responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5769
تتش
جلد: 14
     
شماره مقاله:5769

تُتُش، ابوسعیـد تـاج‌الـدولـه (458- 488ق/1066-1095م)، فرزند آلب‌ارسلان و برادر ملکشاه سلجوقی، بنیان‌گذار سلسلۀ سلجوقیان شام. ملکشاه پیش از سلطنت، یکی از امیران ترک‌تبار خود به‌نام اَتْسِز بن اُوَق (ﻫ م) را با سپاهی برای تصرف شام و فلسطین که قلمرو فاطمیان مصر بود، فرستاد. اتسز فقط دمشق را توانست تصرف کند. از این‌رو، ملکشاه در 470ق/1077م، برادر خود، تاج‌الدوله تتش را با سپاهی روانۀ شام کرد و بدو اختیار داد تا هر شهری را که می‌گشاید در قلمرو حکومت‌خود درآورد، و از مسلم بن قریش عقیلی، امیر موصل نیز خواست تا تتش را
یاری کند (ابن قلانسی، 112؛ حسینی، اخبارالدولة…، 72؛ ابن اثیر، التاریخ…، 12؛ بنداری، 71؛ ابن عدیم، 2/57). تتش با سپاهی مرکب از عربهای بنی کلاب و ترکها، نخست حلب را محاصره کرد، اما عربهای بنی کلاب به تحریک سابق بن محمود، امیر حلب، دست از محاصره کشیدند و مسلم بن قریش نیز به موصل بازگشت و تتش در تصرف حلب ناکام ماند (همو، 2/57- 58).
از سوی دیگر بدرالجمالی، وزیر و سپهسالار فاطمیان، دمشق را در محاصره گرفت. اتسز از تتش یاری خواست و وعده داد در صورت عقب راندن فاطمیان، شهر را در اختیار او خواهد گذاشت. تتش روی به دمشق نهاد و مصریان که تاب رویارویی با او را نداشتند، محاصره را رها کردند و گریختند. با وجود آنکه اتسز شهر را به تتش تسلیم کرد (471 یا 472ق)، تتش او را گرفت و کشت و به این ترتیب، سلسلۀ سلجوقیان شام را بنیاد نهاد (ابن قلانسی، همانجا؛ بنداری، 71-72؛ ابن خلکان، 1/295؛ حسنین، 65؛ بازورث، «سلسله‌ها…1»، 116). در 472ق تتش دوباره کوشید تا حلب را تسخیر کند، ولی ناکام ماند و به دیار بکر رفت و پس از دست یافتن بر قلعۀ بزاعه و بیره و سوزاندن قلعۀ عزاز به دمشق بازگشت. از آن سوی، چون اهالی حلب، زمام امور شهر را به مسلم بن قریش، امیر موصل که پنهانی به یاری آنان شتافته بود، سپردند، ملکشاه نیز حلب را ضمیمۀ قلمرو امیر موصل کرد (ابن قلانسی، 113؛ سبط ابن جوزی، 207؛ اقبال، 329).
تتش در 475ق برای جنگ با رومیان راهی انطاکیه شد. مسلم بن قریش که از اقتدار روزافزون تتش به هراس افتاده بود، با سپاهی متشکل از عربها و کردها رهسپار دمشق شد و از خلیفۀ فاطمی در تسخیر این شهر یاری خواست. تتش بی‌درنگ به دمشق بازگشت و مسلم را از آنجا راند (ابن عدیم، 2/ 79-80؛ اقبال، همانجا). آن‌گاه خود به سواحل شام لشکر کشید و اَنطَرطوس (طرطوس) و برخی دیگر از قلعه‌های ساحلی را تصرف کرد. در همین زمان، ملکشاه روانۀ حلب شد و پس از چند روز محاصره، حلب و قلعۀ آن را تسخیر کرد و باز آن را به مسلم بن قریش سپرد(ابن قلانسی،115-116؛ سبط ابن جوزی، 221).
در 479ق/1086م که سلیمان بن قتلمش سلجوقی، پس از قتل مسلم بن قریش، حلب را محاصره کرد، ابن حُتیتی، پیشوای مردم حلب، از تتش یاری خواست و او بیامد و دو سردار سلجوقی در منطقۀ عین سَیْلَم به مصاف یکدیگر رفتند، در حالی که تتش سرداران سلیمان را با خود هم‌داستان کرده بود. سلیمان که شکست را قطعی می‌دید، خود را کشت، اما ابن حتیتی از تسلیم شهر به تتش خودداری کرد و امیر سلجوقی شهر را به محاصره گرفت و سرانجام، آنجا را تصرف کرد. ملکشاه از شنیدن خبر اختلاف امیران سلجوقی برآشفت و تتش را به سبب قتل سلیمان ملامت کرد و برای یاری اهالی حلب، از اصفهان رهسپار بین‌النهرین و شام شد. تتش پیش از رسیدن ملکشاه، حلب را رها کرد و به‌دمشق بازگشت.در480ق ملکشاه حلب را به قسیم‌الدوله آق سنقر (ﻫ م؛ نیز نک‌ : ﻫ د، آل زنگی) سپرد (ابن قلانسی، 119؛ ابن عدیم، 2/ 86، 96، 97؛ ابن بی‌بی، 79-80؛ حمدالله، 480؛ آق‌سرایی، 20-21).
در 484ق در پی شکایت برخی از والیان شام از ابن مُلاعب، والی حمص ــ که مزاحمتهایی برای کاروانها فراهم می‌ساخت ــ ملکشاه اتحادیه‌ای از امرای سلجوقی، ازجمله تتش، تشکیل داد و اینان حمص را گرفتند و به دستور ملکشاه به تتش سپردند (ابن عدیم، 2/106؛ ابن خلدون، 5/13). تتش در 485ق برای دیدن برادرش، ملکشاه از دمشق راهی بغداد شد، اما در راه خبر مرگ ملکشاه را شنید و بازگشت. در دمشق سپاهی بزرگ فراهم آورد و از دیگر امیران سلجوقی خواست تا او را در فتح رحبه یاری کنند. قسیم‌الدوله آق سنقر که پسران ملکشاه، برکیارق و محمود را هنوز آمادۀ سلطنت نمی‌دید، در حلب به نام تتش خطبه خواند و از بوزان و یاغی‌سیان نیز خواست تا در قلمرو خود چنین کنند و تتش را در فتح رحبه یاری رسانند. تتش رحبه را به یاری آنان گشود و در محرم 486 خطبه به نام خود کرد و سپس نصیبین را در محاصره گرفت و با قساوت تمام آنجا را به دست آورد (ابن قلانسی، 122؛ ابن عدیم، 2/107؛ بازورث، «تاریخ سیاسی2»، 106). سپس از ابراهیم بن قریش، والی موصل خواست که به نامش خطبه بخواند و راه عبور او را به بغداد باز بگذارد؛ اما ابراهیم سر باز زد و تتش راهی جنگ با او شد و در نزدیکی موصل او را درهم شکست. آن‌گاه وارد دیار بکر شد و میافارقین را نیز تصرف کرد و سپس برای جنگ با برادرزادۀ خود، برکیارق، جانشین ملکشاه که از ری تا همدان را به تسخیر خود درآورده بود، به آذربایجان رفت (ابن اثیر، التاریخ، 12-13؛ ابن عدیم، 2/107- 108؛ بازورث، همان، 106-107). در این میان، قسیم‌الدوله آق سنقر و بوزان از یاری تتش دست برداشتند و به برکیارق پیوستند. تتش ناچار به شام بازگشت. از آن سوی برکیارق گروهی از سپاهیان خود را در اختیار قسیم‌الدوله و بوزان گذاشت و از آنان خواست که به حلب و رُها بازگردند تا مانع لشکرکشی تتش شوند (ابن قلانسی، 124؛ ابن اثیر، همان، 13؛ تاریخ...، 59).

در ربیع‌الاول 487 تتش از دمشق به سوی حلب لشکر کشید. یاغی‌سیان نیز با سپاهی از انطاکیه به او پیوست. برکیارق نسبت به این اقدام بی‌اعتنایی نشان داد و قسیم‌الدوله آق سنقر از بوزان
و کربوقا، والی موصل، و یوسف، والی رحبه مدد خواست و خود با لشکری انبوه در کرانۀ رود سبعین نزدیک حلب با تتش وارد جنگ شد. قوای نظامی بوزان و کربوقا نتوانستند به موقع به قسیم‌الدوله بپیوندند. از سوی دیگر، بی‌نظمی عربهای سپاه قسیم‌الدوله باعث تضعیف وی و پیروزی تتش و قتل قسیم‌الدوله و بوزان شد (ابن قلانسی، 126، 127؛ ابن عدیم، 2/111-112؛ حسینی، زبدة...، 159-160). با این‌همه، مدتی بعد، تتش بر بخشهایی از بین‌النهرین، آذربایجان و همدان دست یافت. وی در همدان فخرالدوله، پسر نظام‌الملک را به وزارت منصوب کرد و آن‌گاه فرمان داد تا در شام و بین‌النهرین و بغداد به نام او خطبه بخوانند (ابن عدیم، 2/ 118؛ ابن خلدون، 5/ 19؛ مشکوٰتی، 16).
پیروزیهای پی در پی تتش، برکیارق را سخت نگران ساخت. از این‌رو، شتابان و با سپاهی اندک برای جنگ با تتش رهسپار آذربایجان شد، اما شکست خورد و به اصفهان نزد برادرش، محمود گریخت. با آنکه محمود از او استقبال کرد، اما اطرافیان او برکیارق را دستگیر کردند و به زندان انداختند. در این میان، بیماری آبله در اصفهان شیوع یافت و موجب مرگ محمود شد. برکیارق که جان سالم به در برده بود، توسط بزرگان سلجوقی در اصفهان بر تخت نشست و مؤیدالملک، فرزند دیگر نظام‌الملک را که سیاستمداری باکفایت بود، به وزارت برگزید (راوندی، 143؛ رشیدالدین، 304، 305؛ تاریخ، 59، 60؛ حسنین، 89).
پیش از آن، چون خبر بیماری برکیارق به تتش رسید، فرصت را غنیمت شمرد و آهنگ تصرف اصفهان کرد. برکیارق نیز سپاهی بزرگ گرد آورد و به مقابله شتافت. در صفر 488/ فوریۀ 1095 در دشت ماوه (میان ساوه و ری) جنگ درگرفت و تتش شکست خورد و به دست یکی از غلامان بوزان به قتل رسید. به فرمان برکیارق، سر تتش را در اصفهان، و سپس در بغداد گرداندند. پس از مرگ تتش، فرزندش، فخرالملک رضوان حکومت حلب را همچنان نگاه داشت و پسر دیگرش، شمس‌الملوک دقاق در دمشق به حکومت نشست (مجمل...، 315؛ ابن قلانسی، 127-130؛ ابن اثیر، الکامل، 10/245؛ ابن خلکان، 1/295-296؛ ابن شداد، 3/402-403).
تتش فرماندهی بی‌باک و مقتدر و سیاستمداری جاه‌طلب بود. وی پس از تصرف شام و بین‌النهرین، چیزی نمانده بود تا بر تمامی قلمرو سلجوقیان دست یابد، اما کشمکش فرماندهان سلجوقی و تدبیر و سیاست بخردانۀ مؤیدالملک، وزیر برکیارق که توانست امیران عراق و خراسان را بر ضد تتش بسیج کند، او را از رسیدن به این مقصود بازداشت (سبط ابن جوزی، 197؛ ذهبی، 3/320؛ حسنین، 90). مورخان از دوران زمامداری او در دمشق به نیکی یاد می‌کنند، اما بی‌رحمی و قساوت او را در کشورگشایی، بسیار نکوهیده‌اند (ابن قلانسی، 112، 122؛ بدران، 3/343؛ ابن عدیم، 2/ 108).

مآخذ: آق‌سرایی، محمود، مسامرةالاخبار و مسایرةالاخیار، به کوشش عثمان توران،آنکارا، 1943م؛ ابن اثیر، التاریخ الباهر، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره، 1963م؛ همو، الکامل؛ ابن بی‌بی، حسین، اخبار سلاجقۀ روم، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1350ش؛ ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، 1417ق؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن شداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به کوشش فؤاد سید، کویت، 1961م؛ ابن عدیم، محمد، زبدةالحلب من تاریخ حلب، به کوشش سامی دهان، دمشق، 1951م؛ ابن قلانسی، ذیل تاریخ دمشق، به کوشش ابن ازرق فارقی، بیروت، 1908م؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1346ش؛ بدران، عبدالقادر، تهذیب تاریخ ابن عساکر، دمشق، 1399ق/ 1979م؛ بنداری اصفهانی، فتح، تاریخ دولة آل سلجوق، بیروت، 1400ق/1980م؛ تاریخ آل سلجوق، به کوشش نادره جلالی، تهران، 1377ش؛ حسنین، محمد عبدالنعیم، سلاجقة ایران و العراق، قاهره، 1959م؛ حسینی، علی، اخبارالدولة السلجوقیة، لاهور، 1933م؛ همو، زبدة التواریخ، به کوشش محمد نورالدین، بیروت، 1405ق/1985م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، تهران، 1361ش؛ ذهبی، محمد، العبر، به کوشش صلاح‌الدین منجد، کویت، 1984م؛ راوندی، علی، راحةالصدور، به کوشش محمد اقبال و مجتبى مینوی، تهران، 1333ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، 1362ش؛ سبط ابن جوزی، یوسف، مرآةالزمان فی تاریخ الاعیان، به کوشش علی سویم، آنکارا، 1968م؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش سیف‌الدین نجم‌آبادی و زیگفرید وبر، دومونده، 1378ش/2000م؛ مشکوٰتی، نصرت‌الله، از سلاجقه تا صفویه، تهران، 1343ش؛ نیز:

Bosworth, C. E., The Islamic Dynasties, Edinburgh, 1980; id, »The Political and Dynastic History of the Iranian World«, The Cambridge History of Iran, vol. V, ed. J. A. Boyle, Cambridge, 1968.
رضا ناظمیان
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5769
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست