responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5506
پروانه، خاندان
جلد: 13
     
شماره مقاله:5506

پَرْوانه، خانْدان، از خاندانهای حکومتگر ایرانی تبار آسیای صغیر(649-700ق/1251-1301م)، که روزگاری به عنوان تابع دولت سلاجقۀ رویم، و دوره‌ای دیگر به‌طور مستقل بر بخشی از آناتولی، شامل سینوپ، سامسون وجانیک، واقع در بخش میانی و غرب دریای سیاه فرمان راندند. اعضای این خاندان در دستگاه سلاجقۀ روم برآمدند و مقام پروانگی(از مناصب بزرگ این عصر و شاید هم‌طراز صدارت)یافتند(ابن‌بی‌بی، 1/169؛ «مختصر...»، 44؛ آق‌سرایی، 209؛ مشکور، 161).
پروانه در زبان فارسی به معنی اجازه، حکم و فرمان پادشاه است و در روزگار سلجوقیان به فرمانهای سلطان، مثلاً دربارۀ اقطاعات و صلات پروانه گفته می‌شد(نک‌: نظام‌الملک، 107).
نخستین کس از این خاندان که به حکومت و قدرت دست یافت، جلال‌الدین قیصر نام داشت. وی حاکم و شحنۀ قیصریه و از امرای مورد اعتماد غیاث‌الدین کیخسرو سلجوقی بود(«مختصر»، 41-42). در محاصرۀ قیصریه توسط علاءالدین کیقباد اول (سل‌ 615-634ق/1218-1237م) و متحدانش، جلال‌الدین با درایت و سیاست، علاءالدین را از محاصرۀ شهر و دستگیر کردن برادرش عزالدین بازداشت(همانجا) و عزالدین به پاس این عمل، مقام پروانگی را به جلال‌الدین قیصر داد(ابن‌بی‌بی، 166-169؛ «مختصر»، 34). وی این مقام را در دورۀ سلطنت علاءالدین کیقباد نیز همچنان حفظ کرد(همان، 91).
دومین فرد از این سلسله، مهذب‌الدین‌علی‌بن‌محمد نام دارد. وی تباری ایرانی داشت و از مردم دیلم بود و به همین سبب، او را دیلمی خوانده‌اند(همان، 320؛ نویری، 27/112؛ صفدی، 15/407؛ ذهبی، 226). برخی از مآخذ او را کاشی(کاشانی)دانسته‌اند(نک‌: حمدالله، 478؛ میرخواند، 5/702؛ قس: یونینی، 3/268، که «کاری» در آنجا باید به کاشی تصحیح شود).
مهذب‌الدین علی، وزیر(صاحب) غیاث‌الدین کیخسرو دوم(634-643ق/1237-1245م)، پادشاه سلجوقی بود(«مختصر»، 243؛ اوزون چارشیلی، «تاریخ...1»، I/11؛ «تاریخ...2»، III/32). پس از شکست غیاث‌الدین در 11محرم641ق/1ژوئیۀ1243م، از بایجو نویان، سردار مغول در نزدیکی سیواس(«مختصر»، 239-240؛ آق‌سرایی، 45؛ اوزون چارشیلی، همان، I/9-11؛ برای آگاهی بیشتر، نک‌: «مختصر»، 241-236). مهذب‌الدین به آماسیه فرار کرد و در آنجا شنید که مغولان قیصریه را نیز محاصره کرده‌اند. او برای جلوگیری از فروپاشی دولت سلجوقیان که بر اثر سوءسیاست و رفتار غیاث‌الدین در آستانۀ سقوط قرار گرفته بود، به اتفاق فخرالدین، قاضی آماسیه نزد بایجونویان رفت و از وی صلح خواست. بایجو نیز به شرط پرداخت مالیات و غرامت با صلح موافقت کرد(همان، 243-244). آن‌گاه مهذب‌الدین با پیروزی به آناتولی بازگشت(همان، 245) و دولت سلجوقی را از اضمحلال نجات داد. پس از این موفقیت، «دوات وزارت و شمشیر زرین نیابت» به نام او و صاحب شمس‌الدین، همراه با اقطاعات بسیار داده شد(همان، 247). وی احتمالاً در 649ق/1251م به وزرات شمس‌الدین رسید(همان، 248).
معین‌الدین سلیمان‌بن‌علی‌بن‌محمد مشهورترین عضو این سلسله، و وزیر قدرتمند سلاجقۀ روم بود که امور دولت را با درایت و کفایت اداره می‌کرد و مقام پروانگی داشت(آق‌سرایی، همانجا؛ «مختصر»، 288). در منابع تاریخی از او با عنوان معین‌الدین پروانه یاد شده است. از تاریخ تولد و جزئیات زندگی وی پیش از تصدی مقام پروانگی آگاهی دقیقی در دست نیست. همین قدر دانسته است که سپهسالار ارزنجان(ه‌ م)بود و برای به دست‌اوردن این مقام، با طرمطای، از امیران روم رقابت داشت و سرانجام از راه آشنایی پدرش با بایجو بر رقیب پیروز شد(«مختصر»، 272).
وی حافظ قرآن و معلم اطفال بود(ابن‌تغری بردی، 6/44؛ نویری، یونینی، همانجا). به توصیۀ او، هولاکوخان، فرمانروای مغول میراث غیاث‌الدین را طبق شریعت اسلام به طور مساوی میان دو پسرش تقسیم کرد(آق‌سرایی، 61). بدین‌ترتیب بخش غربی به مرکزیت شهر قونیه به سلطان عزالدین و قسمت شرقی با مرکزیت شهر توقات به رکن‌الدین واگذار شد(همو، 62). معین‌الدین که وزارت رکن‌الدین را برعهده داشت، در اختلاف میان برادران، جانب رکن‌الدین را گرفت. رکن‌الدین به سرعت بر برادر چیره شد، قونیه را گرفت و پروانه نیز مخالفان را یکی پس از دیگری از میدان به در کرد(«مختصر...»، 298-299).
معین‌الدین با کمک مغولان شهر سینوپ، پایگاه مهم تجاری ـ نطامی در دریای سیاه را که امپراتوری یونانی طرابوزان آنجا را متصرف شده بود، پس از دو سال محاصره فتح کرد(آق‌سرایی، 83؛ اوزون چارشیلی، «امیرنشین...3»، 148؛ لین‌پول، 2/330-331؛ ادهم، 272؛ سلیمان، 2/389) و دروازۀ بازرگانی دریای سیاه را گشود. وی جامع شهر را که به کنیسه تبدیل شده بود، به حالت اول بازگرداند و آن را تجدید بنا کرد. به پاس این خدمات، شهر سینوپ به اقطاع او داده شد و او نیز آنجا را به پسرش، معین‌الدین محمد سپرد(آق‌سرایی، همانجا). به این ترتیب، از 649ق خاندان پروانه فرمانروایی سینوپ، سامسون و جانیک را در دست گرفتند(اشپولر، 84).
معین‌الدین پس از چندی، سلطان رکن‌الدین را که ظاهراً قصد جان او را داشت، با کمک امیران مغول در شهر آق‌سرا به قتل رساند(حمدالله، همانجا) و سپس پسر خردسال او، غیاث‌الدین کیخسرو را که 6 سال بیشتر نداشت، به تخت نشاند(مقریزی، 1(2)/571؛ آق‌سرایی، 87؛ «مختصر...»، 303-304؛ اوزون چارشیلی، «تاریخ»، I/14) و خود به تنهایی ادارۀ امور را به دست گرفت. وی به تربیت غیاث‌الدین همت گماشت و بهترین استادان زمان، نظیر نورالدین ینبوعی و امین‌الدین اصفهانی را به تعلیم او مأمور کرد(آق‌سرایی، 88).
پروانه که قدرتی به چنگ آورده بود، بار دیگر عرصه را بر مخالفان خود تنگ کرد، چنان که صاحب فخرالدین را به بهانۀ کمک مالی به عزالدین کیکاووس که در تبعید بود، به خیانت متهم کرد و در قلعۀ عثمانجوق به زندان انداخت(همو، 92-93). هنگامی که معین‌الدین همراه سلجوق خاتون، دختر رکن‌الدین و خواهر غیاث‌الدین ـ که به ازدواج پسر اباقاخان درآمده بود ـ به آذربایجان رفته بود(«مختصر...»، 310-311؛ آق‌سرایی، 100-101)، شرف‌الدین‌بن‌خطیر، از امیران روم از غیبت او استفاده کرد و به اتفاق برخی از امیران دیگر بر وی شورید و عده‌ای را همراه برادرش، ضیاءالدین بن‌خطیر(همو، 101؛ «مختصر...»، 312-313) و احتمالاً پسر معین‌الدین(نک‌: رشیدالدین، 2/1101)، نزد رکن‌الدین بیبرس، سلطان مملوک مصر فرستاد و او را به تسخیر آسیای صغیر تشویق کرد(همانجا). معین‌الدین هنگام مراجعت از نزد اباقاخان، از نافرمانی پسران خطیر آگاه شد و با لشکری از مغولان بر سر شرف‌الدین تاخت. شرف‌الدین تاب مقاومت نیاورد و به قلعۀ کودلو پناه برد. کوتوال قلعه را گرفتار ساخت و به سپاه مغول تحویل داد، آنان نیز او را به قتل رساندند(برای آگاهی بیشتر، نک‌: آق‌سرایی، 106-109؛ «مختصر»، 314-316).
با این همه، چندی بعد پروانه از مغولان ناخشنود شد و به مکاتبه با بیبرس پرداخت و او را به هجوم به آسیای صغیر دعوت کرد(وصاف، 54؛ «مختصر»، 317؛ ابن‌عبری، 501؛ رشیدالدین، 2/1104؛ حمدالله، 592). بیبرس نیز در بهار 675ق/1277م با لشکری گران به قلمرو سلجوقیان در آسیای صغیر حمله کرد و سپاه مغول مقیم آنجا را در اَبلستان(البستان) به سختی شکست داد. در این جنگ بسیاری از مغولان کشته شدند که توقو و تودون، از شاهزادگان مغول نیز از آن جمله بودند. در این گیرودار پروانه خود به توقات گریخت. بیبرس قیصریه را نیز تسخیر کرد و همان‌جا بر تخت نشست و سکه و خطبه به نام خود کرد(«مختصر»، همانجا) و فتح‌نامه‌ها به اطراف فرستاد (آق‌سرایی، 113-114؛ رشیدالدین، 2/1101). پس از آن، پروانه را به قیصریه فراخواند، اما نپذیرفت(همو، 2/1102؛ ابوالفدا، 4/9). به‌علاوه چون کسی از دیگر امیران روم هم به بیبرس ملحق نشد و از سویی آذوقه و علیق نیز کمیاب شده بود و همچنین از تعقیب سپاه مغول بیمناک بود، ناگزیر پس از اقامتی کوتاه به شام بازگشت(همانجا؛ «مختصر»، 318؛ آق‌سرایی، 115).
دربارۀ نقش معین‌الدین در دعوت از بیبرس و شکست سپاه مغول آراء گوناگونی ابراز شده است. برخی معتقدند که وی در شکست سپاه مغول نقش اساسی داشته است، چنان‌که در شب حادثه، مغولان را به عشرت مشغول کرد(ابن‌عبری، 502). از آن سوی، مولاناجلال‌الدین رومی که پروانه مرید او بود، وی را به سبب یاری دادن به مغولان برای ازمیان بردن شامیان و مصریان نکوهش کرده است(فیه مافیه، 5). اما مسلم است که وی به هر دلیل، پس از پیروزی بیبرس با او همکاری نکرد(آق‌سرایی، 114؛ «مختصر»، 317؛ رشیدالدین، همانجا).
چون خبر شکست سپاه مغول به اباقاخان رسید، بی‌درنگ از دارالملک تبریز به سوی روم روانه شد و بسیاری از ترکمانان را به قتل رساند و آن‌گاه ایلچیانی نزد بیبرس فرستاد و او را تهدید به انتقام کرد(همانجا). بیبرس نیز پیغام داد که او به درخواست پروانه به روم آمده است(همو، 2/1104) و نامه‌هایی را که پروانه به وی نوشته بود، به اباقاخان فرستاد(«مختصر»، 320؛ میرخواند، 5/915؛ تاریخ آل سلجوق...، 103). اباقاخان پس از آگاهی از رفتار پروانه، فرمان داد تا قلعۀ توقات و حصن کوغانیه را که خانۀ او بود، ویران ساختند و او را به اتهام خیانت به قتل رساند(رشیدالدین، 2/1103-1104؛ «مختصر»، نیز ابن‌تغری‌بردی، همانجاها).
چنین به نظر می‌رسد که پروانه سیاستی دوگانه داشت. از سویی به عنوان یک مسلمان به بیبرس تمایل داشت و از سوی دیگر خود را دوست مغولان نشان می‌داد و در نهایت می‌خواست که اباقاخان و بیبرس را به جنگ وادارد تا شاید از شر یکی از آنها راحت شود.
اشتهار عمدۀ معین‌الدین، گذشته اس وزارت و دولتمردی، به سبب ارادت وی به مولانا جلال‌الدین بود. او در سلک مریدان و مقربان مولانا جای داشت و بیشترین مکتوبات مولوی که به دست ما رسیده، خطاب به او نوشته شده است(نک‌: مکتوبات، 289-290).
چنان‌که از مندرجات فیه‌مافیه، مناقب العارفین اثر افلاکی، و نیز مکتوبات مولانا جلال‌الدین رومی(نک‌: جم‌ (برمی‌آید، وی در میان بزرگان عصر، مشمول لطف و عنایت خاص مولانا بوده است. معین‌الدین برای دیدار مولانا ساعتها به انتظار می‌نشست(نک‌: افلاکی، 1/299-300) و اندرزهای او را از دل و جان می‌پذیرفت، مولوی گاه او را به سبب نیکی و احسان و دستگیری از درماندگان، ستایش و گاه نیز ملامت می‌کرد(مکتوبات، جم‌(. معین‌الدین در مجالس سماع مولوی حاضر می‌شد(افلاکی، 1/181-182، 215-216) و خود نیز با حضور مولوی مجالس سماع ترتیب می‌داد(همو، 1/99-100). وی همچنین مجذوب صدرالدین قونوی، شاگرد ابن‌عربی و فخرالدین عراقی(د688ق/1289م) بود و برای او در توقات، خانه و مدرسه‌ای ساخت(تاریخ آل‌سلجوق، 22؛ نوایی، 35-36).
معین‌الدین پروانه را به سبب هم‌نشینی با علما و پرهیزکاران و کمک به درماندگان و فقرا ستوده‌اند(«مختصر»، همانجا). وی با ازدواج با گرجی‌خاتون، دختر کیخسرو دوم(زامباور، 222)با خاندان سلطنتی نیز پیوند یافته بود. با قتل معین‌الدین سلیمان در 676ق/1277م، حکومت نیمه مستقل سلجوقیان آسیای صغیر نیز رو به ضعف نهاد و سرانجام، به دست مغولان برافتاد.
پس از معین‌الدین سلیمان پسرش، معین‌الدین محمد که در سینوپ بود، با اعلام استقلال، امیرنشینی مستقل تشکیل داد(676-696ق/1277-1297م) و تا زمان مرگ در آنجا فرمان راند(اوزون چارشیلی، «امیرنشین»، 148). وی با مغولان مناسبات دوستانه داشت(همانجا؛ منجم‌باشی، 3/31-32). پس از وی، پسرش، مهذب‌الدین مسعود(همانجاها) به امیری سینوپ رسید. زامباور(همانجا) و زاخاو(ص16)، مسعود را پسر معین‌الدین سلیمان دانسته‌اند که با توجه به نوشتۀ کتاب منجم‌باشی(همانجا)، نادرست می‌نماید. وی را جنواییهای مقیم سینوپ به گروگان گرفته، به کفه منتقل کردند و پس از دریافت فدیه‌ای سنگین آزادش ساختند(منجم‌باشی، زاخاو، همانجاها)، مسعود در 700ق/1301م درگذشت.
پس از او، غازی چلبی به امیری این خاندان رسید. وی امیری شجاع و جنگجو بود، چنان که با ناوگان خود با امپراتور یونانی طرابوزان و همچنین متجاوزان ونیزی جنگید. از آنجا که وی فرزند ذکور نداشت، حاکمیت سلیمان‌پاشا، امیر قسطمویی، از خاندان جاندار(ه‌ م)را پذیرفت و پس از مرگش در 722ق/1322م این ناحیه به قلمرو بنی‌جاندار ملحق شد. آرامگاه او در سینوپ در مدرسۀ معین‌الدین سلیمان قرار دارد(اوزون چارشیلی، همان، 148-149). به روایتی، بعد از غازی چلبی، دخترش مدتی در سینوپ فرمان راند و به همین سبب سینوپ را «خاتون ایلی» می‌خوانند(همان، 149، حاشیۀ 1). با مرگ وی دوران امارت این خاندان که از 649ق/1251م با تصرف سینوپ شروع شده بود، در 722ق پایان یافت.
مآخذ: آق‌سرایی، محمود، مسامرةالاخبار و مسایرةالاخیار، به کوشش عثمان توران، آنکارا، 1943م؛ ابن‌بی‌بی، حسین، الاوامر العلانیة، به کوشش نجاتی لوغال و عدنان صادق ارزی، آنکارا، 1957م؛ ابن‌تغری بردی، المنهل الصافی، به کوشش محمد محمدامین، قاهره، 1410ق/1990م؛ ابن‌عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، 1403ق/1983م؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه؛ ادهم، خلیل، دول اسلامیة، استانبول، 1345ق/1927م؛ افلاکی، احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، 1976م؛ تاریخ آل سلجوق در آناطولی، به کوشش نادرۀ جلالی، تهران، 1377ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339ش؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث 671-680ق، به کوشش عمرعبدالسلام تدمری، بیروت، 1420ق/1999م؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع‌التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفیٰ موسوی، تهران، 1373ش؛ زامباور، معجم‌الانساب و الاسرات الحاکمة، ترجمۀ زکی محمدحسن و حسن‌احمدمحمود، بیروت، 1400ق/1980م؛ سلیمان، احمدسعید، تاریخ‌الدول الاسلامیة، قاهره، 1969م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش بیرندراتکه، ویسبادن، 1399ق/1979م؛ لین‌پول، استنلی و دیگران، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، ترجمۀ صادق سجادی، تهران، 1370ش؛ «مختصر سلجوق‌نامۀ ابن‌بی‌بی»، اخبار سلاجقۀ روم، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1350ش؛ مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش محمد مصطفیٰ زیاده، قاهره، 1376ق/1957م؛ منجم‌باشی، احمد دده، صحائف الاخبار، ترجمۀ احمد ندیم، استانبول، 1285ق؛ مولوی، فیه‌مافیه، به کوشش حسین حیدرخانی، تهران، 1375ش؛ همو، مکتوبات، به کوشش توفیق هاشم‌پور، سبحانی، تهران، 1371ش؛ میرخواند، محمد، روضةالصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران، 1373ش؛ نظام‌الملک، حسن، سیاست‌نامه، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1369ش؛ نوایی، عبدالحسین، رجال کتاب حبیب‌السیر، تهران، 1324ش؛ نوبری، احمد، نهایةالارب، به کوشش سعید عاشور و دیگران، قاهره، 1405ق/1985م؛ وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، 1346ش؛ یونینی، موسیٰ، ذیل مرآةالزمان، حیدرآباد دکن، 1380ق/1960م؛ نیز:
Anadolu Selçukluları devleti tarihi, ed. F. Nâfiz Uzluk, Ankarta, 1952; Sachau, E., Ein Verzeichnis muhammadnischer Dynastien, Berlin, 1923; Spuler, B., İran Moğolları, tr. C. Köprülü, Ankara, 1957; UzunçarŞlı, İ. H., Anadolu beylikleri, Ankara, 1984; id, Osmanlı tarihi, Ankara, 1972;
علی‌اکبر دیانت










1. Osmanlı… 2. Anadolu… 3. Amadolu…

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5506
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست