responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5469
پان تورانیسم
جلد: 13
     
شماره مقاله:5469

پانْ‌تورانیسْم، شباهت صوری میان دو نام «تور» و «تورک»(ترک)پندارها و گمراهیهایی را سبب شده است. همین تصورات در سده‌های 13و14ق/19و20م تحریفها و دشواریهایی را پدید آورد؛ به ویژه آنکه در برخی از مآخذ محدوده‌هایی خیالی با نامهای توران و ترکستان در آسیای مرکزی پدید آمد که از دیدگاه جغرافیایی و تاریخی به اثبات نرسیده‌اند. از سدۀ 6م که ترکان به آسیای مرکزی راه یافتند، شباهت نامهای «تور» و «تورک» سبب شد که برخی نام توران و ترکان را یکی بدانند؛ حال آنکه رابطه‌ای میان این دو نام وجود ندارد(بارتولد، II(1)/661). بعدها صورتی جغرافیایی را برای سرزمین توران مشخص کردند که جز تصور و پندار نبوده است. در این مشخصۀ جغرافیایی دشتهای آسیای مرکزی و جنوب قزاقستان را که شامل بخش بزرگی از صحرای قراقوم و قزل‌قوم است، توران نامیدند. ظاهراً این سرزمین در جنوب به کوپت‌داغ، در غرب به دریای کاسپی(خزر)، در شمال شرق به قزاقستان، در جنوب شرق به کوههای تیان‌شان و پامیر، دشت چوی، محدودۀ کوهستانی رود ایلی و دشتهای اطراف دریاچۀ بالخاش منتهی می‌شده است(BSE3, XXVI/320).
نام ترکستان نیز همین حال را داشت و از سوی فاتحان عرب بر اراضی وسیعی از اراضی آسیای مرکزی نهاده شد. این اراضی بخش بزرگی از سرزمینهای تابع امپراتوری روسیه(ترکستان روس)، جنوب قزاقستان، سین‌کیانگ(اویغور= ترکستان چین) و شمال افغانستان را شامل می‌شده است. در 1284ق/1867م آن بخش از اراضی آسیای مرکزی که تابع روسیه بود، به صورت استانی تابع فرمانداری کل درآمد. از 1303ق/1886م اراضی مذکور رسماً ترکستان نامیده شد. پس از انقلاب روسیه، در 1918م نواحی نواحی غربی سرزمین مذکور، جمهوری شوروی سوسیالیستی خودمختار ترکستان نامیده شد. پس از سالهای 1303-1304ش/1924-1925م نام ترکستان از میان رفت و جای خود را به عنوان «آسیای میانه» داد که شامل بخشهای آسیای مرکزی تابع اتحاد شوروی سابق بود(همان، XXVI/338).
واژۀ «تور» به معنای دلیر و پهلوان است(یوستی، 329). تور در زبان سنسکریت نیز به همین معناست. این واژه که به صورت صفت در اوستا آمده، با همین معانی به قوم تورانی(توئیریه1) اطلاق شده است(پورداود، 1/53). بعدها از این نام دیوانه و وحشی اراده کرده‌اند، چنان‌که در زبانهای کردی و گیلکی به همین معنا و مترادف واژۀ دیوانه آمده است(همو، 1/53-54). در فرهنگ گیلکی این واژه با ملایمت بیشتری معنا شده، و به صورت «کم‌خرد و شیرین عقل» آمده است(نوزاد، 122). پسوند (ان)همراه با نام تور به دو معنا آمده است که در یکی نام سرزمین را با نام قوم مربوط می‌سازد، چون توران، ایران، گیلان(گِلان)، و دیگری نشانۀ تعلق به قوم است، چون توران به معنای تورها، کردان=کردها، ترکان=ترکها، گیلکان=گیلکها و جز آنها(رضا، اران...، 553).
در نوشته‌های اسطوره‌ای و دینی ایرانی، فریدون که شاه آریاییان بود، سرزمین خویش را میان 3 فرزند خود سَلم، تور و ایرج بخش کرد(بندهش، 150؛ پورداود، 1/57). نام سلم در نوشته‌های باستان به صورت «سئیریم» و «سرم» آمده است(همانجا؛ یشتها، 2/108). هریک از بخشهای مُلک فریدون به نام فرمانروایانشان، سرمان، توران و ایران نام گرفته‌اند. نام سرمان در تاریخ به صورت «سرمت» و در لاتینی «سرمتای» آمده است. طبری نام تور را به صورت «طوج» آورده است(1/214). در اوستا و دیگر نوشته‌های کهن، افراسیات پسر پَشَنگ و نوادۀ تور فرزند فریدون بوده است. گذشته از نام افراسیاب که به صورت فرنگرسین و در پهلوی فراسیاک و فراسیا آمده است، از دو برادر او با نامهای اغرئرث و کرسوزد(اغریرث و گرسیوز)یاد شده است که از نامهای ایرانی هستند. گذشته از آن به نامهای تورانی دیگری چون ارجاسپ(ارجت اسپ)، گوپت‌شا، پشنگ، ویسه(وئسک)، پیران(فریان)، هومان، سان، پیلسم، فرنگیس، وراز(گراز) و جز آنها برمی‌خوریم که همه از نامهای ایرانی هستند(یشتها، 1/218-219). نام سرزمینهایی که پیکار میان ایران و توران در آن روی داد، چون خشتروسوک بالای کنگ دژ(کنک دیز)، فراخ کرت و جز آنها نیز ایرانی هستند(همان، 1/219-220). چنین به نظر می‌رسد که کنک‌دیز که بعضی آن را ناحیه‌ای از خاک توران دانسته‌اند، در نظر ایرانیان ورجاوند بود. وجود این نام و دیگر نامهایی از این گونه در میان سکاییان مفهوم و روشن بوده است(رضا، ایران...، 62).
در نوشته‌های کهن فریان تورانی به عنوان نام شخص و دودمان او آمده است(پورداود، 1/67). برخی از خاورشناسان نام پیران ویسه، سپاه‌بد افراسیاب را فریان دانسته‌اند. طبری این نام را «فیران پسر ویسغان» آورده است(1/506). در ضمن وی شخصی به نام فرواک(فریاک) را نوادۀ کیومرث خوانده است(1/154). دیاکونف اقوام تور را سکایی و سرزمین آنان را «ایران شرقی» دانسته است(ص144). آبایف(ص273) با استناد به نوشتۀ اوستا، فریانه را متعلق به قوم تور و درست‌تر گفته شود، سکاییان دانسته، و یادآور شده است که وجود این نام و دیگر نامهایی از این‌گونه در میان سکاییان مفهوم و روشن است(رضا، همانجا، حاشیۀ 20).
به گمان بسیار وجود درگیری میان ایرانیها و تورانیها که هر دو از یک‌نژاد و یک تیره بوده‌اند، می‌تواند مربوط به دو مسئله باشد: یکی صحراگردی تورانیان که به ایرانیان کشاورز یکجانشین گاه و بیگاه حمله می‌کردند و دیگری اختلاف در باورهای دینی آنان. گومیلف ایرانیان و تورانیان را اقوام آریایی دانسته است که از دیدگاه قومی و نژادی به یکدیگر نزدیک بودند، ولی آنچه آنان را از یکدیگر جدا می‌کرد، نه تفاوت قومی بود و نه زبان، بلکه تنها دین عامل افتراق و جدایی آنان به شمار می‌رفت(ص57). آبایف به اختلاف دینی تورانیان و ایرانیان توجه کرده، و ضمن اشاره به عدم نفوذ آیین زردشت در باورهای دینی مردم اوستیا(آسها)یادآور شده است که اقوام سکایی و سرمتی تنها اقوامی از تیره‌های ایرانی بودند که آیین زردشت به سرزمینشان راه نیافت. وی ضمن اشاره به رسم و سنت استفاده از نامهای قومی و نژادی به اشتراک نام «آریا» در اقوام ایرانی و تورانی(سکایی) پرداخته، و با اشاره به شباهت نامهای ایرانی اریارمنه، اریوبرزن و آریارت با نامهای سکایی ـ تورانی آریاپیت، آریافرن و...، آنها را واژه‌های قومی از ریشۀ آریا دانسته است(ص239-240).
پورداود به نقل از برون‌هوفر2 با اشاره به تورانیان در آثار برهمایی می‌نویسد که گروهی از سرودگویان، ریگ‌ودا را از تورانیان باسکاها و پارتها دانسته، و معتقد به انشاء این سرودها در سرزمین ایران و توران در آسیای مرکزی بوده‌اند(1/53). وی می‌نویسد که ایرانیان و تورانیان از یک دودمان‌اند(1/71). بارتولد تورانیان را شاخه‌ای با فرهنگ نازل‌تر از قوم آریایی دانسته، و یادآور شده که میان دو قوم آریان و توران دشمنی وجود داشته است. هنگامی که در سدۀ 6م ترکستان به تسلط ترکان درآمد، این دو واژه با یکدیگر درآمیختند و نام توران بر ترکان اطلاق شد، حال آنکه از آغاز رابطه‌ای میان این دو نام موجود نبود(II(1)/661).
تشویشهای مندرج در آثار مؤلفان دربارۀ مرز ایران و توران سبب بروز ابهام گردیده، و موجب آن شده است که برخی مؤلفان تورانیان را ترک بنامند. گروهی از مؤلفان نیز حدود آمودریا(جیحون) را مرز ایران و توران نوشته‌اند. خوارزمی ایرانیان را «صاحب‌النهر» دانسته، و آن سوی رود را مرز توران خوانده است(ص137). بیرونی مرز ایران و توران را در جایی میان فرغانه و تخارستان دانسته است(ص271). مسعودی دربارۀ ترک نبودن تورانیان، به خطای برخی از مؤلفان اشاره کرده، و نوشته است که «مولد افراسیاب به دیار ترک بود و آن خطا که مؤلفان کتب تاریخ و غیرتاریخ کرده، و او را ترک پنداشته‌اند، از همین جا آمده است»(1/249).
تاریخ و ظهور پان‌تورانیسم: جنبش پان‌تورانیسم نخستین بار در محدودۀ امپراتوری عثمانی پدید نیامد، بلکه از سوی عناصر ترکی زبان درون امپراتوری روسیه شکل گرفت. این نکته که پان‌تورانیسم از روسیه به ترکیه انتقال یافت، وجود اوضاع مساعد برای رشد نظریۀ مذکور در مرکز امپراتوری عثمانی و سپس جمهوری ترکیه بوده است. ترکان عثمانی مدتی دراز از وجود نظریه‌پردازان پان‌تورانیسم بی‌خبر بودند. اینان بعدها از طریق نوشته های اروپاییان از جمله لئون‌کائن3 ، وامبری و دیگر خاورشناسان به اندیشۀ نظریه‌پردازان پان‌تورانیسم پی بردند. آندره ماندلشتام عضو انستیتوی حقوق بین‌الملل امپراتوری روسیه و مدیر ادارۀ حقوقی دولت موقت آن کشور ضمن مقدمه‌ای بر کتاب «پان تورانیسم» یادآورد گردیده است که طلعت‌بیگ، وزیر ترکان جوان در گفت‌وگویی در 1327ق/1909م یا وی چنین بیان داشت که به تازگی از وجود «برادران ترک خود در آسیای مرکزی» آگاهی یافته است. با این وصف بذری که پان‌تورانیستهای روسیه کاشتند، زمینۀ مناسبی در ترکیه برای رشدونمو یافت(ص7, 8 ).
در سدۀ 7ق/13م لشکریان مغول که روسها آنان را با نام مغول و تاتار شناخته‌اند(BSE3, XVI/502؛ نیز نک‌: ه‌ د، تاتار)، روسیه را تصرف کردند و طی 3 سده دشواریهای اقتصادی فراوانی به بار آوردند که در آثار مورخان روس منعکس شده است. حاکمیت مغولان که بعدها دین اسلام را پذیرا شدند، برای روسها احساس سرشکستگی و نفرت ریشه‌دار و عمیقی را فراهم آورد. سرانجام مغلوبان در 959ق/1552م با درهم شکستن اردوی زرین، نه تنها بر روسیه، بلکه بر سرزمینهای ترکان حوالی رود ولگا، کریمه و بخشهایی از آسیای مرکزی تسلط یافتند که 348سال ادامه یافت و تنها در 1318ق/1900م با تصرف پامیر موقتاً پایان‌پذیرفت. توسعۀ روسیۀ تزاری بر اراضی ترکان را می‌توان به 3 دوره تقسیم کرد: 1. توسعۀ ارضی تزارنشین مسکو از 959-1014ق/1552-1605م؛ 2. دورۀ طولانی آرامش نسبی که با توسعۀ ارضی روسیه در جهت غرب مقارن بود؛ 3. دوران کشورگشایی خاندان رومانف از عهد کاترین دوم تا 1900م(بنیگسن، 27-28).
پس از سقوط امپراتوری روم شرقی که بزرگ‌ترین دولت ارتدکس مسیحی جهان بود، در روسیه این اندیشه پدید آمد که اکنون دولت مسکوِ روس یگانه دولت ارتدکس مسیحی است و مردم روسیه مبشران مسیحیت ارتدکس در جهان‌اند. این زمان مصادف بود با سلطنت ایوان سوم(844-911ق/1440-1505م). وی دولت تاتار و مغول را که بر روسیه فرمان می‌راند، منهدم کرد، با تجزیه‌طلبی در روسیه، سخت به پیکار برخاست و به محدود کردن استقلال و آزادی عمل فرمانروایان محلی پرداخت. اسقف فیلوفی4 طی نامه‌ای به ایوان سوم دولت روسیه را پس از سقوط امپراتوری روم شرقی که به «روم دوم» شهرت یافته بود، «روم سوم» نامید و نوشت: «امپراتوری روم سقوط کرد، ولی دولت تو ـ که روم سوم است ـ پایدار خواهد ماند و روم چهارمی در کار نخواهد بود». مسکو روم سوم نامیده شد و کلیسای مسیحی روس رنگ ملی به خود گرفت. در دولت مسکو روس، دین و ملیت به هم درآمیخت و در مردم روسیه حالتی مشابه روحیات قوم یهود در روزگار باستان پدید آمد(بردیایف، 9-10). سرکوب ترکی‌زبانان روسیه رنگ مبارزۀ دینی به خود گرفت و تا زمان سلطنت کاترین دوم مکتب‌خانه‌ها و مساجد که مراکز تدریس قرآن و تعالیم دینی بودند، بسته شد که یک نمونۀ آن وضع شهر مسلمان‌نشین غازان بوده است. در این شهر طی سالهای 1151-1168ق/1738-1755م از 536 مسجد، 418 مسجد بسته شد(بتیگسن، 21).
بدین سان دشمنی قومی با خصومت دینی درآمیخت. ازاین‌رو، ترکی زبانان روسیه در صدد یافتن حامیانی برآمدند. دولت عثمانی که با روسیه سرجنگ داشت، برای مسلمانان کریمه و شمال قفقاز و سواحل دریای سیاه پشتیبان مناسبی می‌نمود. ترکی زبانان آسیای مرکزی که همانند دیگر مسلمانان روسیه سنی مذهب بودند، دولت شیعه مذهب صفوی را حامی مناسبی نمی‌پنداشتند؛ به ویژه آنکه ازبکها گاه و بیگاه با دولت صفوی در پیکار بودند. مسلمانان روسیه از جمله تاتارهای اطراف ولگا و کریمه، چرکسها، کوه‌نشینان داغستان، چچنها، باشقیرها، ازبکها، قزاقها، قرقیزها، ترکمنها و دیگران در آغاز به مبارزۀ مسلحانه دست زدند که قیام شیخ شامل در داغستان یکی از نمونه‌های آن بود. امپراتوری عثمانی می‌کوشید تا از اختلاف آنان با دولت روسیه بهره گیرد. دولت روسیه نیز می‌کوشید با توسل به زور و اشاعۀ مسیحیت، موقعیت مسلمانان آن سرزمین را تضعیف کند. اگر چه برخی از تزارهای روسیه چون ایوان مخوف به سبب نیاز به رونق بازرگانی با ایران و عثمانی طرفدار سیاست تساهل و تسامح در مسائل دینی بودند، با این وصف مسیر کلی سیاست دولت روسیه در جهت حاکمیت بلامنازع بر سرزمین پهناور روسیه، آسیای مرکزی، سیبری و قفقاز همچنان ادامه داشت، تا اینکه با تصرف شبه جزیرۀ کریمه و تحت‌الحمایه شدن تاتارهای آن سرزمین، شکست نهضت نقش بندیان به رهبری شیخ شامل، پایان جنگهای ایران و روس، تصرف چیمکنت و سپس تاشکند در 1271ق/1855م، بخارا در 1285ق/1868م و در پی آن خیوه، خوقند، مرو و ترکمنستان در 1301ق/1884م حاکمیت روسیه بر نواحی مسلمان‌نشین آسیای میانه و قفقاز تا 1318ق/1900م به حد کمال رسید و این سرزمین تابع «فرمانداری کل» شدند که فرماندار آن از طرف دولت مرکزی روسیه منصوب می‌شد(بنیگسن، 39-40، جم‌(.
مسیحی کردن اجباری اقوام مسلمان بخشی از سیاست دولت روسیه تا 1246ق/1830م بود. بعدها این سیاست جای خود را به روش غیرمستقیم تغییردین از طریق فعالیت مبلغان مسیحی داد(زاره‌واند، 27-28). سیاست مسیحی کردن اجباری واکنشهایی در محافل تاتارهای کریمه پدید آورد. آنها دولت عثمانی را حامی خود می‌نامیدند و در مراسم نماز جمعه در مساجد کریمه به نام سلطان عثمانی خطبه خوانده می‌شد. در فاصلۀ سالهای 1197-1318ق/1783-1900م بیش از یک میلیون تاتار، دیار خویش را به سوی امپراتوری عثمانی ترک کردند(بنیگسن، 41، 42). این وضع بروز مقاومتهای قومی ـ دینی در میان عناصر ترکی زبان مسلمان روسیه و اندیشه‌های پان‌تورانیستی را موجب گردید. بدین‌سان «پان تورانیسم» در میان اقوام مسلمان روسیه شکل گرفت و گسترش یافت. در شهرهای اوفا و غازان در تاتارستان دو سازمان پان‌تورانیستی به نامهای «تورک یوردو= سرزمین ترک» و «تورک اجاقی= کانون ترک» پدید آمد که بعدها به استانبول و آنکارا منتقل شد و به صورت میعادگاه گروه ترکانِ جوان درآمد(زاره‌واند، 26).
اسماعیل گاسپرالی(غصپرینسکی)نخستین شخصیتی بود که با انتشار مجله‌ای به نام ترجمان در باغچه‌سرای به نشر و تبلیغ اندیشه‌های پان‌تورانیسم پرداخت(بنیگسن، 46، حاشیۀ 1؛ زاوه واند، 38). در قفقاز نیز میرزا فتحعلی‌آخوندزاده(ه‌ م) راه او را ادامه داد(همانجا). ماحصل پیشنهاد گاسپرالی به امپراتوری روسیه، همکاری با شرایط مساوی برای تسخیر جهان بود که نتیجۀ دلخواه به بار نیاورد(بنیگسن، 136).
عناصر برجستۀ جنبش تاتار روسیه هنگامی که در معرض خطر روسی شدن قرار گرفتند، کوشیدند تا شیوه‌های نوین‌ آموزشی را در میان اقوام ترک و تاتار رواج دهند(همو، 155). دولت روسیه که نگران این فعالیت‌ها شده بود، طریق حمایت از عناصر محافظه‌کار ترک و تاتار را در پیش گرفت. گاسپرالی و پیروان او کافر نامیده شدند. در پی آن گروهی از یاران گاسپرالی دستگیر، و به سیبری تبعید شدند(زاره‌واند، 39). این فعالیت‌ها جملگی در بیداری ترکی زبانان مسلمان روسیه مؤثر افتاد و عصرجدیدی در ادب تاتاری پدیدآمد که یوسف آقچورا، علی‌حسین‌زاده، احمدآقایف، علی مردان بیگ توپچی باشی‌ یف ودیگران از جملۀ نمایندگان آن بودند(همو، 42).
پس از شکست روسیه در جنگ با ژاپن و انقلاب 1905م روسیه، بندها گسسته شد وفعالیتهای فرهنگی با انتشار جرایدی چون ییلدیز(ستاره)، بیان‌الحق، حیات، تازه حیات، صدا، ارشاد، ترقی، حقیقت، اقبال و فیوضات، به زبان ترکی استانبولی گسترش یافت. فعالیتهای فرهنگی و سیاسی که در حدود سال 1906م از سوی پان‌تورانیستها آغاز شده بود، نتایج تا اندازه‌ای مهم به بار آورد که در اروپای مرکزی نیز مؤثر افتاد، چنان که وامبری ترک‌شناس مجار، پس از سفر به آسیای مرکزی چنین نوشت: «اتباع مسلمان تزارتنها شعارشان اتحاد، و تلاش اصلی آنها (تاتارها) متوجه اتحاد استوار میان شاخه‌های مختلف خانواده‌های ترک‌نژاد است»(همو، 39، 40). سیاستهای ضد روسی سبب بروز گرایشهای پان‌تورانیستی در مجارستان و بلغارستان شد. طی نخستین سالهای سدۀ 20م مسلمانان قفقاز به لحاظ بیداری ترکی‌گرایانۀ خود بسیار کوشا و فعال شدند و در این راستا پس از تاتارها در مقام دوم قرار داشتند. مشکل بتوان گفت که نزدیکی قفقاز و کریمه به ترکیه در ایجاد چنین تحرکی مؤثر افتاده است. شاید دانشگاه غازان در تقویت روحیۀ ترکی‌گرایی مردم قفقاز مؤثر بوده است. این دانشگاه معتبر روسیه که لنین نیز زمانی در آنجا تحصیل می‌کرد، یکی از مراکز مهم ملاقات روشنفکران بود و چه بسا از باکو نیز کسانی با دانشگاه غازان در ارتباط بودند. روزنامۀ اکینچی(کشتگر) که توسط حسن زردابی انتشار می‌یافت، نخستین روزنامۀ ملی گروههای سیاسی ترک‌گرای قفقاز بود. انتشار این روزنامه به سبب جهت‌گیریهای سیاسی از سوی مقامات قفقازی متوقف شد و چنان که گفته شد، جراید دیگری از جمله حیات و ارشاد جای آن را گرفتند. کنترل رسمی تمامی جنبشهای سیاسی، به بیگانه ساختن قفقازیها منجر شد و زمینه‌ را برای احزاب سیاسی و تمایل روزافزون به جدایی از امپراتوری روسیه و نزدیک‌تر ‌شدن به امپراتوری عثمانی فراهم آورد(لاندو، 40).
در امپراتوری عثمانی نجیب عاصم کتاب مقدمه‌ای بر تاریخ آسیا: ترکها و مغولها از آغاز تا 1405م نوشتۀ لئون کائن را از فرانسه به ترکی ترجمه کرد و چند بخش مهم را که شامل تمایلات پان‌تورانیستی بود، بدان افزود. عاصم به مغولها و دستاوردهای آنان شکوه وجلال بخشید و ترکان را به عنوان بازماندگان مغولان معرفی کرد. این کتاب بعدها بر سران حزب «اتحاد و ترقی» اثر بخشید و بیش از همه موجب افزایش علایق ناسیونالیستی نسبت به خویشاوندان ترکی زبان ساکن آسیای مرکزی شد(همو، 65).
ترک‌پرستی نه تنها در درون امپراتوریهای عثمانی و روسیه، بلکه در بیرون از آنها در اروپا نیز نفوذ کرد و به هنگام جنگ ترکیه و روسیه در 1294ق/1877م در میان مجارها نیز ظهور کرد. همین روحیات سبب شد که بعدها بلغارستان نیز در کنار مجارستان و عثمانی قرارگیرد. شرکت بلغارها در جنگ جهانی اول شاهد این مدعاست. در بوداپست و صوفیه سیاستهای ضدروسی موجب بروز گرایشهای پان‌تورانیستی در مجارستان و بلغارستان شد. یک سال پیش از جنگ جهانی اول، نمایندگان این دو کشور در کنگرۀ پان‌تورانیستها که در شهر استانبول تشکیل یافته بود، شرکت کردند. سخنان یکی از نمایندگان بلغارستان، نشانه‌ای از اعتراض به روسیه و اسلاوهاست. وی گفت: «ما را، هون بنامید، ترک و تاتار بنامید، اما اسلاو خطاب نکنید»(زاره‌واند، 25-26). مجلۀ توران که به زبان مجاری در بوداپست منتشر می‌شد، شمارۀ ژانویه ـ فوریۀ 1918 خود را به سرزمین توران اختصاص داد و محدودۀ توران را بدین شرح مشخص کرد: «دریای کاسپی(خزر)، فلات ایران، سرچشمۀ سیر دریا و ایرتیش، فلات اکمولینسک و استپهای پهناور»(نک‌: همو، 21-22).
جنگ روس و ژاپن و شکست روسیه، دولت این کشور را تضعیف کرد. در جمادی‌الآخر1323/اوت1905 نخستین کنگرۀ مسلمانان روسیه برگذار شد و قطعنامه‌ای دربارۀ نیاز به وحدت مسلمانان روسیه و تأسیس سازمانی دائمی با مجلسی مرکزی صادر شد که محل آن در باکو بود. کنگرۀ دوم در ژانویۀ 1906 به ریاست گاسپرالی برگذار شد و هدفش اتحاد مسلمانان روسیه بود. کنگرۀ سوم در اوت 1906برگذار شد که تصمیم گرفت حزبی سیاسی به نام اتفاق المسلمین تأسیس شود(لاندو، 36-37). در این کنگره ترکی استانبولی به عنوان زبان رسمی اعلام، و نظام درسی عثمانی پذیرفته شد(زاره‌واند، 43).
پس از رهایی دولت روسیه از جنگ خاور دور و فشار انقلابیون، سرکوب فعالان سیاسی از سرگرفته شد. همین امر موجب گردید که سران‌ پان‌تورانیست روسیه بار دیگر به دولت عثمانی روی آورند، حال آنکه در خود ترکیه هنوز از جنبش پان‌تورانیسم، اثری عمده و چشم‌گیر مشاهده نمی‌شد(همو، 50-51). در اوایل دهۀ اول سدۀ 14ق/اوایل دهۀ نهم سدۀ 19م نخستین نشانه‌های جنبش «عثمانی جدید» که از سوی اروپاییان، نهضت «ترکان جوان» نام گرفت، پدید آمد. رهبران این جنبش در اواخر دهۀ 70 و سراسر دهۀ 80 سدۀ 19م تحت پیگرد مأموران سلطان عبدالحمید دوم(1293-1327ق/1876-1909م)قرار داشتند(کراکوسیان، 70). سیاست خودکامانۀ سلطان عبدالحمید در بی‌اعتنایی به اجرای اصلاحات(تنظیمات)موجب بروز جنگ میان دولتهای روسیه و عثمانی شد. بوسنی و هرزه‌گوین، جزیرۀ کرت و بلغارستان اعلام استقلال کردند(ماندلشتام، 8-9).
در آن هنگام خودآگاهی ملی ترکان عثمانی روبه گسترش نهاد و کوششهایی در جهت رهایی از سیطرۀ فرهنگ ایرانی و عربی صورت گرفت. بعضی راه رهایی را در پیروی از فرهنگ اروپایی می‌دانستند. مدحت پاشا که زمانی فرمانداری بلغارستان و سپس حکومت بغداد را برعهده داشت، یکی از رهبران جنبش «عثمانی جدید» بود. وی برای سرکوب نهضت استقلال‌طلبی بلغارستان، همواره در روزهای مقدس دهها تن از مردم بلغار را بردار می‌کشید و حدود 30هزار تن از مردم آن سامان را کشت(کراکوسیان، 71). با این وصف وی نخستین قانون اساسی عثمانی را تدوین کرد(زاره‌واند، 46).
پیروان اندیشۀ مدحت‌پاشا برخلاف او خیراندیش بودند، ولی در نظر مردم چندان اعتباری نداشتند. نامق کمال نخستین کسی از این گروه بود که با زبان هنر و ادبیات به تبلیغ نظر خویش پرداخت و در این راستا از واژه‌های «وطن»، «حریت» و «مشروطیت» بهره جست. در 1306ق/1889م نخستین تشکل ترکان جوان در آموزشگاه پزشکی استانبول به صورتی غیرعلنی تأسیس یافت. بعضی این گروه را هستۀ اصلی حزب «اتحاد و ترقی» دانسته‌اند. حزب مذکور در 1308ق/1891م تأسیس یافت(کراکوسیان، 71, 72). در 1306ق/1889م علی‌بیگ حسین‌زاده که از باکو به استانبول آمده بود، قصیده‌ای با عنوان «توران» سرود که در واقع ندای پان‌تورانیسم بود(زاره‌واند، 54).
پیش از اعلام مشروطیت، پان تورانیسم در ترکیه چندان نیرومند نبود. آقچورا که به قاهره رفته بود، در مجلۀ ترک چاپ قاهره ضمن انتقاد از عثمانی‌گرایی و اتحاد اسلام، پان‌تورانیسم را موفق و مربوط به آینده نامید(همو، 57, 58). رفته‌رفته زمینۀ مساعدی برای فعالیت مبلغان پان‌تورانیسم فراهم آمد. حزب «اتحاد و ترقی» مرکز مناسبی برای تبلیغ پان‌تورانیسم و بعدها «پان‌ترکیسم» شد. در 1327ق/1909م کنگرۀ حزب اتحاد وترقی در سالونیک برگذار شد. در این کنگره محمد ضیاء بیگ به عضویت کمیتۀ مرکزی انتخاب شد. اندکی بعد این مبلغ سرشناس نظریۀ پان‌تورانیسم نام محمد را از روی خود برداشت و خویشتن را ضیاءگوک‌آلپ نامید(همو، 56-57، 59).
در آن زمان در سالونیک دو نشریه به نامهای گنج قلم لر(قلمهای جوان) و ینی لسان(زبان نو)انتشار یافت(EI1). ضیاءگوک آلپ که از مدتها پیش برنامۀ پان‌تورانیستها را تبلیغ می‌کرد، نشریه‌های مذکور را مناسب یافت. وی در نشریۀ گنج قلم لر شعری را که سروده بود، به چاپ رسانید و آتیلا و چنگیز را از افتخارات نژاد خویش خواند(زاره‌واند، 57، 58). وی در ادامۀ شعر ضمن ستایش از اغوزخان به میهن ترکان اشاره کرده که نموداری از اندیشۀ پان‌تورانیسم است. وی می‌گوید: میهن ترکان، ترکیه نیست، ترکستان هم نیست، بلکه کشور پهناور و جاودانی توران است(همو، 58، 59). ضیاء گوک آلپ ضمن تهدید دشمنان فرضی و کسانی که راه دوستی با «ترکان» ساخته و پرداختۀ او را در پیش نگیرند، چنین نوشت: «اولاد اغوزخان، هیچ‌گاه کشورشان توران را فراموش نمی‌کنند. ای کسی که دشمن ترکانی، به کتابها نظر کن و بنگر فارابیها و الغ‌بیگها کیستند؟ ابن‌سینای بزرگ و آتیلای قهرمان اولاد چه کسانی هستند؟ ترکان امروزی تیره‌ای بیش نیستند، اما فردا ملتی واحد خواند شد. وای بر کسانی که با آنان دوستی نکنند!»(همو، 90، 91). این اندیشه‌ها مقدمه‌ای برای پان‌ترکیسم بود. خالده ادیب در 1328ق/1910م داستانی با عنوان «توران نو» نوشت که وزیر فرهنگ ترکیه آن را «انجیل پان‌تورانیسم» نامید(همو، 61). کسان دیگری از جمله روشنفکران و شاعرانی چون علی کمال، جلال نوری، فکرت لطفی، حمید عبدالحق، توفیق فکرت، شهاب‌الدین جناب و نظیف سلیمان با نظریۀ پان‌تورانیسم روی موافق نشان نمی‌دادند. رضا توفیق، فیلسوف عثمانی مدعی بود که در سراسر ترکیه حتیٰ یک ترک اصیل، جز خاندان سلطنت وجود ندارد(همانجا). مرکز حزب اتحاد و ترقی از سالونیک به استانبول انتقال یافت، هم‌زمان با این انتقال، یوسف آقچورا پان تورانیست مشهور تاتار نشریه‌ای با عنوان ترک یوردو(سرزمین ترک) انتشار داد. ضیاءگوک آلپ عضو مرکز اتحاد و ترقی نیز از سالونیک به استانبول رفت. در آستانۀ جنگهای بالکان دو رهبر پان‌تورانیست که یکی ترک‌ودیگری تاتار بود، بایکدیگر ملاقات و هدف مشترک خود را اعلام کردند(زاره‌واند، 65-66).
سقوط سلطان عبدالحمید دوم نتایج مطلوبی در محدودۀ امپراتوری عثمانی به بار نیاورد. به جای روشنفکرانی که با روحیۀ دموکراتیک پرورش یافته، و طرفدار حکومت پارلمانی بودند، افسران و نظامیان متعصب رشتۀ امو را در دست گرفتند. در 1908م شمار اعضای حزب اتحادوترقی که از 300تن تجاوز نمی‌کرد، در 1914م به 350هزارتن رسید(کراکوسیان، 109-110). در ماههای اکتبر و نوامبر 1910مجمع عمومی حزب اتحاد و ترقی به مدت 13روز برگذار شد. شعار ترکان جوان در این مجمع چنین بود: «ترکیه تنها از آن ترکان است»(همو، 117). سیاست ترکی کردن کشور، اعتراض اقوام غیرترک تابع امپراتوری را برانگیخت. به عنوان نمونه در دانشکدۀ افسری یکی از استادان اعلام نمود که: «برای ما ملیت ترک بیش از دین اسلام اهمیت دارد، و غرور نژادی بزرگ‌ترین فضیلت‌هاست». در همان جلسه یک افسر عرب، زبان به اعتراض گشود و گفت: «همۀ عثمانیان ترک نیستند. اگر امپراتوری را بدین شکل تلقی کنیم، کلیۀ عناصر غیرترک به جای اینکه بخشی از تشکیلات سیاسی زندۀ امپراتوری عثمانی را تشکیل بدهند، بیگانه شمرده خواهند شد»(زاره‌واند، 102-103).
در پی اجرای سیاست ترکی کردن در 1910م عربها و دروزیهای فلسطین و عراق، نیز آلبانیایها، در 1911م در یمن و در 1912م در مقدونیه و بار دیگر در آلبانی مردم سربه شورش برداشتند(کراکوسیان، 132). در بند اول قانون اساسی ترکیه چنین آمده بود: «ترکیه کشوری است غیرقابل تقسیم. هیچ‌یک از بخشهای آن در هیچ شرایطی حق جدایی ندارد». این به معنای عدم پذیرش حق خودمختاری برای اقوام غیرترک درون امپراتوری بود(همو، 133). مقایسۀ شمار نمایندگان مجلس ترکیه در سالهای 1908 و 1910م سیاست ترکی کردن کشور را مجسم می‌سازد. در مجلس ترکیه که در 7شوال 1326ق/2نوامبر1908م گشایش یافت، از مجموع 230نمایندۀ مجلس، عربها 45، آلبانیاییها 22، ارمنیان 10، بلغارها 5، صربها 4، یهودیان 4، کردها 2، دروزیها 1 و ترکان 107 نماینده داشتند. شمار نمایندگان ترک کمتر از نصف نمایندگان مجلس بود، ولی در 1910م ترکیب نمایندگان تغییر یافت. در این مجلس شمار نمایندگان ترک 228تن، یونانیان 27، بلغارها 4، عربها 3، ارمنیان 4، یهودیان 3، والاخها یک تن بود(همو، 135).
جنگ بالکان در سالهای 1912-1913م دگرگونیهایی در اوضاع داخلی ترکیه پدید آورد. در دسامبر 1912 معلوم شد که دولت ترکان جوان از نیروهای متحد بالکان شکست خواهد خورد(همو، 147-148). یأس و نومیدی ترکیه را فرا گرفت و سبب انتقادهای شدید شد. در این زمان از کریمه، قفقاز، غازان، خیوه، تاشکند و نواحی دیگری که در مسیر پان‌تورانیسم فعالیت داشتند، کمکهایی به مقصد ترکیه ارسال گردید و احساسی در روشنفکران آنجا پدید آورد که آنان اروپایی نیستند، بلکه آسیایی هستند. این احساس موجب تقویت نظر پان‌تورانیستهای ترکیه شد و در آنان احساس نزدیکی با ترکی‌زبانان آسیا را فراهم آورد و ترک‌گرایی اوج گرفت. خالده ادیب نوشت: آرزوی من دست‌یابی ترکان جهان به عظمت و استقلال سیاسی و فرهنگی است(همو، 75-76). محمد امین رسول‌زاده در یکی از شعرهای خود ضمن اشاره به سرزمین ترکان چنین نوشت: «این کشور پهناور که بر 3 قاره گسترده است، متعلق به ماست، توران، توران مقدس...»(زاره‌واند، 87).
احساس نزدیکی با ترکی‌زبانان آسیا، احساس دوری و دشمنی با اقوام غیرترک ساکن آناتولی از جمله یونانیان، ارمنیان، کردان و دیگران را به همراه آورد. چند موضوع در ترکیه مطرح گردید که یکی ترک‌گرایی و دیگر پیوند دادن آذربایجان ایران به اران و شیروان و دیگر مناطق ترکی زبان قفقاز و سرانجام تلاش برای پیوند تاتارها، قرقیزها، باشقیرها، یاکوتها، ترکان آلتای و غیره بود که باید آن را پان‌ترکیسم و مولود پان‌تورانیسم به شمار آورد(ماندلشتام، 12). برای تربیت افراد با روحیۀ ناسیونالیسم ترک، کانونها و انجمنهایی پدید آمد. ورود به این کانونها و انجمنها از همان بدو تأسیس برای عناصر غیرترک ممنوع بود(زاره‌واند، 78). در ژانویۀ 1913 انورپاشا طی کودتایی بر باب عالی هجوم برد و با کشتن وزیر جنگ دولت عثمانی، قدرت را در دست گرفت. حاکمیت از آن «ترکان جوان» شد(بیات، 111، حاشیۀ 8). دولت جدید به جای آنکه در مسیر اتحاد با اقوام درون امپراتوری عثمانی حرکت کند، به سوی اتحاد «اقوام تورانی» گام برداشت(همو، 119) که از سوی پان‌تورانیستها با اقبال مواجه شد. به عنوان نمونه، محمدامین رسول‌زاده، یکی از هواداران نظریۀ ایجاد فدراسیون متحد ترکیه و قفقاز بود(زاره‌واند، حاشیه، 71-72).
سیاست پان‌تورانیستی که «ترکان جوان» در پیش گرفته بودند، در میان اقوام ترکی زبان واکنشهای متفاوت داشت. این اقوام تا زمانی که زیرسیطرۀ بیگانگان، از جمله روسها قرار داشتند، از پان‌تورانیسم به عنوان عاملی در جهت رهایی خویش بهره می‌جستند، ولی هیچ‌یک از آنان نمی‌توانستند در مجموعۀ واحدی با یکدیگر متحد شوند. در واقع همین که اندک امکانی به دست می‌آمد، دعوی استقلال می‌کردند. به عنوان نمونه پس از سقوط دولت تزاری در 1917م کنگرۀ ملی «ترک و تاتار» که در شهر اوفا تشکیل شده بود، خواستار تأسیس یک «دولت ولگا ـ اورالی» گردید، درحالی ک تاتارهای کریمه در قورولتایی(کنکره‌ای) که در باغچه‌سرای برگذار کردند، استقلال خود را اعلام داشتند(زاره‌واند، 131)؛ حال آنکه این هر دو قوم خود را تاتار می‌نامیدند.
چنان که دیده شده است، ترکی زبانان تابع روسیه به سبب اختلافهای زبانی، فرهنگی، آداب، سنتها و شیوه‌های متفاوت زندگی تا کنون نتوانسته‌اند چنین اندیشه‌ای را مطرح کنند. از این‌رو، «پان توارنیسم» که در درون روسیه شکل گرفت، واکنشی در برابر نظریه‌های دیگر بود. پیروان افراطی این نظریه تا بدانجا پیش رفتند که کشورهایی را که زمانی زیر سلطۀ اقوام ترک و یا گروههای ترکی‌زبان قرار داشتند، از جمله ایران و افغانستان را در نقشه‌ها و برنامه‌های خود گنجانیدند. اینان گروههای ترکی‌زبان را به ترکان سیبری(یاکونها= یاقوتها و دیگران)، ترکان آسیای مرکزی(قزاقها، اقوام ترکی زبان ساکن چین و روسیه، ازبکها، قرقیزها، ترکمنها و دیگران)، ترکان ولگا(قپچاقها، تاتارها و غیره)، ترکان حوالی دریای سیاه(اقوام تاتارنوگای= نوغای، کریمه و قفقاز) و ترکان غربی(ایران و ترکیه)تقسیم کرده‌اند(زاره‌واند، 86). هر گاه تفکر «پان‌ترکیسم» در جهت اثبات سیاست توسعه‌طلبانۀ ترکها نسبت به اقوام ترکی زبان عمل می‌کند، «پان تورانیسم» مبلغ اندیشۀ تأسیس کشور «توران بزرگ» است که از اقیانوس کبیر تا اسکاندیناوی و دریای مدیترانه کشیده شده است(زلالیان، 16).
مآخذ: آبایف، و. ا.، «شرحی در پیرامون واژه‌شناسی نامها خاص ایرانی»، ترجمۀ عنایت‌الله رضا، بررسیهای تاریخی، تهران، 1356ش، س12، شم‌ 3؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369ش؛ بنیگسن، الکساندر و مری براکس آپ، مسلمانان شوروی، گذشته، حال و آینده، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، 1370ش؛ بیات، کاوه، مقدمه بر افسانۀ پان‌تورانیسم(نک‌: هم‌ ، زاره‌واند)، بیرونی، ابوریحان، الآثارالباقیة، به کوشش پرویز اذکایی، تهران، 1389ش؛ پورداود، ابراهیم، تعلیقات بر بسنا، تهران، 1340ش؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، 1409ق/1989م؛ رضا، عنایت‌الله، اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول، تهران، 1380ش؛ همو، ایران و ترکان، در روزگار ساسانیان، تهران، 1365ش؛ زاره‌واند، افسانۀ پان‌تورانیسم، ترجمۀ محمدرضا زرگر، تهران، 1369ش؛ طبری، تاریخ؛ لاندو، ج.، پان ترکیسم، یک قرن در تکاپوی الحاق‌گری، ترجمۀ حمید احمدی، تهران، 1382ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385ق/1965م؛ نوزاد، فریدون، گیله‌گب فرهنگ گیلکی، رشت، 1381ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، 1356ش؛ نیز:
Abaev, V. I., »Iz iranskoĮ onomastiki«, Istoriya Iranskogo gosudarstva i kultury, ed. B. G. Gafurov et al., Moscow, 1971; Barthold, W. W., Sochineniya, Moscow, 1963; Bennigsen, A. and C. Lemercier-Quelquejay, L’Islam en Union soviétique, Paris, 1967; Berdyaev, N., Istoki i smysl russkogo Kommunizma, Paris, Ymca-Press; BSE3; Diakonov, I. M., »VostochnyĮ Iran do Kira«, Istoriya Iranskogo gosudarstva i Kultury, ed. B. G. Gafurov et al., Moscow, 1971; EI1; Gumilev, L. N., Tysyacheletie Vokrug Kaspiya, Moscow, 1993; Justi, F., Iranisches Namenbuch, Marburg, 1895; Kirakosyan, Dzh. S., Mladoturki perd sudom istoriĮ, Erevan, 1986; Mandelshtam, Dzh. S., Mladoturki perd sudom istoriĮ, Erevan, 1986; Mandelshtam, A., introd. Turtsiya… (vide: Zarevand); Zarevand, Turtsiya i Panturanizm, Paris, 1930; Zulalyan, M. K., Voprosy drevneĮ i srednevkovoĮ istorii Armenii v osveshchenii sovremennoĮ turetskoĮ istoriografii, Erevan, 1970.
عنایت‌الله رضا
1. Tūirya 2. Brunhofer 3. Cahun 4. Filofei
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5469
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست