responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5722
تاکرنا
جلد: 14
     
شماره مقاله:5722

تاکُرُنّا، نام کوره و ناحیه‌ای کوهستانی در جنوب اندلس که امروزه به کوهستان رُنده1 مشهور است. تاکرنا واژه‌ای بربری است و در بسیاری از نامهای جغرافیایی در شمال افریقا به صورتهای گوناگون دیده می‌شود که مشهورترین آنها، تکرونه در تونس است (EI1؛ مونس، حاشیه بر...، ۲۴۲/۲). این نام به صورتهای تاکُرُنّى ( ابن قوطیه، ۴۸؛ حمیدی، 1/ 69)، تاکُرونّا (ابن خطیب، الاحاطة...، ۹۲/۲)، تاکرنه (ضبی، ۳۰) و یا چنان که یاقوت اشاره کرده است، با ضبط نادرست تاکَرنى (۸۱۲/۱)، در منابع دیده می‌شود.
در تقسیمات اداری مربوط به ناحیۀ قسطنطین، تاکرنا از شهرهای «جزء» ششم اندلس که مرکز آن اشبیلیه بود، به شمار می‌رفت (ابوعبید، 2/891، 893). در منابع از حدود این منطقه در دورۀ اسلامی حکومت اندلس، سخنی به میان نیامده است، اما طبق برخی از گزارشها تاکرنا به روزگار حَکَم ملقب به المستنصربالله (350-366ق/961-977م) در کنار اُشونه2 و شذونه3 تشکیل یک واحد قضایی را می‌داده، یا همراه استجه و اشونه و لبله از آن یاد شده است (ابن حیان، چ حجی، ۵۷، ۸۶، ۲۰۱). سمعانی (۷/۳) تاکرنا را از شهرهای اندلس، و یاقوت (۸۱۲/۱، ۸۲۵/۲، ۳۵۲/۳) آن را کوره‌ای بزرگ با کوههایی استوار وصف کرده است که چندین رود از آنها سرچشمه می‌گیرد. وی دژهای رنده و شیرَس را از توابع تاکرنا شمرده است. ابن عبدالمنعم میان هر دو قول جمع کرده است. وی تاکرنا را شهری نزدیک استجه یاد کرده که کوره‌ای نیز بدان منسوب بود. به گفتۀ وی در این شهر کهن، کاخی (بلاط) از روزگاران گذشته پابرجا بود. کورۀ تاکرنا جزو اقلیم استجه به شمار می‌آمد و شهر کهن رنده با آثار بسیار از توابع آن بود (ص ۱۲۹).
نام شهر رنده، مرکز ناحیۀ تاکرنا (ابن عذاری، ۳۱۳/۳) گاه بر تمامی این ناحیه اطلاق شده است؛ چنان که ابن غالب رنده را اقلیمی از کورۀ استجه دانسته است (EI2). از سوی دیگر، ابن سعید شهر تاکرنا را مرکز کورۀ رنده یاد کرده است که سپس رو به ویرانی نهاد(۳۳۰/۱). از اینجا می‌توان دریافت که نام تاکرنا و
رنده به عنوان شهر یا کوره به جای یکدیگر به کار رفته است (نیز نک‌ ‌: عنان، دولة...، ۲۲۷). همچنین به گفتۀ ابن سعید(همانجا) شاید بتوان احتمال داد که در اوایل دورۀ اسلامی، تاکرنا پایگاهی‌مستحکم بوده که سپس بنا به‌ضرورت یا تدابیر سیاسی ـ نظامی یا برخی تحولات اداری متروک شده است؛ چه، ممکن است ابن سعید اطلاعات خود را از منابع کهن‌تر برگرفته باشد (نک‌ : EI2).
مؤلف ناشناختۀ ذکر بلاد الاندلس نیز از منطقۀ بسیار کوهستانی و قلاع دست نیافتنی تاکرنا یاد کرده، و رنده را شهری کهن با کشتزارهای حاصل‌خیز و چراگاههای خوب وصف کرده است. تاکرنا در زمانهای مختلف جزو استجه، قرطبه و اشبیلیه به شمار آمده است (همانجا).
پس از فتح اندلس به دست مسلمانان، دسته‌هایی از بربرهای مصموده به‌ریاست عبدالرحمان بن‌عوسَجه، جد بنی عوسجه ــ که بعدها شمارشان در اندلس رو به فزونی نهاد ــ در تاکرنا مستقر شدند (مونس، فجر...، ۳۸۰). تاکرنا در اواخر عصر والیان در اندلس، مقر گروهی از موالی امویان به نام بنی خَلیع بود. در ۱۳۸ق/۷۵۵م هنگامی که عبدالرحمان داخل، اولین امیر اموی وارد اندلس شد و به ریّه1 رسید، بنی خلیع با ۴۰۰ سوار به او پیوستند و وی را در دست یافتن به امارت یاری کردند ( ابن قوطیه، 47- 48؛ مونس، همان، ۳۹۰، ۳۹۷). چند سده بعد، ابن حزم (د ۴۵۶ق/1064م) از بنی خلیع ضمن گروههای بربر اندلس که در تاکرنا مسکن داشتند، یاد کرده است (ص ۵۰۰). از دیگر بربرهای ساکن تاکرنا، زَجاجِله از قبیلۀ نفزاوی یطفت بودند که برخی از آنان در زمان امیران قرطبه به مقامهای والایی در دربار رسیدند. در سدۀ ۵ق/۱۱م گروههای جدیدی از بربرها همراه بنی‌یفرن وارد این منطقه شدند. افزون بر این، برخی قبایل عرب، از جمله بنی حکیم از اعراب لخمی، اَزد و جُذام در دوره‌های مختلف در تاکرنا (رنده) سکنا گزیدند. از خاندانهای یهودی ساکن منطقه، از خاندان الیاس بن صَدّود، پزشک سدۀ۶ق/۱۲م باید یاد کرد (نک‌ ‌: EI2).
منطقۀ تاکرنا یا رنده به سبب تجمع بربرها در آن از کانونهای آشوب و ناآرامی در اندلس بود. در ۱۷۸ق/۷۹۴م بربرها سر به شورش برداشتند و دست به غارت و راهزنی گشودند. از این‌رو، هشام بن عبدالرحمان، امیراموی (172- 180ق) لشکری به سرداری عبدالقادر بن ابان بدانجا فرستاد و این شورش را به شدت سرکوب کرد و شهرها و مزارع بربرها را ویران ساخت، به گونه‌ای که آن منطقه ۷ سال خالی از سکنه ماند (ابن اثیر، ۱۴۴/۶؛ عنان، همان، 227- 228؛ لوی پرووانسال، I/142). در ۲۱۱ق/۸۲۶م طَوریل در نواحی تاکرنا بر جمعی از لشکریان تاخت و آنان را کشت و اسب و سلاحشان را غارت کرد (ابن اثیر، ۴۰۶/۶؛ لوی پرووانسال، I/200).
در ۲۳۵ق مردم تاکرنا و بربرهای مجاور دست به شورش زدند، اما سپاه امیر عبدالرحمان بن حکم (206- 238ق/821- 852م) آنان را سرکوب کرد (ابن اثیر، ۵۱/۷). در ۲۶۱ق/۸۷۵م مردم تاکرنا بار دیگر همراه اسد بن حارث بن رافع شوریدند. سپاه امیرمحمد (حک‌ ۲۷۳-۲۳۸ق/852-886م) با آنان جنگید و آنان را مطیع ساخت (همو، 7/ 289). در اواخر سال ۲۶۵ق/ ۸۷۹م مردم تاکرنا برضد امیرمحمد دست به شورش زدند و از پرداخت خراج خودداری کردند. این امر زمینه را برای شورش گسترده و درازمدت عمر بن حفصون فراهم کرد (ابن حیان، چ مکی، ۳۹۳).
ابن حفصون، شورشیِ نامیِ اندلس، از تبار مولدان با خاستگاهی مسیحی و گوتی بود که در تاکرنا نشو و نما یافته بود. وی بر رشته کوههای ممتد میان رنده و مالقه مستولی شد و قلعۀ بُبَشتَر2 را پایگاه اصلی شورش خود قرار داد (عنان، همان، ۳۰۸؛ نیز نک‌ ‌: ه‌ د، 3/ 359).
در ۳۱۰ق/۹۲۲م عبدالرحمان ناصر با لشکرکشی به کورۀ تاکرنا، این ناحیه را به فرمان خود درآورد و برخی از سران شورشیان را به قرطبه فرستاد (ابن حیان، چ چالمتا، ۱۸۰/۵). وی در ۳۱۵ق نیز به کورۀ تاکرنا تاخت و با تخریب دژها و باروهای آنجا، نیروی ابن حفصون را در این ناحیه درهم شکست (نک‌ : همان، ۲۱۸/۵، ۲۲۰، ۲۳۶). ابن حیان از عاملانی که در سالهای بعد از سوی ناصر به حکومت تاکرنا منصوب شدند، یاد کرده است (نک‌ ‌: همان، ۲۵۳/۵، ۲۸۵، ۳۱۵، ۴۶۲، ۴۸۹).
پس از ۳۸۳ق/۹۹۳م دسته‌ای از بنی یفرن از بربرهای زناته به اندلس آمدند و در کنار دیگر سربازان بربر در خدمت المنصور ابن ابی عامر قرار گرفتند. این گروه پس از وقوع فتنه و آغاز عصـر ملـوک ‌الطوایف در انـدلس ‌بر ناحیۀ تاکرنا و قلعۀ آنجا ــ ‌رنده ــ غلبه یافتند. در واقع پس از مرگ ادریس‌ بن ‌علی ‌بن ‌حمود،حاکم‌مالقه،در۴۳۱ق/۱۰40م‌بود‌که‌با رهبر این‌گروه ‌ــ ‌ابونور هلال بن ابی قرّة بن دوناس یفرنی ــ به عنوان حاکم تاکرنا و توابع آن بیعت شد و در مالقه و بلاد ریّه به نام او خطبه خواندند. ابونور مردی جسور و شجاع بود. وی با معتضد ابن عبّاد، حاکم اشبیلیه، پیمان دوستی و یاری بسته بود، اما بعدها ابن عباد پیمان شکست و در توطئه‌ای حدود ۲۰۰ تن از بزرگان بنی یفرن را دستگیر و زندانی کرد و ابونور را در کاخ خود محبوس ساخت (ابن عذاری، ۲۱۹/۳، ۲۷۱-۲۶۸؛ ابن خطیب، اعمال...، ۲۳۸؛ عنان، دول...، ۱۵۳-۱۵۲؛ قس: ابن عذاری، 3/312- ۳۱۳).
هنگامی که ابونور در حبس بود، پسرش بادیس را به امارت


برداشتند، اما وی مردی فاسق و تبهکار بود و دست تعدی به اموال و نوامیس مردم دراز کرد. چون ابونور پس از مدتی در ۴۴۹ق/۱۰۵۷م از زندان آزاد شد و حکومتش را در تاکرنا (رنده) بازیافت، بادیس را به قتل رساند. ابونور در همین سال درگذشت (ابن عذاری، ۳۱۳/۳؛ EI2). در زمان حکومت ابونور، ادریس بن یحیى، معروف به عالی از امیران بنی حمود، پیش از آنکه در ۴۴۵ق به حکومت مالقه دست یابد، نزد بنی یفرن در تاکرنا اقامت داشت (حمیدی، 1/ 69؛ ضبی، ۳۰).
پس از مرگ ابونور، با پسر دیگرش ابونصر فتوح بیعت کردند و در تاکرنا و دیگر مناطق قلمرو پدر خطبه به نام وی خواندند. فتوح نیز پس از چند سال حکومت در ۴۵۷ق/۱۰۶۵م با توطئۀ معتضد و به دست یکی از مردم تاکرنا کشته شد و دولت بنی دوناس در تاکرنا و توابع آن برچیده شد(ابن عذاری، 3/313-314؛ EI2). بدین‌ترتیب، امیرنشین تاکرنا ضمیمۀ امارت اشبیلیه گردید.
تاکرنا در ۴۸۴ق/۱۰۹۱م به استیلای مرابطون درآمد. در پایان دورۀ حاکمیت این سلسله، تاکرنا همچون دیگر مناطق اندلس دستخوش آشوب شد و ابوالقاسم اَخْیَل بن ادریس رُندی مدتی کوتاه بر این ناحیه دست انداخت، اما در پی آن، مردم تاکرنا ابوغَمر بن سائب (شائب) بن غَرّون را به امارت بازگرداندند (ابن ابار، ۲۴۲-۲۴۱/۲؛ نیز نک‌ : ابن سعید، ۳۳۶-۳۳۵/۱؛ EI2). از گفتۀ بیذق برمی‌آید که مردم این منطقه فرمان موحدون را به صلح پذیرفتند (نک‌ : ص 125). تاکرنا بعدها بخشی از امارت غرناطه و جزو حاکمیت بنی نصر گردید و سرانجام در ۸۹۰ق/۱۴۸۵م مسیحیان آنجا را تصرف کردند (EI2).
تاکرنا خاستگاه بزرگان و عالمانی نامور بوده است. از آن جمله‌اند: عباس بن فرناس (د ۲۷۴ق/887م) حکیم و دانشمند و مخترع که از موالی امویان و از خاندانهای بربر تاکرنا بود (ابن سعید، ۳۳۳/۱)؛ محمد بن سعید زجالی، ملقب به اصمعی که از بربرهای بنی یطفت در تاکرنا، کاتب عبدالرحمان اوسط (206-238ق/821-852م) و وزیر محمد بن عبدالرحمان (238-273ق/852-886م) بود؛ پسر وی حامد که او نیز شغل دبیری و وزارت امیر محمد بن عبدالرحمان را برعهده داشت (همو، ‌۳۳۰/۱- 331)؛ ابوعامر محمد بن سعد (سعید) تاکرنی، ادیب و شاعر اندلسی و کاتب المنصور بن ابی عامر (سمعانی، ۷/۳؛ ضبی، ۷۰؛ یاقوت، ۸۱۲/۱؛ ابن سعید، ۳۳۲/۱)؛ ذوالنون (د پس از ۴۵۰ق/ 1058م) شاگرد و مرید معوّذ بن داوود که زاهدی برخاسته از تاکرنا بود (ابن بشکوال، ۱۸۲)؛ و ابوروح عیسی بن عبدالله نَفری حِمیری تاکرنی (د ۶۲۹ق/1232م) ادیب و شاعر اندلسی (اربلی، ۴۳۰-۴۲۲/۱؛ مقری، ۶۰۶/۲ - 608).

مآخذ: ابن ابار، محمد، الحلة السیراء، به کوشش حسین مونس، قاهره، ۱۹۶۳م؛
ابن اثیر، الکامل؛ ابن بشکوال، خلف، الصلة، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره،

۱۳۷۴ق/۱۹۵۵م؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۹۸۲م؛ ابن حیان، حیان، المقتبس، به کوشش چالمتا و دیگران، مادرید، ۱۹۷۹م؛ همان، به کوشش عبدالرحمان علی حجی، بیروت، 1384ق/۱۹۶۵م؛ همان، به کوشش محمود علی مکی، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م؛ ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، به کوشش محمدعبدالله عنان، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م؛ همو، اعمال الاعلام، به کوشش لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۵۶م؛ ابن سعید، علی، المغرب فی حلی المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، ۱۹۵۳م؛ ابن عبدالمنعم، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۸۰م؛ ابن عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش ژ.س. کولن و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۸۳م؛ ابن قوطیه، محمد، تاریخ افتتاح الاندلس، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۸۹م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا. فره، تونس، ۱۹۹۲م؛ اربلی، مبارک، تاریخ اربل، به کوشش سامی صقار، بغداد، ۱۹۸۰م؛ بیذق، ابوبکر، اخبار المهدی ابن تومرت و ابتداء دولة الموحدین، به کوشش لوی پرووانسال، پاریس، ۱۹۲۸م؛ حمیدی، محمد، جذوةالمقتبس، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره/بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان معلمی، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۳ق / ۱۹۶۳م؛ ضبی، احمد، بغیةالملتمس، به کوشش ف. کودرا، مادرید، ۱۸۸۴م؛ عنان، محمدعبدالله، دول الطوائف، قاهره، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛ همو، دولةالاسلام فی الاندلس، قاهره، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛ مونس، حسین، حاشیه بر الحلة السیراء (نک‌ : هم‌ ، ابن ابار)؛ همو، فجرالاندلس، قاهره، ۱۹۵۹م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:

EI1; EI2; Lévi-Provençal, E., Histoire de l'Espagne musulmane, Paris, 1950.
محمدرضا ناجی

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5722
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست