بِیْهَق، شهر وناحیهای کهن در خراسان از
توابع نیشابور.
نام بیهق ظاهراً معرب واژهای فارسی است که شکل ریشۀ آن را نمیتوان به طو قاطع
معین کرد. درستی شکلها و ریشههای بیهه(بیهین، بهین: بهترین)، یا نام بنیانگذار
شعر در عصر کیانیان، بیهگ(بیهه: جای نیک و بد)، یا پیهه(با قدم پیمودن) محل تردید
است(بیهقی، علی، 33-34؛ یاقوت، 1/804؛ معین، 1/343).
پیشینۀ تاریخی: در منابع برجای مانده از پیش از اسلام نامی از بیهق دیده نمیشود؛
اما با توجه به آنکه تقسیمات کشوری ساسانیان در سدههای نخستین اسلامی همچنان باقی
بود، میتوان گفت همانگونه که جغرافینویسان سدۀ 3ق/9م از بیهق به عنوان یکی از
رساتیق و نواحی کورۀ نیشابور نام بردهاند(ابنخردادبه، 23-24؛ ابنفقیه، 318)، این
ناحیه در زمان ساسانیان نیز یکی از توابع نیشابور به شمار میرفته است. ابنرسته در
سدۀ 3ق از بیهق به عنوان یکی از رساتیق سیزدهگانۀ کورۀ نیشابور نام برده که مرکز
آن خسروگرد نام داشته است(ص171) و خسروگرد را شهری کوچک در نزدیکی سبزوار
دانستهاند(حدود...، 89).
کهنترین روایت تاریخی دربارۀ بیهق به 28ق/649م باز میگردد که یزدگرد پس از شکست
نهاوند روی به خراسان نهاد و بیهق یکی از توقفگاههای او بود و دهقان آنجا از شاه
استقبال کرد(بیهقی، علی، 25-26). بیهق در 30 یا 31ق به دست عربها گشوده شد(طبری،
4/302؛ بیهق، علی، همانجا؛ ابناثیر، 3/124). به روایت بلاذری بر گرد شهر بیهق
دیواری بوده است و مردم بیهق به واسطۀ همین استحکامات دفاعی، ابتدا شهر را تسلیم
عربها نکردند، اما پس از جنگ و گریزهایی میان مردم بیهق و لشکریان عرب به فرماندهی
اسودبنکلثومعدوی، سرانجام شهر به جنگ گشوده شد(ص403-404).
نام شهر بیهق ـ نه خود شهرـ تا سدۀ 3ق در منابع جغرافیایی به چشم میخورد(نک:
ابنخردادبه، ابنفقیه، همانجاها) و جغرافیدانان پس از این تاریخ از این شهر نام
نبردهاند، ولی از ناحیۀ بیهق یاد کردهاند(نک: سطور بعد). اما ابنبطوطه بیهق را
نام دیگر شهر سبزوار دانسته است(ص396) و شاید دلیل این امر آن باشد که سبزوار در
سدۀ 8ق/14م، قصبه و مرکز ناحیۀ بیهق بوده، و نام بیهق نیز در کنار نام سبزوار برای
این شهر به کار میرفته است. ظاهراً در سدۀ 3ق یا اندکی پس از آن شهر بیهق بر اثر
حوادثی ویران و متروک شده است. اصطخری(ص256-257) و ابنحوقل(2/433) در ذکر شهرهای
کورۀ نیشابور از شهرهای خسروگرد، مزینان و سبزوار که از شهرهای عمدۀ رستاق بیهق به
شمار میرفتهاند، نام برده، اما از شهر بیهق یاد نکردهاند. مقدسی در سدۀ 4ق از
بیهق تنها به عنوان یکی از رساتیق کورۀ نیشابور یاد کرده، و از شهر بیهق ذکری
بهمیان نیاورده است(ص299-300). علی بیهقی مشهور به ابنفندق در سدۀ 6ق از
ویرانههای شهر بیهق و حصار آن که در منتهیٰالیه شرقی ناحیۀ بیهق و در نزدیکی
آمناباد واقع بوده، یاد کرده است(ص33-34).
این ناحیۀ نسبتاً وسیع در روزگار طاهریان به 12 بخش(ربع) تقسیم میشده است که
عبارت بودند از اعلیالرستاق، قصبۀ سبزوار، طبس(تبشن)، زمیج، خواشد و وریان،
خسروگرد، باشتین، دیوره، کاه، مزینان، فریومد و پساکوه(همو، 34-39). حاکم نیشابوری
در سدۀ 4ق وسعت ناحیۀ بیهق را از حدود ریوند در نزدیکی نیشابور در شرق تا ولایت
دامغان در غرب ذکر کرده است(نک: خلیفه، 139).
بیهق از مراکز عمدۀ تشیع در خراسان بوده است و خاندانهای بسیاری از سادات و نقبای
علوی در این ناحیه به سر میبردند(نک: بیهقی، علی، 54بب؛ یاقوت، 1/804؛ حمدالله،
149-150؛ ابنبطوطه، 397). در نیمۀ اول سدۀ 2ق یحییٰبنزید علوی پس از ماجراهایی
به سبزوار یکی از شهرهای ناحیۀ بیهق آمد و گروهی از شیعیان به دورش گرد آمدند و او
را به خونخواهی پدر و قیام برضد عاملان بنیامیه در خراسان تشویق کردند. یحییٰ هم
با کمک اینان بر نیشابور دست یافت، ولی سرانجام در جوزجان از نصربنسیار شکست خورد
و کشته شد(نک: یعقوبی، 2/331-332؛ ابوالفرج، 153-158؛ بیهقی، علی، 46). در اوایل
سدۀ 3ق امام محمدتقی(ع) که برای دیدن پدرش ـ امام رضا(ع)ـ از مدینه رهسپار مرو بود،
در سر راه خود در ششتمد از دیههای ناحیۀ بیهق اقامت گزید و در آنجا مورد استقبال
مردم قرار گرفت(همانجا).
در 213ق/828م که حمزۀ آذرک خارجی در خراسان به قیام و جنگ دست زد، بیهق نیز از
آسیبهای این فتنه مصون نماند و خوارج در بخشهایی از بیهق از جمله ششتمد و سبزوار
دست به کشتار و ویرانی زدند. در این تهاجم مسجد آدینۀ سبزوار به کلی ویران گردید و
بیش از 30هزارتن از اهالی آن کشته شدند(همو، 44-45، 49؛ بازورث، 97).
در 444ق/1052م زمینلرزۀ شدیدی در ناحیۀ بیهق روی داد که ویرانی بسیار به بار آورد
و باروی شهر سبزوار فرو ریخت. در 464ق/1072م این دیوار به دستور خواجهنظامالملک
تجدید بنا شد، اما در 490ق/1097م به فرمان ارسلان ارغون بنالبارسلان ویران
گردید(بیهقی، علی، 52-53).
وجود جمعیت قابل ملاحظهای از شیعیان در ناحیۀ بیهق، زمینۀ مناسبی برای تبلیغ و
ترویج اسماعیلیه در این ناحیه فراهم کرده بود. در حدود سال 476ق/1083م حسن صباح
برای دعوت مردم ناحیۀ بیهق به قریۀ طرزـ یکی از قرای ناحیۀ بیهق ـ آمد(جوینی،
3/191-192؛ قزوینی، تعلیقات...، 3/192). به گواهی منابع، پس از این تاریخ برخی از
نواحی بیهق در دست اسماعیلیان بود. در 498ق/1105م رئیس ناحیۀ بیهق به دست فداییان
اسماعیلی کشته شد(رشیدالدین، چ دانشپژوه، 122) و در همین سال قلعۀ ترشیز در ناحیۀ
بیهق مورد تهاجم اسماعیلیان واقع شد(ابناثیر، 10/392-393). در 520ق/1126م ابونصر
احمدبنفضل وزیر سلطان سنجر سلجوقی برای سرکوب اسماعیلیان خراسان، سپاهی به بیهق
گسیل داشت. مرکز اسماعیلیان بیهق در این تاریخ قریۀ طرز(طزر؟) بود که رئیس
اسماعیلیان این ناحیه موسوم به حسنبنسمین در آنجا به سر میبرد. سلجوقیان تمام
ساکنان قریۀ طرز را از دم تیغ گذراندند و اموال و داراییهای آنان را غارت کردندو
حسنبنسمین نیز خود را از بالای منارۀ مسجد طرز به زیرانداخت(همو، 10/631-632).
در 537ق/1142م اینال تکین ـ برادر اتسز ـ به فریومد تاخت و دست به کشتار و غارت زد
و درخت سرو کهنسالی را که در دیدۀ مردم آن ناحیه مقدس مینمود و بر این باور بودند
که به دست زرتشت کاشته شده است، از ریشه کند و سوزاند(بیهقی، علی، 272، 283). در
اواخر نیمۀ نخست سدۀ 6ق دستههای بزرگی از غزان به خراسان سرازیر شدند و این ناحیه
را دستخوش ناامنی کردند. در این میان، اینال تکین بار دیگر در 549ق/1154م به ناحیۀ
بیهق تاخت و دست به کشتار و چپاول گشود. این تهاجم چندان خرابی و نابسامانی به بار
آورد که تا 550ق قحطی و وبا در میان مردم بیهق افتاد و براثر آن بسیاری از مردم این
ناحیه هلاک شدند(همو، 271؛ بارتولد، 329-330). در 554ق/1159م ناحیۀ بیهق مورد تهاجم
و غارت غزها قرار گرفت(بیهقی، علی، 271-272).
ناحیۀ بیهق در سدۀ 6ق ناحیهای آباد و پررونق بود و اقتصادی فعال داشت، در اینجا
علاوه بر کشاورزی، تولید برخی مصنوعات نیز رواج داشته، و به خصوص وجود معادن طلا و
مس بر رونق آن میافزوده است. گیاهان دارویی مانند اشنان و ریواس ناحیۀ بیهق و
چشمههای آب معدنی این ناحیه هم معروف بوده است. در فریومد عسلی مرغوب به دست
میآمده که در دیگر جاها نظیر آن یافت نمیشده است(همو، 276-281).
در بهار617ق/1220م سپاهیان مغول به فرماندهی تولی ـ پسر چنگیزخان ـ به نواحی غربی
خراسان از جمله بیهق تاختند و این ناحیه را به تصرف آوردند(نک: رشیدالدین، چ روشن،
1/519؛ شبانکارهای، 243؛ وصاف، 323). مغولان در ناحیۀ بیهق کشتار بسیار کردند و به
نوشتۀ جوینی تنها در سبزوار ـ مرکز ناحیۀ بیهق ـ 70هزارتن کشته شدند(1/138). حتیٰ
اگر این رقم را اغراقآمیز بدانیم، اشاره به چنین ارقامی در منابع، خود گواه
آبادانی این ناحیه و نیز آسیبهای بزرگی است که از مغولان بر آنها وارد شده
است(پتروشفسکی، کشاورزی...، 1/62-63). ویرانیهای ناشی از این حمله به حدی بود که از
321 روستای ناحیۀ بیهق در پیش از حملۀ مغول(نک: یاقوت، 1/804)، تنها نزدیک به 40
روستا در سدۀ 8ق در این ناحیه برجای بود و اقتصاد و کشاورزی آنجا چنان آسیب دید که
محصولات ناحیۀ بیهق در سدۀ 8ق تنها محدود به غله و اندکی میوه بوده است(حمدالله،
149-150؛ نیز نک: پترشفسکی، همان، 1/354-355).
در 736ق/1336م بدرفتاری یک ایلچی مغول در قریۀ باشتین از توابع بیهق، جنبشی پدید
آورد که زمینۀ آن از مدتها قبل مهیا شده بود(نک: فصیح، 3/50) و عبدالرزاق نامی که
فرزند یکی از مالکان محلی بیهق بود، در زادگاه خود باشتین رهبری جنبش را به دست
گرفت و مغولان را از بیهق بیرون راند(همو، 3/50-51؛ میرخواند، 5/600-602؛ خواندمیر،
3/356-357) و حکومت سربداران را بنیاد نهاد. از این پس بیهق و نواحی دیگری از
خراسان تا 783ق/1381م تحت حاکمیت سربداران بود، ولی بر اثر اختلافات داخلی و
اعتراضات مردم، امیرعلی مؤِید ـ امیر سربداری ـ در این تاریخ برای حفظ حاکمیت خود،
ناگزیر از امیر تیمور گورکانی کمک خواست و تیمور با لشکریان خویش به خراسان آمد و
پس از سرکوب مخالفان امیرعلی مؤید، وارد سبزوار مرکز دولت سربداران شد(نک:
پتروشفسکی، نهضت...، 94-96؛ خواندمیر، 3/366). مردم سبزوار که از وضع ناخرسند
بودند، در 785ق/1383م به رهبری شیخ داوود سبزواری بر ضد حاکمیت تیموریان قیام
کردند. تیمور بیدرنگ روانۀ بیهق شد و سبزوار را محاصره کرد و پس از سیطره بر آنجا
دست به کشتار مردم زد(پتروشفسکی، همان، 96-97).
پس از مرگ تیمور در 807ق/1404م، بیدرنگ قیام دیگری در سبزوار و اطراف آن برضد
شاهرخ میرزا صورت گرفت که لشکریان شاهرخ به دشواری توانستند آن را سرکوب
کنند(پتروشفسکی، همان، 96-97).
پس از تیموریان، دیگر نامی از بیهق در منابع تاریخی و جغرافیایی به عنوان یکی از
نواحی خراسان برده نشده است و ظاهراً از این تاریخ به بعد نام سبزوار به ناحیۀ قدیم
بیهق اطلاق میشده است. آنچه در منابع جغرافیایی این دوره و پس از آن دربارۀ بیهق
آمده، همگی کموبیش از منابع جغرافیایی پیش از تیموریان برگرفته شده است(نک: حافظ
ابرو، 379؛ مستوفی، 203-204؛ زینالعابدین، 178؛ هدایت، 207).
در دوران شکوفایی و آبادانی ناحیۀ بیهق، دانشمندان بسیاری از این ناحیه برخاستهاند
از جمله: ابوعلی حسینبناحمد بیهقی، از محدثان و فقهای شیعه مذهب سدۀ 4ق که
ابنبابویه از وی در کتاب عیوناخبار الرضا روایت بسیاری نقل کرده است(آقابزرگ،
نوابغ/105). ابوبکر احمدبنحسین بیهقی، محدث و فقیه مشهور شافعی مذهب سدۀ 5ق که
تألیفات متعددی از جمله، المبسوط، السنن، دلائل النبوة، معرفةالآثار و السنن داشته
است(سمعانی، 2/412؛ بیهقی، علی، 183-184). ابوعلی محمدبنسعدویۀ بیهقی، از علما و
محدثان شیعه مذهب در سدۀ 4ق(همو، 159؛ نیز آقابزرگ، نوابغ.272). شیخ ابوالحسن
عبیدالله بنمحمدبیهقی، عالم و محدث شیعه مذهب در سدۀ 6ق(همو، الثقات/170).
ابوابراهیم جعفربنمحمد علوی حسینی، محدث و فقیه شیعی در سدۀ 5ق(بیهقی، علی، 180؛
آقابزرگ، النابس/44). شیخ ابوالحسین زیدبنحسن بیهقی، محدث امامیه در سدۀ 6ق، از
مشهورترین شاگردان وی منتجبالدین رازی است(همو، الثقات/112). ابوالحسن احمدبن
محمدعنبری، معروف به امیرک بیهقی، صاحب برید بلخ در زمان سلطان مسعود غزنوی و رئیس
دیوان سلطان مودود(بیهقی، علی، 120-121؛ بیهقی، ابوالفض، 193، 454). ابوالحسن
محمدبنشعیب نیشابوری بیهقی، فقیه شافعی مذهب سدههای 3و4ق(سمعانی، 2/413-414).
ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، دبی و تاریخنگار بلندآوازۀ دورۀ غزنویان و صاحب کتاب
تاریخ مسعودی، معروف به تاریخ بیهقی(بیهقی، علی، 175). ابوالحسن علی ابنزیدبیهقی،
معروف به ابنفندق، از علمای سدۀ 6ق و صاحب کتابهای تاریخ بیهق و تتمة صِوان الحکمة
و آثار متعدد دیگر(نک: قزوینی، مقدمه...، «یاـ یب»).
مآخذ: آقابزرگ، طبقات اعلام الشیعة، به کوشش علینقی منزوی، بیروت،
1390-1392ق/1971-1972م؛ ابناثیر، الکامل؛ ابنبطوطه، رحلة، به کوشش طلال حرب،
بیروت، 1407ق/1987م؛ ابنحوقل، محمد، صورةالارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1939م؛
ابنخردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1306/1889م؛
ابنرسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1309ق/1891م؛ ابنفقیه،
احمد، مختصر کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1887م؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل
الطالبیین، به کوشش احمدصقر، قاهره، 1368ق/1949م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک،
به کوشش دخویه، لیدن، 1870م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن،
1865م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، 1350ش؛ بیهقی، علی،
تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1361ش؛ پتروشفسکی، ا. پ.، کشاورزی و
مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1344ش؛ همو، نهضت
سربداران خراسان، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1351ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای،
به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1329-1334ق/1911-1916م؛ حافظ ابرو، عبدالله، جغرافیا،
نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران،
1361ش؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1331ق/1913م؛ خلیفۀ
نیشابوری، احمد، ترجمه و تلخیص تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری، به کوشش بهمن کریمی،
تهران، 1339ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمددبیرسیاقی، تهران،
1362ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، به کوشش محمدروشن و مصطفیٰ موسوی،
تهران، 1373ش؛ همو، همان(قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و ...)، به کوشش
محمدتقی دانشپژوه و محمد مدرسی زنجانی، تهران، 1356ش؛ زینالعابدین شیروانی، بستان
السیاحة، تهران، 1315ق؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان معلمی
یمانی، حیدرآباد دکن، 1383ض/1963م؛ شبانکارهای، محمد، مجمعالانساب، به کوشش هاشم
محدث، تهران، 1363ش؛ طبری، تاریخ؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود
فرخ، مشهد، 1339ش؛ قزوینی، محمد، تعلیقات بر تاریخ جهانگشای(نک: هم ، جوینی)؛
همو، مقدمه بر تاریخ بیهق(نک: هم ، بیهقی، علی)؛ مستوفی یزدی، محمد مفید، مختصر
مفید، ویسبادن، 1989م؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع، محمدحسین خلف تبریزی،
تهران، 1357ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906م؛ میرخواند،
محمد، روضةالصفا، تهران، 1339ش؛ وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، 1326ش؛
هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمن آرای ناصری، تهران، 1338ش؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد،
تاریخ، بیروت، 1379ق/1960م؛ نیز:
Barthold, W., Turkestan Down to the Mongol Invasion, ed. C. E. Bosworth,
Karachi, 1981; Boswoth, C. E., »The Tāhirids and Saffārids«, The Cambridge
History of Iran, vol. IV, ed. R. N. Frye, London, 1975.
علیکرم همدانی