفون بازگشت و تاج بر سر نهاد (پیگولوسکایا، همان، 89).
بهرام ناگزیر نزد دشمنان پیشین گریخت و از سوی خان ترک با مهربانی پذیرفته شد،
سرانجام سفیر حیلهگر شاه ساسانی خاتون، همسر فرمانروای ترکان را فریفت. درنتیجه
یکی از خدمتگزاران خاتون بهرام را با خنجر زهرآبداده به قتل رسانید (رضا، همان،
128).
در627م هراکلیوس (هرقل)، امپراتور بیزانس از شهر نصیبین که مرز سنتی میان ایران و
روم بود، گذشت. وِهزاد با 12 هزار نفر مأمور شد که مانع عبور نیروهای رومی از اروند
رود (دجله) شود، ولی هراکلیوس راه دیگری را برای گذر از رود برگزید. خسرو دوم پس از
آگاهی از ماجرا به تیسفون رفت، زیرا نیروهای زیر فرمان او قادر به مقابله نبودند.
هراکلیوس نیز که از رسیدن سپاه زیر فرمان شهربراز بیمناک بود، با شتاب تیسفون را در
محاصره گرفت، کاخ شاهی و حوالی آن را به آتش کشید و سپس به اتورپاتکان (آذربایجان)
رفت (کالسنیکف، همان، 84). پس از نبردی که میان دو طرف در نینوا روی داد، خسرو به
دستکرت شاهی ــ اقامتگاه خود ــ در شمال بعقوبه بازگشت (آیلرس، 486). در فارسنامۀ
ابن بلخی آمده است که خسروپرویز قصد کشتن شهربراز کرده بود، از اینرو، شهربراز از
بیم خویش با هرقل (هراکلیوس) یکی شد که اگر پرویز حرکت کند، هر دو به دفع او
بپردازند (ص 38-39). کالسنیکف (همان، 85) مینویسد: راست است که پیمانی میان
شهربراز و هراکلیوس منعقد شد، ولی زمان آن پس از واقعۀ به آتش کشیدن کاخ خسرو در
تیسفون بوده است. مخالفان خسروپرویز با فرزند او شیرویه متحد شدند و سرانجام در 29
فوریۀ 628 او را کشتند (همان، 86).
پس از مرگ خسرو، شیرویه (قباد دوم) در همان روز (29 فوریۀ 628) بر تخت نشست که مدت
آن بیش از 8 ماه نبود (همانجا). به روزگار شیرویه در میانرودان و دیگر نواحی
بیماری طاعون شیوع یافت که درنتیجه 200 هزار نفر، و به روایتی و یا نیمی از مردم
هلاک شدند (طبری، 2/229؛ مسعودی، 1/309). پس از شیرویه، اردشیر فرزند شیرویه بر تخت
نشست. در زمان او شهربراز برآن شد تا بر تخت شاهی تکیه زند. خوانسالار اردشیر حصار
و درهای تیسفون را استوار کرد و خزانۀ اردشیر و خاندان شاهی را به تیسفون برد.
شهربراز با 6 هزار تن تیسفون را محاصره کرد. در آغاز نتوانست شهر را بگشاید.
سرانجام نگهبانان اردشیر دروازۀ تیسفون را بر او گشودند و اردشیر به دست نگهبانان
کشته شد. پس از او شهربراز بر تخت نشست که او نیز پس از 40 روز کشته شد (طبری،
2/230-231). پس از او پوران دخت و آزرمیدخت در تیسفون بر تخت نشستند که مدت پادشاهی
آنان حدود دو سال بود (همو، 2/231-232). فرخزاد خسرو نیز پس از پوراندخت و
آزرمیدخت بر تخت شاهی نشست، ولی این فرمانروای ناتوان ساسانی به سرنوشت اسلاف خود
گرفتار و کشته شد. سرانجام، یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، در اواخر 632 یا
اوایل 633م/11ق بر تخت نشست (کالسنیکف، همان، 92).
در 14ق/635م مثنی بن حارثه سردار عرب گروهی از امیران را برای گفتوگو با یزدگرد
سوم به تیسفون (مداین) فرستاد که نتیجهای به بار نیاورد (ابن اثیر، 2/450-460؛
طبری، 3/490-497). در ذیحجۀ 15ق/637م ویهاردشیر (بهاردشیر، بهرسیر) از سوی
لشکریان عرب تصرف شد که دو ماه در آنجا بودند و با منجنیق شهر را کوفتند (همو،
3/622-623؛ ابن اثیر، 2/508). به نوشتۀ کالسنیکف («تصرف...1»، 97-98)، فتح تیسفون
در صفر 16/مارس 637 روی داد (نک : ابن اثیر، 2/511-515؛ طبری، 4/13-16). بلاذری مینویسد:
چون شهر تیسفون مسخر گشت، یزدگرد از کاخ سپید مداین بیرون شد و همراه اسواران، راه
جلولا را در پیش گرفت (ص 366-367). در این سال گرسنگی شدت یافته، و بیماری طاعون به
جان همۀ پارسیان افتاده بود. سعدبن ابیوقاص در ادامۀ پیکار به هنگام عزیمت به سوی
حلوان، سلمان پارسی را به عنوان نایب خود بر مداین گمارد. پس از فتح حلوان، جلولا و
چند شهر دیگر، غنایم به مدینه فرستاده شد. خلیفۀ دوم چون از کار تقسیم غنایم فراغت
یافت، نامهای به سعدبن ابیوقاص نوشت و از او خواست که سلمان پارسی را بر مدائن و
توابع آن والی کند و خود به جانب کوفه بازگردد (ابن اعثم، 1/216، 220). بدین روال
تیسفون از صورت پایتخت به در آمد و شکوه و عظمت آن پایان گرفت.
تیسفون از 12م که اردوان سوم شاه اشکانی در آنجا تاج بر سر نهاد، به عنوان پایتخت
شناخته شد، چنانکه تا 224م تختگاه دولت اشکانی بود؛ پس از آن، از 226 تا 637م به
صورت تختگاه دولت ساسانی درآمد. بدینروال، میتوان گفت که تیسفون حدود 623 سال
پایتخت دو دولت بزرگ پارتی و ساسانی در ایران بوده است.
فاتحان نخست در مداین (تیسفون) منزل گزیدند، ولی چون آنجا را سازگار نیافتند،
خواستند تا به جای دیگری نقل مکان کنند. سعد وقاص ماجرا را به خلیفۀ دوم گزارش کرد.
وی در پاسخ گفت: جایی که برای اشتران سازگار نباشد، برای عربان سازگار نیست. پس در
17ق/638م کوفه را برگزیدند. این ماجرا پس از جنگ قادسیه روی داد (طبری، 4/40-43؛
بلاذری، 390؛ کالسنیکف، همان، 101, 186). با پیروزی مسلمانان نام تیسفون جای خود را
به نام عربی مدائن داد و از آن پس با این نام شهرت یافت (خطیب، 1/127-128). امام
علی بن ابیطالب(ع) پس از جنگ صفّین و نیز دوبار پس از جنگ با خوارج در نهروان، به
مداین رفت. امام حسن مجتبى(ع) نیز در نزدیکی مداین با لشکر معاویه روبهرو شد و در
مداین اردو زد (بیانی، تیسفون و بغداد، 101). در 65 ق/685م خوارج به مداین حملهور
شدند، مردان و کودکان را کشتند و زنان باردار را شکم دریدند. حاکم مداین از آنجا
گریخت. جماعتی از خوارج به کرخ رسیدند. چون حارث بن ابی ربیعه، امیر کوفه با سپاه
خود به مقابله برآمد، خوارج به مداین بازگشتند و سپس از آنجا خود را به ری رسانیدند
(ابن خلدون، 3/185-186). پس از مرگ یزیدبن معاویه، عبیدالله بن حرّ جعفی در مداین
قیام کرد (همو، 3/186-187). در عهد حجاج بن یوسف ثقفی مداین یکی از لشکرگاهها بود (همو،
3/191-192). در آن زمان، مطرف بن مغیرة بن شعبه به امارت مداین منصوب شد (همو،
3/196).
هنگامی که منصور خلیفۀ عباسی (136-158ق/753-775م) درصدد قتل ابومسلم برآمد، تیسفون
را به قصد رومیه(رومگان = به ازانتیوخ خسرو) در یک فرسنگی مداین ترک گفت و در آنجا
اقامت گزید. ابومسلم ناگزیر در راه بازگشت به خراسان، به رومیه (رومگان) رفت و در
آنجا کشته شد (مسعودی، 3/290-293؛ دینوری، 379-380). یعقوبی فاصلۀ رومیه (رومگان)
تا مداین را دو فرسنگ نوشته است (ص 321). منصور عباسی برای تثبیت قدرت خویش به جای
مناسبتری جز مداین نیاز داشت؛ از اینرو، بغداد را که در عهد ساسانیان قریهای از
استان شاد فیروز بود (نک : مشکور، 851)، به عنوان مقر خلافت برگزید که بناهای آن
با مصالح و آجرهای تیسفون (مداین کسرى) ساخته شد (همو، 861). ابن خلدون (3/247)
تاریخ بنای بغداد را 146ق/763م نوشته است. همین مؤلف سبب گزینش بغداد به عنوان مقر
خلافت را با قیام راوندیه در هاشمیه و ناخرسندی منصور از کوفه دانسته است (همانجا).
قیام راوندیها به خونخواهی ابومسلم در 142ق/759م روی داد (همو، 3/233-234). هرگاه
سبب بنای شهر نگرانی از راوندیه بوده باشد، آنگاه تاریخ 145ق/762م درستتر مینماید.
هارونالرشید (حک 170-193ق/786-809م) پس از دستگیری برمکیان درصدد برآمد کاخ مشهور
تیسفون (ایوان مداین) را ویران کند. از اینرو، برای مشورت کس نزد یحیى پسر خالد
برمکی فرستاد تا نظر او را جویا شود. یحیی بن خالد که در زندان هارون بود، پیام داد
«هرگز این کار را نکن». هارون او را متهم کرد که دل به مجوسان دارد و نمیخواهد که
آثار آنان محو شود. سپس خرابی ایوان را آغاز کرد. اما معلوم شد که برای ویرانی
ایوان هزینۀ فراوان ضرور مینماید. بار دیگر از یحیى نظر خواست. وی پاسخ داد: برای
ویرانی کاخ هرچه لازم باشد، صرف کن. رشید از خلاف در گفتار وی دچار شگفتی شد و سبب
پرسید. یحیی بن خالد در پاسخ گفت: سخن نخست برای آن بود که نیکنامی ملت اسلام
برقرار بماند؛ اما پاسخ دوم برای آن بود که شنیدهام از ویران کردن بنایی که
ایرانیان ساختهاند، درماندهای. گفتم که ادامه بده تا نگویند: این قوم از ویران
کردن بنایی که ایرانیان ساختهاند، عاجز ماندهاند. رشید گفت خدا او را بکشد که هر
وقت هرچه از او شنیدهام، درست بود! (مسعودی، 1/285-286).
تیسفون افزون بر اینکه مجموعهای از کاخها و نهادهای نظامی و سیاسی بود، یکی از
مراکز بزرگ بازرگانی میان شرق و غرب به شمار میآمد و کشاورزی پیشرفتهای نیز داشت.
در مآخذ سریانی از وجود دستکرت به عنوان ملک و قطعه زمین مزروعی قابل بهرهبرداری
یاد شده است. وجود کانالهای آبیاری و قنات و کاریزها نموداری از پیشرفت کشاورزی آن
سامان در ادوار باستان و سدههای میانه بوده است. وجود آسیاب آبی یکی از عوامل رشد
کشاورزی بهشمار میرفت. پنهان شدن یزدگرد سوم در آسیاب خود نمونهای از وجود اینگونه
ابزار در ایران بوده است (پیگولوسکایا، «شهرها»، 203, 207-209).
در ایران عهد ساسانی رشتههای تازهای از حرفهوفن پدید آمد و در شهرها ازجمله
تیسفون نیاز به وجود پیشهوران همواره رو به فزونی بود. محترفه در پایتخت و دیگر
جاها مجامع و سازمانهایی داشتند. کروگبد به مفهوم «رئیسالعمل» یا رئیس محترفه بود
که خود نشانۀ مقام و موقعیت پیشهوران است. در شهرها پیشهوران نیروی مهم و
بافرهنگی بودند (همان، 243، 224-225).
در وصیتنامۀ مارآبای اول، جاثلیق نسطوری در 543م مهر و امضای شخصی با نام وردایاب
و عنوان کروگبد دیده شده است که ریاست پیشهوران را داشت (رضا، «سیاست...»، 763).
پیشهوران در جنگها شرکت مستقیم نداشتند. زمانی که سپاهیان بار توانفرسای جنگ را
بر دوش داشتند، تولیدکنندگان و پیشهوران در صلح و صفا میزیستند. در جامعۀ ایران
ساسانی، اتحادیهها، جمعیتها و شرکتهای (همبایه) با مالکیت مشترک وجود داشت. برابری
سهم در شرکتها یکی از مشخصات اصلی آنها بود (پیگولوسکایا، همان، 259-260). در نوشتههای
عربی بارها از اصطلاح الدسکرة یا دسکرةالملک که املاک یا دستکرتهای شاهی بودند، سخن
رفته است. از پژوهشهای باستانشناسان معلوم میشود که دستکرتها دارای دژی استوار با
دیوارها بودهاند. هرتسفلد ویرانههایی از اینگونه که طول آنها به حدود 500 متر میرسید،
کشف کرد. گمان میرود این نظر که هراکلیوس در لشکرکشی به تیسفون دستکرت شاهی بر سر
راه تیسفون به همدان را ویران کرد، مقرون به حقیقت باشد (همان، 276-277).
تیسفون اصلی در مشرق دجله، حصاری به صورت کمان و برجهای متعددی داشت که آثارشان
هنوز باقی است و مجموع اراضی آن از 58 هکتار تجاوز نمیکرد. در شرق تیسفون آرامگاهی
به نام سلمان پاک وجود دارد که در اسپانبر واقع است. کاخ شاهان ساسانی در این مکان
بوده است. در مجموعۀ شهرهای تیسفون امروزه 5 شهر را میشناسیم، تیسفون، رومگان در
شرق دجله، وه اردشیر (سلوکیه)، درزنیدان و ولاشآباد (ساباط) که در غرب آن واقع بود.
اگر اسپانبر در مشرق و ماحوزه در مغرب را به 5 شهر یادشده بیفزاییم، شمار شهرهای
پایتخت ساسانیان به 7 خواهد رسید (بهنام، 11-12).
بزرگترین و باشکوهترین پایتخت ایران ساسانی تیسفون بود. طاق کسرى در سال نوزدهم
پادشاهی خسرو انوشیروان، در حدود 550م در وسط شهر روبهروی دجله همان جا که طاقهای
شکسته به جا مانده، در شهر اسپانبر بنا گردید (نک : بخش دوم مقاله)، ولی هرتسفلد و
تنی چند از خاورشناسان بنای ایوان را که اندازۀ کاخ و ساختمان فرعی آن 300×400 متر
بوده است، مربوط به زمان شاپور اول دانستهاند (نک : سامی، «معماری...»، 27-28).
خطیب بغدادی بنای ایوان کسرى را به شاپور دوم (ذوالاکتاف) نسبت داده است (1/130).
دمشقی نیز همین نظر را دارد (ص53). طاق بزرگ که باشکوهترین قسمت کاخ بوده است، 48
متر ارتفاع، 91 متر طول و 6 متر عرض به صورتی به هم پیوسته داشت. زیر طاق بزرگ رواق
یا تالار بار به ارتفاع 35 متر، طول 43 متر و عرض 35 متر بود. قطر دیوارهای طاق در
پایینترین قسمت 7 متر و در انتهای فوقانی یک متر بود. برای استفاده از نور 150
دریچه تعبیه شده بود که محیط هریک از آنها 12 تا 15 متر بود. برای هوای مطبوع
تنبوشههای سفالین به کار رفته بود (سامی، تمدن...، 167). نمای تالار بزرگ طاق کسرى
که یکی از طاقهای بزرگ قوسدار جهان محسوب میشود، بیش از 105 متر عرض و 120 متر
طول داشته است (شیپمان، 130-131).
به گزارش بلاذری عربها کاخ شاهی تیسفون را در جریان فتح آن قصر ابیض نامیدند (ص
366). یعقوبی نیز به کاخ سفید اشاره کرده، مینویسد که بنیادگذار این کاخ شناخته
نشده است (ص 321). خطیب بغدادی محل کاخ سفید را در عتیقه، شهر شرقی دجله میداند
(1/128). بلاذری مینویسد: نخستین مسجد جامعی که در سواد ساخته شد، مسجد مداین بود
که آن را سعد وقاص و اصحابش ساختند. چندی بعد مسجد وسعت یافت و بناهای آن استوار
گردید (ص 407). این کار به دست حذیفة بن یمان انجام شد که خود در 36ق در مداین
درگذشت. پس از مسجد مداین مسجد کوفه و مسجد انبار را ساختند (همانجا). ابن رسته از
وجود چند مسجدجامع و چند بازار در مداین خبر داده است (ص 186).
هنگامی که خلافت عباسیان طریق انحطاط میپیمود، دودمانهای ایرانی پدید آمدند که
سلسلۀ آل زیار یکی از آنها بود. مرداویج سردودمان زیاریان قصد داشت بغداد را مسخر
کند و بار دیگر تیسفون را پایتخت قرار دهد و خود را شاهنشاه بنامد، اما دولت آل
زیار مستعجل بود (بارتولد، VII/252).
در میان شاعران متقدم عرب و پارسیگوی، چند شاعر قصیدههای زیبایی دربارۀ ایوان
مداین سرودهاند که ازجملۀ آنها میتوان به اشعار ابوالفرج اصفهانی در الاغانی
(2/102-105، 13/18)، ابن مقفع، ابونواس و قصیدۀ بحتری که از همه جالبتر است، اشاره
کرد. این قصیده برترین چکامهای است که در وصف ایوان مداین به زبان عربی سروده شده
است (2/1152-1162). از میان شاعران پارسیگوی نیز «قصیدۀ مداین» حکیم خاقانی شروانی
بینظیر است و کمال وطنخواهی این سخنور عالیقدر را میرساند (ص 358).
مآخذ: ابن اثیر، الکامل؛ ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، به کوشش علی شیری، بیروت،
1411ق؛ ابن بلخی، فارسنامه، به کوشش ابراهیم وحید دامغانی، تهران، 1346ش؛ ابن
خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1306ق/1889م؛ ابن
خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده، قاهره، 1401ق/1981م؛ ابن رسته، احمد، الاعلاق
النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ ابن فقیه، احمد، البلدان، به کوشش دخویه،
لیدن، 1302ق؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1992م؛ امام شوشتری، محمدعلی، «نام هفت شهر
مداین»، باستانشناسی و هنر ایران، تهران، 1348ش، شم 3؛ بحتری، ولید، دیوان، به
کوشش حسن کامل صیرفی، قاهره، 1963م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش عبدالله
انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت، 1407ق/1987م؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش
محمدتقی بهار و محمدپروین گنابادی، تهران، 1380ش؛ بهنام، عیسى، «تیسفون»، هنر و
مردم، تهران، 1345ش، شم 44؛ بیانی، شیرین، «تیسفون از آغاز تا سقوط شاهنشاهی
ساسانی»، هستی، تهران، 1373ش، س 2، شم 1؛ همو، تیسفون و بغداد در گذر تاریخ، تهران،
1377ش؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، منشورات دار
مکتبةالحیاة؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1368ش؛ خطیب
بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتاب العربی؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب
السیر، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1333ش؛ دمشقی، محمد، نخبةالدهر، بیروت،
1408ق/1988م؛ دینوری، احمد، الاخبارالطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960م؛
رضا، عنایتالله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران، 1365ش؛ همو، «سیاست
دینی خسرو دوم (پرویز ـ ابرویز)»، ایرانشناسی، مریلند، 1381ش/ 2003م، س 14، شم 4؛
سامی، علی، تمدن ساسانی، شیراز، 1344ش؛ همو، «معماری ایران در عهد ساسانی، مداین (تیسفون)»،
هنر و مردم، تهران، 1355ش، س 14، شم 165-166؛ شیپمان، کلاوس، مبانی تاریخ ساسانیان،
ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1384ش؛ طبری، تاریخ؛ عهد عتیق؛ فردوسی، شاهنامه، به
کوشش رستم علییف و ع. آذر، مسکو، 1970م؛ کالج، ملکم، اشکانیان، ترجمۀ مسعود رجبنیا،
تهران، 1380ش؛ گردیزی، عبدالحی، زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛
مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ مسعودی، علی، مروج
الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385ق/1965م؛ مشکور، محمدجواد، جغرافیای
تاریخی ایران باستان، تهران، 1371ش؛ یاقوت، بلدان؛ همو، المشترک، به کوشش ووستنفلد،
گوتینگن، 1846م؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسة (نک : هم ، ابن
رسته)؛ نیز:
Barthold, W. W., Sochineniya, Moscow, 1971; Bivar, A. D. H., »The Political
History of Iran Under the Arsacids«, The Cambridge History of Iran, vol. III(1),
ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; Christensen, A., L’Iran sous les Sassanides,
Copenhagen, 1936; Eilers, W., »Iran and Mesopotamia«, The Cambridge History of
Iran, vol. III(1), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; Frye, R. N., »The
Political History of Iran Under the Sasanians«, ibid; Ghirshman, R., Iran from
the Earliest Times to the Islamic Conquest, London, 1954; Gumilev, L. N.,
Drevnie Tyurki, Moscow, 1967; Herrmann, G., The Iranian Revival, Oxford, 1977;
Iranica; Judaica; Kolesnikov, A. I., Iran v nachale VII veka, ed. N. V.
Pigulevskaya, Leningrad, 1970; id, Zavoevanie Irana arabami, Moscow, 1982; Le
Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Lukonin, V. G.,
Kul’tura Sasanidskogo Irana, Moscow, 1969; Movses Khorenatsi, Istoriya Armenii,
tr. Gagik Sarkisyan, Erevan, 1990; Nöldeke, T., Geschichte der Perser und Araber
zur Zeit der Sasaniden, Leiden, 1978; Pigulevskaya, N. V., Araby u granits
Vizantii i Irana v IV-VI v.v., Moscow/Leningrad, 1964; id, Goroda Irana v rannem
srednevekov’e, Moscow/Leningrad, 1956; id, Vizantiya i Iran na rubezhe VI i VII
vekov, Moscow/Leningrad, 1956; Procopius, History of the Wars, tr. H. B. Dewing,
London, 1954; Strabo, The Geography, tr. H. L. Jones, London, 1966; Yarshater,
E., introd. The Cambridge History of Iran, 1983, vol. III(1).
عنایتالله رضا
ایوان مداین (طاق کسرى): مهمترین بنایی که نامش همواره با نام شهر تیسفون درآمیخته،
و مداین بیشترین شهرت خود را مدیون آن است، بنایی است عظیم و آجری که بقایای آن هم
اینک در شمال منطقۀ اسبانبر یا تیسفون جدید کنار دجله و در مجاورت آرامگاه سلمانپاک
(احتمالاً مزار سلمان فارسی) واقع شده است (العلی، 423). در متون فارسی و عربی از
طاق کسرى به فراوانی یاد شده، و سرچشمۀ الهام بسیاری از نویسندگان و شاعران بوده
است. مورخان، جغرافینویسان و پژوهشگران از این بنا با نامهایی مختلف یاد کردهاند:
طاق کسرى، ایوان کسرى، ایوان مداین، طاق مداین، ایوان خسرو، بارگاه خسرو، طاق خسرو،
تخت کسرى، بوستان کسرى (کریستنسن، 384). دربارۀ بانی و تاریخ ساخت آن اختلافنظر
وجود دارد؛ اغلب محققان، طاق، ایوان و ملحقات آن را از آثار زمان خسرو اول (انوشیروان)
میدانند که در نوزدهمین سال پادشاهی خود (550م) دستور سـاخت آن را داد، اما برخی
نظر عبدالله ابن مقفع را که به استناد متن خدای نامک پهلوی، این بنا را به شاپور
اول ساسانی نسبت داده، و حمزۀ اصفهانی آن را نقل کرده است، صحیح میدانند (شپرد،
1062؛ زاره، II/76 ؛ گیرشمن، 136). افزون بر این، به سبب وجود همانندیهای نقشه و
شیوۀ ساخت ایوان مداین با کاخ پارتی آشور، عدهای از محققان بنای آن را در دورۀ
مقدم ساسانی دانستهاند (شپرد، 1063؛ هرمان، 128).
رویتر براساس دادههای کاوشهای انجام شده و مطالعات تطبیقی بر آن است که پارهای از
عناصر تزیینی ایوان انتساب آن را به سدۀ 6م محقق میسازد (ص 515-516). به نظر هوف،
طاق کسرى به احتمال بسیار در زمان خسرو اول ساخته شده است (ص 186). وجود بنای دیگری
به نام کاخ سفید (قصرابیض) در مداین که محل آن به اختلاف در متون تاریخی ذکر شده،
در گوناگونی نظر محققان برای تاریخگذاری کاخ کسرى بیتأثیر نبوده است. کریستنسن
کاخ سفید در تیسفون را مقر شاپور دوم ذکر کرده است که به دستور خود او ساخته شد (ص
389-390). طبری مینویسد: «زمانی که اعراب در بهرسیر خیمه زدند، کاخ سفید در
منظرشان هویدا گردید» و میافزاید که سعد بن ابی وقاص در کاخ سفید منزل کرد، ولی
نماز را در ایوان که تندیسهای گچی در آن برپا بود، به جای آورد (4/455، 461-462).
یعقوبی که در قرن 3ق کاخ سفید را دیده است، محل این کاخ را در شرق شهر عتیقه ذکر میکند
(ص 99).
این بنا به روایتی توسط دو خلیفۀ عباسی معتضد (279-289ق/ 892-902م) و مکتفی
(289-295ق/ 902-908م) تخریب، و مصالح آن برای ساختن کاخهای دارالخلافۀ بغداد یا
عمارت «تاج» مورد استفاده قرار گرفت (هوف، همانجا؛ نیز نک : ه د، بغداد). در زمان
تسخیر تیسفون توسط اعراب، گرچه تمامی خزاین و اموال کاخ کسرى به عنوان غنایم جنگی
به یغما رفت، ولی خود بنا تا سدۀ 2ق/ 8م سالم ماند. منصور، دومین خلیفۀ عباسی
(136-158ق/ 753-775م) با وجـود مخـالفت خالـد بـرمکـی ــ وزیر مدبرش ــ دستور تخریب
آن را داد تا از مصالح آن برای ساختن دارالخلافه در بغداد استفاده شود (مجمل...،
515). در هر حال، اختلافنظر و اختلاط موضوع در متون اسلامی درمورد ایـوان و طاق
کسرى و کاخ سفید چنان چشمگیر است که
ابن قتیبه در کتاب المعارف بنای ایوان و طاق را به شاپور ذوالاکتاف نسبت میدهد (العلی،
427). بقایایی که در حال حاضر از مجموعۀ کاخ، ایوان و طاق کسرى برجای مانده، عبارت
است از بدنۀ یال جنوبی ایوان و بخشی از طاق بلند شلجمی آن. یال شمالی ایوان و تالار
بزرگ مرکزی و نیز پیشانی طاق در 1305ق/1888م بر اثر زلزله به کلی فرو ریخته است (کریستنسن،
391).
گرچه در چند دهۀ پیش از این، تشکیلات باستانشناسی عراق با همکاری سازمان یونسکو و
نیز کارشناسان ایرانی، اقداماتـی در جهت استحکامبخشـی و تعمیر طاق و یال جنوبی، و
همچنین مطالعاتی برای بازسازی یال تخریب شدۀ شمالی و استحکام آن انجام داد، اما
هنوز نمـیتوان به پایداری آن اطمینان داشت (مظلوم، 119؛ بحرالعلومی، 760). سازۀ
موجود، طاق و ایوان آجری بزرگی است که بر روی صفهای برپا شده است تا از طغیان گاه
و بیگاه دجلـه در امان باشد. مجموعۀ کاخها و ساختمانهای وابسته به آن جمعاً 12
هکتار (300×400 متر) را اشغال کرده است (کریستنسن، همانجا). کاوش هیئت آلمانی در
عرصۀ آن ثابت کرد که طاق و ایوان بخشی از یک مجموعۀ بزرگ تخریب شده است که کاخ و
اقامتگاه شاهان ساسانی بوده است. علاوه بر بنای سرپا، بقایای ساختمانهایی در بخش
غربی و جنوبی طاق و ایوان به صورت تپههایی موجود است که در نیمۀ نخست سدۀ گذشتۀ
میلادی توسط هیئت باستانشناسان آلمانی و آمریکایی مورد کاوش قرار گرفت و معلوم شد
که این ویرانهها بخشهایی از مجموعۀ کاخ و ایوان کسرى هستند. بقایای یک حیاط وسیع و
بناهای وابسته به آن در بخش شرقی حیاط دلیل این مدعا ست (کروگر، همانجا). به فاصلۀ
100 متری جنوب طاق تپهای به نام «تل الذباعی» یا حرم کسرى، و در بخش جنوب شرقی
پشتهای که «تل الذهاب» خوانده میشود و هر دو از تخریب بناهای دورۀ ساسانی شکل
گرفتهاند، جلبنظر میکند (447). شماری قطعات گچبری تزیینی مربوط به صحنههای
شکار و طرحهای گل و گیاه همچون «رُزِت» و تندیسی گچی از شاه ساسانی و قطعات مرمرین
مربوط به کف و ازارۀ کاخها ضمن کاوشها به دست آمده است. در تپههای شمال و شمال شرق
طاق موسوم به «المعارد» و «ام السعاتر» نیز بقایای خانههای مسکونی ساکنان شهر،
مربوط به سدۀ 6م که بعد از غلبۀ اعراب عموماً متروک شدند، کشف شده است (همانجا).
اکنون از آن مجموعۀ بزرگ فقط طاق و دیواری مرتفع باقی مانده که همچون یک پیشصحنۀ
گسترده، بدون ارتباط با ساختمانهای پشت سر شکل گرفته است. نمای طاق و ایوان رو به
شرق دارای ارتفاعی حدود 35 متر، عمق 5/43 متر و قطر دهانۀ 50/25 متر است. طاق آجری
با قوس شلجمی شکل گرفته که حدفاصل قوس هلالی و تیزهدار است، و بر روی جرزی ستبر که
در قسمت پایین 7 متر، در پاطاق 4 متر و در تیزۀ طاق 30/1 متر قطر آن است، استوار
شده است. یال موجود (جنوبی) از مرکز ایوان 46 متر عرض و 35 متر ارتفاع دارد و همچون
دیوار آجری عظیم به طاق تکیه داده، و همان است که به آن ایوان گفتهاند. این دیوارۀ
پهن و بلند که شامل 4 طبقه است، با نمایی که به 6 بخش افقی تقسیم شده، مشتمل است بر
ازارهای بلند در پایین، و پنجره و درگاههای کور بزرگ و کوچک مستطیلشکل که بخش
بالای آنها شکل قوسی هلالی پیدا کرده، و دو جفت نیم ستون در طرفین طاقنماها آنها
را دربرگرفته است. در پایینترین طبقه، طاقنمای دومی باز بوده، و راه به داخل میبرده
است (هرمان، 128؛ کریستنسن، همانجا).
طاق و ایوان در بخش غربی به حیاط مرکزی میرسیده که به وسیلۀ راهروهایی به دو حیاط
مربعشکل جنبی ارتباط داشته، و از طریق آنها به 4 تالار بزرگ مستطیلشکل متقارن راه
مییافته است. شماری فضاهای سرپوشیده و اتاقهای کوچک در مجاورت حیاط مرکزی به
مجموعه، هماهنگی و توازن میدادهاند. تمامی این مجموعه در حال حاضر تخریب، و به
محوطۀ باستانشناختی تبدیل شده است. طاق کسرى که مقر شاهان ساسانی بعد از خسرو اول
بوده، یادمانی است که در عین عظمت، نقشۀ نسبتاً ساده و بیتکلفی داشته است (کریستنسن،
392).
بررسیها و کاوشهای تیسفون و مداین: نخستین جهانگرد اروپایی که از تیسفون و مداین
دیدار کرده، و دربارۀ آن گزارش نسبتاً کاملی نوشته، پیترو دلاوالۀ ایتالیایی است که
در سدۀ 11ق/17م به آن خطه سفر کرد (1/411-414). پس از او جهانگردان و محققان بسیاری
طی سالهای مختلف دربارۀ تیسفون و مداین گزارشهایی از خود باقی گذاشتهاند (نگروپونزی،
89).
از سدۀ 13ق/19م پژوهش در تیسفون وارد مرحلۀ تازه و جدیتر شد. مقارن با آغاز نیمۀ
دوم این سده، دو سیاح و محقق فرانسوی به نامهای اوژن فلاندن (طراح و نقاش) و پاسکال
کوست (معمار) ضمن سفر به ایران از تیسفون و کاخ کسرى بازدید، و در کتاب مشهور خود
با عنوان «سفر به ایران» شرح و طرحهایی ارائه کردهاند (ص 216-218، لوحهای 3, 4).
فریدریش زاره و ارنست هرتسفلد نخستین کسانی هستند که در فاصلۀ سالهای 1903 تا 1911م
پژوهش روشمند میدانی و کاوش علمی باستانشناختی در تیسفون و سلوکیه انجام دادند
(II/46-76). در سال 1306ش/1927م یک هیئت باستانشناسی آمریکایی به سرپرستی لروی
واترمن کاوشهایی در سلوکیه و کرانۀ غربی دجله نزدیک محلی به نام «تل عمر» انجام داد
(واترمن، 5).
کاوشهای هیئت آلمانی به سرپرستی اسکار رویتر در سالهای 1928- 1929م در تیسفون، و
کاوشها و بررسیهای هیئت مشترک آلمانیـ آمریکایی به سرپرستی رویتر و ارنست کونل (اسلامشناس
معروف) در هر دو کرانۀ دجله باب جدیدی در زمینۀ مطالعات تیسفون و مداین باز کرد (گولینی،
15). در 1343ش/1964م یک هیئت بررسی و کاوش ایتالیایی به سرپرستی جورجو گولینی و
آنتونیو اینورنیتزی پژوهشهای وسیعی را در مداین و آثار هر دو ساحل دجله آغاز کرد.
این هیئت در 7 فصل کار مستمر، علاوه بر تهیۀ نقشۀ کامل توپوگرافی منطقه و لایهنگاری
محوطههای تاریخی، مرمت و استحکامِ بخشی از ایوان و طاق کسرى را به مرحلۀ اجرا
درآورد (همو، سراسر مقاله).
مآخذ: بحرالعلومی، حسین، کارنامۀ انجمن آثار ملی، تهران، 1355ش؛ دلاواله، پیترو،
سفرنامه، ترجمۀ محمود بهفروزی، تهران، 1380ش؛ طبری، تاریخ، بیروت، 1407ق؛ مجمل
التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ مظلوم، طارق عبدالوهاب، «اعمال
الصیانة الاثریة فی المداین 1975-1977»، سومر، 1978م، شم 34؛ هوف، دیتریش، «شهرهای
ساسانی»، ترجمۀ محمدرحیم صراف، نظری اجمالی به شهرنشینی و شهرسازی در ایران، به
کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، 1365ش؛ یعقوبی، احمد، البلدان، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی،
تهران، 1381ش؛ نیز:
El- Ali, S.A., »Al-Madāºin and its Surrounding Area in Arabic Literary Sources«,
Mesopotamia, Torino, 1968-1969, vols. III-IV; Christensen, A., L'Iran sous les
Sassanides, Copenhagen, 1944; Flandin, E. and P. Coste, Voyages en Perse, Paris,
1840-1841; Ghirshman, R., Iran, Parthes et Sassanides, Paris, 1962; Gullini, G.,
»First Preliminary Report of Excavations at Seleucia and Ctesiphon- Season,
1964« Mesopotamia, Torino, 1966, vol. I; Herrmann, G., The Iranian Revival,
Oxford, 1977; Kröger, J., »Ctesiphon«, Iranica, vols. VI; Negro Ponzi, M.M.,
»The Excavations at Choche (Presumed Ctesiphon)«, Mesopotamia, Torino, 1966,
vol.I; Reuther, O., »Sāsānian Architecture…«, A Survey of Persian Art, ed.
A.U.Pope and Ph. Ackerman, Tokyo, 1967; Sarre, F. and E. Herzfeld,
Archäologische Reise im Euphrat-und Tigris-Gebiet, Berlin, 1920; Shepherd, D., »Sassanian
Art«, The Cambridge History of Iran, vol. III(2), ed. E. Yarshater, Cambridge,
1983; Waterman, L., Preliminary Report upon the Excavations at Tel Umar, Iraq,
Michigan, 1931-1933.
علی موسوی