responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5535
پکتیا
جلد: 13
     
شماره مقاله:5535

پَکْتیا، ولایتی در شرق افغانستان. این ولایت با مساحت 431‘6 کم‌ 2 و جمعیتی حدود 900‘529 تن، از شمال به ولایتِ ننگرهار، از غرب به ولایت لوگَر و غزنی، از جنوب به ولایت پکتیا و از شرق به ولایت خوست و مرزهای پاکستان محدود است. مرکز پکتیا، شهر تاریخی گردیز، و زرمت، سیدکرم، لجه منگل و چکمنی از مهم‌ترین شهرهای آن است(دولت‌آبادی، 42-45؛ نقشه...؛ «فرهنگ...1»).
در گذشته پکتیا وسعت بیشتری داشت، اما این ولایت نخست به دو ولایت پکتیا و پکتیکا تقسیم شد و سپس با تأسیس ولایت خوست در نواحی شرقی پکتیا از وسعت آن کاسته شد. اراضی پکتیا عموماً کوهستانی و جنگلی است و جز ناحیۀ خوست و چمکنی که آب‌وهوایی گرم و مرطوب دارد، دیگر مناطق آن دارای آب‌وهوایی سرد و کوهستانی است(دوپری، 19؛ دائرةالمعارف...، 4/3465).
بیشتر نواحی پکتیا به سبب نامساعد بودن شرایط اقلیمی، برای کشاورزی چندان مساعد نیست و فقط در اطراف زرمت و اراضی پیرامون گردیز و برخی زمینهای هموار، بیشتر آب زمینهای کشاورزی پکتیا از کاریزها تأمین می‌شود. گندم، جو، بنشن، صیفی و سبزیجات از عمده‌ترین محصولات کشاورزی این ولایت است. در نواحی کوهستانی مهم‌ترین محصول کشاورزی سیب‌زمینی است(همانجا؛ افغانستان، 226-227).
پیشینۀ تاریخی: هرودت در سدۀ 5ق‌م، از سرزمینی به نام پاکتیکه نام برده است که قومی جنگاور در آنجا می‌زیسته‌اند و طرز زندگی آنها به باختریان شباهت داشته است(II/129). یافته‌های باستان‌شناسی در میرزَکی واقع در نزدیکی گردیز نیز، پیشینۀ تاریخی پکتیا را به سدۀ 3ق‌م می‌رساند(ایرانیکا، I/532). در ریگ‌ودا از قومی جنگجو به نام پکْتَ یاد شده است. گروهی از خاورشناسان نام پشتون را با پکت یکی می‌دانند. اما از دید زبان‌شناسی تبدیل پکت به پشتون در شاخه‌های زبانهای هند و ایرانی پذیرفتنی نیست(نک‌: جعفری، 1081).
در دورۀ هخامنشیان این سرزمین ضمیمۀ قلمرو آنان شد(پیرنیا، 1/630؛ غبار، 40) و پس از سقوط امپراتوری هخامنشی به دست اسکندر از متصرفات وی به شمار آمد و با مرگ اسکندر در حیطۀ قلمرو جانشینان وی قرار گرفت(نک‌: پیرنیا، 2/1780؛ گیرشمن، 145).
یافت شدن بیش از 11هزار سکۀ باکتریایی در میرزکی، بیانگر آن است که این سرزمین جزو قلمرو باکتریاییها بوده است(ایرانیکا، همانجا). ظهور کوشانیها در نواحی شمالی هندوکش و پیشروی آنان به نواحی جنوبی‌تر، در نهایت به سقوط دولت یونانی باختر در حدود سالهای 45-20ق‌م انجامید. از این تاریخ به بعد پکتیا در قلمرو کوشانیان قرار گرفت(نک‌: تازه، 39). در دورۀ فرمانروایی کوشانیان، از نیمه‌های سدۀ 2م دودمان لویَک، بر پاره‌ای از نواحی شرقی افغانستان امروزی از جمله پکتیا، فرمانروایی داشتند(نک‌: حبیبی، تاریخ افغانستان بعد از...، 1/32بب‌(.
هیوئن تسیانگ زائر بودایی چینی که در سدۀ 1ق/7م از سرزمینهای غربی چین دیدن کرده است، از دو منطقۀ فالانا و آپوکان یاد کرده که ولایت امروزی پکتیا را نیز دربرمی‌گرفته است(نک‌: همان، 1/24، 27، 67-68؛ واترز، II/262, 265, 319). بنابر گزارش وی، در این نواحی مانند دیگر نواحی شمالی و شرقی افغانستان امروزی، کیش بودایی رواج داشته است(حبیبی، همان، 1/25).
در 24ق/645م یا به روایتی در 25ق، سپاهیان عرب به فرماندهی عبدالله‌بن‌عامربن کُریزکابل را به جنگ گشودند، اما به درستی روشن نیست که آیا مسلمانان در این زمان به نواحی شرقی‌تر نیز دست یافته بودند، یا نه(نک‌: طبری، 4/244؛ ابن‌اثیر، 3/86). به هرحال، حاکمیت عربها در این ناحیه پایدار نبود. در 50ق/670م، کابل‌شاه مسلمانان را از کابل بیرون راند(نک‌: بلاذری، 558-559).
از چگونگی ورود اسلام به سرزمینی که امروزه پکتیا خوانده می‌شود، آگاهی چندانی در دست نیست، بنابر اسناد موجود، نخستین حاکم لویکی این ناحیه که به دین اسلام درآمد، خانان یا خاقان نام داشته است. وی چون بر نواحی غزنه و گردیز حکومت یافت، در حدود سال 164ق/781م به اسلام گروید، اما پس از چندی باز به کیش پدران خود برگشت(نک‌: حبیبی، همان، 1/42-43)؛ ولی پسر او محمدبن‌خاقان که تا حدود سال 200ق/816م حکومت داشت، قطعاً به دین اسلام درآمده بود(نک‌: همان، 1/43-44). ابومنصور افلح‌ پسر و جانشین محمد، هنگامی که به شاهی رسید، بتخانۀ لویک واقع در دروازۀ بامیان غزنه را ویران، و برجای آن مسجدی بنا کرد که به مسجد افلح لویک شهرت یافت(همان، 1/44).
در 256ق/870م، یعقوب لیث صفاری به نواحی شرقی خراسان تاخت و جنگی سخت میان او و ابومنصور افلح امیرگردیز درگرفت و سرانجام ابومنصور با دادن گروگان و تعهد به پرداخت 10هزار درم خراج سالیانه به امیر سیستان، با وی صلح کرد. پس از افلح، اخلاف و تا اواسط سدۀ 5ق برحکومت گردیز باقی ماندند(نک‌: همان، 1/44-47؛ گردیزی، 139؛ بازورث، 111). نواحی دوردست و بعضاً صعب‌العبور پکتیا یکی از پناهگاههای خوارج در نواحی شرقی ایران به‌شمار می‌رفت. این نواحی در دورۀ اقتدار خوارج سیستان زیر سلطۀ آنان بود(نک‌: تاریخ...، 176-177). به گزارش نویسندۀ گمنام حدودالعالم بیشتر اهالی گردیز بر مذهب خوارج بودند(ص71)
در 570ق/1174م معزالدین محمد غوری، گردیز و نواحی شرقی آن را گشود(نک‌: منهاج، 1/396). پس از درگذشت وی در 602ق/1206م سلسلۀ غوریان در نتیجۀ جنگهای داخلی از هم پاشید(بازورث، 273) و سلطان محمد خوارزم‌شاه با استفاده از این موقعیت، متصرفات غوریان را تا نواحی گردیز و مرزهای هند ضمیمۀ قلمرو خود کرد(منهاج، 1/413)، اما سلطۀ خوارزم‌شاهیان بر این نواحی دیری نپایید و سراسر خراسان به تصرف مغولان درآمد. در 618ق/1221م سپاهیان چنگیزخان در تعقیب سلطان جلال‌الدین خوارزم‌شاه که قصد رفتن به نواحی شرقی سند را داشت، به گردیز رسیدند و نواحی پیرامون آن تا رودخانۀ سند را به تصرف درآوردند(بازورث، همانجا؛ نسوی، 109؛ اقبال، 62).
پس از استیلای مغولان، پکتیا مانند دیگر نواحی خراسان بزرگ توسط یک والی و یک فرمانده نظامی که از طرف خان بزرگ مغول تعیین می‌شد، اداره می‌گردید. این وضع تا زمان به قدرت رسیدن هلاکو در ایران و تأسیس حکومت ایلخانیان توسط وی ادامه داشت(نک‌: غبار، 226). در دورۀ ایلخانیان، حکام خراسان بزرگ مطیع فرمانروایان این سلسله بودند(نک‌: همو، 229). پس از مرگ ابوسعید بهادر، آخرین ایلخان مغول تا روی کار آمدن تیمور، پکتیا به مثابۀ یک مرکز اداری کوچک توسط امرای محلی اداره می‌شد(نک‌: همو، 230). در 800ق/1398م، تیمور گورکانی به پکتیا رسید و از آنجا به نواحی شرقی‌تر تا حوالی رود سند لشکر کشید(حبیبی، همان، 1/75؛ شرف‌الدین علی، 2/37-41).
پس از اضمحلال دولت تیموری نواحی شرقی افغانستان کنونی از جمله پکتیا به تصرف دولت بابری هند درآمد(غبار، 281). محمد ظهیرالدین بابر از میان درباریان خود حکمرانی برای ادارۀ این نواحی گسیل داشت، از آن جمله خواجه کلان را به حکومت غزنی و گردیز گماشت(حبیبی، تاریخ افغانستان در عصر...، 28). این نواحی تا چیره شدن نادر بر نواحی شرقی افغانستان در 1151ق/1738م تحت استیلای بابریان هند باقی ماند(نک‌: غبار، 350-351).
سلطۀ نادر بر این نواحی دیری نپایید. پس از مرگ نادر(1160ق/1747م)احمدخان ابدالی، از فرماندهان نظامی نادرشاه که از جانب سران قبایل افغان حمایت می‌شد، در نزدیکی قندهار، تاج شاهی بر سر نهاد. او از خلأ قدرتی که بر اثر قتل نادر و ضعف دولت گورکانی هند به وجود آمده بود، استفاده کرد و به سرعت موضع خود را در نواحی شرقی متصرفات نادرشاه از جمله پکتیا استوار ساخت(همو، 360-361؛ ابوالحسن گلستانه، 60؛ حسینی منشی، 1/55-56؛ نک‌: ه‌ د، احمد شاه درانی).
از میانه‌های سدۀ 13 تا میانه‌های سدۀ 14ق انگلیسیها در نواحی شرقی افغانستان امروزی نفوذ کردند و بر بیشتر آن نواحی از جمله پکتیا چیره شدند(دائرةالمعارف، 4/3454). در جریان دومین جنگ افغانستان و انگلستان در 1295ق/1878م، نیروهای انگلیسی از راه پکتیا به سوی کابل پیشروی کردند. در جنگ سوم افغانستان و انگلستان نیروهای افغانی برای هجوم به دژ بریتانیا در «تَل» از همین راه گذشتند(نک‌: فرهنگ، 1(2)/504-505؛ بریتانیکا، VII/683).
در اواخر سال 1330ق/1912م نهضتی مردمی برضد ستمکاریهای محمداکبرخان والی پکتیا برپا شد که تا اوایل سال 1331ق ادامه داشت. در همین اثنا جان‌دادخان از زمین‌داران بزرگ احمدزایی که در کابل اقامت داشت، از جانب دولت مرکزی برای سرکوب نهضت اهالی پکتیا به منطقه گسیل شد، ولی او با همدستی برادرزاده‌اش ولی محمدخان که با انگلیسیها سروسری داشت، به این آشوبها دامن زد. اما دولت مرکزی افغانستان با گردآوری نیرو به سرکوب این نهضت پرداخت(غبار، 711-713).
سرزمینهای پشتون‌نشین که در دورۀ حضور انگلیسیها در هند مورد منازعۀ آنان با حکومت افغانستان بود، با به رسمیت شناخته شدن استقلال افغانستان از جانب دولت انگلستان در گفت‌وگوهای صلح راولپندی در 1337ق رسماً میان دو دولت تقسیم شد و با تعیین مرزهای افغانستان با هندِ انگلیس، مرزهای امروزی افغانستان شکل گرفت و پکتیا در شمار نواحی پشتون‌نشین تحت فرمانروایی دولت افغانستان قرار گرفت(فرهنگ، 1(2)/507-509؛ علی‌آبادی، 142؛ غبار، 774-775). پس از آغاز جنگهای داخلی افغانستان، در پی کودتای کمونیستی 1356ش/1977م و ورود ارتش شوروی در 1358ش به افغانستان به منظور حمایت از دولت‌مرکزی آن کشور، پکتیا به سبب مجاورت با مرزهای پاکستان برای تأمین جنگ‌افزار مجاهدین از اهمیت استراتژیک برخوردار گشت و از پایگاههای مهم مجاهدین افغانی به‌شمار می‌رفت(نک‌: بریگو، 81-84، 145؛ علی‌آبادی، 168-169).
مآخذ: ابن‌اثیر، الکامل؛ ابوالحسن، گلستانه، مجمل‌التواریخ، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1356ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، 1364ش؛ بازورث، ک. ا.، سلسله‌های اسلامی، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران، 1349ش؛ بریگو، آندره و اولیویه روآ، جنگ افغانستان، ترجمۀ ابوالحسن سروقد مقدم، مشهد، 1366ش؛ بلاذری، احمد، فتوح‌البلدان، به کوشش عبدالله انیس طباع و عمرانیس طباع، بیروت، 1407ق/1987م؛ پیرنیا، حسن، ایران باستان، تهران، 1366ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314ش؛ تازۀ نورستانی، سمیع‌الله، ریشه‌های تاریخی و فرهنگی نورستان، به کوشش عنایت‌الله نصرتی، کابل، 1367ش؛ جعفری، علی‌اکبر، «پشتو»، سخن، تهران، 1345ش، دورۀ 16، شم‌ 11؛ حبیبی، عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، کابل، 1345ش؛ همو، تاریخ افغانستان در عصر گورکانی، کابل، 1320ش؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ حسینی منشی، محمود، تاریخ احمدشاهی، به کوشش دوست مرادسید مرادوف، مسکو، 1974م؛ دائرةالمعارف آریانا، کابل، 1328ش؛ دولت‌آبادی، بصیراحمد، شناسنامۀ افغانستان، قم، 1371ش؛ شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش محمدعباسی، تهران، 1366ش؛ طبری، تاریخ؛ علی‌آبادی، علیرضا، افغانستان، تهران، 1372ش؛ غبار، غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، قم، 1359ش؛ فرهنگ، محمدصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، قم، 1371ش؛ گردیزی، عبدالحی، ‌زین‌الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ترجمۀ کهن، به کوشش مجتبیٰ مینوی، تهران، 1365ش؛ نقشۀ راهنمای افغانستان، گیتاشناسی، تهران، شم‌ 189؛ نیز:
Afghanistan, Paris, 1970; Bosworth, C. E., »The Tāhirids and Saffārids«, The Cambridge History of Iran, vol. IV, ed R. N. Frye, Cambridge, 1975; Britannica, micropaedia, 1987; Dupree, L., Afghanistan, New Jersey, 1973; Ghirshman, R., Iran, London, 1978; Herodotus, History, tr. A. D. Godley, London, 1957; Iranica; Watters, Th., On Yuan Chwang’s Travels in India, 1973; The World Gazetteer, www.world-gazetteer.com.
امیرحسین مرادخانی


































1. The World…
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5535
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست