responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 16  صفحه : 6107
تنب، جزایر
جلد: 16
     
شماره مقاله:6107


تُنْب، جَزایِر (تنب بزرگ و کوچک)، دو جزیرۀ ایرانی در نیمۀ شرقی و شمالی آبهای خلیج فارس:
1. تنب بزرگ: این جزیره در فاصلۀ 31 کیلومتری جنوب غربی جزیرۀ قشم و 50 کیلومتری بندرلنگه واقع است و فاصله‌اش با نزدیک‌ترین کرانه‌های امارات متحدۀ عربی، یعنی «جزیـرۀ الحمرا»، متعلق به امیـرنشیـن رأس الخیمـه 70 کمـ و با بنـدر شـارجـه 100 کمـ‌ اسـت (لاریمر، II/1908؛ مجتهد‌زاده، کشورها...، 88؛ گلوردی، 160). تنب بزرگ تقریباً دایره شکل، و قطـر آن 6/4 کم‌ اسـت و 5/10 کمـ‌ 2 وسعت دارد و سطح آن را شنزاری خشک با تپه‌های متعدد پوشانده است که بلندترین آنها در شمال غربی جزیره به 53 متر می‌رسد. پوشش گیاهی تنب بزرگ شامل گونه‌های مختلف گیاهان شورپسند، مانند خار شتر، گبر و قیچ است که بیشتر در دامنه‌های تپه‌ها، جایی که خاک از


عمق بیشتری برخوردار است، می‌روید. در کرانه‌های جنوبی جزیره نیز درختان و درختچه‌هایی مانند کُنار، سُمر، کِرَت و خرزهره به صورت پراکنده و یا اجتماعات کوچک وجود دارد (مجتهدزاده، همانجا؛ گلوردی، 182، 185). در فصل زمستان علفها و بوته‌های صحرایی به وفور در این جزیره رشد می‌کند که برای چرای دام مناسب است («جزایر...1»، I/23).
درگذشته تنب بزرگ دارای آب شیرین بوده است (همان، I/10)، اما به مرور زمان آب چاههای آن به تلخی گراییده (رزم‌آرا، 49)، و تا مدتی آب آشامیدنی اهالی آنجا از جزیرۀ قشم تأمین می‌شده است (مجتهدزاده، همانجا). از 1377ش با احداث تأسیسات آب شیرین‌کن، آب مورد نیاز ساکنان جزیره در محل تهیه می‌شود. در سواحل جنوب غربی جزیره یک حوضچه برای پهلوگیری قایقها و لنجهای کوچک ساخته شده است که بازوی غربی اسکلۀ آن 150 متر و بازوی شرقی آن 50 متر درازا دارد. یک باند فرود هواپیما نیز در جزیره به طول 200‘2 متر وجود دارد که مورد استفادۀ هواپیماهای کوچک قرار می‌گیرد و فاقد تأسیسات جانبی است (کامران، 165-166).
2. تنب کوچک: این جزیره در 13 کیلومتری غرب تنب بزرگ و 43 کیلومتری بندرلنگه واقع است (مجتهدزاده، همان، 89) و با شکلـی تقریباً مثلثـی، 2/1 کمـ‌ 2 وسعت دارد (همانجا؛ گلوردی، 214). جزیرۀ تنب کوچک به صورت طاقدیسی سر از آب برآورده است و از دور همچون پشته‌ای واحد می‌نماید. سطح جزیره در قسمت دماغۀ شمالی و شمال غربی ناهموار و متشکل از تپه‌های تقریباً مدور با حداکثر ارتفاع 8/25 متر است. نیمی از جزیره در نیمۀ شمالی، بجز دماغۀ یاد شده تقریباً هموار است. در شرق جزیره تپه‌ای به بلندی 22 متر وجود دارد و نیمۀ جنوبی جزیره شامل ناهمواریهای پراکنده‌ای است که حداکثر بلندی آن 20 متر است (همو، 215). پوشش گیاهی جزیرۀ تنب کوچک، همچون تنب بزرگ شامل گونه‌هایی از درختان، درختچه‌ها و گیاهان شورپسند است (همو، 229).
در جزیرۀ تنب کوچک به سبب ساختار زمین شناسی و وسعت کم و محدود بودن سطح آبگیر آن، امکان ذخیره و نفوذ آبهای ناشی از بارشهای فصلی کمتر وجود دارد و فقط در بخشهای هموار به‌ویژه در بخشهای مرکزی جزیره که لایه‌های زیرین زمین سخت‌تر است، سفرۀ آب شیرین تشکیل شده، و در حال حاضر یک حلقه چاه دستی به عمق 6 متر با حوضچه‌ای کوچک برای ذخیرۀ آب در آن وجود دارد که از آب آن برای آبیاری فضای سبز یا کارهای ساختمانی استفاده می‌شود (همو، 226).
تاریخ: این دو جزیره در سده‌های گذشته اغلب فاقد سکنه بوده‌اند. گزارشهای جمعیتی این دو‌جزیره بر اساس منابع تاریخی به این‌شرح است: در 1090ق /1680م: مسکونی‌(بافقی، 385)، در ‌1234ق/1818م: ‌غیرمسکون ‌(«جزایر»، III/1)، در 1252ق/ 1836م: غیرمسکون (همان،‌I/14)، در1308ق/1890م: غیرمسکون (همان،‌II/128)، در 1320ق/1902م: 6 خانوار (لاریمر، II/1909)، در 1324ق/1906م: «8 خانوار عرب و چند خانوار عجم» (سدیدالسلطنه، سرزمینها...، 363)، در 1320ش/ 1944م: 100 تن (رزم‌آرا، 49)، و در 1375ش/1997م: 637 تن (سرشماری...، 90).
شواهد موجود نشان می‌دهد که تا پیش از اکتشاف نفت در خلیج فارس و تغییر موقع استراتژیک آن، جزایر تنب کوچک و بزرگ دارای سکنۀ فصلی بوده‌اند که شغل آنان دامداری بوده است و به سبب پوشش گیاهی مناسب در فصل زمستان موجب مهاجرت ساحل‌نشینان به این جزایر می‌شده است (سدیدالسلطنه، همانجا).
تنب و یا درست‌تر آن تمب واژۀ فارسی سره‌ای است که در گویشهای محلی جنوب ایران شامل لهجه‌های لارستانی، بندری، تنگستانی و دشتستانی به معنای تپه و تَل به کار می‌رود (کامیوکا، 26). از آنجا که دریانوردان محلی در هنگام نزدیک شدن به این جزایر آنها را به شکل تپه‌ای در میان آب می‌دیدند، هر دو جزیره را تمب نامیدند. هنوز هم مردم ساحل‌نشین بندرعباس و بندرلنگه جزیرۀ بزرگ‌تر را در گویش محلی تمب گپ، به معنای تمب بزرگ و جزیرۀ کوچک‌تر را تمبو به معنای تمب کوچک می‌نامند. املای صحیح و فارسی آن نیز تمب است و در قدیم‌ترین متون لاتین نیز این نام به صورت تمون2 (باربوسا،37 ) و تمبو3 (دلاواله، 1587) ضبط شده است. در مکاتبات اداری اواخر دورۀ‌ قاجار نیز این جزایر به نام «تامب»
( گزیدۀ اسناد...، 1/265) و تمب (همان، 1/267) ضبط شده است. تغییر املای این واژه به صورت طنب تحت تأثیر املای عربی آن صورت پذیرفته است (ابن‌ماجد، 496). به سبب وجود مارهای سمی خطرناک در تنب بزرگ این جزیره تنب مار نیز خوانده شده است (رهی، 9؛ بنی‌عباسیان، 152).
1.The Lower… 2. Tomon 3. Tombo
کهن‌ترین متن تاریخی که در آن نام «تنب» آمده، کتاب الفوائدفی اصول علم البحر و القواعد اثر ابن‌ماجد (ه‌ م) دریانورد مشهور سده‌های 9-10ق است. او در این اثر ضمن برشمردن جزایر مهم خلیج فارس از تنب نیز یاد کرده (ص 496- 498)، و در منظومۀ خود «ارجوزة العرب و العجم فی خلیج فارس» این جزیره را شرقی‌ترین نقطۀ خشکی در خلیج فارس دانسته است. طی این دوره، جزیرۀ تنب و دیگر جزایر خلیج فارس در قلمرو ملوک هرموز قرار داشته‌اند. دوارته باربوسا، مورخ پرتغالی سدۀ


16م، جزیرۀ تنب را از جمله جزایر تحت حکومت ملوک هرموز ]هرمز[ نام برده است (همانجا). از آنجا که کلیۀ بنادر و سواحل جنوبی و شمالی خلیج‌فارس در قلمرو ملوک هرموز قرار داشته، و جزیرۀ تنب در محل عبور کشتیها واقع بوده است، طی دوران حاکمیت ملوک هرموز اهمیت ترانزیتی داشته است و احتمالاً کشتیها در صورت لزوم در این جزیره آب‌گیری می‌کرده‌اند. پرتغالیها این جزیره را به خوبی می‌شناختند و به سبب شکل مدور آن «ایل پیلورو1» به معنای تیله می‌نامیدند (دلاواله، همانجا).
این جزیره تا زمان بازپس‌گیری هرمز توسط نیروهای ایرانی در 1031ق تحت ادارۀ مستقیم امرای هرموز قرار داشته است (اوبن، 97) .پیترو دلاواله در 1031ق ضمن عبور از خلیج‌فارس از جزیره‌ای به نام تمبو یاد کرده است که احتمالاً همان جزیرۀ تنب کوچک باشد؛ چه، در زبان محلی نیز به همین نام خوانده می‌شود (همانجا).
ورود نیروهای ایرانی به جزیرۀ هرمز و اخراج پرتغالیان از آنجا دوره‌ای جدید از حیات سیاسی جزیرۀ تنب را به دنبال داشته است. پس از آن هرمز و بندرعباس و جزایر خلیج‌فارس تحت ادارۀ امام قلی‌خان قرار گرفت. در این دوره از او با عنوان «بیگلر بیگی فارس و کوه‌گیلویه و لار و بحرین و جرون» یاد شده است (اسکندربیک، 3/1811-1812).
جزیرۀ تنب در دورۀ صفویه تحت حاکمیت بیگلر بیگی لارستان قرار داشت (بافقی، 386). محمدمفید بافقی، جغرافـی‌نویس عصر صفوی، در اثر خـود ــ مختصـر مفیـد ــ از جزایر «سری» و «تمب مار» به عنوان مناطق مسکونی خلیج‌فارس یاد کرده است (ص 385) .
به دنبال کاسته‌شدن از اهمیت جزیرۀ هرمز و خارج شدن کامل آن از صحنۀ اقتصادی خلیج‌فارس، بنادر عباسی و کنگ و لنگه از رونق بسیاری برخوردار شدند. انتقال فعالیت تجارتی پرتغالیان از هرمز به بندر کنگ چند ماه پس از مرگ شاه‌عباس و با عقد قرارداد جدیدی با شاه ایران میسر شد (استینسگُر، 357). این بندر که تا آن زمان ناشناخته و گمنام بود، به سبب این قرارداد و استقرار بازرگانان پرتغالی، در ردیف یکی از بنادر بازرگانی مهم بین‌المللی اقیانوس هند قرار گرفت. دولت صفوی در بندر کنگ دو مأمور داشت: یکی شه بندر که مأمور گمرگ بود و دیگری داروغه، یعنی رئیس پلیس محلی که هر دو نماینده از طرف والی لار منصوب می‌شدند (اوبن،
6- 8). در همین دوره بندر کنگ و لنگه به عنوان رقبای جدی بندرعباس مطرح شدند و سهم عمده‌ای را در مبادلات اقتصادی منطقه به خود اختصاص دادند (EI2, V/678). با پیشرفت اقتصادی این بنادر جزیرۀ تنب و دیگر جزایر مجاور آن نیز تحت ادارۀ مستقیم شه بندر کنگ قرار گرفت که زیرنظر سلطان و بیگلر‌بیگی لارستان قرار داشت (فیدالگو، 8، 41).
شرایط مناسب اقتصادی بندر کنگ و لنگه موجب مهاجرت گستردۀ اقوام به آن ناحیه گردید. در آستانۀ سدۀ 12ق/ 18 م طوایف مختلف قواسم، آل مرزوق، آل علی، آل حمادی، عبیدلی و آل حرم در سواحل منطقه، حدفاصل بندرطاهری تا بندر کنگ ساکن شدند. مشهورترین آنان، قواسم، تیره‌ای از اعراب هوله بودند که در سواحل ایران مستقر شدند (هاولی، 133). مایلز این طایفه را از اعراب ایرانی ساکن بندرعباس و رأس بردستان دانسته است (ص 269). تیره‌های مختلف اعراب هوله در این دوره در نواحی مختلفی از بوشهر، بندرعباس، بحرین و جلفار اقامت داشته‌اند (طابور، 279). استقرار قطعی تیرۀ قواسم در بندر کنگ و لنگه در 1139ق/1727م ثبت شده است (قاسمی، 33). مستقر شدن این دسته از اعراب در جزایر تنب و سیری طی همین دوره در منابع ذکر شده است (بافقی، همانجا).
سقوط صفویه و آغاز یک دورۀ طولانی ناامنی در بندرعباس و نواحی پس‌کرانه‌ای آن موجب رشد قدرتهای قبیله‌ای در این نواحی گردید و از طرفی باعث شد تا کرانه‌های حدفاصل بندرکنگ تا بندر چارک و سرزمینهای پس‌کرانه‌ای آن ــ که مشهور به جهانگیریه بود (فلور، 139) ــ موقعیت بهتری نسبت به بندرعباس پیدا کنند و از همین رو حکام این ناحیه قدرت خود را به جزایر خلیج فارس و از جمله تنب بزرگ و کوچک بسط دادند. در این دوره جزایر تنب بزرگ و کوچک در محدودۀ قلمرو ضابط جهانگیریه و بستک قرار گرفت (بنی‌عباسیان، 152). حکام این ناحیه از سادات بنی‌عباس، و از شیوخ مورد احترام منطقه بودند که از 1137ق/1724م، در صحنۀ سیاسی لارستان و نواحی پس‌کرانه‌ای بندرلنگه حضور فعالی داشته‌اند (موحد، 35). در متون تاریخی از آنان به عنوان سلسلۀ مشایخ بستک یاد شده است (فسایی، 2/ 1518).
1. il Piloro
مشایخ بستک با استفاده از شرایط موجود پس از مرگ نادرشاه افشار و با توجه به نفوذ معنوی در میان اقشار مختلف مردم به تدریج بر دیگر قدرتهای محلی فائق آمدند و در دورۀ کریم‌خان زند رسماً عنوان حکومتی بنادر و جزایر را به دست آوردند. متن فرمانی از کریم‌خان زند به شیخ محمدخان بستکی در 1183ق موجود است که مقام بیگلربیگی بنادر عباسی و نواحی مجاور آن به خان بستک واگذار شده است (بنی‌عباسیان، 153-154؛ پری، 233؛ سدیدالسلطنه، بندرعباس...، 733). پیش از آن نیز خانهای بستک در جنگهای داخلی شرکت مؤثری داشتند و به عنوان مرزداران و حافظان امنیت در کرانه‌های خلیج فارس مشهور بودند.

در 1169ق/1756م، وقتی که شیخ راشد، رئیس طایفۀ قواسم به همراهی مشایخ آل مرزوق به بندرلنگه و کنگ حمله کردند، شیخ محمد بستکی به دستور کریم‌خان زند، برای مقابله به طرف لنگه و لشتان رهسپار شد. او کنگ و لنگه و بستانه را محاصره کرد و شیخ مرزوقی بدون مقاومت تسلیم گردید، اما طایفۀ قواسم به مقابله بیرون آمدند و پس از چندی زد و خورد به‌طور‌کلی شکست خوردند و شیخ صقر قاسمی تسلیم شد و به وساطت شیخ مرزوقی و مشایخ دیگر تقاضا کرد که شیخ محمدخان بستکی مشایخ قواسم را از تابعین و متعلقین خود محسوب دارد و بندرلنگه یا جای دیگری را به شیخ صقر واگذار کند تا بتواند در محل آسوده و تابع حکومت بستک و دولت شاهنشاهی باشد و مراجعات دولت را انجام دهد (بنی‌عباسیان، 129-131). شیخ محمدخان بستکی نیز از نظر استقرار امنیت و جلوگیری از اعراب بدوی خوارج با اخذ تعهد و پرداخت مال دیوانی، پیشنهاد آنان را پذیرفت، به این شرط که هر یک از اعراب که به این حدود مهاجرت کنند، رعیت ایران باشند و تابعیت دولت شاهنشاهی را قبول کنند و همچنین مشایخ قواسم لنگه تابع حکومت بستک و جهانگیریه باشند. قواسم به این ترتیب شروط را پذیرفتند و در بندرلنگه با قبول تابعیت ایران و زیرنظر بیگلربیگی بنادر، در لنگه و کنگ و جزایر ایرانی خلیج فارس و از جمله تنب بزرگ و کوچک ساکن شدند و به عنوان رعایای دولت علیّۀ ایران در آن مناطق زندگی کردند (فسایی،2/1522). در این دوره جزایر تنب بزرگ و کوچک، ابوموسى، فرور، کیش، هندورابی و شیخ شعیب در حوزۀ قلمرو فرمانروایی شیخ محمدخان بستکی قرار داشت (سدیدالسلطنه، همان، 735).
در 1202ق/1788م، طوایف آل مرزوق و قواسم برای استفاده از مراتع جزایر ابوموسى و تنب کوچک و بزرگ دچار اختلاف شدند و همین امر باعث حملۀ شیخ صقربن راشد به این جزایر شد. شیخ سلیمان مرزوقی مراتب را به حکومت بستک اعلام نمود و از شیخ صقر شکایت کرد. هادی خان بستکی، حکمران جهانگیریه و بنادر با نیروی نظامی خود به لنگه رفت و مشایخ مرزوقی و قواسم را به حضور خواست و چون هر دو از توابع حکومت بستک بودند، میان آنان صلح برقرارکرد. پس از آن مقرر شد که جزایر فرور و سری تابع دهستان مرزوقی، و جزیرۀ ابوموسى و تنب کوچک و بزرگ جزو بندرلنگه و مورد استفادۀ احشام مشایخ قواسم باشد. در این سفر هادی خان بستکی دختر شیخ سلیمان مرزوقی را به عقد ازدواج خود درآورد (بنی‌عباسیان، 186).
گرفتاریهای دهۀ اول حکومت فتحعلی شاه قاجار و جنگهای ایران و روس باعث غفلت حکومت مرکزی ایران از خلیج‌فارس گردید. نیروهای قبیله‌ای قواسم که در این دوره در دو طرف آبهای ساحلی خلیج فارس اقامت داشتند، از این فرصت استفاده کردند و قدرت خود را به نواحی مختلف خلیج‌فارس بسط دادند. آنها با زیرنظر گرفتن کامل مسیرهای رفت و آمد کشتیها و تسلط نسبی بر آبراه مهم تنگۀ هرمز موجبات نگرانی بریتانیا را فراهم آوردند. دولت بمبئی در 1233ق/1818م دستور لازم برای حمله به قواسم و زیستگاههایشان را صادر کرد (کلی، 139). جنگ خونینی در همان سال میان نیروهای دو طرف در رأس الخیمه به وقوع پیوست (هاولی، 165). نیروهای بریتانیا در ادامۀ عملیات سرکوب به سواحل بندرلنگه و جزایر آن هجوم بردند و کشتیهای بسیاری را در لنگرگاههای ساحلی منهدم ساختند. این موضوع به شدت اعتراض دولت ایران را برانگیخت. به دنبال این رویداد موافقت‌نامه‌ای میان محمد زکی خان نوری، وزیر فارس و ویلیام بروس بسته شد که برابر بند 3 آن دولت انگلیس موظف به پرداخت خسارت به مردم بندرلنگه و کیش می‌شد (مجتهدزاده، جزایر...، 22-23). انگلستان در این دوره متوجه تثبیت مبانی سیاست نظامی و اقتصادی خود در خلیج‌فارس شد و این امر موجبات شکل‌گیری حوادثی را فراهم آورد که در سرنوشت جزایر ایرانی خلیج‌فارس و از جمله تنب کوچک و بزرگ بسیار مؤثر واقع شد.
خطر نفوذ فرانسه در خلیج‌فارس، شورشهای گستردۀ مردمی در هند، قدرت گرفتن رؤسای قبایل عرب در خلیج‌فارس و حمله‌های پی در پی قبایل افغان به خاک هندوستان باعث شد تا انگلستان برای حفظ موقعیت خود سیاست جدیدی را در منطقۀ خلیج فارس دنبال کند. عقد قرارداد معاهدۀ صلح عمومی در 1820م با شیوخ عرب ساکن خلیج‌فارس اولین اقدام در اجرای سیاست جدید انگلیس در منطقه محسوب می‌شود. بر اساس این معاهده شیوخ عرب در قبال پذیرفتن قیمومت انگلیس رسماً تحت‌الحمایۀ دولت بریتانیا می‌شدند. برای جلوگیری از درگیریهای میان قبایل عرب کرانه‌های جنوبی خلیج فارس در دورۀ صید مروارید در 1835م کاپیتان هنل قراردادی میان شیوخ عرب منعقد ساخت و برای تعیین حدود مناطق تحت سلطۀ شیوخ نقشه‌ای از خلیح‌فارس کشید که بر اساس آن متصرفات قبایل عرب را از سرزمینهای ایران جدا ساخت. در نقشۀ هنل بنادر لنگه، لافت، چارک و نیز جزایر قشم، تنب کوچک و بزرگ و ابوموسى به عنوان متصرفات ایران نشان داده شد (مجتهدزاده، همان، 23). در یک گزارش رسمی که در 1281ق/1864م از مناطق مختلف خلیج‌فارس تهیه شده، جزایر تنب کوچک و بزرگ از جملۀ نواحی قلمرو حاکم بندرلنگه یاد شده است. در بخشی از این گزارش چنین آمده است: «حکمران لنگه که مالیات خود را به دولت ایران می‌پردازد، بر کلیۀ مناطق ساحلی بین برکۀ سفلى و روستای بستانه و جزایر سیری، نابیوفرور، تمب، نابیوتمب و بوموسى حکومت می‌کند» («جزایر» I/25»).
تجارت‌بندرلنگه و نواحی وابسته‌به آن در نیمۀ‌دوم سدۀ 12ق از رونق و شکوفایی بسیاری برخوردار شد. این دوران مصادف با حکمرانی مصطفى خان بستکی و ضابطی خلیفه بن سعید، رئیس طوایف قاسمی لنگه بود (بنی‌عباسیان، 296). رؤسای طوایف قاسمی ساکن لنگه خود را ایرانی دانسته، در بسیاری از موارد برای حفظ حاکمیت ایران در کنار نیروهای نظامی به دفاع از کشور پرداختند. در 1284ق هنگامی که نیروهای ایرانی به فرماندهی سلطان مراد میرزا حسام‌السلطنه به دعوت حاکم بحرین به آن سمت لشکرکشی کرد، شیخ قاسمی لنگه و اتباع او در این لشکرکشی او را همراهی کردند که همین امر موجب حملۀ گستردۀ انگلیس به بندر لنگه و خرابی آن و اعتراض شدید دولت ایران گردید (قائم مقامی، 121).
پس از مرگ شیخ خلیفه بن سعید از رؤسای قاسمی بندرلنگه میان فرزندان او درگیری و اختلاف شدیدی بروز کرد که موجبات ناامنی و نارضایی مردم را فراهم آورد (بنی‌عباسیان، همانجا). در 1295ق شیخ یوسف بن محمد، علی بن خلیفه را به قتل رسانید و حکومت لنگه را به دست گرفت (وقایع...، 100). نصیرالملک، والی فارس در 1296ق شیخ یوسف را به نیابت حکومت بندرلنگه منصوب کرد (همان، 110). در زمان حاکمیت شیخ یوسف جزایر ابوموسى و تنب کوچک و بزرگ مستقیماً زیر نظر او قرار داشت. مضمون 5 نامۀ موجود از او خطاب به محمدحسن خان، حاکم فارس حکایت از تداوم حضور نیروهای ایرانی در این جزایر دارد. در بخشی از نامه‌ای به تاریخ 1302ق چنین آمده است: «به محض اطلاع اینکه شیخ حسن حاکم قشم به جزیرۀ تنب آمده، به اهالی جزیره نوشتم که احترامات به جا آورده، تا وقتی که خودم به آنجا بروم» («جزایر»، II/5). در نامۀ‌ دیگری به تاریخ 16 جمادی‌الاول 1302 که شیخ یوسف بن محمد، حاکم قاسمی لنگه به محمد حسن خان، حاکم بندرعباس نوشته، چنین آمده است: «این روزها گفت‌و‌گو بین اهالی جزیرۀ تنب واقع شده و مبلغی هم وجه غواصی اهالی جزیرۀ تنب باقی بود، خمیس بن موسى را محض وصول وجه غواصی و مال دیوان فرستاده اگر جناب‌عالی هم رفتن خمیس را صلاح می‌دانید، تعلیقه به عهدۀ خمیس را استمالت عزیز مرقوم بفرمایید تا وصول تعلیقۀ جناب‌عالی هم امورات جزیرۀ تنب را انجام داده و در بندر لنجه حاضر خواهد بود» (همان، II/9).
در 1302ق شیخ یوسف توسط شیخ قضیب بن راشد کشته شد (سدیدالسلطنه، سفرنامه، 606). شاهزاده محمدحسین میرزا که به حکومت بندرعباس و لنگه برگزیده شده بود (وقایع، 260)، به لنگه آمد و شیخ قضیب را به عنوان نایب‌الحکومۀ لنگه منصوب، و مالیات سالانۀ آنجا را به مبلغ 190 هزار قران معین کرد (لاریمر، I/2065).
حمایتهای بی‌دریغ انگلستان از مشایخ عرب خلیج فارس و نارضایی برخی از تجار و کسبۀ بنادر از ظلم و اجحافات شیوخ قاسمیِ لنگه، دولت ایران را بر آن داشت که سیاستی جدید را در قبال بنادر دنبال کند. طراح اصلی این سیاست امین‌السلطان بود. در همین راستا در 1299ق حکومت بندرلنگه از ولایت فارس منتزع، و ضمیمۀ اداره گمرکات شد (وقایع، 152). در 1305ق حاج محمدمهدی ملک التجار و حاج احمدخان کبابی به دستور امین السلطان برای جلب موافقت شیوخ عرب جنوب خلیج‌فارس و تشکیل اتحادیۀ منطقه‌ای اقداماتی را به کار بستند («جزایر»، II/20). احمد خان و ملک‌التجار موفق به جلب نظر مساعد زائد‌بن خلیفه، شیخ ابوظبی شدند و شیخ مزبور حاضر به همکاری با دولت ایران گردید (سدیدالسلطنه، سرزمینها، 196).
حاکم قاسمی بندرلنگه به نام شیخ قضیب بن راشد به تحریک دولت انگلیس درصدد سرپیچی از احکام دولت ایران برآمد. احمد خان کبابی و ملک‌التجار با اطلاع از این حرکات درصدد دفع و اخراج حاکم قاسمی از لنگه برآمدند. شیخ قضیب که از تدارک گستردۀ نیروهای دولتی مطلع گردید، درصدد فرار برآمد، اما موفق نشد و توسط احمدخان کبابی دستگیر، و به تهران فرستاده شد. زائد بن خلیفه، شیخ ابوظبی، به پاس خدمات شایان در این ماجرا و کمک به دولت ایران مبلغ هزار و پانصد قران دریافت کرد (سدیدالسلطنه، سفرنامه، 611). دولت انگلیس این عملیات را اقدامی برای تثبیت نفوذ روسیه در خلیج‌فارس قلمداد نمود («جزایر»، II/22).
پس از این واقعه ملک‌التجار پرچم ایران را بر فراز بنادر لنگه، چارک و جزایر ابوموسى و سری برافراشت (قائم مقامی، 123). دولت انگلیس طی یادداشت رسمی به این عمل اعتراض کرد و دولت ایران در پاسخ، جوابیه‌ای داد که در بخشی از آن چنین آمده است: «سفارت محترمۀ فخیمۀ انگلیس که آگاهی و بصیرت و احاطه و اطلاع بر جمیع نقاط و اماکن سواحل خاصه بنادر خلیج فارس دارد، چگونه این مسئله را محتاج به اقامۀ‌ دلیل و ادعای مشایخ جواسم را قابل استماع دانسته... و سفارت محترمه و کارگزاران هندوستان بالحس والعیان مشهود دارند که جزیرۀ سری جزء بندرلنگه و تحت حکومت بندرلنگه بوده است» («جزایر»، II/22-23).
احمدخان کبابی در این ایام مجموعۀ استشهادیه‌هایی به امضای اعراب و شیوخ مختلف خلیج‌فارس دربارۀ تأیید حاکمیت ایران بر جزایر سری و تنب کوچک و بزرگ جمع‌آوری کرد (همان، II/37-44). این مکاتبات رسمی نخستین مرحلۀ بروز اختلافات دربارۀ حاکمیت جزایر به شمار می‌رود که پس از آن دولت بریتانیا برای ایجاد شکاف هر چه بیشتر میان نیروهای اجتماعی خلیج‌فارس کوشش بسیاری کرد و این امر در حالی بود که به تصدیق و گواهی گزارشهای رسمی مأموران انگلیسی در همان ایام، جزایر متعلق به ایران بوده است (همان، II/115). اما انگلستان پس از آن با اتخاذ سیاستی دو پهلو به شدت از شیوخ عرب خلیج‌فارس دفاع کرد و با این عمل دوره‌ای جدید از اختلافات میان دولت ایران و شیوخ شارجه و رأس‌الخیمه را که تحت‌الحمایۀ انگلیس بودند، به وجود آورد.
در 1320ق دولت انگلستان به پیشنهاد کلنل کمبل، نمایندۀ مقیم بریتانیا در بوشهر، شیوخ شارجه و رأس‌الخیمه را وادار نمود تا پرچم خود را در جزایر ابوموسى و تنب نصب نمایند (همان، II/349). نیروهای ایرانی در واکنش به این عمل پرچم شیوخ را از جزایر برداشتند و به جای آن پرچم ایران را نصب کردند (نک‌ : گزیدۀ اسناد، 1/ 268). نیروهای بریتانیایی با مداخلۀ مستقیم در 1323ق پرچم ایران را از جزیرۀ تنب برداشتند و پرچم دو شیخ‌نشین را به جای آن برافراشتند. مظفرالدین شاه طی نامه‌ای به صدر اعظم، خواهان پی‌گیری ماجرا و احقاق حقوق ایران گردید (همان، 1/ 278).
گرفتار شدن پادشاه و دولتمردان ایران به مسائل انقلاب و بروز نهضت مشروطیت در کشور مانع توجه کامل دولت به مسائل خلیج‌فارس می‌شد. در همین ایام انگلستان با استفاده از فرصت موجود، قرارداد اجارۀ معادن ابوموسى را از سلطان بن صقر قاسمی به فردی به نام حسن بن علی سمیه واگذار نمود («جزایر»، III/14). کمپانی انگلیسی «فرانک سی استریک» در 1909م درصدد استخراج معادن خاک سرخ جزایر فارور، تنب کوچک و سیری برآمد و به همین منظور عده‌ای از کارشناسان خود را به این جزایر فرستاد و پس از بررسیهای اولیه این شرکت مشغول بهره‌برداری از معادن خاک سرخ در تنب گردید («همان»، III/157, 170).
در 1307ش نیروهای ایرانی یک لنج متعلق به امیرنشین دوبی را در جنوب جزیرۀ تنب توقیف، و اموال آن را مصادره کردند ( گزیدۀ اسناد، 1/311). دولت بریتانیا با اعتراض به این اقدام، از دولت ایران خواهان پی‌گیری امر ‌شد. دولت ایران ضمن استرداد اموال قایق توقیف شده، مالکیت خود را بر جزایر تنب، ابوموسى و آبهای ساحلی آن قطعی و تردیدناپذیر خواند (همان، 1/ 318). انگلستان با توجه به اقدامات دولت ایران در سواحل و بنادر خلیج‌فارس برای تثبیت موقعیت محلی خود به اقداماتی جدید دست زد که از آن جمله نصب پرچم بریتانیا در دو جزیرۀ تنب و ابوموسى بود (همان، 1/351). مشیرالدوله پیرنیا، وزیر امور خارجۀ وقت ایران، طی نامه‌های متعددی به سفیر انگلستان در تهران اعتراض کرد و خواهان پاسخ‌گویی صریح مقامات بریتانیا گردید (همان 1/354). وزارت جنگ ایران نیز طی نامه‌ای به وزیر امور خارجه خواهان نشان دادن شدت عمل بر نیروهای اشغالگر گردید (همان، 1/ 358). مراسلات دیپلماتیک به مدت چند سال ادامه یافت و این امر در حالی بود که شیخ رأس‌الخیمه تمایل چندانی به این اقدامات از خود نشان نمی‌داد (همان، 1/361).
در 1312ش دولت ایران درصدد ایجاد ارتباط مستقیم با شیخ رأس‌الخیمه برآمد. فرمانده نیروی دریایی ایران با شیخ سلطان ابن سالم ملاقات نمود و قصد دولت ایران را از حل مسالمت‌آمیز مسئلۀ جزیرۀ تنب به اطلاع او رساند («جزایر»، IV/535). دولت انگلستان واکنش شدیدی در قبال این ملاقات از خود نشان داد و طی نامه‌ای رسمی به شیخ رأس‌الخیمه او را از مذاکرات مستقیم با ایران بر حذر داشت (همان، IV/537-537).
وزارت امور خارجه طی یادداشت مورخ 29 مهر 1312ش/21 اکتبر 1933م به سفارت بریتانیا در تهران، اصولاً منکر حق وساطت سفارت بریتانیا در مذاکرات میان ایران و شیخ‌نشینهای خلیج‌فارس شد (همان، IV/547-548). در همان حال در 1934م حاکم بندرعباس و دیگر مقامات ایرانی از تنب بزرگ دیدار کردند. این دیدار نتیجۀ مذاکرات محرمانۀ ایران وشیخ‌ رأس‌الخیمه بود که طبق آن شیخ پرچم خود را در دسامبر 1934 در حضور اتباع ایران در جزیرۀ تنب پایین آورد (همان، V/415). این اقدام شیخ رأس‌الخیمه در واقع اثبات حق حاکمیت ایران بر جزیرۀ تنب محسوب می‌شد؛ هر چند انگلیس با ترفندهای گوناگون می‌کوشید تا مانع نزدیکی هر چه بیشتر شیوخ خلیج‌فارس با ایران شود.
در سالهای جنگ جهانی دوم «مسئلۀ تنب» به شدت تحت تأثیر تحولات جنگ قرار داشت و طی این مدت نیروهای ایرانی ادارۀ این جزیره را بر عهده داشتند. در 1330ش/1951م یک واحد نیروی دریایی ایران از ابوموسى و تنب بازدید کرد و ضمن ملاقات با یکی از ساکنان این جزیره از او دربارۀ تعلق این جزایر به ایران پرسیده شد که تعلق آنها به ایران از طرف او مورد تأیید قرار گرفت («جزایر»، VI/260).
در دورۀ نخست‌وزیری علی امینی در 28 اردیبهشت 1340ش/18مۀ 1961م یک فروند هلی‌کوپتر ایران در تنب بزرگ فرود آمد. پس از آن در 18 مرداد/ 9 اوت همان سال یک کشتی ایرانی عده‌ای را در جزیره پیاده کرد. سفارت بریتانیا در تهران یادداشت اعتراضی تسلیم وزارت امور خارجۀ ایران نمود و حکومت ایران در 30 شهریور / 21 سپتامبر پاسخی به این مضمون به بریتانیا تسلیم نمود: «چنان‌ که سفارت مطلع‌اند حکومت شاهنشاهی ایران هیچ‌گاه این ادعا را نپذیرفته که جزیرۀ تنب بخشی از شیخ‌نشین رأس‌الخیمه است و یا هر دولت دیگری
حقی نسبت به آن دارد. چنان که بارها رسماً به سفارت اعلام گردیده حکومت شاهنشاهی ایران جزیرۀ تنب را بخشی از سرزمین تحت حاکمیت خود می‌داند. حاکمیت حکومت شاهنشاهی بر جزیرۀ تنب مطابق قواعد و اصول حقوق بین‌الملل است و این حکومت هیچ‌گاه از حقوق خود نسبت به جزیره صرف‌نظر نکرده است» (مجتهدزاده، جزایر، 67- 68).
حکومت ایران از 1960 تا 1970م ضمن حفظ روابط خود با دولت بریتانیا سیاست گسترش روابط با امیرنشینهای خلیج‌فارس را در پیش گرفت و این سیاست در 1349ش/1970م به دنبال حل مسئلۀ «بحرین» وارد مرحلۀ جدیدی شد و با خارج شدن نیروهای نظامی انگلیس از خلیج‌فارس، ایران توانست حاکمیت قطعی خود را بر جزیرۀ تنب کوچک و بزرگ تثبیت نماید (همان، 69-74).
هم‌اکنون این دو جزیره از بخشهای شهرستان ابوموسى، از توابع استان هرمزگان محسوب می‌شوند. در تقسیمات سیاسی کنونی بخش «تنب» شامل 4 روستاست (نک‌ : نشریۀ عناصر...، «هرمزگان»).
مآخذ: ابن‌ماجد، احمد، الفوائد فی اصول علم البحر و القواعد، ترجمۀ احمد اقتداری، تهران، 1372ش؛ اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی، تهران، 1377ش؛ اوبن، ژان، مقدمه بر سفرنامۀ فیدالگو (هم‌ ‌)؛ بافقی، محمدمفید، مختصر مفید، ویسبادن، 1989م؛ بنی‌عباسیان بستکی، محمداعظم، تاریخ جهانگیریه و بنی عباسیان بستک، به کوشش عباس انجم روز، تهران، 1339ش؛ پری، جان، کریم خان زند، ترجمۀ علی محمد ساکی، تهران، 1368ش؛ دلاواله، پیترو، سفرنامه، ترجمۀ محمود بهفروزی، تهران، 1380ش؛ رزم‌آرا، علی، جغرافیای نظامی ایران، تهران، 1320ش؛ سدیدالسلطنه، محمدعلی، بندرعباس و خلیج فارس، به کوشش احمد اقتداری، تهران، 1368ش؛ همو، سرزمینهای شمالی پیرامون خلیج‌فارس و دریای عمان، به کوشش احمد اقتداری، تهران، 1371ش؛ همو، سفرنامه، به کوشش احمد اقتداری، تهران، 1362ش؛ سرشماری عمومی نفوس و مسکن (1375ش)، شناسنامۀ بخشهای کشور، مرکز آمار ایران، تهران، 1376ش؛ طابور، عبدالله علی، جلفار عبرالتاریخ، به کوشش محمدعزاوی، دوبی، 1998م؛ فسایی، حسن، فارس‌نامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367ش؛ فلور، ویلم، صنعتی شدن ایران و شورش شیخ احمد مدنی، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1371ش؛ فیدالگو، پریرا، سفرنامه، ترجمۀ پروین حکمت، تهران، 1355ش؛ قائم مقامی، جهانگیر، بحرین و مسایل خلیج فارس، تهران، 1341ش؛ کامران، حسن، جغرافیای نظامی جزایر (هرمز، جزایر سه‌گانه، سیری، فارور، فارورگان)، تهران، 1382ش؛ گزیدۀ اسناد خلیج‌فارس، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه، تهران، 1372ش؛ گلوردی، عیسى، جغرافیای جزایر ایرانی خلیج فارس، تهران، 1381ش؛ مجتهدزاده، پیروز، جزایر تنب و ابوموسى، ترجمۀ حمید رضا ملک محمدی نوری، تهران، 1375ش؛ همو، کشورها و مرزها در منطقۀ ژئوپلیتیک خلیج‌فارس، ترجمۀ حمید رضا ملک محمدی نوری، تهران، 1380ش؛ موحد، جمیل، بستک و خلیج‌فارس، تهران، 1349ش؛ نشریۀ عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری، وزارت کشور، دفتر تقسیمات کشوری، تهران، 1385ش؛ وقایع اتفاقیه، به کوشش علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، 1376ش؛ هاولی، دونالد، دریای پارس و سرزمینهای سواحل متصالح، ترجمۀ حسن زنگنه، قم، 1372ش؛ نیز:

Aubin, J. »Le Royaume d’Ormuz au début du XVIe siècle«, Mare Luso - Indicum, Paris, 1973; Barbosa, D., A Description of the Coast of East Africa and Malbar, London, 1865; EI2; Hay, R., The Perisan Gulf States,

Washington, 1959; Kamioka, K., Lārestāni Studies 1, Tokyo, 1978; Kelly, J. B., Britian and the Persian Gulf, Oxford, 1968; Loriemer, J., Gazetteer of the Persian Gulf, ºOmān, and Central Arabia, Oman, 1970; The Lower Gulf Island : Abu Musa and the Tunbs, ed. P. L. Toye, 1993; Miles, S. B., The Countries and Tribes of the Persian Gulf, London, 1966; Al - Qasimi, Sultan, Power Struggles and Trade in the Gulf (1620-1820), Forest Row, 1999; Steensgaard, N., The Asian Trade Revolution of the Seventeenth Centry, Chicago, 1974.
محمدباقر وثوقی

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 16  صفحه : 6107
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست