responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 16  صفحه : 6070
تلعفری
جلد: 16
     
شماره مقاله:6070

تَلَّعْفَری، ابوالمکارم محمدبن یوسف شیبانی (593-675ق/ 1197-1277م)، شاعر دورۀ ایوبی. نسبش به تَلَّ اَعْفَر (یا
تَلَّ یعفر) میان سنجار و موصل می‌رسد (نک‌ : یاقوت، 1/863؛ قس: سیوطی، 54، که این نام را با تخفیف لام تَلَعفری ضبط کرده است).
تلعفری در موصل (ابن شاکر، 4/62) و در خاندانی احتمالاً شیعی (ابن تغری بردی، 7/255؛ موسى پاشا، 409) از قبیلۀ شیبان (همانجا) به دنیا آمد. در میان اشعار او یا در گزارش منابع، خبری دربارۀ خاندان و دوران جوانی شاعر دیده نمی‌شود. تنها از روایتی که از ابن سعید نقل شده، می‌توان حدس زد که پدرش نیز از فن شاعری بی‌بهره نبوده است (نک‌ : مقری، 2/294-295). تلعفری تحصیلات اولیۀ خود را در زادگاهش کسب نمود و سپس به اشعار و اخبار و ایام عرب پرداخت و اندوختۀ
پرمایه‌ای در فرهنگ و ادب فراهم آورد. از میان استادان او در موصل از شیخ ابوالحرم نام برده‌اند (ابن فرات، 7/76). وی هنوز جوان بود که به منظور یافتن ممدوحی بخشنده راهی دربار ایوبیان در شام شد. شهرت زودهنگام شاعر (نک‌ : یاقوت، 1/864) که در زمان تألیف معجم البلدان، بیش از 32 سال نداشته، نشان از نبوغ او در شاعری و دلیل اذعان معاصرینش بر این امر است (نک‌ : دنباله مقاله).
اگرچه اکثر منابع نخستین ممدوح او را ملک اشرف ذکر کرده‌اند (نک‌ : ابن شاکر، ابن فرات، همانجاها)، اما به نظر می‌رسد نخست در حلب به بارگاه ملک عزیز محمدبن ظاهر (حک‌ 613-634ق) پیوست و او را مدح گفت و احتمالاً تنها پس از درگذشت عزیز، به دمشق و دربار ملک اشرف موسى (حک‌ 626-635ق) شتافت (موسى پاشا، 409-410)؛ اما ظاهراً اقامت او در دمشق چندان طول نکشید و به سبب زیاده‌روی در باده‌نوشی و قمار مورد خشم ملک اشرف قرار گرفت و از دمشق اخراج شد. شاعر ناگزیر دگربار قصد حلب کرد و به بارگاه ملک ناصر یوسف فرزند ملک عزیز پیوست (در اکثر منابع به جای
ملک ناصر به ملک عزیز اشاره شده است، مثلاً نک‌ : ابن شاکر، همانجا). ملک ناصر به حرمت پدر، او را نواخت و مقرری خاصی برای وی تعیین کرد (نک‌ : ابن فرات، همانجا؛ موسى پاشا، 410).
تلعفری به زودی در بارگاه ناصر جایگاه ویژه‌ای یافت و در جرگۀ خواص ملک ناصر درآمد و در صف شاعران طراز اول دربار نشست (بلوی، 2/121؛ مقری، 2/295)، اما میل مقاومت‌ناپذیر به باده و قمار کارش را به تباهی کشاند و او تمامی دارایی، حتى جامه و موزۀ خود را در این راه باخت و به فلاکت افتاد (نک‌ : ابن شاکر، 2/57-58)، گویند ملک ناصر برای نجات شاعر از آن بیماری، دستور داد دیگر کسی با او به قمار ننشیند؛ خود نیز مقرری او را قطع کرد (ابن فرات، همانجا). آن‌گاه بی‌نوایی و بی‌بادگی، روزگار را پیش چشمان شاعر سیاه کرد (نک‌ : ابن تغری بردی، همانجا؛ موسى پاشا، 411). سفرهای پی در پی میان دمشق و حلب دری به روی او نگشود و ممدوحی که بتواند او را از فقر برهاند، یافت نشد. گویند وی در این هنگام چنان تنگدست شد که ناچار در حمامها می‌زیست (ابن شاکر، 4/62؛ ابن فرات، همانجا؛ دلجی، 65). شاعر ناامید، در واپسین سالهای حیات خود از دربارهای دمشق و حلب (نک‌ : تلعفری، 14-15؛ موسى پاشا، 412)، رهسپار حماه شد و در آنجا به مدح ملک منصور دوم پرداخت و به زودی توانست نظر او را به خود جلب کرده، از نزدیکان او شود (نک‌ : تلعفری، 24).
تلعفری در 638 ق مدتی را نیز در قاهره گذراند. ظاهراً در آنجا، آبرومندانه زیست و با بزرگان و علما مراوده برقرار کرد (ابن خلکان، 7/40؛ ابن شاکر، 4/70)؛ اما او شیفتۀ شام بود و در آرزوی میهن و شوق دیدار آن شکوه داشت (نک‌ : ص 49).
آنچه امروز از دیوان تلعفری در دست است، تنها اندکی از شعر او ست که به دست یکی از دوستانش در مدت اقامت وی در حماه گرد آمده است. تلعفری که اشعارش تراوش احوال پرهیجان درونی بود و نیمی را در محافل تباهی و فساد به خوشگذرانی طی کرده، و نیمی را در نهایت بی‌نوایی، البته هیچ‌گاه به فکر جمع‌آوری اشعار خود نبوده است؛ ناچار اشعار او، برخی نابود و برخی در کتابها پراکنده شد، و اندکی هم در دیوان گرد آمد. نوع زندگی و روحیۀ خاص این شاعر موجب شد که فراورده‌های او، عمدتاً به چند موضوع منحصر گردد: مدح، وصف، غزل و خمریات.
شگفت آنکه از مدیحه‌های شاعر که تنها منبع درآمد او بوده، تنها دو مدیحه، آن هم از نوع اخوانیات، باقی مانده است: یکی موشّحه‌ای است در جواب شهاب‌الدین عزازی، و دیگری قصیده‌ای در مدح عزالدین بن امسینا؛ این دو نیز نه از دیوان، که از میان گزیده‌های سیره‌نویسان به دست آمده است (نک‌ :
ابن شاکر، 4/68-71). از دیگر ممدوحین او نام ملک عزیز، ملک ناصر و غیاث‌الدین نامی (موسى پاشا، 414، 417) از همه معروف‌تر است. تلعفری در مدایح خود بیشتر از فن موشحه‌سرایی بهره می‌برد که می‌تواند نشان از گسترش موشحۀ شرقی در سرزمین شام آن روزگار باشد.
اشعار وصفی تلعفری، در آغاز بیشتر تقلید از گذشتگان و تکرار واژگان و معانی کهن و به خصوص جاهلی است که آن هم نه مستقل، بلکه پیش‌درآمدی بر مدیح‌اند (نک‌ : ص 9، 48). با این حال، وقتی شاعر به اوج بلوغ ادبی خود می‌رسد، از ذکر منازل و دیار و گریه بر اطلال و دمن رو می‌گرداند و به جای نامهای جغرافیایی جاهلی، از جیرون، لبنان و قاسیون سخن می‌گوید، یا در قاهره، شعری از نوع «الحنین الی الوطن» می‌سراید و در آن به یاد شام، اظهار دلتنگی و اشتیاق می‌کند (ص 49، 53؛ نیز نک‌ : موسى پاشا، 417-419).
غزل و نسیب نیز در نزد شاعر خوشگذرانی چون او غزلی مادی است و اساس آن را وصف جزء به جزء اندام محبوب تشکیل می‌دهد (نک‌ : ص 56-57، جم‌ )؛ اما تلعفری پیش از هر چیز، شاعر شراب و قمار است و در نظر او، جوهر زندگی از همین دو شکل پذیرفته است (نک‌ : ص 42، جم‌ ). به همین سبب کمتر غزلی از او می‌توان یافت که از شعر بادگانی تهی باشد. او را در زمرۀ رهبران مکتب خمری شام شمرده‌اند و بادگانیهای او را با خمریات خیام و ابونواس قیاس کرده‌اند (موسى پاشا، 422-426).
شعر تلعفری، بنا به اقتضای زمان، از تصنع و آرایه‌پردازی
تهی نیست؛ وی از میان صنایع بدیعی به خصوص از جناس و طباق به وفور استفاده کرده است (برای نمونه، نک‌ : ابن حجه، 8، 9، جم‌ ). از دیگر صنایع بدیعی شعر او، اقتباس است. اقتباس از قرآن (نک‌ : ص 5، 6)، و اصطلاحات علوم مختلف چون حدیث (ص 37)، لغت (ص 8، 35)، نحو (ص 16؛ نیز نک‌ : ابن وردی، 2/321) و عروض (ص 26، 58) را در میان ابیات او می‌توان یافت. با این‌همه، او آن‌قدر هوشیار بود که به تمامی اسیر صنعت لفظ‌بازی نشد و اگر هم در این راه گام نهاد، هیچ‌گاه راه افراط نپیمود. در هر حال، وی چنان بود که معاصران بر برتری او اذعان داشتند (ابن کثیر، 13/272) و حتى شاعری چون بهاءالدین زهیر، جوان‌ترها را به مطالعۀ اشعار او ترغیب می‌کند (ابن حجه، 8) و آوازۀ شهرتش در اندک مدتی توسط ابن سعید مغربی اندلس را نیز درنوردید (نک‌ : ابن خطیب، 1235؛ مقری، 2/295). دیوانش در سده‌های 8 و 9ق در میان مردم شناخته شده بود (ذهبی، 3/330؛ ابن تغری بردی، 7/255).
دیوان تلعفری در قاهره (1298ق) و بیروت (1310 و 1326ق) به چاپ رسیده است. محمد انسی که دو چاپ اخیر به کوشش او فراهم آمده، در چاپ 1326ق ابیاتی از شاعر را که در دیوان او نیامده، بر اساس دیگر منابع، به دیوان افزوده است.

مآخذ: ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن حجۀ حموی، ابوبکر، خزانة الادب، بیروت، 1403ق؛ ابن خطیب، محمد، «الاحاطة فی اخبار غرناطة»، الوراق1 (نک‌ : مل‌ )؛
ابن‌خلکان، وفیات؛ ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1973م؛ ابن فرات، محمد، تاریخ، به کوشش قسطنطین زریق، بیروت، 1942م؛ ابن کثیر، البدایة؛ ابن وردی، زین‌الدین، تتمة المختصر فی اخبار البشر، به کوشش احمد رفعت بدراوی، بیروت، 1389ق/1970م؛ بلوی، خالد، «تاج المفرق»، به کوشش حسن سائح، الوراق (نک‌ : مل‌ )؛ تلعفری، محمد، دیوان، به کوشش محمد انسی، بیروت، 1326م؛ دلجی، احمد، الفلاکة و المفلوکون، قاهره، 1322ق؛ ذهبی، محمد، العبر، به کوشش محمدسعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405ق/1985م؛ سیوطی، لب اللباب، بغداد، مکتبة المثنى؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1968م؛ موسى پاشا، عمر، الادب فی بلاد الشام، بیروت/ دمشق، 1986م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:

Al-waraq, www.alwaraq.net.
مریم صادقی

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 16  صفحه : 6070
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست