responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 16  صفحه : 6133
تنوخی، ابوالفضل
جلد: 16
     
شماره مقاله:6133

تَنوخی، ابـوالفضل عبـدالمحسن بـن حـمّـود معــروف بـه امین‌الدین حلبی (570-643ق/1174-1245م)، شاعر، ادیب و کاتب ایوبیان. بیشترین اطلاع را دربارۀ او، نویسندۀ معاصرش ابن شَعّار (ه‌ م) به دست می‌دهد که حتى یک‌بار او را در حلب، آن هنگام که الملک المنصور (د 637 ق) به یاری سلطان صلاح‌الدین یوسف بن غازی، صاحب حلب، شتافته بود تا او را از دست خوارزمیان برهاند، ملاقات کرده، و احادیث نبوی از وی شنیده است، تنوخی نیز به وی اجازۀ نقل همۀ روایات و گفته‌های خود را داده، و بسیاری از اشعارش را برای ابن شعار خوانده است. همچنین تنوخی در رساله‌اش به نام الانوار المقتبسة من اوار النار، گزارشی اندک از خود می‌دهد (نک‌ : دنبالۀ مقاله).
نام پدر وی در منابع متأخر به جای حمّود، محمود آمده که تحریفی از نام او ست (مثلاً نک‌ : حاجی خلیفه، 2/1758؛ بغدادی، 1/621؛ GAL, I/298; GAL, S, I/457؛ نیز نک‌ : آلوارت، شم‌ 7753). ابوالفضل در حلب زاده شد، اما بیشتر عمر خود را در دمشق گذراند و به همین سبب، او را «حلبی» و گاه «دمشقی» خوانده‌اند (سبط ابن جوزی، 8(2)/757؛ ذهبی، سیر...، 23/216؛ ابن شاکر، 2/393؛ کحاله، 6/172).
اگرچه پدر تنوخی سنگ‌تراش و عامی بود و از این راه روزگار می‌گذراند (ابن شعار، 4/106)، اما ابوالفضل از همان کودکی شیفتۀ علم و دانش بود و در زادگاهش، چنان‌که رسم بود، قرآن را براساس 7 قرائت حفظ کرد، مقامات حریری و حماسۀ ابوتمّام را به خاطر سپرد و در ادب و نحو از محضر علمای آن دیار بهره برد و بر بسیاری از اخبار دست یافت و از مشایخ آن دیار، بسیار حدیث شنید. سپس به فن انشاء و صنعت ترسل روی آورد، چندان‌که به کمال رسید. گویند در حلب مکتب‌خانه‌ای گشود تا جوانان را دانش بیاموزد، اما به سببی که بر ما پوشیده است، از این کار برکنار شد (همانجا). شاعر چندان از این امر آزرده شد که در 596ق/1200م راه دمشق در پیش گرفت (نک‌ : ص 206-207؛ ابن شعار، همانجا).
تنوخی تصریح می‌کند که در دمشق با شاعران، نویسندگان، خطیبان و مردمان بسیاری ملاقات کرد که همگی وی را بزرگ می‌داشتند (ص 207). وی در دمشق از کسانی چون حنبل بن عبدالله رصافی (د604 ق)، ابن طبرزد ابوحفص قزی (د 607 ق) و تاج‌الدین کندی استماع حدیث کرد (ذهبی، العبر، 3/246؛
ابن شاکر، 2/394؛ ابن عماد، 5/220) و از استادانی چون ابن صَصْری محمدبن سالم تغلبی (د670 ق)، ابن قلانسی اسعدبن غالب تمیمی (د 670 ق) و سبط ابن جوزی (د 654 ق) بهره‌ها برد (فروخ، 3/554).
تنوخی پس از 4 سال، راهی حلب شد. در آنجا وزیر نظام‌الدین ابوالحسین فرزند جمال‌الدین بن حصین با وی نیکیها
کرد و از او خواست تا به زادگاهش بازگردد. همچنین وزیر او را در مجلسی که بزرگان ادب چون سالم بن سعادۀ حمصی گرد آمده بودند، فرا خواند و از وی یاری طلبید؛ چه، سلطان غیاث‌الدین، شعرای حلب را فرا خوانده بود تا در مدح وی، شعری برتر از شعر امیة بن ابی‌الصلت در مدح سیف بن ذی یزن (نک‌ : امیة بن ابی الصلت، 51-52) بسرایند. شاعر نیز با سرودن قطعه‌ای 7 بیتی در ستایش از سلطان، رضایت همگان را به دست آورد (نک‌ : ص 207-212). با این‌همه، در سرودۀ او سخن تازه‌ای یافت نمی‌شود و شاعر، سلطان را با دلاوران کهن از جمله سیف بن ذی یزن قیاس کرده است.
علاوه بر این، شاعرانی چون ابن سعادۀ حمصی و فارس بن سنان حلبی از وی خواستند تا در جلسات شعر و ادب و مشاعرۀ ایشان که در حلب برگذار می‌شد، شرکت کند (همو، 212، 216-217)؛ اما این شرایط مساعد، شاعر را پایبند حلب نکرد و در تاریخی که بر ما پوشیده است، راه دمشق در پیش گرفت تا به خدمت ملوک درآید. وی نخست به خدمت الملک المعظم شرف‌الدین عیسى (615-624 ق) شتافت و کتابت وی را تا مرگ شرف‌الدین برعهده داشت. سپس در زمان الملک الناصر صلاح‌الدین داوود (624-626 ق)، به خدمت امیر عزالدین ایبک، صاحب صرخد (شهری در جنوب شرقی دمشق) و نایب دمشق درآمد و وزارت وی را پذیرفت (ابن شعار، 4/107؛ سبط
ابن جوزی، همانجا؛ ذهبی، سیر، نیز ابن شاکر، همانجاها).
وی با کشته شدن عزالدین ایبک در 626 ق/1229م، به ناچار به دمشق بازگشت و نزد الملک الکامل ناصرالدین ابوالمعالی (596-615 ق) حضور یافت. ناصرالدین او را گرامی داشت و با خود به مصر برد. گویا تنوخی پس از مرگ امین‌الدین سلیمان معروف به کاتب الدرج (د 630 ق)، مدتی کوتاه در مقام کاتب نزد وی ماند (ابن شعار، همانجا؛ قلقشندی، 1/97؛ ابن تغری بردی، 7/338؛ سیوطی، 2/233)؛ اما اشارۀ مقریزی (1(1)/245-246) به اینکه «الملک الکامل او را نزد صاحبش عزالدین ایبک باز فرستاد»، نمی‌تواند صحیح باشد، چه، در آن زمان عزالدین از دنیا رفته بود.
پس از آن شاعر در خدمت دو پادشاه دیگر ایوبی درآمد: نخست الملک الجواد مظفرالدین یونس بن مودود (635-636 ق) و پس از آن الملک المنصور ناصرالدین ابراهیم شیرکوه ثانی
(د 637 ق) صاحب حمص (ابن شعار، همانجا). پس از آن، ابن شعار گزارشی از زندگانی وی نمی‌دهد و منابع دیگر نیز سکوت اختیار کرده‌اند. گویا تنوخی تا آخر عمر در دمشق ماند تا آنکه در 73 سالگی چشم از جهان فرو بست و در باب توما به خاک سپرده شد (سبط ابن جوزی، همانجا؛ ابن تغری بردی، 6/353).
از شاگردان او می‌توان قوصی، ابن جلال، زین‌الدین فارقی و عماد بن بالسی را نام برد (ذهبی، سیر، همانجا). وی در دو بیت زیبا، شیوۀ اعطای اجازه به شاگردانش را بیان کرده است
(ابن تغری بردی، همانجا).
برخی منابع از او به دین‌داری و پاک‌دامنی یاد کرده‌اند (مثلاً نک‌ : سبط‌ابن‌جوزی، ابن‌شاکر، همانجاها). یکی از نشانه‌های دین‌داری و پاک‌دامنی او اشعار پراکنده‌ای است که گاه از او نقل کرده‌اند. مثلاً در قطعه‌ای 5 بیتی که ابن شاکر کتبی (همانجا) آورده، مردم را به آموختن حدیث تشویق می‌کند و آنان را از رأی و قیاس که لاجرم با سنت سازگار نبوده، برحذر می‌دارد. با این‌همه تغزلهای ابونواسی و حتى غزل مذکر بیشترین چیزی است که از او بر جای مانده است (نک‌ : ابن شاکر، 2/395-396)، اما خود در مقدمۀ دیوان بادگانی‌اش (= خمریات) به تفصیل شرح می‌دهد که قصد او از این‌گونه اشعار، هرزگی نیست، بلکه مراد آن است که پنجه در پنجۀ ابونواس درافکند (نک‌ : خدیویه، 4/326؛ ظاهریه، 382؛ فروخ، 3/555). اما آنچه از اشعارِ موجود استنباط می‌شود، این است که وی هیچ‌گاه نتوانست هنری ابونواس‌گونه عرضه کند. به همین سبب آنچه از خمریات او بر جای مانده بود، تا 1344ش/1965م چاپ نشد و پس از آن هم شهرتی نیافت.
آنچه از رسالة الانوار المقتبسة من اوار النار و مقدمۀ دیوانش باقی مانده، نمایانگر آن است که وی در شیوۀ نگارش سخت از متصنعان هم‌عصر خود تقلید کرده، و همین نوشته‌های کوتاه و مسجع، مانند بسیاری دیگر در آن روزگار، آکنده از آرایه‌های لفظی است.
آثـار:
الف ـ چاپی: 1. « الانوار المقتبسة من اوار النار»، وی این رساله را به خواهش یکی از دوستان خود نوشته و گزارشی است از جلسات مشاعرۀ او با دوستانش در حلب و همچنین مختصری از شرح حال خودش. این رساله به کوشش عبدالهادی هاشم در مجلة المجمع العلمي العربی (1375ق/1956م) چاپ شده است. 2. مفتاح (مفراح) الافراح فی وصف الراح، که مجموعۀ اشعار وی در بادگانی است. گویند روزی ابومنصور عیسى او را به خوردن باده دعوت نمود؛ اما شاعر از خوردن آن سر باز زد و به همین سبب ابومنصور زبان اعتراض بر او گشود. از این‌رو شاعر اشعاری در وصف باده و مجون سرود، اگرچه، با پاک‌دامنی و دین‌داری او سازگار نبود (فروخ، 3/554).
محسن جمال‌الدین ذیل معرفی دیوان مفتاح الافراح فی امتداح الراح، برگزیده‌ای از اشعار وی را در مجلة کلیة الآداب بغداد (1965م، شم‌ 8) به چاپ رسانیده است.
از آنجا که تنوخی کوشیده است تا همچون ابونواس پا در عرصۀ بادگانی نهد، پس از گذشت زمان، عده‌ای به اشتباه اشعار
وی را از آن ابونواس پنداشته‌اند. مثلاً عبدالرحمان خیّر نسخه‌ای ناقص از اشعار تنوخی را به نام «البازیاری» در مجلۀ القیثاره چاپ کرد؛ اما از آنجا که نسخه افتادگی داشته، و سرایندۀ آن نامعلوم بوده، عبدالرحمان خیر این مجموعه را به اشتباه منسوب به ابونواس دانست (نک‌ : ص 4؛ قس: جمال‌الدین، 157). همچنین فرانسیس جبران در معرفی مجموعه‌ای خطی، به مفتاح الراح... اشاره می‌کند و آن را به اشتباه مجموعه‌ای از خمریات پنداشته که قسمت اعظم آن را ابونواس سروده است (ص 133-134؛ قس: جمال‌الدین، 158).
گفتنی است که در بیشتر منابع، مفتاح الافراح فی امتداح الراح به اشتباه کتابی مستقل پنداشته شده است (مثلاً نک‌ :
ابن شاکر، 2/394؛ ابن عماد، همانجا؛ کحاله، 6/172؛ زرکلی، 4/151).
ب ـ خطی: دیوان. ابن شعار دیوان اشعار و رسائل وی را بدون تردید تا 10 مجلد برآورد کرده (4/109)، اما آنچه از اشعار او باقی مانده، بسیار اندک است. شاید اگر همۀ دیوان او بر جای می‌ماند، می‌توانستیم به برخی حوادث زمان او که مقارن با جنگهای صلیبی بوده، آگاه شویم. مثلاً در 614 ق/1217م که صلیبیان به دروازۀ طور رسیده بودند، در شعری به خلیفه هشدار داد که خطر سخت نزدیک است و «طور» از نظر اهمیت جنگی کم از بغداد نیست (سبط ابن جوزی، 8(2)/757).
از دیوان وی 7 نسخه موجود است (نک‌ : جمال‌الدین، 168). کهن‌ترین و کامل‌ترین آن در اتریش است که بالغ بر 141 قصیده را دربر می‌گیرد (برای توضیحات بیشتر، نک‌ : همو، 158-166).
ج ـ آثار یافت نشده: 1. اخبار الذخایر من جواهر الجماهر.
ابن شعار (4/108-109) از قول تنوخی بیان می‌کند که او مشغول به تألیف کتابی است در نوع خود «عجیب» که شامل بر 20 کتاب می‌شود. فصول و ابواب آن به ترتیبی است که تا به حال، کسی کتابی بدین شیوه نپرداخته، و «کتاب» در مجموع 60 مجلد خواهد شد. در دیگر منابع، از این کتاب به نام الاخبار و النوادر یاد شده است (مثلاً نک‌ : ذهبی، سیر، 23/216؛ ابن شاکر، همانجا). 2. دیوان الترسل. 3. الروضة المرعد؟ فی فضایل الائمة؟ الاربع. 4. الفائق فی اللفظ الرائق (نک‌ : ابن شعار، 4/109؛ ذهبی، ابن شاکر، زرکلی، کحاله، همانجاها).
مآخذ: ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1974م؛ ابن شعار، مبارک، قلائد الجمان،
چ تصویری، فرانکفورت، 1410ق/1990م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1351م؛ امیة بن ابی الصلت، دیوان، به کوشش بشیر یموت، بیروت، 1352ق/1934م؛ بغدادی، هدیه؛ تنوخی، عبدالمحسن، «الانوار المقتسبة من اوار النار»، مجلة المجمع العلمی العربی، دمشق، 1375ق/1956م، شم‌ 31(2)؛ جبران، فرانسیس، «کتاب مفتاح الافراح فی امتداح الراح»، لغة العرب، 1911م، س1، شم‌3؛ جمال‌الـدین، محسن، «دیوان مفتاح الافراح فـی امتداح الراح»، مجلة الکلیة الآداب،


بغداد، 1385ق/1965م، شم‌ 8؛ حاجی خلیفه، کشف؛ خدیویه، فهرست؛ خیر، عبدالرحمان، «البازیاری»، القیثارة، ج 1، شم‌ 4؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محیی هلال سرحان، بیروت، 1405ق/1985م؛ همو، العبر، به کوشش محمد سعید زغلول، بیروت، 1405ق/1985م؛ زرکلی، اعلام؛ سبط ابن جوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، 1371ق/1952م؛ سیوطی، حسن المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1387ق/1967م؛ ظاهریه، خطی (شعر)؛ فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، 1984م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383ق/1963م؛ کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، بیروت، 1957م؛ مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش محمد مصطفى زیاده، قاهره، 1934م؛ نیز: Ahlwardt; GAL; GAL, S.
رضوان مساح

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 16  صفحه : 6133
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست