تُرْکیّه، کشوری در غرب آسیا و جنوب شرقی اروپا.
موقع جغرافیایی: این کشور بـا 452‘779 کمـ 2 وسعت و 000‘ 193‘72 تن جمعیت
(1384ش/2005م)، از دو بخش آسیایی و اروپایی تشکیل شده است و همچون پلی آسیا را به
اروپا متصل میسازد. بخشآسیایی ترکیه که سراسر شبهجزیرۀ آناتولی (آسیای صغیر) را
در بر میگیرد، با 688‘755 کم 2 وسعت، 97٪ از خاک ترکیه را تشکیل میدهد و بخش
اروپایی آن با 764‘ 237 کمـ 2 وسعت در سرزمین تـراکیه، واقع در جـنـوب شرقی
شبهجزیرۀ بالکان و قارۀ اروپا واقع است (XI/7843 YA,؛ ویکیپدیا2).
ترکیه از شمال به دریای سیاه، از جنوب به کشورهای سوریه، عراق و دریای مدیترانه، از
غرب به دریای اژه و کشورهای یونان و بلغارستان، و از شرق بهکشورهای گرجستان،
ارمنستان، آذربایجان (جمهوری خودمختار نخجوان) و ایران محدود است (نک : نقشه) و از
لحاظ تقسیمات کشوری به 80 استان (ایل) تقسیم میشود («مؤسسۀ...3» npn.). پایتخت
ترکیه
شهر آنکارا ست که در 1379ش/2000م، 000،319،4 تن جمعیت داشته است و بزرگترین شهر آن
استانبول با 000‘041‘10 تن جمعیت است (ویکی پدیا).
80٪ جمعیت ترکیه را ترکان و 17٪ را کردها، 2٪ را عربها و 1٪ بقیه را لازها، گرجیان
مسلمان و شمار اندکی از ارمنیان و یونانیان تشکیل میدهند. کردها بیشتر در استانهای
جنوب شرقی ترکیه در مجاورت مرزهای ایران و عراق به سر میبرند و عربها در استان
ختای در جنوب کشور، در کرانههای دریای مدیترانه در همسایگی با سوریه متمرکزند و
شماری از آنان هم در استان آدانا به سر میبرند. گرجیان ترکیه در نواحی کوهستانی
شمال شرقی این کشور و نزدیک مرزهای گرجستان زندگی میکنند ( انکارتا1).
لازها که از اقوام قفقازی بهشمار میآیند، از دیگر اقلیتهای قومی در ترکیهاند.
این قوم بیشتر در شمال ترکیه در سواحل جنوب شرقی دریای سیاه ساکناند. شهرهایی چون
طرابوزان، ریزه، اوف، وقفیکبیر و تونیا از مراکز لازنشین ترکیه است (ابوالقاسمی،
120).
زبان رسمی در ترکیه زبان ترکی است. خط نوشتاری این زبان در ترکیه تا 1307ش/ 1928م
خط عربی بود، اما در آن سال خط لاتین جایگزین آن شد. پس از ترکی، زبانهای کردی و
سپس عربی بیشترین تداول را در ترکیه دارد ( انکارتا). در میان کردان ترکیه دو گویش
«کرمانجی» و «زازا» رایج است. کردهای استان حکاری به کردی کرمانجی، و کردهای ساکن
در دیگر نقاط ترکیه به کردی زازا گفتوگو میکنند (ابوالقاسمی، 113-114).
بیش از 99٪ مردم ترکیه مسلماناند؛ از این شمار حدود 70 تا 80٪ اهل سنت و 15 تا 20٪
علوی و گروهی هم شیعۀ 12 امامیاند (ویکیپدیا). پیروان اهل سنت بیشتر حنفی و شافعی
مذهباند. حنفی مذهبان بیشتر در نواحی مرکزی و غربی ترکیه، و شافعیان که غالباً
کردند، با جمعیتی کمتر از حنفیان در مناطق شرقی کشور سکنا دارند (ابوالقاسمی،
125-126؛ انصاری، 123-124).
علویان در شهرهای سیواس، توقات، قهرمان مرعش، چوروم و آماسیه در اکثریتاند و
شیعیان که شمار آنها حدود 1 تا 5/1 میلیون تن تخمین زده میشود، بیشتر در شرق و
شمال شرقی ترکیه نزدیک مرزهای این کشور با ایران و ارمنستان در شهرهای آغدیر، قارص،
توزلوجا، آرالیک، تاشیلی چای، آکیکا و ارپاچای سکنا دارند (ابوالقاسمی، 127،
139-140). کمتر از 1٪ بقیۀ جمعیت ترکیه را پیروان دیگر دینها که بیشتر مسیحیاند،
تشکیل میدهند. مسیحیان بیشتر پیرو کلیسای ارتدکس یونانی و کلیسای گریگوری
ارمنیاند. شمار اندکی از مردم ترکیه هم یهودی، بهایی و یزیدی هستند (ویکیپدیا).
ترکیه سرزمینی است کوهستانی که از 3 طرف توسط دریا احاطه شده است. دریای سیاه از
شمال، دریای مدیترانه از جنوب و دریای اژه از غرب این کشور را در بر گرفتهاند. در
شمال غربی ترکیه دریای داخلی مهمی به نام مرمره وجود دارد که به وسیلۀ تنگۀ بسفر به
دریای سیاه و از طریق تنگۀ داردانل به دریای اژه متصل میگردد. این دو تنگه دریای
سیاه را به آبهای آزاد متصل میسازد (قاسمی، 4).
مهمترین رشتهکوههای ترکیه به موازات سواحل جنوبی و شمالی این کشور کشیده شده است.
در شمال، رشتهکوههایی با ارتفاع 500‘1 تا 000‘ 3 متر از غرب به شرق امتداد دارد.
این رشتهکوهها از 3 یا 4 گروه کوه به پهنای 60 تا 100 کم به موازات دریای سیاه
تشکیل گردیده است. در جنوب رشته کوههایی به درازای 900 کمـ به شکل کمانهایی عمود
بر کرانههای دریای مدیترانه قرار دارد. کوههای لیسی، توروس، کالدی و آنتیتورس از
جمله رشتهکوههای جنوبی ترکیهاند. در جنوب غربی ترکیه کوههای منفرد کوتاهتری وجود
دارد که امتداد آن در کرانههای مدیترانه بریدگیها و خلیجهای متعددی را به وجود
آوردهاند. میان دو رشتهکوه در شمال و جنوب آناتولی مرکزی فلاتی به ارتفاع 000‘1
متر از سطح دریا واقع است. رشتهکوههای شرقی ترکیه بر جلگههای قفقاز و بینالنهرین
مشرف است. این رشتهکوههای منحنی شکل از ارتفاع 000‘ 3 تا 000،4 هزار متر بهتدریج
به سمت داخل، پایین آمده، فلاتی به ارتفاع 500‘1 تا 800‘1 متر را تشکیل میدهند. در
شمال شرقی ترکیه رشتهکوههایی از سواحل دریای سیاه شروع میشود و به سوی مرزهای
شرقی کشور ادامه مییابد. داخل این فلات یا از رشتهکوههای منفرد و گاهی مرتفع و
آتشفشانی مانند کوههای سبحان (434‘4 متر) و نمرود و یا رشتهکوههای آتشفشانی پیوسته
مانند آرارات (آغریداغ) با ارتفاع 165‘5 متر پوشیده شده است. بخش اروپایی ترکیه در
میان رشتهکوههایی پوشیده از جنگل محصور است. کوههای بخش اروپایی ترکیه در واقع
دنبالۀ رشتهکوههای آلپ اروپا ست که به طرف بخش آسیایی ترکیه ادامه یافته است و
میان آنها گودال ژرف دریای مرمره قرار گرفته است (پلرو، 11-13؛ قاسمی، 3-4).
از لحاظ ویژگیهای جغرافیایی کشور ترکیه را میتوان به 7 ناحیۀ مشخص تقسیم کرد:
ویژگیهای جغرافیایی:
1. ناحیۀ دریای سیاه: این ناحیه در شمال ترکیه و در جنوب کرانههای دریای سیاه واقع
است و از دشت آداپازاری در غرب تا مرزهای گرجستان در شرق امتداد دارد و از لحاظ
ویژگیهای جغرافیایی به 3 قسمت شرقی، مرکزی و غربی تقسیم میشود و دارای آب و هوایی
بسیار متنوع است. آب و هوای نواحی شرقی با نواحی غربی آن به کلی با یکدیگر متفاوت
است. این ناحیه مرطوبترین بخش ترکیه بهشمار میرود و میانگین بارش سالانۀ آن به
500‘2 میلیمتر میرسد.
2. ناحیۀ مرمره: این ناحیه کرانههای دریای مرمره و بخش اروپایی ترکیه را دربر
میگیرد و دارای آب و هوایی معتدل است و دمای هوا در زمستانها به ندرت به زیر صفر،
و در تابستانها به بالاتر از °35 سانتیگراد میرسد.
3. ناحیۀ دریای اژه: این ناحیه در کرانههای دریای اژه در غرب آناتولی واقع است. آب
و هوای این ناحیه تحت تأثیر جریانات آب و هوایی دریای مدیترانه قرار دارد و دارای
زمستانهای معتدل و پرباران و تابستانهای گرم است.
4. ناحیۀ دریای مدیترانه: این ناحیه که از کوههای بیداغ لری در غرب تا کوههای
آمانوس و رشتهکوههای گورکملی و توروس در شرق امتداد دارد، سواحل جنوبی ترکیه را
در بر میگیرد و دارای آب و هوایی معتدل است.
5. ناحیۀ آناتولی مرکزی: این ناحیه در نواحی مرکزی ترکیه واقع است و از شمال به
رشتهکوههایی که در امتداد دریای سیاه کشیده شدهاند و از جنوب به رشتهکوههای
توروس محدود است و دارای آب و هوای قارهای با زمستانهای سرد و تابستانهای گرم و
خشک است.
6. ناحیۀ آناتولی شرقی: این ناحیه بلندترین ناحیۀ ترکیه و در شرق آن کشور واقع است.
میانگین ارتفاع این ناحیه حدود 2 هزار متر و دارای حدود 100 قله با ارتفاع بیش از 3
هزار متر است. بلندترین قلۀ ترکیه یعنی آرارات در آنجا واقع است. ناحیۀ آناتولی
شرقی دارای تابستانهای ملایم و زمستانهای سرد است و دمای هوا در زمستانها تا °20-
سانتیگراد هم میرسد.
7. ناحیۀ جنوب شرقی آناتولی: این ناحیه فلات مسطحی است که از جانب شمال، غرب و شرق
توسط کوههایی احاطه شده است. ناحیۀ آناتولی شرقی در واقع آن بخش از هلال خصیب است
که در ترکیه واقع است و از لحاظ آب و هوایی گرمترین بخش ترکیه بهشمار میآید.
دمای هوا در این ناحیه اغلب در تابستانها از°40سانتیگراد هم فراتر میرود
(YA,XI/7844-7851؛ پلرو، 26-36؛ ابوک، 12-13، 18-20، 24-26).
رودخانهها: در سراسر ترکیه رودخانههایی جریان دارد که بیشتر آنها به دریاهای
پیرامونی آن کشور میریزد و شماری از آنها هم وارد خاک کشورهای همسایه میگردند.
بزرگترین رودخانۀ داخلی ترکیه، رودخانۀ قزل ایرماق با 355‘1 کم درازا است. این
رودخانه از ارتفاعات واقع در شهرستان زارا در استان سیواس سرچشمه میگیرد و در
پایان مسیر خود به دریای سیاه میریزد. رودخانههای ساکاریه (824 کم ) و یشیل
ایرماق (468 کم ) از دیگر رودخانههای ترکیه است که به دریای سیاه میریزند.
رودخانههای سیحان (560 کم )، جیحان (509 کم ) و دالامان (329 کم ) مهمترین
رودخانههای ترکیه در حوضۀ دریای مدیترانهاند. رودخانههای گدیز (401 کم )،
مندرس بزرگ (584 کم ) و سوزولوک (321 کم ) از جمله رودخانههای ترکیه است که در
حوضۀ دریای اژه واقعاند. رودخانۀ ماریتزا (مـریچ) بـه درازای 490 کم که 172 کم
آن در خاک تـرکیـه جریان دارد و بخشهایی از مرز این کشور با یونان را مشخص میسازد،
مهمترین رودخانۀ بخش اروپایی ترکیه است. رودخانۀ ارگنه به درازای 281 کم از
شاخابههای مهم ماریتزا ست که در بخش اروپایی ترکیه جریان دارد. دو رودخانۀ بزرگ
خاورمیانه یعنی دجله و فرات از رشتهکوههای آناتولی شرقی سرچشمه میگیرند. رودخانۀ
فرات با 800‘2 کم درازا، 971 کم از مسیر خود را در خاک ترکیه طی میکند و سپس در
خاک کشورهای سوریه و عراق جریان مییابد. 522 کم از مسیر 900‘1 کیلومتری رودخانۀ
دجله هم در خاک ترکیه جریان دارد. این رودخانه پس از خارج شدن از خاک ترکیه وارد
عراق شده، در نواحی جنوبی آن کشور به فرات میپیوندد و در پایان به خلیج فارس
میریزد. دیگر رودخانۀ مهمی که از شرق ترکیه سرچشمه میگیرد، رودخانۀ ارس به درازای
059‘1 کم است. 548 کم از مسیر این رودخانه در خاک ترکیه جریان دارد. رودخانۀ ارس
پس از خارج شدن از ترکیه بخشهای بزرگی از مرزهای شمال غربی ایران با کشورهای جمهوری
آذربایجان و ارمنستان را تشکیل میدهد و سرانجام به دریای خزر میریزد
(XI/7856-7858، YA؛ پلرو، 21-23).
دریاچهها: ترکیه دارای دریاچههای فراوانی است. حدود 000،9 کم 2 از وسعت این کشور
را دریاچهها در بر گرفتهاند. دریاچۀ وان واقع در شرق ترکیه با 713‘ 3 کم 2
بزرگترین دریاچۀ ترکیه است. دومین دریاچۀ بزرگ ترکیه دریاچۀ نمک (توزکولو) با 162
کم 2 وسعت است که در نواحی مرکزی این کشور واقع است. دریاچههای اغریدیر، ایزنیک،
مانیاس، بوردور، آجی و آپولیونت از دیگر دریاچههای ترکیه است. همچنین در امتداد
دریای مرمره دریاچههایی با چشماندازهای زیبا وجود دارد (XI/7858-7862 , YA؛
پلرو، 22-23).
وضعیت اقتصادی: ترکیه کشوری است با نظام سرمایهداری و اقتصاد بازار آزاد. این کشور
از 1980م به بعد از نظر اقتصادی رشد قابل ملاحظهای داشته است. در این سالها ترکیه
با در پیش گرفتن سیاستهای اقتصادی در جهت افزایش تولیـد، توسعۀ صادرات، جذب
سرمایههای داخلی و خارجی، دستیابـی به بازارهـای جهانی و انتخاب نظام ارز شناور
به منظـور جذب ارزهـای خارجـی، گـامهای مؤثری در راه توسعۀ اقتصـادی و صنعتـی
برداشته است (ترکیه، 129). صنایع ترکیه در دهۀ 1980م وضع اسفباری داشت و سیاستهای
اقتصادی به نتایج مورد نظر نمیرسید. در بخش دولتی تولید به خوبی صورت نمیگرفت و
واحدهای صنعتی بیشتر زیان میدادند. ترکیه در آن سالها در مقابل صدور کالاهای
کشاورزی به کشورهای اروپایی به قیمت نازل، از این کشورها کالاهای صنعتی و لوکس وارد
میکرد و این امر موجب شده بود تا ترکیه در جهت توسعۀ اقتصادی فرصتهای زیادی را از
دست بدهد. این وضع تا آغاز دهۀ 1990م ادامه داشت و از آن پس ترکیه توجه خود را به
توسعۀ صنعتی معطوف داشت (انصاری، 147).
در این دهه، اقتصاد ترکیه دستخوش تغییرات ساختاری مهمی شد که طی آن صنایع تولیدی و
بخشهای کشاورزی، بازرگانی و خدمات به رشد و توسعۀ قابل ملاحظهای دست یافتند و نقش
کشاورزی سنتی با هدف تأمین مواد غذایی رو به کاهش نهاد ( انکارتا). اجرای
موفقیتآمیز اصلاحات اقتصادی در ترکیه موجب آن شد تا صادرات این کشور از 133/7
میلیارد دلار در 1363ش/1984م (انصاری، 159) به 49/72 میلیارد دلار در 1384ش/ 2005م
افزایش یابد («ترکیه1»، npn.) که رشد قابل ملاحظهای را نشان میدهد.
مهمترین صنعت ترکیه صنعت نساجی و پوشاک است که تولید و صادرات آن دائماً رو به
افزایش است. صنایع غذایی، پتروشیمی، خودروسازی، برق، ذوب فلز و تولید سیمان از دیگر
صنایع مهم این کشور است (انصاری، 150-152). موقعیت خاص جغرافیایی و تنوع آب و هوایی
ترکیه، این کشور را قادر به تولید انواع محصولات کشاورزی ساخته است. ترکیه از لحاظ
کشاورزی در شمار کشورهایی است که تمامی نیازهای غذایی خود را در داخل تأمین
میکنند. بخش کشاورزی برای ترکیه اهمیت ویژهای دارد و نقش مهمی را در اقتصاد این
کشور ایفا مینماید. تا 1978م بخش کشاورزی بالاترین نقش را در تولید ناخالص ملی
ترکیه عهدهدار بود، اما از آن سال به بعد رشد بخش کشاورزی باتوجه به رشد بخش صنعت
در تولید ناخالص ملی رو به کاهش نهاد. گندم و دیگر غلات مهمترین محصول کشاورزی
ترکیه است. بیش از 76٪ زمینهای کشاورزی ترکیه به کشت غلات اختصاص دارد. پنبه پس از
گندم، مهمترین محصول کشاورزی ترکیه بهشمار میآید. این کشور در تولید
پنبه جایگاه ویژهای در جهان دارد. این محصول در مناطق اژه، مدیترانه، آناتولی جنوب
شرقی و آناتولی مرکزی تولید میشود. توتون در مناطق اژه، مرمره، دریای سیاه و
آناتولی شرقی به دست میآید و از معروفیت جهانی برخوردار است. تولید چغندر قند هم
به عنوان یک محصول استراتژیک مورد توجه قرار دارد. همچنین ترکیه از لحاظ کشت
دانههای روغنی مانند دانههای پنبه، آفتابگردان، سویا، بادام زمینی، کنجد، کافیشه
(کافشه)، روغن ترب و انواع مختلف دانههای روغنی دیگر در شمار 4 کشور بزرگ
تولیدکنندۀ دانههای روغنی در سطح جهان است. حدود 74٪ از کل محصول دانههای روغنی
ترکیه در منطقۀ دریای اژه تولید میشود. چای که عمدتاً در منطقۀ دریای سیاه کشت
میشود، از دیگر محصولات کشاورزی ترکیه است. باغداری و تولید میوه هم جایگاه
ویژهای در بخش کشاورزی ترکیه دارد. فندق، انگور، پسته، انجیر و انواع مرکبات
عمدهترین محصول میوه در این کشور است. 65 تا 70٪ از کل محصول فندق در جهان در
ترکیه تولید میشود (قاسمی، 110، 114).
ترکیه از لحاظ منابع معدنی کشوری غنی است. بوکسیت، براکس، کروم، مس، سنگ آهک، منگنز
و گوگرد از جمله کانیهای مهم این کشور است. ترکیه یکی از بزرگترین تولیدکنندگان
کروم در جهان است. غنیترین ذخایر کروم این کشور در گولمان در نزدیکی اسکندرون واقع
است. ترکیه مقدار کمی هم ذخایر نفت دارد که کفاف نیاز داخلی آن کشور را نمیدهد
(همو، 108-109).
مآخذ: ابوالقاسمی، محمدجواد و حسین اردوش، ترکیه در یک نگاه، تهران، 1378ش؛ ابوک،
کرمیس، ترکیه، ترجمۀ مهسا خلیلی، تهران، 1384ش؛ انصاری، جواد، ترکیه در جستوجوی
نقشی تازه در منطقه، تهران، 1373ش؛ پلرو، ژان، ترکیه، جغرافیا ـ اقتصاد ـ تاریخ ـ
تمدن ـ فرهنگ، ترجمۀ خانبابا بیانی، تهران، 1352ش؛ ترکیه، از سری انتشارات بررسی
مسائل کشورها، تهران، 1364ش، شم 7؛ قاسمی، صابر، ترکیه، دفتر مطالعات سیاسی و
بینالمللی، تهران، 1374ش؛ نیز:
Encarta Reference Library, 2005; »Turkey«, CIA, www.cia.gov/cia/ publications/
fact book/ geos/ tu.html; Türkiye istatistik kurumu,
www.die.gov.tr/nufus_sayimi/ilceler.htm; Wikipedia, en.wikipedia.org; YA.
علی کرمهمدانی
تاریخ جمهوری ترکیه: امپراتوری عثمانی که در جنگ جهانی اول شکست خورد، با دولتهای
متفق، قرارداد متارکۀ مُندرُس1 را در24 محرم 1337ق/30 اکتبر 1918 امضا کرد. جنگ
4سالۀ جهانی پایان یافت، اما یک سلسله جنگهای تازهای به مدت 4 سال دیگر آغاز شد که
تا 1923م طول کشید. فاصلۀ سالهای 1918-1922م را سالهای متارکه و سالهای
استقلالطلبی ترکها میتوان دانست (حتی، 519). انگلستان، فرانسه و ایتالیا در طول
جنگ، اراضی و قلمرو امپراتوری عثمانی را طی قراردادهایی سری میـان خود تقسیم کرده
بودند. آناتـولی ــ که بیشتر ترکها در آنجا میزیستند ــ و نیز تراکیه جزو اراضی
نوین و قلمرو مندرج در این قراردادهای سری به حساب آمده بود که با روی کار آمدن
بلشویکها در روسیه افشا شد (همانجا).
به نوشتۀ حمزه اراوغلی قرارداد آتش بس مندرس، در واقع سقوط حکومت عثمانی را
پیشبینی میکرد (ص 88). گشوده شدن بُسفر و داردانل، واگذاری اداره و تأسیسات دفاعی
به متفقین (مواد 1 و 2 و 3)، تسلیم و خلع سلاح ارتش عثمانی و ناوگان ترکها (مواد 5،
6، 16، 17، 18) و نیز کنترل حمل و نقل و تأسیسات خبررسانی (مواد، 12، 15) در متن
قرارداد ملحوظ شده بود. اشغال ترکیه توسط متفقین نیز شامل این مواد بود: متفقین
برای تأمین امنیت خود میتوانستند اراضی، اماکن و شهرهایی را که ضرور میدیدند، به
اشغال خود درآورند (مادۀ 7). 6 ایالت آناتولی نیز در صورتی که در آنها نابسامانی و
اغتشاش بروز میکرد، به اشغال در میآمد (نک : شاو، II/327-330؛ میدان لاروس،
XII/368-369). در متن انگلیسی این قرارداد از ایجاد 6 ایالت ارمنینشین در ولایت
عثمانی سخن رفته، و نیز برای ایجاد یک دولت ارمنی در سرزمینهای عثمانی تصمیمات قطعی
گرفته شده بود (اراوغلی، همانجا). یکی دیگر از شرایط متارکه پایان خدمت همۀ اتباع
آلمان در عثمانی بود (ایگدمیر، 27).
ترکها به قولی که متفقین پیش از متارکه به آلمان داده بودند، دلبسته و امیدوار شده
بودند. ویلسن، رئیسجمهور ایالات متحدۀ آمریکا در اعلامیۀ 8 ژانویۀ 1919 متعهد شده
بود که در سرزمینهایی که بیشتر ترکها در آنها ساکناند، و جزو قلمرو عثمانی بوده
است، حاکمیتی مستقل تشکیل خواهد شد، و حاکمیت ملی و تمامیت ارضی برای ترکها محفوظ
خواهد ماند (/382(2)IA, XII). افزون بر این، لوید جرج، نخستوزیر انگلیس نیز اعلام
داشته بود که در پی آن نیست که ترکها را از زندگی در پایتختشان (استانبول) و از
آناتولی و تراکیه که بیشتر ترک هستند، محروم کند. در حالیکه دریادار کالتروب به
صراحت اظهار داشته بود که «نگرش و تلقی همیشگی ما آن بوده است که به هیچ ترکی ابراز
محبت نکنیم و هرگونه برخورد محبتآمیز و دوستانهای شدیداً ممنوع است» (شاو،II/325,
329). نخستوزیر فرانسه (کلمانسو) نیز تعهد آمریکا و انگلیس را پذیرفته بود.
در 6 ماه اول متارکه استانبول به صورت پایگاه دریایی متفقین درآمد. فرانسویها ادنه،
اورفه، مرعش، انطالیه واسکندرون، و ایتالیاییها قوش آداسی را اشغال کردند. سربازان
انگلیسی نیز به بهانۀ جمعآوری سلاح و ادارۀ تأسیسات ارتباطی، وارد ازمیت و اسکی
شهر و سامسون شدند. در ضمن نیروهای فرانسه وارد زونگولداغ، و نیروهای ایتالیایی نیز
وارد قونیه شدند (کارپت، 527؛ میدان لاروس، XII/369). در واقع از همان آغاز روشن
بود که متفقین خواهان پذیرفتن اصول 14گانۀ ویلسن نیستند و با عملی یک جانبه، بخش
بزرگی از سرزمینهای عثمانی را اشغال کردند و با خواستهای یونانیان و ارامنه مخالفتی
ابراز نمیداشتند (/384(2)IA, XII؛ نیز نک : شاو، II/330-332). همزمان با شروع
برگذاری کنفرانس صلح پاریس در ژانویۀ 1919 برنامههای مختلفی برای تجزیۀ نواحی
باقیماندۀ امپراتوری عثمانی مطرح شد، اما تضاد منافع میان کشورهای فاتح مانع از
اجرای آن بود (همو، II/329).
نیروهای یونانی ــ که در اواخر جنگ جهانی اول به متفقین پیوسته بودند ــ تحت حمایت
کشتیهای جنگی انگلیس، فرانسه و آمریکا، در بندر ازمیر پیاده شدند و پس از تصرف شهر
و نواحی اطراف آن، شروع به پیشروی در نواحی داخلی آناتولی کردند (لویس، ظهور...،
337) و چند شهر از جمله بورسه را به تصرف درآوردند (حتى، همانجا). «جمعیت دفاع از
حقوق مردم» که چند ماه پس از امضای قرارداد متارکه شکل گرفته بود، با جذب نیروهای
مردمی به مقابلۀ نظامی با نیروهای خارجی پرداخت (کارپت، 527). در سامسون نیز جمعیت
«رد الحاق» شکل گرفت. به جز آن، جمعیتهای دیگری برای جلوگیری از استیلای بیگانگان و
یا تشکیل حکومتهای یونانی و ارمنی در غرب و شرق آناتولی تشکیل شد که از آن میان
میتوان به «شورای اسلامی قارص»، «جمعیت دفاع حقوق عثمانیه» در ازمیر، و جمعیتهای
دیگری در تراکیه، ادرنه، بهویژه در طرابوزان اشاره کرد (/382(2)IA, XII).
با ورود خارجیها به سرزمین و مناطق مختلف قلمرو عثمانی گرایشهای ملیگرایی در میان
ترکان هرچه بیشتر قوت گرفت (یاقی، 190)؛ چنانکه گروههای نظامی و غیرنظامی متعددی
در استانبول و دیگر نقاط پدید آمدند. در ژانویۀ 1919، ولایات آناتولی جنوب شرقی
برای دفاع و مقابله با فرانسویها اقدام به تشکیل جبهههای ملی نمودند. این جمعیتها
از یکسو برای حفظ حقوق ترکها به تبلیغات همهجانبه دست زدند، و از دیگر سو نیز
داوطلبانه به جمعآوری اسلحه و هرگونه آلات و ابزار لازم برای مقابله و جنگ
پرداختند. بدین ترتیب این نیروهای آماده برای جنگ، قوای ملی (قوای ملیّه) نام گرفت
(میدان لاروس، همانجا). جمعیتهای دفاع از حقوق مردم در واقع تشکیلاتی منطقهای
بهشمار میآمدند و هریک از آنها به دفاع از منطقۀ خود میپرداختند و فاقد
برنامهای مشترک و سازماندهی لازم بودند. این جمعیتها هیچگونه پیوندی نیز با
یکدیگر نداشتند و برای رفع این معضل نیاز به وجود یک مدیریت واحد بود؛ رهبری این
مدیریت واحد را مصطفى کمال پاشا بر عهده گرفت که بعدها او را آتاتورک (پدر ترکها)
لقب دادند.
مصطفى کمال از افسرانی بود که طی جنگ جهانی اول در جبهههای مختلف رشادتهای لازم را
نشان داده بود. «ترکیه برای ترکها» شعار نهضت جدیدی شد که مصطفى کمال به وجود آورد
و این شعار جای «عثمانیگری» و «پان اسلامیسم» را در ترکیه گرفت (حتی، 520). وی پس
از پایان چندین مأموریت نظامی در 13 نوامبر 1919 وارد استانبول شد (اوزکایا، 29) و
با دیدن اوضاع و احوال استانبول که در اشغال متفقین بود، پی برد که حکومت عثمانی
سابق دیگر وجود ندارد، ولی میتوان دولتی جدید را که منحصراً ترک باشد، پدید آورد و
سامان داد (لاموش، 390). مصطفى کمال پس از مدتی به عنوان بازرس لشکر نهم تعیین شد و
5 روز پس از ورود یونانیها به ازمیر در 19 مۀ 1919 وارد سامسون شد و رهبری جنگ بر
ضد نیروهای خارجی را بر عهده گرفت. مأموریت وی در سامسون، سامان بخشیدن به
نابسامانیهایی بود که میان ترکها و رومیهای (یونانیها) ساکن در آناتولی وجود داشت
(اوزکایا، 30). مصطفى کمال خارج از وظیفه و مأموریت خود، برای تأمین و استحکام
نیروهای ملی به فعالیت پرداخت و برای تشدید هیجانات مردم در برابر اشغال ازمیر،
فرمان داد تظاهراتی برگذار شود. وی نوشتههایی برای فرماندهان سپاه مستقر در
آناتولی و تراکیه فرستاد و از آنان لزوم همکاری همهجانبه را خواستار شد. از طرف
دیگر در نامهای محرمانه خطاب به فرماندهان تحت امر خود بر ضرورت تدارک یک نیروی
چریکی مردمی تا زمانی که برای دفاع از کشور هنوز ارتشی منظم تدارک دیده نشده است،
تأکید کرد (شاو، II/343).
فعالیتهای مصطفى کمال سبب نگرانی متفقین گردید که بر دربار عثمانی سلطۀ کامل
داشتند. آنان سلطان را وادار کردند تا مصطفى کمال را برکنار کند و به مأموران
آناتولی دستور دهد که از پذیرفتن فرمانهای وی سرباز زنند. مصطفى کمال خود به سادگی
از مقامش استعفا، و به عنوان یک یاغی در برابر دولت قد علم کرد؛ هرچند که در واقع
همکاری نزدیک وی با برخی از کارگزاران رسمی ادامه یافت. مصطفى کمال از لحظۀ ورودش
به سامسون به سرعت مشغول سازماندهی کادرهایی برای ایجاد یک ارتش ملی در آناتولی شد
تا زمینه را برای جنگی آزادیبخش فراهم کند. وی در ماه ژوئن همان سال محرمانه در
آماسیه با علی فؤاد جبهسوی فرمانده نیروهای مستقر در آنکارا، و حسین رئوف اوربای،
وزیر پیشین دریاداری، و کلنل رفعت بِلِه فرمانده چند واحد نظامی در سامسون ملاقات
کرد و تصمیمات اتخاذ شده با عنوان «پروتکل آماسیه» را برای ژنرال کاظم قرابکر
فرمانده ارتش پانزدهم مستقر در ارزروم ارسال داشت که مورد قبول وی نیز قرار گرفت
(لویس، 346-347؛ شاو، همانجا). این پروتکل کم و بیش به صورت نخستین فراخوان جنبش
ملی برضد اشغالگران خارجی تلقی شد. در این موافقتنامه آمده بود: میهن و استقلال
ملی در خطر است و حکومت استانبول نمیتواند وظایف خود را به جای آورد، در نتیجه
موجودیت ملت هیچ انگاشته میشود و تنها با تلاش و عزم ملی است که استقلال تحقق
خواهد یافت (همانجا). در این موافقتنامه تأکید شده بود کنگرهای ملی متشکل از
نمایندگان هر منطقه و ولایت در سیواس ــ که در آن موقع امنترین منطقه در آناتولی
بود ــ تشکیل گردد (لویس، 347- 348).
کنگرۀ سیواس در 23 ژوئیۀ 1919 به ریاست مصطفى کمال تشکیل شد و در 20 اوت،
اعلامیهای دایر بر تمامیت ارضی آناتولی و دعوت قوای ملی برای دفاع از آن تنظیم کرد
(بروکلمان، 439-440؛ شاو، II/344-346). در کنگرۀ ارزروم میثاق (پیمان) ملی به تصویب
رسید و نهضت مقاومت تحرک خاصی پیدا کرد. در این پیمان تصریح شده بود که استقلال ملی
و تمامیت ارضی باید حفظ شود، و اگر حکومت استانبول نتواند وظایف خود را به انجام
برساند، حکومتی که از طرف کنگرۀ ملی برگزیده خواهد شد، این مهم را بر عهده خواهد
گرفت. در این پیمان اطاعت نسبت به سلطان تصریح شده بود، و به جای نکوهش اعمال وی،
وزیران او نکوهش شده بودند (همانجاها؛ نیز نک : کارپت، 529)؛ همچنین از تثبیت
مرزهای ملی، مقاومت ملت در برابر هرگونه اشغال و اشغالگران و دفاع از حقوق مردم، و
تشکیل یک حکومت موقت نیز سخن رفته بود که در واقع تصمیماتی انقلابی بود (آلتوق،
46).
بدین ترتیب نهضت آزادی ملی با آنکه در آغاز تنها در برابر مهاجمان خارجی بود،
رفتهرفته به صورت انقلابی بر ضد قدرت داخلی درآمد. فکر بنیادین مصطفى کمال یعنی
سیادت ملی مفهومی تازه بود و نمیتوانست با سنتها و مصالح سلطنت سازگار باشد.
ناگزیر اختلاف میان این دو آشکار شد. در 4 سپتامبر 1919 کنگرۀ سیواس بار دیگر برپا
شد. در این کنگره نمایندگانی از سراسر کشور، از جمله نقطۀ دورافتادهای چون تراکیه
در این کنگره شرکت کردند. قطعنامۀ پذیرفته شده در ارزروم، در این کنگره به صورت یک
درخواست ملی مطرح شد و به نام جمعیت دفاع از حقوق و منافع ولایات آناتولی و روم
ایلی تغییر یافت و اعلام شد که این مصوبات در واقع خواست ملت دربارۀ امور داخلی و
خارجی است و برای «مقررات آتی» اتخاذ شده است (ایگدمیر، 113). اما حکومت استانبول
تصمیمات و اهداف کنگرۀ سیواس را نپذیرفت (اوزکایا، 44)؛ با این همه، هنوز نوعی
وفاداری به حکومت استانبول یعنی سلطان در میان ملیگرایان وجود داشت، اما در حال
متمرکز کردن نیروهای سیاسی و نظامی خود در جنبشی بودند که به گونهای اجتنابناپذیر
این قطع رابطه را محقق میساخت. در برابر مقاومت فزایندۀ ملی، صدراعظم، داماد
فریدپاشا، استعفا کرد و جای او را علیرضا پاشا گرفت (آلتوق، 52-53). در 20-22
اکتبر همان سال مذاکراتی در آماسیه صورت گرفت که در نهایت به دومین پروتکل آماسیه
انجامید. به موجب این پروتکل از حکومت خواسته شد که در اصل به همۀ مفاد کنگرۀ
ارزروم و سیواس گردن نهد و «جمعیت دفاع از حقوق و منافع ولایات آناتولی و روم ایلی»
را به رسمیت بشناسد، و نیز متعهد شود که جلسۀ بعدی مجلس مبعوثان در استانبول برگذار
نشود تا بدین طریق مجلس از سلطۀ بیگانگان رهایی یابد. از دیگر خواستههای
ملیگرایان، حفظ یکپارچگی میهن، ندادن هیچ امتیازی به غیرمسلمانان، نپذیرفتن
هیچگونه قیمومت و فرستادن نمایندگان مورد تأیید کمیتۀ نمایندگان ملت به کنفرانسهای
صلح که از سوی متفقین برگذار میشد، بود (شاو، II/346؛ لویس، 351).
در پی آن حکومت استانبول انتخابات مجلس را در استانبول برگذار کرد و با آنکه بیشتر
اعضای این مجلس از هواداران ملیگرایان بودند (کارپت، همانجا)، این انتخابات از سوی
گروههای ملیگرا نقض آشکار پروتکل آماسیه قلمداد شد. مصطفى کمال مرکز کمیتۀ انتخابی
خود را از ارزروم به آنکارا منتقل ساخت. سرانجام، مجلس استانبول که درواقع آخرین
مجلس عثمانی نیز بهشمار میرفت، اندک زمانی بعد به «میثاق ملی» بر اساس
اعلامیههای ارزروم و سیواس رأی داد، و بدین ترتیب تقاضاهای اساسی، یعنی تمامیت
ارضی و استقلال ملی را رسمیت بخشید (لویس، 351-352).
پیشروی یونانیان در آناتولی غربی، و فرانسویان در جنوب شرقی آناتولی، سبب بروز
جنگهای چریکی از سوی ملیگرایان گردید که موجب نگرانی و ترس انگلیسیها و فرانسویها
شد (میدان لاروس، همانجا). در این زمان حکومت استانبول اعلام کرد که با تشکیل مجلس
مبعوثان، دیگر نیازی به هیئت نمایندگان و نیز قوای ملی نمانده، و از آنان خواست که
پراکنده شوند. اما حوادث بعدی نشان داد که این درخواست تا چه حد بیجا و بیهوده
بوده است (/387(2)IA, XII)، زیرا متفقین در کنفرانس سان رمو که در 1920م تشکیل شده
بود، چنین تصمیم گرفتند که قیمومت سوریه و لبنان را به فرانسویها، و قیمومت عراق و
فلسطین را به انگلستان، و ولایات آیدین، در آناتولی و نیز تراکیۀ شرقی را به
یونانیها واگذار نمایند. در این زمان انگلیسیها نیز پس از اشغال استانبول، سلطان را
وادار به انحلال مجلس کردند، و عدهای از مردم و نیز نمایندگان هواخواه ملیگرایان
را دستگیر و به جزیرۀ مالت تبعید نمودند (شاو، III/332-348, 357-358؛ لویس، 352).
در این میان به خواست متفقین داماد فریدپاشا بار دیگر به صدراعظمی منصوب، و مأمور
تشکیل کابینه شد تا به سرکوب ملیگرایان بپردازد. وی نیز اعلام کرد که ملیون، یاغی
و دشمن سلطاناند، و حتى شیخالاسلام دُرّیزاده عبدالله افندی نیز ملیگرایان را
با فتوایی یاغی و حتى کافر خواند که قتلشان واجب مینمود (یاقی، 191). پس از آن نیز
در دادگاه ویژۀ حکومت نظامی که در استانبول تشکیل شده بود، غیاباً محکوم به مرگ
شدند (کارپت، همانجا). بدین ترتیب، زمینۀ جنگی تمام عیار داخلی فراهم آمد و اقدامات
شدیدی که حکومت استانبول برضد ملیگرایان، به کار بست، مرحلۀ جدید و مشخصی را در
جنگ استقلال ترکیه آغاز کرد. کمیتۀ انتخابی در آنکارا در آوریل 1920 نخستینبار
تشکیل جلسه داد و مصطفى کمال به ریاست مجلس برگزیده شد (شاو، II/349).
امضای قرارداد «سور» در اوت 1920 از طرف حکومت استانبول، سبب کاهش بیش از حد
محبوبیت سلطان گردید، و خشم مردم بر ضد سلطان و حکومت او فزونی یافت (یاقی،
همانجا). طبق این قرارداد مقرر شده بود که سرزمینهای عربنشین عثمانی از این
امپراتوری منتزع شود، ازمیر و برخی از اراضی ماورای آن استقلال داخلی یابد،
ارمنستان کشوری مستقل گردد و تراکیه به استثنای باریکهای از آن به یونان واگذار
شود و بسفر و داردانل تحت نظارت یک کمیسیون بینالمللی قرار گیرد. در ضمن، مفاد یکی
دیگر از قراردادهای متفقین، کلیکیه و کردستان جنوبی را به فرانسه، و آناتولی جنوبی
تا حوالی ازمیر را به ایتالیا به عنوان امتیاز واگذار میکرد (بروکلمان، 440-441).
یعنی آنچه برای ترکیه باقی میماند، نیز به مناطق نفوذ بیگانگان بدل میشد. علاوه
بر این به موجب قرارداد «سور» بغازها باید در ایام صلح و جنگ بر روی کشتیهای دیگر
کشورها باز میماند. اصول کاپیتولاسیون همچنان پابرجا مانده، امور اقتصادی، گمرک،
پلیس و مدارس تحت نظارت کمیسیون متفقین درمیآمد. ارتش به کلی ملغا و جای آن را
تشکیلات مختصر ژاندارمری میگرفت (پیرن، 1/36).
در عهدنامۀ سور مقرر شده بود که ایالات قارص، اردهان و ارزروم از ترکیه منتزع، و
بدینترتیب جمهوری مستقل ارمنستان تشکیل شود. مصطفى کمال در اوت 1920 مفاد عهدنامۀ
سور را رد و مردم را به جهاد عمومی در برابر آن دعوت کرد و دولت «نجات ملی» تشکیل
داد و در ماه سپتامبر همان سال ارتش مختصری را که در اختیار داشت، به نواحی
ارمنینشین گسیل کرد. سربازان ترک در آن نواحی دست به کشتار زدند تا آنکه به موجب
قرارداد «گومرو» ایالات شرقی، یعنی قارص، اردهان و... به ترکها اعاده شد (همانجا).
در این میان ارتش یونان با حمایت کامل انگلستان از ازمیر به داخل آناتولی سرازیر شد
و نیروهای ملی ترک را پیدرپی مجبور به عقبنشینی کرد. در نقاط دیگر ملیون، بر اثر
انقلابات محلی که ظاهراً به تحریک طرفداران سلطان که ملیون را کافر اعلام کرده بود،
به ستوه آمدند (رابینسن، 75).
پیشرفت یونانیها در آناتولی همچنان ادامه داشت تا اینکه در ناحیۀ ساکاریا (زکریا)
با نیروهای ملی ترک برخورد کردند که به پیروزی ترکها انجامید. پس از آن ملیگرایان
به عنوان عاملی قدرتمند از سوی مراجع بینالمللی و برخی دولتها به رسمیت شناخته
شدند (لویس، 355). یونانیها پس از شکست ساکاریا به ازمیر بازپس نشستند و سرانجام یک
سال بعد در 9 سپتامبر 1922 با کشتیهای متفقین از آنجا رانده شدند (رابینسن، 76).
ملیون در جبهۀ جنوب شرقی از پیشروی فرانسویان نیز جلوگیری کردند که سرانجام با
پیمانی در اکتبر 1921 مرز جنوبی نیز مشخص شد که از مرز تعیین شده در معاهدۀ سور
برای ترکها بسیار مساعدتر بود و بجز آن تخلیۀ کلیکیه را از نیروهای فرانسوی تضمین
میکرد (لویس، 355-356). پس از آن فرانسویان نیز همانند روسها علناً مهمات فراوانی
به ترکها رساندند، و با وجود مخالفت لندن، حکومت کمال پاشا را به صورت «دوفاکتو»
شناختند (پیرن، 1/40). در این موقع بود که بر اثر مقاومتهای ملیون در چند جبهه،
لنین اعلام داشت که انقلاب ترکیه «یک انقلاب واقعی و شایستۀ حمایت است» (رابینسن،
77).
مصطفى کمال در این زمان آمادۀ ادامۀ مبارزه در قسمت اروپایی ترکیه و بیرون راندن
یونانیها از تراکیۀ شرقی بود. از اینرو مجبور به عبور از تنگۀ داردانل بود که هنوز
تحت اشغال قوای متفقین قرار داشت. هرچند یگانهای نظامی فرانسوی و ایتالیایی عقب
نشستند، ولی انگلیسیها همچنان در آنجا باقی ماندند. مدتها انتظار برخورد میان
انگلیسیها و ترکها می رفت (لویس، 356)؛ سرانجام متفقین قراردادی با ملیون ترک در
مودنیا امضا و بر اساس آن آناتولی، تراکیۀ شرقی تا رودخانۀ ماریتزا (مریچ)،
استانبول و تنگههای بسفر و داردانل را تخلیه کردند (رابینسن، همانجا).
از متارکۀ مندرس تا پیش از معاهدۀ لوزان در 1302ش/ 1923م دو واقعۀ بزرگ در انقلاب
ترکها روی داد: یکی تثبیت مرزهای ملی و رانده شدن نیروهای متفقین از آناتولی، و
دیگری تأسیس مجلس کبیر ملی. این در حالی بود که حکومت سلطنتی هنوز در استانبول برجا
بود. حکومت استانبول نه تنها از جنگهای نیروهای ملیگرا با متفقین پشتیبانی
نمیکرد، بلکه با دشمنان آنان نیز همکاری داشت. از اینرو اعتبار خود را نزد مردم
از دست داد. از طرف دیگر اندیشههای سلطان با ساختار دولت جدید ترکها با مرکزیت
آنکارا یکسان نبود. بنابراین سقوط سلطنت برای ملیگرایان به یک ضرورت تاریخی بدل
شده بود (میدان لاروس، VII/370).
پس از معاهدۀ مودنیا، متفقین دولت آنکارا را به عنوان دولت مشروع ترکیه به رسمیت
شناختند؛ ولی از حکومت استانبول نیز در عین حال برای شرکت در کنفرانس صلح لوزان
دعوت کردند و این امر درگیری نهایی آنکارا و استانبول را تسریع کرد. یعنی در واقع
متفقین میخواستند به سلطان فرصت دیگری داده شود تا قدرت و حیثیت از دست رفتۀ خود
را در برابر ملیون تجددخواه که در آنکارا قدرت را در دست گرفته بودند، دوباره
بازیابد (کارپت، 532-533). اما مجلس کبیر ملی در 8 مارس 1920 در آنکارا اعلام داشت
که قدرت سلطان به پایان رسیده، و اینک قدرت از آن ملت است و این مجلس به نمایندگی
از جانب ملت، یگانه کانون تصمیمگیری در همۀ امور داخلی و خارجی است (آلتوق، 174).
از اینرو، مجلس کبیر ملی قانون جدیدی را به تصویب رساند که بنابر آن سلطنت از
خلافت تفکیک و خلافت لغو شد (همانجا) و مقام خلیفه به یک مقام برجستۀ مذهبی تنزل
یافت که مجلس کبیر ملی به اختیار خود وی را انتخاب میکرد. با این قانون حکومت
استانبول مبانی مذهبی و شرعی خود را از دست داد و از تمامی طبقۀ حاکمۀ عثمانی که
مقام و درجۀ آنان را سلطان تعیین میکرد، خلع ید شد و روزنامۀ رسمی عثمانی با عنوان
تقویم وقایع آخرین شمارۀ خود را منتشر کرد و بدین ترتیب حکومت عثمانی به سادگی
برچیده شد (شاو، II/365)، و حکومت 623 سالۀ امپراتوری عثمانی پایان یافت.
به پیشنهاد مصطفى کمال، شیخالاسلام فتوایی مبنی بر اینکه امام مسلمین (خلیفه) عاجز
از دفاع از حقوق مسلمانان بوده و با بیگانگان برضد منافع آنان همکاری کرده، او را
از مقام خود خلع کرد (آلتوق، 175-176). در حالی که صدراعظم توفیق پاشا اعلام داشته
بود که سلطان به هیچوجه قصد کنارهگیری از سلطنت و ترک کشور را ندارد (یشکه، 249).
بدین ترتیب آخرین صفحات تاریخ عثمانی ورق خورد و سلطان وحیدالدین (محمد پنجم) با
پسرش و چند تن از درباریان با یک ناوشکن بریتانیایی از استانبول گریخت. سلطان را با
این ادعا که جانش در خطر است، ابتدا به جزیرۀ مالت و سپس به تبعیدگاه دائمیاش در
سان رمو بردند؛ و روز بعد مجلس کبیر وحیدالدین را رسماً از مقام خلافت عزل کرد و
رأی به انحلال دستگاه سلطنت داد، اما یکی از شاهزادگان عثمانی به نام عبدالمجید
(دوم) را به عنوان خلیفۀ جدید معرفی نمود. مصطفى کمال با پذیرش ابقای دستگاه خلافت
امیدوار بود که بتواند مخالفان مذهبی خود را نسبت به تغییرات سیاسی جدید خلع سلاح
کند و به استبداد شخصی سلطان نیز خاتمه دهد (شاو، همانجا). بدین ترتیب فقط نمایندۀ
حکومت آنکارا در کنفرانس و معاهدۀ صلح لوزان شرکت کرد. در این کنفرانس دربارۀ
تمامیت ارضی ترکیه ــ چنانکه در «میثاق ملـی» مشخص شده بود ــ به استثنای مسئلۀ
موصل، بهرغم آنکه ساکنان موصل بیشتر کرد و ترک بودند، توافق شد و بریتانیا نظارت
بر منطقۀ موصل را برای دسترسی به ذخایر نفتی این منطقه به بهانۀ قیمومت بر عراق
برای خود حفظ کرد. اگرچه تعیین تکلیف نهایی به مذاکرات مستقیم میان جناحهای درگیر
موکول شده بود، سرانجام جامعۀ ملل مالکیت دائمی آن را به عراق وا گذارد. برخلاف
معاهدۀ سور در کنفرانس لوزان از ارمنستان و کردستان ذکری به میان نیامد، و مناطق
مورد بحث به عنوان مناطق خودمختار به ترکیه واگذار شد و در برابر آن ترکیه از تمام
ادعاهای خود نسبت به سرزمینهای غیرترکنشین صرفنظر کرد؛ اما اصرار داشت که کلیۀ
حقوق برونمرزی خارجیها لغو شود و غرامتی نیز پرداخت نشود و متعهد شد که تنگهها
باز، اما مستحکم نگردد (همو، II/365-367). کنفرانس لوزان با یک سلسله تحولات سیاسی
مواجه شد. در اواخر سال 1923م تصمیماتی اساسی اتخاذ گردید. از جملۀ این تصمیمات،
تصویب پیمان لوزان و اعلام شهر آنکارا به عنوان پایتخت جدید ترکیه بود که با اکثریت
آرا پذیرفته شد (اوزکایا، 178-179).
در 7 آبان 1302ش/29 اکتبر 1923م مجلس کبیر ملی ترکیه، نظام سیاسی کشور را جمهوری
اعلام کرد و مصطفى کمال بهعنوان نخستین رئیس جمهور و عصمت اینونو، به عنوان
نخستین نخستوزیر جمهوری ترکیه برگزیده شدند (کارپت، 533). در 3 مارس 1924 مجلس
کبیر ملی ترکیه مقام خلافت را به سبب عدم سازگاری با روح نظام جمهوری از ساختار
سیاسی ترکیه حذف کرد و بدین ترتیب ترکیه آخرین رابطۀ خود را با سنن سیاسی گذشته قطع
نمود و به موجب قانونی که از مجلس گذشت، خلیفه و کلیۀ اعضای خاندان سلطنتی عثمانی
از ترکیه اخراج و تبعید شدند (لنچافسکی، 124).
قانون اساسی جدید ترکیه در 20 آوریل 1924 به تصویب مجلس ملی کبیر رسید. این قانون
به استثنای چند مورد، اقتباس از قانون اساسی دول اروپایی بود، و به موجب آن ترکیه
دارای قوۀ مقننه و مجریه گردید، و قوۀ مجریه از طرف مجلس به رئیسجمهور و هیئت
وزیران که در برابر مجلس مسئول بودند، واگذار شد. رئیس جمهور از طرف مجلس برای مدت
4 سال انتخاب، و مدت نمایندگی مجلس نیز 4 سال تعیین گردید. نخستوزیر توسط رئیس
جمهور تعیین میشد و کابینه برای کسب رأی اعتماد میبایست به مجلس معرفی گردد
(آلتوق، 176-177). در فصل پنجم این قانون اساسی که مربوط به «حقوق عمومی اتباع ترک»
است، به مردم آزادی و امتیازاتی داده شد که در اروپا معمول است که اهم آن «آزادی
شخصی، لغو امتیازات فردی و اجتماعی، آزادی مذهب، اندیشه، بیان، قلم، حق کار، مالکیت
و شرکت، و منع بازداشت خودسرانۀ مردم، منع شکنجه و بیگاری، مصونیت مسکن و مراسلات،
آموزش اجباری و رایگان ابتدایی و لغو امتیازات مذهبی و نژادی» بود (لنچافسکی،
همانجا).
جمهوری نوپای ترکیه پس از انحلال خلافت، وزارت اوقاف و شریعت را نیز منحل کرد.
مدارس دینی تعطیل شد، و امور آموزشی را به وزارت آموزش ملی واگذار نمود. آموزش و
پرورش یکسان و هماهنگ شد (ابوالقاسمی، 123-125) و در پی آن نهاد شیخالاسلامی نیز
تعطیل، و تمام محاکم شرع منحل و علمای دینی نیز بازنشسته شدند، با اینهمه، در مادۀ
دوم نخستین قانون اساسی جمهوری ترکیه دین رسمی در آن کشور اسلام اعلام شد (همو،
17).
هرچند جمهوری نوبنیاد ترکیه مدعی بود که همهچیز از آن ملت است و ادعای حکومتی بر
مبنای دموکراسی میکرد، ولی بهطور آشکار همۀ تشکیلات، تحت نظر حزب جمهوری خلق به
ریاست مصطفى کمال بود که در 1923م تشکیل داده بود. ساختار دولت منعکسکنندۀ زمینۀ
انقلابی آن بود. از اینرو، واکنش در برابر گروه قدرت در حزب جمهوری خلق، در 1924م
به صورت حزب جمهوری ترقیخواه تجلی کرد که دستیاران سابق مصطفى کمال آن را تأسیس
کردند. هدف ظاهری این حزب جدید مخالفت با تجمع قدرت در دست یک عده و پیشبرد
دموکراسی و آزادی بود، اما در باطن هدف آنان احیای دستگاه خلافت بود (کارپت،
534-536).
به موجب تصمیمات هیئت دولت در 31 شهریور 1304ش/22 سپتامبر 1925م، تکیهها، خانقاهها
و زاویهها تعطیل و مقرراتی برای تغییر لباس روحانیان اعلام شد (آلتوق، 236). سیاست
جدایی دین از حکومت و بستن خانقاهها و تکیهها سبب بروز ناخرسندیهایی شد که
شورشهایی به دنبال داشت. یکی از آنها شورش شیخ سعید پیران بود (1925م). شیخ سعید
فردی مسلمان و فرزند یکی از رؤسای موروثی نقشبندی بود. در این جنبش، روشنفکران،
آزادیخواهان و افسران کرد، رؤسای عشایر، طوایف و طبقات مردم شرکت داشتند (انتصار،
قومیتگرایی...، 61، ملیگرایی...، 22-25؛ قزار، 42). هدف این شورش، رهایی قوم کرد
از فشار ترکها، فراهم آوردن فرصت آزادی برای آنان برای بهبود وضع خود با تکیه بر
حمایتهای بریتانیا بود. ولی بریتانیاییها قصد نداشتند حمایتی همهجانبه از جنبش
بالقوه تجزیهطلب کرد به عمل آورند و چنین نیز نکردند. از اینرو، شورش به شدت
سرکوب شد، و شیخ سعید پیران و چند تن از یاران نزدیکش دستگیر و اعدام شدند
(انتصار، قومیتگرایی، 62).
البته موج سرکوب، ترکان مخالف را نیز در بر گرفت و تلفات سنگینی بر آنان وارد آورد.
در اثنای شورش کردها، قانونی با عنوان «تقریر سکون» (برقراری نظم) وضع شد که
به موجب آن قوۀ مجریه اختیار تام داشت تا در فعالیت هر سازمان، نهضت و نشریهای که
خطری از آن متوجه ثبات مملکت و نظم اجتماعی شود و یا واکنش و طغیانی را دامن زند،
بهطور رسمی جلوگیری کند (نزان، 51). دادگاههای استقلال که طی جنگهای رهاییبخش شکل
گرفته بود، دوباره به فعالیت پرداخت و حزب جمهوری ترقیخواه، همراه با دیگر انجمنها
و جمعیتها نظیر سازمان کارگزاران، منحل و تعطیل شد (همانجا) و مصطفى کمال با
استفاده از این اختیارات به معرفی کردن مؤسسات و سازمانهای اجتماعی ادامه داد. در
25 نوامبر 1925 با به تصویب رساندن قانونی استفاده از کلاه فس، فینه و عمامه و دیگر
کلاههای سنتی ممنوع شد. زنان نیز به ترک حجاب و پوشاکهای سنتی و مشارکت در زندگی
اجتماعی و حضور در اماکن عمومی تشویق شدند. حق استفاده از پوشش روحانیان، برای مردم
عادی ممنوع گشت، علمای دینی نیز به موجب قانونی که در 1313ش/1934م به تصویب رسید،
بجز زمانی که میبایست مراسم دینی به عمل آورند، از استفاده از لباس روحانیان منع
گردیدند (اوزکایا، 180).
قانون مدنی ترکیه که پس از کشمکشهای بسیار تدوین شد و رونوشتی از قانون مدنی سویس
بود، با منع چندهمسری، شناختن حق طلاق برای زنان (در موارد معین)، دگرگونسازی نظام
ارث و برقراری ازدواج رسمی (عرفی)، سازمان خانواده را در ترکیه دگرگون کرد. در
1934م زنان از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در نهادهای گوناگون ازجمله مجلس کبیر
ملی بهرهمند شدند (انتخابی، 18). در 1935م، نمایندگان زن برای پارلمان ترکیه
انتخاب شدند و این تحولات دو نگرش و اصول حقوقی، اساس و مبنای مشارکت روزافزون زنان
در حیات عمومی ترکیه بوده است (لاپیدوس، 2/84). در 1926م مجلس ترکیه تقویم اروپایی
را جایگزین تقویم هجری قمری ساخت و چندی پس از آن، یکشنبه روز تعطیل رسمی در ترکیه
اعلام شد (انتخابی، همانجا).
از دیگر از اقدامات جمهوری ترکیه، تجدید نظر در امر آموزش و پرورش بود. تمام امور
مربوط به آموزش و پرورش وابسته به وزارت آموزش ملی شد. در کنار این اقدامات استفاده
از الفبای عربی ممنوع، و الفبای ترکی جدید با استفاده از الفبای لاتین از 1928م
رایج شد و اقداماتی برای از میان برداشتن مفاهیم و حروف عربی از خط و زبان ترکی
صورت گرفت (میدان لاروس، XII/371). در همان سال اشاره به نام اسلام از قانون اساسی
حذف گردید. با اینهمه، در فرصتهای مناسب، مطبوعات و عامۀ مردم در برابر
اسلامزدایی دولت واکنش نشان دادند. چنان مینمود که ترکیه دولتی عرفی دارد که بر
جامعهای کاملاً وفادار به اسلام حکومت میکند (کارپت، 535). با اینکه تغییر خط،
کلیۀ میراث فرهنگی یک ملت را دگرگون میکند، اما مصطفى کمال احساس میکرد که فواید
آن از زیانهایش بیشتر است. نخست آنکه تمایلات ملیگرایانه موافق ایجاد یک خط مشخص
ترکی بود، از اینرو، این اقدام از جهاتی جنبۀ حیاتی داشت. دوم اینکه خط پیشین
دارای اهمیت دینی بود، و در نتیجه این اقدام بخشی از کوشش مستمری بود که برای
بیاهمیت ساختن مسائل دینی به کار میرفت. دیگر اینکه نظام رهبری میخواست جوانان
را از ادبیات موروثی که شدیداً جنبۀ دینی داشت، جدا کند (رابینسن، 87- 88).
برای ترویج اخلاق ملی و غیر دینی، تاریخ ملی نیز مورد توجه قرار گرفت، و دولت دستور
داد که در تاریخ ملی، نقشی که ترکها در تاریخ داشتهاند، آموزش داده شود. از طرف
دیگر برای پژوهشهای علمی در 1931م، «بنیاد تاریخ ترک» تأسیس گردید، و در طی همان
سال اذان به زبان ترکی خوانده شد و دستور ترجمۀ قرآن به زبان ترکی صادر گردید
(بروکلمان، 446-448). بدین ترتیب زبان عربی که از طریق دین و مسائل دینی وارد فرهنگ
ترک شده بود، جایگاه خود را در ترکیه از دست داد. با این اقدامات، بهویژه با تغییر
الفبای عربی به لاتین، میراث فرهنگی امپراتوری عثمانی برای نسلهایی که با خط جدید
درس میخواندند، غیرقابل دسترس شد (فیندلی، 331).
پس از ضعف و سقوط امپراتوری عثمانی، توجه به مسائل اقتصادی اهمیت ویژهای یافت.
امتیازات بسیاری که بهویژه برابر قانون کاپیتولاسیون به بیگانگان واگذار شده بود،
درآمد دولت را محدود کرده، و سبب مقروض شدن حکومت گشته بود. عدم تناسب با پیشرفت
تکنولوژی غرب و نداشتن دانش اقتصادی صاحبان ثروت و بیاعتنایی دولت نسبت به مسئلۀ
کارگران، و حیات مادی و فرسوده شدن نیروی کار به سبب «فلسفۀ قَدَری» و وابسته به
دین، همۀ اینها میراثی بود برای ترکیۀ جدید که میبایست با آنها به مقابله بپردازد.
هنگام طراحی و سازماندهی جنگهای استقلال، جایگاهی نیز برای استقلال اقتصادی در نظر
گرفته شده بود. جنگ استقلال نابسامانیهایی را که از امپراتوری عثمانی برجا مانده
بود، عمیقتر کرده، و منابع ثروت از طرف نیروهای استیلاگر به یغما رفته بود و به
علت مهاجرتهای شهروندان تولیدکننده، امور اقتصادی به حالت نابودی درآمده بود. دولت
جمهوری در این شرایط ناچار بود که فعالیتهای اقتصادی را تقریباً از صفر شروع کند.
اهمیت اقتصاد به عنوان اساس یک دولت نوین ــ که پیش از آن توسط «حزب اتحاد و ترقی»
پذیرفته شده بود ــ در نظام جمهوری نیز مورد تصویب قرار گرفت، و نشانۀ آن کنگرۀ
اقتصادی بود که در 1923م در ازمیر تشکیل شد (کارپت، 538-539). سیاست اقتصادی ترکیه
مبتنی بر نیل به خودکفایی بود. دولت نقش عمدهای برای رسیدن به اهداف خودکفایی ایفا
میکرد که مستلزم بردباری شهروندان بود. ترکیه در اتخاذ این رویه بیشتر از شوروی
سرمشق گرفت، با این تفاوت که تندرویها و تعصبات ناشی از اصول و عقاید را رها کرد و
طریقۀ اقتصاد با نقشه و برنامه را اتخاذ نمود (لنچافسکی، 130؛ شاو، II/390-397).
مصطفى کمال در نطق خود در کنگرۀ اقتصادی ازمیر اظهار داشت که حاکمیت ملی باید همراه
با حاکمیت اقتصادی باشد، و بدین ترتیب اظهار داشت که این حاکمیت باید توسط حکومت
تأمین شود (میدان لاروس، همانجا). ترکیه در فاصلۀ دو جنگ جهانی یک برنامۀ 4 ساله
برای کشاورزی و یک برنامۀ 5 ساله برای صنایع و نیز معادن، و برنامهای 10 ساله
برای احداث و مرمت راهها تنظیم و اجرا نمود. دولت ترکیه اجرای قسمتی از این
برنامهها را به مؤسسات و متخصصان دیگر کشورها مانند شوروی، آلمان، مجارستان،
آمریکا و انگلیس وا گذاشت. از جمله عواملی که در توسعۀ اقتصاد ترکیه کمک شایانی
نمود، تأسیس بانکهای دولتی بود. از جمله: «بانک مرکزی» که حق نشر اسکناس و نظارت بر
کلیۀ امور اقتصادی کشور را دارا بود؛ «سومر بانک» که تأسیسات صنعتی دولت را اداره
مینمود؛ «اتی بانک» که امور مالی معادن را اداره میکرد؛ «ایش بانک»؛ «بانک
بازرگانی» (کار و صنعت)؛ و «بانک کشاورزی» که بر کارهای کشت و زرع نظارت میکرد
(لنچافسکی، 130-131). با این همه، توسعۀ اقتصادی به علت عدم دانش و آگاهی، رشد
چندانی نیافت.
در 1934م نوآوری دیگری در جمهوری ترکیه دیده شد، و آن انتخاب اجباری نام خانوادگی
برای تمام مردم بود. مصطفى کمال که تا آن زمان به جای نام فامیل از القاب و عناوینی
نظیر پاشا و غازی استفاده میکرد، به تصمیم مجلس کبیر ملی عنوان و نام فامیل
«آتاتورک» یافت (اوزکایا، 194) و استفاده از عنوانهای رسمی رایج در امپراتوری
عثمانی مانند «بیگ»، «پاشا» و «افندی» منع شد و همۀ مقامها و درجات مربوط به این
عنوانها منسوخ گردید.
در این زمان آموزش عمومی به کلی از مذهب جدا و آموزش دروس دینی نیز ممنوع شد و
محدود به خانوادهها و روحانیانی گردید که به طور پراکنده و فردی، و بیشتر در
روستاهای کوچک زندگی میکردند. آموزش ابتدایی برای همۀ کودکان اجباری و رایگان شد
تا از این طریق امکان آموزش همگانی فراهم شود (شاو، II/386). ساختار اساسی آموزش
ابتدایی، متوسطه و دبیرستان به جای مانده از سدۀ 19م همچنان حفظ شد و در محتوا و
طول دورههای تحصیلی تغییراتی ایجاد شد تا سطوح پایینتر آموزشی به لحاظ کیفیت
تقویت شود.
پس از تعطیل مکتب خانهها و مجالس درس روحانیان و حذف دروس مذهبی از برنامههای
مدارس، آموزشگاهی با عنوان «پیشنمازان و وعاظ» تأسیس شد که اندکی بعد آن نیز به
تعطیلی کشانده شد. به مدارس اقلیتهای دینی و میسیونها نیز اطلاع داده شد که آنان
نیز تعالیم مذهبی را از برنامۀ دروس خود حذف کنند و همۀ علائم و نشانههای مذهبی را
از در و دیوارها بردارند و نیز از این مدارس خواسته شد که دروس زبان ترکی، تاریخ و
جغرافیا، تعلیمات مدنی ترکیه را که تدریس آنها به زبان ترکی در همۀ مدارس اجباری
بود، به برنامۀ درسی خود بیفزایند. مدارس اقلیتهای دینی و میسیونها نیز چون دیگر
مدارس ترکیه تحت نظارت دولت درآمد (ایگدمیر، 145-148).
در سطوح عالیتر نیز تشکیلات آموزشی جدیدی ایجاد شد. در نتیجه اصلاحات دورۀ تنظیمات
بر جای ماند، اما نوسازی گردید، و در این تلاشها بیشتر از کارشناسان و مربیان خارجی
کمک گرفته شد. دانشگاه عثمانی (دارالفنون) در 1933م به صورت دانشگاه استانبول تجدید
سازمان گردید. در طرحریزی و اجرای همۀ این اصلاحات، از استادان اروپایی بهره گرفته
شد و بیشتر استادان این دانشگاه نوپا اروپایی بودند (نقوی، 1/ 188). در 1936م
دانشکدۀ زبان، تاریخ و جغرافیا به عنوان هستۀ اصلی دانشگاه جدید افتتاح شد و بر
شمار مدارس حرفهای و تربیت معلم افزوده گردید. آکادمیهای فنی توسعه یافت و شمار
دانشکدهها و مدارس عالی فنی از 9 به 20 رسید. این ارقام بیانگر پیشرفتـی ــ اگر چه
نـه اساسـی ــ اما قابل توجه بود (شاو، II/387).
اصلاحات حکومت جمهوری که نه تنها بر آن بود ظاهر ترکان را تغییر دهد، بلکه درصدد
بود که ژرفترین گوشههای هشیار و ناهشیار ذهن آنان را نیز یک شبه و به زور دگرگون
سازد، طبیعتاً به مذاق همگان خوش نمیآمد و سبب بروز مخالفتها و شورشهایی شد. ستیز
با حکومت مرکزی در مرعش و ارزروم، نیز اعتراضات مردم به تغییر کلاه، چنان خشم دولت
را برانگیخت که چند نفر محکوم به مرگ شدند. در تظاهرات ضد دولتی در ازمیر در 1930م
دفتر حزب حاکم (جمهوری خلق) به آتش کشیده شد (انتخابی، 20). اما بیش از همۀ این
رویدادها، واقعۀ مِنه مِن بود که شکاف ژرف و گستردهای که مردم را از دولت جدا
میکرد، به روشنی عیان ساخت. در دسامبر 1930 در شهر کوچک منه من در نزدیکی ازمیر
محمد نامی دعوی مهدویت کرد و به همراه تنی چند از نخستین مریدانش آهنگ مسجد شهر
نمود. این شورش با رهبری وی و لوای سبز و صدای تکبیر صورت گرفت. هر چند این جریان
سرکوب گردید، ولی سبب بروز قیامهای دیگری شد (میدان لاروس، XII/372).
قیام دیگر در برابر جمهوری ترکیه، قیام احسان نوری پاشا از افسران سابق ارتش عثمانی
بود. این قیام که در 1929م در نواحی جنوبی کردستان ترکیه آغاز شد، به مناطق و نواحی
دیگری نظیر بتلیس، وان، آرارات و بوتان نیز سرایت کرد. این قیام نیز با همدستی
حکومت رضا شاه با جمهوری ترکیه توسط 45 هزار نظامی ترک سرکوب شد. شورش آرارات در
مناسبات ترکیه و ایران و برای مسئلۀ کردان نیز مبدأ تاریخی تازهای بود. این واقعه
به انعقاد موافقتنامۀ مرزی میان ایران و ترکیه انجامید که در 2 بهمن1311ش/22
ژانویۀ 1933 به امضا رسید که با اصلاحات اندکی که در 1937م در آن به عمل آمد، هنوز
همچنان به قوت خود باقی است (السن، 43؛ انتصار، ملیگرایی، 25-27). سومین قیام بزرگ
کردها در ترکیه، شورش سیدرضا در شهر دِرسیم بود که امروزه تونجلی نامیده میشود.
این قیام در 1937م شروع شد و تا پایان 1938م که ارتش ترکیه شورشیان را تار و مار
کرد، ادامه داشت (همو، قومیت گرایی، 64-65).
مصطفى کمال آتاتورک در 10 نوامبر 1938 فوت کرد. برخی بر این عقیدهاند که وی و
یارانش در پیشبرد خواستههای خود چندان موفق نبودهاند، زیرا ادارۀ مملکت از چنان
ساختاری تشکیل شده بود که در واقع مثلثی را تشکیل میداد که در امور اقتصادی و
سیاسی صاحب تجربهای نبودند. یک ضلع این مثلث را اشراف (بزرگ مالکان و تجار) تشکیل
میدادند و ضلع دوم را بوروکراتهایی که در جنگ استقلال شرکت کرده بودند، و ضلع سوم
را کسانی تشکیل میدادند که به طور کلی خارج از دایرۀ جنگ استقلال بودند و اعضای هر
کدام از این 3 ضلع، منافع خود را دنبال میکردند (جم، 298).
دربارۀ جانشینی آتاتورک هیچگونه اختلافنظری بروز نکرد. عصمت اینونو که بیش از هر
کس دیگر به مصطفى کمال نزدیک بود، جانشین او تعیین گردید. مجلس کبیر ملی ترکیه وی
را با اکثریت قاطع به ریاست جمهوری، و دو هفته بعد به ریاست دائمی حزب جمهوری خلق
برگزید (شاو، II/396).
رئیس جمهور جدید که فقط با یک رأی مخالف به این مقام برگزیده شده بود (IA,
XII(2)/401)، با دو بحران اساسی رو به رو شد: یکی جنگ جهانی دوم که کمتر از یک
سال پس از به قدرت رسیدن وی آغاز شد، و دیگری تقاضای فزاینده برای به کار بستن
اصلاحات لیبرالی که پس از جنگ مطرح شد.
دولت ترکیه در جنگ جهانی دوم اعلام بیطرفی کرد، زیرا به خوبی میدانست که درگیر
شدن در جنگ جهانی اول چگونه سبب انقراض امپراتوری عثمانی و از دست رفتن تمامیت ارضی
آن شده بود (فیندلی، 684). در اکتبر 1939 ترکیه قرارداد دو جانبهای را با بریتانیا
و فرانسه منعقد کرد که به موجب آن از ورود ترکیه به جنگ جلوگیری میکرد، مگر اینکه
منافع ترکیه مستقیماً به خطر میافتاد. هر چند آلمان سعی داشت ترکیه را وادار کند
که به دول محور بپیوندد، ولی ترکیه خود را از این کار برکنار نگاه داشت، تا اینکه
در 1943م، انگلستان ترکیه را برای اعلان جنگ به آلمان تحت فشار قرار داد. بدین
ترتیب بود که ترکیه از ارسال کالا به آلمان خودداری کرد. در 1944م نیز روابط سیاسی
خود را با آن کشور قطع نمود و سرانجام نیز طی همان سال به آلمان اعلان جنگ داد
(کارپت، 544-545). به این ترتیب سیاست ترکیه در طول جنگ هماهنگ با اندیشۀ همزیستی
مسالمتآمیز، حفظ استقلال و عدم تمایل به توسعۀ ارضی باقی ماند.
سالهای میان مرگ آتاتورک و پایان رژیم اینونو راه را برای نظام سیاسی جدیدی هموار
ساخت که توسعۀ اقتصادی، گروههایی از سوداگران، مدیران کارخانهها، زمینداران
روستایی، دهقانان موفق و نسل جدیدی از روشنفکران را که خواهان به رسمیت شناخته شدن
سیاسی بودند، به وجود آورد، و قوانین ترکیه پس از جنگ جهانی دوم از تسلط حکومت بر
نهادی اقتصادی و آموزش عالی کاست و امید به مشارکت سیاسی را افزایش داد.
ایالات متحدۀ آمریکا نیز که پس از جنگ جهانی دوم به حامی اصلی امنیت سیاسی و توسعۀ
اقتصادی ترکیه بدل شده بود، خواهان نظامی بود که کمتر اقتدارگرا و بیشتر دموکراتیک
باشد (لاپیدوس، 2/85). هر چند ترکیه در جنگ جهانی دوم درگیر نبود، اما وضعیت جنگی
در این کشور موجب ایجاد یک دهه رکود واقعی به ویژه در صنعت شد (بیومونت، 567).
قانون دفاع ملی که در زمان جنگ دوم جهانی به تصویب رسیده بود و دولت را صاحب قدرت
مطلق در اقتصاد کشور کرده بود، سبب فلج شدن بازار تجارت شد و برای رشد صنعتی، سیاست
خشنی در پیش گرفته شد؛ حتى در 1321ش/1942م دولت اینونو دستور داد از سرمایۀ مردم
برداشت نمایند (رابینسن، 123).
تورم زمان جنگ و کمیابی کالاهای اساسی برای طبقات پایینتر اجتماعی دشواریهای
فراوان ایجاد کرد. دولت که با مشکلات اقتصادی فراوان رو به رو شده بود، در 1942م
قانونی با عنوان عوارض دارایی وضع کرد. دولت این قانون را در واقع برای تأمین عدالت
اجتماعی و بقای ملی در مقابل کسانی که در جنگ به مال و مکنت رسیده بودند، از تصویب
گذراند؛ ولی در نهایت به زیان مردم تمام شد. این قانون که در آغاز به شدت پیگیری
میشد، سبب ورشکستگی پیشهوران و سوداگران کوچک گردید، و نیز به اعتبار کشور در
خارج خدشه وارد ساخت و اعتماد بخش خصوصی را از دولت سلب کرد و سبب فرار سرمایهها
به خارج شد که آسیبهای بسیاری به اقتصاد کشور وارد آورد. از این رو، در 1944م این
قانون لغو گردید (کارپت، 546-547).
بحران اقتصادی شدید در طول جنگ و پس از آن سبب شد که صفوفی مختلف از مردم خواهان
پایان دادن به مدیریت و سلطۀ سیاست تک حزبی شوند و انتظار آن را داشته باشند که یک
نظام و شیوۀ حکومت مدرن که رهآوردش رفاه باشد، به وجود آید. در آن زمان چنین
گرایشهایی رو به رشد نهاد و یک گروه 5 نفری از نمایندگان مجلس که در رأس آنان جلال
بایار قرار داشت، با توجه به گرایش مردم و عدم علاقه به نظام تک حزبی از حزب جمهوری
خلق جدا شدند و حزب دموکرات را در 7 ژانویۀ 1946 تأسیس کردند (میدان لاروس،
XII/372).
این حزب در انتخابات سراسری 1950م به پیروزی رسید و رهبر آن یعنی جلال بایار به
ریاست جمهوری برگزیده شد.
در 1952م ترکیه به سبب ترسی که از شوروی داشت، به پیمان ناتو (سازمان پیمان
آتلانتیک شمالی) پیوست، زیرا فشار شوروی بر ترکیه برای تجدید نظر در وضعیت نظارت
بر بغازها (بسفر و داردانل) شدت یافته بود. اما ترکیه با حمایت ایالات متحده و
بریتانیا در برابر آن پایداری کرد (هونتزینگر، 272) و در 1955م با امضای پیمان
بغداد وارد پیمان دفاع جمعی منطقهای شد (قاسمی، 141-142؛ «دائرةالمعارف...1»،
IV/446؛ نیز نک : ه د، بغداد، پیمان).
حزب دموکرات حتى پیش از آنکه قدرت را به دست گیرد، با تمام قدرت لغو قوانین ضد
دموکراتیک را ضرور میدانست. از نظر مردم نیز دموکراسی میتوانست به بحران اقتصادی
پایان دهد و اعتماد، امنیت و رفاه را نصیب کشور کند. هدف و شعار حزب دموکرات، الغای
قوانین ضد دموکراتیک و لائیک گرایی (لائیسم) بود که مسائل دینی را نادیده گرفته
بود، نیز از میان برداشتن اساس دولت گرایی (اتاتیسم) و نظارت بر فعالیتهای اقتصادی
سرمایهداران، از میان برداشتن مالکیتهای بزرگ، تأمین آزادی اندیشه و مطبوعات، از
دیگر اهداف و شعارهای این حزب بود (میدان لاروس، همانجا).
حزب دموکرات پیش از به قدرت رسیدن، شعار آزادی دین و وجدان و لزوم گنجاندن دوبارۀ
آموزشهای دینی را در برنامههای درسی دبستانها و دبیرستانها، به عنوان یکی از
مایههای اصلی کارزار سیاسی و انتخاباتی خود برگزید، و این امر سبب شد تا حکومت
اینونو برای رویارویی با عیبجوییهای مخالفان، امتیازهایی به اهل دین و طریقت بدهد.
سفر حج آزاد شد و از 1949م تعلیمات دینی به صورت اختیاری به برنامۀ
درسی دبستانها افزوده گشت و در همان سال دانشکدۀ الاهیات آنکارا تأسیس شد و در
آستانۀ انتخابات 1950م، دولت تصمیم گرفت که ممنوعیت فعالیت تکیهها و خانقاهها را
که در 1925م به تصویب رسیده بود، از میان بردارد و کارمرمت 20 تکیه را نیز بر عهده
گرفت (انتخابی، 23). اما به رغم همۀ این اقدامات که نوعی عقبنشینی چشمگیر بود،
حزب دموکرات پیروز شد و مسئولیت حکومت را عهدهدار شد (فیندلی، همانجا).
روی کارآمدن حزب دموکرات چرخشی کامل در مناسبات دین و دولت در ترکیه پدید آورد و
دورۀ جمهوری اول ترکیه به پایان رسید. یکی از نخستین تصمیمات حکومت حزب دموکرات در
1950م لغو ممنوعیت خواندن اذان و نماز به زبان عربی بود. اندکی بعد پخش برنامههای
دینی از رادیو ترکیه آغاز شد. نخستین بار از رادیو نوای قرآن به گوش رسید. عدنان
مندرس، نخست وزیر جدید، ضمن دلبستگی صمیمانه به برقراری آزادیهای دینی، بر آن بود
که اسلام سلاح نیرومندی برای مبارزه با گرایشهای چپ (کمونیسم) است، و باید به یاری
اسلام، از اشاعۀ مارکسیسم در میان جوانان جلوگیری کرد (شاو، II/409).
با توجه به اختلاف میان شعارها و اندیشههای حزب جمهوری خلق و حزب دموکرات میتوان
گفت که حزب دموکرات برای دستیابی به قدرت سیاسی، تکیه بر طبقات پایین اجتماعی داشت
و در واقع ائتلافی از بازرگانان کوچک، زمینداران و وابستگان روستایی هوادار آنها و
دهقانان متوسط بود و شعارهای لیبرالیستی را اساس فعالیتهای خود قرار داده بود، در
حالیکه اساس حزب جمهوری خلق را روشنفکران آرمانگرا، دیوانسالاران و محافل
ثروتمندی که دستاندر کار معاملات دولتی بودند، تشکیل میداد و تأکید این حزب بر
اتاتیسم (دولتگرایی) بود (کارپت، 548؛ رابینسن، 146). با این همه، اصطلاحات
«لیبرالیسم و اتاتیسم» چندان وجه مشترکی با معانی و مفاهیم رایج در غرب نداشتند، و
این دو حزب نمایندۀ جریانهای اصلی فکریی بودند که از شرایط خاص ترکیه و جهان اسلام
ناشی شده بود، و در حقیقت هر دو حزب از این شعارها برای منافع و حفظ موقعیت خود
استفاده میکردند. با این حال، حزب دموکرات تا 1960م یعنی به مدت 10 سال قدرت را در
دست داشت. این حزب در زمان حاکمیت خود نشان داد که تحمل انتقادهای مخالفان خود را
ندارد و در واقع عملکرد آن با دموکراسی سازگاری نداشت. مخالفتها با عملکرد این حزب
حتى به اعضای آن هم سرایت کرد و در 1334ش/1955م به درون حزب نیز کشیده شد، و برخی
از نمایندگان حزب دموکرات در مجلس از این حزب جدا شدند و حزب جدیدی با نام «حریت»
تأسیس کردند (قاسمی، 160؛ شاو، II/411-412؛ نیز نک : میدان لاروس، همانجا).
تأسیس حزب حریت که مانند حزب دموکرات از بطن حزب جمهوری خلق زاده شده بود، خود
بیانگر اختلاف نظرها در ادارۀ امور کشور بود. در دورۀ زمامداری حزب دموکرات به
سیاست اقتصاد آزاد توجه بیشتری شد. بخش خصوصی و سرمایهگذاریهای خارجی مورد تشویق
قرار گرفت و سیاست خارجی این روند را تقویت کرد. ترکیه با مشارکت در جنگ کره و
پیوستن به ناتو بر سمتگیری خود در هواداری از غرب صحه گذاشت و گرایش سوسیالیستی را
که برخی از کشورهای عربی در سالهای حاکمیت ناصر از سر گذراندند، تجربه نکرد
(فیندلی، 684-685) و تحول اقتصادی کشور از حالت بسته و محدود به سمت اقتصاد توسعه
یافته حرکت نمود. با این همه، اینگونه استراتژیهای برنامهریزی نشده، منجر به
بحران مالی بزرگی شد و موجبات افزایش تورم، کاهش ارزش پول رایج، کسری بودجه و
بدهیهای خارج را فراهم آورد (قاسمی، 142؛ رابینسن، 146-161).
دولت دموکرات در واقع با 3 مشکل اساسی اقتصادی، مذهبی و سیاسی رو به رو بود.
سرانجام نیز بر اثر این مشکلات، حکومت و حزب دموکرات در تنگنا قرار گرفت. این
مشکلات خصومت شدیدی را میان حکومت و حزب جمهوری خلق ــ که در ایـن زمـان در جبهـۀ
مخالف قرار گرفته بـود ــ برانگیخت و سرانجام آن را به سوی همان استبدادی که
درگذشته به شدت از آن انتقاد میکرد، سوق داد (شاو، II/405-406). هر چند در اوایل
دورۀ زمامداری دموکراتها نشانههایی از رشد اقتصادی به چشم میخورد، ولی بر اثر سوء
سیاستها این رشد متوقف شد و بدهیهای خارجی افزایش قابل ملاحظهای یافت.
این بحرانها که پس از انتخابات 1957م شدت بیشتری یافته بود، سرانجام واکنش بخشی از
ارتش ترکیه را در 1960م برانگیخت و در 27 مۀ همان سال فرماندهان ارشد نیروهای مسلح
با تشکیل کمیتهای با عنوان «کمیتۀ وحدت ملی» برای خاتمه دادن به مجادلات سیاسی و
سیاستهای غلط که جامعه را به دو بخش تقسیم کرده بود، دست به کودتا زد و قدرت را به
دست گرفت. حزب دموکرات همراه با مجلس منحل شد (اوزدمیر، 194-195) و عدنان مندرس،
نخست وزیر و چند تن از وزیران و وابستگان به حزب دموکرات و نیز رئیس مجلس اعدام
شدند (همو، 198-199). فعالیت احزاب سیاسی متوقف گردید و ادارۀ کشور به «کمیتۀ وحدت
ملی» واگذار شد که در رأس آن ارتشبد جمال گورسل قرار داشت. وی دولتی تشکیل داد که
افراد کابینۀ آن هیچگونه ارتباطی با احزاب سیاسی نداشتند (میدان لاروس، XII/372).
عاملان کودتای 27 مۀ 1960 از میـان نظـامیـان و بـوروکـراتهـای هـوادار سیـاستهـای
آتاتورک بودند که به این ترتیب انتقام خود را از حزب دموکرات گرفتند. کمیتۀ وحدت
ملی که با عضویت عاملان اصلی کودتا تشکیل شد، یک سال و نیم حکومت کرد و سپس در پی
انتخابات 1340ش/1961م اجازه داد که یک دولت غیرنظامی ادارۀ کشور را به دست گیرد
(نزان، 78).
در 1961م قانون اساسی جدیدی در مجلس مؤسسان به تصویب رسید که متضمن آزادیهای بیشتری
نسبت به قانون اساسی گذشته بود و ساختار نظام سیاسی ترکیه را دگرگون ساخت. این نظام
جدید مبتنی بر تقسیم قدرت بود و اهرمهای بازدارندۀ متعادل کننده از ایجاد حکومت
مطلقه جلوگیری میکرد. در این قانون اساسی نقش قوۀ قضائیه تقویت شد، مجلس
قانونگذاری دومی (مجلس سنا) به عنوان ناظر بر مصوبات مجلس کبیر ملی به وجود آمد،
قدرت ریاست جمهوری افزایش یافت و بسیاری موارد آزادی تضمین شد، به دانشگاهها و
رسانههای همگانی آزادی عمل و خودمختاری، و به اتحادیههای کارگری حق اعتصاب اعطا
کرد (شاو، II/416-417؛ فیندلی، 686-687).
با توجه به ساختار حکومتی که در قانون اساسی 1961م پیشبینی شده بود، همۀ گروههای
سیاسی مجبور بودند در چارچوب احزاب سیاسی فعالیت کنند. قانون اساسی جدید که دارای
صبغهای دموکراتیک بود، پس از تصویب از سوی مجلس، در یک همهپرسی که اولین بار در
ترکیه صورت گرفت، با شرکت اکثریت مردم مورد تأیید و قبول واقع شد و به اجرا درآمد
(میدان لاروس، XII/373).
در این برهه از تاریخ ترکیه، چندین حزب سیاسی برای جلب آراء هواداران حزب منحلۀ
دموکرات ظهور کرد که «حزب ترکیۀ جدید» در 1961م به کوشش شماری از اعضای حزب حریت
که در 1957م از حزب دموکرات جدا شده بودند، تأسیس شد (شاو، II/421-422). یکی دیگر
از احزاب سیاسی که در این دوره سر برآورد، «حزب ملی دهقانان جمهوریخواه» بود که از
«حزب ترکیۀ جدید» قدری محافظهکارتر مینمود. «حزب ملت» از دیگر احزاب این دوره بود
که در 1962م تأسیس شد و بر فعالیت اقتصادی و برنامهریزی دولتی تأکید داشت. با این
همه، بیشتر آراء حزب دموکرات نصیب «حزب عدالت» شد که در 1961م شکل گرفته بود (همو،
II/422-425). حزب دیگری نیز که طی دهۀ 1960 م شکل گرفت، «حزب کارگران ترکیه» بود.
این حزب در 1961م به کوشش شماری از رهبران اتحادیههای کارگری استانبول به رهبری
محمدعلی آیبار تشکیل شد. این حزب در اوایل تأسیس فقط به ظاهر حزب کارگری به شمار
میرفت. اعضای آن را بیشتر روشنفکران وابسته به بورژوازی لیبرال، و حتى اشرافی
تشکیل میداد که در خارج از کشور تحصیلکرده بودند. هر چند با زبان خارجی آشنایی
داشتند، ولی بیشتر آنان درک روشنی از سوسیالیسم نداشتند و صرفاً برای ابراز مخالفت
با دولت در این حزب گرد آمده بودند (نزان، 86؛ انصاری، 96-97).
قانون اساسی جدید به دانشگاهها، ریاست جمهوری و احزابی که دارای نماینده در پارلمان
بودند، حق میداد که دادگاه قانون اساسی را به داوری دربارۀ مطابقت هر قانون، اعم
از قدیم و جدید با قانون اساسی، فرا خواند (نزان، 86-87). پس از کودتای 1960م گمان
میرفت که نظامیان سیاستهای دینپرورانۀ حزب دموکرات را کنار بگذارند و روشهای
سختگیرانۀ گذشته را پیش گیرند، اما رهبران جدید راه و روش آشتیجویانه در پیش
گرفتند (انتخابی، 24).
در دهۀ 1960م حزب عدالت به رهبری سلیمان دمیرل راه و روش حزب دموکرات را در دفاع از
اسلام پیش گرفت. حتى حزب جمهوری خلق نیز پس از انتخابات 1965م کوشید تا دین ستیزی
گذشته را از یادها بزداید و پس از بحث و جدلهای درونی بسیار، شماری از رهبران آن
اسلام را یکی از بنیادهای اساسی جامعه و فرهنگ ترکیه دانستند (همو، 25). یکی از
عوامل اصلی طرح گستردۀ اسلام در صحنۀ سیاسی و اجتماعی ترکیه واکنش مردم نسبت به
سیاستهای نخبگان «کمالیست» بود. در حقیقت این واکنشها به جایی رسیده بود که احزاب
ناچار بودند برای بقای خود در مقابل مردم، به نحوی پاسخگو باشند. جامعه عطش خاصی
داشت و نیاز به تعریف مجدد از سکولاریسم ترکی برای آن دسته از مردم که اسلام را
تنها راه حیات میدانستند، احساس میشد (حیدرزاده، 115).
به طور کلی پس از جنگ جهانی دوم محافل اسلامی و طریقتهای ترک با نرمشی فوقالعاده،
پویایی چشمگیر و چیرهدستی بسیار، وابستگان به آیین و سنت را سازمان دادند.
شبکههای ارتباطی خود را آفریدند و حامیان و دست پروردگانی در محافل سیاسی و
اقتصادی کشور یافتند و به گروههای نیرومندی تبدیل شدند (انتخابی، همانجا).
در انتخابات 1961م که بر طبق قانون اساسی جدید و به رغم ادامۀ حاکمیت کمیتۀ وحدت
ملی و با آزادی کامل و بدون دخالت حکومت و ارتش صورت گرفت، هیچ یک از احزاب سیاسی
ــ حتى حزب جمهوری خلق که به رغم برخورداری از حمایت معنوی کمیتۀ وحدت ملی و با
وجود آنکه دیگر احزاب به تازگی تأسیس شده بودند ــ نتوانستند اکثریت لازم را برای
تشکیل دولت به دست آورند (نزان، 80؛ انتخابی، 24). از اینرو کمیتۀ وحدت ملی از بیم
آنکه هیچ یک از احزاب نتوانند حکومت مقتدری ایجاد کنند، انحلال انتخابات را پیشنهاد
کرد. سرانجام، پس از آنکه حزب جمهوری خلق به رهبری اینونو و
حزب عدالت برای ائتلاف موافقت کردند، عصمت اینونو به عنوان نخست وزیر انتخاب شد، و
برای نظارت بر اوضاع کشور ژنرال جمال گورسل به ریاست جمهوری برگزیده شد. کمیتۀ وحدت
ملی وضع موجود را پذیرفت و از سیاست کناره گرفت (شاو، II/424).
طی 4 سال نخستوزیری اینونو (1961-1964م) مشکلات لاینحلی که کمیتۀ وحدت ملی را به
هراس افکنده بود، پیش آمد و اینونو مجبور شد که با 3 ائتلاف پیدرپی به حکومت
ادامه دهد. ائتلاف با حزب عدالت به سبب اختلافات سیاسی در 1962م بر هم خورد و
اینونو مجبور شد با احزاب کوچک ائتلاف کند. این ائتلاف نخست با حزب ترکیۀ جدید و
سپس با حزب دهقانان صورت گرفت؛ با این حال حزب جمهوری خلق به رهبری اینونو نتوانست
بر مشکلات فایق آید. این حزب در انتخابات شهرداریها در نوامبر 1963 نیمی از آراء
خود را از دست داد. نتیجۀ این انتخاب نشان داد که پیروزی حزب عدالت در انتخابات
بعدی مجلس قطعی به نظر میرسد (همانجا).
سرانجام در انتخابات 1344ش/1965م حزب عدالت با برخورداری از اکثریت کامل در مجلس به
قدرت رسید و تا سال 1971م با رهبری سلیمان دمیرل حکومت کرد؛ تا آنکه در 12 مارس
1971 با کودتایی نظامی ساقط شد (اوزدمیر، 217). سیاست دولت دمیرل بازتابی بود از
تمایل این حزب به بهبود بخشیدن به اوضاع آشفتۀ اقتصادی و عدالت اجتماعی. این دولت
از لحاظ سیاست اقتصادی از همان نگرش اقتصادی مختلط که در قانون اساسی تصریح شده
بود، پیروی میکرد و با بهرهگیری از اهرمهای نظارت دولتی و غیردولتی میکوشید تا
رفاه و توسعۀ کشور را از طریق اجرای طرحهای سازمان برنامهریزی ترکیه عملی سازد
(شاو، II/426).
رابطۀ دولت دمیرل با ارتش بهتر از آن بود که انتظار میرفت، و این بیشتر از تصمیم
دمیرل مبنی بر وادار کردن حزب به انتخاب ژنرال دیگری به نام جودت سونای به ریاست
جمهوری پس از مرگ گورسل در 1966م بود. دمیرل همچنین به تلاش خود مبنی بر نوسازی
ارتش، بهبود شرایط زندگی افسران و کارمندان، و اجتناب از مداخله در امور آنان ادامه
داد. در حالی که رئیس جمهور نیز به نوبۀ خود افسران و کارمندان را از مداخلۀ بیش از
اندازه در امور سیاسی باز میداشت (شاو، همانجا). دولت دمیرل در مناسبات خارجی خود
نیز در قیاس با دولت عدنان مندرس، موفقتر عمل کرد، و زمانی که تیرگی روابط آمریکا
و روسیه رو به پایان میرفت، از موقعیت به خوبی استفاده کرد و توانست روابط اقتصادی
خود را با شوروی توسعه دهد (اوزدمیر، همانجا). اما روابط دولت با حزب جمهوری خلق
بیش از پیش تیره شد. در آغاز اختلافات میان دولت و این حزب از انتقاد حزب از گرایش
حکومت به دست زدن به برخی از اقدامها ناشی میشد. از جملۀ این اقدامها که برای جذب
پشتیبانی مذهبی حکومت صورت میگرفت، میتوان به آزادی احداث مساجد، اجازۀ تدریس
علوم دینی در مدارس، و حتى اجازۀ استفاده از بلندگو برای پخش اذان در شهرها اشاره
کرد (شاو، همانجا)؛ زیرا حکومت دمیرل به فعال کردن مجدد اسلام ــ برخلاف سیاستهای
دینزدایانۀ آتاتـورک و حزب جمهوری خلق ــ اعتقاد داشت (لاپیدوس، 2/ 88).
در حالی که بیشتر مردم از سیاستهای دولت دمیرل که دست به اقدامات افراطی مختل
کننده نمیزد، خشنود بودند، سازمانهای چپگرا سرسختانه از آن دولت انتقاد میکردند
و انتظار داشتند که دولت سریعتر عمل کند (شاو، همانجا). در این احوال چپگرایان
افراطی هر چه بیشتر به خیابانها ریختند و خواستار تحولات اساسی در ساختار جامعه و
اصلاحات اجتماعی شدند. آنان به سبب حضور نظامیان آمریکا در ترکیه و عضویت ترکیه در
پیمان ناتو دولت را مورد انتقادهای شدید خود قرار میدادند (شاو، II/427-428؛ نک
: فیندلی، 687). در واقع در این اوضاع و احوال، دانشجویان و کارگران نیروهای اصلی،
فعال و پویای سیاست بودند که از 1961م به بعد روز به روز قدرت بیشتری مییافتند.
حزب کارگران ترکیه که راه ورود به پارلمان را به روی خود بسته میدید، با استفاده
از موقعیت، راه را به سوی یک اغتشاش کلی باز میکرد (اوزدمیر، 226). ناتوانی دولت
در مهار کردن چپهای افراطی، حمایت مردم از دولت را به رغم ادامۀ توسعه و افزایش سطح
رفاه، تضعیف کرد و تورم، موجب تشدید خشونت شد. بالا گرفتن خشونت، ارتش را در 12 ماه
مارس 1971 بار دیگر به مداخله واداشت. کودتاگران دولت دمیرل را وادار به استعفا
کردند، اما این بار فرماندهان ارتش، قانون اساسی را به حال تعلیق درنیاوردند و
نظامیان را بر مسند قدرت ننشاندند، بلکه دولتهای غیرنظامی را برگماردند و آنان را
ناگزیر به مشورت با ارتش و افسران کردند؛ حزب کارگران منحل شد، برای محدودکردن
آزادیهای مصرح در قانون اساسی تجدید نظر به عمل آوردند و در برخی استانها حکومت
نظامی اعلام شد. ارتش که برای تصحیح روند توسعۀ سیاسی دست به اقدامات زده بود، بار
دیگر در 1352ش/1973م خود را از صحنۀ سیاسی کشور کنار کشید.
تا پیش از برگذاری انتخابات جدید در 14 اکتبر 1973، ائتلافهای غیر حزبی به رهبری
نیهت (نهاد) اریم، فریدْ مِلِن و نعیم تَلو به عنوان نخست وزیر بر کشور حکومت کردند
(فیندلی، همانجا؛ شاو، II/428-429) و فخری کورتورک مقام رئیس جمهوری داشت (اوزدمیر،
234). در آغاز این دوره هر دو حزب (عدالت و جمهوری خلق) تحت فشار ارتش با حکومت
جدید همکاری میکردند. اما از آنجا که بولنت اجویت درصدد تجدید سازمان حزب جمهوری
خلق به عنوان یک نیروی ترقیخواه چپگرا بود، در 1972م به این بهانه که حکومت در
واقع ائتلافی دست راستی است، حمایت حزب جمهوری خلق را از دولت قطع کرد. با توجه به
اینکه حزب عدالت هنوز در میان دو جناح لیبرال و محافظه کار خود تقسیم میشد، و
حکومتهای غیر حزبی به ظاهر نمیتوانستند تروریستها را سرکوب کنند و برنامههای
اصلاحی جدید و مهمی را تحقق بخشند، تودۀ مردم به تدریج به حزب جمهوری خلق و نیز
احزاب افراطیتر گرایش یافتند. برای احزاب بیش از هر زمان دیگر دشوار شد که اکثریتی
کسب کنند، چه رسد به اینکه حکومتی همآهنگ تشکیل دهند و از سیاستی معقولانه پیروی
کنند.
در اکتبر 1973 انتخابات بار دیگر برگذار شد که نتایجی خلاف انتظار به بار آورد.
ناظران سیاسی بر این عقیده بودند که پیروزی از آن حزب عدالت خواهد شد؛ اما این حزب
از 450 کرسی، تنها توانست 149 کرسی به دست آورد. در حالی که حزب جمهوری خلق با
تغییراتی در سیاست کلی حزب که آن را به سوی چپمیانه سوق داده بود، 158 کرسی را
تصاحب کرد (شاو، II/429؛ اوزدمیر، 236). نتیجۀ به دست آمده، هر دو حزب را واداشت که
برای تشکیل دولت درصدد کسب حمایت احزاب کوچکتر برآیند. هر چند حزب جمهوری خلق
بیشترین آراء را به دست آورده بود، اما از آنجا که دیگر احزاب کوچکتر افراطیتر
بودند، در آغاز از ائتلاف با آنها اجتناب میکرد. بیشترین احتمال این بود که میان
دو حزب عدالت و ملت که سیاستهای مشابهی داشتند، ائتلاف صورت گیرد. اما این احزاب
مدتی از ایجاد هر گونه ائتلافی به دلیل سیاستها و رقابتهای شخصی که حیات سیاسی
ترکیه را در سالهای اخیر آشفته کرده بود، عاجز ماندند (شاو، همانجا).
سرانجام حزب جمهوری خلق با حزب رستگاری ملی که 8/11٪ از آراء و 48 کرسی در مجلس را
در اختیار داشت، دولتی ائتلافی تشکیل داد. اما این پیوندی ناپایدار بود که تنها مدت
6 ماه تداوم داشت (فوریه تا سپتامبر 1974) و سرانجام این ائتلاف به سبب اختلاف
نظرهای اساسی میان دو حزب بر سر سیاستهای داخلی و خارجی از هم پاشید (امیرکواسمی،
529؛ شاو، II/428-429). حزب رستگاری ملی در واقع جانشین و وارث حزب نظام ملی بود که
در 1970 م توسط نجمالدین اربکان، عضو سابق حزب عدالت تأسیس شده بود؛ و از همان
آغاز بر هیچ کس پوشیده نبود که هدف اصلی آن پیشبرد اهداف اسلامی، و تلاش برای
استقرار حکومت اسلامی در ترکیه است، اما به علت تندرویهایش فعالیت آن ممنوع شده بود
(نقوی، 1/115-117)
در خلال سالهای دهۀ 1970م اوضاع اقتصادی ترکیه وخیمتر شد. تأثیر بالارفتن بهای
نفت، با کاهش میزان پولهای ارسالی از جانب کارگران ترک شاغل در اروپا که در آنجا
نیز فعالیت اقتصادی کند شده بود، توأم شد، و تا 1978م بدهی خارجی ترکیه به نحو
هشدار دهندهای افزایش یافت (فیندلی، 688). در فاصلۀ سالهای 1951 تا 1977م مجموع
بدهیهای خارجی ترکیه به 12 میلیارد و پانصد میلیون دلار رسیده بود (جم، 432). از
این رو ترکیه ناگزیر به پذیرفتن برنامۀ تثبیت صندوق بینالمللی پول شد، افزایش بهای
نفت در 1979م به گسترش دامنهدار رکود انجامید و تورم دوبرابر شد (فیندلی، همانجا).
اختلاف نظر میان احزاب سیاسی، اوضاع داخلی را بیش از پیش دچار تشنج کرد. در چنین
شرایطی اوضاع سیاسی حتى نسبت به دهۀ 1960م به سبب فعالیت افراطیون ناپایدارتر شد.
در طول دهۀ 1970م اکثریت عظیمی از مردم به یکی از احزاب بزرگ، خواه حزب جمهوری خلق
چپ میانه و خواه حزب عدالت راست میانه رأی دادند. با این وصف، بیشتر دولتها ترکیبی
بودند از یکی از این دو حزب با احزاب کوچکتر، اما افراطیتر. این الگو، نفوذ احزاب
کوچک را بیشتر میکرد و بر مطالبات آنها برای کسب امتیاز میافزود (همانجا). از طرف
دیگر در طی این دهه گروههای سیاسی بسیاری که بیشتر آنها ریشه در چپگرایی داشتند،
نظیر سندیکاهای کارگری، اتحادیههای صنفی، انجمنهای دانشجویی، شرکتهای تعاونی و جز
آنها صاحب نفوذ شده بودند (اوزدمیر، 427).
ترکیه از اواخر دهۀ 1970م شاهد خشونت میان دانشجویان و کارگران، فرقههای اسلامی
(اکثریت سنی و اقلیت علوی) و درگیریهای میان نیروهای مسلح ترکیه و کردها بود. در
این دوره چهرههای سرشناسی ترور شدند. جنبش احیای اسلامی که در تمامی جامعۀ ترکیه
تنشهایی پدید آورده بود، هواداران حکومت غیر مذهبی، به خصوص نخبگان ارتش را که از
دیرباز خود را نگهبان میراث آتاتورک میدانستند، به خشم آورد. حزب رستگاری ملی به
رهبری نجمالدین اربکان که به اعتبار انقلاب اسلامی ایران (1357ش/1979م) جسارت
یافته بود، حتى بازگشت قوانین اسلامی را طلب میکرد (فیندلی، همانجا). فرار سرمایه
و عدم امنیت جانی، اذهان مردم به ویژه صاحبان صنایع را نسبت به دموکراسی حاکم مشوش
کرد. از نظر عوامل داخلی مشکلات موجود امنیتی، نفوذ ایالات متحدۀ آمریکا در اثر
پیروزی حزب جمهوری خواه و چالشهای موجود در منطقه که پس از انقلاب ایران بروز کرده
بود، زمینه را برای کودتای 1980م مساعد ساخت. حزب رستگاری ملی در اوت 1980 تظاهراتی
در شهر قونیه با شرکت 80 هزار نفر بر پاداشت. گروهی از شرکتکنندگان در این تظاهرات
به رغم ممنوعیت رسمی، عمامه بر سر داشتند و برخی از شعارها به خط عربی بود که
کاربرد آن برای زبان ترکی در ترکیه ممنوع است. بزرگ کردن این رویداد نیز یکی از
ترفندهای نظامیان در توجیه کودتای 21 شهریور 1359ش/ 12 سپتامبر 1980م بود (انتخابی،
30-31)، و بدین ترتیب، دموکراسی ناپایدار ترکیه پایان یافت (امیر کواسمی، 530).
ارتش به رهبری ژنرال کنعان اِورَن ــ که متقاعد شده بود دولتمردان غیرنظامی دیگر
قادر نیستند از عهدۀ ادارۀ امـور برآیند ــ بار سوم در 1980م قاطعانهتر از 1971م
دست به مداخله زد و اقدامات امنیتی را برای متوقف کردن خشونت سیاسی افزایش داد. هدف
و نیت ژنرالها صیانت از دموکراسی بود و به موجب قانون اساسی جدیدی که برای حل مسائل
رو در رو با قانون اساسی 1961م طراحی شده باشد، احزاب را منحل و بسیاری از
سیاستمداران کهنهکار را از فعالیت منع کردند (فیندلی، 688-689؛ قاسمی، 144).
با تدوین قانون اساسی جدید در 1982م فضای سیاسی تا حدی رو به آرامش نهاد. برخی از
احزاب به فعالیت پرداختند و انتخابات مجلس در 1983م برگذار شد (امیر کواسمی،
همانجا). اصولاً کودتای نظامی 12 سپتامبر 1980 سرآغاز دومین چرخش بزرگ در مناسبات
دین و دولت در ترکیه پس از جنگ جهانی دوم بود. ارتش ترکیه این بار نیز به بهانۀ
پاسداری از آرمانهای مصطفى کمال و دفاع از لائیسیته وارد میدان شد. به رغم ادعای
نظامیان دربارۀ «خطر اسلام» ارزیابی آنان این بود که به مبارزه خواندن دین، و سرکوب
اهل دین نه ممکن است و نه سودمند. پس بهتر است که از دلبستگی دینی همچون عامل
همبستگی ملی و اجتماعی سود جست و آن را دستمایۀ سیاسی جامعۀ ترکیه ساخت؛ جامعهای
که درگیریهای تند ایدئولوژیک و ستیزههای قومی و دینی، آن را به سوی از هم گسیختگی
و پاشیدگی میراند. ترکیب ترک ـ اسلامی که دین اسلام و هویت ترک را چـون دو روی یک
سکـه ــ فرهنـگ ملـی تـرک ــ مـیشمارد، آموزۀ مطلوب نظامیان بود (انتخابی، 33).
قانون اساسی جدید 1983م برای یک رئیس جمهور قدرتمند تدارک دیده شد که بنابر این
قانون، رئیس جمهور میتوانست نخست وزیر را برگمارد، پارلمان را منحل و حالت فوق
العاده اعلام کند. این قانون اساسی، از آنجا که ترکیه به نظام دو مجلسی نیازی
ندارد، نظام تک مجلسی را ابقا کرد. حقوق عطا شده در 1961م را ــ به خصوص با ممنوع
کردن آن حقوقی که با استفاده از آنها قانـون اساسی تضعیف میشد ــ محدود کرد.
به موجب این قانون اساسی ژنرال کنعان اورن به ریاست جمهوری انتخاب گردید (قاسمی،
147؛ فیندلی، 689). او برای محدود کردن نفوذ احزاب کوچک، نمایندگی پارلمانی برای هر
حزبی را که کمتر از 10٪ آراء را به دست میآورد، لغو کرد. انتخابات با شرکت تمام
احزاب در 1983م برگذار شد و برندۀ انتخابات هیچ کدام از دو حزبی که ارتش آنها را
ترجیح میداد، نبود، بلکه حزب مام میهن به رهبری تورگوت اوزالِ، فن سالار و متصدی و
سرپرست برنامۀ اقتصادی کشور اکثریت را در این انتخابات به دست آورد (همانجا).
اوزال مهندسی بود با گرایشهای نقشبندی که در جوانی چندگاهی با گروههای سنتپرست
اسلامی همکاری کرده بود و تا 1977م نیز از فعالان حزب رستگاری ملی بود. اوزال در
گفت و گو با نهادهای مالی بین المللی چیرهدستی نشان داده، و در آخرین دولت دمیرل
پیش از کودتای 1980م مشاور اقتصادی او بود. اما پس از کودتا اقبال به او روی آورد،
و به وزارت، نخست وزیری و سپس در 1368ش/1989م به ریاست جمهوری رسید (انتخابی، 37).
بینش اجتماعی اوزال که در چهارچوب گرایشی در اسلامِ ترک جای میگرفت، با دیدگاههای
نظامیان متفاوت بود. او به تقدم فرهنگ بر سیاست و فرد در جامعه و دولت باور داشت
(همانجا). با روی کارآمدن دولت اوزال طی یک رشته اصلاحات اجتماعی، تلاش شد که
تعادلی میان روند رو به رشد و گسترش غربگرایی، و فرهنگ سنتی مذهبی جامعه برقرار
گردد، و تدابیری نظیر تعقیب و مجازات اهانتکنندگان به مقدسات مردم و اماکن مقدس و
محدودیت در فروش مشروبات الکلی اتخاذ شد (قاسمی، 145).
اوزال در مقام نخستوزیر در طول دهۀ 1980م بر سیاست ترکیه تسلط یافت. برنامۀ وی رشد
تولید سرانۀ ناخالص داخلی را حفظ، و به نحو چشمگیری نرخ رشد صادرات را دو برابر
کرد. با این همه، به مرور زمان انتقاد از وی نیز رو به فزونی نهاد، و حمایت از او
کاستی گرفت. پس از پایان ممنوعیت فعالیت سیاسیِ سیاستمداران قدیمی در 1987م احزاب
نوینی شبیه به احزاب قدیم پای به عرصۀ سیاست نهادند. با پایان یافتن اقتدار سیاسی
تورگوت اوزال هر چند در مقام ریاست جمهوری باقی ماند، اما یلدرم آق بلوت از حزب مام
میهن به عنوان نخست وزیر جدید کابینۀ دولت را تشکیل داد. اما دولت وی چندان دوامی
نیاورد، و جناح دیگر آن حزب به رهبری مسعود یلماز حکومت را به دست گرفت. انتخابات
سال 1370ش/1991م به تشکیل دولتی ائتلافی با رهبری سلیمان دمیرل از حزب راه راست
(باز ساختۀ حزب عدالت) انجامید (فیندلی، همانجا).
در 1993م به دنبال فوت تورگوت اوزال، سلیمان دمیرل به ریاست جمهوری انتخاب گردید.
انتخابات جدیدی صورت گرفت و احزاب راه راست و سوسیالیست خلق به صورت ائتلافی
توانستند دولت را تشکیل دهند و خانم تانسو چیللر رهبر حزب راه راست به عنوان نخست
وزیر، کابینۀ خود را تشکیل داد (قاسمی، همانجا). بدین ترتیب، ترکیه نخستین کشور
اسلامی خاورمیانه بود که در آنجا یک زن به نخستوزیری میرسید. اما نشانههای
تغییر، جملگی معطوف به مسیری واحد نبود. در دهۀ 1990م بود که حزب رفاه (بازسازی شدۀ
حزب رستگاری ملی) به رهبری نجمالدین اربکان تا انتخابات 1991م در خارج از مجلس به
مخالفتهای خود ادامه داد. سرانجام در انتخابات همان سال با ائتلاف با حزب ملیگرای
کار به مجلس راه یافت و تا 1995م به مخالفت در درون مجلس پرداخت. وی در انتخابات
1995م موفق شد با به دست آوردن 21٪ کل آراء، مقام اولین حزب ترکیه را کسب کند. با
این همه، حزب رفاه موفق به تشکیل کابینه با دو حزب راه راست به رهبری چیللر و مام
میهن به رهبری مسعود یلماز نگردید. در نتیجه پس از مدتی این دو حزب با یکدیگر
ائتلاف نمودند و دولت را تشکیل دادند. اما عمر این دولت ائتلافی بسیار کوتاه بود.
سلیمان دمیرل رئیس جمهور پس از گفت و گوهای طولانی، از حزب رفاه دعوت کرد که
دوباره برای تشکیل دولت تلاش کند. اربکان نیز با دو حزب دیگر وارد گفت و گو شد و
سرانجام با حزب راه راست به توافق رسید و اولین دولت ائتلافی حزب رفاه را در 28
ژوئن 1996 تشکیل داد. نجمالدین اربکان در دولتی ائتلافی به نخست وزیری رسید که
میبایست دو سال در این مقام میماند و دو سال بعدی خانم چیللر به جای وی مینشست
(فیندلی، 690؛ امیرکواسمی، 531؛ ابوالقاسمی، 190-193).
حزب رفاه در سازماندهی مردم و در ادامۀ خدمات در مناطقیکه قدرت را در دست داشت،
از رقیبان خود پیشی گرفته بود. در حالی کهنیمۀ چپ طیف سیاسی ترکیه به سبب
پراکندگی و نبود ایدههایی مناسب زمان، بعد از جنگ سرد، تقریباً در حال نزع بود.
اما یک سال بعد مخالفت هواداران حکومت غیرمذهبی، به خصوص ارتش، اربکان را ناگزیر از
کنارهگیری کرد، در حالی که اتهام فساد مالی از همه سو متوجه چیللر بود (فیندلی،
همانجا). پس از آن مسعود یلماز رهبر جناح دیگر حزب مام میهن مأمور تشکیل دولت شد که
دوران نخست وزیری وی تا 1999م طول کشید.
پس از سلیمان دمیرل، با پشت سر نهادن 3 دوره رأیگیری در مجلس ترکیه، احمد نجدت
سِزَر، رئیس سابق دادگاه قانون اساسی کشور در ماه مۀ 2000 به عنوان رئیس جمهوری
ترکیه انتخاب شد.
ترکیه عضو سازمان و مجامع بینالمللی بسیاری است. از جمله سازمان ملل متحد، شورای
اقتصادی و اجتماعی (اکوسوک)، سازمانهای تخصصی سازمانملل، سازمان خواروبار و
کشاورزی (فائو)، سازمان بینالمللی کار، سازمان فرهنگی، علمی و آموزشی ملل متحد
(یونسکو)، نهضت عدم تعهد، بانک توسعۀ آسیا، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، بانک
توسعۀ اسلامی، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، جامعۀ اروپا (البته در برخی
قسمتها)، سازمان اکو، سازمان کنفرانس اسلامی و جز آنها ( انکارتا1).
فرهنگ و تمدن: در قانون اساسی جمهوری ترکیه زبان رسمی ترکی قید شده است. بجز زبان
ترکی که زبان مادری بیشتر مردم ترکیه است، زبانهای دیگری چون کردی و عربی نیز تکلم
میشود. لهجههای مختلف موجود در آناتولی و روم ایلی تحت تأثیر سوادآموزی و
رسانههای عمومی، و ارتقای فرهنگ عمومی از میان رفتهاند (میدان لاروس، XII/380).
زبان ترکی سومین زبان جهان اسلام است و از نظر اهمیت فرهنگی و ادبی پس از زبانهای
عربی و فارسی قرار میگیرد. ترکی از شاخۀ زبانهای آلتایی است و با زبانهایی ارتباط
دارد که آنها را اورال ـ آلتائیک مینامند که شامل مغولی، منچویی، ترکی و تاتاری
است (پلرو، 263؛ نیز نک : ه د، ترکی، زبان).
یکی از اصول متخذۀ دولتمردان جمهوری ترکیه تأکید بر اصل ترکگرایی بود که بیتردید
اهمیت و بها دادن به این اصل، مسئلۀ زبان را نیز در برمیگرفت. از اینرو، اولیای
امور بر آن شدند که زبان ترکی را از واژگان فارسی و عربی بزدایند. در ابتدا این کار
به کُندی صورت میگرفت، اما در 1943م دولت ترکیه شتاب بیشتری به این کار داد و به
همین لحاظ هم بود که زبان پیرایان شتابان به جانب مقصود رفتند و هیئتی با عنوان
«دیل کورومو» یعنی انجمن یا شورای زبان فراهم آمد که به جای واژگان فارسی و عربی،
واژگان ترکی بسازد (مفتاح، 524). زبان ترکی جدید در ترکیه همان زبان رایج در
امپراتوری عثمانی است، اما ویژگیهایی که آن را از ترکی عثمانی جدا میکند، تلاش
برای خارج کردن واژههای عربی و فارسی از آن زبان است. هرچند این تلاش در کل به
جایی نرسید، ولی از شمار واژههای عربی و فارسی کاسته شد و بهجای آن بر اثر
فعالیتهای علمی و روابط فرهنگی، شماری از واژههای خارجی (انگلیسی به ویژه فرانسه)
وارد این زبان شد (میدان لاروس، همانجا). در آن سالها واژههای خارجی در زبان
نوشتاری که حدود 60٪ بود، به 20 تا 25٪ کاهش یافت و حدود
7- 8 هزاراصطلاح علمی که در دورۀ عثمانی همه عربی بود، به ترکی برگردانده شد.
تا زمان انقلاب و شکلگیری جمهوری ترکیه، ترکی عثمانی با الفبای عربی نوشته میشد،
اما پس از آن خط لاتین متداول گردید. زبان پیرایان بر آن شدند که بجز واژههای
فارسی و عربی که از زبان ترکی خارج میکنند، مقداری از واژههای غیرمصطلح ترکی و یا
به عبارت دیگر لغات «مرده» را زنده
سازند. آنان هرچند به برخی از لغات ترکی معانی تازهای دادند، و شماری واژه با ریشۀ
ترکی ساختند، برخی لغات فرانسه، آلمانی و اندکی انگلیسی نیز در زبان خود گنجانیدند.
حذف کلمات عربی و فارسی موجود از زبان ترکها چنان تغییری در زبان آنان به وجود آورد
که اختلاف میان ترکی 1920م با ترکی امروز، به مراتب بیش از اختلاف انگلیسی امروز با
انگلیسی 600 سال پیش است (همانجا). با این همه، هنوز هم شمار بسیاری لغت فارسی و
عربی در ترکی وجود دارد. به ویژه در اشعاری که سروده میشود، به کارگیری این لغات
چشمگیرتر است.
تئاتر: هر چند ترکان از دورۀ تنظیمات عثمانی به تئاتر و نمایشهای صحنهای علاقهای
مفرط نشان میدادند و محیطی مناسب برای پیشرفت آن فراهم آوردند، اما با این حال در
آن دوره تئاتر هیچگاه از حد نمایشهای عامهپسند تجاوز نکرد و هدف اصلی آن سرگرمی و
وسیلهای برای تفریح عامۀ مردم بود (پلرو، 282). نمایشنامههای ترکها که از دورۀ
تنظیمات عثمانی به بعد رایج شده بود، با اینکه تحت تأثیر غرب قرار گرفته بود، هنوز
به سنتهای ترکی پایبند بود (میدان لاروس، XII/382).
با مطالعۀ دوران عثمانی میتوان چند دورۀ مشخص و کاملاً غنی در حیطۀ تئاتر قائل شد،
از جمله «قره گوز» که در واقع مبنای اصلی سینما بود و بازیگران مقوایی به رنگهای
مختلف به شکل عروسکهایی از پشت پردۀ نورانی ظاهر میشدند. دیگر «بازیهای جنگی» بود
که البته تنها بازی و عملیات جنگی نبودند، و صحنههای حقیقی جنگ دریایی و تصرف
شهرها را نشان میدادند. سوم «اورتا اویون» یا «کول اویون»، نمایشنامههایی بود که
از حوادث شهرها و یا محلات، و گاهی آمیخته با شوخیها و افسانهها اقتباس میشد. این
نمایشنامهها هیچگاه پیشتر تدوین و تنظیم نمیشد و بازیگران به دلخواه خود هرچه
را که میخواستند در موقع بازی میگفتند. بازیگران ترک عضو دستههای منظم و مشخصی
بودند که حرفۀ آنها فقط تئاتر بود و از میان افراد تربیت شده برای این کار انتخاب
میشدند. در اواسط سدۀ 19م برخی از نویسندگان ترک دست به کار ترجمۀ نمایشنامههای
اروپایی زدند و آنها را به معرض نمایش گذاشتند. این ترجمهها در ابتدا از
نمایشنامههای فرانسوی اقتباس و تقلید میشد که در استانبول طرفداران بسیار داشت،
ولی بعدها نمایشنامههایی از شکسپیر و نیز نمایشنامهنویسان روسی ترجمه شد که به
استحکام ترجمههای اولیۀ فرانسوی نبود
(پل رو، 284). با این همه، هنر تئاتر در عثمانی هنوز مراحل اولیه را سیر میکرد،
اما در دورۀ جمهوری اولین آثار و تئاترهای ملی که اصولاً جنبۀ محلی داشت و به هیچ
وجه تقلید و یا اقتباس از آثار اروپایی نبود، ظهور کرد. فعالیتهای تئآتر با عنوان
«تئاتر بزرگ دولت» آغاز شد (میدان لاروس، همانجا).
موسیقی: موسیقی سنتی و فولکلوریک ترکیه به طور کلی شرقی است و از معنی و مفهوم
حقیقی آهنگ موزون برخوردار است و هنگامی که با آواز همراه باشد، با ارتعاشات
گوشههای آن هماهنگی میکند و میتوان آن را به 3 دستۀ موسیقی مذهبی و عرفانی،
فولکلوریک و موسیقی اماکن عمومی مانند قهوهخانهها و کابارهها تقسیم کرد. موسیقی
مذهبی و عرفانی ترکیه که تحت تأثیر و نفوذ فرقۀ مذهبی مولویه است، بیشتر جنبۀ تجرد
دارد و بعضی از دستگاههای آن مانند پیش درآمد مولوی سرشار از زیبایی و ملاحت است.
عود، چومبوش (نوعی ساز شبیه عود که از آن کوچکتر است)، قانون، تمبک، نی و سورنا
(زورنا) معمولترین آلتهای موسیقی سنتی ترکیه است.
ترکیه از سدۀ 19م با آمدن شماری از موسیقیدانان غربی به استانبول با سبک موسیقی
غربی آشنا شد و با اینکه در آن دوره در ترکیه آموزشگاههای موسیقی و کنسرواتوار وجود
نداشت، خیلی زود نخستین نشانههای نفوذ موسیقی غربی در موسیقی ترکیه مشاهده شد.
هرچند موسیقی سنتی به شدت با نفوذ موسیقی غربی به مبارزه برخاست، اما نتوانست راه
را بر آن سد کند (پلرو، 286-287). نفوذ و گسترش موسیقی غربی در ترکیه در دورۀ
جمهوری مانند دیگر مظاهر فرهنگی غرب رواج بیشتری یافت. در 1924م مدرسۀ «معلم
موسیقی» تأسیس گردید و گروه موسیقی موجود در کاخ عثمانی به آنکارا انتقال یافت و با
نام ارکستر فیلارمونی ریاست جمهوری، کنسرتهایی اجرا کرد (کاتوغلو، 423). در این
دوره برای پرورش نیروی لازم در موسیقی، دایر نمودن کنسرواتوار ضرور به نظر رسید و
فعالیتهای گام به گام برای تأسیس کنسرواتوار آنکارا آغاز شد. برخی از جوانان با
استعداد برای فراگیری موسیقی غربی به کشورهای اروپایی گسیل شدند. در این میان نیز
دارالتعلیم موسیقی موجود در استانبول با گسترش فعالیتهایش به صورت کنسرواتوار
وابسته به شهرداری درآمد (میدان لاروس، XII/380).
استادان هنر ترکیه که در اروپا تعلیم یافته بودند، پس از بازگشت به کشور،
موسیقیغربی را با موسیقیمحلی درآمیختند. شعر غنایی که در اپرا از آن استفاده
میشد، نخستینبار در 1934م روی صحنه آمد، و در 1940م برای گسترش باله و اپرا،
مؤسسهای وابسته به کنسرواتوار دولتی آنکارا دایر گردید (همانجا). از پیشگامان سبک
موسیقی غربی در ترکیه میتوان از اسماعیل زوهودو، عدنان سیگون و اولوی جمال ارکین
را نام برد (پلرو، 287).
با تأسیس ارکستر سمفونی در 3 شهر استانبول، آنکارا و ازمیر فعالیت در زمینۀ موسیقی
در ترکیه پیشرفت چشمگیری نمود. مهمترین این ارکستر سمفونیها، ارکستر سمفونی ریاست
جمهوری است که ریشه در مدرسۀ همایونی موسیقی دارد که در 1826م دایر گشته بود
(کاتوغلو، 439).
سینما: نخستین فیلم سینمایی در 1896م در کاخ «یلدز» (ستاره) واقع در استانبول به
نمایش گذارده شد و یک سال بعد در محلۀ «بَی اوغلی» و «شهزاده باشی» استانبول در
معرض تماشای عمومی قرار گرفت. نخستین سالن سینما در 1908م گشایش یافت، و نخستین
فیلم ترکی نیز توسط فؤاد اُوزکنای در 1914م ــ کـه فیلمـی مستنـد بـود ــ ساختـه
شد. در سالهای جنگ جهانی اول فیلمهای مستند بسیاری از طرف «ادارۀ سینمای اردوی
مرکز» ساخته شد. نخستین فیلمهای موضوعی به نامهای «جاسوسی» و «پنجه» در 1917م توسط
سداد سماوی ساخته شد (میدان لاروس، XII/382).
محسن ارطغرل نخستین کارگردان ترک بود که فیلمهایش بیشتر برگرفته از فیلمهای غربی
بود. او در فاصلۀ سالهای 1923- 1925م، 17 فیلم را کارگردانی کرد. نخستین فیلم
غیرصامت باز در همین دوره توسط همان کارگردان روی صحنه آمد. اولین شرکتهای
فیلمبرداری نظیر «ایپک فیلم» و «کمال فیلم» در فاصلۀ سالهای 1923- 1928م با
پیشگامی محسن ارطغرل تأسیس شدند. در سالهای 1939 و 1940م دورۀ گذر فیلمسازی ترکیه
آغاز شد و با ظهور کارگردانان جدید از تأثیر محسن ارطغرل کاسته شد (همانجا).
فیلمهایی که در فاصلۀ سالهای 1917- 1948م ساخته شد، به 74 حلقه رسید و از 1949م به
بعد سینمای ترکیه به دور از تئاتر، خود به صورت یک هنر جداگانه و یک حرفه درآمد و
امکان رشد بیشتری یافت. نخستین فیلم رنگی در دهۀ 1950 ساخته شد (همان، XII/383).
معماری: امپراتوری عثمانی میراثدار هنر و معماری بیزانس شد و هنر اسلامی را نیز
بدان افزود. جمهوری ترکیه نیز میراثدار هنر و معماری عثمانی گردید. پس از مشروطیت
دوم (1908م) که اندیشۀ ملیگرایی نضج بیشتری گرفت، معماری عثمانی نیز از تأثیر
معماری غرب به تدریج رهایی یافت و عناصری از معماری کلاسیک عثمانی را وارد معماری
ترکیۀ جدید نمود و سبک نوینی به وجود آورد. معماری کلاسیک عثمانی با سر ستونها و
ایوانهایش، در دورۀ جمهوری نیز پذیرفته شد. با این همه، سبکهای مدرن غرب در دورۀ
معاصر، در معماری سالهای بعد ترکیه تأثیر گذاشت. شهر کوچک آنکارا در 1923م به عنوان
پایتخت تعیین گردید. در زمان گذر از امپراتوری عثمانی به ترکیۀ جدید، رژیم جدید در
صدد برآمد تا با تغییراتی بنیادین این شهر را به صورت امروزی درآورد. در واقع،
تأسیس آنکارا به مثابۀ شهری مدرن از اهداف و آمال جمهوری ترکیه بود که همّ و تلاش
دولت ترکیۀ جدید از همان آغاز بر آن استوار گردید و چندی نگذشت که سیمای شهری مدرن
بهسان شهرهای غربی پیدا کرد و بناهایی زیبا به سبک معماری غربی در آن ساخته شد
(اودکان، 523) و معماری رسمی و معماری شهرها نهتنها در آنکارا، بلکه در دیگر شهرها
نیز به تدریج جنبۀ غربی پیدا کرد (پلرو، 312).
آرامگاه آتاتورک که طرح آن میان مشهورترین مهندسان اروپایی به مسابقه گذارده شد، از
مهمترین بناها و آثار دورۀ جمهوری است. استادان آکادمی هنرهای زیبای ترکیه، آثاری
در استانبول، آنکارا و برخی دیگر از شهرها که آمیزهای از هنر معماری و مدرن غرب و
معماری سنتی و کلاسیک ترکیه بود، به وجود آوردند (میدان لاروس، XII/380). آتاتورک
از نظر هنر معماری دو هدف را دنبال میکرد، یکی زینت بخشیدن به شهرها و میدانها با
مجسمه، و دیگری احداث شهرهای جدید. لازمۀ برنامۀ اول، در معرض نمایش گذاشتن مجسمۀ
انسان بود که در ضمن جنبۀ رسمی و تظاهر نیز داشته باشد، امری که با عقاید و رسوم
اسلامی مباینت کامل داشت. در 1926م آتاتورک در استانبول از مجسمۀ خود که توسط
مجسمهسازی ونیزی ساخته شده بود، پردهبرداری کرد و به دنبال آن دو مجسمۀ دیگر از
خود، اثر مجسمهسازان ایتالیایی در آنکارا برپا کرد، اما تنها به این کارها اکتفا
نشد و با ساختن بناهای یادگاری به تدریج آنکارا چهرهای غربی به خود گرفت که به هیچ
وجه ارتباطی با هنر ترک نداشت، بلکه تظاهری بود از روحیۀ هنری، سیاسی و اجتماعی آن
(پلرو، 312).
برای ساختن مدارس و یا دانشگاه از طرف وزارت تعلیم و تربیت ملی ارنست آرنولداگلی که
به عنوان مشاور برگزیده شده بود، مؤثرترین نمونههای معماری را ارائه داد که سبب
ساخت بناهایی گردید که تا 1955م، تنها تکنیک بینالمللی مورد قبول بود (اودکان،
530). استادان معماری از استرالیا و آلمان برای کار در دانشگاه فنی استانبول
استخدام شدند و تا 1940م استادی این دانشگاه را برعهده داشتند. بدینترتیب ترکیه در
دورۀ جمهوری سعی کرد که با استفاده از وجود معماران و استادان اروپایی در کارهای
معماری مدرن برای زیباسازی شهرها و ایجاد بناها تلاش کند (همو، 531). بناها و
ساختمانهای جدید از این دست در شهرهای مختلف ترکیه به اندازهای است که نمیتوان
بهترین آنها را انتخاب کرد؛ از آن جمله است: ساختمان دانشکدۀ زبان، تاریخ و جغرافیا
(دانشکدۀ ادبیات)، کاخ ریاست جمهوری، و سدّ چوبوک (پلرو، 312-313). معماران
مدرنگرای ترکیه نیز آثاری به سبک جدید به وجود آوردند. از جمله آثار مشترک و یا
منفرد معماران ترکیه میتوان از هتل هیلتون استانبول، و ساختمان بنیاد تاریخ ترک
آنکارا، ساختمان دانشکدۀ فنی و ادبیات استانبول وجز آن یاد کرد (میدان لاروس،
XII/380).
از 1950م معماری ترکیه وارد دورۀ نوینی شد که در واقع نقطۀ عطفی در معماری این کشور
است. ویژگی کلی معماری در این دوره دنبالهروی و اجرای معماری غربی بود. تأمین کتاب
و نشریات خارجی به سادگی و با سهولت و مسافرت به کشورهای خارجی سبب گردید که افق
دید معماران کاملاً تغییر و توسعه یابد. رابطه با غرب در دورۀ معماری ملی تنها
منحصر به استفاده از معماری آلمان نشد و تا دیگر سرزمینهای اروپایی و آمریکا گسترش
یافت (اودکان، 548). نخستین کسانی که از معماری ملی دورۀ دوم دور شدند، امین اونات
و سداد حقیالدم بودند که کاخ دادگستری استانبول را طراحی کردند (همو، 549). اما از
میان معمارانی که کارهای آنان ویژگیهای دورۀ پس از 1959م را منعکس میکند، باید از
بهروز چینیچی، تئومان انور توکای، اورخان بوزقورت، اوزخان بولاق و غضنفر بکَنَ نام
برد (همانجا).
هنرهای زیبا: در سالهای تأسیس نظام جمهوری، در هنر نقاشی در حد امکانات موجود،
پیشرفتهایی دیده میشد. هنرمندان جوانی که آموزش در مکتب هنرهای نفیسه را ناکافی
میدیدند، خواهان توسعۀ آموزش در این زمینه شدند و نقاشانی که آثار خود را با روی
کار آمدن جمهوری در ترکیه عرضه کردند، هنرمندانی بودند که پس از 1910م در فرانسه
آموزش دیده بودند. آنان تحت تأثیر هنر نقاشی غرب قرار داشتند و نقاشانی نظیر چالی
ابراهیم، آثاری به وجود آوردند که در آنها نور و رنگ نقشی اساسی داشتند؛ و نیز حکمت
اونات در آثار خود مناظر کهن استانبول و تابلوهای دورنما را احیا کرد. هنرمندان
نقاشی در این دوره و نسل نقاشانی که در فرانسه تعلیم یافته بودند، جریان هنر معاصر
غرب را بیشتر پی گرفتند و به سبک و شیوۀ کوبیسم علاقه نشان دادند. در میان این
نقاشان کسانی بودند که از مکتب هنرمندانی مانند عابدین دینو، نظمی ضیاء و حکمت
اونات بهره برده بودند و نقاشانی چون مالک آقسل، عارف کاپیتان و صبری بَرکل ترکیب
هنر نقاشی غرب را با نقاشی ادبی آمیختند. پس از جنگ جهانی دوم، هنرمندان جوان این
رشته از هنرهای زیبا، گروههای هنری مدرن به وجود آوردند (اودکان، 538؛ میدان لاروس،
همانجا).
در ترکیه به علت فشار جریانهای سنتی، هنر مجسمهسازی خیلی دیر پا گرفت، زیرا
مجسمهسازی و تندیس تراشی با قوانین، مقررات و آداب دین اسلام مباینت داشت. بدین
جهت شمار کسانی که به این هنر علاقه داشتند، از زمان افتتاح بخش مجسمهسازی در
مدرسۀ «صنایع نفیسه» تا سالهای تشکیل جمهوری بسیار محدود بود (اودکان، 544). از
همان آغاز عصر جمهوری این هنر در آنکارا و استانبول رایج شد و مجسمهسازان برای
نشان دادن نبوغ خود آغاز به فعالیت کردند که بعدها در دیگر شهرهای ترکیه نیز این
هنر گسترش یافت، مجسمههایی که بازگوکنندۀ خاطرات جنگ رهایی بخش بود و مجسمههایی
از آتاتورک ساخته شد که در میدانهای بیشتر شهرها برپا شدند که البته هنرمندان و
مجسمهسازان خارجی نیز در ساخت آنها سهیم بودند. از مجسمهسازان مشهور ترکیه
میتوان از حسین گَزَر، نصرت صومان و زرین بلوکباشی نام برد. مجسمهسازان ترک پس از
1950م در کل به سوی سبک تجرید گرایش پیدا کردند (میدان لاروس، همانجا).
در فرهنگستان دولتی هنرهای زیبا که در 10 سال اول نظام جمهوری ترکیه شکل گرفت،
احسان اُوزسوی و ماهر تومروک جزو کسانی بودند که گالریهای این فرهنگستان را اداره
میکردند. از میان مجسمهسازان خارجی که بیشترین مجسمهها را ساختند، باید از پیترو
کانونیکای هلندی نام برد. در آموزش هنر مجسمهسازی ازمتخصصان خارجی بهرهگیری شد؛
با اینهمه، خود ترکها نیز به تدریج به مرحلهای از استعداد آموزش رسیدند (اودکان،
همانجا). ترکان از دورۀ جمهوری به بعد درصدد بر نیامدهاند رسوم هنری کهن کشور خود،
یعنی هنر اسلامی را زنده نمایند و مکتبی جدید با به هم آمیختن مکتبهای اروپایی و
شرقـی ــ که جنبۀ شخصـی و ملـی و جهانـی داشته باشد ــ به وجود آورند.
دیرینگی هنر گرافیک در ترکیه به دورۀ عثمانی به روزگار سلطان احمد سوم (1636-1673م)
و صدارت ابراهیم پاشا نوشهرلی باز میگردد. در این زمان سعید چلبی، پسر ییرمی سگیز
محمد چلبی، سفیر عثمانی در فرانسه، نخستین چاپخانه در این کشور را تأسیس کرد. اولین
کتاب مصوری که در این چاپخانه به طبع رسید، تاریخ هند غربی و نخستین کتاب دارای
نقشه و نقاشی، کتاب جهاننما بود. پس از صنعت چاپ، مهمترین واقعۀ دیگر در توسعۀ
هنر گرافیک در ترکیه تأسیس دستگاههای چاپ سنگی (لیتوگراف) است (اودکان، 567). در
دورۀ مشروطیت دوم با آزادی مطبوعات و خبررسانی، شمار روزنامه و نشریات فزونی گرفت.
شرکت اعلانات که در 1908م تأسیس یافت، در واقع بنیان سازمانهای تبلیغات و آگهیهای
امروزه در ترکیه است. با تشکیل نظام جمهوری، هنرهای گرافیکی توسعه یافت. آکادمی
هنرهای زیبا و مدرسۀ عالی هنرهای زیبای تطبیقی مؤسساتی بودند که در این دوره به
آموزش هنر گرافیک میپرداختند. سازماندهی هنر گرافیک نیز با تشکیل انجمن هنرمندان
گرافیست ترکیه در 1968م تحقق یافت، اما یک سال بعد تعطیل شد. در 1978م با تأسیس
مرکز حرفههای گرافیکی، گرافیستهای ترکیه اعتبار بیشتری یافتند.
در سالهای اخیر یکی از هنرهایی که در ترکیه بدان اهمیت داده شد، گراور است که از
دهۀ 1960م به بعد توسعۀ چشمگیری یافته است. هنرمندان گراور ترکیه با تلاش بسیار خود
را به سطح جهانی رسانیدهاند. از دیگر هنرهایی که میتوان برشمرد، هنر حکاکی است که
تاریخچۀ آن را به 1882م میتوان رساند. آموزش این هنر از ابتدا تحت نظر هنرمندان
اروپایی صورت میگرفت، اما به سبب علاقۀ اندکی که به این هنر نشان داده شد،
آموزشگاه آن در 1924م تعطیل گردید. بعدها با افزایش امکانات، با تأسیس انستیتو
آموزشی غازی در 1947م، این هنر دوباره مورد توجه قرار گرفت و از 1975م به بعد آموزش
آن در آکادمی هنرهای زیبا (دانشگاه معمارسنان بعدی) دوباره آغاز شد (همو، 569).
در سدۀ 19م با جان گرفتن دوبارۀ مطبوعات، توجه نشریات طنز به کاریکاتور در اندک
زمانی بیشتر شد. کاریکاتور اولین بار در دورۀ مشروطیت اول در نشریات استانبول
جایگاهی برای خود یافت و در 1870م در مجلۀ دیوژن که نشریهای فکاهی بود، اعتبار
یافت. در زمان سلطان عبدالحمید دوم، نشریات فکاهی تعطیل شد. از اینرو، کاریکاتور
نیز برای مدتی از نشریات حذف گردید، اما در دورۀ «ترکان جوان» طرفداران آن از
کاریکاتور برای بیان خواستههای خود استفاده کردند. بیشتر این نشریات در خارج چاپ و
منتشر میشد. پس از مشروطیت دوم، همراه با سانسور، ممنوعیت کاریکاتور نیز از میان
برداشته شد و پس از 1930م و پیروزی قطعی حزب جمهوری خلق، هنر کاریکاتور دوباره دچار
یک دوره سکون گردید، ولی در سالهای جنگ جهانی دوم نشریات دوباره صحنۀ انبوهی از
کاریکاتورها شد. در 1960م، پس از آنکه حزب دموکرات از اقتدار افتاد، فضایی بازتر
برای هنر کاریکاتور از نو پیدا شد. کاریکاتوریستها در 1969م با تشکیل انجمنی سازمان
یافتند. این انجمن با برپایی نمایشگاه و مسابقاتی، سبب پیشرفت و گسترش صنعت
کاریکاتور فنی شد (همو، 571-574).
هنرهای دستی: تا سدۀ 19م، طی قرنهای متمادی «ارباب هنر» قابل احترامترین صنف از
گروههای مردم به حساب میآمدند. در ربع آخر سدۀ 18م با راه یافتن تکنولوژی غربی به
عثمانی و گسترش آن در سدۀ 19م و سپس توسعۀ آموزش عالی در سدۀ 20م و تدریس علوم فنی
ـ مهندسی در دانشگاهها، از توجه به صنایع دستی کاسته شد و هنرمندان و استادکاران آن
مهجور ماندند. بدینترتیب، از شمار هنرمندان کارآمد و با استعداد هنرهای دستی و
سنتی کاسته شد و به سبب افزایش تولیدات ماشینی و کارخانهای شاخههایی از هنرهای
ظریف از میان رفت. در هنرهای چینیسازی، کاشیکاری و سرامیک با بسته شدن و تعطیلی
کورههای «ازنیک» تولید کاشی و چینی آن به تاریخ پیوست. در قالیبافی به علت تقاضای
بالای داخلی و خارجی به فرش ماشینی روی آورده شد که در بافت آن طرحها و
نقشمایههای سنتی جایگاه خود را حفظ کرد. صنعت نساجی در ترکیه هرچند از وضعیتی
مطلوب برخوردار بود، اما با ورود پارچههای ارزان قیمت غربی به بازار ترکیه، این
صنعت به سبب فرسودگی و عقبماندگی نتوانست در برابر آن پایداری کند و تولید قماش،
جوراب، دستکش، و هنرهای گلدوزی و ظریفدوزی با توجه به کاهش تقاضا محدود شد.
تولیدات فلزکاری به کارخانهها کشیده شد. اما هنر مینیاتور، تذهیب و جلدسازی با
تلاش استادان این هنرها هنوز زنده نگاه داشته شده است. هنر خطاطی به رغم تغییر
الفبا و یا انقلاب خط به علت فعالیت استادان اندک آن هنوز در سطحی محدود به حیات
خود ادامه میدهد (همو، 578-579).
قالی، گلیم، زیلو و جاجیمبافی از مهمترین و گستردهترین صنایع دستی در ترکیه است
و در بافت آنها بیشتر از نقش مناظر و محیط طبیعی، دریاچه و آب جاری (آبشار)، گیاه،
درخت، برگ، شاخه گل و حیواناتی نظیر پرنده، مار، هزار پا، کژدم، قورباغه، گوسفند و
سگ و یا وسایلی نظیر ابریق، آیینه و منجوق و یا اعضای بدن انسان همچون سر، دست و
چشم استفاده میشود. در کنار اینها طرحهای برگرفته از مفاهیم مجرد، نظیر درخت زندگی
و یا دروازۀ جهان هم کاربرد دارد. دست در بدو امر به عنوان علامت انسان، و نماد
اسلام، یعنی پیامبر(ص)،
4 خلیفه و حضرت فاطمه(س)، و ستارههای چند پر، اشکال چند ضلعی و یا طرحهای متنوع و
نقشمایههایی از اشکال مختلف هندسی از دیگر نقوش مورد استفاده است (همو، 580-583).
نساجی: از اواخر سدۀ 19م، تولید کارخانهای منسوجات در عثمانی آغاز گردید. در دورۀ
جمهوری برای کاهش واردات پارچه، چند کارخانۀ بافندگی تأسیس و بدینسان بر میزان
تولید افزوده شد؛ بهویژه از 1933م به بعد کارخانههای مختلف نساجی در شهرهای
مختلف، از جمله باقرکوی، قیصری، بورسه، ملطیه و اسکیشهر دایر شد (همو، 583-584).
در دهۀ 1960م با مشارکت بخش خصوصی، صنایع و تولیدات نساجی و بافندگی رشد و گسترش
بسیار یافت و در طراحی پارچه نیز تحولاتی روی داد. برای آموزش طراحان، بخش یا
دپارتمانی ویژۀ طراحی پارچه در آکادمی هنرهای زیبا، به ویژه از 1940م به بعد دایر
شد. در 1957م نیز، دپارتمان نساجی در آموزشگاه تطبیقی هنرهای زیبا و در 1977م در
دانشکدۀ هنرهای زیبای در دانشگاه اژه، واقع در ازمیر افتتاح گردید. استادان نساجی
در طراحی نقوش پارچه از طرحهای بومی نیز استفاده کردند. منسوجات ترکیه از نظر طرح و
بافت در بازارهای اروپا شناخته شده است (همانجا).
موزهها، مراکز اسناد و کتابخانهها: با توجه به اینکه امپراتوری عثمانی خود را
وارث امپراتوری بیزانس میدانست، افزون بر آنچه خود از نظر بناهای تاریخی به وجود
آورده بود، آثار هنری و بناهای برجای مانده از دورۀ امپراتوری بیزانس را نیز حفظ
نمود. از اینرو، آثار هنری بسیاری را به دوران جمهوریت منتقل کرد. هرچند بخش قابل
توجه آثار هنری ترکیه تاکنون از این کشور به ویژه از بخش آناتولی آن، خارج شده و
امروزه زینتبخش موزههای کشورهای غربی است و سبب آن نیز بیتوجهی امپراتوری عثمانی
به احداث موزه بوده است (پلرو، 313-314)، پس از شکلگیری نظام جمهوری، موزهها یکی
پس از دیگری تأسیس شد و به تدریج اهمیت و توجه به آثار هنری رو به فزونی نهاد. در
حال حاضر بیش از 40 موزه با بخشهای مختلف در ترکیه وجود دارد که بیش از 80 هزار اثر
کهن و هنری در آنها نگاهداری میشود و بیش از 80 گروه باستانشناسی از طرف دولت
مشغول کاوشهای باستانشناسی هستند. کلیسای «سنت صوفی» که در زمان عثمانیان تبدیل به
مسجد ایاصوفیه شد، در دورۀ جمهوریت به صورت موزۀ هنرهای بیزانس درآمد. موزۀ کاخ
توپکاپی، موزۀ آثار باستانی استانبول و دُلمه باغچه از بزرگترین و مهمترین
موزههای شهر استانبول است (همانجا). موزههای مهم دیگر ترکیه اینها ست: موزۀ
مردمشناسی، موزۀ نقاشی مدرن در آنکارا، و موزۀ باستانشناسی در ازمیر، موزۀ آسوری،
هیتیت و کلاسیک در آدانا، موزۀ هنر کلاسیک عثمانی در ادرنه، و موزۀ درویشهای
دورهگرد و موزۀ عتیقه در شهر قونیه. وجود این موزهها برای ترکیه خود منبع درآمدی
سرشار است، زیرا هر سال هزاران نفر از سراسر جهان برای دیدن چنین گنجینههایی راهی
ترکیه میشوند و این علاوه بر آنکه منبع درآمد است، به صنعت توریسم ترکیه نیز ارزش
و اعتبار بسیاری میدهد (همانجا).
یکی از ویژگیهای ترکیه، داشتن آرشیوهای با ارزش از ادوار دیرین تاریخ این کشور است.
جمهوری ترکیه که امروزه صاحب گنجینهای از اسناد و مدارک است، از این لحاظ نیز
وامدار امپراتوری عثمانی است. عثمانی تا اشاعۀ نفوذ روشهای اداری غرب در قرن 20م،
تنها مملکت منطقه بود که از اواسط قرون وسطى تا آن عصر تداوم سیاسی خود را از دست
نداده بود. از اینرو، سوابق و بایگانیاش نیز کم و بیش دست نخورده باقی ماند. از
مهمترین آرشیوهای ترکیه که میراثدار عثمانی است، میتوان به آرشیو نخستوزیری آن
اشاره کرد که در واقع گنجینهای از اسناد و مدارک به زبانهای مختلف از جمله اسناد
فارسی و عربی است. علاوه بر آن ترکیه به داشتن کتابخانههای متعدد که در هر کدام از
آنها دهها و صدها نسخۀ خطی فارسی و عربی کمیاب یافت میشود، شهرت دارد، مثلاً
استانبول را میتوان یک نمایشگاه کامل از تاریخ دانست. در استانبول صدها کتابخانه
وجود داشته است که از راه ادغام، امروزه در 17 کتابخانه استقرار یافتهاند و
میتوان از کتابخانۀ سلیمانیه، کتابخانۀ موزۀ باستانشناسی، کتابخانۀ ایاصوفیه،
کتابخانۀ دولتی بایزید و کتابخانۀ شهرداری نام برد (قاسمی، 59، 63- 69).
جهانگردی: اوضاع جغرافیایی ترکیه امکانات بالقوۀ فراوانی را از نظر جذابیتهای
توریستی برای این سرزمین فراهم کرده است. ترکیه از 3 جهت با دریا احاطه گردیده است
و سواحل زیبای این دریاها و نیز کوهها و درههای منتهی به آنها، خلیجها، بندرها،
جزایر و جز آنها همه ساله جهانگردان بسیاری را به ویژه از اروپا و آمریکا به سوی
خود جلب میکند (قاسمی، 134). بناهای تاریخی، آثار باستانی باقی مانده از دوران
گذشته به ویژه بیزانسیها، مساجد، موزهها، شهرهای کهن نظیر استانبول و ویرانههای
شهرهای کهن دیگر، از عوامل جذب جهانگرد
به شمار میآیند. نخستین اقدام جمهوری ترکیه برای توسعۀ صنعت جهانگردی، تأسیس
سازمان جهانگردی و اتومبیلرانی در 1923م بود. در 1949م ادارۀ مدیریت کل توریسم و
نشر مطبوعات وابسته به نخستوزیری تشکیل شد. با پیشرفت صنعت توریسم در سالهای بعد،
در 1957م وزارت انتشارات، مطبوعات و توریسم تأسیس یافت (میدان لاروس، XII/383)؛ در
1963م نیز وزارت توریسم و تبلیغات شکل گرفت و وظیفۀ تبلیغات توریستی در ترکیه به
این وزارتخانه واگذار شد. سازمانهای توریستی وابسته به بخش خصوصی عموماً سندیکایی
دارند که مهمترین آنها سندیکای کارفرمایی صنعت توریسم و سندیکای کارفرمایی هتل و
رستوران است (همانجا). سهم عایدات حاصل از توریسم همواره یکـی از منابع تأمین مالی
در جهت صنعتی کردن کشور محسوب گردیده است. بنابر آمار شمـار جهانگردانـی که از
ترکیه بازدید نمودهاند، از رقم 17 هزار تن در 1914م، به 798‘122،21 تن در 2005م
رسید که بالغ بر 2/18 میلیارد دلار برای این کشور درآمد داشته است (ویکیپدیا1).
مآخذ: ابوالقاسمی، محمدجواد و حسین اردوش، ترکیه در یک نگاه، تهران، 1378ش؛ السن،
رابرت، مسئلۀ کرد و روابط ایران و ترکیه، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران، 1380ش؛ امیر
کواسمی، ایوب، «درآمدی بر حزب رفاه ترکیه»، سیاست خارجی، وزارت امور خارجه، تهران،
1375ش، س 10، شم 2؛ انتخابی، نادر، «دین و دولت در ترکیه: از تنظیمات تا امروز»،
نگاه نو، تهران، 1374ش، شم 25؛ انتصار، نادر، قومیتگرایی کرد، ترجمۀ عبدالله
عبداللهزاده، تهران، 1381ش؛ همو، ملیگرایی قومی کردهای خاورمیانه و معضلات کردهای
ترکیه، ترجمۀ طاهر سرمدی، سنندج، 1380ش؛ انصاری، جواد، ترکیه در جست و جوی نقشی
تازه در منطقه، تهران، 1373ش؛ ایگدمیر، اولوغ و دیگران، آتاتورک، ترجمۀ حمید نطقی،
تهران، 1348ش؛ بیومونت، پیتر و دیگران، خاورمیانه، ترجمۀ
محسن مدیر شانهچی و دیگران، مشهد، 1369ش؛ پلرو، ژان، ترکیه، ترجمۀ خانبابا بیانی،
تهران، 1352ش؛ پیرن، ژاک، جریانهای بزرگ تاریخ معاصر، ترجمۀ رضا مشایخی، تهران،
1357ش؛ حتی، فیلیپ، شرق نزدیک در تاریخ، ترجمۀ قمر آریان، تهران، 1350ش؛ حیدر زادۀ
نائینی، محمدرضا، تعامل دین و دولت در ترکیه، تهران، 1350ش؛ رابینسن، ریچارد،
جمهوری اول ترکیه، ترجمۀ ایرج امینی، تبریز، 1347ش؛ فیندلی، ک. و ج.م. راثنی، جهان
در قرن بیستم، ترجمۀ بهرام معلمی، تهران، 1379ش؛ قاسمی، صابر، ترکیه، دفتر مطالعات
سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، تهران، 1374ش؛ قزار، رمزی، مبارزات سیاسی و
روشنفکری کرد، ترجمۀ احمد محمدی، سنندج، 1379ش؛ لاپیدوس، ایرا، تاریخ جوامع اسلامی،
ترجمۀ محسن مدیر شانهچی، مشهد، 1376ش؛ لاموش، لئون، تاریخ ترکیه، ترجمۀ سعید
نفیسی، تهران، 1316ش؛ لنچافسکی، ژرژ، تاریخ خاورمیانه، ترجمۀ هادی جزایری، تهران،
1337ش؛ لوئیس، برنارد، ظهور ترکیۀ نوین، ترجمۀ محسن علی سبحانی، تهران، 1372ش؛
مفتاح، الهامه و وهاب ولی، نگاهی به روند نفوذ و گسترش زبان و ادب فارسی در ترکیه،
تهران، 1374ش؛ نزان، کندال، کردستان ترکیه، ترجمۀ نامیق صفیزاده بورکهیی، تهران،
1379ش؛ نقوی، علیمحمد، جامعهشناسی غربگرایی، تهران، 1377ش؛ هونتزینگر، ژاک،
درآمدی بر روابط بینالملل، ترجمۀ عباس آگاهی، مشهد، 1376ش، یاقی، اسماعیل احمد،
دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ترجمۀ رسول جعفریان، قم، 1379ش؛ نیز:
Altug, Y., Turk devrim tarihi dersleri, Istanbul, 1980; Brockelmann, C., History
of the Islamic Peoples, London, 1959; Cem, I., Türkiye‘de geri kalmiԫliğin
tarihi, Istanbul, 1989; Encarta Reference Library, 2004; Eroglu, H., Türk
inkilāp tarihi, Ankara, 1990; IA; Jaeschke, G., KurtuluԴ savaԴ ilgili ingiliz
belgeleri, tr. Cemal Köprülü, Ankara, 1971; Karpat, K.H., »Modern Turkey«, The
Cambridge History of Islam, ed. P.M. Holt, et al., Cambridge, 1980, vol. Ib;
Katoğlu, M., »Cumhuriyet Türkiye sinde eğtim, kultur, sanat«, Türkiye tarihi
cağdas Türkiye 1908-1980 , Istanbul, 1990; Meydan Larousse, Istanbul, 1992 ;
Ödekan, A., »Mimarlik ve sanat tarihin«, Türkiye tarihiçağaԫ Türkiye 1908-1980,
Istanbul, 1990, vol IV; Özdemir, H., »Siyasi tarih (1960-1980)«, Türkiye
tarihiçağaԫ Türkiye 1908-1980, Istanbul, 1990; Özkaya, Y., Türk istiklāl savaԫi
ve cumhuriyet tarihi, Ankara, 1981; Shaw, S.J., History of the Ottoman Empire
and Modern Turkey, Cambridge, 1987; Türkiye diyanet vakfi İslam ansiklopedisi,
Istanbul, 1991; Wikipedia, en. wikipedia.org/wiki/ Turkey.
وهاب ولی
ادبیات ترکی: ادبیات در ترکیه به دنبال راهیابی ترکان سلجوقی به آسیای صغیر با فتح
ملازگرد (463ق/ 1071م) و گسترش دامنۀ نفوذ ترکان، بهویژه ترکان اغوز که عناصر دیگر
ترک را در آن سرزمین تحتالشعاع خود قرار دادند (نک : طوغان، 218-219)، با فتوحات
و مهاجرتهای بعدی در آن سرزمین (مرچیل، 103؛ گردلفسکی، 37-61؛ IA, X/393-395)، از
قرن 7ق/13م آغاز شده است (بانارلی، I/285). زبان فارسی همچنان که در دولت سلاجقۀ
بزرگ، در دولت سلاجقۀ روم نیز زبان رسمی و ادبی بود (توران، 337, 339؛ بانارلی،
I/299)، در مجالس سلاطین سلجوقی و برخی از علما، گهگاه به زبان فارسی گفتوگو
میکردند و پیوسته به مناسبت، اشعار فارسی میخواندند (کوپریلی، «تاریخ ادبیات
ترکی1»، 251)، چنانکه عزیز استرابادی در اواخر سدۀ 8ق/14م بزم و رزم را، به سبب
آنکه «جمهور اهالی مملکت روم به زبان پارسی مایل و راغب» و اغلب ساکنان آنجا «به
لغت دری قائل و ناطق» بودهاند و «جمیع امثله و مناشیر و مکاتبات و...» به این زبان
نوشته میشده (ص 537)، به پارسی تألیف کرده است.
در این دوره بحث ادبیات ترکی در سرزمینی که بعدها ترکیه نامیده شد، بر مبنای
روایتهای حماسی و مذهبی شفاهی چون بَطّال غازی و قصۀ دانشمند غازی یا دانشمندنامه
در حال شکلگیری بوده است (قفس اوغلو، 338). به نظر بارتولد، روایت سیدبطال غازی،
قهرمان عرب که در زمان امویان در آسیای صغیر شهید شده بوده، پس از اقامت ترکان در
آن سرزمین به یک غازی ترک تبدیل شده است (ص 67). دانشمندنامه نیز که به نوعی ادامۀ
داستان بطال غازی و مربوط به جنگهای میان ترکان و بیزانس است، در اطراف نام ملک
دانشمند احمد غازی که از نوادگان بطال غازی پنداشته شده، و خود در نیمۀ اول قرن
6ق/12م میزیسته، شکل گرفته است. این اثر که یک قرن پس از کشته شدن وی، به فرمان
عزالدین کیکاووس دوم به کتابت درآمده، در حدود دو قرن پس از کتابت اول در زمان
سلطنت سلطان مراد دوم عثمانی (850-855ق/1446-1451م) بازنگاری شده است (آوجی اوغلو،
V/1944؛ «فرهنگ...2»، II/182-184).
به موازات ادبیاتشفاهی ــ که بدونانقطاع از آسیای مرکزی به آسیای صغیر انتقال
مییافت (مازی اوغلو، 117) و تحت تأثیر محیط جدید ادامه داشت ــ ادبیات مکتوب نیز،
با تأخیری در حدود دو قرن شکل گرفت (همانجا). علت اصلی این تأخیر هم گذشته از
گرفتاریهای استقرار در اراضی در حال فتح، سیطرۀ فارسی به مثابۀ زبان رسمی در قلمرو
سلاجقۀ روم بود.
ادبیات دیوانی: نخستین آثار ادبی ترکی ضمن آنکه تحتالشعاع ادبیات فارسی قرار داشت،
غالباً از قلم گویندگان پارسی و در کنار آثار آنان بدان زبان تراوش کرد. از مولوی
(د 672ق/1273م)، اگرچه در انبوه سرودههای خود به فارسی، تنها معدودی ابیات حاوی
کلمات ترکی و پارهای ملمعات بر جای مانده است (گولپینارلی، مولویه...، 104-105؛
محمدزاده صدیق، 40-54؛ بانارلی، I/318-319)، اما در تأثیر ژرف و گسترده و پایدار وی
و همچنین تأثیر طریقت مولویه بر ادبیات ترکی، بهویژه ادبیات عرفانی آن سرزمین جای
تردید نیست (طوغان، 280؛ کوپریلی، همان،247-249؛ لوند، 42-43؛ مازی اوغلو،
117-127). جالب توجه است که گیب «تاریخ شعر عثمانی» خود را با مولانا شروع کرده است
(I/141 ff.). سلطان ولد (623-712ق/ 1226-1312م)، فرزند مولوی و از جانشینان وی و
ازسازماندهندگان طریقت مولویه، ناگزیر از سرودن ابیات ترکی ]غربی، یا آناتولیایی[
بیشتری در لابهلای آثار منظوم خود به فارسی شده است (گولیپنارلی، همانجا). ولد
چلبی ایزبوداق این ابیات ترکی را که بالغ بر 367 بیت میشود، گردآوری کرده، با
عنوان دیوان
ترکی سلطان ولد در 1341ق انتشار داده است. مجدود منصور اوغلو این مجموعه را با
الفبای لاتین و با عنوان «منظومههای ترکی سلطان ولد» به چاپ رسانده است (کوپریلی،
همان، 263-265؛ بانارلی، I/323-325؛ لویس، 326-330؛ محمدزاده صدیق، 139-177). سلطان
ولد که هدفی جز انتشار و ترویج اصول صوفیانۀ مطرح شده از سوی پدرش نداشته، مانند
چند شاعر خانقاهی و دیوانی (نک : دنبالۀ مقاله) معاصر خود، سعی در تنظیم ادبیات
ترکی بر اساس نمونههای شعر صوفیانۀ ایران داشته است. وی معتقد است بدان سبب کمتر
به نظم ترکی پرداخته شده که این زبان از داشتن اصطلاحات صوفیانه محروم است
(کوپریلی، همان، 264).
عاشق پاشا (د 733ق/1333م)، شاعر معاصر او نیز که به مناسبت توجه خاص او به زبان و
ادب ترکی ــ در زمانی که به گفتۀ خودش هر زبانی «ضبط و اصولی» داشته و کسی به زبان
ترکی توجهی نمیکرده (نک : بـانـارلی،I/381) ــ ازنخستین شاعران عمدۀ شعر دیوانی
بهشمار آمده است (فرهنگ، I/197). وی به سبب آنکه برای ترویج اندیشههای عرفانی
خویش در میان مردمی که فارسی نمیدانستند، اثر خود را ناگزیر به ترکی نوشته است،
عذرخواهی میکند (طوغان، 384). او برای مثنوی اخلاقی ـ صوفیانه ـ تعلیمی خود،
غریبنامه که بالغ بر 12 هزار بیت است و تحت تأثیر مثنویهای عرفانی سنایی، عطار و
مولوی سروده شده، مقدمهای به فارسی نوشته است (جودت، 258). غریبنامه، نخستین اثر
ادبی منظوم مهم ترکی در آسیای صغیر بهشمار آمده است (GSE, XVI/1475).
مسعود بن احمد، معروف به خواجه مسعود نیز که منظومۀ 568‘5 بیتی سهیل و نوبهار را که
ترجمهای آزاد از خسرو و شیرین نظامی در اواسط قرن 8ق/14م است و در وزن شاهنامه
سروده، با غزلهایی به اوزان مختلف عروضی آراسته (بانارلی، I/383-384) و خاطرنشان
میکند که اثر خود را برای آنکه مورد استقبال تات (ترک و تاجیک شهرنشین) و مغول
قرار گیرد، به ترکی درآورده است؛ اما از اینکه ترکی در مقایسه با عربی و فارسی،
چنانکه باید از افادۀ مقصود و مرام، ناتوان است، اظهار شرمندگی میکند (طوغان،
همانجا). کوپریلی اظهارات خواجه مسعود را حمل بر تواضع کرده، منظومۀ عاشقانۀ او را
از نظر تدوین و بیان و زبان از ارزندهترین آثار دورۀ مورد بحث بهشمار آورده است
(همان، 349). خواجه مسعود اثر منظوم دیگری نیز به عنوان فرهنگنامۀ سعدی دارد که
ترجمۀ بیش از 700‘1 بیت منتخب از بوستان سعدی است. هر دو اثر یاد شده منتشر گردیده
است (بانارلی، I/384). جالب توجه است که دو قرن پس از آن، محمد فضولی (د ح
963ق/1556م) که به هر 3 زبان ترکی، فارسی و عربی شعر میسروده (نک : «فرهنگ»،
III/249-258)، سبب فزونی نظم به فارسی را دشواری سرودن «نظم نازک» (غزل) به ترکی
دانسته، «قبول نظم و ترکیب» نکردن «لهجۀ ترکی» و «نامربوط و ناهموار» بودن «اکثر
الفاظ» آن را از موانع توفیق در این راه بهشمار آورده و کوشیده است تا این «دشوار»
را «آسان» سازد ( کلیات، 218؛ شعردوست، 116-117).
چنانکه گذشت، بجز سلطان ولد، عاشق پاشا و خواجه مسعود، چند شاعر دیگر نیز از
بانیان شعر دیوانی در آناتولی بهشمار آمدهاند که معروفترین و مؤثرترین آنها
عبارتاند از: احمد فقیه، از شاگردان بهاءالدین ولد، پدر مولوی که به تصوف گرایید و
منظومههایی با هدف ترویج تصوف سرود. از جملۀ این منظومهها مثنوی 100 بیتی
چرخنامه ــ که کهنترین اثر مکتوب ترکی آناتولی بهشمار میآید ــ به دست آمده است
(کاراعلی اوغلو، 383-384).
شیّاد حمزه (حمزۀ گچکار)، درویشی سیّار در اواسط قرن 7ق/13م، مثنوی یوسف و زلیخا،
نخستین مثنوی عاشقانۀ شناخته شدۀ ترکی آناتولی را سرود (قاباقلی، II/143؛ پکلجای،
96-98).
خواجه دهّانی، که از قرار معلوم از خراسان به آناتولی مهاجرت کرده، گویا شاهنامهای
20 هزار بیتی برای سلجوقیان سروده که این اثر تاکنون به دست نیامده است. قصیدهای
نیز به نام سلطان علاءالدین کیقباد سوم که در اواخر قرن 7 و اوایل قرن 8ق، 4 بار بر
تخت سلطنت نشست و هربار او را سرنگون ساختند (بازورث، 130)، سروده است. او را
نخستین شاعر ادبیـات دیـوانی تـرکی آنـاتولی ــ که در موضوعات غیردینی قصاید و
غزلیاتی سروده است ــ بهشمار آوردهاند (کوپریلی، «تاریخ ادبیات ترکی»، 271-272؛
بانارلی، I/344-346؛ طوغان، 272).
یونس امره، شاعری خانه به دوش که از پیشاهنگان و الهامبخشان شاخههای ادبیات
دیوانی، خانقاهی و عامیانه و نیز از بزرگترین شاعران ترکیگوی این سامان بهشمار
میآید، در نیمۀ دوم قرن7ق/13م و دهههای نخستین قرن 8ق/14م میزیسته است. وی که
تحت تأثیر مثنوی معنوی قرار دارد و مولوی را میستاید، از ادامهدهندگان سنت احمد
یسوی در ادبیات ترکی محسوب میشود. یونس امره دیوانی دارد که گویا پس از مرگش
گردآوری شده است (کوپریلی، «نخستین...1»، 257 ff.؛ بانارلی، I/325-336؛ قاباقلی،
II/121-131؛ کاراعلی اوغلو، 407-416؛ پکلجای، 89-95؛ کورناز، 50-56). اشعار این
دیوان که به اوزان عروضی و هجایی سروده شده است، نخستین دیوان شعر در ادبیات ترکی
غربی به حساب آمده است
(EI2, X/716).
خواجه احمد گلشهری، معاصر یونس امره که از بنیانگذاران ادبیات ترکی آناتولی
بهشمار میآید (قاباقلی، II/145) و برای آنکه هفتمین از 6 نامدار جهان، یعنی
سنایی، نظامی، سعدی، عطار، مولانا و سلطان ولد باشد، نخستین اثر شناخته شدۀ خود،
فلکنامه را در 700ق/1301م به فارسی سروده (جودت، 248)، منطقالطیر عطار را با
افزودههایی از تمثیلات و حکایات برگرفته از مثنوی معنوی و منابع دیگر به ترکی
منظوم ساخته، و آن را به غازانخان مغول تقدیم کرده است (بانارلی، I/377-380؛
پکلجای، 131-140).
چنانکه گفته شد، شکلگیری ادبیات دیوانی که از قرن 7ق/13م در ترکیه آغاز شده بود،
پس از شکست کوسهطاغ (641ق/1243م) و به دنبال یک سلسله حوادث رو به رشد نهاد. از
حوادث مؤثر در رشد و پیشرفت ادبیات دیوانی میتوان به قرار گرفتن سلاجقۀ روم تحت
استیلای ایلخانان، ضعف دولت دستنشاندۀ مرکزی، شکلگیری حکومتهای ملوکالطوایفی یا
امارات و بیکنشینهای آناتولی در نیمۀ دوم قرن 7ق/13م، سرانجام به برآمدن دولت
عثمانی از درون یکی از بیکنشینهای غربی آناتولی در اوایل قرن 8ق/14م و غلبۀ تدریجی
آنان بر بیکنشینهای دیگر اشاره کرد (سویم، I/388)، در قلمرو سلاجقه، عربی، زبان
دینی و مدرسهای، و فارسی زبان ادبیات بود (موتلوآی، «ادبیات ترکی...1»، 40؛
کاراعلی اوغلو، 207)؛ اما بیکهای ترکمن که در رأس امارات و بیکنشینها قرار داشتند
و غالباً زبانی جز ترکی نمیدانستند و تحت تأثیر فرهنگ و ادب فارسی هم قرار
نداشتند، طبعاً از زبان و ادب ترکی حمایت میکردند (جودت، 245)، از این رو ادبیات
ترکی در قلمرو آنان رشد و توسعه یافت و دانشمندان، نویسندگان و شاعرانی که به
زبانهای عربی و فارسی برای فرمانروایان سلجوقی مشغول تألیف و تصنیف بودند، به خدمت
بیکها درآمدند و به پدید آوردن آثار به زبان ترکی روی آوردند (همو، 246).
بدین ترتیب با انتقال امور دولت به غازیان سرحدات شمال غربی آناتولی، یعنی منطقهای
که عثمانیان دستاندرکار توسعۀ قدرت و نفوذ خود در آنجا بودند، فعالیت ادبی نیز از
آناتولی میانه ــ که در زمان اقتدار سلاجقۀ روم کانون تمدن و فرهنگ بود ــ به منطقۀ
شمال غرب آناتولی و بعدها به روم ایلی انتقال یافت. البته این انتقال از منطقهای
به منطقهای دیگر و گذر از زبانی به زبان دیگر امری تدریجی و بطیء بود، چنانکه در
اوایل تشکیل دولت عثمانی و حتى تا دورۀ سلطنت مراد اول (761-791ق/1360-1389م)، در
قلمرو عثمانی بجز اشعار درویشان،
نوع دیگری از اثر ادبی مشاهده نمیشد. اما از آن پس شاعران مورد حمایت قرار گرفتند
و از گفتن و نوشتن به زبان مادری خود احساس خجالت نکردند و در نتیجه شعر و ادب ترکی
رونق گرفت (طوغان، 384). با اینهمه، سرودن شعر به زبان فارسی، در قلمرو عثمانی
همچنان استمرار یافت.
گذشته از برخی پادشاهان عثمانی چون یلدیرم بایزید (791-804ق)، محمد فاتح (848-850ق
و 855-886ق)، بایزید دوم (886-918ق)، سلیم اول(918-926ق)، سلیمان قانونی(926-974ق)،
مراد سوم (982-1003ق) و احمد اول (1012-1026ق) و شاهزادگانی چون جم سلطان (د 900ق)،
پسر محمد فاتح، بایزید، پسر سلیمان قانونی که در 969ق در نزدیکی قزوین به قتل رسید
و جز آنان که خود به فارسی شعر میسرودهاند (مفتاح، 192-216؛ ریاحی، 143-144، جم
)، شمار بسیاری از شاعران پارسیگوی و شعرای ذولسانین و نیز نویسندگان و مورخان تحت
حمایت آنان آثار منظوم و منثوری به زبان فارسی پدید میآوردند. الهامه مفتاح و وهاب
ولی نزدیک به 200 مؤلف، ادیب و شاعر را که در دورۀ عثمانی آثاری به زبان فارسی
نوشتهاند، معرفی کردهاند (ص 217 بب ) و محمدامین ریاحی نزدیک به 20 شاعر،
دانشمند و عارف ایرانی را که در دورۀ سلطنت کوتاه سلیم اول در عثمانی آثاری تألیف
کردهاند، شناسایی نموده است (ص 171- 178).
همچنین برخی از شاعران عثمانی چون احمد داعی (د 830ق)، فضولی (د ح 964ق) و نفعی
(مق 1045ق/1635م) که به سبب سرودن هجویهای دربارۀ مراد چهارم (1032-1049ق) اعدام
گردیده است (کورناز، 406-414)، گذشته از دیوان ترکی، دیوان فارسی نیز داشتهاند
(«فرهنگ»، I/60؛ فضولی، دیوان فارسی، سراسر اثر؛ بانارلی، II/653-660). آثار منظوم
و منثور بسیاری نیز در دوران عثمانی به نظم و نثر ترجمه شده است («دائرةالمعارف
ترک2»، XIII/91-94، جم ). از طریق این ترجمهها لغات، اصطلاحـات، عبـارات و حتى
قـواعد دستـوری فـارسی ــ و نیز عربی ــ وارد زبان ترکی شده (جودت، همانجا)، و این
زبان را به زبانی متشکل از عناصر زبانهای ترکی، فارسی و عربی تبدیل کرده است؛ زبان
مرکبی که «زبان عثمانی3» نامیده میشود («فرهنگ»، VII/147).
ادبیات مکتوب عثمانی که عمدهترین شاخهاش با عنوان ادبیات دیوانی شناخته میشود،
از نظر ساختار و محتوا تحت تأثیر شدید ادبیات فارسی قرار داشته است. ادبیات دیوانی
که ادبیات ترکی کهن، ادبیات ترکی کلاسیک، آثار اسلامی و جز آنها نامیده شده، و
نخستینبار در اواخر قرن 5ق/11م تحت تأثیر تمدن و فرهنگ اسلامی ـ ایرانی در
ماوراءالنهر پدید آمده بود، در حدود دو قرن بعد، یعنی مدتی پیش از پیدایش دولت
عثمانی در آسیای صغیر و در بستر زبان ترکی باختری و در فضایی دیگر زندگی از سر گرفت
و در دورۀ عثمانی رشد و توسعه یافت و تا اواخر قرن 13ق/19م به حیات خود ادامه داد.
اصطلاح ادبیات دیوانی در سالهای پس از جنگ جهانی اول به مناسبت گردآوری سرودههای
شاعران در دیوانهای شعر (پاکالین، I/458-459) و نیز وابستگـی شـاعران صـاحب دیـوان
بـه دیـوان ــ به مفهوم «دستگاه و مستقر و محل و مجلس حکومت» ــ و دربار، به ادبیات
مورد بحث، داده شده است. کسانی هم که این ادبیات را ادبیات درباری یا اندرونی، یا
ادبیات طبقات بالا و نخبگان و جز آنها مینامند، به همین اختصاص داشتن آن به طبقات
و قشرهای حاکم و وابسته به دربارها و جدا بودن آن از تودۀ مردم نظر دارند و آن را
از جهت زبان و ذوق مخالف ادبیات ملی بهشمار میآورند («دائرةالمعارف دیانت...1»،
IX/389)، در حالی که برخی از ادبپژوهان ترک چون ع. ن. طارلان (1898-1978ق)، متخصص
ادبیات دیوانی و ناشر دیوان چند شاعر وابسته به این جریان ادبی (نک : ایشیق،
III/1719)، با این نظر به مخالفت برخاسته، و چنین اظهار نظر کردهاند که بهشمار
نیاوردن خواص یک ملت همانقدر جاهلانه است که ملی نشمردن ادبیات دیوانی (طارلان،
648). م. ن. سفرجی اوغلو هم که مقالهای دربارۀ پیوند شعر دیوانی با زندگی واقعی
تألیف کرده، بر آن است که شعر دیوانی با آنکه زبانش، یعنی زبان عثمانی آمیزهای است
از لغات ترکی، عربی و فارسی، وزن عروضی را ترجیح میدهد، موضوعات کلاسیک شدۀ ادبیات
عرب، بهویژه ادبیات ایران را تکرار میکند و منظومههای متداول در آن را به کار
میبرد؛ با اینهمه، بدان معنا نیست که آثار پدید آمده با چنین ویژگیهایی و
هنرمندان پدید آورندۀ آنها، دارای ویژگیهای ملتی که به آن وابسته است، نیستند. به
اعتقاد وی زبان شعر دیوانی زبانی کاملاً بیگانه بهشمار نمیآید؛ چه، بخش قابل
توجهی از کلمات عربی و فارسی وارد شده به زبان ترکی، هم از بابت تلفظ و هم به سبب
پذیرفتن مفاهیم جدید در زبان ترکی، به نوعی ویژگیهای واژگان ترکی را یافته، و زبان
ترکی را در
هر حال غنا بخشیدهاند (نک : سفرجی اوغلو، XI/664).
برخی از محققان نیز عنوان ادبیات دیوانی را به عللی، از جمله به سبب آنکه در این
نامگذاری شاخۀ نثر ادبیات مورد بحث در نظر گرفته نشده است، نپذیرفتهاند؛ چنانکه
فؤاد کوپریلی عبارت ادبیات ترکیقدیم2 را برای آن مناسب یافته است («دائرةالمعارف
دیانت»، IX/380-389). مصطفى اوزون هم ادبیات کلاسیک ترکی را نامی رسا بر این ادبیات
میشمارد («فرهنگ»، II/330). با اینهمه، اصطلاح ادبیات دیوانی بهرغم مخالفتهایی
که با آن شده، جا افتاده است. ادبیات دیوانی دارای ویژگیهایی است که از اهم آنها
ست:
1. ادبیات دیوانی گذشته از آنکه کلمات و عبارات بسیاری از عربی و فارسی گرفته و
اوزان و بحور عروضی، اشکال و قالبهای شعری و انواع ادبی را نیز از ادبیات فارسی اخذ
کرده است، بدون اعمال تغییری آنها را با همان اصطلاحات رایج نیز به کار میبرد.
چنانکه سرودههایی چون قصیده، غزل، ترجیعبند، ترکیببند، مستزاد و مسمط که غالباً
در ادبیات عربی شکل یافته، و در بستر ادبیات فارسی بازپردازی شدهاند، و نیز اشکالی
چون مثنوی ــ که ریشۀ آن را در ادبیات پهلوی باید جُست («دائرةالمعارف دیانت»،
IX/404) ــ و رباعی که منشأ ایرانی دارد («فرهنگ»، VII/350-351)، در ادبیات دیوانی
به همان صورت به کار میروند («دائرةالمعارف دیانت»، IX/403-413). جز آنها اشکالی
چون شرقی (ترانه) و طویوغ هم، نه از ادبیات فارسی، بلکه از ادبیات عامیانۀ ترکی به
ادبیات دیوانی ترکی راه یافتهاند («فرهنگ»، 410، VIII/367-398).
بحور عروضی به کار رفته در ادبیات کلاسیک فارسی نیز با همان نامهای بحر طویل، بحر
مدید و جز آنها به ادبیات دیوانی راه یافته است (خانلری، 84؛ کاراتاش، 49-50).
گفتنی است که به سبب تفاوتهای ساختاری زبانهای فارسی و ترکی کار تطبیق عروض بر زبان
ترکی کاری دشوار بوده است. پیشتر از شکایت چند شاعر ترکیگو در این زمینه سخن رفت
(نک : «دائرةالمعارف دیانت»، IX/400). این مسئله سرانجام با افزایش لغات و تعبیرات
فارسی و عربی در دایرۀ ادبیات دیوانی ترکی در سدههای 10-11ق/16-17م حل گردید و شعر
دیوانی از آن پس تحت سیطرۀ اوزان و بحور عروضی قرار گرفت (همان، IX/401). «صنایع
لفظیه» و «صنایع معنویۀ» به کار رفته در ادبیات دیوانی و تشبیهاتی چون تشبیه قد به
سرو و الف، دهان به غنچه و نقطه، چشم به چشم آهو و نیز به نرگس و بادام و جز آنها
نیز همه عیناً از ادبیات کلاسیک فارسی گرفته شده است («فرهنگ»، II/338-339).
2. شاعران دیوانی بیشتر منظومههای داستانی فارسی را بارها به زبان ترکی ترجمه
کردهاند. چنانکه شاهنامۀ فردوسی چندین بار به نظم و نثر ترکی ترجمه شده (همان،
VIII/117)، و به یکی از سرچشمههای شعر دیوانی ترکی تبدیل گردیده است و بسیاری از
قهرمانان داستانهای آن در زمرۀ قهرمانان افسانهای به داستانهای منظوم و منثور
ادبیات دیوانی ترکی راه یافتهاند (همان، II/331). فخری نامی در 758ق/1357م به
دنبال ترجمۀ مثنوی خسرو و شیرین نظامی گنجوی به نظم ترکی بخش مربوط به
بهرام چوبینه را نیز از شاهنامه ترجمه کرده، به آن افزوده است («دائرةالمعارف ترک»،
XIII/91؛ X/716، EI2)، این مثنوی بارها به ترکی ترجمه یا بازسرایی شده است
(لوند،79, 81، جم). مثنویهای دیگر نظامی نیز ترجمه شده، و حتى تنی چند از شعرای
ادبیات دیوانی خمسههایی به پیروی از نظامی سرودهاند (آراسلی، 79-140؛
بیگدلی،262-302؛ لوند،128-130 ، 117، جم ).
بجز ترجمۀ مثنویهای ایرانی، مثنویهایی چون سهیل و نوبهار خواجه مسعود، خورشید و
فرحشاد شیخ اوغلو و جمشید و خورشید احمدی نیز در حقیقت براساس مثنوی خسرو و شیرین
با تغییر نام شخصیتها و مکانها و حتى تغییر نام داستان سروده شدهاند. موضوع چنین
داستانهایی همه مشابه یکدیگرند، چنانکه در همۀ آنها یگانه پسر پادشاه با مشاهدۀ
تصویر دختر پادشاهی دیگر دلباختۀ او میشود و برای یافتن معشوق راه سفر در پیش
میگیرد و پس از پشت سر گذاردن ماجراهایی، سرانجام به وصل معشوق نایل میشود و به
کشور خود بازمیگردد و به جای پدر بر تخت سلطنت مینشیند (جودت، 247).
گذشته از مثنویهای نظامی، مثنویهای دیگری نیز، گاه هرکدام دو سه بار از فارسی به
ترکی ترجمه شده است، چنانکه مثنوی جمشید و خورشید سلمان ساوجی را یک بار احمدی در
806ق/1403م و بار دیگر جم سلطان در 893ق/ 1488م به ترکی ترجمه کردهاند. با آنکه
اصل مثنوی سلمان بیش از 700‘2 بیت نیست، ترجمه و بازآفرینی احمدی بالغ بر 5 هزار
بیت است. موضوع اصلی این داستان نیز کم و بیش همانند موضوع داستانهای پرداخته شده
بر اساس مثنوی خسرو و شیرین است («فرهنگ»، II/43-44). از مثنوی مهر و مشتری، سرودۀ
عصار تبریزی 3 ترجمه به ترکی («دائرةالمعارف ترک»، XIII/119)، و از جاماسبنامه دو
ترجمه در دست است (همان، XIII/101-109). این ترجمههای بیشمار چنان تأثیر گسترده و
عمیقی از نظر زبان، موضوع و محتوا بر ادبیات دیوانی ترکی گذاشتهاند که گولپینارلی
شاعران دیوانی را سخت تحت تأثیر شعر و شاعران ایرانی یافته، ادبیات دیوانی را
رونویسی رنگ باخته و اندکی محلی شدۀ ادبیات فارسی دانسته است (در بیان...، 93).
از قرن 11ق/17م به بعد با ترویج روزافزون خصوصیات محلی در ادبیات دیوانی، از تأثیر
ادبیات فارسی تا حدودی کاسته میشود. اگرچه سبک هندی که از نیمۀ دوم قرن 10ق/ 16م
بیش از دو قـرن در ادبیات فارسـی رواج داشته (نک : دایرةـ المعارف فارسی، 1/1251)،
در این قرن شاعران بسیاری چون نفعی (د 1024ق)، نائلی قدیم (د 1077ق)، ندیم قدیم
(د 1081ق) و نشاطی (د 1085ق) را تحت تأثیر قرار داد («فرهنگ»، VII/477) و این تأثیر
تا قرن بعد نیز ادامهیافت و در مثنوی ارزندۀ حُسن و عشق شیخ غالب (د1213ق) منعکس
گردید (بانارلی، 777 II/772-773,). با اینهمه، در همین قرن (12ق/18م) تمام انواع
ادبی دستخوش جریان محلیگرایی گردید و موضوعات محلی و امور روزمره بهطور روزافزونی
در ادبیات انعکاس یافت و بدین ترتیب ادبیات دیوانی به ذوق مردم نزدیکتر شد و هویت
خود را به گونهای چشمگیر عرضه داشت و از تأثیر ادبیات فارسی بر آن بیش از پیش
کاسته شد («دائرةالمعارف ترک»، XIII/130). با آنکه براثر پیشرفتهای زبان ترکی و
رواج آن در قلمرو عثمانی، نفوذ زبان فارسی در آن سرزمین رو به ضعف نهاد و شعر سرودن
و کتاب نوشتن به زبان فارسی کاستی گرفت، اما علاقه به خواندن نظم و نثر فارسی در آن
خطه همچنان ادامه یافت. شاهد این ادعا هم تألیف فرهنگهای گوناگون فارسی به ترکی و
کتابهای شرح و تفسیر متون و دستور زبان فارسی و دیگر مسائل ادبی در سدههای بعدی
است (ریاحی، 213- 218؛ رئیسنیا، 2/805- 808).
3. شاعران دیوانی همچنان که ناگزیر از پایبندی به قواعد و اصول تغییرناپذیر بلاغت
و مراعات قالبها و اشکال از پیش تعریف و تعیینشده در آثاری چون چهار مقالۀ نظامی
عروضی، المعجم شمس قیس رازی، «عروض ترکی» علی جمالالدین، تألیف شده در اواخر قرن
19م، و کاربرد تشبیهات و استعارات جا افتاده و تکراری بودند، در عین حال از نظر
پرداختن به محتوا و موضوعات و مضامین و نقشمایهها و حتى بیان احساسات نیز گزیری
از تن در دادن به موازین و محدودیتهای ساخته و پرداخته نداشتند. کم و کیف ذوق ادبی،
ارزشها و چهارچوب نظام تخیل و تصور، فضای شاعرانه، حدود شایستها و ناشایستها،
خصوصیات عشق و معشوق، روابط روانشناسانۀ عاشق و معشوق و جز آنها همه کم و بیش در
دیوانهای استادان سابق تثبیت شده و موجود بودند و شاعران دیوانی به ندرت
میتوانستند مرزهای دشوارگذار سنتهای ادبی جاافتاده را درنوردند و نوآوریهایی در
فروعات عرضه کنند (پاکالین، I/458؛ «دائرةالمعارف دیانت»، IX/413-419).
4. ادبیات دیوانی اگرچه ادبیات خواص بود و با تودههای مردم و آفرینشهای ادبی آنها
ارتباط کمتری داشت، از قرن 11ق/17م به سبب افزایش نفوذ جریان محلی شدن، کم و بیش
تحت تأثیر ادبیات عاشقی ــ شاخهای از ادبیات شفاهی مردم (کاراتاش، 52-53) ــ قرار
گرفت و در عین حال کم و بیش برآن اثر نهاد («فرهنگ»، II/349).
5. ادبیات دیوانی بیشتر با شعر سر و کار دارد تا با نثر. عمدهترین پیشرفت ادبیات
دیوانی هم در زمینۀ شعر بوده است، زیرا نظم، ادیبانهتر از نثر بهشمار میرفت و بر
نثر ترجیح داده میشد (همان، II/337) و به گمانی حجم آثار منثور بیش از آثار منظوم
ترکی عثمانی نبوده است (میدان لاروس، III/756). از این روی اگر اصطلاح شعر دیوانی
دربارۀ بخش منظوم ادبیات دیوانی به کار میرود، اصطلاح نثر دیوانی دربارۀ بخش منثور
آن نامربوط مینماید و اصطلاح نثر کلاسیک برای این بخش مناسب به نظر میرسد
(«فرهنگ»، II/340-341). در حالی که ادبیات منظوم، بخش اعظم ادبیات دیوانی آسیای
صغیر را تشکیل میدهد، نمونههای نادر نثر کلاسیک در آن سرزمین در حدود یک قرن پس
از آغاز فعالیت ادبی منظوم مکتوب پدیدار شده است. بیشتر نمونههای به دست آمدۀ
منثور هم ترجمههایی از آثار عربی و فارسی و یا اقتباسهایی از آنها و موضوع اغلب
آنها دینی، اخلاقی، صوفیانه و تعلیمی است.
اسلوب و زبان نمونههای اولیۀ مربوط به قرن 8ق/14م هم غالباً ساده است. لیکن با
گذشت زمان و در قرنهای بعد نثری آراسته و مصنوع و مسجع هم پدید آمد که غالباً تحت
تأثیر صنایع لفظی شعر دیوانی و آکنده از کلمات، تعبیرات، آیات و احادیث، ابیات و
مصراعهای عربی و فارسی است. این جریان تا نیمۀ دوم قرن 13ق/ 19م ادامه مییابد و پس
از آن تحتالشعاع نثر سادۀ عصر تنظیمات قرار میگیرد (همان،II/341-343). نثر این
دوران به 3 شاخۀ موازی تقسیم میشود: الف ـ نثر سادۀ مبتنی بر زبان گفتاری. این نثر
بیشتر در آثار دینی چون تفاسیر، احادیث، تواریخ اسلامی، فتوتنامهها، داستانهای
دینی، آثار صوفیانه و نظایر آن به کار رفته است. ب ـ چنانکه گفته شد، نثر مصنوع و
مغلق تحت تأثیر نمونههای عربی و فارسی. ج ـ نثر میانه که بینابین نثر ساده و مصنوع
است. اینگونه از نثر اگرچه از زبان گفتاری فاصله گرفته، اما به هر حال آثاری با
این نثر تألیف یافتهاند که هدف نویسندگان آنها تفهیم بهتر مطالب برای خوانندگان
بوده است. تواریخ، رسائل، کتب مربوط به اخلاق و سیاست، سیاحتنامهها،
سرگذشتنامهها، کتابهای جغرافیایی و آثار دینی غالباً با نثر میانه نوشته شده است
(«تاریخ بزرگ اسلام...1»، XIV/559-560).
در طی عمر 600 سالۀ ادبیات دیوانی عثمانی، شاعران بسیاری ظهور کردهاند که
برجستهترین نمایندگان آنها ایناناند: جم سلطان، احمدپاشا، نجاتی و مسیحی در
قرنهای 9-10ق/15-16م؛ ذاتی، خیالی، یحیى بک طاشلیجهای، نوعی، باقی و روحی در
قرنهای 10-11ق/16-17م؛ نفعی، شیخالاسلام یحیى، نابی و ثابت در قرنهای 11-12ق/17-
18م؛ ندیم در نیمۀ اول سدۀ 12ق/ 18م و شیـخ غالب در نیمـۀ دوم سدۀ 12 و اوایل سدۀ
13ق/نیمۀ دوم قرن 18م («فرهنگ»، II/349؛ کورناز، سراسر اثر). شاعر اخیر واپسیـن
استاد شعر دیوانی بهشمار آمده است. ادبیات دیوانی از نیمۀ اول قرن 13ق/ 19م در
سراشیب انحطاط افتاد و در نیمۀ دوم همان سده جای خود را به ادبیات عصر تنظیمات سپرد
(«فرهنگ»، II/336-337). ادبیات دیوانی که ادبیات دوران تفکر، دریافت و جهانبینی
خاصی بود، در شرایط اجتماعی و فکری و فضای جدیدی که فراهم آمده بود، دیگر نتوانست
پاسخگوی نیازهای جامعۀ در حال تحول شود و سرانجام دوران آن به سرآمد.
ادبیات تحت تأثیر غرب: از واپسین ربع سدۀ 13ق/نیمۀ دوم سدۀ 19م و از دورۀ تنظیمات
(1255-1293ق/ 1839-1876م) که امپراتوری عثمانی دستخوش اصلاحاتی غربگرایانه بود (نک
: ه د، تنظیمات)، ادبیات ترکی عثمانی تحت تأثیر تمدن و ادبیات غربی وارد دوران
نوینی میشود که خود به دورههایی چند تقسیم میگردد. نخستین دوره را، البته در
دهههای بعد به مناسبت دورۀ تنظیمات، ادبیات تنظیمات نامیدهاند؛ اما برخی این نام
را به سبب آنکه اینگونه آثار ادبی دو سه دهه پس از صدور فرمان تنظیمات پدیدار
شدهاند، مناسب ندانسته، برای ادبیات این دوره، عنوانهایی چون «دور جدید ادبی»،
«ادبیات جدیده» ــ که ادبیات ثروت فنون اختصاصاً به این نام خوانده شد (نک :
دنبالۀ مقاله) ــ مکتب ادبیشناسی، مکتبشناسی ]نامق[ کمال، دور تجدد (اوکای، 168)،
ادبیات نوین ترکی، ادبیات تجدد ترکی، ادبیات ترکی اروپایی، ادبیات ترکی متـأثر از
غرب («فرهنگ»، VIII/240) و ادبیات ترکی پس از تنظیمات (کاراتاش، 448) پیشنهاد شده
است. با اینهمه، ادبیات این دوره محصول اصلاحات دورۀ تنظیمات و بهویژه اصلاحات
فرهنگی و آموزشی و پیدایش قشری از تحصیلکردگان پذیرای نوآوریها و توسعۀ ارتباط و
آشنایی با غرب، انتشار مطبوعات و کتابها و جز آن بود. نخستین آثار ادبی عرضه شده هم
ترجمههایی از زبان فرانسه و به دنبال آن پیدایش نوعهای ادبی جدید بود.
در1275ق/ 1859م، یعنی 20 سال پس از اعلان فرمان تنظیمات و آغاز نظام سیاسی و اداری
آن، جهتگیری ادبی و فلسفی آن شروع شده است (قورقماز، 24). در همان سال «محاورات
حکمیه» که منیف پاشا (د 1328ق/1910م) با ترجمۀ گزیدههایی از آثار پیشاهنگان عصر
روشنگری فرانسه چون ولتر، فنلون و فونتنل2 پدید آورده بود (بوداق، 25, 289-338) و
«ترجمۀ منظومه»، که ابراهیمشناسی (د 1288ق/1871م) از ترجمۀ چند سرودۀ شاعران
فرانسوی چون لامارتین، موسه، هوگو و راسین فراهم آورده بود (تانپینار، «تاریخ
ادبیات ترکی...3»، 150)، منتشر گردیده است. ترجمۀ تلماک، از آثار فنلنون با عنوان
«ماجراهای تلماک» (نک : فرهنگ آثار، 5/3734-3735)، توسط یـوسف کامل پاشا (د
1293ق/1876م) ــ که راهگشای نـوع رمان غربـی در عثمانـی به شمار میرود ــ در همان
سال صورت گرفته، و 3 سال بعد، یعنی در 1278ق/1862م انتشار
یافته است (بانارلی، II/999-1000). از همینروی سال 1275ق/ 1859م سرآغاز تأثیر غرب
بر ادبیات ترکی عثمانی بهشمار آمده است (قورقماز، همانجا).
به دنبال آثار یادشده، ترجمههای دیگری از نوعهای مختلف ادبی از رمان، داستان
کوتاه، نمایشنامه و شعر غالباً از زبان فرانسه به ترکی ترجمه میشود و الگوهای لازم
برای خلق آثاری در این نوعها ــ که در ادبیات ترکی عثمـانی ناشناخته بود ــ فراهم
میآید (تانپینار، همان، 249-300؛ موتلوآی، «ادبیات تنظیمات...1»، 136-139). ناگفته
نماند که در نگارش آثار در انواع جدید ادبی در شرق، میتوان برای میرزا فتحعلی
آخوند زاده با نوشتن 6 نمایشنامه و یک داستان در فاصلۀ سالهای
1266-1273ق/1850-1857م (آدمیت، 40-41؛ مؤمنی، 10- 11) حق تقدم قائل شد.
ادبیات ترکی پس از تنظیمات به دو دوره تقسیم میشود:
1. دورۀ اول تا اعلان مشروطیت اول و جلوس سلطان عبدالحمید دوم بر تخت سلطنت در
1293ق/1876م. از نویسندگان و شعرای این دوره ابراهیمشناسی، نامق کمال (د 1306ق/
1888م) و ضیاء پاشا (د 1297ق/1880م) را میتوان نام برد. ادبیات پدید آمده به همت
این 3 تن شاعر و نویسنده در زمینههای مختلف شعر، داستان، نمایشنامه، مقاله و
نقدنویسی و روزنامهنگاری، مکتبِ شناسی ـ کمال ـ ضیاء نامیده شد (اوکای، همانجا؛
«فرهنگ»، VIII/240). ضرورت ایجاد ارتباط هر چه بیشتر با مردم و بیدار و آگاه کردن
آنها که خود از ترقی خواهی و حریت طلبی روشنفکران آرمانخواه این نسل مایه میگرفت،
انتخاب زبانی ساده و عامه فهم و پیراستن زبان از تعبیرات دشوار و مغلق رایج در
ادبیات دیوانی و افزایش قابلیت آن برای پروردن و عرضه داشت نوعهای ادبی نوظهور و جز
آنها را ایجاب میکرد؛ گو اینکه تا این دوره آثار ادبی منظوم از نظر کمیت، بیشتر از
آثار منثور بود، اما از این دوره به بعد
به تدریج بر شمار و تنوع آثار نثری افزوده میشد (موتلوآی، همان، 141-142).
2. دورۀ دوم از 1293ق/1876م تا سپرده شدن مسئولیت امور تحریریۀ روزنامۀ ثروت فنون
در 1313ق/1895م به توفیق فکرت را دربرمیگیرد. از شاعران و نویسندگان برجستۀ دورۀ
اخیـر از یاران سهگانه ــ محمود اکرم رجاییزاده (د 1914م)، عبدالحق حامد طرخان (د
1937م) و سامی پاشازاده سزایی (د 1936م) ــ میتوان یاد کرد. به همین مناسبت هم از
ادبیات دورۀ اخیر با عنوان مکتبِ اکرم ـ حامد ـ سزایی سخن رفته است (قولجو2، 81,
107). ادبیات ثروت فنون یا «ادبیات جدیده» در فاصلۀ سالهای 1313- 1319ق/1895-1901م
با گردآمدن شاعران و نویسندگانی چون توفیق فکرت (د 1915م)، جناب شهابالدین (د
1934م)، جلال ساهر اراوزان (د 1935م)، خالد ضیـاء اوشاقلـی گیل (عشاقـی زاده) (د
1945م)، محمد رئوف (د 1931م)، حسیـن جاهـد الچیـن (د 1957م)، احمد شعیب (د1910م) و
... در کانون روزنامۀ ثروت فنون شکل گرفت (موتلوآی، همان، 164-197؛ «دائرة المعارف
دیانت»، X/398-399؛ ارجیلاسون، I/271-330). این گونه از ادبیات به سبب حاکم بودن
استبداد و سانسور روز افزون عبدالحمیدی، برخلاف ادبیات پس از تنظیمات، ادبیاتی بود
سیاست گریز و درون گرا. وابستگان به این جریان عموماً با ادبیات غربی و مکاتب
نوظهور ادبی چون رئالیسم، ناتورالیسم، سمبولیسم، پارناسیسم و جز آنها آشنایی داشتند
و به ویژه تحت تأثیر مکتب اخیر، از نظریۀ هنر برای هنر پیروی مینمودند و به کمال
قالب و شکل از جهات مختلف چون نحوۀ بیان، واژه گزینی، جملهپردازی و جز آن توجه
خاصی مبذول میداشتند و به همین سبب نه تنها زبان ترکی سره را برای بیان احساسات
لطیف خود خشن و نارسا مییافتند، بلکه آهنگ و هارمونی کلمات و عبارات عربی و فارسی
را برای ادای منظور خود مناسب میدانستند (موتلوآی، همان، 199-221).
سالها پس از فروپاشیدن جمع «ادبیات جدیده» و اندکی پس از اعلان مشروطیت دوم در
1908م و در هم شکستن استبداد عبدالحمیدی، گروهی از شاعران و نویسندگان جوان که بر
آن بودند ادبیات از رونق افتاده را باید اعتبار بخشید و رشد و توسعه داد، با شعار
«هنر امری است شخصی و محترم» در مارس 1909 یک انجمن ادبی به نام «فجر آتی» تشکیل
دادند و خبر آن را در مجلۀ ثروت فنون منتشر ساختند و در حدود یک سال بعد، یعنی در
فوریۀ 1910 با انتشار بیانیهای دیدگاههای خود را دربارۀ ادبیات، وظیفه و جایگاه آن
اعلام داشتند (آرگون شاه، 213-214؛ «دائرةالمعارف دیانت»، XII/287-290؛ برای آگاهی
از عکس آن، که در بردارندۀ نام 22 نفر از اعضای انجمن است، نک : همان، XII/288؛
«فرهنگ»، III/173). انجمن اگر چه قول انتشار مجلهای با عنوان فجر آتی را داده بود،
هرگز مجلهای به این نام منتشر نکرد و وابستگان به آن نوشتههای منظوم و منثور خود
را که همخوانی چندانی با یکدیگر نداشتند، در مجلاتی چون ثروت فنون، رسیملی کتاب
(کتاب مصور)، ژاله، شهبال و جز آنها منتشر میکردند. هر کدام از آنان بر اساس اصل
شخصی بودن هنر، راه خاص در پیش گرفتند و به موازین فعالیت گروهی چندان پایبندی
نشان ندادند و در نتیجه به تدریج از یکدیگر و از انجمن دور شدند؛ چنان که برخی از
آنها در شعر تحت تأثیر مکتب پارناسیسم بودند، در حالی که برخی دیگر به سمبولیسم و
امپرسیونیسم تمایل نشان میدادند و داستان و رماننویسان
عموماً مکتب رئالیسم و ناتورالیسم را ترجیح میدادند (اکای، 177). وابستگان به فجر
آتی به طور کلی موفق نشدند تا به ادعاهای بزرگ خود جامۀ عمل بپوشانند (کاراتاش،
156). نمایندگان این جریان اگر چه با بقایای نمایندگان ادبیات جدیده درگیریهای قلمی
داشتند، اما از نظر زبان و اسلوب بیان و بینش ادبی دنبالۀ ادبیات جدیده به شمار
میروند (آرگون شاه، 214-215؛ میدان لاروس، IV/556-558؛ IA, XII (2)/585). انجمن
سرانجام در حدود سه سال و نیم پس از تشکیل خود در نتیجۀ پراکنده شدن اعضا، از هم
پاشید و بیشتر جداشدگان از آن به جریان نوپیدای ادبیات ملی پیوستند. اعضای مهم
انجمن اینان بودند: جلال ساهر ]اروزان1 [ (د 1935م) که رئیس انجمن بود، حمدالله
صبحی ]تانری اوور2[ (د 1966م)، علیجانب ]یونتم3[ (د 1967م)، کوپریلیزاده محمد
فؤاد (فؤاد کوپریلی)
(د 1966م)، یعقوب قدری (قارا عثمان اوغلو) و دیگران («فرهنگ»، همانجا؛ کاراتاش،
157؛ خسروشاهی، 24-27).
اهم مشخصههای ادبیات ملی عبارت بودند از سادگی زبان و نزدیک کردن زبان نوشتاری به
زبان تکلم مردم، روی آوری به سرچشمهها و سنن ملی ترکی، و اعتباردهی به وزن هجایی
متناسب با ساختار زبان ترکی در شعر (کاراتاش، 320). این جریان اگر چه ریشه در
دهههای واپسین قرن 19م داشت و حتى شریف آقتاش انتشار کتابچۀ «اشعار ترکی» محمد
امین یورداقول در 1306ق/ 1889م را که دارای این خصوصیات بود، نقطۀ آغاز مناسبی
برای جریان ادبی یاد شده میداند (ص 232)، با این همه، میتوان آن را از نتایج
اعلان مشروطیت دوم (1908م) و تشکیل انجمنهای ملیگرایی چون «تورک درنکی» (انجمن
ترک)، «تورک یوردی» (میهن ترک) و «تورک اوجاغی» (کانون ترک) در دوران حاکمیت حزب
ملی گرای اتحاد و ترقی (1908- 1918م) به شمار آورد (بانارلی، II/1099-1100). دورۀ
رواج این جریان ادبی را معمولاً از انتشار مجلۀ گنج قلملر (قلمهای جوان) در سلانیک
و آغاز نهضت «ینی لسان» (زبان جدید) به پیشگامی عمر سیفالدین (د 1920م)، علی جانب
و ضیا گوک آلپ (د 1924م) در 1911م تا اعلان جمهوری در 1923م، محسوب میدارند (همو،
II/1100-1102؛ کاراتاش، 320-321؛ آرگون شاه، 194-201؛ «دائرةالمعارف دیانت»،
XIV/21-23؛ خسروشاهی، 31-33).
ادبیات ترکی دوران جمهوری: سیاست فرهنگی اعمال شده از طرف رهبران جمهوری که بر قطع
ارتباط و علایق فرهنگی با گذشته و حمایت از فرهنگی ملیگرا (کمالیست)، خلقی و
ترقیخواه مبتنی بود، زمینهساز عصری جدید، نه تنها از جهت
سیاسی و تاریخی، بلکه از جهت فرهنگی نیز شد که خواه ناخواه بر ادبیات دوران جمهوری،
از نظر شکل و محتوا تأثیری دگرگون ساز نهاد (X/720 EI2,). تحولات اجتماعی، سیاسی و
فرهنگی دهههای بعدی دوران پرتکاپوی جمهوری بیگمان در شکلگیری و تحول و تکامل
نوعهای مختلف ادبی چون شعر، داستان کوتاه، نمایشنامه، نقد و تحلیل و تحقیق آثار
ادبی مؤثر بوده است. در جریان این دوران شخصیتهای ادبی و آثاری با گرایشهای فکری
گوناگون در زمینههای مختلف پدید آمده است که در اینجا تنها به برخی از برجستگان
آنها اشاره میشود:
شعر: عبدالحق حامد طرخان (د 1937م)، جناب شهابالدین (د 1934م)، احمد هاشم (د
1933م)، محمد عاکف ارصوی (د 1936م)، جلال ساهر اراوزان (د 1935م) و رضا توفیق (د
1949م)، اینان از شاعران نسلهای گذشته بودند که غالباً در اوزان عروضی شعر میگفتند
و امکان راهیابی به دوران جمهوری و اثر گذاری بر نسلهای بعدی را یافتند (قورقماز،
225). در دهههای نخستین جمهوری دو جنبش در عرصۀ شعر پدید آمده است که اولی را
بشهجه (هجا) جیلر (پنج هجاییها) و یا هجهنین بش شاعری (پنج شاعر هجا)
نامیدهاند. از 5 شاعر پرچمدار این جنبش ــ که خصوصیت اصلی شان شعر گویی به زبانی
ساده و به وزن هجایی بود (کاراتاش، 68-69؛ موتلوآی، «ادبیات معـاصـر...4»، 150-155)
ــ فاروق نافذ چاملـی بـل
(د 1937م) (قوزقماز، 230-231؛ امیل، 243-245؛ موتلوآی، همان، 155-169) را میتوان
نام برد.
جنبش دوم که واکنشی بود در برابر ملیگرایی رمانتیکی جنبش اول، یِدّی مشعلهجیلر
(هفت مشعلداران) نامیده شده است (EI2، همانجا؛ کاراتاش، 518؛ قورقماز، 241-243؛
موتلوآی، همان، 259-267؛ انگین اون، 111). از شاعران معروف دورۀ استقرار جمهوری
(1923-1935م) که البته در سالهای بعدی نیز اثر آفریدهاند، یحیى کمال بیاتلی (د
1958م)، نجیب فاصل قیساکورک (د 1983م)، ناظم حکمت ران (د 1963م) را میتوان نام
برد. در فاصلۀ سالهای 1935-1960م از 5 جریان عمده در شعر سخن رفته است: 1. پیدایش
رمانتیسم ملی؛ 2. واقعگرایان جامعهگرا؛ 3. جنبش شعر نو نخست (غریب)؛ 4. جنبش شعر
نو دوم؛ 5. در جست و جوی شعر ناب احمد قدسی تجر (د 1967م)، ناظم حکمت و پیروانش،
اورهان ولی (د 1950م)، ایلخان برک (ز 1918م)، به ترتیب برجستگان جریانهای اول تا
چهارم بودند. آصف حالت چلبی (د 1958م)، احمد حمدی تانپینار (د 1962م)، جاهد صدقی
تارانجی (د 1956م)، احمد محب دراناس (د 1980م)، بهجت نجاتیگیل (د 1979م) و فاضل
حسنو داغلارجا (ز 1914م) از جویندگان شعر ناب بودند (قورقماز، 243-284).
در فاصلـۀ سالهای 1960-1980م نیز که 3 کودتای نظامی به خـود دیـده (آقشیـن،
IV/600-604)، از 3 جـریـان جـامعـهگـرا ـ مارکسیست، ملیگرا و اسلامگرا سخن رفته
است که نمایندگان برجستۀ هرکدام به ترتیب ایناناند: نجاتی جومالی (د 2001م)،
ایلخان کچر (ز 1918م) و جاهد ظریف اوغلو (د 1987م) (قورقماز، 285-306). حلمی یاووز
(ز 1936م)، حسن خسرو حاتمی (ز 1939م) (ایرانی تبار) و انیس باتور (ز 1952م) و جز
آنها از شاعران مورد توجه معاصر ترکیه هستند (همو، 306-313؛ دربارۀ شعر دوران
جمهوری نیز، نک : خسروشاهی، 43-55).
ادبیات داستانی: در دوران جمهوری در زمینۀ ادبیات داستانی هم آثار فراوانی در
موضوعات مختلف مربوط به زندگی روستایی و شهری و مسائل مبتلابه جامعۀ ترکیه در ادوار
مختلف دوران پیش از 80 سالۀ جمهوری پدید آمده است و نویسندگان بسیاری که برخی از
آنها در دو یا حتى 3 نوع ادبی قصه، رمان و نمایشنامه نویسی قلم زدهاند، به عرصۀ
ظهور رسیدهاند که برخی از برجستگان آنها عبارتاند از: خالد ضیا اوشاقلیگیل (د
1945م)، یعقوب قدری قاراعثمان اوغلو (1889-1974م)، حسین رحمی گورپینار
(1864-1944م)، رفیق خالد قارای، که هر 4 نفر نویسندگی را در سالهای پیش از اعلان
جمهوری آغاز کرده بودند و در این دوره نیز به داستان و نمایشنامه و خاطراتنویسی و
جز آنها ادامه دادند (ایشیق،II/862-863, 1056-1058, 1065, III/1839-1840 ). خالده
ادیب آدیوار (د 1964م)، رشاد نوری گون تکین (د 1956م)، پیام صفا (د 1961م)،
هالیکارناس بالیقچیسی (ماهیگیر هالیکارناس، نام اصلیاشموسىجوادشاکر
قاباآغاچلی، د 1973م)، سعیدفائق عباسی یانیق (د 1954م) همه از نویسندگان نسل اول
دوران جمهوری هستند که هرکدام باتمایل و تمرکز بر یکی از نوعهای ادبی، در کار
پدیدآوردن انواع دیگر نثرنویسیتلاش ورزیدهاند (همو،I/18-19, 33-34, II/851-853,
888-889, III/1535-1536). صباحالدین علی (د 1948م)، اورهان کمال (د 1970م)،یاشار
کمال (ز 1922م)، فقیر بایقورت
(د 1999م)، نجاتی جومالی، عزیزنسین (د 1996م)، سوگی سویسال (د 1976م)، آتیلا
ایلهان (د 2005م) و جز آنها از نویسندگان دارای تمایلات چپ بودند و در داستانهای
بلند و کوتاه و برخی در نمایشنامههای خود غالباً به زندگی طبقات فرودین جامعۀ
روستایی و شهری ترکیه توجه خاص داشتهاند (همو، II/335-336, 943-945، جم ).
از نویسندگان معاصر ترکیه که در تکاپوی تجربۀ شیوههای نوینی از بیان و ساختار و
بازنمایی حقایق جامعۀ خود و هر یک دارای گرایشهای خاص خویش هستند، اینان را میتوان
نام برد: محمد اراوغلو (ز 1948م)، سلیم ایلری (ز 1949م)، زولفو لیوانلی (ز 1949م)،
اورهان پاموک (ز 1952م) ]برندۀ جایزۀ ادبیات نوبل 2006م[، انیس باتور (ز 1952م)،
احمد آلتان (ز 1953م)، لطیفه تکین (ز 1957م) و ... (همو، I/155, 324، جم ؛ دربارۀ
ترکیۀ دوران جمهوری، نک : کولهانلی اوغلواسلام، «مختصری...1»، 205-218،
«جمهوریت...2»، 321-516؛ گوندوز، 377-516؛ انگین اون، 126-139؛ تانپینار،
«جریانهای...3»،158-160؛ میاساوغلو، 219-229؛ EI2, X/720-721).
مآخذ: آدمیت، فریدون، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، 1349ش؛ استرابادی،
عزیز، بزم و رزم، استانبول، 1928م؛ خانلری، زهرا، دائرة المعارف فرهنگ ادبیات
فارسی دری، تهران، 1348ش؛ خسروشاهی، جلال، پیشگامان شعر معاصر ترک، تهران، 1383ش؛
دائرة المعارف فارسی؛ ریاحی، محمدامین، زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران،
1369ش؛ رئیسنیا، رحیم، ایران و عثمانی در آستانۀ قرن بیستم، تبریز، 1374ش؛ شعر
دوست، علی اصغر، چشمۀ خورشید، پژوهشی در زندگی و آثار ملا محمد فضولی، تهران،
1374ش؛ فرهنگ آثار، به کوشش رضا سیدحسینی، تهران، 1383ش؛ فضولی، محمد، دیوان فارسی،
به کوشش حسیبه مازی اوغلو، تهران، 1374ش؛ همو، کلیات، با مقدمۀ فؤاد کوپریلیزاده،
استانبول، 1342ق/1924م؛ گولپینارلی، عبدالباقی، در بیان ادبیات دیوانی، ترجمۀ توفیق
هاشمپور سبحانی، تهران، 1374ش؛ همو، مولویه پس از مولانا، ترجمۀ توفیق هاشمپور
سبحانی، تهران، 1382ش؛ لویس، فرانکلین دی، مولوی، دیروز، امروز، شرق و غرب، ترجمۀ
فرهاد فرهمندفر، تهران، 1383ش؛ مازی اوغلو، حسیبه، «مقام و تأثیر مولانا در آغاز و
گسترش ادبیات ترک در آناتولی»، مولانا از دیدگاه ترکان و ایرانیان، آنکارا، 1369ش؛
محمدزادۀ صدیق، حسین، سیری در اشعار ترکی مکتب مولویه، تهران، 1369ش؛ مفتاح، الهامه
و وهاب ولی، نگاهی به روند نفوذ و گسترش زبان و ادب فارسی در ترکیه، تهران، 1374ش؛
مؤمنی، باقر، مقدمه و حواشی بر تمثیلات فتحعلی آخوندزاده، ترجمۀ میرزا جعفر قراجه
داغی، تهران، 1349ش؛ نیز:
Aktaԫ, Ԫ., »XX. Yüzyıl baԫlarında Türk ԫiiri«, Türkler, eds. H. C. Güzel et al.,
Ankara, 2002, vol. XV; Araslı, N., Nizami ve Türk adabiyyātı, Baku, 1980;
ArgunԴah, H., »Milli edebiyat«, Yeni Türk edebiyatı, 1839-2000, ed. R. Korkmaz,
Ankara, 2005; Avcıoğlu, D., Türklerin tarihi, Istanbul, 1984, vol. V; Banarlı,
N. S., Türk edebiyatı tarihi, Istanbul, 1971, vol. II; Barthold, W. W., İslam
medeniyeti tarihi, tr. F. Köprülü, Ankara, 1973, Bosworth, C. E., The Islamic
Dynasties, Edinburgh, 1967; Bogdeli, Q. H., Sharq adabiyyātındā Khosrov ve
Shirin movzusu, Baku, 1970; Budak, A., Batılılaԫma süruecinde çok yönlü bir
Osmanlı aydını, Münif Paԫa, Istanbul, 2004; Cevdet, K., Örnekli Türk edebiyatı
tarihi, Ankara, 1995; Doğuԫtan günümüze büyük İslam tarihi, ed., H. D. Yıldız,
Istanbul, 1992, vol. XIV; EI2; Emil, B., Türk kültür ve edebiyatından
ԫahsiyetler, Ankara; Enginün, İ., »Cumhuriyet donemi Türk edebiyatı«, Türkler,
ed. Hasan Celal et al., Ankara, 2002, vol. XVIII; Ercilusun, B., Türk edebiyat
üzarine incelemeler, Ankara, 1997; Gibb, E. J. W, A History of Ottoman Poetry,
London, 1900, vol. I; Gordlevski, Anadolu Selçuklu devleti, tr. Azer Yaran,
Ankara, 1988; GSE; Gündüz, O., »Cumhuriyet döneimi Türk romanı«, Yeni Türk
edebiyatı, elkitabı 1839-2004, ed. R. Karkmaz, Ankara, 2005; IA; İԫık, İ.,
Türkiye yazarlar ansiklopedisi, Ankara, 2004; Kabaklı, A., Türk edebiyatı,
Ankara, 1965-1966; Kafesoĝlu, İ., Türk milli kültürü, Ankara, 1977; Karaalioğlu,
S. K., Resimli motifli Türk edebiyatı tarihi, Istanbul, 1973; Karataԫ, T.,
Edebiyat terimleri sözlüğü, Ankara, 2004; Kolcu, A. İ., »Yenileԫmenin ikinci
kuԫağı, Ekrem - Hâmid - Sezaî mektebi«, Yeni Türk edebiyatı, ed. R. Korkmaz,
Ankara, 2005; Köprülü, F.,
Türk edebiyatı tarihi, ed. O. E. Köprülü and Nermin Pekin, Istanbul, 1981; id,
Türk edebiyatında ilk mutasavviflar, ed O. E. Köprülü, Ankara, 1976; Korkmaz,
R., Yeni Türk edebiyatı, 1839-2000, Ankara, 2005; Külhanlıoğlu İslam, A.,
»Cumhuriyet dönemi Türk hikayesi«, Yeni Türk edebiyatı, ed. R. Korkmaz,
Ankara, 2005; id, »Modern Türk hikâyesinin kısa tarihi«, Türkler, Ankara; vol.
XVIII, Kurnaz, C., Divan edebiyatı yazıları, Ankara, 1997; Levend, A. S., Türk
edebiyatı tarihi, Ankara, 1988, vol. I; Meydan Larousse, Istanbul, 1987;
Miyasoğlu, M., »Cağdaԫ Türk romanı«, Türkler, Ankara, vol. XVIII; Mutluay, R.,
100 Soruda cağdaԫ Türk edebiyatı (1908-1977), Istanbul, 1973; id, 100 Soruda
tanzimat ve serveti fūnun edebiyatı (XIX yüzyil Türk edebiyatı), Istanbul, 1988;
id, 100 Soruda Türk edebiyatı, Istanbul, 1974; Okay, O.,» Osmanlı devleti’nin
yenile Դem dönemide Türk edebiyatı«, Türkler, eds. H. C. Güzel et al., Ankara,
2002; Pakalin, M. Z., Osmanlı tarihi deyimleri ve terimleri sözlüğü, Istanbul,
1971, vol. I; Pekolcay, N., İslami Türk edebiyatı, Istanbul, 1967; Sefercioĝlu,
M. N., »Divan ԫiirinin gerçek hayatla bağlantısı«, Türkler, eds. H. C. Güzel et
al. Ankara, 2005, vol. XI; Sevim, A. Y. S., Türkiye tarihi, Ankara, 1990, vol.
I; Tanpınar, A. H., 19Ucu asr Türk edebiyatı tarihi, Istanbul, 2003; id, »Türk
edebiyatında cereyanlar«, Türkler, eds. H. C. Güzel
et al., Ankara, 2002, vol. XVIII; Tarlan, A. N., »Divan edebiyatı«, Türkler,
Ankara, vol. XL; Togan, A. Zeki Velidî, Umumî Türk tarihine giriԫ, Istanbul,
1981; Turan, O., Selcuklular tarihi ve Türk-İslam medeniyeti, Istanbul, 1969;
Türk ansiklopedisi, Ankara, 1968; Türk dili ve edebiyatı ansiklopedisi, Ankara,
1968; Türkiye diyanet vakfi İslâm ansiklopedisi, Istanbul, 1994; Türkiye tarihi,
ed A. Sina, Istanbul 1990, vol. IV.
رحیم رئیسنیا
1. Türk Dil Kurumu
2. Wikipedia.
3. Türkiye istatistik...
1. Encarta...
1. »Turkey«
1. Mondros1. Türkiye…
1. Encarta...
1. Wikipedia.
1. Türk edebiyati...
2. Türk dili...
1. Türk edebiyatında...
1. 100 Soruda Türk edebiyatı.
2. Türk ansiklopedisi.
3. Osmanlica
1. Türkiya diyanet...
2. »Eski Türk edebiyatı«
1. DoğuԴtan...
2. Fontenelle
3. 19 Uncu asr…
1. 100 Soruda tanzımat …
2. Kolcu1. Erozan
2. Tanriöver
3. Yöntem
4. 100 Soruda cağdaş…
1. »Modern…«
2. »Cumhuriyat…«
3. »Türk edebiyatinda...«