پَتْرونهخَلیل، شورشی دورۀ نوگرایی در کشور
عثمانی. او عامل اصلی قیامهای خیابانی استانبول در نیمۀ سدۀ 12ق/18م بود که موجب
قتل وزیر و خلع سلطان عثمانی گردید. خلیل مدتی عضو ینیچری در ارتش سنتی عثمانی بود
و در جنگ عثمانی و ایران شرکت داشت و هم در نیروی دریایی عثمانی به عنوان لِوِند
خدمت میکرده است(شاو، 1/414) و بسا که واژۀ پترونه یا پترونا که از واژههای دخیل
در زبان ترکی است، رتبهای در نیروی دریایی عثمانی محسوب میشده است(نک:
«دائرةالمعارف...1»، XXVI/438-439).
از اندیشههای انقلابی پترونه خلیل که تبار آلبانیایی داشت، و از این رو در میان
ترکان عثمانی «آرناووت» (شاید نسبتی از روی تحقیر)خوانده میشد، اطلاعی در دست
نیست. او پیش از آغاز شورش، کارگر حمام در استانبول بود(نک: دانشمند، IV/18). با
این همه، ریشههای شورش ربیعالاول1143/سپتامبر1730 را باید در زمینههای مستعد آن
در اوضاع امپراتوری عثمانی جُست، نه در شخصیت و تأثیر پترونه خلیل.
انگیزۀ شورش محدودی که خیلی زود به قیامی گسترده تبدیل شد، شکست نیروهای عثمانی از
سپاه آخرین پادشاه صفوی، طهماسب دوم به سرداری نادر بود که در جریان آن سرزمینهای
تصرف شده به وسیلۀ عثمانیان هنگام بروز فتنۀ افغان باز پس گرفته شد(نک: منتران،
274-275). دولت عثمانی که به هنگام سقوط اصفهان از مرزهای خود با ایران در اندیشه
بود، پس از پیمان با روسیه به بهانۀ حفظ و رهایی مسلمانان سنی مذهب بالای رود ارس،
گرجستان، شیروان و آذربایجان، به ایران حمله کرده بود. اکنون شکست از نادر، درحالی
که سپاه عثمانی هنوز در اسکودار اردو زده، و ابراهیمپاشا نوشهرلی، صدراعظم سخت
مشغول تدارک حملۀ دیگر و جبران شکست بود، موجب هیجان عمومی در استانبول گردید(شاو،
1/413؛ دانشمند، همانجا). چنین پیداست که صدراعظم مخالفان و حاسدانی داشت که درصدد
تضعیف او بودند و شورشیان که فرصت مناسبی را برای ایجاد اغتشاش انتظار میکشیدند،
با پراکندن شایعاتی در باب بازگشت سپاه از تبریز به استانبول و واگذاری قلمرو سنی
مذهبان به شیعیان، آتش تعصب عوام را برافروختند. آنان تقصیر را به گردن صدراعظم،
سلطان و باقی درباریان انداختند و آنان را متهم به خروج از قلمرو شریعت کردند(شاو،
1/414؛ هامر پورگشتال، 4/3153). در حقیقت، دوران 12 سالۀ صدارت ابراهیم
پاشا(1718-1730م)، اوج سلطنت 27سالۀ سلطان احمد سوم و از مهمترین دورههای
امپراتوری عثمانی به شمار میآید؛ زیرا در اثر افکار و اقدامات ابراهیم پاشا که
بیشتر از جنگ به صلح و نوسازی و اصلاح امور کشور میاندیشید، نخستینبار کشور به
پیشرفتهای اروپایی توجه کرد(نک: ه د، ابراهیمپاشا نوشهرلی).
همراه جنبۀ مثبت نوگرایی ابراهیم پاشا، از ایجاد صنایع تا ترجمه و چاپ و انتشار
کتاب، برخی جنبههای منفی عصر لاله، زمینههای سیاسی ـ اجتماعی، اقتصادی و اداری
مناسبی را برای مخالفان دولت فراهم آورد(نک: «دائرةالمعارف»، همانجا) که باید بر
آنها فشارهای روانی ـ اجتماعی وارد بر طبقات پایین مردم که رواج ظواهر نوگرایی را
با دین و اعتقادات خود در تقابل میدیدند، افزود.
در روز حادثه(26ربیعالاول/28سپتامبر)، پترونه خلیل با تنی چند از یاران و همگامان
خود، نخست در برابر مسجد بایزید استانبول مردم را جمع کرد و با دستاویز قرار دادن
مذهب، خطای سلطان و صدراعظم را یادآور، و خواستار آزادی زندانیان شد. چون جمع قوت
یافت، به بستن مغازهها پرداخت و عدهای از ینیچریها به او ملحق شدند و رئیسشان
نیز از ترس گریخت(اوزون چارشیلی، IV(1)/204؛ هامر پورگشتال، همانجا). سلطان و
درباریان از بیرون شهر بازگشتند و صدراعظم کاری از پیش نبرد. شورش به یاری گروهی
ماجراجو وسعت گرفت و مردم و مغازهداران تنها از ترس و در نتیجۀ ارعاب پترونه و
یارانش بدون هرگونه رهبری فکری در این شورش شرکت جستند(همو، 4/3154؛ دانشمند،
همانجا). با از دست شدن اختیار اوضاع و پس از چند روز آمدوشد و مذاکره، سلطان که
میخواست خود و سلطنتش را حفظ کند، تصمیم گرفت صدراعظم را فدای خویش نماید، از
اینرو، با شتاب دستور کشتن ابراهیمپاشا را داد. شورشیان با دیدن ضعف سلطان، عزل
او را خواستار شدند و سرانجام، وی مجبور به کنارهگیری شد و پسر برادرش، محمود
جانشین او گردید(هامر پورگشتال، 4/3157؛ دده اوغلو، 69).
با تغییر سلطان، پترونه خلیل که پیدا بود از هیچ اندیشۀ انقلابی اصیلی پیروی
نمیکند و تنها به ایجاد اغتشاش و سودجویی شخصی و قدرتطلبی پایبند است. با اینکه
با کشتار و غارت و تخریب کاخهای عصر لاله به نوعی اقتدار دست یافته بود، هیچ
اقدامی سیاسی به عمل نیاورد و از این موقعیت طلایی هیچ استفادهای برای در دست
گرفتن رهبری و تثبیت اوضاع به نفع مردم و خود نکرد(شاو، همانجا؛ منتران، 275).
سلطان محمود اول که از مداخلههای بیجای او به تنگ آمده بود، مماشات با او را تاب
نیاورد و سرانجام در جمادیالاول/نوامبر همان سال او را با حیلهای به دام انداخت و
کشت(هامر پورگشتال، 7/3169-3170). به این ترتیب کانون اصلی فتنهای که نزدیک به
3ماه آثار و مظاهر یک دورۀ 12 سالۀ اصلاحات و نوگرایی را تهدید میکرد، از میان
رفت. چند ماه بعد برخی از باقیماندگان شورش پترونه خلیل که ظاهراً آلبانیایی
بودند. به رهبری یک یونانی به نام جناکی یا یناکی دست به اغتشاش بزرگی زدند تا
انتقام رهبر مقتول خود را بگیرند؛ اما اینبار سلطان محمود اول که به رغم جوانی و
تازهکاری نشان داد که میتواند سخت خشن و جدی باشد، با همراهی صدراعظم خود به سرعت
دست به کار شد و فتنه را فرونشاند. شمار کشتگان این شورش را از 10تا15 هزارتن
نوشتهاند(نک: دده اوغلو، 70؛ قس: دانشمند، IV/20-21).
مآخذ: شاو، ج. وا. ک. شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیۀ جدید، ترجمۀ محمود
رمضانزاده، مشهد، 1370ش؛ هامرپورگشتال، یوزف، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمۀ زکی
علیآبادی، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1368ش؛ نیز:
DaniŞmend, İ. H., İzahlı Osmanlı tarihi kronolojisi, Istanbul, 1972; Dedeoğlu,
A., The Ottomans, tr. H. I. Ercan, Istanbul, 1982; Mantran, R., Histoire de
l’empire Ottoman, Lille, 1989; Türk ansiklopedisi, Ankara, 1977; UzunçarŞılı, İ.
H., Osmanlı tarihi, Ankara, 1982.
منوچهر پزشک