responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5526
پسیان
جلد: 13
     
شماره مقاله:5526

پِسْیان، کلنل محمدتقی‌خان(1309-1340ق/1892-1921م)، از افسران ژاندرمری در اواخر دوران قاجار و رهبر یک شورش نظامی در خراسان. او در خانواده‌ای ایرانی مهاجر از قفقاز، در تبریز به دنیا آمد ودر مدرسۀ لقمانیه به تحصیل پرداخت. وی در 15 سالگی با توجه به پیشینۀ نظامی‌گری پدرانش، وارد مدرسۀ نظام تهران شد(آذری، 250). زندگانی نظامی، سیاسی او را به دو دوره می‌توان تقسیم کرد: دورۀ اول با ورود به ژاندرمری و نقشی که این نیرو در سرکوب راهزنان و اشرا ایفا کرد، شروع می‌شود و سپس با وقوع جنگ جهانی اول و نقش مهم او در مقابله با لشکرکشی روسها؛ آن‌گاه مهاجرت به آلمان برای ارتقای آموزش نظامی و فرهنگی خود، ادامه می‌یابد. دورۀ دوم زندگی محمدتقی‌خان با ورودش به ایران در اوایل بهمن 1298 و استخدام مجدد در ژاندارمری آغاز می‌شود و با رفتن به خراسان و سرانجام نافرمانی در برابر دولت مرکزی و مرگش در 10 مهر 1300 به پایان می‌رسد.
دورۀ اول زندگی نظامی محمدتقی‌خان پس از 5سال آموزش در مدرسۀ نظام و پیش از اختتام دوره، در 1329ق با احراز رتبۀ نایب دومی آغاز شد(همانجا). نخستین مأموریت او در رژیمان1(هنگ) پنجم قزوین، فرماندهی گروهان سیراب در باطالیان2 (گردان) همدان در 1330ق بود(افسر، 117، 121). آن‌گاه محمدتقی‌خان مسئولیت ایمنی راه قزوین ـ همدان را برعهده گرفت و توانست امنیت روستاهای اطراف را نیز تأمین کند. سلطانعلی و برادرش رضاعلی از اشرار و توابع درجزین همدان که در غارت دهات و گاریهای پستی، مسافرتی و تجارتی نقشی داشتند، از جملۀ اشراری بودند که وی طی چندین مرحله عملیات آنها را از میان برداشت. از دیگر اشرار آن حدود عباس شاخدار و برادرش آزادخان بود. محمدتقی‌خان آنها را که در حوزه‌ای از اراک و قم شرارت می‌کردند، سرکوب کرد و به مناسبت اعادۀ امنیت آن منطقه موفق به دریافت مدال طلای نظامی از سوی وزارت جنگ شد(همو، 122-126)و یالمارسن3 فرماندۀ سوئدی ژاندارمری ایران در گزارش خود به وزیر داخله او را مورد تشویق قرار داد(سند شم‌ 293004693).
محمدتقی‌خان از 14 ذیقعدۀ 1331تا11ربیع‌الآخر 1332 به مدت چندماه دوره‌ای را در مدرسۀ صاحب‌منصبان ژاندارمری گذراند و پیش از اختتام دوره بری اعادۀ انتظام بروجرد و مضافات که عرصۀ تاخت‌وتاز عشایر لر شده بود، راهی آن ناحیه گردید. وی در خلال زدو‌خوردهای این منطقه مجروح شد و پس از بهبود در 17 جمادی‌الآخر1332ق/13مۀ1914 که هم‌زمان با جنگ جهانی اول است، به فرماندهی گردان همدان منصوب گردید(آذری، 251-252).
با توسعۀ دامنۀ جنگ به خاک ایران که به آمدن نیروهای روسی به ایران انجامید و یک ائتلاف سیاسی و نظامی میان آلمان و عثمانی و گروهی از ملّیون ایرانی شکل گرفت، محمدتقی‌خان پسان نیز وارد عرصۀ جدیدی از فعالیتها نظامی و سیاسی گردید. یکی از نخستین موارد رویارویی میان ملیون ایرانی و متحدان آنها از یک سو و قوای روسیه از سوی دیگر، هنگامی روی داد که ماژور دماره، فرمانده ژاندارمری غرب به وسیلۀ تلگراف رمز به فرماندهی گردان همدان، یاور محمدتقی‌خان پسیان، دستور خلع سلح قزاقان همدان را صادر کرد. ابتدا محمدتقی‌خان از فرمانده قزاقان درخواست کرد تسلیم شوند و سلاح خود را تحویل دهند و به تهران بازگردند. سرتیپ محمود آقا، فرمانده قزاق کتباً درخواست محمدتقی‌خان را رد کرد و قزاقان با سنگربندی و تقویت استحکامات در تپۀ مصلا آمادۀ جنگ شدند(قائم‌مقامی، 65). نیروهای محمدتقی‌خان صبح 14محرم1334 با محاصرۀ قزاقان آنان را خلع سلاح کرد و کسانی را که مایل بودند در صف ژاندارمها در برابر روسها بایستند، در میان خود پذیرفت و کسانی هم که عذر آوردند، جیره‌ای برای برگشت در اختیارشان گذاشت(افسر، 130، 131).
در این میان با پیشامد وقایع محرم 1334در تهران که به مهاجرت و تعرض گستردۀ نیروهای روسیه منجر شد، ژاندارمری برای جلوگیری از پیشروی نیروهای روسیه، به همراه واحدهای چریک و داوطلب در نقاط مختلف غرب کشور نیروهایی را مستقر کرده بود. محمدتقی‌خان فرماندهی نیروهای دفاعی مستقر در گردنۀ بیدسرخ را عهده‌دار بود. نیروهای روسی در کنگاور می‌بایست برای پیشروی به سمت همدان و کرمانشاه از این گردنه بگذرند. وی برای جلوگیری یا ایجاد تأخیر در پیشروی روسها 3بار مبادرت به حمله و تصرف کنگاور کرد و خساراتی به نیروهای مهاجم وارد آورد(همو، 176، 177). در صفر 1334 نیروهای روسی جنگ را به همدان کشاندند و محمدتقی‌خان با نیروهای پیاده نظام در ارتفاعات گردنۀ اسدآباد به مقاومت ادامه داد و براثر فشار سنگین نیروهای روسی، عقبۀ هنگ پیادۀ او مسدود شد. از این‌رو عقب‌نشینی ـ که پیش‌تر از سوی ماژور دماره به او ابلاغ شده بودـ امکان‌پذیر نبود، اما وی به سرعت خود را از این مهلکه نجات داد(همو، 136) و سرانجام با پیشروی نیروهای روسی، محمدتقی‌خان و نیروهایش مجبور به ترک همدان و ورود به کرمانشاه شدند. استقرار نیروهای مهاجر در کرمانشاه و حکومت موقتی که به سرپرستی نظام‌السلطنۀ مافی در آن حدود تشکیل شد، و ادامۀ حملات روسها، موجب شد تا نیروهای ژاندارمری عقب‌نشینی کنند و شیرازۀ مقاومت از هم گسیخته شود. محمدتقی‌خان نیز در سربازخانۀ کرمانشاه قوای پیادۀ خود را سازمان‌دهی کرد و به طرف ماهیدشت عقب‌ نشست. ماهیدشت محل استقرار ایلات سنجابی و گوران بود وی به همراه آنان به آخرین نبردها ـ به رغم نابرابری قوا و امکانات ـ دست زد(همو، 258-267). این نبرد با آنکه منجر به شکست محمدتقی‌خان و عقب‌نشینی او به سوی زهاب شد، اما تلفات وی بسیار نبود(همو، 268).
آخرین نبرد نیروهای روسی در خاک ایران با نیروهای محمدتقی‌خان در قریۀ پاطاق رخ داد و وی پس از جنگ خونینی آنجا را ترک کرد(همو، 278) و همراه 3 هزار ژاندارم وارد سلیمانیه شد و پس از 40 روز استراحت، به علت هجوم قوای روسی وارد سلیمانیه، در محلی به نام پنجوین در نزدیکی مرز ایران و عثمانی با آنان روبه‌رو شد و روسها را درهم‌شکست و گریزاند(افسر، 179).
نشریۀ کاوه در گزارشی دربارۀ اقدامات محمدتقی‌خان و تقدیر ستاد نیروهای آلمانی از او خبر داده است(شم‌ 11، ص6). محمدتقی‌خان پس از شکست نهضت مهاجران، شرایط را برای مقاومت مهیا ندید و مصمم شد به آلمان برود. او در تنها مقاله‌اش در نشریۀ کاوه که با عنوان «ژاندارمری ایران» به چاپ رسیده، اقدامات ژاندارمری را شرح داده، و از آن دفاع کرده است(نک‌: شم‌ 23، ص7-8). وی در نوشته‌ای دیگر نیز از عدم امکانات داخلی و فقدان اسلحه سخن گفته است(آذری، 252). به رغم این سرخوردگیها، وقتی محمدتقی‌خان دریافت که روسها دوباره(1335ق) به طرف رود دیاله و سلیمانیه حمله کرده، و بسیاری از ژاندارمهای ایرانی را کشته‌اند و رودخانۀ دیاله اجساد را برده است(افسر، 179، 180)، متأثر و نگران شد و در 6شعبان 1335 از برلین حرکت کرد و در 25 ذیحجۀ 1335خود را به موصل رساند. اما رسیدن او به آنجا بی‌فایده بود و وی در 20 محرم 1336 به برلین بازگشت. علت سرخوردگی او رفتار نیروهای مهاجران و شاید نفوذ گستردۀ عثمانیها در تمام تصمیم‌گیریها بود که او را از ادامۀ همکاری ناامید کرد(همانجا؛ دیوان بیگی، 70).
کلنل به هنگام اقامت در آلمان، به تکمیل اطلاعات نظامی خود ونیز آموختن موسیقی و ادبیات پرداخت(آذری، 253) و همچنین با کمیتۀ ملیون ایرانی در برلین به رهبری سیدحسن‌تقی‌زاده ارتباط یافت و در فعالیتهای آنان مشارکت جست. محمدتقی‌خان در 29ربیع‌الآخر 1338 وارد ایران شد و در اول ذیقعدۀ همان سال به فرماندهی ژاندارمری خراسان منصوب گردید(همو، 254-255؛ افسر، 217). پس از این انتصاب، دورۀ دوم حیات محمدتقی‌خان پسیان آغاز شد و با قیام وی به نقطۀ اوج رسید و سرانجام با قتل وی در 10 مهر 1300 پایان یافت.
مأموریت کلنل محمدتقی‌خان در خراسان مصادف با مرحله‌ای از تحولات سیاسی کشور بود که در آن ایران از جنگهای داخلی و خارجی 15 سالۀ 3 قدرت همسایه، یعنی روسیه، عثمانی و انگلیس آسوده شده، به سوی نظم و امنیت و ثبات می‌رفت. با این همه، دولت مرکزی و نیروهای مسلح در نهایت ضعف و سستی به سر می‌بردند و در همۀ نقاط ایران ناامنی و پریشانی دیده می‌شد. اوضاع خراسان همانند دیگر نقاط ایران اسفبار بود و مردم مشهد و خراسان بارها از دولت مرکزی خواستند تا حاکمی مقتدر به این ولایت بفرستد(رعد، شم‌ 14 و 18). با ورود قوام‌السلطنه به خراسان وضعیت ارزاق عمومی، امنیت، عدلیه، صحیه و بلدیه روبه بهبود نهاد(همان، شم‌ 108). قوام‌السلطنه خود از جمله بانیان و حامیان سازمان ژاندارمری در ایران بود؛ در این مرحله برای گسترش امنیت، از انتصاب پسیان به فرماندهی ژاندارمری خراسان حمایت می‌کرد(عاقلی، 95).
پس از ورود کلنل پسیان به مشهد ظاهراً میان قوام و او روابط خوبی ایجاد شد(بهار، 98). و حتیٰ گزارش شده که در اواسط زمستان 1299ش، زمانی که تأخیر در پرداخت مواجب سه‌ماهۀ ژاندارمری، کلنل محمدتقی‌خان را در وضعیت دشواری قرار داده بود، وی در دیدار با قوام‌السلطنه موضوع را مطرح کرد و گفت استعفا خواهد کرد، بی‌درنگ اعتبار لازم از سوی قوام‌السلطنه تأمین، و در اختیار او گذاشته شد(جنبش...، 35). به گزارش خود پسیان، وی تلاش بسیاری برای اصلاح امور ژاندارمری کرد(آذری، 256).
با کودتای سوم اسفند 1299 به رهبری سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان سردارسپه، اوضاع به کلی دگرگون شد. پس از یک ماه قوام‌السلطنه نیز مانند بسیاری از حاکمان قدرتمند محلی دستگیر شد. ظاهراً دستور توقیف قوام‌السلطنه به محمدتقی‌خان پسیان، تلگرام رمز وزارت امورخارجه به معتصم‌السلطنه فرخ، کارگزار وزارت خارجه در خراسان بود(آذری، 202، 203). سیدضیاء نیز در فروردین 1300 طی حکمی کلنل را به حکومت خراسان منصوب کرد(بیات، 11).
کلنل در عرض دوماه دست به اصلاحاتی زد: در حوزۀ نظامی نفرات کادر ژاندارمری را افزایش داد و چند کمیسیون نظامی برای بهبود کیفیت سازمانی ژاندارمری ایجاد کرد و فرمانداری شهرهای مهم مانند قوچان، نیشابور و تربت‌حیدریه در دست صاحب‌منصبان ژاندارمری قرار گرفت. در حوزۀ اقتصادی، سیاسی، مالیات عقب‌ماندۀ زمین‌داران را گرفت و برکارهای نیابت تولیت آستان‌قدس که دچار سوءمدیریت شده بود، نظارت کرد(کرونین، 183-185) و برخی از اشرار همچون خداوردی‌خان و برادرش الله‌وردی را به مجازات رساند.
دو ماه پس از دستگیری قوام‌السلطنه، در 4 خرداد 1300، حکومت سیدضیاءالدین سقوط کرد و قوام‌السلطنه که در تهران در حالت بازداشت بود، رئیس‌الوزراء شد. از اسناد و مدارک موجود چنین برمی‌آید که قوام‌السلطنه پس از دریافت حکم رئیس‌الوزرایی، نامه‌ای به محمدتقی‌خان نوشت و از او خواست که اگر مایل به ادامۀ خدمت در فرماندهی ژاندارمری خراسان نیست، شغل دیگری در هرجای ایران پیشنهاد کند تا به او تفویض گردد(عاقلی، 138). با این همه، احمدشاه طی تلگرامی ادامۀ خدمت او درا در فرماندهی ژاندارمری خراسان تأیید کرد، ولی متذکر شد که در امور دیگر مداخله نکند(همو، 153). حاج حسین آقاملک، از بزرگان و ثروتمندان خراسان و میرزا جوادخان سینکی، از رجال وزارت خارجه که پسردایی قوام‌السلطنه بود، برای اصلاح میان طرفین دست به اقداماتی زدند و قوام نیز روی خوش نشان داد(همو، 154، 255). با این همه، محمدتقی‌خان تصمیم گرفته بود از اطاعت دولت مرکزی سرپیچی کند؛ و چون دولت نجدالسلطنه را به کفالت ایالت تعیین کرد، این انتصاب با مخالفت آشکار هواداران ابقای کلنل محمدتقی‌خان در مقام فرمانروایی خراسان مواجه شد. آنان با انفجار دو بمب، یکی در محل اقامت نجدالسلطنه و دیگری در باغ تولیت ـ که منجر به مرگ یک کودک گردید ـ نجدالسلطنه را مجبور به استعفا کردند(جنبش، 73). اقدامات دیگری که به بهانۀ حکومت نظامی صورت گرفت، مانند بستن روزنامه‌های مخالف، سانسور تلگرافها، ابعاد گستردۀ تبلیغات بر ضد رئیس‌الوزراء و حکومت مرکزی، از چشم دولت تهران دور نماند و به نظر می‌رسد که کلنل محمدتقی‌خان در جلب افکار عمومی هم توفیقی به دست نیاورد(بهار، 98، 150؛ ایران، شم‌ 990؛ آذری، 452).
قوام‌السلطنه با استناد به رفتار کلنل تصمیم به سرکوب او گرفت و شوکت‌الملک علم و شجاع‌الملک هزاره و تمام حکمرانان و سران عشایر و ایلات خراسان را برضد او شوراند(انقلاب...، 83، 84، 96، 97). شجاع‌الملک و نیروهایش بی‌درنگ به جنگ نیروهای ژاندارمری رفتند و شکست خوردند(همان، 173). سردار معزز بجنوردی در ابتدا به نوعی سیاست بی‌طرفی و به انتظار چرخشها و نوسانهای دولت مرکزی و کلنل پسیان اکتفا کرد(جنبش، 80) و امیر شوکت‌الملک علم سیاست نصیحت و گفت‌وگو را پیش گرفت و برای جلوگیری از درگیری دولت و کلنل پسیان بیشترین تلاشها را کرد. از مضمون مکاتبات میان شوکت الملک با کلنل پسیان چنین برمی‌آید که وی دغدغۀ حفظ تمامیت ارضی و امنیت ملی را داشته است؛ علاوه بر این سعی داشت به کلنل تفهیم کند که بهبود اوضاع ایران با قیام برضد دولت مرکزی حل نخواهد شد. وی یادآور شد که برای حفظ تمامیت ارضی باید به هرچه از مرکز حکم می‌شود، تمکین کرد. به نظر او هر گونه مخالفت در شرایط فعلی مخالف مصالح ملی است(همان، 120، 121)، و این دغدغه‌ها برای ایرانی که تازه از تعدی روسیۀ تزاری خلاص شده، کاملاً قابل درک است. کلنل نه تنها از میانجیگری شوکت‌الملک برای بیرون رفتن از این وضع استفاده نکرد، بلکه کوشید از حمایت بلشویکها برای حفظ خود بهره‌مند شود(همان، 98، 100؛ امیراحمدی، 187). براساس اسناد روس، نماینده‌ای از طرف شورشیان خراسان برای کمک‌خواهی به تاشکند آمد و از مقامات محلی شوروی در آنجا درخواست کمک فوری برای ادامۀ شورش کرد. این درخواست به مسکو منتقل شد و قرار بود سوکولینکُف، رئیس دفتر ترکی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست روسیه مسئولیت بهره‌بردای از این موقعیت و ایجاد جمهوری شوروی خراسان را در بهار 1301 برعهده گیرد(پرسیتس، 104، 105)، ولی با مرگ کلنل پسیان این موضوع منتفی شد.
پس از حکم دولت مرکزی مبنی بر مقابله و مبارزۀ ایلات و عشایر بر ضدکلنل‌پسیان و نیروهای ژاندارمری، نیروهای کلنل در چندین جبهه مشغول جنگ با عشایر مختلف بودند و این امر باعث تحلیل رفتن روحیۀ نیروهای ژاندارمری و مخالفت پنهانی با کلنل پسیان شد. همچنین عدم توافق کلنل با دولت مرکزی باعث شد که ایلات و عشایر جسارت بیشتری برای مقابله با نیروهای ژاندارمری به دست آورند و بازوی نظامی حکومت مرکزی در ولایات را تضعیف کنند. از این‌رو، کردهای شمال خراسان پس از تسخیر قوچان و قلع‌وقمع ژاندارمری، به سوی مشهد حرکت کردند؛ کلنل پسیان که تازه از گناباد به مشهد مراجعت کرده بود، با دیدن نیروهای شکست‌خورده و پراکنده، به سازمان‌دهی نیروهای فراری و موجود در مشهد دست زد و به جنگ کردها در قوچان رفت. در جعفرآباد جنگی شدید درگرفت. کلنل شکست خورد و نیروهایش گریختند(10مهر1300) و خود نیز به قتل رسید(آذری، 335-349، 374-378).
مآخذ: آذری، علی، قیام کلنل محمدتقی‌خان‌پسیان، تهران، 1352ش؛ افسر، پرویز، تاریخ ژاندارمری ایران، قم، 1332ش؛ امیراحمدی، احمد، خاطرات نخستین سپهبد ایران، به کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، 1373ش؛ انقلاب خراسان، به کوشش کاوه بیات، تهران، 1370ش؛ ایران، تهران، 13مهر1300ش/1340ق، شم‌ 990؛ بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران، 1363ش؛ بیات، کاوه، مقدمه بر انقلاب خراسان(هم‌(؛ پرسیتس، مویسی، بلشویکها و نهضت جنگل، ترجمۀ حمید احمدی، تهران، 1380ش؛ جنبش کلنل محمدتقی‌خان پسیان، به کوشش غلامحسین میرزا صالح، تهران، 1366ش؛ دیوان بیگی، رضاعلی، سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی، تهران، 1351ش؛ رعد، تهران، شم‌ 14 و 18، صفر 1336، شم‌ 108، جمادی‌الاول 1337؛ سند شم‌ 293004693، 715غ 4ب الف، سازمان اسناد ملی؛ عاقلی، باقر، میرزا احمدخان قوام‌السلطنه، تهران، 1376ش؛ قائم‌مقامی، رضاقلی، وقایع نظامی غرب ایران، اراک، 1334ش؛ کاوه، آلمان، شم‌ 11، شوال1334، شم‌ 23، ذیقعدۀ 1335؛ کرونین، استفانی، ارتش و تشکیل حکومت پهلوی در ایران، ترجمۀ غلامرضا علی‌بابایی، تهران، 1318ش.
رضا آذری شهرضایی



1. régiment 2. bataillon 3. Hjalmarson
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5526
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست