responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5585
پهلوی، سلسله
جلد: 14
     
شماره مقاله:5585

پَهْلَوی، سِلْسِله (1304-1357ش/1925- 1979م)، آخرین سلسله در نظام شاهنشاهی ایران. سلسلۀ پهلوی در انقلاب اسلامی ایران (نک‌ : ه‌ د، جمهوری اسلامی ایران) که در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید، منقرض شد و پس از سده‌ها حکومت پادشاهی بر ایران، نظام جمهوری متکی به آراء مردم جای آن را گرفت.
بنیادگذار این سلسله، رضا خان میر پنج (از 8 اسفند 1299 ملقب به سردار سپه و از 21 آذر 1304 رضا شاه پهلوی) بود که درکودتای نظامی‌3 اسفند 1299 فرماندهی قزاقهای تیپ همدان را به عهده داشت و پس از پیروزی این کودتا به سرعت به قدرت و شهرت رسید. وی نخست درجۀ سرداری گرفت، در 14 اردیبهشت1300 به وزارت جنگ منصوب شد و در این سمت از خود قاطعیت و سرعت عمل نشان داد و به کمک نیروی نظامی، امنیت و آرامش را ــ که بر اثر بحرانهای ناشی از وقوع جنگ جهانی اول، زوال و تباهی سلسلۀ قاجار، پیامدهای انقلاب مشروطۀ ایران (1324ق)، ناتوانی حکومتی و ضعف مالی حکام محلـی و نیز عوامل دیگـر از کشور رخت بربستـه بود ــ اعاده کرد (نک‌ : ه‌ د، رضاشاه پهلوی).
سـردار سپه در 4 آبـان 1302 به فرمان احمدشاه قاجار ــ که همان روز راهی اروپا شد ــ به ریاست وزرا منصوب گردید. او در عین حال فرماندهی کل قوا را برعهده داشت و با نفوذ گسترده در همۀ شئون کشور، مقدمات انحلال سلسلۀ قاجاریه
(ه‌ م) را فراهم آورد. مجلس مؤسسان که به منظور انتقال قدرت تشکیل گردید، پس از چند جلسه شور و بحث، در 21 آذر‌ ‌1304 متمم قانون اساسی ایران را اصلاح کرد و سلطنت از خاندان قاجار به او واگذار گردید.
رضا شاه به یاری شماری از تجددگرایان و اصلاح طلبان به اصلاحات دامنه‌داری در ساختار ارتش، حکومت و مالیه دست زد و دولت را از حیث اداری و مالی برای اجرای طرحهای زیرساختی‌توسعه آماده ساخت. راههای شوسه، آسفالته و آهن احداث شد، نظام آموزشی جدید، به تقلید از نظامهای اروپایی جای نظام سنتی تحصیل از راه مکتب‌خانه‌های قدیم را گرفت. دانشگاه تهران تأسیس شد، شماری از دانشجویان مستعد برای تحصیلات عالی به خارج فرستاده شدند و زمینه برای انتقال دانشها و تخصصهای جدید فراهم آمد. برای صنعتی شدن کشور نیز گامهای بلندی برداشته شد و با استفاده از مشـاوران ‌خارجـی،
به ویژه متخصصان و کارشناسان آلمانی، طرحهای صنعتی گسترده‌ای به اجرا درآمد. نظام قضایی کشور با اقتباس از روشهای اروپایی بازسازی گردید و سیاست تجددخواهانه و تغییردادن همۀ شئون زندگی ایرانی برپایۀ الگوهایی‌که عمدتاً از غرب اقتباس می‌شد، با هدایت دولتی، حمایت نظامی، مراقبت امنیتی و به شیوۀ تحکمی از بالا به پایین و متکی به اقتصاد دولتی به اجرا گذارده شد. این سیاستها در زمینه‌هایی تحول به بارآورد و صورت ظاهری جامعۀ آن روز ایران را تغییر داد؛ اما از آنجا که بدون حمایت و رضای مردم، بدون پشتوانه‌های علمی، مطالعاتی و توجه به ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی و بی‌بهره از مشارکت بخش خصوصی انجام گرفت، ناخرسندیها را گسترش داد، مردم را از بدنۀ حکومت جدا و دور کرد، مردمی که پس از سالها ناامنی اجتماعی به حکومت مستقر و قدرتمندی امید بسته بودند، حال آنکه با تعرضهای آن به همۀ جنبه‌های زندگی خود روبه‌رو شدند. نظمیه (بعداً شهربانی) که به سرعت قدرتمند شده بود، در شهرها همه چیز را زیرنظر داشت و زندگی خصوصی هیچ‌یک از کسانی که تأثیری، نفوذی، مسئولیتی یا نقشی در جامعه داشتند، از تجسس و تفحص مأموران تفتیش آن در امان نماند. زندگی زیرنظر پلیس به یکی از ویژگیهای ثابت حکومت رضا شاهی تبدیل شد.
قانون نظام وظیفۀ اجباری و تغییر لباس، از جملۀ قانونهایی بود که در سالهای نخست حکومت رضاشاه تصویب شد و نیروهای نظامی و انتظامی برای اجرای آنها گاه به روشهای بسیار خشنی متوسل می‌شدند. در 1307ش، در پی قتل یکی از فرماندهان لشکر در غرب، سیاست سرکوب خشن‌تری برضد عشایر ــ که دولت مـی‌خواست آنها را ساکت و ساکن کنـد ــ در پیش گرفته شد. در 6 آذر 1311 امتیاز نامۀ دارسی در زمینۀ نفت ‌لغو گردید و در 7 خرداد 1312 قرارداد جدید نفت بین ایران و انگلیس به تصویب رسید که منافع ایران را تأمین نمی‌کرد و همین قرارداد منشأ بحرانهای سالهای بعد در زمینۀ نفت قرار گرفت. در 23 آبان همان سال قانون احداث و توسعۀ معابر و خیابانها از تصویب گذشت و در بسیاری شهرها بافت شهری و جمعیتی بر اثر طرحهای عجولانه و مقلدانه به هم ریخت.
در 25 تیر 1314، در پی اعتراض به سیاست دولت در زمینۀ حجاب زنان و تغییر کلاه و لباس مردان، برخوردهای شدیدی میان معترضان و نیروهای دولتی در مشهد رخ داد که شماری در آن کشته و مجروح شدند. از این رویداد با عنوان «قیام‌گوهرشاد» هم یاد می‌شود. در 17 دی 1314 ملکۀ پهلوی، دو تن از شاهدختها و شماری از زنان بدون حجاب متداول، در مراسمی در دانشسرای مقدماتی ظاهر شدند. این مراسم تأثیر بسیار ناگواری در مردم پای‌بند به معتقدات مذهبی گذاشت و به جدا شدن بخشهای عظیمی از جامعه از حکومت انجامید. در 21 بهمن 1315، علی‌اکبر داور (ه‌ م) وزیر و از مدیران برجستۀ کشور از بیم رفتار شاه خودکشی کرد. مرگ او هم تأثیر ناگواری در رده‌های بالای حکومت داشت و ناامنی شغلی و میل به گریز از مسئولیت را تشدید کرد.
در 8 دی 1317 و در پی درج مطلب توهین‌آمیزی به رضاشاه در مطبوعات فرانسه، روابط سیاسی ایران و فرانسه قطع شد و دانشجویان ایرانی که در فرانسه مشغول تحصیل بودند، به کشور فراخوانده شدند. این رویداد نشانه‌ای از موضع انتقادی شماری از کشورهای غربی در برابر روشهای استبدادی شاه ایران بود.
در 9 شهریور 1318ش/1 سپتامبر 1939م، جنگ جهانی دوم آغاز شد و روابط نزدیک ایران و آلمان و حضور شماری قابل توجه متخصص و نیروی فنی آلمانی در ایران دستاویز مخالفت کشورهای متفق با حکومت ایران قرار گرفت. به رغم این، در 19 آذر 1319ش/10 دسامبر1940م، ایران با آلمان نازی
قرار‌داد جدید بازرگانی امضا کرد. کشورهای متفق به مناسبتهای مختلف به دولت ایران هشدار و اخطار دادند و سرانجام در 3شهریور 1320ش/25 اوت 1941م، ارتشهای روسیه و انگلستان از دو سو وارد خاک ایران شدند. ظرف چند روز مراکز نظامی و تأسیساتی را در چند شهر با هواپیماهای نظامی بمباران کردند وبخش عظیمی از کشور را به اشغال خود درآوردند. در 6 شهریور نخست‌وزیر تغییر کرد (نک‌ : ه‌ د، فروغی، محمدعلی) و در 25 شهریور رضاشاه که ناگزیر به استعفا از سلطنت شده بود (برای جزئیات، نک‌ : ه‌ د، رضاشاه پهلوی) تهران را به قصد اصفهان و سپس خروج از کشور ترک کرد و به این ترتیب، نخستین شاه و بنیادگذار سلسلۀ پهلوی، در حالتی که کشور به اشغال نیروهای بیگانه درآمده بود و ارتشی که پایۀ اصلی قدرت وی را تشکیل می‌داد، ظرف چند روز از هم گسیخت، از ایران به تبعید‌گاهی در جنوب افریقا رانده شد.
محمد رضا پهلوی (سل‌ 1320-1357ش) فرزند او و به عنوان دومین شاه از سلسلۀ پهلوی در 26 شهریور آیین سوگند در مجلس شورای ملی را به جا آورد و به سلطنت رسید. آغاز سلطنت او با اشغال ایران، فروپاشی ارتش، از هم‌گسیختگی رشتۀ امور، فقر عمومی کشور، کمبود و کاستیهای فراوان در دهها زمینه همراه بود. بحران کمبود مواد غذایی به درجه‌ای از شدت رسید که در 17 آذر 1321 جمعی به مجلس شورای ملی حمله کردند، در و پنجره‌های مجلس را شکستند و به شماری از وکلا تعرض کردند. جمعیت خشمگین به سوی خانۀ احمد قوام، نخست وزیر وقت، یورش بردند و گروهی دیگر سر راه خود مغازه‌های بسیاری را چپاول کردند. اگر قاطعیت عمل قوام و فرمانداران نظامی‌اش نبود، دامنۀ بلوا (معروف به بلوای نان) معلوم نبود چه پیامدهایی به بار می‌آورد. گر چه دولت بر امور مسلط شد، اما روند نارضایی عمومی ادامه داشت و احزاب و گروههای متعدد سیاسی، انواع جراید و محافل و مجامع که پس از سالها حکومت اختناق رضاشاه از شهریور 1320 به بعد آزاد شده بودند و غالباً لگام گسیخته عمل می‌کردند و معمولاً هم هر‌کدام اغراض خود را فارغ از مصلحت عمومی کشور و بدون هماهنگی سنجیده با دیگران دنبال می‌نمودند، بر شدت تنشها می‌افزودند و به اختلافات داخلی دامن می‌زدند.
در مرداد 1324/ اوت 1945 بمبهای اتمی آمریکا بر شهرهای ژاپن فرو ریخته شد. ژاپن ناگزیر گردید بی‌قید و شرط تسلیم شود و بدین ترتیب، جنگ جهانی دوم پایان یافت، اما با این حال، نیروهای شوروی نمی‌خواستند خاک ایران را ترک کنند و از گروههای سیاسی تحت حمایت خود که حرکتهای
جدایی‌خواهانه‌ای را به ویژه در آذربایجان و کردستان تقویت می‌کردند و از فعالیتهای حزب چپ‌گرای توده که در شهرهای مختلف قدرت ونفوذ بسیاری کسب کرده بود و ایران را به سمت جنبشهای سوسیالیستی و پیروی مرام و مشی اتحاد شوروی سوق می‌داد، جانبداری می‌کردند. فرقۀ دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه‌وری و در کنف حمایت اتحاد شوروی عملاً بر آذربایجان مسلط شدند و رشتۀ امور را به دست گرفتند.
در مهرماه 1324 اعلامیۀ مشترک پایان جنگ جهانی و انحلال مرکز تدارکات خاورمیانه در تهران انتشار یافت و با اینکه خروج نیروهای این دو کشور از ایران آغاز شده بود، قوای شوروی از خروج از ایران امتناع می‌کردند. نیروهای فرقۀ دموکرات در منطقۀ نفوذ خود همچنان در پیشروی بودند و هر جا را که از دست دولت مرکزی خارج می‌کردند، مسلح نموده، برای حملات بعدی آماده می‌ساختند.
در آذر ماه 1324آمریکا و انگلستان طی یادداشتهای جداگانه از اتحاد شوروی خواستند ایران را تخلیه، و حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران را بر اساس پیمانهای سیاسی منعقده تضمین کند. این کشاکشها تا آذرماه 1325 که ارتش برای آزادساختن آذربایجان آماده شد و در عرصۀ بین‌المللی هم از تمامیت ارضی ایران حمایت به عمل آمد، به‌گونۀ آزاردهنده‌ای ادامه داشت. در 15 آذر فرمان پیشروی ارتش به آذربایجان صادر گردید و در 21 آذر آخرین مواضع فرقۀ دموکرات در تبریز پس گرفته شد و سران فرقه به خاک شوروی گریختند.
محمدرضا پهلوی پس از استقرار حاکمیت دولت، به تدریج دامنۀ قدرت خود را بسط داد. در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران به جان او سوء قصد شد. او از این ماجرا جان سالم
به دربرد، اما از فرصت بی‌درنگ استفاده شد و دولت انحلال حزب توده، نیرومندترین جریان چپ‌گرا را فوراً اعلام داشت وهمۀ مراکز تجمع این حزب در تهران و شهرستانها به اشغال نیروهای انتظامی درآمد و دستگیری و سرکوب سران و اعضای مؤثر این حزب آغاز گردید.
در بهمن 1328، مجلس سنا که تشکیل آن را شاه وسیلۀ مناسبی برای بسط قدرت خود می‌دانست، نخستین دورۀ خود را آغاز کرد. نیمی از سناتورها منصوب شاه و از اشخاص مورد اعتماد او بودند.‌ شاه در تداوم همین سیاستِ بسط قدرت و با تخطـی از اصـول قانـون اساسی ناظر بــه سلطنت ــ که شاه را ورای دولت، و از مسئولیت مبـرا می‌دانست ــ سرلشکر حاجعلی رزم‌آرا (ه‌ م) را که نظامی برجسته، اما بلندپروازی بود، برای پیشبرد مقاصدش به نخست‌وزیری برگزید.
نیروهای سیاسی موافق با اجرای همۀ اصول قانون اساسی، به همراه نیروهای ملی‌گرا که از مدتی پیش متوجه سیاستهای توسعه‌طلبانۀ شاه، دربار و بخشی از دولتمردان و نظامیان با نفوذ شده بودند، به مشی همگرا روی آوردند و در شهریور 1328 هستۀ نخستین جبهۀ ملی ایران (ه‌ م) را تشکیل دادند، جبهه‌ای که بعداً به بزرگ‌ترین ائتلاف نیروهای سیاسی ملی‌گرا در تاریخ ایران وتا زمان خود تبدیل شد و رهبری آن را محمد مصدق
(ه‌ م) به عهده گرفت. از آغاز کار این جبهه مدت زیادی نگذشته بود که رزم‌آرا در اسفند 1329 ظاهراً با گلولۀ یکی از اعضای گروه فداییان اسلام به قتل رسید.
بحران سیاسی کشور که ریشۀ اصلی آن مطالبات قانونی مردم در زمینۀ استفادۀ عادلانه از عواید نفت، تقسیم عواید در میان همۀ قشرهای ملت و به ویژه قشرهای نیازمندتر، آزادی انتخابات که مناسب‌ترین وسیله برای محدود کردن قدرت فزون‌خواه سلطنت و خاندانهای حکومتگر بود، و نیز مطالبات دیگری که در فضای جهانی پس از جنگ دوم به جنبشهای آزادی‌خواه و عدالت طلب میدان می‌داد، بقای نظام سلطنتی را با تهدید جدی رو به رو ساخت. شاه به ناگزیر و پس از شکست انواع ترفندهای دربار و محافل سیاسی وابستۀ آن، در اردیبهشت1330 با نخست‌وزیری محمد مصدق موافقت کرد. در هشتم و نهم همان ماه قوانین مربوط به ملی‌شدن صنعت نفت ایران از تصویب دو مجلس شورا و سنا گذشت و کوششهای حکومت ملی‌گرای مصدق برای دفاع از احقاق حقوق ملت در خصوص نفت، اصلاح امور دولت، آزادی بیان، مطبوعات و انتشارات، آزادی فعالیت احزاب و گروههای سیاسی، اجرای همۀ اصول قانون اساسی ایران و محدودشدن قدرت سلطنت در محدودۀ مقرر اصول این قانون و فعالیتهای اصلاح طلبانۀ دیگر، آغاز شد.
حکومت مصدق از همان آغاز کار با انواع دسیسه‌های داخلی و خارجی روبه‌رو گردید. همۀ گروههای قدرت که منافعشان به خطر افتاده بود، همراه شدند و با حمایت شاه و دربار و پشتیبانی سیاسی، تبلیغاتی، مالی، تدارکاتی، اطلاعاتی و حتى نظامی انگلستان و آمریکا، و پس از چند تلاش ناموفق، سرانجام در 28 مرداد 1332، در حالی که چند روز پیش از آن شاه و همسرش از بیم جان از کشور گریخته بودند، با کودتای نظامی، هجوم سازمان داده شدۀ او‌باش متشکل به منزل نخست وزیر، مراکز جبهۀ ملی، دفاتر مطبوعات آزادی‌خواه و نهادهای دولتی، حکومت ملی‌گرا، ضداستعماری، غیروابسته و استقلال‌طلب مصدق را ساقط کردند. این رویداد که سرآغاز استقرار سلطنت مطلقه و حکومت لگام گسیختۀ نظامیان قدرت‌طلب، اما فاسد و دولتمردان سخت وابسته به شاه، دربار و دولتهای بیگانه بود، از رویدادهای ناگوار سیاسی در تاریخ ایران است. پس از استقرار حکومت کودتا، دستگیری و سرکوب همۀ نیروهای ملی، آزادی‌خواه، استقلال طلب و مخالف حکومتِ خلاف قانون آغاز شد. این مشی، اگر چه تا پایان حکومت محمدرضا پهلوی چندبار دستخوش تغییر و تشدید و تخفیف شد، اما همچنان ادامه یافت. نبودن آزادی بیان و قانونی نبودن ابراز عقاید سیاسی و فعالیت آزادانۀ سیاسی، و وابستگی به سیاستهای غرب، ویژگی ثابت حکومت پهلوی دوم از کودتا به بعد شد.
از 1332ش به بعد، حکومتهایی که بر سر کار آمدند، سیاست نزدیک شدن به کشورهای غربی را در پیش گرفتند. در مهر 1334 ایران به پیمان دفاعی خاورمیانه (نیز معروف به پیمان بغداد) پیوست که چارچوب همکاری نظامی چند کشور خاورمیانه‌ای را با انگلستان ونیز آمریکا تعیین می‌کرد. قرارداد کنسرسیوم هم که شرکتهای بزرگ نفتی در انعقاد آن دست داشتند، منافع کشورهای غربی را در استخراج و فروش نفت ایران تأمین می‌کرد و ضامنی برای ثبات حکومت در ایران بود.
در فروردین 1336 منوچهر اقبال، از سیاستمداران فرمانبردار شاه بر سر کار آمد و تا شهریور 1339 نخست وزیر بود. در حکومت حدود سه و نیم سالۀ او، پایه‌های نظام سلطنت مطلقه و استبدادی و وابستگی هر چه بیشتر سیاسی ـ اقتصادی ایران به غرب گذاشته شد. این مشی به تشدید فساد داخلی و به نارضایی گسترده‌ای انجامید، اما با تغییری در سیاستهای داخلی آمریکا و روی کار آمدن دموکراتها در آن کشور، به صورت بحرانی در سیاست داخلی ایران بروز کرد. اقبال ناگزیر به استعفا شد.جعفر شریف‌امامی بر سر کار آمد، اما بحرانهای داخلی به‌عمر کمتر از دو مـاه‌حکومت او پایان داد. علی امینی ــ سیاستمداری که چندان خوشایند شاه نبود ــ با حمایت جناح دموکراتهای حاکم بر آمریکا و به منظور اصلاحاتی در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران، در اردیبهشت 1340 بر سر کار آمد. در تحلیل آمریکاییها، نظام ناتوان ایران که دربار فاسد و مناسبات ناسالم حکومتی در قلب آن جای داشت، نمی‌توانست در برابر پیشروی خطر کمونیسم مقاومت کند و ایران حلقه‌ای از زنجیره‌ای بود که باید اصلاحات در آن به اجرا درمی‌آمد. با این حال، امینی بر اثر چند مانع، و از جمله کارشکنیهای شاه واطرافیان، نتوانست اصلاحات را به اجرا گذارد و در تیر 1341 کابینه‌اش سقوط کرد. جبهۀ ملی ایران در دورۀ حکومت امینی برای بار دوم در صحنۀ سیاسی ظاهر شد و از راه تظاهرات، تجمعها و اشکال دیگر فعالیت‌ سیاسی، شعارهای خود را پی گرفت (برای جزئیات، نک‌ : ه‌ د، جبهۀ ملی ایران)، اما بار دیگر سرکوب شد و با سقوط کابینۀ امینی، جبهه هم از فعالیت بازایستاد.
امیر اسدالله علم، یکی دیگر از مهره‌های مطیع و معتمد شاه بر سر کار آمد و تا اسفند 1342 بر مسند نخست‌وزیری بود. او مشی تثبیت سلطنت مطلقه و استبدادی را ادامه داد. قیام 15خرداد ــ که با کشتارهای گسترده در تهران، قم و چنـد شهر دیگر سرکـوب شد ــ مهم‌ترین رویداد اعتراضی وسیاسی در حکومت علم است. اصلاحات که ادارۀ آن را شاه به دست امینی نداد و از دورۀ حکومت علم خود به دست گرفت، در حکومتهای بعدی به میل و نظر خود شاه و با سرعت و کیفیتی که خود وی تعیین می‌کرد، ادامه یافت. شاه با کنار گذاردن سیاستمداران قدیمی و روی کار آوردن سیاست‌پیشگان جوان، کم‌تجربه و نیز فرمانبردارتر، مشی سلطنت مطلقۀ استبدادی را از آغاز حکومت حسنعلی منصور علنی‌تر به اجرا گذارد. منصور کمتر از یک سال بر سر کار بود و با گلولۀ یکی از اعضای جمعیت مؤتلفۀ اسلامی به قتل رسید و در بهمن 1343 دوست و همکار نزدیکش امیرعباس هویدا بر سر کار آمد و به مدتی بیش از 13 سال که در تاریخ صدارت ایران سابقه نداشت، نخست‌وزیر بود و سیاست اطاعت محض و بی‌چون و چرا از شاه را در پیش گرفت.
هویدا در مرداد 1356، زمانی که ورود کشور به ورطۀ بحـران سیاسی آغاز شد، ناگزیر به استعفا گردید. دورۀ طولانی ـ مدت حکومت هویدا اگر چه تا چند سال با آرامش ظاهری همراه بود، اما نطفۀ بحرانهای بعدی را در خود پرورش می‌داد. فشار و اختناق سیاسی که افزایش شدت آن با فزونی سیطرۀ سلطنت مطلقه و استبدادی همراه بود، از ویژگیهای حکومت فرمانبردارانۀ هویدا‌ست. مبارزات مسلحانه و آغاز جنگهای چریکی بر ضد حکومت در این دوره پدید آمد.
جمشید آموزگار از مرداد 1356 تا شهریور 1357، در یکی از بحرانی‌ترین دوره‌های تاریخ سیاسی ایران که به سیاستمداری برجسته، کاردان و با شبکۀ گستردۀ روابط باهمۀ گروهها و جریانها نیازمند بود، با تنش حکومت کرد. نا‌آرامیها و درگیریها در دورۀ حکومت او که به لحاظ تغییر مشی در حکومت آمریکا، دورۀ «فضای بازسیاسی» خوانده می‌شد، وسعت گرفت. سلسله رویدادهایی که سرانجام به انقلاب اسلامی انجامید، به آموزگار اجازه نداد طرحهای انقباضی اقتصادی و برنامه‌های اصلاحات ساختار اداری و دور‌کردن فاسدان از بدنۀ حکومت را به اجرا بگذارد. او خسته و ناتوان و شکست‌خورده از صحنه خارج شد و مدتی بعد هم از ایران رفت.
پس از آموزگار 3 حکومت کوتاه مدت به ریاست جعفر شریف امامی (شهریور ـ آبان 1357)؛ غلامرضا از‌هاری (آبان ـ دی) و شاپور بختیار (دی ـ بهمن) برسر کار آمدند که هیچ کدام نتوانستند از شدت بحران زوال و سقوط سلطنت پهلوی و رژیم شاهنشاهی بکاهند. دامنۀ بحران روز به روز شدت گرفت تا سرانجام در 22 بهمن 1357 و در پی سلسله برخوردهایی خونین، یکی از گسترده‌ترین و مردمی‌ترین انقلابهای جهان به پیروزی انجامید و به سلسلۀ 57 سالۀ پهلوی و به نظام شاهنشاهی در ایران پایان داد (برای جزئیات، نک‌ : ه‌ د، جمهوری اسلامی ایران).
عصر سلسلۀ پهلوی سرشار از تناقضهای بسیار بود. این عصر، در پی رویدادهای انقلاب مشروطیت ایران (1324ق) در سالهای نخستین سدۀ 20م، آغاز شد؛ انقلابی که به آرمان‌خواهیها دامن زده، اما در حل مشکلات جامعه ــ که عمده‌ترین آن فقر، واپس‌ماندگی، گرفتاری در دام استبداد و استعمار بود ــ توانی نداشت. ناامنی اجتماعی، ناتوانی دولت مرکزی در ایجاد امنیت و ثبات، اقتصاد بی‌رمق، بی‌سوادی، بهداشت ناکافی و سایر علتهای عقب‌ماندگی که با وقوع جنگ جهانی اول و تأثیرهای ویرانگر آن همراه شد، کشور را در لبۀ پرتگاه خطرناکی قرار داد. در این اوضاع و احوال، رضاخان که مانند همۀ سردودمانهای مؤسس از عزم و قاطعیت و اِعمال قوۀ قهریه به هر قیمتی برخوردار بود، توانست در مدت نسبتاً کوتاهی امنیت اجتماعی و آرامش خاطری را بر جامعه حاکم کند و زمینۀ برقراری حاکمیت ملی و اقتدار دولت مرکزی را فراهم سازد.
وی از حمایت خارجی هم برخوردار بود و اعمال حکومتی نیرومند بر ایرانی آرام و در جوار کشوری که انقلاب سرخِ تهدیدگرِ آن، دغدغۀ اصلی جهان سرمایه‌داری آن روزگار شده بود، با مقاصد بین‌المللی آنها سازگاری داشت. آرامش جامعۀ استبدادزده و فاقد نهادهای مدنی تنظیم‌گر، در گرو سازمان یافتن نیروهای مسلح بود. رضا خان این نیروها را سازمان داد و به کمک آن به آشوب و ناامنی پایان بخشید؛ اما همین نیروها به تدریج به قدرت شخصی او تبدیل شد و وسیلۀ سرکوب مخالفان، حذف دگراندیشان، تصرف املاک و اموال دیگران، ایجاد فضای رعب و دهشت، تشکیل طبقه‌ای قدرتمند و ثروتمند که به خاندان سلطنت بی‌چون و چرا وفادار باشد و در عین حال نیات آن را به اجرا گذارد، و سایر ساز و کارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ مهار کنندۀ جامعه را ایجاد کند. استقرار امنیت که در سالهای نخستِ به قدرت رسیدن این سلسله موهبتی بزرگ به شمار می‌رفت، در ماجرای اسکات عشایر، قلع و قمع اشرار، محدود کردن حوزۀ نفوذ بزرگْ زمین‌داران و سپس سرکوبی دگراندیشان، اصناف کارگری، قشرهای مذهبی و پای‌بند به معتقدات اسلامی و روحانیان مخالف با سیاستهای حکومتی و تحمیلی، به دستاویزی مهلک و بهانه‌ای برای درهم شکستن هر گونه حرکتی که تهدیدی به حال قدرت مطلقۀ سلطنت قلمداد می‌گردید، تبدیل شد.
تشکیلات نظمیه در عصر پهلوی اول که فضای ارعاب را بر جامعه حاکم کرده بود، از مؤثرترین ابزارهای استقرار سلطنتی بود که طی چند سال از روح قانون اساسی ایران به کلی دور، و به حکومتی مطلقه و خودکامه تبدیل شده بود. شاه که به تصریح و تأکید قانون اساسی نباید در امور مداخله می‌کرد، قوۀ مجریه را به تشکیلات فرمانبردار و مجری نیات و اوامر خود تبدیل، و قوۀ مقننه را نیز به دستگاه تصویب مقاصد قوۀ مجریه مبدل کرده بود. تصویری که از پیشرفت ایران در ذهن شاه وجود داشت، به هیچ روی به برنامه‌های مشخص وراهبردهای اندیشیده و مطالعه شده متکی نبود و به همین دلیل افراد مجری منویات سلطنت، قدرت می‌گرفتند، اما نهادها پا نمی‌گرفت و کشور با نهادهای پایدار، خودگردان و مرتبط به یکدیگر اداره نمی‌شد.
جنگ جهانی دوم که آغاز شد و نیروهای متفق حضور شاه را در رأس هرم قدرت خلاف مصالح خود دیدند و او را وادار به استعفا و ترک کشور کردند، رشتۀ امور از هم گسیخت، زیرا نهادهایی که باید جامعه را می‌گرداند، یا وجود نداشت، یا به طرزی نادرست و معیوب تعبیه شده بود. فروپاشی ارتش ایران ــ که بودجه‌های کلانی صرف تجهیز آن شده بود ــ ظرف چند روز و با نخستین هجوم نیروهای متفقین به ایران، نشان داد که وقتی نیرومندترین و پرهزینه‌ترین نهاد نگاهدارندۀ حکومت نتواند به مبرم‌ترین وظیفۀ خود که دفاع از مرزهای کشور در برابر نیروهای مهاجم است، عمل کند، نهادهای دیگر نیز به نحو اولى نمی‌توانند به وظایف مقرر خود عمل نمایند.
افراد پرشمار خاندان پهلوی که حاصل 4 ازدواج رضا شاه بودند، مادام که او در رأس قدرت بود، به ناگزیر از انضباط حاکم بر دربار پیروی می‌کردند و قدرت و نفوذ آنان در دایرۀ معینی محدود بود. خود شاه هم به رغم استبداد و میل مفرط به قدرت، عناصری از سادگی زندگی سربازی را هنوز در زندگی شخصی و محیط و فضای کارش حفظ کرده بود و همین ویژگی مانع از ایجاد درباری تجملی و پرخرج شد؛ اما پس از او شیوۀ زندگی و رفتار خاندان سلطنت تغییر کرد.
محمدرضا شاه مردی سست اراده، مأخوذ به حیا در برابر اعضای

اعضای پرشمار و افزون‌خواه خاندان، ناتوان در برابر خواستهای بی‌حد و حصر خواهر قدرت طلب و زیاده‌خواهش اشرف، عاجز از ادارۀ شاه‌زادگان فاسد، مسرف، بی‌بند وبار و دسیسه‌گر، متمایل به وابستگی به قدرتهای خارجی و فاقد عزم و ارادۀ پدرش، لگام دربار را رها کرد. پس از پایان گرفتن جنگ جهانی دوم و خروج نیروهای متفقین از ایران که حکومت توانست بر امور مسلط شود، دربار به سرعت رو به گسترش نهاد. تلاشهای مصدق در سالهای جنبش ملی (1330-1332ش) برای محدود کردن دربار در چارچوب مقرر آن، سعی کوتاه مدتی بیش نبود و پس از کودتای نظامی 28 مرداد و مسلط شدن نظامیان، درباریان و وابستگان آنها بر کشور، تا انقلاب اسلامی در 1357ش، هیچ نیرویی قادر به مهار کردن قدرت و نفوذ لگام گسیختۀ خاندان و دربار ناشایسته‌ای نبود که اساس سلسلۀ پهلوی را تشکیل می‌داد. بیشتر اعضای خاندان سلطنت در رأس نهادهای مختلف قرارگرفته بودند و ادارۀ آنها را به دست داشتند یا بر کار آنها نظارت می‌کردند. شمس پهلوی، خواهر بزرگ شاه، ریاست جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران و چندین مؤسسۀ دیگر را به عهده داشت. اشرف پهلوی، خواهر همزاد شاه، ریاست سازمان خدمات شاهنشاهی که نهادی ثروتمند و با نفوذ بود و ریاست چندین نهاد ملی وبین‌المللی، از جمله سازمان زنان ایران، کمیتۀ ملی پیکار با بی‌سوادی، کمیسیون حقوق بشر و هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل را بـه عهده داشت. ریاست هیئت امنـای دانشگـاههای کشـور ــ کـه سمتـی محتـرم و با افتخار می‌نمود ــ با شاهدختها وشاهپورهای پهلوی بود. اینان در پس این عنوانها و سمتهای افتخاری، در انواع فعالیتهای اقتصادی، عملیات مالی، عقد قراردادها و کار و کسبهای پردرآمد دست داشتند. عملکرد این خاندان در مجموع از علتهای عمدۀ انحطاط وسقوط سلسلۀ پهلوی و وقوع انقلاب در ایران است.
رشد اقتصادی و صنعتی کشور و افزایش درآمدهای عمومی و سرانۀ ملی به ویژه بر اثر فروش نفت، به کشور اجازه داد که در عصر پهلوی، و بالاخص در دهه‌های 1340-1350ش، گامهای بلندی بردارد و مراحل انتقال جامعه به دورۀ جدید و در مقایسه با شماری از کشورهای دیگر، با سرعت چشمگیری انجام بگیرد. افزایش درآمدهای نفتی، ثروتمندتر شدن دولت که بی‌درنگ به قدرتمند‌تر شدن نیروهای نظامی می‌انجامید، حیطۀ قدرت سلطنت استبدادی را در دورۀ حکومت محمد رضا پهلوی به طرز بی‌سابقه‌ای افزایش داد. ایران در آن سالها به حلقۀ مهم و امنی در سیاست بین‌المللی، به پایگاه مطمئنی برای سرمایه‌گذاری اقتصادی و به نقطۀ با اهمیتی در مصرف مصنوعات و کالاهای کشورهای تولید کننده تبدیل شده بود، و از آن وضع استثنایی، قشرهای خاصی از جامعه بهره‌مند می‌شدند؛ اما فقدان آزادیهای سیاسی، نبودن احزاب و گروههای مخالف، از میان رفتن دسته‌های منتقد، خاموش بودن مطبوعات و از کار افتادن همۀ ساز و کارهایی که باید اعماق جامعه را بکاود و درست بازبتابد، سبب شد که عدالت اجتماعی از برنامه‌های حکومتی بیرون بماند، نارضاییها نادیده گرفته شود و هر گونه حرکت اعتراضی با خشونت سرکوب گردد، اما در عوض فساد، بی‌عدالتی و بی‌قانونی رشد کند، در همۀ ارکان حکومت ریشه بدواند، نظام را همچون موریانه از درون بخورد و سرانجام پایه‌های سلطنت استبدادی، مطلقه وقانون گریز پهلوی را چنان سست کند که طومار این سلسله در برابر دیدگان حیرت‌زدۀ قدرتمداران جهان، آن هم در کشوری که به آن «جزیرۀ ثبات و آرامش» نام داده بودند، در مدت نسبتاً کوتاهی برچیده شود.

مآخذ: آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمۀ کاظم فیروزمند و دیگران، تهران، 1380ش؛ استوارت، آنتونی، در آخرین روزهای رضاشاه: تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور 1320، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران، 1370ش؛ الموتی، مصطفى، ایران در‌عصر پهلوی، لندن، 1373ش؛ امینی، علی، خاطرات، به کوشش حبیب‌لاجوردی، تهران، 1376ش؛ ایوانف، سرگیِویچ، تاریخ نوین ایران، ترجمۀ هوشنگ تیزابی و حسن قائم پناه، استکهلم، 1356ش؛‌ بازرگان، مهدی، خاطرات، گفت‌و‌گو با‌ غلامرضا نجاتی، تهران، 1377ش؛ بلوشر، ویپرت، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1363ش؛ بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران، 1363ش؛ تقی‌زاده، حسن، زندگی طوفانی (خاطرات)، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1368ش؛ خسروپناه، محمدحسین، سازمان افسران حزب تودۀ ایران: 1323-1333، تهران،1377ش؛ خواجه نوری، ابراهیم، بازیگران عصر طلایی: سید حسن مدرس، تهران، 1358ش؛ دولت آبادی، یحیى، حیات یحیى، تهران، 1362ش؛ رائین، اسماعیل، فراموش‌خانه و فراماسونری در ایران، تهران، 1378ش؛ شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، 1369ش؛ علم، امیراسدالله، گفت و گوهای من با شاه (خاطرات محرمانه)، ترجمۀ گروه مترجمان انتشارات طرح نو، تهران، 1371ش؛ غنی، قاسم، یادداشتها، تهران، 1367ش؛ فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (خاطرات)، تهران، 1370ش؛ فیوضات، ابراهیم، دولت در عصر پهلوی، تهران، 1375ش؛ کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران، سلطنت محمد رضاشاه، تهران، 1368ش؛ کرونین، استفانی، رضا شاه و شکل‌گیری ایران نوین – دولت و جامعه در زمان رضا شاه، ترجمۀ مرتضى ثاقب فر، تهران، 1383ش؛ گذشته چراغ راه آینده است، تهران، 1362ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1360ش؛ مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، تهران، 1364ش؛ نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج سالۀ ایران: از کودتا تا انقلاب، تهران، 1371ش؛ هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران، 1363ش؛ هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، سیاست خارجی ایران در دورۀ پهلوی: 1300-1357، تهران، 1373ش؛ هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمۀ ح. ا. مهران، تهران، 1365ش؛ نیز:

Hambly, G. R. G.,»The Pahlavi Autocracy: Riza Shah and Muhammad Riza Shah«, The Cambridge History of Iran, vol. VII, ed. P. Avery, Cambridge, 1991.
دبا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5585
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست