توبه، مفهومی در قرآن کریم و رشتههای گوناگون علوم اسلامی که به بازگشت بنده به
سوی خداوند دلالت دارد و
به خصوص دربارۀ بازگشت از گناهان به کار میرود. در لغت، این واژه از ریشۀ «ت و ب»
گرفته شده که در زبانهای گوناگون سامی به معنای «بازگشتن» به کار رفته است (نک :
جفری، 87؛ مشکور، 1/ 108). در منابع لغت عربی نیز برخی همین معنا را معنای اصلی این
ریشه دانستهاند (ابنمنظور، ذیل توب).
اینکه برخی از لغویان توبه را به معنای بازگشت از گناه گرفتهاند، باید نوعی کاربرد
عام در معنی خاص تلقی گردد (ابوهلال، 194-195؛ جوهری، 1/92؛ ابن منظور، همانجا). به
هر روی همواره این دقت نظر در میان عالمان مسلمان وجود داشته که معنای اصلی توبه در
عربی همان بازگشتن است. اگر نه لغویان، اما بیشتر عالمان قرآن و حدیث، چون خطابی،
حلیمی (ابنحجر، 11/104) و طوسی (1/ 169؛ نیز نک : ابن جوزی، 1/70؛ قس: راغب،
169)، فقیهانی چون نووی (20/ 108؛ نیز قرطبی، 1/324)، متکلمانی چون ماتریدی (
تأویلات...، 120) و ابنفورک (ص 166) و عارفانی چون ابوالعباس ابنعطا (خطیب،
5/230) و قشیری (ص 45) بر محور این معنا توبه را تفسیر کردهاند. دربارۀ رابطۀ عموم
و خصوص میان توبه و بازگشت از گناه، برخی از عالمان متقدم به بحث پرداختهاند
(مثلاً نک : ماتریدی، التوحید، 356).
مفهوم توبه در قرآن کریم و پس از آن در احادیث به طور گستردهای بیان شده، و در
دورۀ شکلگیری علوم اسلامی، در شاخههای مختلف آن از فقه و کلام گرفته تا اخلاق و
عرفان راه یافته است.
توبه در قرآن کریم: از حیث کاربرد، ثلاثی مجرد «تابَ یتوبُ» در قرآن کریم، با حرف
جرّ «على» اشاره به توبه پذیرفتن و فاعل آن خداوند است (مثلاً بقره/2/37)، با حرف
جرّ «الى» اشارۀ توبهکردن و مجرور الى خداوند است (مثلاً فرقان/25/71). در
کاربردهای دیگر نیز این فعل به معنای توبه کردن به کار رفته است (مثلاً
هود/11/112). با توجه به همان کاربرد نخست است که صیغۀ مبالغۀ «توّاب» به عنوان
نامی از اسماء الله بارها به کار رفته است (مثلاً بقره/2/37)، در حالی که تنها در
یک آیه، توّاب از کاربرد دوم گرفته شده، و به انسان اطلاق شده است (بقره/2/222). در
برخی از کاربردهای قرآنی، توبۀ الٰهی در تعامل با توبۀ انسانی نهاده شده، و سخن از
آن است که چون کسی توبه کند، خداوند توبهپذیر است (مثلاً نساء/4/16؛ مائده/5/ 39).
در آیات مختلف قرآن کریم، توبۀ خداوند در عرض عفو (بقره/2/187؛ شورى/42/25)، هدایت
(طه/20/122) و «تبیین» (نساء/4/26) قرار داده شده است؛ همچنین پذیرش توبه بارها
به عنوان حالت مقابل نسبت به عذاب الٰهی مطرح گردیده است (مثلاً آل عمران/3/ 128)،
که در این حالت میتواند به معنای «صرف» و بازگرداندن عذاب باشد.
ارتباط توبه با استغفار و بخشایش گناهان که در برخی از آیات از آن سخن رفته نیز
ناظر به بسط همین کاربرد اخیر است (نک : مائده/5/74؛ هود/11/3، 52، 61، 90؛
غافر/40/3). هم از این رو ست که به هنگام سخن از نخستین عصیان در داستان آفرینش آدم
(ع)، نخستین توبه نیز رخ میدهد و آدم (ع) با «تلقی کلمات» از پروردگارش، توبهاش
پذیرفته میگردد (بقره/2/37). با اینهمه، باید توجه داشت که توبه الزاماً همواره
مستلزم گناهی از پیش رخ داده نیست؛ قرآن کریم در جایی اعلام میکند که خداوند بر
پیامبر(ص) و مهاجرین و انصاری که از او پیروی کردند، «توبه پذیرفت» (توبه/ 9/117)،
بدون آنکه سخن از گناهی رفته باشد. حتى در موضعی باز دربارۀ آدم (ع)، سخن از
برگزیدن وی آمده، و «آنگاه (خداوند) او را توبه پذیرفته و هدایت کرده است»
(طه/20/122).
آنگاه که فاعل توبه انسان است، بیش از همه همراهی توبه با ایمان (مثلاً
اعراف/7/153) و عمل صالح (مثلاً مائده/5/ 39) دیده میشود. همراهی توبه با «تبیین»
با فاعل انسانی در یک آیه دیده میشود (بقره/2/160). در برخی آیات توبه با اسلام
(احقاف/46/15؛ تحریم/66/5)، با اخلاص دین (نساء/4/146) و پیروی راه خدا (غافر/40/7)
همراه شده است، در حالی که آیات متعدد با مضامین متنوع نیز وجود دارند که در آنها
توبۀ انسانی در کنار گونههایی از اعمال عبادی مانند اقامۀ نماز و دادن زکات قرار
گرفته است (نک : بقره/2/ 128؛ توبه/ 9/5، 11، 104، 112؛ تحریم/66/5).
در مجموع میتوان نتیجه گرفت که توبه هم وجهۀ اعتقادی و هم وجهۀ عبادی دارد و از
همین رو در آیههایی از قرآن کریم، با کاربرد توبه در معنایی عام، توبه زمینهساز
رستگاری دانسته شده است (مثلاً نور/24/31). برآیند یادکردهای گوناگون توبه، نشان از
آن دارد که توبۀ قرآنی اشاره به وجود نوعی از رابطه میان انسان و خداوند است که در
آن خداوند فضیلتی را به انسان عطا میکند و او را در مسیر رستگاری تأیید میکند. از
این رو با اینکه میان مصادیق استغفار / غفران با توبۀ انسانی/ توبۀ الاهی همپوشی
وجود دارد، اما نباید توبه را که تنها پاسخ گناه نیست، با غفران که نسبت به گناهان
صورت میگیرد، برابر انگاشت. توبه فضیلتی است که مداومت بر آن، از ویژگیهای بندگان
جویای پاکیزگی شمرده شده است که خداوند آنان را دوست میدارد (بقره/2/222).
پذیرش توبه از آنِ کسانی است که به عمل نادرستی در اثر نادانی دست مییازند و به
زودی «توبه» میآورند، اما نه از آنِ کسانی که زشتکاری میکنند تا آنگاه که مرگ
آنان را دریابد و گویند که من اکنون توبه کردم و نه آنان که در حال کفر میمیرند
(نساء/4/17- 18).
در آیهای از قرآن کریم، از مردم خواسته شده است تا خدای را توبۀ «نصوح» آورند
(تحریم/66/ 8). از نظر ریشهشناسی سامی و با یاری از سیاق آیه، این واژه میتواند
از مادۀ «نصح» به معنای «پاک و خالص» (قس: عبری و آرامی: گزنیوس، 663)، یا به معنای
«با دوام، با ثبات» (قس: عبری: همانجا؛ زامیت، 402) گرفته شده باشد. هر دو برداشت
در منابع تفسیری نیز وارد شده است، اگر چه معنای دوم شهرت بیشتری دارد و وجه غالب
آن است که توبۀ نصوح توبهای دانسته شود که توبهکننده در آن قصد دوام و پایداری
دارد (مثلاً نک : طبری، 28/ 168؛ کلینی، 2/432؛ راغب، ذیل نصح؛ طبرسی، 10/62-63؛
قرطبی، 8/227، 18/197).
توبه در احادیث: یکی از مشهورترین احادیث نبوی در باب توبه که بر مبنای مفهوم
«بازگشت» شکل گرفته، توبۀ خداوند را با تمثیلی نشان داده است و آن چنین است که مردی
مسافر در سرزمینی خشک و مرگبار رحل استراحت افکنده، به خواب فرو میرود و چون بیدار
میشود، مرکبش را با آب و توشه گمشده میبیند؛ در جستوجوی مرکب این سو و آن سو
میدود و چون گرما و تشنگی بر او غالب میشود، تصمیم میگیرد تا به جای نخست خود
بازگردد و بخوابد تا مرگ او را دریابد؛ اما چون بار دیگر بیدار میشود، مرکبش را با
آب و توشه در کنار خود مییابد. در حدیث افزوده است که شادمانی خداوند وقتی بندهاش
به سوی او باز میگردد و توبه میکند، بیش از آن مرد توشه بازیافته است (نک :
بخاری، 5/2324؛ مسلم، 4/2102-2105؛ کلینی، 2/435، 436).
به این نکته که درِ توبه هیچگاه بسته نیست، بارها در احادیث تأکید شده است؛ حدیثی
نبوی حکایت از آن دارد که درِ توبه دری است که مسافت عرض آن 40 (یا 70) سال راه است
و تا آستانۀ قیامت بسته نمیشود (ترمذی، 5/545-546؛ احمد بن حنبل، 4/241). همچنین
با توجه به آیهای (نک : نساء/4/18) و بسط معنایی آن، بر این نکته تأکید شده است
که تا آنگاه که نَفَس انسان به حلقوم نرسیده، و در آستانۀ مرگ قرار نگرفته باشد،
خداوند توبۀ او را میپذیرد (ترمذی، 5/547؛ ابنماجه، 2/1420). برخی از مفسران بر
آناند که نزدیکی مرگ مانع قبول توبه نیست، آنچه مرز پایانی پذیرش توبه است، مشاهدۀ
احوالی است که در آن هنگام علم به خداوند اضطراراً حاصل میشود (فخرالدین، 10/71؛
نیز نک : سید مرتضى، 234).
در حدیثی دیگر، با بیان داستانی دربارۀ مردی از بنیاسرائیل، از پذیرش توبه حتى
دربارۀ گناه آلودهترین انسانها سخن رفته است. آن مرد که 99 انسان را کشته بود، به
سراغ داناترین مردم زمین رفت و از وی جویا شد که آیا او را میرسد که توبه کند. آن
دانشمند گفت که تو را توبهای نیست و مرد با قتل او کشتگانش را به 100 رسانید.
سرانجام مرد دانای دیگری یافت که راه توبه را بر او باز میدید و سرزمین توبه را به
او نشان داد. مرد قاتل را در میانۀ راه آن سرزمین مرگ در رسید. در مقام داوری آشکار
شد که او در راه سرزمین توبه بیش از نیمِ راه را پیموده بود. فرشتگان عذاب به او
نزدیک نشدند و فرشتگان رحمت به سراغ او رفتند (بخاری، 3/1280؛ مسلم،
4/ 2118-2119).
با وجود توصیۀ مؤکد بر احتراز از تکرار گناه، در روایات بر این نکته نیز تکیه شده
است که انسان هرگز نباید از رحمت خداوند مأیوس شود و با وجود تکرار گناه، هیچگاه
نباید درِ توبه را بر خود بسته ببیند (کلینی، 2/434).
همچنین در احادیث تأکید شده آن کس که از گناه توبه کند، مانند کسی است که گناهی
نکرده است (کلینی، 2/435؛ طبرانی، 10/150؛ بیهقی، 5/ 439؛ ابونعیم، 4/ 318) و نیز
آمده است که خداوند آن کس را که توبۀ نصوح کند، گناهان بخشودهشدۀ او را بر دیگران
بپوشاند (کلینی، 2/431-432). در حدیثی از امام علی (ع)، توبه به عنوان شفیع انسان
در آخرت معرفی شده، و شفاعت آن از هر شفیعی برتر دانسته شده است ( نهجالبلاغة،
حکمت 371).
با وجود کوشش لغویان برای تمایز میان توبه و «نَدَم» (پشیمانی) و توضیح اینکه توبه
اخص از ندم است (ابوهلال، 194-195)، گاه در روایات بر این نکته تأکید شده که
پشیمانی توبـه است (مثلاً نک : احمـد بن حنبـل، 1/376، جم ؛ ابـن ماجـه، 2/1420؛
حاکم، 4/271-272). در سدههای پسین، به خصوص متکلمان و عارفان دربارۀ رابطه میان
توبه و ندم به تدقیق پرداختهاند (نک : بخشهای پسین).
باید توجه داشت که در بسیاری از مجموعههای حدیثی، کتابی یا بابی به مبحث توبه
اختصاص داده شده است. افزون بر «کتاب التوبة» در برخی از صحاح (نک : مسلم، 4/2102
بب ؛ حاکم، 4/268 بب ) و مجموعههایحدیثی متأخر (ابناثیر،3/63 بب ؛ منذری،
4/45 بب ؛ هیثمی، 10/ 188بب )، برخی از محدثان در باب توبه، تکنگاریهایی پدید
آوردهاند که از آن جمله است: کتاب التوبة، از ابنابیالدنیا (د 281ق)، محدث اهل
سنت (بیروت، مکتبة القرآن)؛ کتاب التوبة و المثابة، از ابوبکر ابن ابی عاصم (د
287ق)، عالم اصحاب حدیث (سمعانی، 1/187، 2/186؛ ابننقطه، 1/225)؛ کتاب التوبة، از
ابوالحسن علی بن محمد مصری (د 338ق)، از محدثان زهدگرای اهل سنت (ابنندیم، 237)؛
مختصر فی فضل التوبة، از ابوالقاسم کوفی (د 352ق)، عالم امامی (نجاشی، 265)؛ المنیر
فی التوبة...، از ابوعبیدالله مرزبانی (د 384ق)، از معتزلیان اهل اخبار (ابنندیم،
148)؛ کتاب التوبة، از ابونعیم اصفهانی (د 430ق)، عالم نامی اهل سنت (سمعانی،
1/180)؛ و کتاب التوبة، از علی بن حسن ابن عساکر
(د 571ق)، عالم نامی شافعی (چ محمد مطیع حافظ، دبی، دائرةالاوقاف).
کتاب التوبة الی الله و مکفرات الذنوب از محمد غزالی نیز دارای جنبۀ اخلاقی است (به
کوشش عبداللطیف عاشور، بیروت، 1986م). مهدی فتلاوی نیز در اثری با عنوان التوبة و
التائبون، به مطالعۀ اثر تربیتی توبه با تکیه بر آموزههای قرآن و حدیث اهل بیت (ع)
پرداخته است (چ قم، مکتبة الامام الحسن).
مآخذ: ابن اثیر، مبارک، جامع الاصول، به کوشش محمد حامد فقی، قاهره، 1370ق/1950م؛
ابنجوزی، عبدالرحمان، زادالمسیر، بیروت، 1404ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح
الباری، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محبالدین خطیب، بیروت، 1379ق؛ ابنفورک،
محمد، مجرد مقالات ابیالحسن الاشعری، به کوشش دانیل ژیماره، بیروت، 1986م؛
ابنماجه، محمد، السنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1952-1953م؛ ابن
منظور، لسان؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابننقطه، محمد، التقیید، به کوشش کمال یوسف حوت،
بیروت، 1408ق؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره، 1351ق/1932م؛ ابوهلال
عسکری، حسن، الفروق اللغویة، قاهره، 1353ق؛ احمدبن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق؛
بخاری، محمد، صحیح، به کوشش مصطفى دیب البغا، بیروت، 1407ق/1987م؛ بیهقی، احمد، شعب
الایمان، به کوشش محمدسعیدبن بسیونی زغلول، بیروت، 1410ق؛ ترمذی، محمد، السنن، به
کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره، 1357ق/ 1938م بب ؛ جوهری، اسماعیل، صحاح، به
کوشش احمد عبدالغفور عطار، قاهره، 1376ق/1956م؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی
الصحیحین، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1411ق/1990م؛ خطیب بغدادی، احمد،
تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، به کوشش
صفوان عدنان داوودی، دمشق/ بیروت، 1412ق/1992م؛ سمعانی، عبدالکریم، التحبیر، به
کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، 1395ق/1975م؛ سیدمرتضى، علی، «انقـاذ البشـر»،
رسـائل به کوشش احمد حسینی، قـم، 1405ق؛ طبرانـی، سلیمـان،
المعجم الکبیر، به کوشش حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل، 1404ق/1983م؛ طبرسی، فضل،
مجمعالبیان، بیروت، 1415ق؛ طبری، التفسیر، بیروت، 1405ق؛ طوسی، محمد، التبیان، به
کوشش قصیرعاملی، نجف، 1383ق/1964م؛ فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، قاهره، المطبعة
البهیه؛ قرآن کریم؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم
بردونی، قاهره، 1972م؛ قشیری، عبدالکریم، الرسالة، به کوشش عبدالحلیم محمود و محمود
بن شریف، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح؛ کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری،
تهران، 1391ق؛ ماتریدی، محمد، تأویلات اهل السنة، به کوشش محمدمستفیض الرحمان،
بغداد، 1404ق/1983م؛ همو، التوحید، به کوشش فتحالله خلیف، بیروت، 1986م؛ مسلم بن
حجاج، الصحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1955م؛ مشکور، محمدجواد، فرهنگ
تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران، 1357ش؛ منذری، عبدالعظیم، الترغیب و
الترهیب، به کوشش ابراهیم شمسالدین، بیروت، 1417ق؛ نجاشی، احمد، الرجال، به کوشش
موسى شبیری زنجانی، قم، 1407ق؛ نووی، یحیى، المجموع، به کوشش محمود مطرحی، بیروت،
1417ق/1996م؛ نهج البلاغة؛ هیثمی، علی، مجمع الزوائد، قاهره، 1356ق؛ نیز:
Gesenius, W., A Hebrew and English Lexicon of the Old Testament, ed. F. A.
Brown, Oxford, 1955; Jeffery, A., The Foreign Vocabulary of the Qur’an, Baroda,
1938; Zammit, M. R., A Comparative Lexical Study of Qur’anic Arabic, Leiden,
2002.
بخش فقه، علوم قرآنی و حدیث
توبه در فقه اسلامی: در منابع فقهیِ مذاهب گوناگون، همواره بر وجوب توبه از گناهان
تأکید شده، و وجوب آن به اتفاق به «فور» دانسته شده است (مثلاً ابن عبدالسلام،
1/188؛ ابن تیمیه، 23/215؛ نووی، روضة...، 11/249؛ شهید ثانی، مسالک...، 10/8؛ صاحب
جواهر، 33/168). گاه برای توبه آداب خاصی نیز ذکر شده است که از آن جمله به خصوص
باید به غسل توبه در شمار غسلهای مستحبی (ابوالصلاح، 135؛ محقق، شرایع...، 1/37) و
نماز توبه در شمار نمازهای مستحبی اشاره کرد (همو، المعتبر، 2/374؛ ابن قدامه،
المغنی، 1/438؛ ابن تیمیه، 20/237؛ ابن عابدین، 2/28؛ شروانی، 2/11، 238) که نخستین
آن دو خصوصاً نزد امامیه، و دومین نزد مذاهب گوناگون شناخته است.
فقیهان گاه یادآور شدهاند که هرگاه توبه از فسق با شروط توبه محقق گردد، نهتنها
وعید اخروی از توبهکار برداشته میشود، بلکه «اسماء ذم» نیز از او رفع میشود و
فرد مستحق «اسماء مدح» و ولایت در دین خواهد بود (ابوالصلاح، 244). از همینرو،
فردی که مرتکب گناهی شده، و حد بر او جاری شده است، درصورت توبه، بنابر قول مشهور
به عدالت باز میگردد و میتواند مناصبی چون امامت جماعت را نیز عهدهدار شود
(شافعی، 1/168؛ علامۀ حلی، 3/61).
دربارۀ ماهیت توبه نزد فقها باید گفت آنجا که توبه ناظر به تغییر وضعیت مجرم در
آخرت است، فقها با واگذار کردن امر به داوری اخروی، دربارۀ اینکه این توبه تا چه
اندازه مقبول خداوند است، سکوت کردهاند. حتى در مواردی مانند گونههایی از ارتداد
که در آنها استتابه را منتفی دانستهاند، بعضاً بر این نکته تصریح کردهاند که حکم
به عدم استتابه بدین معنا نیست که اگر شخص توبه کرد، توبۀ او مورد قبول خداوند قرار
نخواهد گرفت (جصاص، 5/123؛ قمی، 5/373).
در مواردی که اثری حقوقی ــ اعم از حقوق خانواده، حقوق مالی یا احکام عبادی ــ بر
توبه مترتب است، نزد عموم فقها اظهار توبه به منزلۀ توبه است (مثلاً نک : شافعی،
همانجا؛ مفید، 504؛ طوسی، النهایة، 458) و به ندرت فقیهان پذیرش توبه را از نظر حمل
آثار حقوقی، بر تحقق «شرایط توبه» مترتب دانستهاند (مثلاً ابوالصلاح، همانجا). ابن
قدامۀ مقدسی توبه را بر دو گونه دانسته است: توبۀ باطنی که تنها میان انسان و خدا
ست و توبۀ حکمی که آثار حقوقی بر آن مترتب است و همین اخیر موضوع بحث فقها ست (نک
: المغنی، 10/193). آنجا که ترتب اثر حقوقی بر توبه، مستلزم نوعی اعتماد است، از آن
حیث که تظاهر به توبه در صورت واقعی نبودن توبه موجب مفسدهای فردی یا اجتماعی
میگردد، مسئلۀ آزمودن توبه توجه فقیهان را به خود جلب کرده است. به عنوان نمونه،
در باب توبۀ محارب، برخی از فقیهان بر این نکته تأکید کردهاند که اظهار توبه از
سوی محارب میتواند ناشی از تقیه بوده باشد و عدم مجازات محارب افزون بر اظهار
توبه، باید به ظهور اصلاح نیز موکول گردد (مثلاً نک : ابواسحاق، 2/286؛ کاسانی،
7/96؛ ابن هبیره، 2/425؛ نووی، روضة، 10/159). همچنین درصورتی که مردی زنی را به
زناکاری بشناسد و به باور اینکه توبه کرده است، تصمیم به ازدواج با وی بگیرد، نزد
برخی فقها، اظهار توبه کافی نیست و لازم است صحت توبه آزموده شود (مثلاً نک :
طوسی، همانجا؛ ابن تیمیه، 32/125؛ بهوتی، 5/83). تردید برخی فقیهان در پذیرش شهادت
مجرمان پس از توبه نیز برپایۀ دفع مفسده استوار است (مثلاً نک : ابواسحاق، 2/331)؛
از همینرو برخی از فقیهان، زمانی را پیشبینی کردهاند تا واقعی بودن توبۀ مجرم
ظاهر گردد (مثلاً نک : ابن عابدین، 5/473).
در امور جزایی برپایۀ قاعدۀ «دَرء»، مبنا در پذیرش توبه، اظهار توبه است. گاه برخی
از فقها به صراحت از شرط بودن اظهار توبه به جای توبه سخن گفتهاند (مثلاً مفید،
788؛ طوسی، همان، 696)، اما حتى در موارد عدم تصریح، مبنای عمل محاکم اظهار توبه
است. تکیه بر اظهار توبه به جای توبه، خود به خود تفحص از شرایط تحقق توبه را منتفی
میسازد و هم از اینرو ست که حتى درمواردی که اصرار بر گناه کبیرهای به ثبوت
رسیده باشد، باز اظهار توبه، درصورت تحقق شرایطی، میتواند رافع حد باشد (نک :
مفید، همانجا). ابن جنید اسکافی درمواردی که توبه شرط معامله قرار گرفته است، دوام
بر ترک را شرط صحت معامله دانسته، و درصورت عودت به گناه، معامله را باطل شمرده
است؛ نمونۀ این مبنا در فتوای وی دیده میشود، مبنی بر اینکه اگر کسی بندهای را
آزاد کند، به این شرط که مثلاً شرب خمر را ترک کند، درصورت بازگشت به شرب، عتق باطل
میشود؛ اما چنین مبنایی از سوی عموم فقیهان پذیرفته نشده است (علامۀ حلی، 6/410).
برخی چون علامۀ حلی، در جهت تبیین دیدگاه اکثریت، با ارجاع به مباحثات متکلمان در
باب توبه، بر این نکته تأکید کرده که در توبه پشیمانی بر عمل پیشین کافی است و در
تحقق آن عزم بر ترک بازگشت لازم نیست (6/411؛ نیز نک : دسوقی، 1/333؛ دمیاطی،
4/293؛ جاوی، 388؛ قس: سیدمرتضى، «الحدود...»، 266). برخی از فقها نیز اساساً تحقق
مفهوم توبه و ندم را بدون چنین عزمی منتفی میدانند (زرکشی، المنثور...، 1/421؛
عدوی، 1/99). سخن آنانکه چنین عزمی را زمینۀ تمامیت توبه (و کمال آن) (بهوتی،
1/109؛ قس: ابن قدامه، المغنی، 7/108)، یا رکن توبه (ابن عبدالسلام، 1/187؛ ابن
عابدین، 2/190) دانستهاند، نیز به نوعی ناظر به همین ارتباط مفهومی است.
در مباحث عبادات، به مناسبتهای گوناگون سخن از توبه به میان میآید. از جمله در
عباداتی که درصورت فوت قضا دارند، اگر فوت عمل ناشی از تفریط باشد، افزون بر قضا
توبه هم واجب است (ابوالصلاح، 156؛ ابن نجیم، 2/85؛ مالکی، 1/98). نظیر همین بحث
دربارۀ عباداتی که ترک آنها به تفریط موجب کفاره باشد، نیز صادق است (نک : مفید،
573؛ ابن نجیم، 2/299).
در منابع روایی اهل سنت، به ذکری مسنون در تعقیب وضو اشاره شده است، متضمن اینکه
«خدایا مرا از توبهکنندگان و از پاکیجویندگان قرار ده» (ابن ابی شیبه، 1/13، جم
؛ ترمذی، 1/78؛ کلینی، 3/445؛ طوسی، تهذیب...، 1/76). منابع فقهی بر همین اساس این
ذکر را پس از وضو (ابن ابی زید، 18؛ طوسی، همان، 1/367؛ ابن جزی، 20؛ نووی، روضة،
1/63) و حتى پس از غسل (ابن بابویه، من لایحضر...، 1/112؛ نووی، شرح...، 3/121) یا
استنجا (کلینی، 3/316؛ طوسی، همان، 1/425) مستحب شمردهاند. برخی از متأخران در
بیان وجه همراهی میان توبه و تطهیر آیینی (وضو و غسل)، گفتهاند که توبه پاکیزه
کردن باطن، و تطهیر پاکیزه کردن ظاهر است (امیر، 1/56؛ مبارکفوری، 1/150).
موردی خاص در عبادات، نماز استسقاء است که از سنن آن، وعظ امام خطاب به نمازگزاران
به توبه از معاصی و خروج از مظالم است (ابن عبدالبر، 81؛ علاءالدین حلبی، 107؛ ابن
ادریس، 1/325؛ ابن قدامه، الکافی، 1/240؛ نووی، روضة، 2/91؛ ابنحجر، 2/96؛ طحطاوی،
359).
در مباحث مربوط به حقوق بارها بحث توبه به میان میآید. از جمله سخن از آن در
مواردی است که فردی واقف به حرمت ربا نباشد و معاملهای ربوی صورت دهد؛ بر چنین کسی
البته توبه واجب است؛ اما اینکه آیا افزون بر توبه بر او واجب است زیادتی که بر اصل
دریافت کرده، بازگرداند، موضوع اختلاف میان فقیهان است. البته اکثر آنان به وجوب رد
زیادت نیز قائلاند (مثلاً علامۀ حلی، 5/78).
نووی به عنوان قاعدهای در باب توبه، یادآور میشود که توبه از حقوق الناس، افزون
بر شروط توبه از حقوق الله، شرط دیگری نیز دارد که آن رد مظالم به صاحبان آن، یا
طلب عفو و اِبراء از آنان است ( الاذکار، 366). ابوالصلاح حلبی در بحث از حقوق
الناس، مظالم عباد را به دو قسم تقسیم کرده است: قسم اول در امور مالی است که شرط
توبه در آن را بازگرداندن عین مال، یا بدل آن به صاحب مال یا ورثۀ او، یا طلب ابراء
از آنان دانسته است؛ قسم دوم مظالم غیرمالی است که اگر سَبّ و تعریض باشد، باید خود
را تکذیب کند و نسبت را جبران نماید، اگر قتل و جرح و ضرب باشد، شرط توبه انقیاد به
قصاص یا طلب عفو است، و اگر دعوت به گمراهی باشد، شرط توبه کـوشش برای ایضاح حـق و
جبران دعوت به گمراهـی است (ص 243-244).
شهید ثانی اشاره دارد که فقها، خروج از مظالم را گاه جزء و گاه شرط توبه شمردهاند
( الروضة...، 2/91؛ نیز نک : کاسانی، 7/96؛ عدوی، 1/507؛ آبی، 679). برخی از فقها
تحقق توبه را موکول به عزم بر رد مظالم و نه الزاماً تحقق آن شمردهاند (نک :
شروانی، 3/90؛ بجیرمی، 1/447).
در مبحث حقوق خانواده، مسئلۀ توبه به اشکال گوناگون در ارتباط با نکاحی مطرح میشود
که به نحوی مسئلۀ زنا در میان است. گروهی از فقیهان براساس ظاهر آیهای (نک :
نور/24/3) بر این حکماند که ازدواج با زانی یا زانیه حرام است؛ این قول غالب نزد
متقدمین امامیه و حنابله از اهل سنت است (نک : شهید ثانی، همان، 5/201؛ ابن قیم،
حاشیة...، 6/119). نزد این فقیهان رافع این حرمت، توبه است (ابن بابویه، المقنع،
306؛ ابن هبیره، 2/333؛ ابن تیمیه، 32/141؛ ابن مفلح، ابراهیم، 7/69). برپایۀ همین
مبنای فقهی دربارۀ ازدواج با زانیه، برخی از فقها تصریح کردهاند که اگر زنی اصرار
بر زنا داشته باشد، بر همسر او روا نیست که آن زن را نگاه دارد، اما در صورتی که زن
حتى اظهار توبه کند، مرد اجازه دارد او را به زنی نگاه دارد (نک : مفید، 504؛
قرطبی، 12/171).
گستردهترین بازتاب توبه در فقه، در مباحث جزایی است. در جرائم جنسی که مستوجب حد
است، در صورتی که مجرم پیش از اقامۀ شهادت نزد حاکم، توبه کند، حد از او برداشته
میشود؛ اگر پس از اقامۀ شهادت توبه کند، حاکم با در نظر گرفتن مصالح مسلمانان در
اجرای حد یا عفو مخیر است، اما درصورت عدم توبه، حد الزاماً جاری میشود (نک : ابن
بابویه، همان، 430-431؛ مفید، 777، 787، 788؛ ابن قیم، اعلام...، 3/144). نزد برخی
دیگر از فقیهان پس از اقامۀ شهادت، حتى با وجود توبه حد باید اجرا شود، اما اگر جرم
از طریق اقرار ثابت شده باشد، توبه میتواند رافع حد باشد (طوسی، النهایة، 696؛
قرطبی، 6/175؛ محقق، شرایع، 4/943، 956؛ مرداوی، 10/300).
براساس قول مشهور امامیه، در مادۀ 73 قانون مجازات اسلامی (ایران) چنین آمده است:
«هرگاه کسی به زنایی که موجب حد است، اقرار کند و بعد توبه نماید، قاضی میتواند
تقاضای عفو او را از ولی امر بنماید و یا حد بر او جاری نماید» (برای جرایم دیگر،
نک : مادۀ 125، 132).
اثر توبه در رفع حد پیش از اقامۀ بینه نزد حاکم، در جرائم دیگر چون سَبّ نبی و شرب
خمر و سرقت نیز دیده میشود (مثلاً نک : ابن هبیره، 2/425؛ محقق، شرایع، 4/95؛ ابن
تیمیه، 35/199)، قانون مجازات اسلامی ایران در حد مسکر، در مادۀ 181 تصریح کرده است
که «هرگاه کسی که شراب خورده، قبل از اقامۀ شهادت توبه نماید، حد او از ساقط
میشود، ولی توبه بعد از اقامۀ شهادت موجب سقوط حد نیست» و در مادۀ 182، برای آن کس
که حدش به اقرار ثابت شده، تخییر بر تقاضای عفو از ولی امر یا اجرای حد را قائل شده
است. اما دربارۀ حد سرقت، در تبصرۀ مادۀ 200 حکم کرده است که «حد سرقت بعد از ثبوت
جرم یا توبه ساقط نمیشود و عفو سارق جایز نیست».
در مذاهب اربعه، بهطورکلی دربارۀ محکومان به حد درصورت توبه، ابوحنیفه و مالک
قائل به عدم سقوط حد هستند، شافعی در یک قول مانند آنان، و در قول دیگر، پس از گذشت
یک سال حد را ساقط میشمارد، و احمد بن حنبل نیز در قولی، مطلقاً توبه را
ساقطکنندۀ حد شمرده است (نک : ابن هبیره، 2/425). علی جفال در پژوهشی با عنوان
التوبة و اثرها فی اسقاط الحدود فی الفقه الاسلامی، به ابعاد مختلف جایگاه توبه در
مباحث جزایی در مذاهب اهل سنت پرداخته است (نک : سراسر کتاب).
در قذف، توبۀ قذفکننده به آن است که خود را در نسبتی که به مقذوف داده، تکذیب کند،
حتى اگر اصل نسبت راست بوده، و قاذف در نسبت خود صادق باشد. برخی از فقیهان با غریب
انگاشتن چنین حکمی، بر آن رفتهاند که قاذف اگر در نسبت خود کاذب باشد، توبهاش به
تکذیب خود است، و اگر صادق باشد، به آن است که عمل خود را در ملأ عام تخطئه کند
(طبری، 18/80؛ ابن عبدالبر، 464؛ محقق، شرایع، 4/912؛ علامۀ حلی، 8/478-479؛ ابن
عبدالسلام، 2/33؛ ابن قدامه، المغنی، 10/192).
ارتداد از دیگر مباحث جزایی است که در آن توبه نقش مهمی ایفا کرده است. نزد گروهی
از فقها، توبه از همۀ اقسام مرتدان پذیرفته نیست و در این باره میان مرتد فطری و
ملّی، و نیز مرد و زن فرق نهاده شده است (نک : ه د، 7/443). در منابع فقهی، در
بسیاری از موارد که از مجازات جرمی سخن به میان میآید، تأکید میشود که توبه در هر
حال واجب است و تحمل مجازات، رافع وجوب توبه نیست (مثلاً نک : طوسی، النهایة،
573).
در مباحث مربوط به دادرسی نیز توبه مورد توجه قرار گرفته است. افزون بر جرائمی که
توبۀ مجرم در تخفیف یا رفع مجازات مدخلیت دارد، توبه در سنجش اعتبار شاهدان نیز
مورد توجه است. شهادت مرتکب گناه کبیره اگر توبهکار شده باشد، نزد غالب فقیهان
پذیرفته است. جز ابوحنیفه که شهادت قاذف را حتى پس از توبه نافذ نمیداند، عموم
فقها بر آناند که قاذف پس از توبه میتواند شهادت دهد. دربارۀ زانی، از امامیه،
تنها ابن جنید اسکافی است که شهادت او را حتى پس از توبه مقبول نمیداند. برخی از
عالمان اهل سنت نیز شهادت مجرمی را که حد بر او جاری شده است، حتى پس از توبه، در
آن جرمی که خود مرتکب شده بوده، جایز ندانستهاند (جصاص، 5/126؛ سیدمرتضى،
الانتصار، 503؛ قرطبی، 12/180-181؛ ابن رشد، 2/443؛ شروانی، 10/215).
به عنوان متممی بر بحث فقهی توبه، باید به استتابه یا توبهخواهی اشاره کرد. در
مباحث جزایی، در همان حد که توبه پذیرفته است، سخن از استتابه، یا دعوت مجرم به
توبه از سوی حاکم به میان میآید؛ نزد غالب فقیهان، در موارد پذیرش توبه بر حاکم
واجب است که مرتد را «استتابه» کند و تنها از برخی استحباب استتابه نقل شده است
(نک : ه د، 7/443-444؛ ابوالصلاح، 250؛ طوسی، الخلاف، 5/355-358؛ نووی، المجموع،
19/229). بخاری یکی از بخشهای صحیح خود را با عنوان «کتاب استتابة المرتدین و
المعاندین»، به همین موضوع اختصاص داده است (6/2535). گاه سخن از آن است که هرگاه
مسئلۀ اجرای حدی در میان است، حاکم پیش از اقامۀ حد، مجرم را استتابه کند تا زمینۀ
رستگاری او فراهم شود. گاه تصریح شده که فراخواندن به توبه بهطورکلی یک فریضه است
(مثلاً نک : هادی الی الحق، 2/281؛ ابن حزم، 11/139).
استتابۀ مرتد تابعی از آراء فقهی در باب پذیرش توبۀ مرتد است، اما به هر حال بیشتر
یادکرد از استتابه در همان باب ارتداد از کتابهای فقهی است. سخن از استتابه همچنین
درمواردی به میان آمده که شبهۀ ارتداد در میان است؛ از جمله دربارۀ کسی که مرتکب
کبیرهای با استحلال آن کبیره شده باشد، حاکم ملزم به استتابه شده است؛ درصورتی که
مجرم توبه کند، حد معین برای آن فعل جاری میشود و درصورت اصرار بر استحلال، در حکم
مرتد خواهد بود (نک : ابن حمزه، 416).
شافعی با تکیه بر ظاهر آیهای (نک : مائده/5/34)، توبۀ محارب را پیش از آنکه حاکم
بر او قدرت یابد، رافع حد شمرده، و حتى از لزوم استتابۀ محارب سخن گفته است (6/166؛
نیز مفید، 805؛ ابواسحاق، 2/285؛ کاسانی، 7/96؛ نیز قس: قانون مجازات اسلامی، مادۀ
194).
افزون بر جرائم مستلزم حد، گاه در منابع فقهی استتابه بهطورکلـی بـه آنچه جـرم
شناخته شـده و مستلزم تعزیر است ــ حتى امری چون خـواندن قرآن براسـاس قرائـات شـاذ
ــ نیز تعمیم داده شده است (نک : نووی، همان، 3/392؛ زرکشی،البرهان، 1/333).
در برخی منابع فقهی، سحر به عنوان موردی استثنایی شناخته شده است که مرتکب آن بدون
استتابه، مجازات میشود و تعلیل آن از آنرو ست که اساساً توبۀ ساحر را ناپذیرفتنی
شمردهاند؛ این قول از ابوحنیفه و مالک و نقل راجح از احمدبنحنبل آمده است
(ابنابیزید، 127؛ ابن حزم، 11/155؛ ابن هبیره، 2/400؛ ابن قدامه، المغنی، 9/36؛
ابن نجیم، 5/136؛ صاحب جواهر، 22/76). برخی از فقیهان اصحاب حدیث، «سَبّ نبی» را
نیز به عنوان جرمی شناختهاند که از مرتکب آن توبه پذیرفته نیست و از همینرو بدون
استتابه مجازات میشود (ابن مفلح، محمد، 6/260؛ ابن عابدین، 4/233؛ امیر، 3/266؛
دسوقی، 4/312). نزد بسیاری از فقها، زندیق ــ یعنی آن کس که در نهان کافر است و
تظاهر به اسلام میکند ــ نیز مجرمی شناخته شده که بدون استتابه مستحق مجازات است
(جصاص، 1/65، 3/276؛ ابنهبیره، 2/401؛ قرطبی، 1/199؛ شوکانی، 8/5).
تحدید زمانی استتابه نیز از مباحث فرعی است که بهخصوص در کتب متأخرین بسط داده
شده، و گرایش غالب به عدم تحدید و واگذار کردن آن به صلاحدید حاکم است
(مقدساردبیلی، 13/345). دربارۀ شارب خمر، گفته شده است که استتابۀ او باید پس از
رفتن حالت مستی صورت گیرد (نووی، المجموع، 19/230).
بیرون از مباحث جزایی، سخن از استتابه دیده نمیشود. تنها مورد ویژه، استتابۀ طرفین
لِعان است که به اعتبار ادعای زنا ارزش جزایی دارد و به اعتبار حاصل آن،که نه
مجازات، بلکه اثری حقوقی است، از مباحث جزایی دور میشود. در برخی از منابع، از
استتابۀ طرفین توسط حاکم پس از انجام یافتن لعان سخن آمده است (مثلاً نسایی،
6/177).
از معدود تکنگاریهای فقهی دربارۀ توبه است: کتاب التوبة، از احمدبناسحاق ابن
صبیح جوزجانی (سدۀ 3ق)، فقیه حنفی (عبدالقادر، 60؛ حاجیخلیفه، 2/1406)؛ کتاب
التوبة، از ابن تیمیه (د 728ق) (بیروت، 1412ق) و کتاب التوبة، از ابن قیم جوزیه (د
751ق) (بیروت، 1412ق) هر دو از حنابله؛ و البضاعة المزجاة در باب احکام، شرایط و
آداب توبه از عبدالله بن محمدتقی کرمانشاهی (د 1308ق) (آقابزرگ، 3/128).
مآخذ: آبی، صالح، الثمر الدانی، بیروت، المکتبة الثقافیه؛ آقابزرگ، الذریعة؛
ابنابی زید، عبدالله، الرسالة، بیروت، دارالفکر؛ ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف،
به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، 1409ق؛ ابن ادریس، محمد، السرائر، قم، 1410ق؛ ابن
بابویه، محمد، المقنع، قم، 1415ق؛ همو، من لایحضره الفقیه، قم، 1413ق؛ ابن تیمیه،
احمد، کتب و رسائل و فتاوى، به کوشش عبدالرحمان محمد قاسم نجدی، بیروت، مکتبة ابن
تیمیه؛ ابن جزی، محمد، القوانین الفقهیة، بیروت، دارالقلم؛ ابن حجر عسقلانی، احمد،
التلخیص الحبیر، به کوشش عبدالله هاشم یمانی، مدینه، 1384ق/1964م؛ ابن حزم، علی،
المحلى، بیروت، دارالآفاق الجدیده؛ ابن حمزه، محمد، الوسیلة، به کوشش محمد حسون،
قم، 1408ق؛ ابنرشد، محمد، بدایة المجتهد، بیروت، 1402ق/1982م؛ ابن عابدین،
محمدامین، رد المحتار، بیروت، 1386ق؛ ابن عبدالبر، یوسف، الکافی، بیروت، 1407ق؛
ابنعبدالسلام، عبدالعزیز، قواعد الاحکام، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابن قدامه،
عبدالله، الکافی، به کوشش زهیر شاویش، بیروت، 1408ق/1988م؛ همو، المغنی، بیروت،
1404ق/1984م؛ ابن قیم جوزیه، محمد، اعلام الموقعین، به کوشش طه عبدالرئوف سعد،
قاهره، 1968م؛ همو، حاشیة على سنن ابی داوود، بیروت، 1415ق/1995م؛ ابن مفلح،
ابراهیم، المبدع، بیروت، 1400ق؛ ابن مفلح، محمد، الفروع، به کوشش ابوالزهراء حازم
قاضی، بیروت، 1418ق؛ ابن نجیم، زین، البحر الرائق، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن هبیره،
یحیى، الافصاح، به کوشش محمد راغب طباخ، حلب، 1366ق/1947م؛ ابواسحاق شیرازی،
ابراهیم، المهذب، بیروت، دارالفکر؛ ابوالصلاح حلبی، تقی، الکافی، به کوشش رضا
استادی، اصفهان، 1403ق؛ امیر صنعانی، محمد، سبل السلام، به کوشش محمد عبدالعزیز
خولی، قاهره، 1379ق/1960م؛ بجیرمی، سلیمان، الحاشیة ( تحفة اللبیب على شرح الخطیب)،
قاهره، 1309ق؛ بخاری، محمد، صحیح، به کوشش مصطفى دیب البغا، بیروت، 1407ق/ 1987م؛
بهوتی، منصور، کشاف القناع، به کوشش هلال مصیلحی مصطفى هلال، بیروت، 1402ق؛ ترمذی،
محمد، السنن، به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره، 1357ق/1938م بب ؛ جاوی،
محمد، نهایة الزین، بیروت، دارالفکر؛ جصاص، احمد، احکام القرآن، به کوشش محمدصدیق
قمحاوی، بیروت، 1405ق/1985م؛ جفال، علی، التوبة و اثرها فی اسقاط الحدود فی الفقه
الاسلامی، بیروت، دارالنهضة العربیه؛ حاجی خلیفه، کشف؛ دسوقی، محمد، حاشیة علی
الشرح الکبیر، به کوشش محمد علیش، بیروت، دارالفکر؛ دمیاطی، ابوبکر، اعانة
الطالبین، بیروت، دارالفکر؛ زرکشی، محمد، البرهان فی علوم القرآن، به کوشش محمد
ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1391ق؛ همو، المنثور فی القواعد، به کوشش تیسیر فائق احمد
محمود، کویت، 1405ق؛ سیدمرتضى، علی، الانتصار، قم، 1415ق؛ همو، «الحدود و الحقائق»،
رسائل، به کوشش احمد حسینی، قم، 1405ق، ج 2؛ شافعی، محمد، الام، بیروت، دارالمعرفه؛
شروانی، عبدالحمید، الحواشی، بیروت، دارالفکر؛ شوکانی، محمد، نیل الاوطار، بیروت،
1973م؛ شهید ثانی، زینالدین، الروضة البهیة، به کوشش محمد کلانتر، قم، 1410ق؛ همو،
مسالک الافهام، قم، 1413ق؛ صاحب جواهر، محمد حسن، جواهر الکلام، به کوشش محمود
قوچانی، تهران، 1394ق؛ طبری، التفسیر، بیروت، 1405ق؛ طحطاوی، احمد، حاشیة على مراقی
الفلاح، قاهره، 1318ق؛ طوسی، محمد، تهذیب الاحکام، به کوشش حسن موسوی خرسان، نجف،
1379ق؛ همو، الخلاف، به کوشش محمد مهدی نجف و دیگران، قم، 1417ق؛ همو، النهایة،
بیروت، دارالاندلس؛ عبدالقادر قرشی، الجواهر المضیئة، کراچی، کتابخانۀ میرمحمد؛
عدوی، علی، حاشیة على شرح مختصر خلیل، همراه شرح خرشی، قاهره، 1318ق؛ علاءالدین
حلبی، علی، اشارة السبق، به کوشش ابراهیم بهادری، قم، 1414ق؛ علامۀ حلی، حسن، مختلف
الشیعة، قم، 1412ق؛ قانون مجازات اسلامی (ایران)، مصوب 7/9/1370ش؛ قرآن کریم؛
قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، 1972م؛
قمی، ابوالقاسم، غنائم الایام، به کوشش عباس تبریزیان، مشهد، 1417ق؛ کاسانی،
ابوبکر، بدائع الصنائع، قاهره، 1406ق/1986م؛ کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علیاکبر
غفاری، تهران، 1391ق؛
مالکی، ابوالحسن، کفایة الطالب، به کوشش یوسف محمد بقاعی، بیروت، 1412ق؛ مبارکفوری،
محمد عبدالرحمان، تحفة الاحوذی، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ محقق حلی، جعفر، شرایع
الاسلام، به کوشش صادق شیرازی، تهران، 1409ق؛ همو، المعتبر، به کوشش ناصر مکارم
شیرازی و دیگران، قم، 1364ش؛ مرداوی، علی، الانصاف، به کوشش محمد حامد فقی، بیروت،
1406ق/1986م؛ مفید، محمد، المقنعة، قم، 1410ق؛ مقدس اردبیلی، احمد، مجمع الفائدة و
البرهان، به کوشش اشتهاردی و دیگران، قم، 1403ق؛ نسایی، احمد، السنن، قاهره، 1348ق؛
نووی، یحیى، الاذکار، به کوشش محییالدین شامی، بیروت، 1409ق/1988م؛ همو، روضة
الطالبین، بیروت، 1405ق؛ همو، شرح على صحیح مسلم، بیروت، 1392ق؛ همو، المجموع، به
کوشش محمود مطرحی، بیروت، 1417ق/1996م؛ هادی الی الحق، یحیى، الاحکام فی الحلال و
الحرام، 1410ق/1990م.
احمد پاکتچی
توبه در علم کلام: توبه در اصطلاح علم کلام به معنای پشیمانی از خطا و گناه است و
از موارد اسقاط عقاب به شمار میآید. متکلمان به بررسی این موضوع همراه با دیگر
راههای بخشایش گناهان همچون شفاعت و عفو الٰهی پرداختهاند.
مهمترین مسائلی که در مبحث توبه محل نزاع متکلمان بوده است و به آنها پرداختهاند،
عبارتاند از شرایط تحقق توبه، وجوب توبه و وجوب قبول آن از سوی خداوند. تحقق توبه
مستلزم شرایطی است که مهمترین آن پشیمانی است، چندان که پارهای از متکلمان بنابر
حدیثی از پیامبر (ص) (نک : احمد بن حنبل، 1/376؛ ابن بابویه، 4/380)، توبه را
پشیمانی دانستهاند (مفید، 85؛ جوینی، 338). اما بیشتر متکلمان صرف پشیمانی بدون
متعلق را توبه نمیدانند، بلکه پشیمانی از معصیت یا فعل قبیح را به سبب قبحش، توبه
به شمار میآورند (قاضی عبدالجبار، 14/350 بب ؛ مانکدیم، 331، 789؛ بغدادی، 175؛
آمدی، 313؛ تفتازانی، 5/162؛ علامۀ حلی، کشف...، 444-445).
شرط دیگر تحقق توبه عزم بر ترک و تکرار نکردن گناه یا فعل قبیح است. البته عزم بر
ترک گناه از نظر همۀ متکلمان تنها شرط صحت توبه نیست. ابن اخشید (د 326ق)، متکلم
معتزلی، عقیده داشت که توبه چیزی جز ندامت از ارتکاب گناه نیست و قصد ترک گناه
تأثیری در درستی توبه ندارد (نک : ابن حزم، 4/107). متکلمان اشعری نیز آن را شرط
اساسی ندانستهاند؛ چه، عزم بر ترک گناه نیازمند توانایی و اختیار است و ممکن است
شخص اختیار و توانایی آن را از دست داده باشد (جوینی، 337-338؛ تفتازانی، 5/164).
اما متکلمان معتزلی، به ویژه بصریان، عزم را در ترک فعل قبیح از شروط توبه به شمار
آورده، و توبه را بدون عزم، حتى اگر به دلیل ناتوانی باشد، مردود دانستهاند (قاضی
عبدالجبار، 14/344-350؛ ابن ابی الحدید، 20/59؛ جرجانی، 8/315؛ تفتازانی، همانجا).
مسئلۀ دیگر در مبحث توبه، وجوب توبه است. میان گرایشهای مختلف کلامی در وجوب توبه
مناقشه نیست، بلکه در سبب وجوب توبه برخی بر عقل تأکید دارند و برخی بر نقل.
متکلمان معتزلی با توجه به حسن و قبح عقلی افعال وبا طرح مسئلۀ وجوب عقلی دفع ضرر،
استدلال میکردند که اگر کسی بداند به سبب انجام فعلی قبیح یا ترک امری واجب مرتکب
گناه و شایستۀ کیفر خواهد شد، وظیفه دارد اشتباه خود را جبران کند و راه جبران آن
چیزی جز توبه نیست (قاضی عبدالجبار، 14/335).
بیشتر معتزله توبه از گناهان کبیره را واجب میدانستند، و نه از گناهان صغیره؛ اما
ابوعلی جبایی بر آن بود که توبه از گناهان صغیره نیز واجب است (ابن ابی الحدید،
20/58؛ علامۀ حلی، انوار...، 177؛ سیوری، 432). در مقابل متکلمان اشعریمذهب
برآناند که سبب اصلی وجوب توبه سمعی و اجماع امت اسلامی است (جوینی، 339؛ متولی،
176؛ تفتازانی، 5/165-166). در این باره، متکلمان امامی وجوب توبه را هم عقلی و هم
نقلی دانستـهاند (نوبختـی، 64؛ علامۀ حلـی، همـانجا؛ سیـوری، 433).
مسئلۀ دیگری که متکلمان در این باره به آن پرداختهاند، وجوب قبول توبه از سوی
خداوند است. معتزلۀ بصره قبول توبۀ صحیح را بر خدا واجب میدانستند؛ چه، به اعتقاد
آنها برای خداوند قبیح بود کسی را که همۀ شرایط توبۀ صحیح را دارد، عقاب کند. عدل
الٰهی اقتضا میکند که خداوند توبۀ تائب را بپذیرد (قاضی عبدالجبار، 14/337-340؛
مانکدیم، 790؛ ابنابی الحدید، 20/58؛ تفتازانی، 5/166). اما معتزلۀ بغداد و
دیگر گرایشهای کلامی همچون مرجئه، امامیه و اشاعره قبول توبه و اسقاط عقاب را حاصل
فضل الٰهی میدانستند (نک : مانکدیم، نوبختی، همانجاها؛ مفید، 48؛ سیدمرتضى، 3/89؛
ابنابیالحدید، همانجا؛ سیوری، 431). به اعتقاد متکلمان اشعری، همینکه مردم با
زاری و استغاثه از خدا میخواهند که توبۀ آنها را بپذیرد و در این امر امید دارند
که توبۀ آنها پذیرفته شود، نشانهای است بر آنکه قبول توبه حتمی و قطعی نیست، در
غیر اینصورت این استغاثهها و خواهشها بیمعنی بود (متولی، 176-177؛ جوینی،
338-339؛ تفتازانی، 5/166-167).
مطلب دیگری که توجه متکلمان را به خود جلب کرده بود، مسئلۀ توبه از یک قبیح یا گناه
خاص و توبه از همۀ گناهان و قبائح بود. ابوهاشم جبایی و قاضی ابوبکر باقلانی
برآناند که اگر کسی گناهان مختلف و متعددی مرتکب شده باشد، باید از همۀ آنها توبه
کند، و توبه از یک گناه خاص پذیرفته نمیشود. در حالی که دیگر متکلمان در این باره
چنین اعتقادی ندارند (ابن حزم، 3/286؛ بغدادی، 175-176؛ علامۀ حلی، همان، 178-179).
مآخذ: آمدی، علی، غایة المرام فی علم الکلام، به کوشش محمود عبداللطیف، قاهره،
1391ق/ 1971م؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغة، به کوشش ابوالفضل
ابراهیم، قاهره، 1387ق/1967م؛ ابن بابویه، محمد، من لایحضره الفقیه، قم، 1404ق؛ ابن
حزم، علی، الفصل، به کوشش محمدابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیـره، ریـاض،
1402ق/1982م؛ احمدبن حنبـل، مسند، قاهـره، 1313ق؛ بغـدادی،
عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، بیروت، 1977م؛ تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد، به کوشش
عبدالرحمان عمیره، بیروت، 1409ق/1989م؛ جرجانی، علی، شرح المواقف، قاهره،
1325ق/1907م؛ جوینی، عبدالملک، الارشاد، به کوشش اسعد تمیم، بیروت، 1405ق/1985م؛
سیدمرتضى، علی، الرسائل، به کوشش احمد حسینی و مهدی رجایی، بیروت، مؤسسة النور؛
سیوری، مقداد، ارشاد الطالبین، به کوشش مهدی رجایی و محمود مرعشی، قم، 1405ق؛ علامۀ
حلی، حسن، انوار الملکوت، به کوشش محمد نجمیزنجانی، تهران، 1338ش؛ همو، کشف
المراد، به کوشش ابراهیم موسوی زنجانی، بیروت، 1399ق/1979م؛ قاضیعبدالجبار،
المغنی، به کوشش مصطفى سقا و دیگران، قاهره، 1385ق/1965م؛ مانکدیم، احمد، ]تعلیق[
شرح الاصول الخمسة، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، 1408ق/1988م؛ متولی،
عبدالرحمان، الغنیة فی اصول الدین، به کوشش عمادالدین احمد حیدر، بیروت،
1406ق/1987م؛ مفید، محمد، اوائل المقالات، به کوشش ابراهیم انصاری، قم، 1413ق؛
نوبختی، ابراهیم، الیاقوت، به کوشش علیاکبر ضیایی، قم، 1413ق. مسعود تاره
توبه در عرفان: آیات متعددی که در قرآن مؤمنان را به توبه فرا میخواند
(حجرات/49/11؛ توبه/9/118؛ نور/24/31)، همواره سرمنشأ مباحث مختلفی دربارۀ تبیین
توبه و مراتب آن نزد صوفیه بوده است. از تعاریف گستردۀ عارفان دربارۀ توبه میتوان
چنین دریافت که این مقوله برای آنان اهمیت بسیار داشته است (ابوروح، 75؛ غزالی،
احمد،123-124؛ ابوطالب مکی، 1/179 بب ؛ قشیری، 48).
اغلب صوفیه توبه را نخستین مقام از مقامات سیر و سلوک دانستهاند (همو، 45؛
سهروردی، 475-476؛ سراج، 68) و به پیروی از امام علی(ع) ( نهجالبلاغة، 417)، آن را
در مجموع به معنی پشیمانی از گناه، تصمیم بازگشت به سوی خداوند، ترک مظالم و پرداخت
حقوق دیگران تعبیر کردهاند (قشیری، 47؛ جرجانی، 63)، افزون بر این تعاریف، تعابیر
دیگر را نیز میتوان به طورکلی در دو مقوله قرار داد. نخست، تعاریف موضوعی که به
ماهیت و ساختار توبه میپردازند و دیگری تعریفهای غایی که به اهداف و نتایج توبه
نظر دارند. برای نمونه، اینکه توبه را بازگشت از گناه و رجوع به خداوند گفتهاند
(ابوطالب مکی، همانجا)، از جمله تعابیر گروه اول، و اینکه توبه را باقی نماندن آثار
گناه در اعمال انسان دانستهاند (جرجانی، همانجا)، از جملۀ تعاریف دستۀ دوم است.
همراه با تجهیز تصوف به ابزار کتابت و شروع نهضت تألیف که در اواخر سدۀ 2 و اوایل
سدۀ 3ق آغاز گردید، بخشهای مستقلی از نوشتههای صوفیه به مبحث توبه اختصاص یافت
(برای نمونه، نک : محاسبی، الرعایة...،19؛ ابوطالبمکی،1/178بب ) و این سنت در
کتابهای متأخر نیز باقی ماند (خواجه عبدالله، صد میدان، 6؛ عزالدین، 366). البته
صوفیان نخستین در تعریف مفهوم توبه، بیشتر شارح آیات و احادیث بودند و کمتر نظریات
و تجارب شخصی خود را بیان میکردند. حجم قابل ملاحظۀ مستندات قرآنی و روایی که در
این متون آمده است، به خوبی این نظر را تأیید میکند (محاسبی، الرعایة...، 20، 21؛
ابوطالب مکی، همانجا).
در هماهنگی با این رویکرد، تعاریف موضوعی و غایی توبه در این دوره، آکنده از
اصطلاحات شرعی است و از دیدگاه این عارفان، انسانِ توبهکار فردی است که طاعات دینی
همچون نماز و روزه را همراه با ریاضت به جای آورد و مقید به شریعت باشد (محاسبی،
الوصایا، 222-224).
از سدۀ 3ق، به تدریج ادبیات خاصی در میان صوفیه شکل گرفت که دربر دارندۀ تعابیر
ویژۀ عرفانی بود. پس از آن، نویسندگان تصوف با کمک این ادبیات جدید، اصطلاحات
عرفانی و از جمله توبه را دوباره تعریف نمودند و آنها را در قالب حالات و مقامات
عرفانی تقسیمبندی کردند. از جملۀ این نویسندگان، نخست ابونصر سراج طوسی بود که در
کتاب اللمع فی التصوف خود توبه را نخستین مقام از مقامات عرفانی شمرد (همانجا).
البته پیش از او، در روایات نیز به تقدم توبه اشاره شده بود (محاسبی، همان، 222)؛
اما بهویژه در سدۀ 4ق، طرح این موضوع در مکتوبات صوفیه، جنبۀ روشمندی به خود گرفت.
در این هنگام، صوفیان ایرانی نیز در آثار خود مبحث مستقلی را به توبه اختصاص دادند
(سلمی، 167؛ قشیری، 45؛ خواجه عبدالله، منازل...، 19؛ هجویری، 378) و با نگاه خاص
ایرانی خود به تعریف اصطلاح توبه پرداختند. به عنوان مثال، ابوعبدالرحمان سلمی بیان
داشت که توبه در مجانبت اضداد حاصل میشود (ص 396) و ابوحامد محمد غزالی توبه را
«سبقت عقل بر شهوت» میدانست (4/10). مشابهت این تعاریف با تصور ایرانیان باستان از
مهار یک پلیدی اخلاقی با صفت متضاد آن، بهویژه مهار شهوت و خودکامگی با خرد، قابل
توجه است (نک : مجتبائی، 35). شاید به سبب همین خردگرایی است که برخی از عارفان،
توبه را رجوع از هر آنچه علم آن را مذمت کرده، به سوی آنچه که علم آن را مدح کرده
است، قلمداد میکردند (سلمی، 167، 395؛ سراج، همانجا). افزون بر این، گرایشهای
ملامتی، همچون پرهیز از ریا و تأکید بر اخلاص نیز در پارهای از تعریفات دیده
میشود (خواجه عبدالله، صد میدان، 8؛ حافظ، غزل 130).
در سدههای بعد، اصطلاحات عرفانی ثبات بیشتری یافت و با تعاریف جدید صوفیان بر وجه
باطنی و عمق آن افزوده شد. برای نمونه، هجویری توبه را «طهارت باطن» میدانست و آن
را شرط ورود به خدمت ]حق تعالى[ میشمرد (همانجا). شهابالدین عمر سهروردی نیز
بیداری از غفلت (یقظه) را لازمۀ توبه به شمار میآورد و با استناد به فرمایش
علی(ع)، محاسبۀ اعمال، حفظ نَفْس، ضبط حواس، رعایت اوقات، دفع خواطر و مراقبه را
جزو شروط استقامت توبه بیان میکند (ص 477-479).
در همین دوره، با ظهور عارفانی چون ابن عربی و مولانا، صبغۀ نظری تصوف قوت یافت و
به دنبال آن، اصطلاحات عرفانی نیز رنگ فلسفی و کلامی گرفت و به تدریج درونیتر و
باطنیتر شد. ابن عربی توبه را رجوع به حق، و یافتن نوری که در پرتو آن حقیقت اعمال
انسان کشف، و نزدیکی به خداوند قابل رؤیت میشود، میدانست. او بر این باور بود که
توبهکنندۀ حقیقی خدا ست و بنده فقط محل ظهور صفت توّابیّت الٰهی است (2/144).
مولانا نیز به انفعال انسان در امر توبه باور داشت، چنانکه در مثنوی خود ضمن بیان
داستان توبۀ آدم(ع)، بحث خلق افعال عباد توسط خداوند را مطرح کرد و از جمله توبه را
نیز نتیجۀ مشیت الٰهی و در نسبت با بندگان، عارضی و عاریتی دانست (دفتر 1، بیت
1485، دفتر4، بیتهای 3413-3414). وی همچنین بر این باور بود که وجود گناهان بندگان
با صفات رحمت و غفران خداوند ارتباطی مستقیم دارد و توبۀ انسان، زمینۀ ظهور این
صفات را فراهم میآورد. در همین زمینه لاهیجی نیز در شرح گلشن راز گناه را نقطۀ
آغاز سیر نزولی، و توبه را «باب الابواب سیر رجوعی به جانب حق» میدانست. البته در
اینجا نیز تقدم با خداوند است، یعنی ابتدا او ست که بر بندۀ خطاکار خود نظر بخشایش
میاندازد و در نتیجۀ آن، آدمی با قدم توبه به سوی وی باز میگردد (ص 257).
صوفیه برای توبه شرایط، ارکان و مراتب مختلفی برشمردهاند. این تقسیمبندیها در
ادوار نخستین تاریخ تصوف، اغلب ملهم از آیات و احادیث بود، اما به مرور زمان تجارب
عارفان نیز به آنها افزوده شد. حارث محاسبی از قول امام صادق(ع)، 3 عامل را مایۀ
تقویت انسان در طلب توبه میداند که عبارتاند از: یادآوری گناهان، به خاطر داشتن
مرگ و تفکر در آنچه آدمی پیشاپیش برای سفر آخرت میفرستد ( الوصایا، 224). ابوعلی
دقّاق نیز برای توبه، 3 مرتبه بر میشمرد: نخست، توبهای که از ترس عقوبت است؛ دوم،
توبهای که به طمع ثواب است و «انابه» نام دارد، و سوم، توبهای که نتیجۀ مراعات
امر الٰهی است و آن را «اوبه» میخوانند (نک : قشیری، 47). هجویری نیز همین مراتب
را ذکر میکند، با این تفاوت که از نظر او در مرتبۀ آخر، انسان به سبب شرم از
خداوند، توبه میکند (ص 380). هریک از این مراتب نیز گاه به انواع مختلف تقسیم
شدهاند (نصیرالدین، 119). در همین زمینه، صوفیان به اصطلاح قرآنیِ «توبۀ نصوح» نیز
اشاره کردهاند و آن را توبهای به شمار آوردهاند که پس از آن اثری از گناه در
ظاهر و باطن توبهکننده باقی نماند (قشیری، همانجا). چنین به نظر میرسد که از میان
عارفان متقدم، یکی از کاملترین و موجزترین طبقهبندیهای ارکان و شرایط توبه را
خواجه عبدالله انصاری در کتابهای منازل السائرین (ص 19-22) و صد میدان (ص 6-8) به
دست داده است. او توبۀ افراد عاصی را از توبۀ انسانهای مطیع یا عارف جدا میداند و
برای هریک از این توبههای سهگانه، 3 نشانه میآورد (همان، 7).
برخی صوفیان به ارتباط میان توبه و دیگر احوالات و مقامات عرفانی پرداختهاند و
مقامات پس از توبه، همچون صبر را، لازمۀ استقامت آن به شمار آوردهاند. از اینرو،
هر مقام بالاتر داخل و نهفته در حقیقت توبه است و از وجهی دیگر، ثمرۀ توبه نیز
محسوب میشود (سهروردی، 480-481). برخی از صوفیان نیز توالی مقامات را به این مفهوم
میدانند که عارف باید با رسیدن به مقام بالاتر، از وقوف در مقام پیشین خود
ــ کـه نسبت بـه وضع فعلی او نوعی نقص بـه شمـار میآید ــ توبه کند (فرغانی، 310).
از اینرو، برای هر مقام طریقت توبهای مخصوص وجود دارد (نجمالدین، 143) و مطابق
این تعریف، این توبه است که در حقیقت هر مقام عرفانی نهفته است.
تمایل صوفیان به صحو یا سکر نیز در تعاریف آنان از توبه نقش داشته است. اهل صحو
معمولاً تقید به احکام شرعی، اقامت در مسجد، خواندن نماز اول وقت، تضرع و عذرخواهی،
اشتغال به علم، کوتاه کردن آرزوها، شفقت بر خلق و ادای حقوق ضایعشده را از جملۀ
شرایط و ارکان توبه میدانند (احمد جام، 46-47؛ حسن دهلوی، 238)، اما اهل سکر، مقام
فرد توبهکار را از همۀ امت بالاتر میشمارند (محاسبی، الرعایة، 21). به باور آنان،
توبهکنندۀ حقیقی باید از حسنات خویش هم توبه کند، زیرا انسان هیچگاه قادر نیست که
عمل نیکی را بدون کم و کاست و آنگونه که شایستۀ مقام حق باشد، به انجام رساند.
افزون بر آن، همۀ اعمال صالح آدمی در برابر عظمت و بینیازی خداوند چیزی به شمار
نمیآید (ابوطالب مکی، 1/189). گفتنی است که تعاریف گروه اخیر گاه رنگ و بوی شطح به
خود میگیرد (روزبهان بقلی، 189).
برخی از اهل تصوف بر این باورند که فراموش کردن گناه پس از توبه جایز نیست، زیرا
سبب عُجب میشود، اما برخی دیگر فراموشی آن را مجاز میدانند، از اینرو که فرد
توبهکار در مقام محبت و مشاهدت است و یادآوری گناه و جفای به حق در این حال، خود
نوعی گناه محسوب میشود (کلابادی، 92؛ هجویری، 381). چنانکه گذشت، توبه موقوف به
موهبت و لطف خداوند است و با آنکه توبه از جملۀ مقامات به شمار میآید، اما وابستگی
چندانی به مجاهدت سالک ندارد، زیرا توبه رجوع به خداوند به وسیلۀ خداوند است (ابن
عربی، همانجا) و اگر کسی چنین پندارد که خود توبه کرده، باید دوباره با این نیت که
نخست خداوند او را توبه داده است، توبه کند. صوفیان این حال را توبه از توبه
میگویند و آن را انصراف دل از غیر حق
ــ حتى از ذات و هستی خود ــ و فناء فی الله میدانند (قشیری، همانجا؛ «مرآت عشاق»،
185؛ عزالدین، 371).
موضوع توبه در متون تصوف به عنوان امری متأخر از گناه، معمولاً مبحث گناهشناسی را
نیز دربر دارد (غزالی، محمد، 4/17؛ خواجه عبدالله، منازل، 19؛ مستملی، 1210). بر
این اساس، هر فرد دارای گناه و توبۀ مخصوص به خود است و چهبسا عملی که برای یک نفر
گناه به شمار میآید، برای دیگری، کار نیک باشد (همو، 1216). به همین سبب، به عقیدۀ
ذوالنون مصری عوام باید از گناه، و خواص باید از غفلت توبه کنند (همو، 1215؛
کلابادی، 93) و به این دو مرتبه، توبۀ اولیا را نیز میافزاید، که توبه از رؤیت
حسنات است؛ زیرا به باور او، اعمال نیک موهبت خداوندند و نباید آنها را حاصل کوشش
فردی به حساب آورد (سراج، 69).
افزون بر این، هر عضوی از اعضای بدن نیز به توبه نیاز دارد (احمد جام، 44؛ مستملی،
1217). به عنوان نمونه، توبۀ زبان بیان استغفار است که از نظر صوفیه اهمیت بسیار
دارد و لازمۀ پشیمانی از گناه است (همو، 1209؛ باخرزی، 2/51؛ ابوطالب مکی، همانجا؛
میبدی، 2/278)؛ اما بدیهی است که بالاترین مرتبۀ توبه، به بدترین و بالاترین گناه
اختصاص دارد و نزد اهل تصوف، هیچ گناهی بالاتر از وجود خود سالک و دیدن آن در جنب
وجود خداوند نیست. از اینرو، برترین توبه آن است که وجود فرد توبهکار، در مقام
فنا محو و فراموش شود، تا دیگر گناهی باقی نماند (عزالدین، 370). این آخرین مرتبۀ
توبه است که ضمن آن سالک، ترک دعوی وجود میکند و از خودی خود به حق باز میگردد
(هجویری، 380؛ ابن عربی، 2/144).
اهل تصوف گاه ضمن تعریف توبه، انتقاداتی هم به جریانهای مخالف خود داشتهاند. برای
نمونه، سهل تستری نسبت به توبۀ اهل علم، نظر مساعدی ندارد و توبۀ کفار را بهتر از
توبۀ آنان میخواند (عطار، 317) و حافظ در اشعار خود، توبهفرمایان بیتوبه را
ملامت میکند (غزل، 135).
مآخذ: ابن عربی، محییالدین، الفتوحات المکیة، بیروت، دارصادر؛ ابوروح، لطفالله،
حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1384ش؛
ابوطالب مکی، محمد، قوت القلوب، قاهره، 1310ق؛ احمد جام، انس التائبین، به کوشش علی
فاضل، تهران، 1368ش؛ باخرزی، یحیى، اوراد الاحباب، به کوشش ایرج افشار، تهران،
1345ش؛ جرجانی، علی، التعریفات، قاهره، 1357ق؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی،
تهران، زوّار؛ حسن دهلوی، فوائد الفؤاد، به کوشش محمد لطیف ملک، لاهور،
1386ق/1966م؛ خواجه عبدالله انصاری، صد میدان، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، 1431ش؛
همو، منازل السائرین، به کوشش عبدالغفور روان فرهادی، تهران، 1383ش؛ روزبهان بقلی،
شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1344ش؛ سراج، عبدالله، اللمع فی التصوف، به
کوشش عبدالحلیم محمود و عبدالباقی سرور، قاهره، 1380ق؛ سلمی، محمد، «درجات
المعاملات»، تسعة کتب فی اصول التصوف و الزهد، به کوشش سلیمان ابراهیم آتش، الناشر
للطباعة والنشر، 1414ق؛ سهروردی، عمر، عوارف المعارف، بیروت، 1403ق؛ عزالدین
کاشانی، محمود، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، به کوشش جلالالدین همایی،
تهران،1367ش؛
عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1366ش؛
غزالی، احمد، مجالس، به کوشش احمد مجاهد، تهران، 1376ش؛ غزالی، محمد، احیاء علوم
الدین، بیروت، 1417ق؛ فرغانی، محمد، مشارق الدراری، به کوشش جلالالدین آشتیانی،
مشهد، 1398ق؛ قرآن کریم؛ قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، قاهره، 1367ق؛
کلابادی، محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، به کوشش عبدالحلیم محمود، بیروت، 1380ق؛
لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز، به کوشش کیوان سمیعی، تهران، 1368ش؛ مجتبائی،
فتحالله، شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان، تهران، 1352ش؛ محاسبی،
حارث، الرعایة لحقوق الله، به کوشش مارگارت اسمیت، لندن، 1940م؛ همو، الوصایا، به
کوشش عبدالقادر احمد عطا، بیروت، 1986م؛ «مرآت عشاق»، تصوف و ادبیات تصوف، به کوشش
ی. ا. برتلس، ترجمۀ سیروس ایزدی، تهران، 1356ش؛ مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف،
به کوشش محمد روشن، تهران، 1365ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران،
1363ش؛ میبدی، احمد، کشف الاسرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، 1361ش؛ نجمالدین
رازی، عبدالله، مرصاد العباد، به کوشش حسین حسینی نعمتاللٰهی، تهران، 1336ش؛
نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، به کوشش ایرج گلسرخی، تهران، 1376ش؛ نهجالبلاغة،
به کوشش علینقی فیض الاسلام، تهران، 1377ش؛ هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش و.
ژوکوفسکی، تهران، 1371ش.
علیرضا ابراهیم