responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5580
پهلوان
جلد: 14
     
شماره مقاله:5580

پَهْلَوان، عنوان مردان دلیر و توانا، سپاهیان جنگاور، یلان کشتی‌گیر و مردان اهل زور بازو. از دیرباز نام‌آورترین پهلوانِ پهلوانان و پرتوان‌ترین رزم‌آوران کارزار را با لقب «جهان پهلوان» یا «پهلوان جهان» می‌نامیده‌اند.
واژۀ پهلوان ازدوبخش«پهلو» و«ـ ان» نسبت(pahlaw+-ān) ترکیب یافته و هم خانواده با واژۀ فارسی میانۀ پَهْلَویگ و فارسی میانۀ مانوی phlw'nyg است (مکنزی، 64, 126). پهلوی را منسوب به پهلو، سرزمین پارت دانسته‌اند که مردان آن به توانایی و دلیری شهرت داشتند (کریستن‌سن، 124-125).
«پارت» اصطلاحی رومی ـ یونانی برای سرزمینی است که در زبان پارسی باستان «پَرْثَوه1» نامیده می‌شده‌ است. واژۀ پَرْثَوه ــ که داریوش‌اول درکتیبۀبیستون‌آورده است ــ بعداً به‌پَهلَو تبدیل شد. ارمنیان نیز پارتیان را پَهْلَو می‌خواندند (پیرنیا، 9/2611؛ نیز نک‌ : معین، 1/430؛ نیبرگ، 148).
پهلوها (شعبه‌ای از پارتها) در حوزۀ رود هیرمند و سیستان می‌زیستند و پس از آمدن سکاها به سرزمینشان با آنها درآمیختند و در برابر نفوذ یونانیان در دورۀ سلوکی حافظ و حامی امنیت سرزمین خود بودند (زرین‌کوب، 320؛ مشکور، 1/480) و پس از سلوکیان حکومت پارتی یا اشکانی را تشکیل دادند. این حکومت دارای دوایر متعدد قدرت بود که در مرکز اصلی دایرۀ قدرت شاه و مذهب و در مرکز هریک از دایره‌های دیگر فرمانروایی با عنوان «پهلوان» قرار داشتند. این پهلوانان بودند که در مجموع هستۀ اصلی قدرت را شکل می‌دادند (خالقی مطلق، 312).
جنگ و گریزها و رشادت پهلوها (مردم پرثوه) و پهلوانها سنتی پدید آورد که در ایران به نام آنها «سنت پهلوانی» نام گرفت. این سنت آمیزه‌ای از سلحشوری و جوانمردی بوده که بر زندگی عامۀ مردم و حماسه‌های ملی ایران تأثیر ژرف گذاشته است (زرین‌کوب، همانجا).
گوسانها که نقالانی خنیاگر و داستان‌پرداز در دورۀ پارتها یا اشکانیان بودند، افسانه‌های پهلوانی پارتی را با پردازشهای هنرمندانه‌ای با افسانه‌های پهلوانی کیانیان مشرق زمین که نیاکان ویشتاسب (گشتاسب)، پشتیبان زردشت بودند، درآمیختند و سینـه به سینـه به دورۀ ساسانیان رساندند (مشکور، 1/487؛ نیز نک‌ ‌: تفضلی،76؛ دربارۀ نقش گوسانها در حفظ داستانهای پهلوانی و انتقال آنها به خنیاگران دورۀ ساسانی، نک‌ ‌: بویس، 40-45).
سنت پهلوانی در فرهنگ ایران زمین یک دورۀ تحول و تطور از کهن‌ترین زمان، یعنی دورۀ اساطیری، تا دورۀ حماسی و تاریخی را پیموده است. فرق میان اسطوره و حماسه این است که اسطوره، به بیان میرچئا الیاده، داستان مینوی و حدیث واقعیتهای ازلی و سرمشق نمونه‌وار همۀ آیینها و فعالیتهای معنادار آدمی است (ص 15؛ نیز نک‌ ‌: بلوکباشی، نقد...، 23)، در صورتی که حماسه جنبۀ ازلی و قداست ندارد، اما متعلق به اعصار کهن است و زمینۀ انسانی دارد. از این‌رو، روایتهای حماسی ـ پهلوانی ازلی و قُدسی بودن خود را از دست داده، و انسانی شده، و در جامعه کیفیت و اعتباری دیگر یافته‌اند (بهار، مهرداد، جُستاری...، 125-126).
پهلوانان دورۀ اساطیری: اینان نمونۀ زمینی ایزدان و الاهگان آسمانی بودند که در جامۀ پهلوانان انسان‌نما آشکار می‌شدند، اما رفتار و کرداری ایزدگونه و اَبَر انسانی داشتند. مثلاً گرشاسب، بزرگْ پهلوان دین زردشتی از گروه ایزدْپهلوانان بود (همو، از اسطوره...، 227- 228؛ یادداشتهای مؤلف). رستم نیز در آغاز اصل و جوهر ایزدیِ هند و ایرانی داشت و در حماسه‌های سکایی و ایرانی پس از عصر اوستا، و در سیستانِ دور از نفوذ و تعصبات دینی زردشتی به پهلوان بزرگ حماسی شاهنامه تبدیل شد (بهار، مهرداد، همان، 229-230، 236).
پهلوانان دورۀ حماسی: این پهلوانان برخلاف پهلوانان دورۀ اساطیری، انسانهایی بودند که نیرو و رفتاری جادویی افسانه‌آمیز داشتند. دورۀ حماسی ایران با خیزش کاوه و با پادشاهی منوچهر آغاز شد و با کشته شدن رستم و پادشاهی بهمن، پسر اسفندیار پایان یافت. در این دوره پهلوانانی بزرگ مانند کاوه، پسرش کارن یا قارن، گرشاسب و اسفندیار پدید آمدند و هریک پهلوانیها و مردانگیهایی شگفت‌انگیز از خود نشان دادند (صفا، 208- 209، 477).
رستم که نامش به صورت رُسْتَهْم همراه نام پهلوان دیگر ایران، اسفندیار در متن پهلوی منظومۀ غیردینی درخت آسوریگ (ص 66، بیت 71) آمده، بزرگ‌ترین پهلوان و
«جهان پهلوان» ایران: «چو رستم که هست او جهان پهلوان» (فردوسی، 2/202، حاشیه، جم‌) و کیخسرو، برترین «شاه ـ پهلوان» دورۀ کیانی بوده‌اند (مؤذن جامی، 27). اسفندیار نیز

پهلوانی بود که پایگاه دینی داشت و برگزیده و حامی زردشت
بود (آموزگار، 181-183). رستم پهلوان سیستانی در کنار دودمان کیانیان و پهلوانان کیانی بخشی از سنت پهلوانی حماسه‌های ملی ایران شد (دیویدسن، 82).
نولدکه بخشی از قهرمانیهای رستم سیستانی را که جنبۀ فوق بشری داشت، محصول و زاییدۀ اندیشۀ اقوام ابتدایی، و بخشی دیگر از دلاوریهای او را که برخاسته از مهارتها و هنرهای انسانی بود، از افزوده‌های دوره‌های بعد می‌داند (نک‌ ‌: قریب، 51).
در دورۀ حماسی و پهلوانی، هاله‌ای از افسانه گرداگرد شخصیت رستـم را می‌پوشاند و این پهلـوان حماسی را دوباره فـرا می‌کشد و پایگاهـی کم و بیش ایـزدگونۀ اساطیری به او مـی‌بخشد. ویژگیهای پهلوانـی این یل ایرانـی چنان بـوده که در سراسر تاریـخ حماسی سرزمینهـای جهان، پهلوانـی به پای رستم و آوازۀ او نـرسیـده است. او حتـى بـه جامۀ پهلـوانان حماسی قـومهای ایران نیز درآمد (کـویاجی، 169-170، نیز برای رستـم در افسانـه‌های سرزمینها و قـومهای دیگـر، نک‌ : ص 168-170).
پهلوانان دورۀ حماسی و شاهنامه نمونۀ دلاوری، مردانگی، بزرگی روح و اندیشه‌اند. آنها پهلوانانی هستند جنگجو که در میدان رزم پیشگام‌اند و یک‌تنه با سپاه دشمن روبه‌رو می‌شوند و کارزار می‌کنند؛ از دروغ و جادو بیم دارند و با آنها دشمنی می‌ورزند؛ خداپرست‌اند و در کارها از او استعانت می‌کنند (صفا، 234-235؛ بهار، مهرداد، از اسطوره، 34). پهلوانان حماسی ایران اهل بزم‌اند و رزم، همچنان که پهلوانان یونانی، به‌ویژه آشیل، به این دو کار می‌پردازند. دیویدسن (ص 159-160, 166) بزم را بستری تاریخی برای روایت ماجراجوییهای پهلوانان در رزمگاه و نماد متعارف جامعه‌ای منضبط و پایان جنگ و ستیز و گذار از بی‌نظمی به نظم در جامعه می‌انگارد. به نظر او، در سنت پهلوانی بزم و رزم نهادهای مشابهی از هویت و عملکرد اجتماعی پهلوان به‌شمار می‌روند.
در این دوره پهلوانان پاسدار اقتدار پادشاهی یا فرّ کیانی بودند. فر یا فره مظهر قدرت، حاکمیت و اقتدار بود و شاهان کیانی برخوردار از فر بودند. مصیبتهای ملی برباددهندۀ فر کیانی و اقتدار پادشاهی بودند. پهلوانان دودمان پهلوانی سیستان، و در آن میان رستم، پاسدار فر پادشاهان نیز بودند و حتى فر یا اقتدار را به آنان اعطا می‌کردند (همو، 114)، یا به تعبیری دیگر «تاج‌بخش» بودند. از پهلوانان، گرشاسب، نیای رستم را تنها شاه ـ پهلوان صاحب فرِ جنگجویی دانسته‌اند، و این به سبب نقش ملی و مردمی پادشاهی اوست (همو، 111, 115، نیز برای نقش پهلوانان دورۀ کیانی در پاسداری از اقتدار حکومت، نک‌ : ص 110-115).
دورۀ تاریخی پهلوانی: این دوره پس از دورۀ حماسی فرا می‌رسد. پهلوانان دورۀ تاریخی را می‌توان به ۳ گروه: پهلوانان تاریخـی، پهلوانان دینـی و پهلوانان برخاستـه از میان تـودۀ مردم تقسیم کرد. پهلوانان تاریخی و دینی پهلوانانی هستند برآمـده از ژرفای واقعیـات زندگی تاریخـی و دینی مردم جامعه و فـرهنگ دورۀ اسلامـی. داستان زندگـی هریک از این پهلوانان موضوع و مضمون منظومه‌هایی از حماسه‌های تاریخی و دینی ایران را شکل داده است. منظومه‌های حماسی اسکندرنامۀ نظامی، دربارۀ داستان اسکندر، یا شهنشاه‌نامۀ تبریزی در شرح زندگـی قهرمان مغول، چنگیـزخان در شمار حماسـه‌های تاریخی، و منظومه‌های خاوران‌نامۀ ابن‌حسام‌دربارۀ قهرمانیهای‌علی(ع)، و صاحبقران‌نامه، در شرح داستان سیدالشهدا حمزه، عموی پیامبر(ص) در شمار حماسه‌های پهلوانی دینی انگاشته می‌شوند (برای مجموعه‌ای از این حماسه‌های تاریخی و دینی، نک‌ : صفا، 343-390).
از آغاز دورۀ اسلامی تاکنون، به‌ویژه از سدۀ 7ق، یلان و گُردان کشتی‌گیری هم در میان گروههای مختلف مردم بوده‌اند که عنوان پهلوان داشتند و در تمام عرصه‌های زندگی اجتماعی، مانند سپاهیگری و جنگاوری، فرماندهی، حکمرانی، والیگری، کوتوالی یا قلعه‌داری، داروغگی و جز آنها فعالیت می‌کرده‌اند (یادداشتهای مؤلف).
تاریخ‌نویسان عرب به 7 خانوادۀ ایرانی از «اهل بیوتات» اشاره می‌کنند که هرکدام ریاست ایالت و یا ولایتی را داشتند و مردان هر خانواده از پهلوانان و جنگاوران و اهل شمشیر بودند. فیروز، از مردم سیستان و پهلوان لشکر عبدالرحمان ابن اشعث در سدۀ نخست هجری نیز از اهل بیوتات بود (بهار، محمدتقی، 110).
تاریخ‌نویسان گه‌گاه در وقایع و رخدادهای مهم دورۀ اسلامی تاریخ ایران به پهلوانان کشتی‌گیر و سپهسالاران بهادر که نقش و تأثیری در جامعه و تاریخ اجتماعی، سیاسی و نظامی ایران داشته‌اند، اشاره می‌کنند. مثلاً، رشیدالدین فضل‌الله به دو تن از پهلوانان بزرگ و نامدار همدان در سدۀ ۶ق و آوردن آنها به دربار اوکتای قاآن اشاره می‌کند. او واقعۀ کشتی‌گرفتن پهلوان فیلۀ همدانی را با اورغانه بوکه، پهلوانی از قوم جلایر و شرط بستن قاآن با امیر ایلچیدای، امیر جلایر بر سر پیروزی این کشتی‌گیران و سرانجام، پیروزی پهلوان فیلۀ همدانی بر کشتی‌گیر مغولی به تفصیل شرح می‌دهد (1/ 498- 499). خواندمیـر نیز از برخی پهلوانان حکومتگر سدۀ 8ق یاد می‌کند که مشهورترین آنان پهلوان اسد، حاکم کرمان در زمان شاه شجاع از آل مظفر و پهلوان مهذب، حاکم ابرقوه در زمان پادشاهـی سلطان زین‌العابدین در شیراز بودند (نک‌ : 3/316، 365).
شماری از پهلوانان حکومتگر نیز در برابر حکومتهای مرکزی و برای برانداختن آنها قیام کرده‌اند. پهلوان اسد، حاکم کرمان بر شاه شجاع شورید. پهلوان عبدالرزاق و برادرش وجیه‌الدین مسعود باشتینی، از سران سربه‌دار در سدۀ 8ق بر ضد حکومت مرکزی قیام کردند و نخستین حکومت شیعی‌مذهب را در سبزوار تشکیل دادند. پهلوان حیدرقصاب، پهلوان امیر لطف‌الله و پهلوان حسن، معروف به میرزا، حکمرانان سربه‌داری هریک بر دیگری شوریدند، و یکی پس از دیگری بر حکومت سبزوار دست یافتند (دربارۀ شورش و چگونگی کشته شدن پهلوان اسد، نک‌ : ﻫ د، پهلوان اسد؛ نیز خواندمیر، 3/305- 308؛ کتبی، 86-91، 99-102؛ برای شگفتیهای زندگی او، نک‌ : انصاف‌پور، پوریای ولی، 30-43؛ دربارۀ قیام شیعی سربه‌داران و سرگذشت پهلوانان سربه‌دار، نک‌ : خواندمیر، 3/365؛ آژند، 133-135، 233-237).
برخی از پهلوانان در برپا داشتن بلوا و شورش در شهرها نقش مهمی داشتند و از نیروی اجامر و اوباش در کوی و برزن برای درهم پاشیدن نظم جامعه بهره می‌گرفتند. اسکندربیک منشی از شخصی به نام پهلوان باری یاد می‌کند که در دورۀ شاه طهماسب صفوی در شهر تبریز غائله‌ای در برابر داروغۀ شهر به راه انداخت (1/ 118). یا پهلوان حاجی محمد مشهدی که پس از تسلط محمود افغان بر اصفهان در 1134ق/1722م، 300 تن از پهلوانان و لوطیان و اوباش را در مشهد جمع کرد و با کشتن علیقلی‌خان، حاکم مشهد بر مسند حکومت نشست و با ملک محمود سیستانی درافتاد و کشته شد (برای شرح ماجرا، نک‌ : محمدکاظم، 1/ 38- 48).
رستم الحکما درزمینۀفساد دستگاه شاه سلطان حسین به گروهی پهلوان و کشتی‌گیر و شب‌رو و دیگران که شهر را در کف قدرت خود گرفته بودند، اشاره می‌کند و می‌نویسد که این گروه به پهلوانی و شب‌روی آنچه می‌خواستند، می‌ربودند و می‌بردند. بعد در شرح قدرت و زور بازوی برخی از این پهلوانان می‌نویسد که اسب بزرگ‌جثه و یا استر قوی‌هیکل را بر دوش خود می‌گرفتند و تا 10 فرسخ می‌دویدند (ص 103).
در میان سپاهیان نیز پهلوانان نقش و وظیفه‌های مهمی برعهده داشتند. مثلاً پهلوان محمد یکی از تفنگچیان خوزانی اصفهانی بود که در تسخیر قلعۀ دُمْدُم نقش مؤثری ایفا کرد (اسکندربیک، 2/ 808)؛ یا پهلوان محسن عاشق‌آبادی تفنگچی صفاهانی، سرکردۀ 150 تن از تفنگچیان اصفهانی و نجف‌آبادی بود که در زمان شاه عباس اول از حصار نجف اشرف در برابر سپاه مرادپاشا عثمانی حراست می‌کردند (همو، 3/1034). پهلوان بیگ مروی نیز از سرداران سلحشور و نامی سپاه نادر بود که در بیشتر لشکرکشیهای نادرسرکردگی سپاه را برعهده داشت‌(برای تفصیل، نک‌ : محمدکاظم، 1/176- 188، جم‌ ‌(.
در فتوت‌نامۀ سلطانی در معرفی 8 طایفۀ «اهل زور» که همه را پهلوان می‌نامیدند، مانند کشتی‌گیران، زورگران و جز آنها به کارهای پهلوانی ویژۀ زورگران، مانند مردگیری، سنگ‌شکنی، استخوان‌شکنی، داربازی، سنگ‌افکنی، سنگ آسیا برداشتن و پیل زور کردن اشاره و شرح شده است (کاشفی، 330-336). زورگران یا زورآزمایان همان دسته پهلوانانی هستند که تا همین روزگار با انواع نمایشهای پهلوانی در میدانها و سرگذرها مردم را به زور بازوی خود شگفت‌زده می‌کردند (یادداشتهای مؤلف). اوژن اوبن که در 1324-1325ق/1906-1907م در ایران به‌سر می‌برده‌است، در شرح وضعیت لوطیان لوطی‌خانۀ‌تهران (نک‌ : ﻫ ‌د، لوطی)، یکی از مهم‌ترین صنفهای لوطی‌خانه را پهلوانان و کشتی‌گیران معرفی می‌کند که در زورخانه (ﻫ م) ورزش می‌کردند (ص 250) و از راه کشتی‌گیری و زورآزمایی نمایشی درآمد کسب می‌کردند (نیز نک‌ : پرتو بیضایی، 103-104).
پهلوانی و عیاری: پهلوانان و عیاران را برخی در ابتدا یک گروه دانسته، و نوشته‌اند: سردار دلیری که روز به میدان جنگ می‌رفته، و مبارز می‌طلبیده، در شب با لباس مبدل به شب‌روی می‌رفته است. داستان سفر کردن پنهانی سرداران و پهلوانان در شاهنامه نیزبسیارآمده است. درداستان سمک عیار و ابومسلم‌نامه نیز همه‌جا پهلوان و عیار یکی است. در این روزگار نیز منش و روش پهلوانان و لوطیان بازماندۀ مرام و مسلک همان گروه عیاران و جوانمردان است (محجوب، 2/ 989، 991، 995، 1019).
درگذشته، پهلوانان و سپاهیان (چه پیاده، چه سواره) عیارانی بودند که بعدها خود را جوانمرد نامیدند. از این‌رو، عیاران تغییر ماهیت پیدا کرده‌اند و از شوالیه‌گری نظامی و جنگی به شوالیه‌گری معنوی و عرفانی و جوانمردی تبدیل یافته‌اند. گذار از حماسۀ پهلوانی به حماسۀ عرفانی از ویژگیهای فرهنگ ایرانی است (کربن، 6). بعدها جوانمردی و فتوت به میان ورزشکاران و کشتی‌گیران راه یافت و پهلوانان زورخانه کار، خصایل این گروه را گرفتند و «جوانمرد قصاب» (ﻫ م) را از پیشروان خود شمردند (نفیسی، 143، 158).
شمار بزرگی از پهلوانان و کشتی‌گیران نامدار نیز عارف، جوانمرد و اهل شعر و موسیقی بودند. شرح فضایل و کمالات برخی از این پهلوانان در شعر و موسیقی و زور بازو و قدرت آنان در کشتی در کتابهای تاریخی نقل شده است. پهلوان محمود خوارزمی، متخلص به قتالی و معروف به‌پوریای‌ولی(ﻫ م) (د 722ق/ 1322م)، از پهلوانان عارف و شاعر و از مروجان اصول جوانمردی و فتوت و از پهلوانان بی‌همتا و پیر و کمال مطلوب پهلوانان به‌شمار می‌رفته است و هنوز هم پهلوانان و کشتی‌گیران زورخانه‌ها او را پیشرو رفتار و اخلاق پهلوانی می‌دانند و به‌نام او سوگندمی‌خورند(نفیسی، 143-144؛ زرین‌کوب، 352؛ برای شرح حال و داستان زندگی و کشتی او، نک‌ : پرتوبیضایی،111-116؛زرین‌کوب، 353-355؛ انصاف‌پور، همان، 4-27؛ برای طومار افسانه و فنون کشتی او، نک‌ : پرتو بیضایی، 350-364).
در بدایع الوقایع و مجالس النفائس از نوشته‌های سدۀ 10ق، نام برخی از پهلوانان عارف و شاعر آمده است. پهلوان حسین متخلص به «دیوانه»، پهلوان محمد ابوسعید، پهلوان محمد مالانی و پهلوان درویش محمد از این شمارند. پهلوان محمد ابوسعید در کشتی‌گیری و قدرت و زور بازو در سراسر ملک ایران بی‌همتا بود. وی هنرمندی کامل، و در موسیقی و شعر استاد بود و اشعار و تصانیف خوب می‌سرود و آوازی دلکش داشت و گویند: در فن کشتی نیز کتابی نوشته بود (واصفی، 1/ 489-516؛ علیشیر، 52، 89-90، 264).
پهلوانان از دیرباز به 3 چیز: گروه، محله و شهر وابستگی تام داشتند و پیوسته سرسپردگی، وفاداری و جانبازی خود را به این 3 عنصر و حفظ حرمت آنها نشان می‌دادند (بلوکباشی، «پدیده‌ای...»، 100). شاهان قاجار سرآمد پهلوانان کشتی‌گیر را به ریاست و رهبری پهلوانان برمی‌گزیدند و لقب «پهلوان باشی» به آنها اعطا می‌کردند. رستم الحکما در معرفی «باشیان» دربار قاجار به منصب «پهلوان باشی»، یکی از مناصب دیوانی در رأس پهلوانان اشاره می‌کند (ص 101). پهلوان باشیها «پهلوان پایتخت» و صاحب بازوبند پهلوانی از طرف شاه وقت بودند و داوری کشتی میدانی میان کشتی‌گیران را برعهده داشتند. پهلوان حسن بَداُفت در اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه و پهلوان یزدی بزرگ در اواخر سلطنت او، صاحب این منصب (پهلوان باشی) بودند (پرتو بیضایی، 80).
در دورۀ قاجار، معمولاً رئیس محله را هم از میان پهلوانان جوانمرد و خوش‌نام ــ که ‌در رأس‌پهلوانان ‌محل ‌بود ــ انتخاب می‌کردند و او را «پهلوان محله» یا «باباشمل محله» می‌خواندند. وظیفۀ باباشمل حفظ امنیت اهل محل و حل و فصل اختلافات و مرافعات میان مردم و گره‌گشایی از کار بستۀ آنان از راه ریش‌ـ سفیدی و کدخدا منشی بود (بلوکباشی، همان، 103).
جامه و نشان پهلوانی: از قدیم پهلوانان جامۀ مخصوص، به‌ویژه به هنگام رزم و کارزار و کشتی می‌پوشیدند. فردوسی از این جامه به نام «جامۀ پهلوانی» یا «جامۀ پهلوی» (همه جامۀ پهلوی کردچاک) یاد می‌کند. «کلاه پهلوانی» (سری کوکشد پهلوانی کلاه) یا همان تاج و «افسر پهلوانی» (ترا افسر پهلوانی دهم) و «نگین پهلوانی» یا «پهلوانی نگین» نیز از نشانها و نمادهای پهلوانی بوده است (لازار، 48- 49).
در اسرارالتوحید از«ازار پای چرمین» وُرنایانِ (بُرنایان) برهنه (محمدبن منور، 216) و در فتوت‌نامۀ سلطانی از «تُنبان» چرمین پهلوانان که از پوست کبش (قوچ) می‌ساختند (کاشفی، 310) و منابع دیگر از «تُنبان نَطعی» پهلوانان و کشتی‌گیران ــ که بعداً به «تُنکۀ»پهلوانی در زورخانه معروف شد ــ یادکرده‌اند(پرتو بیضایی، 34). پهلوانان در سده‌های پیشین «نَطعی» (سفره‌ای چرمین) بر بالای تنکه و روی شکم خود به نشان پیش‌کسوتی می‌بستند. امروزه پهلوانان زورخانه‌کار به جای نطعی یک لُنگ به نام «لُنگ کِسوَت» به صورت لچکی بر بالای تنکه می‌بندند و یک گوشۀ لچکی را روی تنکه در جلو شکم خود می‌آویزند (همو، 83-85؛ انصاف‌پور، تاریخ...، 300-301، نیز برای انواع تنکه، نک‌ : ص 221-223). یکی دیگر از نشانه‌های پهلوانی «بازوبند پهلوانی» بوده است که پهلوانان پایتخت و پهلوانان نامدار آن را به بازو می‌بستند (برای شرح بازوبند، نک‌ : همان، 211-212).
سنت حمل تبر یا قمه و یا خنجر نیز از قدیم در میان پهلوانان عیار و جوانمرد معمول بوده است. جوانمردان آسیای صغیر کاردی در کمربند خود جای می‌دادند و لوطیان ایران سلاحی برنده و بیشتر قمه به خود می‌بستند (نفیسی، 147). ابومسلم، پهلوان داستان ابومسلم‌نامه، تبری با خود داشت که گویند: پیامبر(ص) در خواب فرمان ساختن آن را به او داده بود. از این‌رو، او را «ابومسلم تبردار» هم می‌نامند (یوسفی، 161). در داستان داش آکل صادق هدایت، پهلوانان جوانمرد و ناجوانمرد همه قمه می‌بندند و در نبرد با یکدیگر قمه می‌کشند.
مهرداد بهار سنت حمل قمه را در میان پهلوانان قدیم، و کارد و چاقو را در میان لوطیان و جاهلان روزگار اخیر، معرّف «دشنۀ مهری» و نشان پهلوانی می‌انگارد و می‌نویسد: پهلوانان جز با قمه و دشنه با یکدیگر نبرد نمی‌کردند و چاقوکشی نیز گویای همین رسم است ( از اسطوره، 38).
پهلوانان آرمانی و سنتی: در تاریخ فرهنگ پهلوانی و پهلوانیگری ایران رستم، پوریای ولی و غلامرضا تختی (1309-1346ش)، به ترتیب 3 پهلوان آرمانی دورۀ حماسی و دورۀ تاریخی گذشته و معاصر ایران و مردم ایران بوده‌اند (مختاری، 51). اگر رستم در عرصۀ نقالی شاهنامه جهان پهلوان نقالان بود، پوریای ولی در عرصۀ زورخانه «نطعی‌پوش میدان ولایت» و «سرحلقۀ کشتی‌گیران ورزشخانۀ شجاعت» و جهان پهلوان کشتی‌گیران بود (نک‌ : انصاف‌پور، تاریخ، 77). تختی جهان پهلوان و قهرمان حماسه‌ساز دوران ما، شخصیتی ملی و مردمی بود که در گسترۀ ذهنیت زمان به قهرمانی اسطوره‌ای و اخلاقی تبدیل شد (بلوکباشی، «نقش...»، 39).
پهلوان حاج سیدحسن رزّاز (د 1325ش) و پهلوان حاج محمدصادق بلورفروش (د 1324ش) هم دو تن از پهلوانان و کشتی‌گیران پیش‌کسوت زورخانه‌کار در فرهنگ سنتی پهلوانی بودند. اینان در رفتار، تقوى، اخلاق و قدرت، نمونۀ والا و سرآمد پهلوانان دورۀ خود و پس از خود در ایران به‌شمار می‌آمدند (همانجا؛ برای شرح زندگی پهلوانان و پیش‌کسوتان نامی از سدۀ 7ق تا امروز، نک‌ : پرتو بیضایی، 107- 138، 143-208؛ مختاری، 51 بب‌ ‌(.
پایگاه اجتماعی پهلوانان: در عصر تاریخی اسلام بیشتر پهلوانان ایران از میان مردم طبقۀ پایین اجتماعی برخاسته، و همه اهل صنعت و پیشه و معمولاً تهی‌دست بودند. نزد آنان نیرومند کردن تن و روان و آموختن رفتارها و خصایل پهلوانی و سلحشوری و اخلاق جوانمردی ارج و بها داشت (بلوکباشی، قهوه‌خانه...، 9). با اینکه در تمامی دوران گذشته، حکومتها پهلوانان را در مناصب گوناگون لشکری و کشوری به کار می‌گماردند و از آنان در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی و نظامی استفاده می‌کردند، اما به آنان به چشم غیرخودی و افراد فرودین اجتماعی می‌نگریستند. بدایع الوقایع با شرح غیرخودی انگاشتن پهلوان درویش محمد، پهلوانی که از راه نسب پدری و مادری به خواجه عبدالله انصاری و ابوسعید ابوالخیر می‌رسید، میزان حرمت اجتماعی پهلوانان را در جامعۀ آن روز به خوبی آشکار می‌کند. در این کتاب آمده است: در آن دوره سلسلۀ پهلوانان و کشتی‌گیران «به حسب و نسب مطعون و از دایرۀ اصول بیرون» بودند و ایشان را از طایفۀ جَت (ﻫ م) و لولی (= کولی) می‌نگریستند و بزرگان و امیران با ایشان سفر نمی‌کردند و نمی‌نشستند (واصفی، 1/ 508).
با نگرشی ژرف و تازه به زندگی پهلوانان تاریخ ایران درخواهیم یافت که پهلوانان و «حسب و نسب» ایشان جملگی «مطعون» و بیرون از اصول اخلاق و رفتار و تقوى نبوده‌اند. پهلوانان والامقام عارف‌مسلک جوانمرد که نمونۀ انسان پرهیزگار و ایثارگر به‌شمار می‌رفتند و منش و کردار و خویی نیک، و به واقع پهلوانانه داشتند و مورد احترام و وثوق مردم بودند، در تاریخ ما بسیار فراوان بوده‌اند. پهلوانان آشوبگر فتنه‌جوی قداره‌بند قمه‌کش هم که به سلک مردمان فرودین طبقات شهری درآمده بودند و از ستبری گردن و زور بازوی خود در راه کژ و تباهی بهره می‌بردند، کم نبودند. این گروه با پیوستن به زورمداران و زراندوزان رده‌های بالای اجتماعی از زور بازو و ستبری گردن خود در راه کژ و تباهی برای خود و یا تحقق بخشیدن به مقاصد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مخدومان خود بهره می‌بردند (نک‌ : بلوکباشی، «پدیده‌ای»، 100، 102-103؛ نیز فلور، 1/261-262؛ یادداشتهای مؤلف).

مآخذ: آژند، یعقوب، قیام شیعی سربه‌داران، تهران، 1363ش؛ آموزگار، ژاله و احمد تفضلی، اسطورۀ زندگی زرتشت، تهران، 1372ش؛ اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، 1350ش؛ انصاف‌پور، غلامرضا، پوریای ولی، تهران، 1355ش؛ همو، تاریخ و فرهنگ زورخانه، تهران، 1353ش؛ اوبن، اوژن، ایران امروز، ایران و بین‌النهرین، ترجمۀ علی‌اصغر سعیدی، تهران، 1362ش؛ بلوکباشی، علی، «پدیده‌ای به نام لوطی و لوطیگری در حیات اجتماعی تاریخ ایران»، فرهنگ مردم، تهران، 1383ش، س 3، شم‌ 8 و 9؛ همو، قهوه‌خانه‌های ایران، تهران، 1375ش؛ همو، نقد و نظر، تهران، 1378ش؛ همو، «نقش و کارکرد اجتماعی زورخانه در جامعۀ سنتی ایران»، حافظ، تهران، 1383ش، شم‌ 9؛ بهار، محمدتقی، «جوانمردی»، آیین جوانمردی (نک‌ : هم‌ ، کربن)؛ بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران، 1377ش؛ همو، جستاری چند در فرهنگ ایران، تهران، 1373ش؛ پرتو بیضایی، حسین، تاریخ ورزش باستانی ایران، تهران، 1337ش؛ پیرنیا، حسن، ایران باستان، تهران، 1342ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376ش؛ خالقی مطلق، جلال، «بیژن و منیژۀ ویس و رامین»، ادب پهلوانی (نک‌ : هم‌ ، مؤذن جامی)؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362ش؛ درخت آسوریگ، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران، 1363ش؛ رستم الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1348ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، 1362ش؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، جست‌وجو در تصوف ایران، تهران، 1363ش؛ صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، 1363ش؛ علیشیر نوایی، مجالس النفائس، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، 1363ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش برتلس و دیگران، مسکو، 1966-1968م؛ فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1346ش؛ قریب، بدرالزمان، «رستم در روایات سغدی»، شاهنامه‌شناسی، تهران، 1357ش، ج 1؛ کاشفی، حسین، فتوت‌نامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1350ش؛ کتبی، محمود، تاریخ آل مظفر، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1335ش؛ کربن، هانری، آیین جوانمردی، ترجمۀ احسان نراقی، تهران، 1363ش؛ کریستن سن، آ.، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی، تهران، 1367ش؛ کویاجی، ج. س.، آیینها و افسانه‌های ایران و چین باستان، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1353ش؛ لازار، ژیلبر، «پهلوی، پهلوانی در شاهنامه»، ترجمۀ ژاله آموزگار، سیمرغ، تهران، 1351ش، شم‌ 5؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، 1382ش؛ محمدبن منور، اسرارالتوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1366ش؛ محمدکاظم، عالم آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364ش؛ مختاری، ابراهیم و مهدی صابر، میراث پهلوانی، تهران، 1381ش؛ مشکور، محمدجواد، پارتیها یا پهلویان قدیم، تهران، 1350ش؛ معین، محمد، تعلیقات بر برهان قاطع محمدحسین بن خلف تبریزی، تهران، 1361ش؛ مؤذن جامی، محمدمهدی، ادب پهلوانی، تهران، 1379ش؛ نفیسی، سعید، سرچشمۀ تصوف در ایران، تهران، 1343ش؛ واصفی، محمود، بدایع الوقایع، به کوشش الکساندر بالدیرف، تهران، 1349ش؛ یوسفی، غلامحسین، «فتوت و قیامهای ضد خلافت»، آیین جوانمردی (نک‌ : هم‌ ، کربن)؛ یادداشتهای مؤلف؛ نیز:

Boyce, M., »The Parthian Gōsān and Iranian Minstrel Tradition«, JRAS, London, 1957; Davidson, O. M., Poet and Hero in the Persian Book of Kings, London, 1994; Eliade, M., The Myth of the Eternal Return, or Cosmos and History, tr. W. Trask, New York, 1974; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1964.
علی بلوکباشی

پهلوانی‌ در ادب‌ فارسی، اگر بپذیریم که ‌شاهنامۀ‌ فردوسی‌ از ۳ دورۀ اساطیری، پهلوانی و تاریخی تشکیل شده است (نک‌ : صفا، ۲۱۶)، عمده‌ترین بخش آن، بخش پهلوانی، از آغاز دورۀ کیانیان تا اسکندر است. به گواهی شاهنامه، در این دوره همواره دو گروه، ایران را پاس می‌داشتند، یکی شاهان که از نژاد فریدون‌اند و دیگری پهلوانان که در رأس آنان خاندان گرشاسپ قرار دارند. قابل توجه است که در اساطیر کهن نیز هم فریدون و هم گرشاسپ به گونه‌ای ضحاک را در بند کرده‌اند (نک‌ :‌ افشاری، ۴۰).
جهان پهلوانی بالاترین مرتبه برای پهلوانان شاهنامه است. بنابر شاهنامه،سام (فردوسی، 1/137)، رستم (همو،2/150؛ نیز نک‌ : مجمل...، ۹۱) و زَریر (فردوسی، 6/ 78) افتخار «جهان پهلوانی» داشته‌اند. خاندان گرشاسپ که در سیستان (زابل) سکنا و فرمانروایی داشتند، مشهورترین و مطرح‌ترین پهلوانان‌اند. رستم دلاورترین و نامدارترین آنان است و در دوره‌ای طولانی از حکومت کیانیان حضور دارد، اما در شاهنامه به گرشاسپ پهلوان ــ که در ادبیات‌پهلوی گاه او را سام نامیده‌اند‌ ــ توجهی نشده است، بلکه عظمت و شخصیت او نیز به رستم اختصاص یافته است (نک‌ : بهار، ۲۳۹). برخی از محققان نیز گرشاسپ را همان سام جد رستم دانسته‌اند (مینوی، ۱۱۸؛ قس: فرامرزنامه، ۱۰۷). ویژگی بارز رستم و دیگر پهلوانان، دلاوری و زورآوری خارق‌العادۀ آنان است.
اسدی طوسی (ص 19-21) که جای دلاوریها و پهلوانیهای گرشاسپ را در شاهنامه خالی یافته، در شرح پهلوانی و گندآوری گرشاسپ، مثنوی حماسی گرشاسپ‌نامه را سروده است. پس از شاهنامه چندین مثنوی حماسی دیگر در شرح پهلوانی خاندان رستم سروده شده است که کهن‌ترین آنها همان گرشاسپ‌نامه در شرح دلاوریهای نیای بزرگ رستم است. دیگری سام‌نامه منسوب به خواجوی کرمانی، شاعر سدۀ ۸ق است که از عشق نریمان به پریدخت، دختر خاقان چین و زاده شدن سام از او و سپس وصف پهلوانیهای سام سخن می‌گوید (1/42).
دربارۀ فرزندان و نوادگان رستم هم چندین مثنوی حماسی سروده‌اند. فرامرزنامه (چ تهران، ۱۳۸۲ش) راجع به فرامرز، پسر رستم، و بانو گشسب‌نامه (چ تهران، ۱۳۸۲ش) دربارۀ دختر زورآور و پهلوان صفت رستم، بانوگشسب است. جهانگیرنامه سرودۀ قاسم مادح (چ تهران، ۱۳۸۰ش) در شرح حال جهانگیر پسر رستم از دختر مسیحای عابد است که مانند سهراب در جست‌و‌جوی پدرش، رستم، به ایران می‌رود و دلاوریها و قهرمانیها از خود نشان می‌دهد، سرانجام رستم او را می‌شناسد، اما برعکسِ سهراب به دست پدر کشته نمی‌شود. برزونامه منسوب به عطایی رازی (چ تهران، ۱۳۸۲ش) دربارۀ پهلوانیهای برزو، پسر سهراب است که به جست‌و‌جوی رستم به ایران می‌رود و با خویشان خود می‌جنگد، اما سرانجام او را می‌شناسند و این بار نیز رستم مرتکب خطای «پسرکشی» نمی‌گردد. ظاهراً سازندگان این داستانها به گونه‌ای خواسته‌اند پایان اسفناک و اندوهبار داستان رستم و سهراب را جبران کنند (مرتضوی، ۱۴). «مثنوی شهریارنامه» سرودۀ عثمان مختاری، شاعر سدۀ ۵ و ۶ ق که گزارشی است از پهلوانیهای شهریار، فرزند برزو (ص ۷۹۸ بب‌(، نیز درخور ذکر است. طرح داستان نیز به طرح جهانگیرنامه و برزونامه می‌ماند (دربارۀ این گونه مثنویها، نک‌ : صفا، 286-317). از دیگر پهلوانان نامدار خاندان رستم، آذر برزین پسر فرامرز است که بهمن اسفندیاران در جریان خون‌خواهی پدرش اسفندیار و بر دار کردن فرامرز و به اسارت گرفتن خاندان رستم، او را نمی‌کشد (نک‌ : ایرانشاه، 413، 463-465، جم‌ ). در روایت نقالی شاهنامه، گذشته از داستانهای شاهنامه همۀ داستانهای خاندان رستم نیز مذکور است (نک‌ : افشاری، 39-43).
پس از خاندان گرشاسپ، مهم‌ترین پهلوانانی که در شاهنامه، ایران زمین را پاس می‌دارند و در جنگهای ایرانیان با تورانیان دلاوری و پهلوانی از خود نشان می‌دهند، گودرز کشوادگان و فرزندان و نوادگان او هستند که نامهای «اشکانی» دارند؛ از آن جمله‌اند: گودرز، گیو و بیژن (نک‌ : صفا، 555-557).
در شاهنامه پهلوانی به ایرانیان اختصاص ندارد، بلکه تورانیان، دشمنان ایرانیان، نیز پهلوانان دلاوری دارند که از جملۀ آنان، پهلوان دانا و خردمند بارگاه افراسیاب، پیرانِ ویسه است (نک‌ : داستان سیاوش در شاهنامه).
گذشته از آنکه شاهنامه و دیگر مثنویهای حماسی‌ای که تحت تأثیر شاهنامه سروده شده‌اند، جلوه‌گاه پهلوانی در ادب فارسی‌اند، این معنا را می‌توان در حماسه‌های منثور عامیانۀ فارسی که از دیرباز به وسیلۀ نقالان و افسانه‌پردازانِ دوره گرد ساخته و پرداخته شده است، نیز جست‌و‌جو کرد. قهرمان اصلی این دست از قصه‌ها همانند شاهنامه، شاهان و شاه‌زادگان و اشراف‌زادگان‌اند (نک‌ : هنوی، 141)، اما یاران وفادار آنان در جنگها و ستیزها به جای آنکه مانند شاهنامه، پهلوان نامیده شوند، بیشتر عیار نامیده می‌شوند؛ مثلاً در داستان سمک عیار، سمک، عیارِ دلاور خورشیدشاه، در قصۀ حمزه یا رموز حمزه، عمروِ بن امیۀ ضمری، عیار خاص حمزۀ صاحبقران، و در اسکندرنامۀ کبیرِ عهد صفوی، مهتر نسیم عیار، شاطر و عیارِ اسکندر ذوالقرنین است. در این گونه قصه‌ها، عیاران در واقع همان پهلوانان‌اند، چنان‌که سمک قهرمان سمک عیار که عیار است، پهلوان نیز نامیده شده است (ارجانی، 2/242) و در حسین کرد شبستری که از همین دست حماسه‌های عامیانه است، پهلوانان همان کارهای عیارانِ قصه‌هایی نظیر رموز حمزه و اسکندرنامۀ کبیر را انجام می‌دهند؛ مثلاً هنگام شب جامۀ شب‌روی (جامۀ سراپاسیاه) می‌پوشند، کلاه عیاری دُم روباهی بر سر می‌گذارند، بر کلاهِ خود پَری به نام ابلق می‌زنند، زنگ و زنجیر بر کمر می‌بندند، ابزارهای عیاری را چون داروی بی‌هوشی، نیچه، شمعچه، خنجر و کاردِ نقب‌زنی در کیسۀ خاصی به نام جُلبندی می‌گذارند و به شب‌روی و دزدی می‌روند، به خانه‌ها و خزانه‌ها نقب می‌زنند و یا با طناب از دیوارها و باروها
بالا می‌روند، با نیچۀ عیاری صاحبان‌ خانه‌ها را بی‌هوش می‌کنند یا به آنان بی‌هوش دارو می‌خورانند و سپس آنان را به درخت می‌بندند و چوب می‌زنند و ناخنهایشان را می‌کنند، ریش و بروتشان را می‌تراشند و اموالشان را به تاراج می‌برند و می‌گریزند (نک‌ : حسین کرد...، 76-77، 131-133، 135، 151-154، 188).
در ادب فارسی، گذشته از آثار حماسی ملی و قصه‌های نقالان، با حماسه‌های مذهبی نیز روبه‌رو می‌شویم که قهرمانان آنها نیز به پهلوانی ستوده شده‌اند. قهرمان اصلی بیشتر این حماسه‌ها، از جمله خاوران‌نامه از خوسفی بیرجندی (چ تهران، 1381ش) و حملۀ حیدری، اثر میرزا محمد رفیع باذل (چ تهران، علمی)، علی بن ابی طالب(ع) است که همچون پهلوانان حماسه‌های ایرانی وصف شده است؛ چنان‌که در دیگر آثار ادب فارسی نیز از پهلوانی آن حضرت(ع) سخن گفته شده است: «گفت پیغمبر علی را کای علی!/ شیر حقی، پهلوانِ پردلی» (مولوی، 1/142).

مآخذ: ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، 1347-1353ش؛ اسدی‌طوسی، علی، گرشاسب‌نامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354ش؛ افشاری، مهران، مقدمه بر هفت لشکر، تهران، 1377ش؛ ایرانشاه ابن ابی‌الخیر، بهمن‌نامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، 1370ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1375ش؛ حسین‌ کردشبستری، به کوشش علی حصوری، تهران، 1349ش؛ خواجوی کرمانی، سام‌نامه، به کوشش اردشیر بنشاهی، بمبئی، 1319ق؛ صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، 1374ش؛ فرامرزنامه، به کوشش مجید سرمدی، تهران، 1382ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش برتلس و دیگران، مسکو، 1963-1971م؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ مختاری، عثمان، «شهریارنامه»، دیوان، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1341ش؛ مرتضوی، منوچهر، فردوسی و شاهنامه، تهران، 1369ش؛ مولوی، مثنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1360ش؛ مینوی، مجتبى، نقد حال، تهران، 1358ش؛ نیز:

Hanaway, W.L., »Formal Elements in the Persian Popular Romances«, Review of National Literatures, 1971, vol.II.
مهران افشاری
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 14  صفحه : 5580
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست