تاج، کلاه جواهرنشانی که شاهان معمولاً در
آیینهای رسمی دربار، به عنوان نشانه و نماد پادشاهی بر سر میگذارند.
واژهشناسی: تاج معرّب و دگرگون شدۀ واژۀ فرضی tāgā-٭ در ایرانیباستان استکه
احتمالاً از ریشۀهند و اروپاییteg-(s)٭، به معنی «پوشاندن و دربرگرفتن» مشتق شده
است (حسن دوست، 1/316). با اینکه واژۀ تاج تاکنون در نوشتههای فارسی باستان و
میانه ــ در معنی مشهور خود ــ دیده نشده، شاید در فارسی باستان tāga- بوده است (پورداود،
306؛ کیا، 17؛ هوبشمان، 46). این واژه به تدریج، به زبانهای ارمنی، هند و آریایی،
آرامی، سریانی، عربی و ترکی عثمانی راه یافته است (نک : هُرن،81؛ هوبشمان، کیا،
همانجاها؛ دوزی، I/154؛ آیلرس، 157-158؛X/57 , EI2). در زبان عربی نامها، لقبها و
صفتهای بسیار با واژۀ تاج ساختـه شده، و در زبانهای هنـد و آریایی
ــ مانند اردو ــ نیز این واژه کاربرد بسیار یافته است (برای تفصیل، نک : کیا،
18-19).
از زمانهای کهن، واژۀ تاج از فارسی وارد زبان عربی شده، چنانکه عرب این واژه را به
تیجان و اتواج جمع بسته، و صورتهای تائج و متوَّج (= تاجدار)، تَتویج (= تاج بر سر
کسی نهادن) و تَتَوّج (= تاج بر سرگذاشتن) را به کار برده است (همو، 18؛ لغتنامه...).
کهنترین سند موجود دربارۀ استفادۀ عرب از واژۀ تاج کتیبۀ نَماره، از امرؤالقیس،
فرمانروای لَخمی حیره، مربوط به 328م است (آذرنوش، «ایران...»، 109؛ پیگولوسکایا،
69-71؛ EI2، همانجا). این واژه نزد عرب شهرت بسیار داشته است و بسیاری از شاعران
عرب پیش از اسلام بدان اشاره کردهاند. به هر حال، تاج را یکی از کهنترین کلمات
فارسی معرب دانستهاند (آذرنوش، همان، 109-110).
احتمالاً آشنایی قدیم عرب با واژۀ تاج از آنجاست که بعضی از فرمانروایان عرب تاجی
از سوی شاهنشاه ساسانی بر سر میگذاشتند و حتى برخی از ایشان ملقب به «ذوالتاج»
بودهاند. افزون بر این، سکههای ساسانی نیز با تصویر تاج شاهان ساسانی در سراسر
شبه جزیرۀ عربستان رایج بوده است (نک : طبری، 2/ 169، 195؛ آذرنوش، همان، 110،
راهها...،155).
تاج در زبان و ادب فارسی: در کهنترین متن ادبی ایرانی، اوستا از تاجِ اَرِدْویسورا
اَناهیتا یاد شده است. در بند 128 از یشت پنجم (= آبان یشت) در وصف این ایزد بانو
آمده است که بر فراز سر او تاج زرین 8 گوشهای است که با 100 ستاره و نوارهایی
آراسته گردیده، و به سان چرخی ساخته شده است( اوستا، 181).
تاج در فارسی میانه اَبِسَر (= افسر) گفته میشده است (نك : مکنزی، 3؛ پورداود،
همانجا) و در فارسی نو بعضی از معادلهای آن عبارتاند از افسر، گرزن، دیهیم، دیهول
و پساک (نك : لغت فرس، 185، 192؛ فرهنگ...، 1/325؛ نفیسی، 2/771؛ لغتنامه؛
پورداود، 305- 308؛ آیلرس، 160).
در ادب فارسی واژۀ تاج کاربرد فراوان داشته است
و نمونههای بسیاری از آن را میتوان در شعر فارسی یافت (مثلاً نک : سنایی، 79،
208، 270، 274؛ انوری، 1/130؛ سعدی، 612، 720؛ آنندراج، 2/996؛ لغتنامه؛ صدیقیان،
227).
در زبان فارسی کلمات مرکب و ترکیبهای متعددی با واژۀ تاج ساخته شده است، مانند تاج
بخش، تاج پوش، تاجدار، تاجور، تاج خـواه، تاج ده، تاجگاه و نیز تاجِ اقبال، تاج
کیان، تاج کرامت، تاج آفتاب، تاج فیروزه، تاج گردون، تاج خسروی، تاج کیخسرو، تاج
سکندر، تاج کِسرى و تاج نوشروان (به عنوان نمونه، نک : سنایی، 79؛ خاقانی، 175؛
عطار، 65؛ سعدی، 734، 842؛برهان...، 1/455؛ آنندراج، 2/997؛ شمیسا، 191، 192؛مصفّى،
270-271).
واژۀ تاج در ادب عرفانی فارسی نیز برای اشاره به برخی آیات و روایات به کار رفته
است و ترکیبهای اضافیِ «تاجِ کرّمنا» و «تاجِدار» در مثنوی معنوی از این جملهاند
(نك : مولوی، 3/227، 525)؛ چنان که «تاج کرمنا» مأخوذ از آیۀ 70 سورۀ اسراء است و
«تاجدار» اشاره به داستان مصلوب شدن حضرت عیسى (ع) دارد که به عقیدۀ مسلمانان، بر
اساس قرآنکریم فردی شبیه به او را به صلیب کشیدند و او خود به آسمانها رفت (گوهرین،
3/13، 14).
در شاهنامۀ فردوسی تاج در ترکیبهایی چون تاجِ بزرگی، تاج و تخت و کلاه، و نیز فرّ و
تاج به کار رفته، و کلمههای مرکبی مانند تاج بخش، تاجدار و تاجور در آن بسامد
بسیار یافته است (هانزن، 3, 4؛ ولف، 231). خود واژۀ تاج نیز بارها در شاهنامه به
کار رفته است (نک : همو، 229-230). با این حال، فردوسی ــ بر خلاف سلاح و پوشش
پهلوانان وشاهان ــ جزئیات تاج را وصف نمیکند (هانزن،3, 6 ). بدینترتیب، در
شاهنامه بیش از اینکه دربارۀ شکل و ویژگیهای ظاهری تاج شاهان آگاهیهایی به دست
داده شود، دربارۀ آیین تاجگذاری و شیوۀ رفتار شاه و بزرگان در این مراسم سخن به
میان میآید (همو، 8). آن طور که از اشعار فردوسی برمیآید، تاج نه تنها در کاخ
شاهی قرار داده میشده است، بلکه در جریان نبردها و یا در مسافرتها نیز، آن را به
عنوان نماد سلطنت در بیرون اقامتگاه شاه میآویختهاند (همو، 13).
در مراسم تاجگذاری شاهان در دوران اسلامی ایران، معمولاً شاعران مدایحی میسرودهاند.
در شاهنامۀ فردوسی نیز از آیین تاجگذاری و سخنان معمول در چنان مجالسی بسیار یاد
شده است (نک : صورتگر، 21-25؛ قیوم، 29-33).
تاج صوفیان: در جهان اسلام تاج به معنی کلاه در میان اهل تصوف و عرفان متداول بوده،
و اکنون شکل آن در سلسلههای گوناگون صوفیه با یکدیگر متفاوت است. این کلاه که نزد
برخی از صوفیان ودرویشان «تاج فقر» خوانده میشده، گاه 12 تَرک ــ به نشانۀ 12 ترک
و 12 طلبــ داشته است، یعنی عارف در هر ترک، ترکِ یک قبیح و طلبِ یک فعل حسن میکند
(برای تفصیل، نک : سجادی، 2/17؛ نوربخش، 48-51).
تاج از دیدگاه باستانشناسی و تاریخ: در روایات ملی ایرانی، کیومرث نخستین شاهی است
که تاج برسر نهاد(فردوسی، 1/21؛ مسعودی، مروج...،1/261)،هرچندکه دربعضی از گزارشهای
متأخر، در اینباره از جمشید نامبردهشده است(مثلاً نك : فخر مدبر، 7).
متنهایکهن،سنگنگارههاو سکهها آگاهیهای قابل توجهی دربارۀ تاج در ایران باستان
به دست میدهند. گزنفن1 مورخ یونانی در کورُپایدیا از تاجی زرین یاد میکند که
کواکسارس (= هووخشتره)، پادشاه مادی به کورش هخامنشی هدیه کرد (II/403).
همو در شرح فتح ارمنیه و آشور و بابل از تاج و تیارۀ راستۀ نواردار او یاد میکند(I/285,
II/355). درسنگنگارۀ بیستون داریوش تاجی کنگرهدار بر سر دارد که با نقش روزت و
غنچههای دوگانۀ لوتوس تزیین شده، و مربوط به حدودسال 520قم است (آذرپی، 108-109،
نیز تصویر 2؛ پُرادا، «ایران...2»، 158، نیز تصویر 82). نمونههای دیگری از اینگونه
تاجهای کنگرهدار هخامنشیرا برروی بعضی از مهرها و سکههای زرین داریوش(دریک)میتوان
یافت (همو، «هنر...3»، 80، نیزتصویرهای 43, 47). در نقش برجستههای پاسارگاد و تختجمشید،
سوراخهایی که جای نصبِ اینگونه تاجهای زرین بر روی کلاههاست،هنوز باقیاست(سامی،2/
88- 89؛ذکاء،«نگاهی...»،20).
ظاهراً شاهنشاهان هخامنشی تاجهای گوناگون داشتهاند، زیرا منابعکهن یونانی
اصطلاحاتیمانندتیارا و کیداریس را دراینباره بهکار بردهاند(برای تفصیل،نك :
گال،145-161؛کالمایر، 174-185). این تاجها احتمالاً با گوهرهای رنگارنگ تزیین میشدهاند،
چنانکه کورتیوس روفوس4، مورخ رومی تاج داریوشسوم هخامنشی را که با نواری به
رنگهای آبی و سفید آراسته بوده است، وصف کرده، مینویسد که ایرانیانتاج شاهنشاهان
هخامنشی را کیداریس مینامیدند (I/85).
بعضی از نقشهای برجا مانده از هنر هخامنشی، نشان میدهد که زنانِ بلندپایۀ درباری
نیزکلاهیتاجمانند برسر مینهادهاند. یک مهر هخامنشی که در موزۀ لوور نگهداری
میشود و قطعه پارچهای که از پازیریک به دست آمده است، این سرپوشهای زنانه را
نشان میدهد (رودنکو، طرح 139؛ کخ، 247، نیز تصویر 174).
تاجها و کلاههای سلطنتی پادشاهان اشکانی نیز به شکلهای گوناگون بوده است. ظاهراً در
اوایل روزگار فرمانروایی این سلسله، پادشاهان تاجهای ساده و با تزیینات اندک به کار
میبردهاند، چنانکه تصویر مهرداد اول (سل 171- ح 138قم) در سنگنگارۀ خونگ
نوروزی، نزدیک شهر ایذه نیز این نکته را تأیید میکند (نك : واندنبرگ، 48، نیز
تصویر 4؛ ملکزاده و رضوانی، 26، نیز شکلهای 43-45).
با اینکه کاربردِ کلاههایمخروطیشکل و نیز نیمتاجی که آن را با نواری پهن به دور
سر میبستند، نزد اشکانیان مرسوم بود و آن را در سکههای اشکانی میتوان دید،
استفاده از تاجهای باشکوهوگوهرنشان از روزگار شهریاری مهرداد دوم (سل ح
124-87قم) رایج شد. تاجِ مدورِ این پادشاهْ نسبتاً بلند و دارای زبانههایی بود که
گوشها و پشت گردن را میپوشاند و بر مرکز آن نقش ستاره مانندی گوهرنشان شده بود؛
لبههای زیرین و زبرین آن را نیز با گوهر آذین کرده بودند (سلوود، 73-75؛ رُث1،
34-35، نیز تصویر 8؛ ملکزاده، 2/ 39، 40). در این میان، تاجِ سینَتْروک و فرهاد
سوم از تاجهای زیبای پادشاهان اشکانی بهشمار میرود که افزون بر تزیین با ردیفهای
مروارید و دیگر گوهرها، با ردیفی پیکرک گوزن نر و یا زائدههای قلابشکل، یا گلـ
میخ مانند آراسته شده است (سلوود، 90, 95, 227, 282؛ رث، 36, 47-55, 213, 245،
مقدمه، 76، نیزتصویر 11؛ ملکزاده و رضوانی، شکلهای73، 75، 76). تاج پاکر دوم نیز
کروی شکل بوده، و بر روی آن با مـروارید نقشهای نیمدایره ـ مانند، و در میان آن
شکل ستارهمانندی ایجاد شده بوده است (رث، تصویر 31). شاهبانوهای اشکانی نیز دارای
تاج ویژۀ خود بودند. نمونههایی از این تاجها را ازجمله میتوان در سردیس مرمرین و
سکههای موزا، همسر فرهادچهارم و مادر فرهادک دید که تاجی کنگرهدار بر سر دارد (گیرشمن،
96، نیز تصویر 107). بر پشت سکههای فرهاد چهارم نیز تصویر او با تاجی جواهر نشان و
متفاوت با تاج پیشین نشان داده شده است (رث، 140-141، نیز تصویر 24؛ ملکزاده و
رضوانی، شکل 64).
پادشاهان ساسانی هریک تاجی مخصوص به خود داشتند و بدینوسیلهمیتوان آنان را
ازیکدیگربازشناخت. تاج نزدساسانیان نماد فَرّ شاهی بود ( کارنامه...، 18). از اینرو،
اگر به دلیلهایی چوناسارت و یا سرنگونی،فرمانرواییِیکیازآنان از هم میگسست، وی
پس از دستیابیِ دوباره به قدرت، باید تاج تازهای برسرمیگذاشت. بدین ترتیب، تاج
نو برپایۀ تاج پیشین، اما با افزودن آرایههای تازه، ساخته میشد (گیرشمن، 173,
245؛ فرای، 134؛ گوبل، «سکهها...2»، 325).
حمزۀاصفهانی (ص 38-44، 47- 48) و صاحب مجملالتواریخ والقصص (ص33- 38)از تاجهای
پادشاهانساسانی وصفهای جالبی ارائه کردهاند. مسعودی از کتابی یاد میکند که در
303ق/915م در شهر استخر دیده که تصویرپادشاهان ساسانی و تاج ایشان در آن نقش شده
بوده است ( التنبیه...، 106). طبری نیز تزیینات تاج زرین و سیمین خسرو انوشیروان
را ــ کهآراسته به یاقوت و زبرجد و مروارید بوده است ــ برمیشمرد و مینویسد:
این تاج چنان سنگین بوده است که آنرا با زنجیری زرین از سقف یکی از تالارهای ایوان
کسرى(در تیسفون)آویخته بودهاند و خسرو درزیر آن بر تخت مینشسته، و سر را درون آن
فرومیبرده است(2/140). وزن این تاج را 5/91 کیلوگرم تخمین زدهاند. حلقهای که این
زنجیر را به سقف میبسته، تا 1227ق/1812م برجا بوده است (یوستی، 210؛ کریستنسن،
397-398). از تاجهاوصحنههایتاجگذاری پادشاهان ساسانی نقش برجستههای متعددی باقیمانده
است (برای تفصیل، نك : هارپر، 49-64، نیز تصویرهای 1-8؛ گیرشمن، تصویرهای 168,
171, 196، جم ؛ بهنام، 15-20).
کهنترین نقش برجا مانده از ساسانیان تصویری است از بابک پدر اردشیر اول که بر
دیوارۀ کاخ تچر کنده شده است. در این تصویر، بابک کلاهی گرد ــ که زائدهای بادبزنی
شکل در بالای آن، و نواری مواج در پشت آن وصل است ــ بر سر دارد (هرتسفلد، 308-309،
نیز تصویر 402).
بر سکۀ 5 درهمی نقرۀشاپور، تصویربابک باهمینگونه پوششِ سر نقش شده است. نقش شاپور
در تچر نیز باتاجی مشابه تاجهای اشکانی دیده میشود (لوکونین، 29، نیز تصویر 25b؛
قس: کارنامه، 10، 18).
بررسی نقش سکههای ساسانی دگرگونیهای پدیدآمده در تاج پادشاهان این سلسله را نشان
میدهد. شکل تاجها نشاندهندۀ بیش از 30 بار دگرگونی است (گیرشمن، 245). ساختار کلی
تاجها در ایندوره شامل کلاهی معمولاً گرد بود که لبۀزیرین آن بیشتر کنگرههای بلند
یا کوتاه داشت و با نمادهای مختلفی چون هلال ماه، بال پرنده، ستاره و نوارهای مواجِ
بلند و کوتاه آذین شده بود (همانجا).
ویژگی تقریباً مشترک تاجهای پادشاهان ساسانی بخش کرویِ بالای آن است که برخی
ازپژوهشگران آنرا نماد شاهی،و بعضی پوششی برای موی جمع شدۀ سر پادشاه دانستهاند و
نوشته شده که احتمالاً از پارچۀظریف ابریشمی بوده است(همو، 126؛ نیز هرمن، 78,
142).
شاهبانوها و ملکههای ساسانی نیز از تاجهای ویژۀ خود استفاده میکردهاند. بر سکهای
بازمانده از پوراندخت، اوتاجی گوهرنشان با دو بال برسر دارد که هلال ماه و گویی
کوچک در بالای آن است(گوبل،«سکهشناسی...1»،228-229، نیز تصویر15). مُهری از همان
دوره ملکهای را با تاج کنگرهدار مشابه تاجهای هخامنشی و کلاهی مشابه تاجهای
اشکانی نشان میدهد (گیرشمن، 241، نیز تصویر 294 b).
در تاریخ دوران اسلامی ایران نیز گاه از تاج پادشاهان یاد شده است. مرداویج زیاری
در 323ق/935م تاجی گوهرنشان به شکل تاج شاهنشاهانساسانی برایخویش ساخت(ابوعلیمسکویه،
1/317- 318؛ ابناثیر، 8/302). در 367ق/ 978م عضدالدولۀ دیلمی ازسوی الطائع لله،
خلیفۀ عباسی لقب«تاجالمله»یافت و تاج برسر گذاشت(صابی، 80، 84، 94، 95). سلطانمسعود
غزنوی تاجی داشت که با زنجیریزرین ــمانندتاجخسروانوشیروان ــ ازسقف بارگاه او
آویختـه بودند(بیهقی، 540). در دورههـای بعد ــ مانند دورۀسلجوقیان و خوارزمشاهیان
ــ نیز در منابع، شواهدی دربارۀ تاج و برگذاریآیینهای تاجگذاری دیده میشود (مثلاً
نك : مشکوٰتی، 36). همچنین بر پایۀ گزارشی از روزگار ایلخانیان، تاجالدین علیشاه
پس ازرسیدن بهمنصبوزارت اولجایتو، کلاهی جواهرنشان به ایلخان تقدیم کرد که قطعه
لعلی به وزن 24 مثقال بر قبۀ آن قرار داشت (وصاف، 540).
پادشاهان صفوی معمولاً عمامهای زربفت بر سر میگذاشتند که بامنگولهای آراستهبهجواهرویا
الماسها و مرواریدهای گرانبها زینت مییافت (کمپفر، 252؛ سانسون، 86). با این حال،
از روی نقاشیهای اروپاییانی که به ایرانِ آن روزگار سفر کرده بودند، تاج مرصعی به
برخی از پادشاهان صفوی نسبت دادهاند که با پر تزیین شده بوده است (همایون، 24). در
اوایل روزگار صفویان نیز، سربازان قزلباشکلاهی برسر میگذاشتند که«تاج حیدری» یا «تاجقزلباش»
خواندهمیشد و ساخت آن را به سلطان حیدر (نوادۀ شیخصفیالدین اردبیلی) و یا به
شاه اسماعیل اول صفوی
منسوب میکردند. اینکلاه بهرنگ سرخ بود و از 12 ترک ــ به نشانۀ شمار امامان
شیعه(ع) ــ تشکیل شده بود و شاه اسماعیل آن را بـه عنوان تاج بر سر مینهاد. از
زمان شاه طهماسب اول به بعد، تاج قزلباش تزیینات بیشتری یافت، اما از روزگار شاهعباس
اول، به سبب بدبینی وی به قزلباشان از اهمیت این تاج کاسته شد (فلسفی، زندگانی...،
1/ 159-160، 209-212؛ آنندراج، 2/996).
نادرشاه افشار در مراسم تاجگذاری خود دردشت مغان(1148ق/ 1736م)، تاجی به شکل
کلاهخود بر سر نهاد که با گوهرهای گوناگون و مرواریدهای گرانبها آراسته شده بود (فلسفی،
هشت مقاله، 78). اما یک تابلو رنگ روغن از نادرشاه که در موزۀ ویکتوریا و آلبرت
لندن نگهداری میشود، نمونۀ دیگری از تاج شاهی او را نشان میدهد (رابینسن، «نقاشی
پس از...2»، 226).
از روزگار فتحعلی شاه قاجار، نقاشیهای زیبایی برجامانده که میتوان تاج او را به
خوبی در آنها دید؛ با وجود این، گاه برخی به اشتباه تاج وی را به تاج هخامنشیان
تشبیه کردهاند (نك : همو، «نقاشی ایرانی...3»، 337، نیز 335, 336, 341، تصویرها).
تاج سلطنتی ایران در عصر قاجاریه «تاج
کیانی»، و در دورۀ پهلوی «تاج پهلوی» خوانده میشد (مشکور،325، 393؛ تاجگذاری...،
69-71، 81-82؛ نیز نك : ذکاء، «تاجها...»، 47). در هنر نگارگری ایرانی نیز نمونههایبسیاری
ازنقشهای مربوط به تاج را میتوان یافت(مثلاً نك : گری، 28, 46, 61, 77، جم ؛
ریشار، 30, 104, 113، جم ؛ ولچ، 34, 52-66).
بجز ایران، در دیگر سرزمینهای اسلامی نیز از تاج استفاده میشد. خلفای فاطمی مصر
تاجی بر سر میگذاشتند که سنگ گرانبهایی به نام «یتیمه» بر آن نشانده بودند.
فرمانروایان بنی حفص در تونس، فرمانروایان ممالیک و سلاطین عثمانی هریک به شکلی از
تاج استفاده میکردند. حتى عثمان اول، مؤسس سلسلۀ عثمانی (سل 680- ح
724ق/1281-1324م) کلاهی به نام «تاج خراسانی» بر سر میگذاشت (نك : EI2, X/57).
تاج همایون، پادشاه گورکانی هند (سل 937-963ق/1531-1556م) ــ که ساختۀ خود وی بود
ــ «تاج عزت» نام داشت. کلاه تزیین شدهای به نام «تاج خاصۀ پادشاهی» نیز از سوی
همایون به بعضی از بزرگان بخشیده میشد (خواندمیر، 283).
مآخذ: آذرنوش،آذرتاش،«ایرانساسانی در اشعار عدی بن زید شاعر»، ارجنامۀ شهریاری،
به کوشش پرویز رجبی و محسن باقرزاده، تهران، 1380ش؛ همو، راههای نفوذ فارسی در
فرهنگ و زبان عرب جاهلی، تهران، 1374ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، تهران، 1336ش؛ ابن
اثیر، الکامل؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش آمدرز، قاهره،
1332ق/1914م؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1347ش؛ برهان
قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، 1330ش؛ بهنام، عیسى، «نقش
رستم در تاجگذاری پادشاهان ساسانی»، هنر و مردم، تهران، 1346ش، شم 60؛ بیهقی،
ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض، تهران، 1324ش؛ پورداود،
ابراهیم، هرمزدنامه، تهران، 1331ش؛ پیگولوسکایا، ن. و.، اعراب حدود مرزهای روم شرقی
و ایران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1372ش؛ تاجگذاری شاهنشاهان ایران، تهران،
1346ش؛ حسندوست، محمد،فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، به کوشش بهمن سرکاراتی، تهران،
1383ش؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارضوالانبیاء، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛
خاقانی شروانی، دیوان، بهکوشش جهانگیر منصور، تهران، 1375ش؛ خواندمیر،غیاثالدین،«قانون
همایونی»، همراه مآثرالملوک، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1372ش؛ ذکاء، یحیى، «تاجها
و تختهای سلطنتی ایران»، هنر و مردم، تهران، 1346ش، شم 60؛ همو، «نگاهی به کلاه
پارسیان در روزگار هخامنشیان»، هنر و مردم، تهران، 1343ش، شم 12؛ سامی، علی، تمدن
هخامنشی، شیراز، 1343ش؛ سانسون، م.، سفرنامه، ترجمۀ تقی تفضلی، تهران، 1346ش؛ سجادی،
جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، 1357ش؛ سعدی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران،
1340ش؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، بهکوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1359ش؛ شمیسا،
سیروس، فرهنگ تلمیحات، تهران، 1366ش؛ صابی، هلال، رسوم دارالخلافة، به کوشش میخائیل
عواد، بغداد، 1383ق/1964م؛ صدیقیان، مهیندخت و ابوطالب میرعابدینی، فرهنگ واژه
نمای حافظ، تهران، 1378ش؛ صورتگر، لطفعلی، «مدایح سخنوران دربارۀ تاجگـذاری
شاهنشاهان»، هنـر و مـردم، تهـران، 1346ش، شم 60؛ طبـری، تاریخ؛
عطارنیشابوری،فریدالدین، دیوان، بهکوششسعیدنفیسی، تهران،1339ش؛فخر مدبر، محمد،
آدابالحرب و الشجاعة، بهکوشش احمد سهیلیخوانساری،تهران، 1346ش؛ فردوسی، شاهنامه،
بهکوششجلال خالقیمطلق،تهران،1368ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به
کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351ش؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاهعباساول،تهران،1334ش؛
همو، هشتمقاله، تهران، 1330ش؛قیوم، سید، «آیین تختنشینی و تاجگذاری در شاهنامۀ
فردوسی»، هلال، کراچـی، 1971م، ج19،شم 8؛ کارنامۀاردشیر بابکان، بهکوشش محمدجواد
مشکور، تهران، 1329ش؛ کمپفر، انگلبرت، در دربار شاهنشاه ایران، ترجمۀ کیکـاووس
جهانداری، تهران، 1350ش؛ کیا، صادق، تاج و تخت، تهران، 1348ش؛گوهـرین، صادق، فرهنگلغات
و تعبیـراتمثنوی، تهـران، 1339ش؛ لغتفـرس،اسدیطوسی، بهکوشش فتحاللهمجتبائی و
علیاشرفصادقی، تهران، 1365ش؛ لغتنامۀدهخدا؛ مجملالتواریخ والقصص، بهکوشش
محمدتقی بهار، تهران،1318ش؛ مسعودی، علی، التنبیه والاشراف، به کوشش دخویه، لیدن،
1893م؛ همو،مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1965م؛ مشکوٰتی، نصرتالله، «نگاهی
به تاجگذاری شاهنشاهان ایران در اماکن باستانی و مراکز تاریخی»، هنر و مردم، تهران،1346ش،
شم 60؛ مشکور، محمدجواد، تاریخ ایران زمین، تهران،1356ش؛ مصفى، ابوالفضل، فرهنگ ده
هزار واژه از دیوان حافظ، تهران، 1369ش؛ملکزاده (بیانی)، ملکه،تاریخسکه، تهران،ج
1، 1346ش، ج 2، 1357ش؛همو و محمداسماعیل رضوانی، سیمای شاهان و نامآوران ایران
باستان، تهران، 1349ش؛ مولوی،مثنوی معنوی، بهکوشش نیکلسن،تهران،1363ش؛نفیسی، علیاکبر،فرهنگ،
تهران، 1343ش؛ نوربخش، جواد، «تاج درویش»، مردمشناسی، تهران، 1338ش، 6 ماه اول،
دورۀ 3؛ وصاف، تاریخ، به کوشش محمدمهدی اصفهانی، تهران،1338ش؛ همایون، غلامعلی، «مراسم
تاجگذاری در زمان شاهنشاهان صفویه و انعکاس آن در تصاویر هنری هنرمندان اروپایی»،
هنر و مردم، تهران، 1346ش، شم 63؛ نیز:
Avesta, tr. F. Wolff, Strassburg, 1910; Azarpay, G., »Crowns and Some Royal
Insignia in Early Iran«, Iranica Antiqua, Leiden, 1979, vol. IX; Calmeyer, P., »Vom
Reisehut zur Kaiserkrone, B: Stand der archäologischen Forschung zu den
iranischen Kronen«,Archaeologische Mitteilungen aus Iran, Berlin, 1977, vol. X;
Christensen, A., L’Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1944; Curtius Rufus,
Q., History of Alexander, tr. J. C. Rolfe, London/Cambridge, 1971; Dozy, R.,
Supplément aux dictionnaires arabes,Beirut, 1981; EI2;Eilers, W., »Vom Reisehut
zur Kaiserkrone, A: Das Wortfeld«, Archaeologische Mitteilungen aus Iran,
Berlin, 1977, vol. X; Frye, R. N., »The Political History of Iran under the
Sasanians«, The Cambridge History of Iran, vol. III )1(, ed. E. Yarshater,
Cambridge, 1983; Gall, H., »Die Kopfbedeckung des persischen Ornats bei den
Achämeniden«, Archaeologische Mitteilungen aus Iran, Berlin, 1974, vol. VII;
Ghirshman, R., Iran, Parthes et Sassanides, Paris, 1962; Göbl, R., »Sasanian
Coins«, The Cambridge History of Iran, vol. III )1(, ed. E. Yarshater,
Cambridge, 1983; id, Sasanian Numismatics, Braunschweig, 1971; Gray, B., Persian
Painting, Geneva, 1977; Hansen, K. H., »Die Krone im Šāhnāme«, Der Islam,
Berlin, 1953, vol. XXXI; Harper, P. O., »Thrones and Enthronement Scenes in
Sasanian Art«, Iran, London, 1979, vol. XVII; Herrmann, G., The Iranian Revival,
Oxford, 1977; Herzfeld, E. E., Iran in the Ancient East, London/New York, 1941;
Horn, P., Grundriss der neupersischen Etymologie, Strassburg, 1893; Hübschmann,
H., Persische Studien, Strassburg, 1895; Justi, F., Geschichte des alten
Persiens, Alten Berlin, 1879; Koch, H., Es kündet Dareios der König..., Mainz,
1992; Lukonin, V.G., Kultura Sasanidskogo Irana, Moscow, 1969; MacKenzie, D. N.,
A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Porada, E., »Achaemenid Art,
Monumental and Minute«, Highlights of Persian Art, ed. R. Ettinghausen and E.
Yarshater, Boulder, 1979; id, Ancient Iran, London, 1965; Richard, F.,
Splendeurs persanes, Paris, 1997; Robinson, B. W., »Painting in the Post Safavid
Period«, The Arts of Persia, ed. R. W. Ferrier, Ahmedabad, 1989; id, »Persian
Painting in the Qajar Period«, Highlights of Persian Art, ed. R. Ettinghausen
and E. Yarshater, Boulder, 1979; Rudenko, S., Frozen Tombs of Siberia, London,
1970; Sellwood, D., An Introduction to the Coinage of Parthia, London, 1971;
Vanden Berghe, L., Reliefs rupestres de l’Irān ancien, Bruxelles, 1984; Welch,
S. C., Persian Painting, New York, 1976; Wolff, F., Glossar zu Firdosis
Schahname, Berlin, 1935; Wroth, W., Catalogue of the Coins of Parthia, London,
1903; Xenophon, Cyropaedia, tr. W. Miller, London, 1953.
روزبه زرینکوب