بِیْگْلَرْبِیْگی، عنوانی مرکب از بیگ(=
امیر)، لَر(= نشانۀ جمع) و ی(= پسوند اضافۀ ترکی) به معنای امیر امیران، یا
امیرالامرا.
واژۀ بیگ یا بگ(ه م) در زبان ترکی پیشینهای کهن دارد و در سنگ نبشتۀ
اُرخُن(اُرکون، I/38, 58) و سایر سنگ نبشتهها و متون دیگر ترکی(همو، II/74, 112,
114, III/31, 61, 90)به کار رفته است و در آن دوران به معنای رئیس طایفه یا قبایل
کوچک، کارگزارنظامی و اداری خاقان بوده، که بر اثر دگرگونی روابط اجتماعی تغییر
معنی داده است؛ از جمله به معنای امیر، والی، شاهزاده، سلطان، شوهر، آقا، تازه
داماد و نیز ایزد و استاد در متون مانوی(کاشغری، I/22, III/55؛ جعفر اوغلو، 37؛
کلاوسن، 322-323؛ مای تریسیمیت، 11, 13, 51؛ یوادهین، I/104؛ فرهنگ...1، 241)نیز
آمده است. بیگ از نظر آوایی نیز تغییراتی یافته، گاه بآغاز آن به پ و گ آخر
آن به ک و ی تبدیل شده است(دورفر، II/389؛ کلاوسن، 322).
دربارۀ اصل این واژه که بیگمان غیرترکی و دخیل است، نظرهای گوناگونی ابراز شده
است؛ حتیٰ برخی آن را برگرفته از واژۀ بَغ ایرانی باستان(= خداوند) دانستهاند،
اما در واقع، این واژه از کلمۀ چینی پو(در چینی باستان: پَک، نک: کارلگرن، 212)
به معنای فرمانده 100تن اخذ شده است که ترکان از روزگار باستان تحتتأثیر فرهنگ
آنان بودند(کلاوسن، همانجا؛ دورفر، II/403).
شکلهای گوناگون بیگ از دیرباز همچون یک واژه، و گاه همراه نامهای ترکی به زبان
فارسی راه یافته است، مانند چغری بیک، طفرل بیک(ناصرخسرو، 165و172)، بگتگین(بیهقی،
80)، بگتغدی(همو، 94)، محمودبیک(همو، 445)، بگتوزون(همو، 865)، جیوش بک(مجمل...،
414)، قراچهبیک(نرشخی، 35)، بلکابک(راوندی، 141)، آخربک(همو145)، یغانبک(همو،
167) و الغباریک(همو، 390).
به نظر میرسد که اصطلاح بیگلربیگی در زبان ترکی و مغولی کاربردی نداشته، و در
روزگار فرمانروایی سلسلههای ترک در ایران، یا در قلمرو فرهنگی ایران ساخته شده است
و بیشتر احتمال دارد که ترجمۀ یک اصطلاح فارسی و یا عربی دخیل در فارسی، و شاید
ترجمۀ کلمه به کلمۀ امیرالامرا باشد که در دستگاه خلافت عباسی نخستین بار در
324ق/936م این عنوان و منصب به ابنرائق(ه م)داده شد. از بررسی منابع بازمانده
چنین برمیآید که نخستین بار عنوان بیگربیگی به جای امیرالامرا یا ملکالامرا در
دستگاه سلجوقیان آسیای صغیر که دیوانشان به زبان فارسی بود، به کار رفت و در دوران
متأخر حکومتشان که مطیع ایلخانیان ایران بهشمار میآمدند، این عنوان تداول یافت و
صاحب آن همواره به فرماندهی کل سپاهیان گمارده میشد. بنابراین، ترکیباتی چون
الغبگلربگ، بگلربگ و بگلربگی را در منابع تاریخی آن دوره و سرزمین میتوان فراوان
یافت(مثلاً نک: مولوی، 802؛ ابنبیبی، 590، 596، 731، جم(. برخی امرای بزرگ،
مانند شمسالدین خاص اُغُز عنوان و لقب ملکالامرا و بیگلربیگی را باهم
داشتهاند(همو، 550، 554).
در دوران آغازین ایلخانیان ایران این لقب کاربردی نداشت و در آثار جوینی و
رشیدالدین از آن نشانی نیست. ظاهراً تاریخ وصاف قدیمترین منبع تاریخ این دوره است
که در آنجا در گزارش دوران کوتاه پادشاهی بایدو این عنوان به صورت بیکلاربیگی دیده
میشود(ص284، نیز نک: 614). گیخاتو(گیغاتو)، سلف بایدو پیش از پادشاهی مدتی در
سرزمین سلجوقیان آسیای صغیر مقیم بود و در دوران پادشاهی نیز بیشتر روی بدان سو
داشت(رشیدالدین، 2/1190، 1192). احتمالاً در همین دوران، برخی از اصطلاحات و عناوین
اداری و لشکری سلاجقه به دستگاه ایلخانیان راه یافته است. ابنفضلالله عمری
جغرافینویس و مورخ برجستۀ عصر مملوکان مصر بر آن است که در عصر ایلخانیان امرای
الوس 4تن بودند و بکلاری بک(بیگلر بیگی)، یعنی امیرالامرا مهتر و سرور همه بود.
وی آنگاه قتلو(قتلغ) شاه را بیگلربیگی عند غازان و اولجایتو و امیر چوپان را
بیگلربیگی اولجایتو و ابوسعید میشناساند(مسالک...، 3/103، التعریف...، 68؛
قلقشندی، 4/424، 7/262).
جز در کتاب تزوکات تیموری که اصالت آن مورد تردید است و در آن بیگلربیگی جدا از
امیرالامرا دانسته شده است(ص270)، از کاربرد بیگلربیگی در منابع عصر تیموریان و
ترکمانان سندی در دست نیست. اما در روزگار و قلمرو صفویان و عثمانیان، اصطلاح
بیگلربیگی با تغییر در مفهوم، احیاء و رواج دیگرباره یافت. بیگلربیگی در آغاز عصر
عثمانیان به همان معنای دوران سلجوقیان یعنی امیرالامرا به کار میرفت.
خیرالدینپاشا چندرلی(نشری، 1/154)، لالا شاهین(همو، 1/198) و قرهتمرتاش(همو،
1/240، 310، 316)بیگلربیگی بودند و دو تن نخست، وزیر نیز خوانده میشدند(همو،
1/154، 240) و این نخستین نشانۀ تعمیم دایرۀ عمل بیگلربیگیان به امور کشوری است.
در زمان سلطان محمدعثمانی دو بیگلربیگی وجود داشت که یکی در آناتولی(بخش آسیایی
قلمرو عثمانی)، و دیگری در روم ایلی (بخش اروپایی قلمروعثمانی) مستقر میشد(همو،
2/552، 556). با گسترش سرزمین عثمانیان و افزایش ولایات قلمرو آنان، شمار
بیگلربیگیان نیز افزایش یافت و بر هریک از ولایات بزرگ امپراتوری یک بیگلربیگی
گمارده شد. در سدۀ 11ق/17م شمار بیگلربیگیان عثمانی به 40تن رسید که غیراز ادارۀ
امور نظامی توسط سوباشیان، امور اداری قلمرو خویش را نیز به وسیلۀ سَنجَقبیگیان که
فرودست آنان به شمار میآمدند، در دست داشتند و تنها در امور قضایی دخالت
نمیکردند. بیگلربیگیان از میان وابستگان خاندان سلطنتی، درباریان و سران یِنیچِری
و از میان سنجقبیگیان برگزیده میشدند. در دورۀ تنظیمات سازمان بیگلربیگی حذف شد
و از 1281ق/1864م حاکمان ولایات والی نامیده شدند(EI2؛ میدان لاروس؛ اوزون
چارشیلی، 1/565).
عنوان بیگلربیگی در ایران کاربرد چندانی نداشت و بیگمان از حکومتهای پیشین ایران
به صفویان نرسیده بود، بلکه ترکمانان آناتولی که بیشتر هواخواهان و لشکریان و
امیران دولت صفوی را تشکیل میدادند، این عنوان را از آن دیار به ارمغان آوردند.
عنوان و منصب بیگلربیگی ظاهراً از دورۀ فرمانروایی شاه طهماسب، احتمالاً در
950ق/1543م(رهربرن، 29) در ایران کاربرد یافت و بیگلربیگلیان صفوی مانند هم عنوانان
خویش در عثمانی، حاکم ودر عین حال، امیرالامرا و فرمانده نظامی بودند(مینورسکی، 78،
139، 186-187).
براساس آنچه که در دستورالملوک میرزا رفیعا(ص70بب( و تذکرة الملوک میرزا
سمیعا(ص4-5) آمده ، ادارۀ کشور در عصر صفوی برعهدۀ 4والی و 13بیگلربیگی و نیز
خوانین و سلاطین فرودست این دو گروه بوده است(نیز نک: سانسون، 58؛ مینورسکی، 78).
ادعای موروثی بودن عنوان بیگلربیگی(مینورسکی، همانجا) نابجاست، اما گاه فرزندان
بیگلربیگیان به وسیلۀ پادشاه به جای آنان گمارده میشدند(اسکندربیک، 942، 1088).
عنوان بیگلربیگی با مفهوم دوران صفوی، در عصر افشاریان(نک: محمدکاظم، 1/18،
3/1102) و زندیان(نک: خوبنظر، 60؛ قائممقامی، 104)ادامه یافت، اما در عصر قاجار
بیگلربیگی به تدریج اهمیت خود را از دست داد و حتیٰ به رؤسای برخی از ادارات گفته
شد و بعدها تنها به عنوان لقب به کار رفت(نک: اعتمادالسلطنه، 392، 423؛ نوایی،
272؛ شیبانی، 327).
مآخذ: ابنبیبی، حسین، الاوامر العلائیة، به کوشش عدنان صادق ارزی، آنکارا، 1956م؛
ابنفضلالله عمری، احمد، التعریف بالمصطلح الشریف، به کوشش محمدحسین شمسالدین،
بیروت، 1408ق/1988م؛ همو، مسالک الابصار، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت،
1408ق/1988م؛ اسکندربیک منشی، عالمآرای عباسی، تهران، 1350ش؛ اعتمادالسلطنه،
محمدحسن، المآثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1363ش؛ اوزون چارشیلی،
اسماعیل حقی، تاریخ عثمانی، ترجمۀ ایرج نوبخت، تهران، 1368ش؛ بیهقی، ابوالفضل،
تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، 1350ش؛ تزوکات تیموری، تحریر ابوطالب حسینی
تربتی، به کوشش جوزف وایت، آکسفرد، 1783م؛ خوب نظر، حسن، جانشینان کریمخانزند،
شیراز، 1354ش؛ راوندی، محمد، راحةالصدور و آیةالسرور، به کوشش محمداقبال، تهران،
1333ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، به کوشش محمدروشن و مصطفیٰ موسوی،
تهران، 1373ش؛ رهربرن، ک. م.، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری،
1349ش؛ سانسون، سفرنامه، ترجمۀ تقی تفضلی، تهران، 1346ش؛ شیبانی، ابراهیم،
منتخبالتواریخ، تهران، 1366ش؛ قائممقامی، جهانگیر، یکصدوپنجاه سندتاریخی، تهران،
1348ش؛ قلقشندی، احمد، صبحالاعشیٰ، قاهره، 1383ق/1963م؛ مجملالتواریخ و القصص، به
کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ محمدکاظم، عالمآرای نادری، به کوشش محمدامین
ریاحی، تهران، 1364ش؛ مولوی، مثنوی، به کوشش توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1378ش؛
میرزا رفیعا، دستورالملوک، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، مجلۀ دانشکده ادبیات،
تهران، 1347ش، س16، شم 1-2؛ میرزا سمیعا، تذکرةالملوک، به کوشش محمددبیرسیاقی،
تهران، 1332ش؛ مینورسکی، ولادیمیر، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجبنیا،
تهران، 1334ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمددبیرسیاقی، تهران، 1356ش؛ نرشخی،
محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمدبنمحمدقباوی، تلخیص محمدبنزفر، به کوشش محمدتقی
مدرس رضوی، تهران، 1351ش؛ نشری، محمد، جهاننما، به کوشش فایق رشید اونات و محمد
کویمن، آنکارا، 1949، 1957م؛ نوایی، عبدالحسین، ایران و جهان، از مشروطیت تا پایان
قاجاریه، تهران، 1375ش؛ وصاف، تاریخ، به کوشش محمدمهدی اصفهانی، تهران، 1338ش؛ نیز:
Azabaijan dilinin izahly lugati, Baku, 1966; Caferoğlu, A., Eski Uygur trkesi
szlğ, Istanbul, 1968; Clauson, G., An Etymological Dictionary of
Pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, 1972; Doerfer, G., Trkische und
mongolische Element im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; EI2; Karlgren, B.,
Analytic Dictionary of Chinese, Taipei, 1975; Kashghari, M., Divan
Lgat-ti-Trk, tr. B. Atalay, Ankara, 1986; Maytrısimit, tr. Sinasi Tekin,
Erzurum, 1960; Meydan-Larousse, Istanbul, 1980; Orkun, H. N., Eski Trk
yazıtları, Ankara 1986; Yudahin, K. K., Kırgiz slğ, tr. A.Taymas, Ankara,
1988.
مصطفیٰ موسوی