responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5455
پاشا
جلد: 13
     
شماره مقاله:5455

پاشا، عنوان یا لقب دولتمردان عالی‌رتبۀ لشکری و کشوری در امپراتوری عثمانی که از جانب سلطان به آنان اعطا می‌شد. این عنوان در سراسر قلمرو امپراتوری از آناتولی و روم ایلی تا سرزمینهای عربی خاورمیانه و شبه جزیره و شمال افریقا و متصرفات اروپایی این دولت متداول بود.
زمان شروع استعمال این واژه به طور دقیق روشن نیست، ولی به اقرب احتمال قبل از عثمانیان در میان مغولان معمول بوده است(نک‌: قزوینی، 4/81)، حتیٰ در مآخذ روزگار سلجوقیان آسیای صغیر نامهایی نظیر علی‌پاشا دیده می‌شود(نک‌: آق‌سرایی، 305). نیز کاربردهایی نظیر «ای پشا» در اشعار ترکی دیوان بهاءالدین سلطان ولد فرزند جلال‌الدین که خطاب به خداوند است(نک‌: ص557)، از سابقۀ کهن‌تر این واژه حکایت دارد، اما با آنچه مسلم است، عثمانیها از نخستین سالهای شکل‌گیری دولت خود، استفاده از این لقب را مرسوم ساختند و آن را به جای «بویان»(شاه‌زاده و امیر)متداول در میان ایلخانان و «وزیر» رایج در عصر سلجوقیان به کار می‌بردند(طوغان، 341).
در آغاز، استفاده از این لقب در انحصار اعضا و وابستگان خاندان سلطنت بود(پاکالین، II/755)؛ اما پس از مدتی عمومیت یافت و شاه‌زادگان از آن پس لقب «چلبی سلطان» می‌گرفتند(ثریا، 4/738). از مأموران عالی‌رتبۀ کشوری، وزرا، بیگلربیگیها، میرمیران و امیرالامرا، و از لشکریان، دارندگان توغ(تاجی از موی دم اسب که برحسب مقام و موقعیت امرا، به آنها داده می‌شد، نک‌: سامی، قاموس ترکی، ذیل توغ)، یعنی مشیر(مارشال)، فریق(سپهبد) و میرلوا(سرلشکر) به این لقب ملقب بودند(پاکالین، همانجا؛ سامی، همان، ذیل پاشا؛ کاظم قدری، 2/15-16).
علاءالدین پسر عثمان غازی، بنیان‌گذار سلطنت عثمانی، و نیز سلیما پسر ارشد اورخان(ه‌ م)بن‌عثمان، نخستین وابستگان خاندان سلطنتی بودند که به پاشا ملقب شدند(ثریا، همانجا؛ گیبنز، 71-72). علما، فضلا و عارفان نیز گاه عنوان پاشا می‌یافتند. کسانی چون دانشمند معروف، عارف بالله ملقب به مخلص پاشا، پسر او عاشق پاشا، پدر عاشق پاشازاده مؤلف تاریخ عاشق پاشا در تاریخ عثمانی، از آن جمله‌اند(هامرپورگشتال، I/153-156). شاعران و ادبا، بانوان منسوب به خاندان سلطنت مانند پاشاخاتون، عمۀ شاه اسماعیل صفوی، و نیز مادر خدیومصر در سدۀ 13ق/19م، یعنی والده پاشا نیز گاه با این عنوان نامیده می‌شدند(گیب، EI2; V/41؛ پارسا دوست، 222).
معمولاً عنوان پاشا که به شکل پسوند به کار می‌رفت، موروثی نبود و دارندگان آن تیول نداشتند(دایرةالمعارف...، 1/514). نخستین شخص، غیر از افراد خاندان سلطنت ـ که به طور رسمی عنوان پاشا گرفت ـ لالا شاهین‌پاشا، للۀ سلطان مراد اول و بیگلربیگی روم ایلی بود(ثریا، 3/123، 4/738). همچنین اولین صدراعظمی که پس از برقراری منصب صدارت، عنوان پاشا یافت، چاندرلی‌قره‌خلیل است که خیرالدین پاشا لقب گرفت(همو، 4/738؛ سامی، قاموس الاعلام، 3/2072). برخی از وزرا نیز پاشا نامیده می‌شدند. این وزرا که به سبب اجتماع در زیر گنبد در دربار عثمانی به وزیران قبه معروف‌اند(نخست 3وزیر که تا 9 نفر افزایش یافت)، همگی عنوان پاشا داشتند(پاکالین، II/307-308؛ ثریا، 4/749).
با گسترش تشکیلات و قلمرو دولت عثمانی، شمار پاشاها نیز افزایش یافت؛ چنان‌که در زمان اعلان مشروطیت(1326ق/1908م)، 400 پاشا در عثمانی وجود داشت(پاکالین، II/757). برخی از پاشاها در محدودۀ مأموریت خود از اقتدار فراوانی برخوردار بودند، تا آنجا که حکومت مستقل نیز تشکیل دادند، از آن جمله محمدعلی‌پاشا در مصر را می‌توان نام برد(بروکلمان، 363-348).
در تقسیمات کشوری عثمانیان محل اقامت و مرکز حکومت پاشاها را «پاشالیق»(پاشالق)می‌نامیدند که از نظر اهمیت بعد از ولایت و ناحیه قرار داشت(میلر، 17؛ کاظم قدری، 2/16؛ ووسینیچ، 28). خدمۀ پاشاها را «پاشا دو کونتوسی»(کاظم قدری، همانجا)می‌خواندند، و محل کار و اقامت صدراعظم را «پاشاقاپی‌سی» یا «پاشاسرایی» می‌نامیدند(اوزون چارشیلی، 249)که بعداً باب عالی(ه‌ م)نامیده شد.
با فروپاشی امپراتوری عثمانی و اعلان جمهوریت در 1302ش/1923م، به تدریج از شمار پاشاها کاسته شد. مصطفیٰ کمال(آتاتورک)گویا آخرین فردی است که از جانب مجلس ترکیه عنوان پاشا یافت(اسعدی، 363). دولت جمهوری ترکیه با تصویب قانون(1313ش/1934م)استفاده از القاب و عناوینی نظیر پاشا و بیک را ممنوع کرد(شاو، II/386).
واژۀ پاشا در برخی ترکیبات و اصطلاحات تاریخی نیز به کار رفته است، مانند «پاشا باشتارده سی»(کشتی جنگی قبل از اختراع کشتی بخار)، «پاشا دفتر لیسی»(افراد تحت فرمان وزیر، سنجاق‌بیگی و بیگلربیگی)، «پاشا قپوسی قودامانلری»(دولتمردان شاغل در باب علی)، «پاشااوطه‌سی»(واحدی از ینی چری‌ها)، «پاشاسنجاقی»(مرکز حکومت والی)(پاکالین، II/757-758).
در باب ریشۀ لغوی و معنی پاشا، لغت‌شناسان و مورخان آراء گوناگون ابراز داشته‌اند. برخی از مورخان آن را برگرفته از زبان فارسی، و مرکب از دو کلمۀ «پا» و «شاه»، یعنی «پایِ شاه»، دانسته، و آورده‌اند که در ایران باستان جنگاوران پای شاه نامیده می‌شدند و این ترکیب به مرور زمان به پاشا مبدل شده است(گیبنز، 72؛ هامرپورگشتال، I/157؛ نیز نک‌: سامی، قاموس ترکی)؛ ولی این نظر پایۀ درستی ندارد. برخی نیز آن را محرف کلمۀ پادشاه فارسی می‌شمارند؛ یعنی چون فرمانروایان عثمانی سلطان نامیده می‌شدند، صفویان به منظور تحقیر آنان، حکام درجۀ دوم خود را سلطان می‌نامیدند(همانجا؛ کمپفر، 162)، عثمانیها نیز زیردستان خود را پادشاه خواندند، و پاشا تحریف شدۀ آن است(لغت‌نامه...، نیز معین، ذیل پاشا). صحت این ادعا نیز مورد تردید است، زیرا چنان‌که اشاره شد، این واژه از دوران سلجوقیان آسیای صغیر متداول بوده است. اما از آنجا که کلمۀ پادشاه و شاه از دیدگاه عرفانی به دراویش نیز اطلاق می‌شده است، بدین سبب، پاشا را می‌تواند از پادشاه مشتق شده باشد(نک‌: پاکالین، II/755-756). این نظر مورد قبول واقع نشده است و برخی آن را ناشی از اشتباه در نوشتار می‌دانند، زیرا که در متون قدیم ترکیباتی نظیر حاجب باشاه، سلیمان باشاه، پاشات و همچنین پاشا دیده می‌شود(طوغان، 490، حاشیۀ شم‌ 126).
افزون برآن، گفته‌اند که واژۀ پاشا برگرفته از واژۀ ترکمنی بَشه به معنی برادر بزرگ است(کاظم قدری، 2/15) و علاءالدین برادربزرگ اورخان نیز به این عنوان ملقب بود. بشه در اصل باش اخی(برادر بزرگ)بوده که به باشاآغا و سپس به پاشا مبدل شده است و کلمۀ بشه امروزه در بعضی از شهرها مانند قسطمونی به کار برده می‌شود(نک‌: پاکالین، II/755). ولی از آنجا که آغا به معنی برادربزرگ است، ترکیب باشاآغا را مقبول نمی‌شمارند و پاشا را برگرفته از پادشاه می‌دانند(همو، II/759). نظریه‌ای دیگر نیز آن را ترکی و مأخوذ از «باش شاد» می‌شمارد که در میان ترکهای قپچاق استعمال می‌شده، جزء دوم آن واژۀ شاد به معنی بازرس است که با باش ترکیب شده است. این عنوان گویا در میان مجارها نیز رایج بوده است(طوغان، 341، نیز 490، حاشیۀ شم‌ 126).
طوغان معتقد است اصل این واژه هرچه باشد، معنی و مفهوم و اهمیت آن به ترکها مربوط است(ص341). یک نظریۀ دیگر نیز آن را مأخوذ از واژۀ بابلی «پاحا» می‌داند که در قانون‌نامۀ حموربی آمده، و به معنی رئیس ایالت، والی و فرماندار است. در کتاب عهد عتیق نیز این کلمه ذکر شده است. بر اثر مرور زمان پاحا به پاسا، و سپس پاشا تبدیل شده است و امروزه در عبری، پاشا را به صورت پاحا می‌نویسند(نک‌: پاکالین، II/755). چنین می‌نماید که نظریۀ اخذ پاشا از پادشاه فارسی مقبول‌ترین آراء باشد.
مآخذ: آق‌سرایی، محمود، مسامرةالاخبار، به کوشش عثمان توران، تهران، 1362ش؛ اسعدی، مرتضیٰ، جهان اسلام، تهران، 1366ش؛ بهاءالدین سلطان ولد، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1338ش؛ پارسادوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول، تهران، 1375ش؛ ثریا، محمد، سجل عثمانی(تذکرۀ مشاهیر عثمانیه)، استانبول، 1308ق؛ دایرةالمعارف فارسی؛ سامی، شمس‌الدین، قاموس الاعلام، استانبول، 1316ق؛ همو، قاموس ترکی، استانبول، 1317ق؛ قزوینی، محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1337ش؛ کاظم قدری، حسین، تورک لغتی، استانبول، 1928م؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1360ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1371ش؛ ووسینیچ؛ وین، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمۀ سهیل آذری، تهران، 1346ش؛ نیز:
Brockelmann, K., History of the Islamic People, tr. M. Perlmann, New York, 1960; EI2; Gibb, E. J. W., A History of Ottoman Poetry, ed. E. G. Brown, London, 1965; Gibbons, H.A., The Foundation of the Ottoman Empire, London. 1966; Hammer-Purgstall, J., Geschichte des osmanischen Reiches, Graz, 1963; Miller, W., The Ottoman Empire and its Successors, 1801-1927, London, 1966; Pakal m, M. Z., Osmanli tarih deyimleri ve terimleri sözlūğū, Istanbul, 1971; Shaw, S. J., History of the Ottoman Empire and Modern Turkey, London, 1985; Togan, Z. V., Umumî Türk tarihine giriŞ, Istanbul, 1981; UzunçarŞılı, İ. H. Osmanlı devletinin merkez ve bahriye teŞkilâtâı, Ankara, 1984.
علی‌اکبر دیانت
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5455
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست