responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5725
تالش
جلد: 14
     
شماره مقاله:5725

تالِش، سرزمینی در جنوب غربی دریای خزر و نیز رشته کوه و قومی به همین نام، همچنین نام شهرستانی در استان گیلان.
I. جغرافیا
سرزمین تالش با وسعتی حدود 840،8 کم‌ 2 در امتداد کرانه‌های جنوب باختری دریای مازندران، از شمال تالاب انزلی تا مصب رودخانۀ کورا، در جمهوری آذربایجان کشیده شده است. این سرزمین از خاور به دریای مازندران و از باختر به رشته کوههای تالش محدود است و اقلیمی همانند گیلان دارد (نک‌ ‌: رهنمایی، 9؛ امیراحمدیان، 25؛ جعفری، دایرة‌المعارف...، ‌828). بخش شمالی این سرزمین نخست در 1228ق/1813م پس از پایان نخستین جنگ ایران و روسیه برپایۀ عهدنامۀ گلستان از ایران جدا، و ضمیمۀ خاک روسیۀ تزاری شد؛ اما به‌سبب ناخرسندی مردم محلی از روسها و بیرون رانده شدن نیروهای روسیه توسط مردم آنجا، دوباره به خاک ایران پیوست؛ سپس با آغاز دور جدیدی از تهاجمات روسیه به ایران و شکست ایران در جنگ که منتهی به عقد معاهدۀ ترکمانچای شد، بار دیگر این بخش از تالش به خاک روسیه ضمیمه گردید (نک‌ : شمیم، 64؛ نفیسی، 2/180-181).
با سرنگونی حکومت تزاری روسیه در 1917م، تالش شمالی در قلمرو جمهوری نوبنیان مغان قرار گرفت، اما پس از چندی اراضی این جمهوری نوپا به تصرف حکومت مساواتیها در آمد و این بخش از تالش بر قلمرو آنان افزوده شد و سرانجام با چیرگی بلشویکها بر قفقاز و سرنگونی حکومت مساواتیها و با تشکیل اتحاد جماهیر شوروی بخش شمالی تالش در اراضی جمهوری آذربایجان شوروی قرار گرفت و در 1370ش/1991م پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوری آذربایجان این بخش از تالش همچنان در قلمرو این کشور باقی ماند (نک‌ : بخش تاریخ در همین مقاله).
بخش جنوبی این سرزمین که در ایران قرار دارد، از لحاظ تقسیمات کشوری جزئی از استان گیلان به شمار می‌رود و مشتمل بر 4 شهرستان به نامهای تالش، رضوان‌شهر، ماسال و آستارا ست (رهنمایی، 14). اما بخش شمالی آن که در اراضی جمهوری آذربایجان واقع است، از 6 واحد اداری به‌نامهای لنکران، جلیل‌آباد، ماساللی، آستارا، لریک و یاردیملی تشکیل شده است (امیراحمدیان، همانجا).
سرزمین تالش باریکه‌ای جنگلی و مرطوب است که از لحاظ ناهمواریها به دو ناحیۀ کاملاً متمایز جلگه‌ای در شرق و کوهستانی در غرب تقسیم می‌شود. پهنای ناحیۀ جلگه‌ای آن به تفاوت از 1 تا50 کم‌ است (رهنمایی، همانجا؛ آقاجانی، 1/15). بخش کوهستانی تالش به سبب همجواری با دریای مازندران پوشیده از جنگل و مراتع نسبتاً وسیع است (محمودی، 17). آب و هوای تالش در ناحیۀ جلگه‌ای معتدل و مرطوب، و در ناحیۀ کوهستانی مرطوب و سرد است و بارندگی سالانۀ آن میان 300،1-800،1 میلی‌متر است (آقاجانی، 1/16).
رشته کوههای تالش به درازای 270 کم‌ در جهت شمال غربی به جنوب شرقی امتداد دارد. این رشته کوه از جنوب شهرستان مغان شروع می‌شود و رو به سوی جنوب خاوری تا درۀ آستارا به صورت کوههای مرزی میان ایران و جمهوری آذربایجان ادامه می‌یابد و از گردنۀ حیران منحرف شده، تا باختر هشتپر تقریباً به صورت مستقیم کشیده می‌شود. سپس از باختر هشتپر دوباره به سوی جنوب خاوری امتداد دارد و در جنوب شهرستان رشت به درۀ سفید رود می‌رسد. این کوهستان از کوههای بسیاری تشکیل یافته است که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از آق‌داغ (322، 3 متر)، سبله خونی (110، 3 متر)، میریش یوردی (948،2 متر) و خیل‌گاه (860،2 متر) (جعفری، کوهها...، 70؛ فرهنگ جغرافیایی کوهها...، 1/210، 283، 291، 324).
رودهای چندی از بلندیهای کوههای تالش سرچشمه می‌گیرند که بیشتر از آب برف تغذیه می‌شوند و به دریای مازندران می‌ریزند. از مهم‌ترین این رودخانه‌ها در ناحیۀ جنوبی تالش، شاندرمن، شفارود، لمیر، کرگان‌رود، لندویل و آستارا را می‌توان نام برد. در ناحیۀ شمالی نیز رودخانه‌های ویلشن، لنکران و تنگ رود جریان دارد ( فرهنگ جغرافیایی رودها...، 2/61؛ آقاجانی، 1/20؛ امیراحمدیان، 25-26).
آب و هوای مناسب و خاک حاصل‌خیز، سرزمین تالش را به یکی از کانونهای مهم کشاورزی بدل ساخته است. برنج، غلات،
چای و توتون از مهم‌ترین محصولات کشاورزی تالش است؛ افزون بر اینها، پرورش کرم ابریشم نیز در آنجا رواج دارد (نک‌ ‌: بازن، 1/161-162، 222، جم‌ ‌). دام‌پروری و صیدماهی نیز از دیگر منابع اقتصادی تالش به شمار می‌رود (آقاجانی، 1/33-34؛ بازن، 2/315، 512).
شهرستان تالش: این شهرستان با وسعت 6/215،2کم‌ 2 در شمال غربی استان گیلان و کرانۀ دریای مازندران جای دارد و از شمال به شهرستان آستارا، از جنوب به شهرستان رضوانشهر، از خاور به دریای مازندران و از باختر به شهرستانهای نمین، اردبیل، کیوی و خلخال در استان اردبیل محدود است (جغرافیا...، 57 ؛ اطلس...، 169). این شهرستان با 5 شهر به نامهای هشتپر، اسالم، حویق، جوپر و لیسار، از 4 بخش به نامهای مرکزی، اسالم، حویق و کرگان رود و 10 دهستان تشکیل شده، و مرکز آن شهر هشتپر است (نشریه...، 45). در سرشماری 1375ش جمعیت شهرستان تالش 784،155 تن بوده است (جغرافیا، همانجا). مردم شهرستان تالش به زبانهای ترکی و فارسی با گویش تالشی گفت‌وگو می‌کنند و از لحاظ دینی مسلمان و شیعۀ اثنا عشری، و برخی سنی شافعی‌اند ( فرهنگ جغرافیایی آبادیها...، 15/ 129).
شهرستان تالش با داشتن ویژگیهای جغرافیایی و آب و هوای مناسب از نواحی ممتاز و مهم اقتصادی استان گیلان به شمار می‌رود و اساس اقتصاد آن بر کشاورزی، دامداری و صنایع استوار است. گندم، جو، بنشن، تره‌بار، گیاهان علوفه‌ای و انواع میوه مهم‌ترین محصولات کشاورزی این شهرستان است و دامداری و مرغداری در آنجا به شیوه‌های سنتی و صنعتی رواج دارد. کارخانه‌های چوکا و صنایع وابسته به آن، کارتن‌سازی، پارچه‌بافی، یخچال‌سازی و شیلات از عمده‌ترین فعالیتهای صنعتی شهرستان تالش است ( فرهنگ جغرافیایی آبادیها، همانجا).
شهر هشتپر مرکز شهرستان تالش در °37 و ´48 عرض شمالی و °48 و ´54 طول شرقی، در ارتفاع 50 متری از سطح دریا در جلگه‌ای ساحلی، در فاصلۀ 6 کیلومتری از کرانۀ دریای مازندران، کنار رودخانۀ کرگان‌رود جای دارد (پاپلی، 582؛ جعفری، دایرة المعارف، 1329). این شهر از باختر به رشته کوههای تالش منتهی می‌گردد. ارتفاع بلندیهای مشرف بر شهر هشتپر از هزار متر تجاوز نمی‌کند و جملگی با دره‌های باریک بریده شده‌اند؛ درۀ کرگان‌رود که بخشی از شهر در امتداد آن کشیده شده، و همچنین درۀ‌ سراگاه در شمال باختری شهر و تپۀ ساسانیان مهم‌ترین عوارض اطراف شهر هشتپر است ( فرهنگ جغرافیایی آبادیها، 15/606). در سرشماری آبان 1375 این شهر 640، 33 تن جمعیت داشته است (سرشماری عمومی...، 39).
مآخذ: آقاجانی تالشی، عبدالکریم، جستارهایی در تاریخ تالش، تهران، 1378ش؛ اطلس گیتاشناسی استانهای ایران، تهران، 1383ش؛ امیراحمدیان، بهرام، «تالش ولایتی در جنوب قفقاز»، فصل‌نامۀ تحقیقات تالش، تالش، 1380ش، س 1، شم‌ 1؛ بازن، مارسل، طالش منطقه‌ای قومی در شمال ایران، ترجمۀ مظفر امین فرشچیان، مشهد، 1367ش؛ پاپلی یزدی، محمدحسین، فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، مشهد، 1367ش؛ جعفری، عباس، دایرة المعارف جغرافیایی ایران، تهران، 1379ش؛ همو، کوهها و کوه‌نامۀ ایران، تهران، 1368ش؛ جغرافیای استان گیلان، وزارت آموزش و پرورش، تهران، 1380ش؛ رهنمایی، محمدتقی، «کجایی تالش و کیستی تالشان»، فصل‌نامۀ تحقیقات تالش، تالش، 1380ش، س 1، شم‌ 1؛ سرشماری عمومی نفوس و مسکن (1375ش)، نتایج تفصیلی، شهرستان طوالش، مرکز آمار ایران، تهران، 1376ش؛ شمیم، علی‌اصغر، ایران در دورۀ سلطنت قاجار، تهران، 1342ش؛ فرهنگ جغرافیایی آبادیهای کشور، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، 1377ش؛ فرهنگ جغرافیایی رودهای کشور (حوضۀ آبریز دریای خزر)، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، 1382ش؛ فرهنگ جغرافیایی کوههای کشور، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، 1379ش؛ محمودی، فرج‌الله، «گذری بر ارتفاعات تالش، قلمرو یخچالهای قدیمی»، فصل‌نامۀ تحقیقات تالش، تالش، 1380ش، س 1، شم‌ 1؛ نشریۀ عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری، وزارت کشور، تهران، 1384ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر، تهران، 1361ش. شیوا جعفری
.IIتاریخ
دربارۀ نام تالش آراء و نظریات مختلفی ارائه شده است. کسروی در کاروند (ص 286) این نام را برگرفته از «کادوش» یا «کادوس» دانسته، و بر این باور است که حرف «ک» در نام کادوس به حرف «ت» و حرف «د» در آن به حرف «ل» بدل شده، و «تالوش» یا «تالش» گردیده است. برخی نیز نام تالش را برگرفته از واژۀ «تول» به معنای گِل و لای و پسوند مکان «ش» در زبان تالشی دانسته‌اند و این نام را «گِل‌زار» یا جای «گِل‌خیز» معنا کرده‌اند (نک‌ : شفیقی، 183).
سرزمینی که امروزه زیستگاه تالشان است، یکی از کهن‌ترین مراکز تمدنی در پیرامون دریای مازندران بوده است. یافته‌های باستان‌شناسان در این سرزمین دیرینگی آن را به هزارۀ نخست پیش از میلاد می‌رساند. احتمالاً در همین دوره اقوام کادوسی در آن منطقه استقرار داشتند. گورهای بر جای مانده از آنان و سنت دفنشان مؤید ارتباط آنان با سکاییان آریایی‌تبار است (نک‌ : دیاکونف، 35، 82؛ سیما...، 175-176). تا پیش از تشکیل حکومت ماد در ایران، سرزمین کادوسیان گاهی به تصرف آشوریان در می‌آمد و زمانی به قلمرو اورارتوها افزوده می‌گشت. با به قدرت رسیدن مادها و اضمحلال آشوریان و اورارتوها، کادوسیان اگرچه تابع مادها نشدند، اما از متحدان سیاسی آنان به شمار می‌آمدند. بعدها در زمان هخامنشیان سرزمین کادوسیان در درون مجموعۀ نظامی و اداری واحدی ادغام شد (آقاجانی، 1/106).
به هنگام حملۀ اسکندر مقدونی به ایران و سقوط هخامنشیان سرزمین کادوسیان بخشی از ماد کوچک به شمار می‌رفت. کادوسیان به انقیاد مقدونیان درنیامدند و مقدونیها به همین
بسنده کردند که اجازۀ عبور از خاک آنان به مقصد هیرکانیا و پارت را دریافت دارند. روابط کادوسیان با دولت ماد کوچک که در این زمان آتروپاتگان خوانده می‌شد، روشن نیست، اما به نظر می‌رسد کادوسیان به مرور زمان به اطاعت از آتروپاتنیها درآمده‌اند و اگر هم توانسته باشند استقلال خود را حفظ کنند، برتری آتروپاتنیها را پذیرفته‌اند (عبدلی، 156؛ آقاجانی، 1/140-142).
در دورۀ اشکانیان، چون آن دولت در بخشهای شمالی البرز هیچ‌گونه قدرتی نداشت و یا نفوذ سیاسی و نظامی آنها در آن صفحات اندک بود (نک‌ ‌: فرای، 305)، امیرنشینهای محلی نیرومندی در سرزمین کادوسیان شکل گرفت. معیشت این امیرنشینان از دامداری و گاه با مزدوری در سپاه برای دیگران تأمین می‌شد و ظاهراً عضو اتحادیه‌ای محلی بودند که شامل همسایگان آنان از جمله ماد آتروپاتن نیز می‌شد (آقاجانی، 1/151). پس از سقوط اشکانیان و برآمدن ساسانیان، شاپور اول (سل‌ 240- 270م) با لشکرکشی به کرانه‌های دریای مازندران، اقوام این نواحی را به انقیاد خود درآورد (کریستن‌سن، 310). در روزگار ساسانیان سرزمین کادوسیان به سبب همجواری با سرزمین آلبانی (اران) و اقوام شمالی، از اهمیت نظامی خاصی برخوردار بود. شاهان ساسانی بر آن بودند تا با جلب خشنودی این کوه‌نشینان جنگجو، امنیت تنگه‌ها و گذرگاههای دربند قفقاز را حفظ کنند (آقاجانی، 1/173-174).
سرزمین تالشان در 22ق/643م به روزگار عمر به دست تازیان گشوده شد، اما وضع جغرافیایی آنجا و جنگاوری مردم به این تازه‌واردان اجازۀ ماندگاری در آن سرزمین را نداد. از این‌رو، عربها ناگزیر برای پاسداری آذربایجان از هجوم تالشان همواره گروههای انبوهی از مجاهدان و غازیان را در آذربایجان مستقر می‌ساختند (کسروی، شهریاران...، 148). به همین سبب، دین رسمی دستگاه خلافت در سرزمین تالشان کمتر راه یافت و مردم این سرزمین که به بی‌دینی متهم بودند، بر اثر تبلیغات زیدیان، گرایشهای شیعی و باطنی پیدا کردند (همان، 44-45).
حمدالله مستوفی در نیمۀ نخست سدۀ 8ق دربارۀ مردم تالش می‌نویسد: «مردم آنجا جنگی و مردانه باشند... و از مذاهب فراغتی دارند، اما به قوم شیعه و بواطنه نزدیک‌ترند» (ص 60). بدین‌سبب، از آغاز برآمدن شیوخ صفویه، مردم تالش نقش مهمی در به قدرت رسیدن آنان ایفا نمودند. شیخ صفی، سرسلسلۀ این طایفه از جانب امرای تالش حمایت می‌شد (مینورسکی، 241) و در حلقۀ مریدان او شمار بسیاری از مردم تالش حضور داشتند (نک‌ ‌: احمدی، 18). شیخ صدرالدین موسى فرزند و جانشین شیخ صفی که از ملک اشرف چوپانی بیمناک بود، نزد هواخواهان تالش خود پناه جست (نک‌ : پیرزادۀ زاهدی، 41-42؛ احمدی، 19). در 806ق/1403م تیمور پس از ملاقات با خواجه علی در اردبیل بسیاری از مزارع و روستاهای منطقۀ تالش، از آن میان، آستارا و کرگان‌رود را در تیول خاندان او قرار داد (پیرزادۀ زاهدی ، 47- 48). یکی از پسران خواجه علی به نام عبدالرحمان با خانوادۀ خود در منطقۀ تالش‌نشین گسکر اقامت دائمی گزید و در همان‌جا نیز درگذشت (همو، 50).
در نخستین لشکرکشی شیخ حیدر به داغستان، بخش مهمی از سپاه او را تالشان تشکیل می‌دادند. در منابع از آنان با عنوان «آبی جامه» یاد شده است (مینورسکی، 243-244). پس از کشته شدن شیخ حیدر، پسرش اسماعیل که نوجوانی بیش نبود، جانشین او شد. در این زمان اسماعیل که در اردبیل به‌سر می‌برد، از بیم جان در خفا رهسپار گیلان شد. در این سفر دده بیگِ تالش از همراهان او بود و مردم تالش در سراسر مسیر اردبیل به لاهیجان، از او به گرمی استقبال و پذیرایی‌ کردند (نک‌ ‌: روملو، 13- 18). یکی از علل گرایش مردم تالش به شاه اسماعیل و صفویان، ضدیت آنان با شروانشاهان بود. تالشها با آگاهی از دشمنی میان صفویان و شروانشاهان، رهایی خود را از استیلای آنان در قدرت گرفتن صفویان می‌دیدند (احمدی، 25-26). همراهی و پشتیبانی تالشان از حکومت صفویه موجب جلب اعتماد شاهان صفوی به آنان شده بود؛ این اعتماد به حدی بود که در روزگار شاه صفی (سل‌ ‌ 1038-1052ق)، پس از سرکوب شورش غریب‌شاه در گیلان، همۀ مردم گیلک‌نشین مناطق گیلان خلع سلاح شدند و از حمل هرگونه جنگ افزار منع گردیدند و فقط اجازه داشتند برای کارهای کشاورزی از داس استفاده کنند؛ اما تالشان مجاز به حمل هر نوع جنگ‌افزاری بودند (اُلئاریوس، 595-596).
در دورۀ سلطنت شاه سلیمان صفوی (سل‌ 1077-1105ق) سراسر زمینهای نواحی تالش جزو املاک خاصه یا خالصه درآمد و به دست پیشکاران شاه که وزیر نامیده می‌شدند، اداره می‌گشت. عواید این املاک صرف مخارج دربار و همچنین پرداخت حقوق صاحب منصبان لشکری و کشوری می‌شد و آنچه از این عواید باقی می‌ماند، به خزانۀ دولتی واریز می‌گشت (احمدی، 82؛ کمپفر، 111). به هنگام آشفتگیهای سیاسی ایران در واپسین سالهای سلطنت شاه سلطان حسین (سل‌ 1105-1135ق)، روسها به تدریج دست‌درازیهای خود را به خاک ایران آغاز کردند. در زمان سقوط اصفهان و به هنگامی‌که طهماسب دوم می‌کوشید تا تاج و تخت صفویه را از افغانان بازستاند، حیدرخان تالش حاکم آستارا، نامه‌ای به طهماسب نوشت و اظهار داشت که حاضر است با دریافت 12 هزار تومان با 12 هزار سپاهی که در اختیار دارد، به جنگ روسها برود و آنان را از سرزمینهای اشغالی بیرون براند. شاه طهماسب این پیشنهاد را پذیرفت (گیلاننتز، 132-133)، اما این سپاه ناآزموده نتوانست در برابر نیروهای روسی کاری از پیش ببرد و آنان را از منطقه بیرون براند (لاکهارت، 279).
در دورۀ سلطنت نادرشاه افشار با تثبیت اوضاع سیاسی، روسها از اراضی ایران بیرون رانده شدند، اما به علت فشارهای مالیاتی، مردم یکی از مناطق کوهستانی تالش به سرکردگی یکی از امرای کوچک محلیِ اهل سنت به نام جلال‌خان سیاه‌کلاهی از پرداخت‌مالیات خودداری کردند و محصلان‌مالیاتی را از منطقۀ خود بیرون راندند. مردم نواحی مجاور هم به تأسی از این اقدام از پرداخت مالیات سر باز زدند. محصلان ناموفق مالیاتی این واقعۀ کوچک را نزد نادرشاه بزرگ جلوه دادند. نادر نیز پس از کشتن جلال‌خان سیاه‌کلاهی که خود را به او تسلیم کرده بود و با استفاده از اختلافات و درگیریهای میان سرکردگان تالش، این شورش را به شدت سرکوب کرد (نک‌ ‌: آقاجانی، 1/445-447؛ احمدی، 94-95) و سپس قره‌بیگ تالش را به حکومت تالش گماشت. بعدها قره‌بیگ‌خان ضمن اطاعت از جانشینان نادر و حتى کریم‌خان زند، توانست بر مدعیان محلی فائق‌آید و حکومت‌خود را در آن ناحیه تثبیت کند (همو،96-‌ 98).
جانشینان کریم‌خان زند نتوانستند حضور خود را در تالش حفظ کنند و این سرزمین در دورۀ آنان مواجه با ترکتازی مدعیان غیرتالش بود که بر سر کسب قدرت با یکدیگر در ستیز بودند. قره بیگ‌خان برای مقابله با این مدعیان به روسیۀ تزاری متوسل شد و عملاً پای روسها را به خاک ایران باز کرد (همو، 99-104؛ اسداف، 30-32). پس از درگذشت قره بیگ‌خان، فرزندش میرمصطفى‌خان بر جای او نشست. نخستین سالهای حکومت میرمصطفى‌خان مصادف با به قدرت رسیدن آقامحمدخان قاجار بود. میرمصطفى‌خان که یارای مقابله با آقامحمدخان را در خود نمی‌دید، کوشید تا حمایت حاکمان قفقاز را جلب کند. بدین‌منظور، هیئتی را نزد اراکلی، پادشاه گرجستان فرستاد و در جلسه‌ای که هیئتی نیز از سوی محمدخان، حاکم ایروان در آن حضور داشت، 3 طرف توافق کردند که ضمن جلب حمایت روسیه، در مقابل آقامحمدخان قاجار متحد شوند (نک‌ : احمدی، 105، 108- 109؛ زین‌العابدین شیروانی، 554).
آقامحمدخان که در صدد بازگرداندن آرامش به کشور بود، با ارسال نامه‌هایی به خانات نواحی مختلف قفقاز و تالش از آنها خواست که همانند دورۀ صفویه از حکومت مرکزی تبعیت کنند. آقا عبدل تالشی که بر منطقۀ وسیعی در تالش جنوبی حکومت داشت، اطاعت شاه قاجار را گردن نهاد، اما میرمصطفى‌خان به پشت‌گرمی روسیه پاسخ گستاخانه‌ای به نامۀ آقامحمدخان داد و در 1209ق/1794م به هنگامی که آقامحمدخان قصد تصرف گرجستان را داشت، برضد نیروهای شاه قاجار وارد عمل شد. آقامحمدخان نیز نیروهایی را به تالش گسیل داشت و لنکران مرکز حکومت میرمصطفى‌خان را به تصرف درآورد و میرمصطفى‌خان به کوههای اطراف گریخت و پس از آنکه نیروهای آقامحمدخان، لنکران را ترک کردند، به آنجا بازگشت و کوشید تا بیش از پیش خود را به روسیه نزدیک سازد (احمدی، 109- 111).
در دورۀ سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار و با آغاز دورۀ نخست جنگهای ایران و روسیه، عباس میرزا و قائم‌مقام فراهانی کوشیدند با گفت‌وگو میرمصطفى‌خان را از نزدیکی به روسیه بازدارند، اما میرمصطفى‌خان در اطاعت و فرمانبرداری از روسها اصرار می‌ورزید و اگرچه در تداوم یک رشته اقدامات، گاهی به سمت ایران و گاهی به سمت روسیه تمایل پیدا می‌کرد (نک‌ : همو، 119-122)، اما سرانجام، به‌رغم ممانعتها و مخالفتهای نامورترین روحانی تالش، یعنی میرزا طاهربن‌میرزا مهدی محمود‌آبادی، هیئتی را از جانب خود، برای پذیرش تحت‌الحمایگی به دربار روسیه گسیل داشت (برادگاهی، 60-62). هرچند مصطفى‌خان توانست به پشت‌گرمی روسها منصب خود را حفظ کند، اما پس از آن عملاً از یک خان مقتدر و صاحب‌نفوذ به یک مهرۀ مطیع و مجری سیاستهای روسیه تنزل کرد. سرانجام با شکست ایران در جنگ با روسیه در شوال 1228/ اکتبر 1813، برپایۀ عهدنامۀ گلستان بخش شمالی سرزمین تالش از ایران جدا، و به قلمرو روسیه تزاری افزوده شد (شمیم، 64).
با درگذشت میرمصطفى‌خان پسرش، میرحسن‌خان بر جای او نشست و روسها نیز بر این امر رسماً صحه گذاشتند، اما ژنرال ایلینسکی که از طرف مقامات روسیه دستور داشت با اختلاف‌افکنی میان خاندانِ‌ خان تالش این خاندان را ساقط و چیرگی کامل روسیه را بر تالش شمالی فراهم کند، به اختلافات خانوادگی آنان دامن می‌زد و در خفا اهالی و طوایف تالش را برضد او تحریک می‌کرد (نک‌ : برادگاهی، 63-64؛ لنکرانی، 74- 78؛ احمدی، 139-142). میرحسن‌خان که دریافته بود روسها درصدد کشتن او و تسلط کامل بر تالش شمالی هستند، دل از بیگانگان برید و به تشویق تنی چند از مراجع شیعه، کوشید تا مناسباتش را با حکومت ایران بهبود بخشد. روسها که این کار را برنمی‌تافتند، درصدد برآمدند تا با کمک برادرهای میرحسن‌خان، او را دستگیر کنند، اما میرحسن‌خان از تالش گریخت و به اردبیل، نزد بستگانش پناه جست. از سویی دیگر مردم مسلمان قفقاز و ناحیۀ شمالی تالش که از رفتار بد روسها که همراه با کشتار و تعدی نسبت به اموال آنان بود، ناخرسند بودند، با نامه‌هایی نزد علمای شیعه دادخواهی کردند. در 17 ذیقعدۀ 1241ق/23 ژوئن 1826م شماری از علمای بزرگ شیعه که در میان آنها نام سیدعزیزالله تالش در کنار ملااحمد نراقی، آقا سیدمحمد اصفهانی و دیگران دیده می‌شد، به لشکرگاه سلطانیه نزد فتحعلی‌شاه آمدند و برای رهایی مسلمانان از سلطۀ روسها، خواستار جنگ با روسیه شدند (هدایت، 9/644-646؛ سپهر، 1/367).
عباس میرزا نایب‌السلطنه با وجود مخالفت با این کار، به ناچار در ذیحجۀ 1241 نیروهایی را به فرماندهی محمدخان دَوَلّو قاجار به نواحی شمالی تالش گسیل کرد و عملاً دورۀ دوم جنگهای ایران وروسیه آغاز شد. طی جنگهای خونینی که میان دو طرف درگرفت، نیروهای ایرانی در محرم 1242/ اوت 1826 لنکران را از روسها بازپس گرفتند (هدایت، 9/ 649). پس از این پیروزی، میرحسن‌خان به همراه اعیان و اشراف تالش نزد فتحعلی‌شاه بار یافت و از جانب وی با لقب اسبق المجاهدین به حکومت سراسر تالش منصوب شد (همو، 9/ 648؛ افشار، 40). اما دیری نپایید که روسها تهاجمات گستردۀ خود را بار دیگر به اراضی ایران آغاز کردند. نیروهای ایرانی به سبب نداشتن تجهیزات لازم برای دفاع در برابر سیل نیروهای روسیه و فرسوده بودن از جنگهای ممتد داخلی و خارجی، نتوانستند در برابر این تهاجمات ایستادگی کنند و سرانجام با انعقاد عهد‌نامۀ ترکمان‌چای در 1243ق/ 1828م و برپایۀ بند چهارم آن، سرزمین تالش به دو پاره تقسیم شد و مرز آن دوپاره، رود آستارا تعیین گردید (نک‌ : شمیم، 72-73؛ نفیسی، 2/180-181).
روسها پس از چیرگی دوباره بر ناحیۀ شمالی تالش به صورت گسترده‌ای به ویرانی آثار و ابنیۀ تالش به ویژه مساجد و ساختمانهای حکومتی پرداختند. روسها به سبب عدم اطمینان به مسلمانان، به زور وارد خانۀ آنها به ویژه روحانیان می‌شدند و آنها را استهزا می‌کردند. بر اثر این بدرفتاریها شمار بسیاری از تالشانِ شمالی به تالش جنوبی کوچ کردند. روسها برای افزایش نفوذ خود در منطقه، گروههای بزرگی از ارمنیان و ترکی‌زبانان قفقاز را در تالش جای دادند. در ایستادگیها و درگیریهایی که میان تالشان و این مهاجرانِ ناخوانده، درمی‌گرفت، معمولاً نتیجۀ درگیری با حمایت روسها به سود مهاجران پایان می‌یافت. رفت و آمد از تالش جنوبی به تالش شمالی تقریباً غیرممکن شد و فقط با اجازۀ کتبی کنسول روسیه در تبریز میسر می‌شد. از سوی دیگر تالشان شمالی تا سالیانی اجازۀ آمدوشد محدودی داشتند و برای مسافرت به نواحی خارج از تالش شمالی نیازمند دریافت مجوز از فرمانده روسی لنکران بودند (نک‌ : احمدی، 165-167).
روسها بدون توجه به حقوق مردم تالش به استفاده از منابع اقتصادی منطقه پرداختند، قطع درختان جنگلی و انتقال آن به روسیه، دست گذاشتن بر روی زنبورداری تالشان که یکی از منابع عمدۀ درآمد آنان بود، وصول مالیاتهای سنگین و بیگاری از تالشان برای کارهای خدماتی از جمله اقدامات روسها در ناحیۀ تالش شمالی بود؛ افزون بر اینها، روسها با مستقر ساختن کشتیهای جنگی خود در سراسر کرانه‌های تالش جنوبی به بهانۀ حمایت از صیادان و تجار روسی، امکان هرگونه کسب و کار را از مردم منطقه سلب کردند (همو، 168).
بخش شمالی تالش پس از آنکه تحت حاکمیت روسیه قرار گرفت، نخست به صورت مستعمره اداره می شد و حاکم روسی آن تابع جانشین فرمانروای کل قفقاز بود؛ سپس به فرمانداری بدل شد و از لحاظ تقسیمات کشوری و اداری تابع فرمانداری کل باکو گشت و به دستور آن فرمانداری، تالشِ تحت حاکمیت روسیه، به 5 ناحیۀ اداری به نامهای لنکران به مرکزیت شهر لنکران، آستارا به مرکزیت شهر آستارا، زووَند به مرکزیت شهر لریک، ارکیوان به مرکزیت شهر نیکلایوسکی که نام تزار وقت روسیه را گرفته بود، و سپیدجان به مرکزیت شهر پرشیب تقسیم شد (اسداف، 33، 36).
در پی انقلاب فوریۀ 1917 و سرنگونی نظام سلطنتی روسیه، حکومت شورایی در آن کشور تشکیل شد. در 20 رجب 1336ق/2 مۀ 1918م کنگرۀ شورای نمایندگان کارگران و دهقانان در شهر لنکران برپا شد و برپایۀ مصوبات آن مقرر گردید که جمهوری مغان در اراضی تالش شمالی به مرکزیت لنکران تشکیل گردد. این جمهوری نوپا، حکومت مساواتیان را که بر نواحی مسلمان‌نشین و ترکی‌زبان قفقاز حکومت داشتند و بر خود نام جمهوری آذربایجان نهاده بودند، به رسمیت نمی‌شناخت؛ به همین سبب، درگیریهایی میان نیروهای جمهوری مغان و مساواتیان درگرفت که حدود 4 ماه به درازا کشید. سرانجام جمهوری مغان سرنگون، و به اراضی تحت حاکمیت مساواتیان افزوده شد. اما دیری نپایید که با چیرگی بلشویکها بر باکو و سرنگونی حکومت مساواتیان و تشکیل جمهوری شوروی آذربایجان در 1920م، اراضی تالش شمالی در قلمرو آن جمهوری نوپا قرار گرفت (نک‌ ‌: «دائرة المعارف آذربایجان1»، VII/84).
1. Azerbayjan…
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1370ش/1991م و استقلال جمهوری آذربایجان، تالشان شمالی که از سیاستهای فرهنگی جمهوری آذربایجان در قبال اقلیتهای قومی و زبانی ساکن آن جمهوری ناخرسند بودند، ناخشنودی خود را به راههای گوناگون نشان دادند، تا آنکه در 1372ش/1993م گروهی از ارتشیان و سیاست‌پیشگان تالشی به رهبری علی‌ اکرم همت‌اف در اقدامی نسنجیده سرزمینهای جنوب رودخانۀ کورا را مستقل اعلام کردند و آنجا را «جمهوری تالش ‌ـ مغان» خواندند. این

گروه افکار و خواسته‌های خود را به وسیلۀ نشریۀ «جنگ» انتشار می‌دادند و خواهان تشکیل جمهوری خودمختار مانند نخجوان برای تالشان و اتحاد با ایران و مقابله با نفوذ روز‌افزون اندیشه‌های پان‌ترکیسم بودند (نک‌ ‌: عبدلی، «یک کتاب...»، 58-59؛ «گاه‌شمار»، 279-280). سرانجام این جنبش استقلال‌طلبانه با به قدرت رسیدن حیدر علی‌یف در جمهوری آذربایجان، سرکوب شد (عبدلی، همان، 59).

مآخذ: آقاجانی تالش، عبدالکریم، جستارهایی در تاریخ تالش، تهران، 1378ش؛ احمدی، حسین، تالشان از دورۀ صفویه تا پایان جنگ دوم ایران و روس، تهران، 1380ش؛ اسداف، فریدون، نگاهی به گذشتۀ تالش، ترجمۀ علی عبدلی، تهران، 1384ش؛ افشار، مصطفى، سفرنامۀ خسرو میرزا، به کوشش محمد گلبن، تهران، 1349ش؛ اُلئاریوس، آدام، اصفهان خونین شاه‌صفی، ترجمۀ حسین کردبچه، تهران، 1379ش؛ برادگاهی لنکرانی، سعیدعلی، «جواهرنامۀ لنکران»، چهار رساله در زمینۀ تاریخ و جغرافیای تالش، به کوشش علی عبدلی، رشت، 1378ش؛ پیرزادۀ زاهدی، حسین، سلسلة النسب صفویه، برلین، 1343ق؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش گ. لسترنج، لیدن، 1331ق/1913م؛ دیاکونف، ا.م.، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1357ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1357ش؛ زین‌العابدین شیروانی، بستان السیاحة، تهران، 1315ق؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ (تاریخ قاجاریه)، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1377ش؛ سیمای میراث فرهنگی گیلان، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 1380ش؛ شفیقی عنبرانی، هارون، «تالش»، گیلان‌نامه، مجموعه مقالات گیلان‌شناسی، ج 2، به کوشش م. پ. جکتاجی، رشت، 1369ش؛ شمیم، علی‌اصغر، ایران در دورۀ سلطنت قاجار، تهران، 1342ش؛ عبدلی، علی، تاریخ کادوسها، تهران، 1378ش؛ همو، «یک کتاب و یک مسئله»، گیله‌وا، رشت، 1376ش، س 6، شم‌ 44؛ فرای، ریچارد، میراث باستانی ایران، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1377ش؛ کریستن‌سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی، تهران، 1345ش؛ کسروی، احمد، شهریاران گمنام، تهران، 1355ش؛ همو، کاروند، به کوشش یحیى ذکاء، تهران، 1352ش؛ کمپفر، انگلبرت، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1363ش؛ «گاه شمار»، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، تهران، 1372ش، س 2، شم‌ ‌2-3؛ گیلاننتز، پطرس دی سرکیس، سقوط اصفهان، ترجمۀ محمد مهریار، اصفهان، 1344ش؛ لاکهارت، لارنس، انقراض سلسلۀ صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ترجمۀ مصطفى‌قلی عماد، تهران، 1343ش؛ لنکرانی، میرزا احمد، اخبارنامه، به کوشش علی عبدلی، تهران، 1380ش؛ مینورسکی، و.، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1368ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر، تهران، 1361ش؛ هدایت، رضا قلی‌، روضة الصفا، تهران، 1339ش؛ نیز:


Azerbayjan Sovet ensiklopediyasy, Baku, 1976-.
فریدون شایسته
.III قوم
قوم تالش درجنوب‌غربی دریای‌خزر، منطقه‌ای میان شهرستان رودبار گیلان و شهرستان‌سالیان در جمهوری‌آذربایجان ساکن‌اند.
نـام: در اسناد و منابع پیش از اسلام کلمۀ تالش دیده نشده است. برخی از پژوهشگران، تالش را با قوم «کادوس» که از آن بارها در منابع یونان و روم باستان یاد شده است، یکی می‌دانند(پیرنیا،2/ 1129؛ رضا، 16، 17؛ کسروی، 283، 424-425). در منابع سده‌های نخست هجری از این قوم با نام «طیلسان» یاد کرده‌اند. یاقوت ذیل مادۀ طیلسان، به نقل از اصمعی می‌گوید که طیلسان با تالشان یکی است (3/571). واژۀ طیلسان ظاهراً از اواسط سدۀ 7ق متروک، و به جای آن کلمۀ «تالش» تدریجاً وارد منابع تاریخی و جغرافیایی ایران شد (نک‌ : حافظ ابرو، ذیل...، 73؛ نیز نک‌ ‌: دانشنامه...، 6/295).
سیمای تاریخی: از کادوسان در زمرۀ اقوام ساکن در نجد ایران، پیش از ورود آریاییها به این سرزمین یاد کرده‌اند (پیرنیا، 1/157). به گفتۀ دیاکونف کادوسیان قبیله‌ای مهم و مستقل بودند که در کوههای جنوبی رود ارس زندگی می‌کردند (ص 607). باتوجه به برخی روایات، ظاهراً این قبیله در اتحادیه‌ای که به تشکیل دولت ماد انجامید، عضویت داشته‌اند که در اواخر دورۀ مادی از مادها جدا شده‌اند (پیرنیا، 1/200، 211-212). کادوسیان در سدۀ 6ق‌م به اطاعت از کورش درآمدند (دیاکونف، 608). به روایتی دیگر قوم سلحشور و کوه‌نشین کادوس نه تنها در زمان مادها در استقلال به سر می‌برد، بلکه تبعیت هخامنشیان را نیز نپذیرفت (علی‌یف، 15). کادوسیان تا زمان سلطنت شاپور اول (240م) از استقلال کامل برخوردار بودند (خودزکو، 19).
در اوایل اسلام سرزمین تالشان (طیلسان) هم‌زمان با دیار دیلم و بَبَر، یک‌بار به وسیلۀ براء بن عازب و بار دیگر به‌وسیلۀ ولید بن عُقبة بن اَبی مُعَیط گشوده شد (طبری، 4/246؛ بلاذری، 77، 81؛ ابن اثیر، 3/24).
از سکوت منابع تاریخی دربارۀ قوم تالش تا دورۀ ایلخانان مغول می‌توان دریافت که این قوم در رویدادهای مهم آن دوران حضور چندانی نداشته است. در دورۀ مغول، تالشان به لحاظ حفظ اقتدار سنتی خود یاغی به‌شمار می‌آمدند و گویا به امر اولجایتو (680 – 716ق) سرکوب و تاراج شدند (حافظ ابرو، همانجا؛ رابینو، 461).
پس از مرگ تیمور (807ق/1404م) و بروز آثار ضعف در دولت گورکانی، تالشان بر جانشینان وی یاغی شده‌اند (ابوبکر طهرانی، 493). با این‌همه، گویا تیموریان با قوم تالش رابطه‌ای همراه با مدارا داشته‌اند؛ چنان‌که به نوشتۀ حافظ ابرو (زبدة...، 4/750) بزرگان تالش در 824ق/1421م به ملاقات شاهرخ تیموری در قره‌باغ رفته‌اند. تالشان تا اواخر دورۀ تیموری نزدیک‌ترین روابط را با خانقاه شیخ صفی داشته‌اند. تاریخ عالم‌آرای امینی گواهی می‌دهد که پشتیبانان اصلی شیخ صفی (د 735ق/1335م) دو گروه بودند: یکی امرای ولایات تالش و دیگر اکابر آسیای صغیر. همین دو گروه بودند که از فرزند او، شیخ صدرالدین به‌صورت‌گسترده حمایت کردند(نک‌ : مینورسکی، 241). در لشکرکشی شیخ حیدر به داغستان، بخش مهمی از لشکریان وی را تالشان تشکیل می‌دادند (فضل‌الله، 267). پس از مرگ شیخ حیدر سرپرستی فرزند وی، اسماعیل، برعهدۀ تالشان بود و گروه اندکی از صوفیان ازجمله دده بیگ و خادم بیگ تالش در آن امر نقش اصلی داشتند (اسکندربیک، 22).
در زمان افشاریان، قوم تالش در آغاز از آن دولت تبعیت می‌کرد و 500 تن از فرزندان اعیان تالش داوطلبانه مأمور خدمت در اردوی نادر بودند (برادگاهی، 57، 58)، اما فشارهای مالیاتی و سیاسی بر تالشان در 1157ق/1744م آنها را به قیام گسترده‌ای برای براندازی نادرشاه برمی‌انگیزاند (آرونوا، 202-203).
در دورۀ زندیان و اوایل قاجاریان، قوم تالش در3 حاکم‌نشین لنکران و گسکر و فومن تمرکز یافته بودند (نک‌ ‌: برادگاهی، 31). در جنگهای روسیه با ایران و پس از عقد قرارداد ترکمان‌چای (21 فوریۀ 1828) نیمۀ شمالی سرزمین قومی تالش به مرکزیت لنکران تا رودخانۀ آستارا به تصرف روسیه درآمد و نیمۀ جنوبی آن به صورت دو حاکم‌نشین با نامهای خمسۀ توالش و فومنات همچنان در قلمرو حکومت ایران باقی ماند. ولایت تالش‌نشین فومنات از آغاز سدۀ 20م تالشستان نیز خوانده شده است (اسداف، 33؛ بازن، 1/17).
سرزمین: منطقۀ قومی تالش از حدود شهرستان رودبار گیلان آغاز می‌شود و سراسر آبریز شرقی البرز شمالی، جبال تالش و جلگه‌های ساحلی آن از کپورچال بندرانزلی تا مغان شرقی و شهرستان سالیان، در خاک جمهوری آذربایجان را دربر می‌گیرد (عبدلی، «نگاهی...»، 112). مارسل بازن با ترسیم نقشه‌هایی، حدود این منطقه را مشخص کرده است (1/20، 21، 2/636، 639). این‌منطقه به3حوزه تقسیم می‌شود: 1. حوزۀ شمالی شهرستانهای آستارا، لنکران،لریک، ماساللی، بیله‌سوار، یاردیملی و جلیل‌آباد (همو، 2/639)، منطبق است با دیاری که زمانی گشتاسفی خوانده‌می‌شد(حمدالله،92-93؛ باکیخانف، 86)؛ 2. حوزۀ میانی شامل شهرستانهای آستارا، تالش، رضوان‌شهر و ماسال؛ 3. حوزۀ جنوبی شامل شهرستانهای فومن و شفت است که حدود آن از شاندرمن تا چنار رودخان است (بازن، 2/634). بخشهایی از منطقۀ قومی تالش نیز در محدودۀ شهرستانهای نمین، رودبار، انزلی و صومعه‌سرا قرار گرفته است. در گذشته، نقاط مسکونی تالشان بیش از موقعیت کنونی آن به سوی شمال پیش رفته بود و با نقاط تات‌نشین جنوب قفقاز تماس می‌یافت (اُرانسکی، 317).
جمعیت: به سبب گسترش نفوذ زبان ترکی در منطقۀ قومی تالش، بسیاری از خانواده‌های تالش تغییر زبان داده، و برخی نیز دوزبانه‌شده‌اند. امروزه‌آماری رسمی ازشمار تالشان وجود ندارد. باتوجه به آمارهای غیررسمی(تخمینی) می‌توان‌گفت که در تالش جمهوری آذربایجان حدود 700 هزار نفر و در تالش ایران بیش از400هزارنفر تالشی‌زبان زندگی‌می‌کنند (نک‌ ‌: عبدلی، فرهنگ...، 30-35؛ بازن، 2/610، 613).
پراکندگی: افزون بر افراد و خانواده‌های نسبتاً بسیاری که به علتهای مختلف، تدریجاً زادبوم خود را ترک کرده، و در استانهای دیگر، و حتى در خارج از کشور ایران مقیم شده‌اند، گروهها و تیره‌های متعددی از آنها در سده‌های گذشته به نقاط دیگر کوچانده شده‌اند (عبدلی، تالشیها...، 173). تالشان مهاجر در محل جدید غالباً از لحاظ زبان و فرهنگ تحلیل رفته‌اند، اما نامشان بر روی روستاها و محله‌هایی که در آنها می‌زیسته‌اند، باقی مانده است. اکنون در بخشهای مرکزی رشت، چهار اویماق مراغه، نشتارود تنکابن، مسیر جادۀ لاهیجان به لنگرود، رامسر، گیلخوران قائم‌شهر، بهشهر، محله‌هایی با نام «تالش محله» وجود دارد ( لغت‌نامه، ذیل طالش...). در شهرستانهای جواد، شماخی و جوانشیر جمهوری آذربایجان نیز 9 روستای تالش‌نشین وجود دارد (ولی‌لی، 54).
در میان برخی گروهها در جامعۀ سنتی قوم تالش، به‌خصوص درتالش‌میانی ــ از اسالم تا شاندرمن ــ نوعی‌ساختار ایلی مبتنی بر کوچ (خانواده)، دَدَزوا (دودمان)، طایفه، تیره و اِل (ایل) باقی مانده است. این ساختار در بخشهایی از جامعه، به‌خصوص در نقاطی که فرهنگ و زبان ترکی بر فرهنگ و زبان تالشی تأثیر و نفوذ یافته، درهم ریخته و از میان رفته است (عبدلی، نظری...، 39-44).
کار و پیشه: قوم تالش از دو بخش کلی کوه‌نشین = «کواَج» و جلگه‌نشین = «گی لونَج» تشکیل شده است. بخش کوه‌نشین دربر گیرندۀ دو گروه اصلی شغلی دامدار کوچنده و چندپیشۀ اسکان‌یافته، و بخش جلگه‌نشین دو گروه اصلی شهرنشین و روستانشین است. شهرنشینان در صنعت، خدمات، تجارت و کار در ادارات و شرکتها اشتغال دارند و بیشتر آنها قطعه زمینی هم برای کشت برنج در روستاها و حاشیۀ شهرها دارند. گروه روستانشین عموماً در زمینۀ کشت برنج و اموری جنبی مانند باغداری، زنبورداری، پرورش ابریشم و طیور فعالیت می‌کنند (عبدلی، همان، 72، جم‌ ؛ بازن، 2/ 319، 321).
زبان: زبانی که قوم تالش بدان سخن می‌گوید «تالشی» نامیده می‌شود. این زبان از گروه زبانهای ایرانی به‌شمار می‌آید و به شاخۀ شمال غرب و به لهجه‌های ساحل دریای خزر تعلق دارد (نک‌ : یارشاطر، 17، 21). زبان تالشی فاقد سابقۀ خط و ادبیات مکتوب است (عوض صادق‌زاده، 11, 12)، از این‌رو، در سیر تحولات تاریخی به لهجه‌های متعددی تقسیم شده است که فاصلۀ میان این لهجه‌ها از شمال تا جنوب منطقه گاه به حدی می‌رسد که اهالی دو منطقۀ دور از هم، به دشواری سخن یکدیگر را در می‌یابند (برای تفصیل، نک‌ : ه‌ د، تالشی).
مذهب: تالشان مسلمان(شیعه و سنی شافعی) اند. درسدۀ4ق بیشترگیلانیان سنی‌بودند(مقدسی،280-282). به‌نوشتۀ ابن فضل‌الله
عمری در مسالک الابصار، گیلان‌بیه‌پس شامل 4 شهر بزرگ با نامهای فومن، تولَم، گسکر و رشت بوده است و مردم آن بر مذهب حنبلی بودند (نک‌ ‌: ستوده، 1/3). به نوشتۀ حمدالله مستوفی مردم تالش بر مذهب شافعی بودند (ص 93). آن بخش از جامعۀ قومی‌تالش که حنبلی بودند، بعدها تغییر مذهب داده، و شیعۀ‌ امامی شده‌اند.در حال حاضر رواج مذهب شافعی به‌موازات‌مذهب تشیع از مرز شاندرمن آغاز می‌شود و به سوی شمال تا حدود آستارا ادامه می‌یابد و پس از آن جای خود را به اکثریت شیعه می‌دهد (بازن، 2/ 619). تنها طریقت صاحب نفوذ در میان تالشان سنی طریقت نقشبندیه به‌شمار می‌آید (تحقیقات میدانی‌ مؤلف).
اعتقادات: فرهنگ قومی تالش به موازات درآمیختگی با فرهنگ اسلامی، دربرگیرندۀ عناصر فراوانی از باورهای مربوط به مظاهر طبیعت و ادیان و آیینهای ایران باستان به خصوص دین مزدیسنا ست. این آیینها و باورها همراه اسطوره‌ها، ادبیات و موسیقی تالش اسناد زنده‌ای هستند که ویژگی، دیرینگی و غنای فرهنگ قوم تالش را بیان می‌کند.
در گسترۀ فرهنگ عامۀ تالش قداست شمشاد و دیگر درختان همیشه سبز، بستن دخیل به برخی از درختان، سوگند خوردن به آب و آتش و آفتاب و روشنی چراغ، سفید کردن درون و بیرون خانه با آهک، حرمت گذاشتن به خروس سفید و سگ گله، گرامی داشتن آداب و آیینهای نوروزی و زنده نگه داشتن شخصیتهای اسطوره‌ای مشترک با دیگر اقوام ایرانی، مانند شخصیتهای شاهنامه، از نشانه‌های بارز هویت ایرانی و دیرینگی کیان فرهنگی تالش هر دو سوی رود آستارا ست (عبدلی، تاریخ...، 244-246).

مآخذ: آرونووا، م. ر. و ک. ز. اشرفیان، دولت نادرشاه افشار، ترجمۀ حمید مؤمنی، تهران، 1352ش؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، 1356ش؛ ارانسکی، ی. م.، مقدمۀ فقه اللغۀ ایرانی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358ش؛ اسداف، فریدون، نگاهی به گذشتۀ تالش، ترجمۀ علی عبدلی، تهران، 1384ش؛ اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، 1350ش؛ بازن، مارسل، طالش، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، 1367ش؛ باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، به کوشش عبدالکریم علی‌زاده و دیگران، باکو، 1970م؛ برادگاهی لنکرانی، سعیدعلی، «جواهرنامۀ لنکران»، چهار رساله در زمینۀ تاریخ و جغرافیای تالش، به کوشش علی عبدلی، رشت، 1378ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، 1364ش؛ پیرنیا، حسن، ایران باستان، تهران، 1366ش؛ جهانگشای خاقان، به کوشش الله دتا مضطر، اسلام‌آباد، 1364ش/1986م؛ حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، 1317ش؛ همو، زبدةالتواریخ، به کوشش کمال حاج سیدجوادی، تهران، 1380ش؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش گ. لسترنج، لیدن، 1333ق/1915م؛ خودزکو، الکساندر، سرزمین گیلان، ترجمۀ سیروس سهامی، تهران، 1354ش؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1380ش؛ دیاکونف، ا. م.، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1357ش؛ رابینو، ی. ل.، ولایات دارالمرز ایران (گیلان)، ترجمۀ جعفر خمامی‌زاده، تهران، 1350ش؛ رضا، عنایت‌الله، آذربایجان و اران، تهران، 1360ش؛ ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد، تهران، 1349ش؛ طبری، تاریخ؛ عبدلی، علی، تاریخ کادوسها، تهران، 1378ش؛ همو، تالشیها کیستند، تهران، 1369ش؛ همو، فرهنگ تطبیقی تالشی ـ تاتی ـ آذری، تهران، 1380ش؛ همو، نظری به جامعۀ عشایری تالش، تهران، 1371ش؛ همو، «نگاهی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به قوم تالش»، مطالعات ملی، تهران، 1380ش، س 2، شم‌ 8؛ فضل‌الله بن روزبهان، تاریخ عالم‌آرای امینی، به کوشش محمداکبر عشیق، تهران، 1382ش؛ کسروی، احمد، کاروند، به کوشش یحیى ذکاء، تهران، 1356ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لنکرانی، احمد، اخبارنامه، به کوشش علی عبدلی، تهران، 1380ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش محمد مخزوم، بیروت، 1408ق/1987م؛ مینورسکی، و.، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1334ش؛ یارشاطر، احسان، «زبانها و لهجه‌های ایران»، مقدمۀ لغت‌نامۀ دهخدا؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:

Aliev, I., Ocherk istorii atropateny, Baku, 1989; Avaz Sadixzoda, Ԩ., Talıԫ dilinin qrammatikası, S. Petersburg, 2002; Valili, M. H., Azarbayjan, Baku, 1993.
علی عبدلی
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5725
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست