بِیْکَنْد، یا بیکند، شهری تاریخی متعلق به
سدههای میانه، واقع در اراضی جمهوری ازبکستان که ویرانههای آن در 35 کیلومتری
جنوب غربی بخارا باقی است.
نام این شهر به گونههای مختلف چون بَنْکَنْد(ابنخردادبه، 36؛ بلاذری، 410؛
سمعانی، 1/434)، بَیْکَنْداد(ابنخلدون، 3/75)، باکند(یعقوبی، 292)، بیسکند(اصطخری،
286)، پیکِند(بارتولد، II/(1)191، پَیْکَند(زیمل، 258) و پایکِنْد(گومیلف، 115)
نیز آمده است. مارکوارت در کتاب «وهرود و ارنگ1» این شهر را پَیْکَنْد نامیده، و
متذکر شده است که نام مذکور از نام قدیم «پت ـ کند2» پدید آمده، که به معنای شهر
شاهان است(ص152). به گفتۀ مهرداد بهار بیکند نامی است مرکب از دو کلمۀ «بَی» مأخوذ
از «بَغ» به معنای «خدا»(ص 459) و «کَنْد» به معنای «محل و مکان» پدید آمده است.
هرگاه نظر مارکوارت، بارتولد، گومیلف و زیمل که بیکند را به صورت پیکند نوشتهاند،
درست باشد و بیکند را صورت معرب پیکند بدانیم، در این صورت پذیرش نظر بهار دشوار
مینماید. بیکند را در قدیم شارستان(شهرستان) رویین نیز میخواندند(نرشخی، 61).
بنای شهر بیکند با افسانههایی آمیخته است. بعضی بنای آن را به جمشید نسبت داده، و
گفتهاند که نام کَنْگدژ یا کندژ، و زمانی تختگاه افراسیاب بوده است(لغتنامه...).
فردوسی بنای شهر را به فریدون نسبت داده، مینویسد که نام پهلوی شهر، کندژ(کندر)
بود که بعدها به بیکند بدل گشت(5/248). این مسئله که کندز مورد اشارۀ فردوسی، همان
قهندز مشهور و یکی از ربضهای بخارا است، جای تأمل است. ابوالحسن نیشابوری، مؤلف
کتاب خزائن العلوم بنای قهندز را به سیاوش، و برخی به افراسیاب نسبت دادهاند(نک:
نرشخی، 32، 33). حل استقرار افراسیاب نوشته است(همانجا). صرفنظر از مطالب
اسطورهای، محققان اسکان مردم در این ناحیه را به سدههای 5-7م مربوط
دانستهاند(BSE3, XIX/78)؛ این زمانی است که به نوشته ابوالحسن نیشابوری گویا مسیر
رود ماصف(نک: مدرس رضوی، 8: با صفا)تغییر یافت و با فرو رفتن آب در اراضی ریگزار
بخارا و اطراف آن، رود سغد پدید آمد(نک: نرشخی، 7، 8).
بنا به نوشتۀ ابوالحسن نیشابوری مردمان از هرجانب از جمله ترکستان در ولایت بخارا ـ
که بیکند یکی از توابع آن بود ـ گرد آمدند و در آنجا مقام و عمارت کردند و شخصی را
به پادشاهی برگزیدند که نامش ابروی بود(نک: همو، 8). نام این شخص به صورت اَبَرزْی
نیز آمده است(مارکوارت، ایرانشهر، 308؛ فرای، 11, 12؛ وامبری، 36). مؤلف
خزائنالعلوم مینویسد که آن زمان بیکند دیهی بزرگ و تختگاه ابروی بود(نک: نرشخی،
همانجا). مارکوارت ابروی را پادشاهی هفتالی(همانجا)، و فرای او را آخرین پادشاه
هفتالی(ص12) دانسته است.
به روزگار ساسانیان بیکند ناحیهای بزرگ بود و درون آن دژی به نام قلعۀ دبوسی وجود
داشت و مقرشاه نیز در بیکند بود(نرشخی، همانجا). بیکند به یکی از مراکز عمدۀ
بازرگانی در آسیای مرکزی بدل شد، چنان که مؤلفان آن را شهر بازرگانان(مدینةالتجار)
نامیدند(ابنخردادبه، همانجا؛ طبری، 6/430). معلوم میشود که در گذشته مردمانی از
اقوام مختلف در بیکند اقامت داشتند. یعقوبی ضمن اشاره به شکوهمندی شهر
بیکند(باکند)، نوشته است که مردمانی گوناگون در آن سکنا دارند.
تاریخ تغییر مسیر رودهایی که از آب شدن برفها پدید آمدند، و نیز تبدیل بخارا به
ناحیهای سرسبز چندان مشخص نیست. ولی میتوان چنین پنداشت که رویداد مذکور به
احتمال در روزگار پادشاهی خسروانوشیروان در فاصلۀ سالهای 531-579م بوده است. مؤلف
کتاب خزائن العلوم که از کوچ اهالی ترکستان به بخارا خبر داده است، مینویسد که
آنان نخست در چادرها به سر میبردند؛ پس آن گاه به عمارت و آبادانی دست زدند و
ابروی(ابرزی) را به عنوان امیر برگزیدند و چون روزگاری برآمد، ابروی که در بیکند
مستقر بود، بزرگ شد و جور وستم پیشه کرد، چندان که مردم به ستوه آمدند و بسیاری از
دهقانان و توانگران به ترکستان گریختند. آنان که در بخارا مانده بودند، نزد
قراچورین، شاهترکان کس فرستادند و از او یاری طلبیدند. وی فرزند خود را با سپاهی
گران به جنگ ابروی فرستاد(نک: نرشخی، 8، 9). نام قراچورین در نوشتهها به صورت
قراجورین، قراجوزین و غیره آمده است که قراچورین به معنای «بلای سیاه» درست
مینماید(رضا، 101، 102). قراچورین پس از مرگ پدرش، ایستمیخان در 576م جانشین وی
شد(همو، 102)، نام فرزند قراچورین که فرماندهی سپاه ترکان در حمله به بیکند را
برعهده داشت، «ینگ سوئوخ ـ تگین»(ینگ سوئوه ـ تگین1) بود که مؤلف خزائن العلوم او
را با لقب «شیر کشور» معرفی کرده است. او در بیکند ابروی را اسیر کرده، به بند کشید
و در جوال افکند، تا جان داد(همو، 104؛ نک: نرشخی، 9).
ترکان پس از کسب نیرو در 589ق، در دهمین سال پادشاهی هرمز چهارم به ایران حملهور
شدند. در تاریخها نام فرمانروای ترکان و فرزند قراچورین را «ساوه شاه»(فردوسی،
8/331) و «شابه»(طبری، 2/174؛ ثعالبی، 645)آوردهاند. ظاهراً نام ساوه به نام
«سوئوه»(ینگ سوئوه ـ تگین) نزدیکتر است. گومیلف ینگ سوئوه(ینگ سوئوخ) را با نام
«ساوۀ» مشهور در مآخذ ایرانی یکی میداند و این نام را با عنوان «شیرکشور» نیز
برابر میشمارد(ص487). هرمز چهارم بهرام چوبین(وهرام گشنسپ) را که از مردم ری بود،
به فرماندهی سپاه ایران گمارد. ساوه(شابه) در این پیکار مغلوب، و کشته شد(دینوری،
80-81؛ طبری، 2/174-175؛ فردوسی، 8/368).
ساوه گویا پیش از مرگ، پسرش را به جانشینی برگزیده بود(دینوری، 81). در مورد نام
این شخص اندک اختلافی وجود دارد. طبری(2/175) و ثعالبی(ص650) نام او را «برموذه»، و
فردوسی(8/372)«پرموده» نوشتهاند. دینوری او را با لقب «یلتکین» معرفی کرده
است(همانجا). شاید «پرموده»(فرموده) ترجمۀ پارسی نام ترکی «بویروق4» باشد. نام
«بویروق» در میان ترکان وجود داشته، و رشیدالدین فضلالله به این نام اشاره کرده
است(1/91). نام بیکند(پیکند) نیز به سبب ارتباط با «پرموده» آمده است. این شخص پس
از کشته شدن پدرش به بیکند رفت و با اموال و گنجهایی که داشت، در قلعۀ آنجا که
افراز(آواز) نام داشت، حصاری شد(ثعالبی، 653-655؛ فردوسی، 8/376).
هنگامی که بهرام چوبین سر به شورش برداشت و شکست خورد، نزد فرمانروان ترکان ـ که در
بیکند مستقر بودـ رفت و در همانجا کشته شد. نام این خان ترکان مشخص نیست. ثعالبی
او را فرزند پرمود نوشته است(ص658). نام این خان در منابع ایرانی نیامده است. محتمل
است از گروه ترکان(توکیوهای) شرقی با نام یون یول لیگ دولانخان بوده باشد که با
خانات غربی دشمنی داشت و چه بسا به همین سبب به حمایت از بهرام پرداخت(گومیف، 132).
در این زمان، خسرو دوم(خسروپرویز)، فرزند هرمز چهارم بر ایران فرمان میراند.
هنگامی که یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی به فرارود(ماوراءالنهر) عقب نشست، بیکند
که در شاهنامه با عنوان بیکند آمده، گویا میدان کارزار با ماهوی سوری بوده
است(فردوسی، 9/376).
در 54ق/674م و بنا به روایتی در 53ق، به روزگار خلافت معاویه، عبیدالله بنزیاد،
عامل خراسان عازم فتح بخارا شد و در پیکار با ترکان رامیتن(از توابع بیکند و در دو
فرسنگی آن) نیمی از بیکند را نیز گشود(خلیفه، 1/265؛ طبری، 5/297؛ بلاذری، 410). در
87ق/706م قتیبة ابن مسلم که از سوی حجاجبنیوسف امیر خراسان شده بود. در صدد فتح
بیکند برآمد. اهالی خبر یافتند و بیکند را از سغدیان نیز کمک خواستند. شهر بیکند 50
روز، و به قولی 10ماه(غفورف، I/310) مقاومت کرد، ولی سرانجام گشوده شد و قتیبه با
اموال وسلاح فراوانی که به غنیمت گرفته بود، بازگشت؛ اما در راه خبر یافت که مردم
بیکند سر به شورش برداشتهاند. بار دیگر بدان شهر حمله برد و پس از یک ماه شهر را
گشود و غنایم بسیار از زروسیم به چنگ آورد و همۀ کسانی را که قادر به پیکار بودند،
کشت و باقی مردم را برده ساخت، چنان که بیکند ویران و در آن کسی نماند(نرشخی، 61،
62؛ ابناثیر، 4/528-529؛ طبری، 6/429-432؛ ابنخلدون، 3/75). قتیبه از آتشکدۀ
بیکند علاوه بر سیم و زربسیار دو قطعه مروارید بزرگ نیز یافت که هریک به درشتی تخم
کبوتر بود. وی آن مرواریدها را نزد حجاج فرستاد(نرشخی، 62؛ بیرونی، 258). از جملۀ
غنایم، هزاران طاقه حریر چینی، سلاحها و دیگهای بسیار بزرگی بود که با نردبام از آن
بالا میرفتند(طبری، 6/431-432؛ ابنرسته، 80).
در 110ق/728م به روزگار خلافت هشامبنعبدالملک، اشرس، عامل هشام در خراسان به
بیکند رفت؛ اما اهالی آب را به روی مهاجمان بستند که در نتیجه 700تن از تشنگی جان
باختند(ابناثیر؛ 5/150). در عهد مهدی خلیفۀ عباسی، معاذبنمسلم در 160ق/777م به
بخارا حمله برد، اهالی بیکند سر به شورش برداشتند و در دشتی نزدیک شهر ضربات
سهمگینی بر لشکریان معاذ وارد ساختند، به گونهای که معاذ نتوانست لشکرکشی خود را
به بخارا و سمرقند ادامه دهد(غفورف، I/330). ظاهراً گروه شورشیان و جنگاوران بیکند
از سپیدجامگان(مبیضه) بودند(وامبری، 78).
در 272ق/885م امیر نصرسامانی در جریان اختلاف با برادرش امیراسماعیل در تعقیب او به
بخار رفت، ولی او را نیافت و سپس به بیکند رفت. مردم شهر به استقبال او شتافتند و
زر و سیم نثارش کردند(نرشخی، 113-114).
بیکند یکی از آبادترین و شکوفاترین نواحی فرارود(ماوراءالنهر) بود و جز عنوان «شهر
بازرگانان» به «شهرستان رویین» نیز شهرت داشت و این به سبب دژ استواری بود که شهر
داخلی را تشکیل میداد(غفورف، I/310؛ نرشخی، 26). گرچه بیکند چندبار ویران شد، اما
به کوشش مردم آن سامان در سدههای 3 و 4ق/9و10م بازسازی شد و به روزگار سامانیان به
اوج شکوفایی رسید(BSE3, XIX/78). در این زمان بیکند هزار رباط داشت که بعضی آباد و
برخی ویران بودند(مقدسی، 282؛ حدود...، 106). در بیکند گنبدی وجود داشت که خانها و
اشراف بخارا زیر آن به خاک سپرده میشدند(همان، 107). نرشخی بیکند را کهنتر از
بخارا دانسته است. وی مینویسد هر پادشاهی که در این ولایت به شهریاری رسیده، در
آنجا مقام ساخته است(ص26). شهر بازاری آباد و مسجد جامعی با محراب گوهرکوبی شده
داشت(مقدسی، همانجا). در آن روزگار مساحت شهر بجز آبادیهای اطراف آن 20هکتار بود.
هنوز بقایای دیوارهای استوار و برجهای بلند شهر کهن در بخش غربی آن باقی است(BSE3,
XIX/78).
در سدۀ 5ق/11م بیکند راه زوال میپیمود، اما بر طبق تاریخ بخارا، در آغاز سدۀ
6ق/12م ارسلانخان محمدبنسلیمان، فرمانروای ایلک خانی بیکند را آباد کرد و «مردمان
در وی گرد آمدند و عمارتهای نیک کردند». خان نیز کاخی برای خود ساخت(نرشخی،
همانجا). درون شهر قلعهای وجود داشت که دارای پرستشگاهها متعدد، کاخهای اشرافی،
خانهها و کارگاههای بسیار، از جمله کارگاههای کوزهگری و سفالسازی بوده است. در
حاشیۀ شهر استحکامات و مراکز نظامی وجود داشت. در سدههای 8و9ق/14و15م نیز شهر
اندکی بازسازی و مرمت شد، ولی هرگز به وضع پیشین خود دست نیافت. این نکته از
کاوشهای باستانشناسان در سالهای 1914، 1939-1940، 1954 و 1956م معلوم، و مشخص
گردیده است(BSE3، همانجا).
از جمله بزرگان بیکند از کسانی چون ابواحمدمحمدبن یوسفبیکندی، ابوزکریا یحییبن
جعفربیکندی، محمدبنسلامبنفرج بیکندی، احمدبنعلی سلیمانی بیکندی، محمدبناحمد
بیکندی، احمدابنیونس بیکندی، ابوسعیداسماعیل بنحمدویۀ بیکندی میتوان نام
برد(نک: سمعانی، 1/434-435؛ یاقوت، 1/797).
مآخذ: ابناثیر، الکامل، ابنخردادبه، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش محمد
مخزوم، بیروت، 1408ق/1988م؛ ابنخلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده، بیروت،
1401ق/1981م؛ ابنرسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1891م؛
اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالیک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927م؛ بلاذری، احمد،
فتوحالبلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1865م؛ بهاره، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران،
تهران، 1362ش؛ بیرونی، ابوریحان، الجماهر فی الجواهر، به کوشش یوسف هادی، تهران،
1374ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرراخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زتنبرگ، پاریس،
1900م؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362ش؛ خلیفةبنخیاط، تاریخ، به
کوشش سهیل زکار، دمشق، 1387ق/1967م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش
عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960م؛ رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، به کوشش محمد
روشن و مصطفیٰ موسوی، تهران، 1373ش؛ رضا، عنایتالله، ایران و ترکان در روزگار
ساسانیان، تهران، 1365ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی،
بیروت، 1408ق/1988م؛ طبری، تاریخ؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش عبدالحسین نوشین و
دیگران، مسکو 1967-1971م؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مدرس رضوی، محمدتقی، حواشی و تعلیقات بر
تاریخ بخارا(نک: هم ، نرشخی)؛ مقدسی، محمد، احسنالتقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن،
1906م؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمدبنمحمدقباوی، تلخیص محمدبنزفر، به
کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1351ش؛ وامبری، آ.، تاریخ بخارا، ترجمۀ محمد
روحانی، تهران، 1380ش؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، البلدان، به کوشش دخویه، لیدن،
1891م؛ نیز:
Barhold, W. W., Sochineniya, Moscow, 1963; BSE3; Frye, R. N., Bukhara, the
Medieval Achievment, New York, 1965; Gafurov, B. G., Tadzhiki, vol. I, Moscow,
1972, vol. II, Dushanbe, 1989; Gumilev, L. N., Drevnie Tyurki, Moscow, 1967;
Markwart, J., Ērānšahr, Berlin, 1901; id., Wehrot und Arang, Leiden, 1938;
Zeimal, E. V., »The Political History of Transoxiana«, The Cambridge History of
Iran, vol. III(1), ed, E. Yarshater, Cambridge, 1983.
عنایتالله رضا