تَخْتِ جَمْشید، پرآوازهترین و برجستهترین
محوطۀ باستانی تاریخی ایران که با نام یونانیاش «پرسهپولیس» شهرتی عالمگیر دارد.
این اثر باستانی شامل ویرانۀ کاخها، ارگ سلطنتی و شهر پارسه است که داریوش اول
هخامنشی (سل 521- 485قم) آن را بنیان نهاد و جانشینان وی در تکمیل و گسترش آن
کوشیدند. تخت جمشید در 56 کیلومتری شمال خاوری شیراز، در حاشیۀ شرقی دشت پهناور
مرودشت و دامنۀ غربی کوه رحمت، در °53 و ´54 عرض شمالی و °29 و ´56 طول شرقی، و
ارتفاع 770‘1 متری دریای آزاد واقع است.
هیچ یک از مورخان یونانی پیش از اسکندر از تخت جمشید (پرسپولیس) نام نبردهاند،
اما به استناد متن کتیبۀ سنگ بنای تخت جمشید و سنگ نوشتۀ خشایارشا (سل 485-465
قم) بر پیشانی دروازۀ ملل، هخامنشیان به تبعیت از نام سرزمینشان پارس آن را
«پارسه» نامیدهاند (اشمیت، پرسپولیس، I/39؛ اُمستد، 173؛ هینتس، 219؛ شارپ، 106).
مورخان متأخر یونانی بر اساس ترجمۀ نادرستی از منظومۀ «سوگنامۀ پارسیان» اثر آشیل،
شاعر یونانی سدۀ 5 قم آن را «پرسپ تولیس» (به معنی ویران کنندۀ شهرها) نامیدند
(امستد، همانجا) که به تدریج با گذشت زمان به «پرسه پولیس» (شهر پارسها) تغییر شکل
یافته است.
نام تخت جمشید در متون سدههای آغازین اسلامی به چشم نمیخورد و دقیقاً دانسته نیست
که ایرانیها از چه زمانی آن را تخت جمشید نامیدهاند. اغلب مورخان و جغرافیدانان
مسلمان تا سدههای میانه تفاوتی میان اصطخر (کورۀ ایالت فارس) و تخت جمشید قائل
نبودند و هر جا از اصطخر سخن میگویند، به ویرانههای تخت جمشید نیز اشاره دارند.
چنانکه نویسندۀ حدودالعالم از اصطخر به عنوان شهر بزرگ کهنی که اقامتگاه خسروان
بوده، یاد کرده، و به بناها و نقوش برجسته در آنجا اشاره نموده، و نیز از بناهای
پیرامون شهر با نام «مزگت سلیمان» یاد کرده است (ص 373). مقدسی با ابهام از تخت
جمشید سخن گفته، و آن را در یک فرسنگی اصطخر، و «ملعب سلیمان» نامیده، و به توصیف
آن پرداخته است (ص 444). ابن بلخی در فارسنامه از تخت جمشید یاد نکرده است، ولی
بنیانگذار اصطخر را جمشید میداند (ص 299). اما یاقوت میان اصطخر و تخت جمشید
تفاوت قائل شده، و تخت جمشید را «مدینة الفارس» نامیده است (1/ 299، 3/835 ؛
شوارتس، 41). تنها مؤلف ناشناختۀ عجایبنامه در 590ق/1194م از آن با نام «قصر
جمشید» یاد کرده است (دانش پژوه، 30). در سدههای بعد که بناهای روی صفه کاملاً
تخریب شده، و فقط شماری از ستونهای سنگی سرپا مانده بود، 40 ستون یا 40 منار نامیده
شده است (گابریل، 78؛ شهبازی، 4). از نوشتۀ فرصت الدولۀ شیرازی چنین برمیآید که در
دورۀ قاجار به همین نام «تخت جمشید» معروف بوده است. وی صریحاً میافزاید «... دخلی
به جمشید ندارد و از بناهای وی نیست» (ص 152).
در دورۀ پهلوی به ویژه پس از کاوشهای باستان شناختی نام تخت جمشید بر سر زبانها
افتاد و چنان اهمیتی یافت که در
1310ش در فهرست آثار ملی کشور قرار گرفت (مشکٰوتی، 127) و چند دهه بعد (1356ش/
1978م) با نام فارسی تخت جمشید، معادل واژۀ پرسهپولیس که رایج در زبانهای غربی
است، در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید.
مرمتهای مستمر ویرانههای تختجمشید را از 1346ش مرمتگران ایتالیایی به سرپرستی
جوزپه تیلیا، با همکاری سازمان ملی حفاظت آثار باستانی آغاز کردند. تیلیا این
مرمتها را که همراه با پژوهش و بازبینیهای دقیق بود، در دو مجلد مهم به چاپ رساند.
از مهمترین اقدامات و نتایج پژوهشهای آن دوره، تعمیر و برپایی دو ستون، و نیز مرمت
اساسی پلکان شرقی کاخ آپادانا بود که به شناسایی نقش مرکزی پلکانها انجامید.
تحقیقات آن بریت و جوزپه تیلیا آشکار ساخت که به جای نقش کنونی پلکان مرکزی، نقش
مجلس بار عام شاهی قرار داشته که بعدها به دلایلی، پس از خشایارشا، از محل اصلی خود
جدا، و به ساختمان خزانه منتقل گردیده، و در محل آن صحنۀ کنونی قرار داده شده است
(I/205-208). از دیگر کشفیات تیلیا یافتن کنگرههای سنگی گوشۀ جنوب غربی صفه و
همچنین شناسایی همان محدوده از صفه بود که به نظر میرسد پس از انقراض هخامنشیان در
آن دخل و تصرفهایی صورت گرفته باشد (همو، I/243-258). پژوهش دربارۀ اثر رنگ بر روی
نقوش تخت جمشید، از دیگر مطالعات با ارزش این دوره بود (همو، II/61-69).
تنی چند از باستانشناسان و محققان، تخت جمشید را پارسۀ هخامنشی میدانند که پس از
داریوش اول، یکی از چند پایتخت هخامنشیان بوده است (هرتسفلد، 16- 18؛ سامی، 59؛
تجویدی، 42-56؛ شهبازی، 3-4)، و برخی برآناند که تخت جمشید هرگز پایتخت شاهان
هخامنشی نبوده، و این مجموعه فقط یک مرکز آیینی و نمادین بوده است (پوپ، 58-66).
برخی نیز کاربری آن را همچون یک رصدخانه به شمار آورده، و گفتهاند که از آن برای
گاهشماری و محاسبۀ فصول و روزها استفاده میشده است (لنتس، 289-290).
صفۀ تخت جمشید و چگونگی شکلگیری آن:
بخش اعظم مجموعه بناهای محوطۀ تخت جمشید تقریباً روی صفهای مستطیل شکل به ابعاد
450 × 300 متر به وسعت 000‘135 مـ 2 قرار دارد. حداکثر ارتفاع صفه 18 متر و حداقل
آن 8 متر از سطح دشت پیرامون است که با توجه به بالاآمدن سطح دشت، میتوان حدس زد
که ارتفاع آن در دورۀ هخامنشی به مراتب بیشتر بوده است (هرتسفلد، 3؛ اشمیت،همان،
I/61-62 ؛ سامی، 65؛ تجویدی، 58- 59). اختلاف سطح در صفه ناشی از وضع طبیعی کوهستان
است که معماران تخت جمشید با کمال مهارت از آن استفاده کردهاند (هرتسفلد،
همانجا). صفه به موازات کوه رحمت و با °20 اختلاف جهت شمالی ـ جنوبی دارد و شکل آن
مستطیل کامل نیست، بلکه طرح چند وجهی دارد و با 43 پهلو، طرح کهنِ برگرفته از قلاع
بینالنهرین به ویژه آشوری است و نیز تلفیقی از طبیعت و کـاردست انسان است، بدین
معنی که 000‘125 مـ 2 از کل مساحت آن با بریدن سنگهای کوه، صفهسازی شده، و بقیه
از پیشآمدگی صخرۀ کوه استفاده شده است (همانجا؛ اشمیت، همان، I/61؛ شهبازی، 6-7؛
داندامایف، 249).
هنگامی که داریوش اول ارگ سلطنتی و کاخهای خود را در دامنۀ غربی کوه رحمت (یا کوه
مهر) بنیان گذارد، هیچ نشانهای از سکنا و استقرار جمعیتهای انسانی در آنجا وجود
نداشت. خود او در متن ایلامی سنگنوشتۀ دیوار جنوبی تخت جمشید میگوید: «داریوش شاه
گوید، چونانکه بر بالای این مکان این دژ ساخته شد، پیش از من در اینجا دژی ساخته
نشده بود. به یاری اهورهمزدا این قلعه را ساختم» (اشمیت، همان، I/63).
تاریخ بنیانگذاری صفه را بعضی 520 قم و برخی 518 قم ذکر کردهاند (نک :
هرتسفلد، 16؛ موسوی، 211؛ داندامایف، 248) و گروهی نیز 518 قم را سال آغاز کارهای
ساختمانی تخت جمشید دانستهاند (اشمیت، همان، I/39؛ واندنبرگ، 30؛ شهبازی، 7).
آمادهسازی صفهای به این عظمت معلوم نیست که چه مدت به طول انجامیده است، ولی
شواهدی وجود دارد که فاصلۀ زمانی آغاز صفهسازی با شروع عملیات احداث کاخ آپادانا
(نخستین بنای یادمانی داریوش در تخت جمشید)، تقریباً 8 سال بوده است (سامی، 16).
پیوند صفه و کوه با مهارت و استادی صورت گرفته است و این دو چنان به هم پیوستهاند
که هنوز بعد از سپری شدن بیش از 500‘2 سال عنصر واحدی به نظر میرسند. در اتصال آن
دو، هیچ نوع مصالح چسباننده و ملاط به کار نرفته، بلکه همچون اغلب ساخت و سازهای
تخت جمشید، سنگها فقط با بستهای فلزی معروف به دم چلچلهای به هم پیوند خوردهاند.
از آنجا که صفه کاملاً چسبیده به کوه است، برای هدایت آبهای سطحی به هنگام بارندگی،
تمهیداتی به کار گرفته شده است؛ از جمله حفر چاهی عمیق، با دهانهای مربع شکل به
اضلاع 20/4 متر که باستانشناسان تا عمق 24 متری آن را خاکبرداری کرده، و هنوز به
بن آن نرسیدهاند (اشمیت، همان، I/212)؛ موقعیت این چاه در صخره و آبراهههای کنده
شده در شیب کوه، سبب هدایت آب باران به داخل چاه بود. ذخیرۀ آب این چاه میتوانسته
است برای مدتی طولانی، آب مشروب ساکنان تخت جمشید را تأمین کند (همانجا؛ سامی، 321؛
تجویدی، 84). افزون بر این، 3 چاه عمیق دیگر همانند این چاه در نقاط مختلف کوه
رحمت، با جویبارهای کنده شده در کوه، آبهای کوه را به آبراهههایی در جنوب و شمال
صفه و نهایتاً به خندق پیرامون تخت جمشید هدایت میکردند (سامی، همانجا؛ شهبازی،
8).
صفه همچون دژی مستحکم و غیرقابل نفوذ بنا شده بود و دو جبهۀ غربی و جنوبی را
دیوارهای سنگی بلند که چندین متر از سطح دشت بالا آمدهاند، محافظت میکرد. به
علاوه، دیوار خشتی پهنی دستیابی به جبهۀ غربی را کاملاً دور از دسترس میساخت. در
جبهۀ جنوبغربی نیز که کاخ اردشیر سوم (سل 358-337 ق م)، پایینتر از دیگر سطوح
صفه در آن قرار دارد، مرمتگران ایتالیایی چند سنگ جان پناه یافتند که حاکی از نوع
استحکامات حفاظتی این بخش بود (تیلیا، II/27) ــ البته شناخت و تفسیر کاربری آنها
نیاز بـه پژوهش بیشتری دارد ــ ضمناً در خط الرأس کوه رحمت از منتهاالیه شمالشرق
صفه تا جنوب شرقی آن برجها و باروی پهن به هم پیوستۀ خشتی چون سدی محکم راه نفوذ از
کوهستان را مسدود میکرده است (تجویدی، 187-191). به استناد پارهای شواهد عینی
گفته شده که خندقی دورتا دور صفه را احاطه کرده بوده که آب آن از آبهای اضافی
کوهرحمت تأمین میشده است (حاکمی، 15- 18؛ تجویدی، 57).
راه ورود به بالای صفۀتخت جمشید منحصر است به پلکان سنگی دو بالۀ جبهۀ غربی که هنوز
هم مدخل اصلی ورود به آنجاست. هر بال پلکان ورودی 111 پله دارد که پس از طی 62 پله،
به پاگردی با وسعت 5/73 مـ 2 میرسد. سپس در جهت مخالف 48 پلۀ دیگر به بالای صفه
راه مییابد (اشمیت، همان، I/64؛ شهبازی، 11). در کنار پلکان نردههای سنگی به شکل
کنگرههای 4 پلهای وجود داشته که ویران شده، و در حال حاضر تنها قطعات اندکی از
آنها باقیمانده است (بصیری، 9؛ شهبازی، 12). ساختار پلکان چنان است که حدس زده شده
است میتوانستند در مراسم خاص با اسب از آن بالا روند (امستد، 176).
به استناد سنگنوشتۀ داریوش اول در دیوار جنوبی صفه و پارهای شواهد دیگر، در آغاز
(در زمان داریوش اول) مدخل اصلی از جنوب بوده، و در تغییراتی که خشایارشا در
ساختمان صفه به وجود آورده، ورودی به جبهۀ غربی منتقل شده است (اشمیت، همان،
I/61-62؛ تجویدی، 60-61؛ شهبازی،9-10).
آثار باقیمانده در تخت جمشید مشتمل است بر یادمانها و آثار معماری روی صفه و
مجموعۀ بافت شهری و پراکنده در پیرامون آن.
آثار معماری روی صفه:بناهای روی صفۀ تخت جمشید که بیشتر آنها در زمان داریوش اول و
پسرش خشایارشا ساخته شده است و جانشینان آنها آثاری به آن افزودهاند، اینهاست: الف
ـ یادمانها و بناهای عظیم بارعام و مراسم رسمی، شامل دو کاخ آپادانا و صد ستون؛ ب ـ
بناهای مسکونی و اختصاصی، مشتمل برکاخ زمستانی داریوش (تچر ـ هدیش ـ حرمسرا ـ کاخ
اردشیر سوم). این گروه بناها عمدتاً در جبهۀ جنوبی و جنوب غربی صفه متمرکزند؛ ج ـ
ابنیۀ دیوانی و اداری شامل کاخ خزانه و کاخ مرکزی؛ د ـ بناهای خدماتی و تشریفاتی
متشکل از: دروازۀ ملل، دروازۀ ناتمام، سربازخانه، اصطبل سلطنتی، مجموعۀ سیستم
آبرسانی، مجموعۀ استحکامـات و سیستم دفاعـی و تپۀ مرکزی؛ ه ـ آرامگاهها.
کاخ آپادانا: مهمترین و رفیعترین بنای تخت جمشید کاخ آپادانا ست که ساختمان آن را
داریوش اول در 492 ق م آغاز کرد و در زمان پسرش خشایارشا به انجام رسید (اشمیت،
همان، I/41؛ داندامایف، 249؛ واندنبرگ، 31). کشف 4 لوح زرین و سیمین در زیر پی
گوشههای شمال شرقی و جنوب شرقی این کاخ، بنیانگذاری آن را به دست داریوش مستند
ساخت (اشمیت، همان، I/70؛ مصطفوی، امانت داری...، 78-80). این بنای عظیم از یک
تالار مرکزی مربع بهاضلاع 60 متـر و مساحت600‘ 3 مـ 2 کـه 3 ایـوان مستطیل شکل، هر
یک بـه مسـاحت 500‘1 مـ 2 از 3 جبهۀ شرقی، شمالی و غربی و شماری اتاق و فضاهای
خدماتی و نگهبانی در بخش جنوبی، آن را احاطه کردهاند، تشکیل شده است. سقف مسطح با
بیش از 20 متر ارتفاع که به الوارها و تیرهای حمال از چوب سدر متکی بوده، بر 36
ستون سنگی مرتفع و ستبر در 6 ردیف 6 تایی، متشکل از سرستون گاو دو سر و ساقۀ
شیاردار و پایۀ زنگولهای شکل، استوار بوده است. ایوانها نیز هر یک 12 ستون سنگی در
دو ردیف 6 تایی داشتند، با این تفاوت که سرستونهای ایوان شرقی بر خلاف تالار مرکزی
و دو ایوان دیگر به شکل شیر دو سر بوده است (هرتسفلد، 7؛ سامی، 118؛ شهبازی، 29).
از 72 ستون سنگی کاخ آپادانا در حال حاضر فقط 14 ستون پابرجاست که یکی از آنها را
در چند دهۀ اخیر مرمتگران ایتالیایی بازسازی و نصب کردهاند (تیلیا، I/43-46).
یک دیوار خشتی ستبر به پهنای 32/5 متر برگرداگرد تالار مرکزی، آن را از اجزا و
فضاهای دیگر محوطه جدا میساخته است (بخش اندکی از این دیوار باقی است). تالار
مرکزی 6 ورودی و درگاه سنگی داشته، و از هر یک از جبهههای شرق و غرب یک ورودی، و
از جبهههای شمال و جنوب هر یک دو ورودی به آن راه مییافته است. پاشنههای سنگی
درگاهها نشان میدهد که درهای تالار دولنگه و از چوب با روکشی از طلا بوده است
(اشمیت، همان، I/78؛ سامی، 135).
کاخ آپادانا از سطح صفه و حیاط مجاور آن 3 متر بلندتر است. برای رسیدن به آن، دو
رشته پلکان سنگی دو طرفه در شمال و شرق آن ساختهاند که به سبب وجود سنگ نبشتهها و
نقوش گوناگون و متعدد در دیواره و پیش بست آنها، از ارزش و اهمیت فوقالعادهای
برخوردارند. پلکان شرقی تا 1311ش/1932م زیر خاک مدفون بوده، و سالمتر از پلکان
شمالی باقـی مانده است. در نمـای پیش بست پلکان شمالی آپادانا نقش 8 سرباز پارسی و
مادی در وسط، و نقش حملۀ شیر به گاو در دو سوی آنها به چشم میخورد. در دو طرف بدنۀ
اصلی ایوان کتیبهای به خط و زبان میخی فارسی باستان از خشایارشای اول است و سپس 23
گروه هدیه آوران به دربار هخامنشی نقش شده که جمعاً 123 نفرند (اشمیت، همان،
I/85-90؛ والزر، 107). از آنجا که برای معرفی ملیت آنها هیچ سند و نوشتهای موجود
نیست، متخصصان تنها با توجه به نوع پوششی که به تن دارند، آنها را شناسایی کردهاند
(همانجا). در ردیف بالا نقش میرآخور شاه و کمانداران به همراه اسبها و دو گردونه
ران با گردونۀ سلطنتی و سپس حاجبان و پردهداران پارسی و مادی را در حالیکه عصایی
در دست دارند، حجاری کردهاند. روی دو ردیف پایینی نقش درباریان که با گل و غنچه در
دست و مسلح به دشنه و کمان دان برای بار یافتن صف کشیدهاند، نقش شدهاند.
زیباترین و پراهمیتترین نقش برجستههای آپادانا نقوش پلکان شرقی است. در میان این
نقوش باز هم همان صحنۀ نبرد شیر و گاو در 4 جای پیش بست و بدنۀ اصلی ایوان به نمایش
درآمده است. دو سنگ نبشته از خشایارشا به 3 زبان و خط میخی فارسی باستان، ایلامی،
بابلی با همان متن سنگ نبشتۀ پلکان شمالی، نقر شده است. در وسط پیش بست ایوان یک در
میان نقش 8 سرباز مادی و پارسی، و بالای سر آنها زیر کنگرههای پلکان، نقش نیم
فروهر و اهورهمزدا و دو جانور اساطیری (سر انسان و بدن شیر بالدار) روبهروی هم
در میان گلهای نیلوفر آبی (لوتوس) دیده میشود. صحنههای منقوش بر بال شمالی پلکان
شرقی، نزدیک به نقوش حجاری شده بر پلکان شمالی آپادانا ست. در بال جنوبی سنگتراشان
هنرمند هنر خود را در به نمایش درآوردن هدیهآوران از اقصا نقاط قلمرو امپراتوری
هخامنشی به کمال نشان دادهاند. شماری از محققان این نقوش را به مراسم بارعام جشن
نوروز نسبت دادهاند (گیرشمن، 267)؛ حال آنکه برخی دیگر از پژوهشگران آنها را نمادی
از قلمرو پهناور هخامنشی و سرزمینها و اقوام مختلف آن دانستهاند (کالمایر، 56). در
این نقوش منصبداران هر کدام در جلو، یکی از هیئتهای فرستاده شده را هدایت میکنند.
در حد فاصل هیئتها درخت سروی قرار گرفته است. چهرهها نیمرخ، و نمادیناند و
نمیتوان جزئیات شخصیت افراد، زشتی و زیبایی و سن و سال آنها را از صورتشان تشخیص
داد. حجار هخامنشی در چارچوب معیارهای هنری عصر خود بهجزئیات نپرداخته است. در
اینجا فقط پوشاک آنها متفاوت است. هدیه آورانِ ملیتهای مختلف، هدیههایی از اسب و
گوسفند و شتر تا سلاح و عطردان وجز آنها بههمراه دارند. پلکان شمالی در زمان
داریوش و پلکان شرقی در عصر خشایارشا ساخته شده است (شهبازی، 41-42).
تالار تخت یا کاخ صد ستون: دومین بنای بارعام و تشریفاتی و وسیعترین تالار تخت
جمشید، بنای مشهور به «کاخ صد ستون» یا «تالار تخت»، در مشرق آپادانا قرار دارد و
چنان که از نام آن پیداست، 100 ستون سنگی در 10 ردیف 10 تایی داشته است. ارتفاع
ستونهای آن بر اساس محاسبۀ انجام شده 14 متر و شامل پایۀ ستون زنگولهای شکل و ساقۀ
شیاردار و سرستون گاو دو سر بوده است. از سرستونهای این تالار فقط دو عدد باقی
است که کاوشگران مؤسسۀ شرقشناسی آنها را به شیکاگو بردند (همو، 71). این بنا
شامل تالار مربعی به مساحت 700،4 مـ 2 است که با محاسبۀ دیوارها و فضاهای کناری
آن تقریباً 000‘10 مـ 2 از صفه را اشغال کرده است (سامی، 182). در هر ضلع دو
درگاه تالار را به راهرو سراسری مجاور و نیز به ایوان شمالی آن ارتباط میدهد. حد
فاصل درگاهها در هر ضلع 9 طاقچۀ سنگی است و جمعاً 28 طاقچه در سرتاسر تالار به چشم
میخورد که در حد فاصل آنها بر روی ازارۀ سنگی، یک دیوار خشتی پهن وجود داشته که از
میان رفته است. در شرق و شمالشرق تالار شماری بنا، اتاق، انبار و یک تالار با 32
ستون و ایوانی با 16 ستون در برابر آن برپاست (شهبازی، 75؛ سامی، 210).
ایوان شمالی کاخ صد ستون با 16 ستون سنگی از طریق حیاطی بزرگ به دروازۀ ناتمام
منتهی میشود. ستونهای ایوان همسان ستونهای تالار بوده، با این تفاوت که سرستونهای
آن را انسان دوسر تشکیل میداده است (شهبازی، 72). دو جرز سنگیِ دو سوی ایوان شمالی
را تندیس دو گاو عظیم الجثه زینت میداده است که مرمتگران ایتالیایی در چند دهۀ پیش
یکی از آنها را بازسازی، و در جای خود نصب کردهاند (تیلیا، I/50). بر روی بدنۀ
درگاههای شرقی و غربی تالار صحنۀ نبردشاه با شیر و هیولا و گاووحشی در حالیکه شاه
خنجر خود را در شکم آنها فرو کرده، نشان داده شده، و بر بدنۀ درگاههای جنوبی، اورنگ
شاهی در حالیکه شاه در سایۀ فر کیانی بر تخت نشسته است و نمایندگان ملل آن را حمل
میکنند، حجاری شده است. بر اساس سنگ پی بنای این کاخ که هرتسفلد در کاوشهای گوشۀ
جنوبشرقی تالار به دست آورد، ساختمان این کاخ را خشایارشا آغاز، و اردشیر اول
(سل 465-424 قم) آن را به پایان رسانید (اشمیت، همان، I/129، نیز تصویرهای
114-117؛ شهبازی، 71، تصویر 28).
بناهای اداری:
الف ـ کـاخ مرکزی یا تالار شورا: این تالار که «کاخ سه دری» نیز نامیده شده
(هرتسفلد، 9؛ شهبازی، 58)، در جبهۀ جنوب شرقی آپادانا و میان چند کاخ واقع است و از
اینرو، کاخ مرکزی نام گرفته است (هرتسفلد، همانجا؛ اشمیت، همان، 1/107؛ شهبازی،
همانجا). به سبب وجود نقوش دو گروه نجبای پارسی و مادی بر بدنۀ پلکان شمالی این
کاخ، برخی معتقدند که این مکان محل شور، دفتر مخصوص و مکان تشکیل شورای نظامیان
بوده، و بیشتر کاربری اداری داشته است (سامی، 171). این تالار مربع که هر ضلعش 5/15
متر است، 4 ستون سنگی داشته، و3 در سنگی بزرگ به آن گشوده میشده است. بر درگاه
شرقی آن نقش پادشاه نشسته بر صندلی شاهی، در حالیکه ولیعهد پشت سر وی ایستاده، و
28 تن از نمایندگان ملل تابع اورنگ شاهی را حمل میکنند، حجاری شده است. بر بالای
سر آنها نقش فروهر اهورهمزدا به چشم میخورد. یک رشته پلکان دو بالۀ سنگی در شمال
حیاط، آپادانا را به این کاخ متصل میسازد. بر یک بدنۀ پلکان نقش افسران و
کمانداران مادی و در بدنۀ دیگر نقش سربازان جاویدان پارسی و بر بالای سر آنها نقش
ترکیبی انسان و شیر بالدار که تاجی بر سر دارد، حک شده است.این کاخ در میان کاخهای
بزرگ بار عام و تشریفاتی و کاخهای مسکونی و اختصاصی قرار گرفته، و به سبب قرار
گرفتن بر بلندی به همه جا اشراف دارد (شهبازی، 59؛ اشمیت، همان، تصویرهای 78-80).
ب ـ مجموعۀ خزانه: بخش عمدۀ این بنا در زمان داریوش اول بنیان گذاشته شده، و
احتمالاً نخستین بنایی است که روی صفه ساخته شد (اشمیت، همان، I/200؛ امستد، 178).
مجموعۀ خزانه مشتمل بر دو تالار، یکی مستطیل با 100 ستون و دومی تقریباً مربع 99
ستونی و شماری فضاهای کوچکتر 30، 20، 10، 5 و 4 ستونی که در مجموع 385‘10 مـ 2
مساحت داشته است. کاوشها نشان داده که مجموعه در 3 مرحله از جنوب به شمال ساخته
شده، و به تدریج تا دیوارۀ جنوبی تالار صد ستون گسترش یافته، و مرحلۀ سوم توسعۀ آن
در اوایل سلطنت خشایارشا بوده است (اشمیت، همان، I/199، تصویرهای 65-67؛ سامی،
276). از ستونهای متعدد این مجموعه فقط پایۀ ستونها باقی مانده، و سایر اجزاء
ستونها که از چوب بوده، در آتشسوزی از میان رفته است. در کاوشهای خزانه بیشتر از
هر یک از دیگر بناهای تخت جمشید، اشیاء گوناگون از جمله، مجسمههای سرشیر برنزی،
تندیس زنی از سنگ مرمر به سبک یونانی، انواع ظروف سنگی و فلزی، زین افزار اسب،
سکههای یونانی، سنگهای وزنۀ کتیبهدار و... یافت شده است (شهبازی، 66).
دو یافتۀ مهم در خزانه که در پژوهشهای مربوط به هخامنشیان اهمیت فوقالعاده دارند،
عبارت اند از:
1. دو صحنۀ نقش برجستۀ حجاری شده که در حیاط جبهۀ شرق تالار 99 ستونی بر دیوارۀ دو
شاه نشین شرقی و جنوبی نصب بودند. ایندونقشبرجستۀ سنگیهمانند به ابعاد 30/6
×70/2 متر مراسم رسمی دربار داریوش اول را نشان میدهد (اشمیت، «خزانه...1»،
21-24)، در حالیکه شاه لباس رسمی دربردارد، با عصای سلطنتی در دست راست و گل
نیلوفر آبی در دست چپ، بر روی صندلی مرصع نشسته، و دو آتشدان مقابل اوست و یکی از
بزرگان ماد به حضور او بار یافته است. پشت سر او، ولیعهد (خشایارشا) که او نیز گل
نیلوفری در دست چپ دارد، همراه دو ملازم درباری دیده میشود. در دوسوی این صحنه،
سربازان و نیزهداران ایستادهاند. یکی از این دو نقش برجسته که سالمتر و کاملتر
بود، در 1317ش به موزۀ ایران باستان منتقل شد (اشمیت، پرسپولیس، I/162-167؛ سامی،
277).
2. از یافتههای پرارزش در خزانه، حدود 750 لوح گلی به اندازههای مختلف به زبان و
خط ایلامی مربوط به سال بیستم سلطنت داریوش اول تا اوایل سلطنت اردشیر اول است. متن
این الواح مشابه هزاران لوح گلی دیگری است که پیشتر هرتسفلد در کاوش بقایای باروی
شمال شرقی صفه پیدا کرده بود، و دربارۀ امور اداری و حسابداری و نحوۀ پرداخت مزد
کارگرانی است که در کارهای ساختمانی پارسه شرکت داشتند (اشمیت، همان، I/174؛
مصطفوی، «ترجمه...»، 7).
کاخهای اختصاصی و مسکونی: شامل تچر، هدیش، کاخ ملکه یا حرمسرا، و کاخ اردشیر سوم که
بیشتر در جبهۀ جنوب و جنوب غربی صفه متمرکزند.
تچـر: این کاخ که در جنوب آپادانا و 5/2 متر بالاتر از آن قرار گرفته، چنانکه از
کتیبههای آن برمیآید، در شمار کهنترین بناهایی است که در زمان داریوش بر روی
صفه ساخته شده است، و تنها بنای تخت جمشید است که رو به جنوب دارد و به همین سبب در
زمستان نیز قابل استفاده بوده است (هرتسفلد، 13؛ اشمیت، همان، I/222-223). سنگهای
این کاخ از نوع خاکستری بسیار مرغوب با تراشی صیقلی چون آیینه است؛ از اینرو، در
میان مردم به تالار آینه نیز شهرت دارد. این بنا مشتمل بر یک تالار 12 ستونی مستطیل
شکل به ابعاد 40 × 30 متر با محور شمالی ـ جنوبی، و اتاقهای ستوندار کناری است.
از آنجا که جنس تمام اجزاء ستونها از چوب بوده، از میان رفته، و فقط پایههای سنگی
آنها بر جا مانده است (همانجا). دو رشته پلکان توأمان دوباله از سمت غرب و حیاط
جنوبی راه رسیدن به کاخ است. در بدنۀ پلکان جنوبی نقش خدمتگزاران پارسی و مادی که
غذا و ظروف مربوط به پخت و پز به دست دارند و نیز مردانی که با زنبه گوسفندانی را
حمل میکنند، حجاری شده است (سامی، 242). دو کتیبۀ 3 زبانه با نام خشایارشا در دو
گوشۀ این پلکان جای دارد که حاکی از اتمام ساختمان کاخ تچر در زمان اوست (اشمیت،
همان، I/223).
از آنجا که سنگهای تچر صاف و صیقلی و سالمتر از دیگر کاخهاست،کتیبهها و
یادگارنوشتههای بسیاری از اشخاصمشهور و گمنام ایرانی و خارجی که از تخت جمشید
دیدن کردهاند، از دورۀ ساسانی به بعد، بر بدنههای این کاخ منقور است که مهمترین
آنها عبارتاند از: کتیبههای شاپور سکانشاه، عضدالدولۀ دیلمی، عمادالدوله
ابوکالیجار، ابراهیم بن شاهرخ تیموری، ناصرالدین شاه، معتمدالدوله فرهاد میرزا و
... (شهبازی، 51-52).
هدیش: این نام از کتیبههایی که در خود بنا موجود است، گرفته شده، مانند تچر به
معنی «نشیمن» و «کوشک» است (هرتسفلد، 11). این بنا به کاخ اختصاصی خشایارشا مشهور
است (سامی، 266؛ شهبازی، 53). هدیش بر روی مرتفعترین بخش صفه و نزدیک به جنوبغربی
آن ساخته شده، و شامل یک تالار مرکزی مستطیل شکل به مساحت 332‘1 مـ 2 با 36 ستون در
6 ردیف 6 تایی و ایوانی با 12 ستون در شمال، یک ایوان باریک در جنوب و چند اتاق
کوچک در دو جبهۀ شرقی و غربی است. در بدنۀ دو درگاه سنگیِ ورودی شمالی آن نقش
خشایارشا را با خدمتکارانی که چترشاهی، حوله و مگس پران در دست دارند؛ و بر
درگاههای شرقی و غربی نقش خدمۀ مخصوص که آتشدان، عطردان و حوله حمل میکنند، نشان
داده شده است (اشمیت، همان، I/238-239). روی حاشیۀ لباس شاه نام او به 3 خط میخی
فارسی باستان، ایلامی و بابلی نوشته شده است. حجاری
پنجرهها و نیمدریها نیز آراسته به نقوش برجستۀ بزکوهی و شکار است. دو رشته پلکان
در جبهۀ جنوبی این کاخ را به عمارت حرمسرا و کاخ اردشیر مرتبط میسازد. بنای هدیش
به سبب نامرغوب بودن سنگهای به کار رفته در آن، بیش از حد تخریب شده است، به طوری
که مرمت آن کار پیچیده و مشکلی به نظر میرسد (سامی، 266-267؛ شهبازی، 54).
مجموعۀ حرمسرا: مجموعۀ پیچ در پیچ خشتی وسیعی که در غرب مجموعۀ خزانه و جنوب صفه
واقع شده، و امروزه بنایی سرپا و بازسازی شده است، به عمارت اندرون یا حرمسرای
خشایارشا شهرت دارد. طرح این کاخ به شکل حرف L لاتین است که یک ضلع آن در غرب
خزانه، و ضلع دیگر در جنوب هدیش قرار دارد، با راهروها و اتاقهای بزرگ و کوچک متعدد
در بخش شمالشرقی آن، یک تالار 12 ستونی با ایوان 8 ستونی در شمال، و حیاطی در
جنوب. از ستونها فقط پایۀ سنگی آنها باقی مانده، و اجزاء چوبی سوخته و از میان
رفتهاند. این بخش که از قسمتهای دیگر جداست، کاخ اختصاصی ملکه بوده، و امروزه
موزۀ تخت جمشید در آنجا دایر است. 4 درگاه سنگی تالار با نقوش برجستهای از
خشایارشا، خدمه و تصاویری از نقش شاه در حال کشتـن شیر تزیین شده است. یک راهرو
شمالی ـ جنوبی عمود بر آن است که راهرو دیگری با جهت شرقی ـ غربی با اتاقهایی در دو
سوی آن تا جنوب بنا ادامه مییابد. 16 اتاق بزرگ و کوچک حرمسرا ابعاد مختلفی دارند
که بزرگترین آنها 83/13 × 5/ 11 متر است. این مجموعه از جمله آثاری است که در
کاوشهای آغازین هرتسفلد آشکار شد و فریدریش کرفتر معمار هیئت، آن را بر اساس نقشۀ
اصلی، روی پی اولیه، بسیار شبیه به بنای دورۀ هخامنشی بازسازی کرد، و به محل کار و
سکنای هیئت اختصاص یافت (اشمیت، همان، I/255). اکنون بخش دفاتر اداری تخت جمشید در
آنجا قرار دارد. بر جبهۀ ایوان شمالی تالار ملکه دو نقش ساسانی که با ابزاری
نوکتیز کنده شده، جلب نظر میکند که سواری را شمشیر بر کمر، همراه چند نفر ملازم
نشان داده است. هرتسفلد این نقوش را به برادر اردشیر پاپکان نسبت داده است (سامی،
317).
کاخ منسوب به اردشیر سوم: در غرب کاخ هدیش و کمی پایینتر از جنوب حیاط تچر، آثار
چند ردیف پایه ستون متعلق به بنایی جلب نظر میکند که بدنۀ شمالی آن به دیوار جنوبی
حیاط تچر پیوسته است و ظاهراً شامل یک تالار ستوندار و چند اتاق و ایوان بوده است.
نخستین کاوشگران تخت جمشید، به استناد سنگ نوشتهای که میان نقوش دیوار شمالی بنای
از میان رفته است، این بنا را کاخ اردشیر سوم نامگذاری کردهاند که البته
تردیدهایی در این انتساب وجود دارد (همو، 270).
دروازههای دوگانه: یکی از دو دروازۀ تخت جمشید دروازۀ ملل یا دروازۀ خشایارشا ست
که به فاصلۀ 22 متری از لبۀ صفه و در مدخل آن قرار دارد، و نخستین بنای یادمانی است
که به مجرد گام نهادن روی صفه در معرض دید بازدید کننده قرار میگیرد. دروازۀ ملل
ساختمان سنگی شکوهمندی است که به منزلۀ ورودی و اتاق انتظار کاخ آپادانا و سپس صد
ستون بوده، و از محـوطۀ سرپوشیـدۀ چهارگوشـی بـه مسـاحت 5/612 مـ 2 تشکیل شده است
که نشیمنگاهی به پهنا و ارتفاع 55 سانتیمتر گرداگرد آن برای نشستن منتظران ورود به
کاخها مهیا بوده است. جبهۀ شمالی آن مسدود بوده، و فقط از 3 جبهۀ دیگر با 3 درگاه
سنگی بلند به بیرون راه مییافته است. دو جرز درگاه ورودی غربی که رو به بیرون صفه
و دشت دارد، بر پشت دو گاو نر عظیم استوار است. گاوهای دروازهبان اقتباس از هنر
آشوری است. پای گاوها بر سکویی سنگی به ارتفاع 5/1 متر قرار دارد، و سرانجام در
بالای بدنۀ داخلی این دو جرز کتیبۀ 3 زبانۀ خشایارشا نقش بسته است. جرزهای سنگی
درگاه شرقی، بر دوش دو ابوالهول (اسفینکس) ــ موجودات اساطیری تلفیقی از تنۀ گاو
بالدار و سرانسان تاجدار ــ قرار دارد، در حالیکه پای آنها روی سکویی سنگی به
بلندی 5/1 متر از سطح صفه استوار است، و رو به خیابانی پهن دارند که به حیاط شمالی
کاخ صد ستون منتهی میشده است. ارتفاع درگاههای غربی و شرقی 10 متر و پهنای آنها
82/3 متر است (شهبازی، 14، 15). در بدنۀ داخلی جرزهای شمالی وجنوبی دروازۀ ملل و بر
اعضای بدن گاوها و اسفینکسها، خط نوشتههای یادگاری از بیگانگانی که در زمانهای
مختلف به ویژه سدههای 18 و 19 م به تخت جمشید آمدهاند، نقش بسته است. در میان
آنها افراد صاحب نامی دیده میشود از جمله: سرجان ملکم، تکسیه1، کارستن نیبور2،
جیمز موریه، استانلی، هارفورد جونز و ... (کرزن، II/157).
به فاصلۀ کمی از درگاه شمالی دروازۀ ملل، در جبهۀ شمالغرب حیاط آپادانا یک سنگاب
از سنگ یکپارچه به ارتفاع 2 متر و ابعاد 68/5 × 85/4 باقی است که احتمالاً برای
استفاده در مراسم خاص و تطهیر پیش از ورود به بارگاه بوده، ولی در جای مورد نظر
قرار نگرفته است (سامی، 99-100).سقف رفیع این دروازه بر روی 4 ستون سنگی عظیم
استوار بوده که دو ستون از آنها بر جای مانده است. مرمتگران ایتالیایی در چند دهۀ
پیش با پیدا کردن اجزاء فروریختۀ ستونها یکی دیگر از آنها را بازسازی و برپا کردند
(تیلیا، I/37-40).
دروازۀ ناتمام: این دروازه واقع در شمال کاخ صد ستون در مقیاسی بزرگتر از دروازۀ
ملل است که نیمه کاره رها شده است. نقشۀ آن شامل یک تالار 4 ستونی با دو درگاه
شمالی و جنوبی و دو اتاق جنبی برای محافظان و دروازهبانان بوده است. گویا بر آن
بودهاند که جرزهای هر دو درگاه به شکل گاوهای بالدار تراشیده شود، اما فرصت تکمیل
آن را نیافتهاند. در مجاورت آن ساقهستونهای نیمهکاره و پایهستونهای زبرهتراش
رها شده را میتوان دید که فرصتی برای برپا ساختن آن دست نداده است (شهبازی،
75-76).
در شمال دروازۀ ناتمام مشرف بر استحکامات دیوار شمالی، نزدیک به 30 هزار لوحۀ گلی
به زبان وخط میخی ایلامی به دست آمد که به الواح باروی شمالی تخت جمشید مشهور است.
محلی که این الواح یافت شدهاند، احتمالاً دبیرخانۀ شاهی بوده است و سرستون منحصر
به فرد عقاب دوسر در نزدیکی آن به دست آمد (همانجا؛ مصطفوی، امانتداری، 95-96).
آرامگاههای 3 گانه: بر سینۀ کوه رحمت دو آرامگاه مشرف به محوطۀ تخت جمشید جلب نظر
میکند که منسوب به اردشیر دوم (سل 404- 358 قم) و سوم (سل 358-337قم)
هخامنشی است؛ و در 500 متری جنوب صفه در پشت دماغۀ کوه و پس از برزن جنوبی نیز
آرامگاهی ناتمام منسوب بهداریوش سوم (سل 337-330 قم) حجاری شده است (هرتسفلد،
17- 18). نمای خارجی هر 3 آرامگاه مشابه یکدیگر، و همانند آرامگاههای صخـرهای
هخامنشیـان در نقـش رستـم است.آرامگاهها چلیپاییـ شکل در کوه کنده شده، بالای مدخل
هر یک، یعنی تیغۀ بالای چلیپا، نقش برجستۀ شاه هخامنشی ایستاده بر اورنگ شاهی، در
برابر آتشدان مشتعل که بر دوش 28 تن نمایندگان ملل تابع حمل میشود، حجاری شده، و
بر فراز سرشاه نقش فروهر اهورهمزدا نقش بسته است. مدخل آرامگاه در میان نمایی
قرار
گرفته که مقطع یک کاخ هخامنشی را با نیم ستونها و سرستونهای گاو دو سر و سرالوارهای
چوبی سقف نشان میدهد. آرامگاهها درِ سنگیِ کشویی داشته که بعد از بستهشدن دیگر
باز نمیشده است، ولی در طول زمان آن را شکسته، و از بین بردهاند. درون آرامگاهها
تابوت سنگی در صخرۀ کوه کنده شده است. با اینکه هیچ مشخصهای برای انتساب آرامگاهها
به پادشاهی خاص وجود ندارد، ولی پنداشته شده آرامگاه شمالی با دو گورمتعلق به
اردشیر سوم و آرامگاه جنوبی با 3 قبر از آن اردشیر دوم است (هرتسفلد، 15-16؛
شهبازی، 78-80).
بقایای شهر پارسه: آثار تخت جمشید تنها کاخها و مجموعههای معماری روی صفه نیست،
بلکه بقایای آثاری در درۀ (برزن) جنوبی صفه در حد فاصل دماغۀ کوه رحمت و دیوار
جنوبی صفه نیز به چشم میخورد که تا غرب و شمال صفه نیز امتداد دارد. این آثار را
بقایای شهر پارسه یا شهر شاهی پنداشتهاند (هرتسفلد، 16-17؛ سامی، 334، 339؛
تجویدی، 56). این آثار که در مساحتی به وسعت دو برابر فضای صفه پراکندهاند
(هرتسفلد، 17)، به دو شکل بقایای کوشکهای منفرد، و بافت پیوستۀ شهری، در پایین صفه
و احتمالاً پشت خندق فرضی تخت جمشید، برپا بودهاند. بخش اعظم مصالح به کار رفته
در ساختمان بناهای پایین صفه خشت است و از سنگ برای کف درگاهها و پایۀ ستونها و
پلهها استفاده شده است. بناهای این بخش از محوطه نیز به همان سبک و شیوۀ بناهای
بالای صفه، اما در مقیاس کوچکتری است (همانجا). جهت آنها نیز همسو با بناهای بالای
صفه، یعنی با °20 اختلاف با جهت جغرافیایی است (لنتس، 289). این آثار علاوه بر بافت
پیوستۀ شهری شامل یک حیاط با دیوار سنگی کنگرهای شکل و مجموعه اتاقها و تالارهای
وابسته به آن، و یک عمارت 4 ستونی و تأسیسات و عناصر شهری است.
مجموعۀ حیاط با دیوار سنگیکنگرهدار در کاوشهای باستانـ شناختی هیئت دانشگاه
شیکاگو در دهۀ سوم سدۀ 20 م کشف شده بود (اشمیت، همان، تصویرهای 14-15) و هیئت
ایرانی در سالهای 1347- 1348ش کاوشهای آن را به اتمام رسانید
(تجویدی، 118-130). این حیاط در جبهۀ شرقی به تالاری مربع شکل با 16 ستون و 3 ایوان
و چندین اتاق کوچک ختم میشود. در سمت شمال این تالار قرار داشتن محلی مانند
آتشدان، حاکی از آن است که این فضا در مراسم خاص مذهبی استفاده میشده است. در دو
گوشۀ داخلی پلکان جنوبی حیاط دو مجسمۀ سنگی گاو از سنگ سفید آهکی یافت شده است که
احتمالاً گاوهای نگهبان این مجموعه بودهاند (همو، 128، 129).
در ضلع جنوب غربی صفه و نزدیک به آن بقایای یک کاخ با پایه ستونها و درگاههای سنگی
باقی است، شامل تالاری با 4 ستون به وسعت 324 مـ 2 و 3 ایوان که هر یک با دو ستون
بر پا بودهاند. چند اتاق و راهرو نیز در دو سوی تالار قرار دارد. سرستونهای این
تالار از نوع شیر دو سر، و سرستونهای ایوان جنوبی از سر انسان و تنۀ جانور تشکیل
میشده است. متأسفانه این کاخ که حالت یک کوشک منفرد و مجزا داشته، به علت آنکه در
مسیر سیلابها بوده، دیوارهای خشتی آن به کلی تخریب شده است (سامی، 338، 339).
تصرف و تخریب پارسه در بهار 331قم، از مهمترین فصول تاریخ اسکندر مقدونی است.
شواهد باستانشناسی نشان داده که بناهای روی صفه و بعضی از ساختمانهای برزن جنوبی
دچار حریق شده، و سوختهاند (شهبازی، 54؛ تجویدی، 15، 172). اینکه آیا آتشسوزی
کاخها عمدی بوده است، یا اتفاقی معلوم نیست. به گفتۀ آریان، اسکندر تخت جمشید را به
انتقام ویرانی معابد آکروپل آتن که به دست سپاهیان خشایارشا سوزانده شده بود، آتش
زد. مورخان دیگر چون دیودُروس سیسیلی و پلوتارک نوشتهاند که آتشسوزی در مجلس بزم
سپاهیان اسکندر به طور اتفاقی رخ داد (داندامایف، 329). پیش از حریق، خزانۀ شهر به
تاراج فاتحان رفته بود، چنان که پلوتارک مینویسد هزاران قاطر و شتر گنجهای غارت
شده را به اکباتان (همدان) حمل کردند (VII/335).
تاریخچۀ مطالعات و کاوشهای تخت جمشید:
جهانگردان، محققان و باستانشناسان بیش از هر محیط تاریخی و باستانی ایران به تخت
جمشید توجه داشته، و از آن بازدید کرده، و دربارهاش نوشتهاند. نخستین روایتی که
از آن در دست است، به سدۀ 9ق/15م از یوزافا باربارو1 سفیر حکومت ونیز در دربار
اوزون حسن آق قویونلو ست. وی در 879ق/1474م از تخت جمشید دیدار کرده، و آن را با
نام «چهل منار» توصیف کرده است (سانسیسی وردنبورگ، 3-4؛ ویلبر، 106). قریب به یک
سده پس از وی جفری داکت2 انگلیسی، در 977ق/ 1569م به تخت جمشید سفر کرده، و مطلب
کوتاه و اغراقآمیزی دربارۀ آن باقی گذاشته است (گابریل، 85، 86). در سالهای
1023-1024ق/1614- 1615م گارثیا سیلوا ای فیگروا، نجیب زاده و فرستادۀ اسپانیایی به
دربار شاه عباس اول صفوی، از ویرانـههای چهل منار دیدن کرد و به درستی آن را با
پرسه ـ پولیس یاد شده در متون یونانی یکی دانست (گابریل، 117؛ سانسیسی وردنبورگ،
5-6). هاینریش فون پوزر آلمانی نیز در 1030ق/1621م ضمن سفر به تخت جمشید از آن به
عنوان «چل منار» یاد کرده، و شرح کوتاهی دربارۀ آن داده است (گابریل، 85). یکسال
بعد در 1622م پیترودلاوالۀ ایتالیایی از تخت جمشید دیدن کرد. او نخستین جهانگردی
بود که کتیبههای هخامنشی تخت جمشید را استنساخ کرد و با خود به اروپا برد و
قدماول را در حل معمای این اثر برداشت (همو، 110؛ سانسیسی وردنبورگ، 6-7 ؛ موسوی،
6).
دو سیاح فرانسوی مشهور، یعنی ژان باتیست تاوِرنیه در 1064ق/1654م و ژان شاردن در
سالهای 1076-1086ق/1665-1675م، چندبار به تخت جمشید سفر کردند. گرچه تاورنیه اهمیت
تخت جمشید را درک نکرد و آن را «پرستشگاه خدایان دروغین» دانست (گابریل، 149)، اما
شاردن به کمک نقاش زبردست همراه خود، گرلو3 شرح، تصاویر و طرحهای ارزشمندی از تخت
جمشید تهیه کرد (همو، 148؛ سانسیسی وردنبورگ، 5-6). اسپلمان4 هلندی در 1061ق/1651م
ویرانههای تخت جمشید را به دقت مورد بررسی قرار داد. گزارش او یکی از موثقترین
مآخذ سدۀ 17م دربارۀ تخت جمشید است (گابریل، 161).
نخستین کسی که خط کتیبههای تختجمشید را به میخ تشبیه کرد و آنها را «خط میخی»
نامید، انگلبرت کمپفر پزشک و جهانگرد آلمانی بود که در 1096ق/1685م طی بازدیدی از
تختجمشید، نقشهای از آثار آنجا تهیه کرد (موسوی، همانجا). پس از او در
1116ق/1704م یک هلندی به نام کورنلیس دِبروین 3 ماه در تخت جمشید اقامت کرد و در
این مدت طرحها و تصاویر دقیقی از بناها و کتیبههای محوطه تهیه کرد. اکنون تصاویر
او اسناد معتبری دربارۀ این پایتخت هخامنشیان است. افزون بر این او نظر تاورنیه که
این آثار را بیارزش قلمداد کرده بود، مورد انتقاد قرار داد. گر چه کارستن نیبور،
هلندی دیگری نیز در 1179ق/1765م شرح سفر خود به ایران را همراه با تصاویری با ارزش
از آثار تخت جمشید ارائه داد و خطاهای موجود در نقشهها و تصاویر دبروین را گوشزد
کرد، اما همین تصاویر در سالهای آغازین سدۀ 19م مورد استفادۀ گروتفند5 دانشمند
آلمانی برای کشف رمز خطوط میخی قرار گرفت که خود هرگز به ایران سفر نکرده بود
(گابریل، 163). 30 و اندیسال بعد هنری راولینسن با نسخه برداری از دو کتیبۀ
گنجنامۀهمدان و کتیبۀ داریوش اول در بیستون کرمانشاه و کشف رمز متن فارسی باستان
آنها، بر کشف گروتفند صحه گذاشت.
تخت جمشید در سدۀ 19م شاهد رفت و آمد سیاحان و
محققان بسیاری بوده است که از آن گزارشها و تصاویر گوناگونی ارائه نمودهاند.
موریه، پرایس، اوزلی و کرپورتر از جمله سیاحانی بودند که در نیمۀ نخست سدۀ 19م به
تخت جمشید سفر کرده، و گزارشهایی دربارۀ آن نوشتهاند. موریه نخستین جهانگردی بود
که به کاوش در تخت جمشید پرداخت (موسوی، 216-217). کرپورتر انگلیسی بسیاری از دقایق
هنری تخت جمشید و پاسارگاد را مورد مطالعه قرار داد. همو بود که تشخیص داد قبر مادر
سلیمان در پاسارگاد، قبر کورش هخامنشی است (I/502). در 1273ق/1857م لوییجی پِشه1
افسر ایتالیایی که در خدمت حکومت قاجار بود، نخستین عکسها را از آثار تخت جمشید
برداشت و به ناصرالدین شاه تقدیم کرد (موسوی، 218).
در 1306ش/1927م از نخستین هیئتهای باستانشناختی که برای کاوش به ایران آمدند، هیئت
فرستادۀِ مؤسسۀ شرق شناسی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی ارنست هرتسفلد بود که در
1310ش/1931م کار خود را در تخت جمشید آغاز کرد. پیش از او در 1304ق/1887م شاهزاده
معتمدالدوله فرهاد میرزا حاکم فارس، به یاری میرزا محمد نصیر حسینی (فرصتالدولۀ
شیرازی) کندوکاوهایی در تالار صد ستون به عمل آورده بود که اقدام وی کار علمی به
شمار نیامده است و از نتایج حاصل از آن نیز اطلاعی در دست نیست (همو، 219).
فعالیتهای باستانشناختی هرتسفلد طی سالهای1310-1313ش/1931-1934م در دروازۀ مللِ
خشایارشا، پلکان شرقی آپادانا، کاخ تچر، پلکان جنوبی کاخ مرکزی و خود کاخ، حرمسرا و
دیوار استحکامات شمالشرقی و گمانه زنی در برزن جنوبی و درۀ شمالی از اقدامات مهم
اوست (واندنبرگ، 28؛ موسوی، 223-227).
از1314 تا 1317ش/1935تا 1939م اریک اشمیت سرپرستی این هیئت را به عهده گرفت. وی ضمن
تکمیل کارهای ناتمام هرتسفلد در شمال آپادانا و حدفاصل آپادانا و سه دروازه، کاوش
در کاخ هدیش و قسمت شمال حرمسرا و کاخ خزانه و ایوان شمالی کاخ صدستون و محل
سربازخانه را به پایان برد (همو، 231).
پس از آن، تشکیلات باستانشناختی ایران خود کاوشهای محوطه را عهدهدار شد. این
فعالیتها در آغاز زیرنظر آندرهگدار بود و سپس محمدتقی مصطفوی و علی سامی کاوشها و
مرمتهای پراکندهای را در تخت جمشید انجام دادند. نتیجۀ مجموع این فعالیتها،
آواربرداری خیابان پهن میان دروازۀ ملل تا حیاط تالار صدستون و خاکبرداری بناهای
شرق صدستون و کاخ اردشیر سوم و نیز تأسیسات فاضلاب و آبروهای زیرزمینی بود (همو،
235-237). در سالهای 1347–1352ش هیئت ایرانی دیگری به سرپرستی اکبر تجویدی کاوشهایی
را در برزن جنوبی پایین صفۀ تخت جمشید و محل برج و باروها و استحکامات بالای کوه
رحمت انجام داد که منجر به شناخت قسمتی از بافت شهری شهر پارسه و تأسیسات حفاظتی و
دفاعی تخت جمشید شد (تجویدی، 56 بب ؛ موسوی، 239-245).
مآخذ: ابن بلخی، فارسنامه، به کوشش منصور رستگار فسایی، شیراز، 1374ش؛ بصیری،
حسین، راهنمای تخت جمشید، تهران، 1325ش؛ تجویدی، اکبر، دانستنیهای نوین دربارۀ هنر
و باستانشناسی عصر هخامنشی، بر بنیاد کاوشهای پنج سالۀ تخت جمشید، تهران، 1355ش؛
حاکمی، علی، «آب تخت جمشید در زمان هخامنشیان از کجا تأمین میشده است»، بررسیهای
تاریخی، تهران، 1349ش، س 5، شم 2؛ حدودالعالم، به کوشش مریم میراحمدی و غلامرضا
ورهرام، تهران، 1372ش؛ دانشپژوه، محمدتقی، «دربارۀ کتاب عجائب نامه»، راهنمای
کتاب، تهران، 1339ش، س 3، شم 1؛ سامی، علی، پایتختهای شاهنشاهان هخامنشی (شوش –
هگمتانه – تخت جمشید)، شیراز، 1348ش؛ شوارتس، پاول، جغرافیای تاریخی فارس، ترجمۀ
کیکاووس جهانداری، تهران، 1382ش؛ شهبازی، علیرضا شاپور، شرح مصور تخت جمشید، شیراز،
1355ش؛ فرصت، محمد نصیر، آثار العجم، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1362ش؛ گابریل،
آلفونس، تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران، ترجمۀ فتحعلی خواجه نوری، به کوشش هومان
خواجه نوری، تهران، 1348ش؛ مشکٰوتی، نصرتالله، فهرست بناهای تاریخی و اماکن
باستانی ایران، تهران، 1349ش؛ مصطفوی، محمدتقی، امانتداری خاک، تهران، 1359ش؛ همو،
«ترجمۀ الواح گلی تخت جمشید»، گزارشهای باستانشناسی، 1329ش، ج 1؛ مقدسی، محمد،
احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906م؛ موسوی، محمود، «باستان شناسی در پنجاه
سالی که گذشت»، میراث فرهنگی، تهران، 1369ش، س 1، شم 2؛ والزر، گرلد، نقوش اقوام
شاهنشاهی هخامنشی بنا بر حجاریهای تخت جمشید، ترجمۀ دورا اسمودا خوبنظر و علیرضا
شاپور شهبازی، شیراز، 1352ش؛ هرتسفلد، ارنست، اطلال شهر پارسه، ترجمۀ مجتبى مینوی،
برلین، 1929م؛ هینتس، والتر، داریوش و پارسها، ترجمۀ عبدالرحمان صدریه، تهران،
1380ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Calmeyer, P., » Textual Sources for the Interpretation of Achaemenian Palace
Decorations«, Iran , 1980, vol. XVIII; Curzon, G. N., Persia and the Persian
Question, London, 1892; Dandamaev, M. A. and V. G. Lukonin, The Culture and
Social Institutions of Ancient Iran, Cambridge, 1994; Ghirshman, R., »Notes
Iraniennes VII: à Propos de Persèpolis«, Artibus Asiae, New York, 1957, vol XX
(I); Lentz, W., »Has the Function of Persepolis Been Fully Recognised So Far?«,
Vth International Congress of Iranian Art and Archaeology (11-18 April 1968),
Tehran, 1972, vol I; Ker Porter, R., Travels in Georgia, Persia, Armenia,
Ancient Babylonia, London, 1921; Mousavi, A., »Persepolis in
Retrospect:Histories of Discovery and Archaeological Exploration at the Ruins of
Ancient Parseh«, Ars Orientalis, 2002, vol. XXXII; Olmstead, A. T., History of
the Persian Empire, Chicago, 1948; Plutarch, Lives, tr. B. Perrin, London, 1971;
Pope, A. U.,»Persepolis – Considered as a Ritual City«, Proceedings of The
Twenty-Second Congress of Orientalists (Held in Istanbul, 15-22 Sept , 1951 ) ,
Leiden, 1957, vol. II; Sancisi Weerdenburg, H., »Introduction, Through
Traveler’s Eyes: the Persian Monuments as Seen by European Travelers«,
Achaemenid History, Leiden, 1991, vol. VII; Schmidt, E. F., Persepolis, Chicago,
1953; id, The Treasury of Persepolis and other Discoveries in the Homeland of
the Achaemenians, Chicago, 1939; Sharp, R., N., The Inscriptions in Old Persian
Cuneiform of the Achaemenian Emperors, Shiraz, 1964, Tilia, A. B., Studies and
Restorations at Persepolis and other Sites of Fārs, Rome, 1972; Vanden Berghe,
L., Archéologie de l’ Irān Ancien, Leiden, 1959; Wilber, D. N.,
Persepolis, the Archaeolgy of Parsa, Seat of the Persian Kings, New York, 1969.
علی موسوی
1. The Treasury…
1. C.Texier
2.C. Niebuhr1. J. Barbaro
2. G. Duchet
3. Grelot
4. Speelman
5. Grotefend1. L. Pesce
1. The Treasury…
1. C.Texier
2.C. Niebuhr1. J. Barbaro
2. G. Duchet
3. Grelot
4. Speelman
5. Grotefend1. L. Pesce