بِیْروت، پایتخت، مهمترین بندر و نام
کوچکترین استان لبنان، شهر بیروت با 67کم 2 وسعت(انکارتا1) در °33 و ´53 عرض
شمالی و °35 و ´30 طول شرقی قرار دارد(«اطلس...2»، فهرست، 17). جمعیت آن در 2003م
حدود 000‘500‘1 تن برآورد شده است(«دائرةالمعارف...3»؛ انکارتا) که حدود 45٪ از
جمعیت لبنان و حدود 70٪ از جمعیت شهرنشین آن کشور را دربرمیگیرد(نادری، 5).
بیروت در شبه جزیرهای مثلثی شکل واقع است که از جانب شمال و غرب به دریای مدیترانه
محدود میگردد و بخشی از شهر به طول 9کم در دریا کشیده شده است(بریتانیکا، II/815؛
شبارو، 13). این شهر آب و هوای مدیترانهای، تابستانهای گرم و مرطوب و زمستانهای
ملایم دارد(انکارتا). واقع شدن این شهر بر سر راههای عمدۀ تجارتی و ارتباطی آسیا به
اروپا و افریقای شمالی براهمیت آن افزوده است. تا پیش از آغاز جنگهای داخلی لبنان
در 1354ش/1975م بیروت به عنوان یکی از شهرهای بزرگ خدماتی دنیا و مرکز بانکداری و
فرهنگی خاورمیانه به شمار میرفت(نادری، همانجا؛ انکارتا). با پایان یافتن جنگهای
داخلی در 1370ش/1991م کوشش شد تا بیروت موقعیت خود را به عنوان مرکز تجارتی و
بانکداری خاورمیانه بازیابد(همانجا).
دربارۀ نامگذاری بیروت آراء گوناگونی آمده است: گروهی این نام را برگرفته از واژۀ
آرامی«بیروتا» به معنای سرو یا صنوبر، و گروهی دیگر از واژۀ عبرانی «بئروت» جمع بئر
به معنای چاه دانستهاند. این دو نظریه با توجه به آنکه در اطراف بیروت از دیرباز
جنگل سرو و صنوبر و چاههای آب بسیاری وجود داشته است، مقبولتر به نظر
میرسد(لورته، 33؛ ولی، 13-14؛ جیدجیان، 248). نام بیروت نخستین بار در
سنگنبشتههای تلالعمارنه متعلق به سدۀ 14قم به صورت بیروتا (بروتا) آمده است.
همچنین نام این شهر در نوشتههای هیروگلیفی مصری به چشم میخورد(لبنان...، 1/265؛
جیدجیان، همانجا؛ ولی، 13). این نام در کتاب حزقیال نبی(47: 16) به صورت بیروته
آمده، و استرابن(VI/379) آن را بریتوس آورده است.
بیروت یکی از کهنترین شهرهای کرانۀ شرقی مدیترانه بهشمار میرود که دیرینگی آن به
اواسط هزارۀ دوم قم میرسد(شبارو، 11؛ جیدجیان، همانجا؛ انکارتا). بنابر
اسطورهها، بروئه4 همسر اوگوگس5 این شهر را بنا نهاد و آن را بریتوس(برگرفته از نام
خود) نامید(شبارو، 14؛ ولی، 14). کنعانیان(2000-1200قم) و سپس
فینیفیها(1200-332قم) نخستین ساکنان بیروت بودند(شبارو، 15، 21). بنابر نوشتههای
به دست آمده در تلالعمارنه مصریان از 2000قم بیروت را میشناختند و در صدد تصرف
آن بودند. در دورۀ سلسلههای 18-20 فراعنه(1580-1085قم) این شهر در تصرف مصریان
بود(جیدجیان، همانجا؛ دائرةالمعارف...، 5/513؛ نک: لبنان، 1/263-266).
بیروت در میان سالهای 1200-900قم که به عصر طلایی فینیقیه شهرت دارد، از لحاظ
تجارتی توسعه یافت و همچون دیگر شهرهای فینیقیه از استقلال نسبی برخوردار
بود(شبارو، 21-22؛ دائرةالمعارف، همانجا). از حدود سال 900قم تا سقوط دولت آشور در
612قم بیروت تحت استیلای آشوریان قرار داشت و سپس به تصرف بابلیان درآمد و با
چیرگی کوروش بر بابل در 538قم بیروت نیز بر قلمرو هخامنشیان افزوده شد و تا دو سده
پس از آن دولت بود. در 333قم پس از شکست سپاهیان هخامنشی از سپاهیان اسکندر مقدونی
در ایسوس، بیروت به تصرف اسکندر مقدونی درآمد. پس از مرگ اسکندر در 323قم بیروت در
شمار متصرفات سلوکوس، سردودمان سلوکیان درآمد(شبارو، 22-23؛ نک: لبنان،
1/270-276).
در روزگار حکومت یونانیان بر نواحی مدیترانه، بیروت میان بطلمیوسیان مصر و دولت
سلوکیان مورد منازعه بود. در 198قم آنتیوخوس سوم، فرمانروای سلوکیان بیروت را که
در آن تاریخ تحت تصرف بطلمیوس پنجم از بطالسۀ مصر بود، به تصرف خود درآورد(همان،
1/274). در حدود سال 140قم بیروت توسط تریفون، فرمانروای سوری ویران، و با خاک
یکسان شد(دبس، 3/164؛ ولی، 14، 22، 116؛ نک: استرابن، VII/263, 265). یک سده پس از
آن تاریخ، بیروت از نو ساخته شد و لاذقیۀ فینیقیه یا لاذقیۀ کنعان لقب گرفت(لبنان،
1/275؛ شبارو، 23-24؛ دبس، 3/164-165).
در 64قم پومپه، سردار نامی روم بیروت را تصرف کرد و این شهر به مدت 7 سده در
استیلای امپراتوری روم قرار داشت(یزیک، 3/210؛ شبارو، 25). آوگوستوس(حک 30قم-14م)
امپراتور روم توجه خاصی به بیروت داشت و آن را به دامادش آگریپا واگذارد. در دورۀ
حکومت وی و نوادگانش مجموعهای از بناهای باشکوه مانند تئاتر، حمام، ورزشگاه و
ساختمانهای بزرگ ساخته شد و بیروت شهری پررونق گردید(شدیاق، 1/10-11؛ لبنان، 1/277؛
شبارو، همانجا؛ دبس، 3/226). آوگوستوس بیروت را به مقام یک کلنی رومی ارتقا داد و
به افتخار دخترش ژولیا، آن را «ژولیا آوگوستافلیکس بریتوس»(بیروت ژولیای خوشبخت)
نامید(همانجا؛ جیدجیان، 250؛ حتی، 1/342؛ لامنس، «الحیاة...»، 486، تسریع...، 26).
بیروت در سدۀ 1م به یک مرکز مهم بازرگانی و پایگاه اصلی ناوگان دریایی روم در شرق
مدیترانه بدل شد(جیدجیان، 252). مدرسۀ حقوق بیروت در سدۀ 3م شهرتی خاص داشت و با
مدارس آتن، اسکندریه و قیصریه رقابت میکرد(همو، 250, 256؛ لامنس، همان، 28؛ حتی،
1/278-280). در 551م زمینلرزۀ بزرگی بیروت را ویران ساخت. کسانی که در اواخر سدۀ
6م از بیروت دیدن کردهاند، آن را شهری ویران یافتهاند(زیاده، 165-166).
مقارن فتوحات اسلامی بیروت شهری تقریباً خالی از سکنه بود که اهمیت چندانی
نداشت(شبارو، 38). در 13ق و به روایتی در 14ق مسلمانان به فرماندهی
یزیدبنابیسفیان و برادرش معاویه بیروت را فتح کردند(بلاذی، 1/150؛ ابناثیر،
2/431؛ یعقوبی، تاریخ، 2/140). بیروت پس از فتح به دست والی و کارگزار شام اداره
میشد(تدمری، لبنانمنالفتح…، 197). در 22ق/643م نیروهای بیزانسی بیروت را از
اعراب پس گرفتند، اما در 24ق معاویةبنابیسفیان دوباره این شهر را به تصرف
مسلمانان درآورد(قدامه، 295). وی برای دفاع از کرانههای مدیترانه و از جمله بیروت
در برابر تهاجمات رومیان، گروهی از مردم ایرانیتبار را در سواحل مدیترانه و بیروت
اسکان داد(تدمری، همان، 94؛ نک: یعقوبی، «البلدان»، 327). معاویه توجه خاصی نسبت
به بیروت داشت و این شهر را به عنوان بندرگاهی برای دمشق و پایگاه مرکزی ساحل شام
تقویت کرد(تدمری، همان، 197). جنادةبنابیامیه(د 80ق/699م)«امیرالبحر» نیروهای
دستگاه خلافت بنیامیه به روزگار معاویه مدتی در بیروت اقامت داشت. وی در 52ق با
ناوگانش برای تصرف جزایر کرت، قبرس و رودس از بیرون خارج شد(شبارو، 45).
با سقوط بنیامیه و روی کار آمدن عباسیان و انتقال پایتخت از دمشق به بغداد، بیروت
تا حدی اهمیت و جایگاه پیشین خود را از دست داد(همو، 49)؛ اما چون امنیت سواحل شام
برای دستگاه خلافت عباسی حائز اهمیت بود، منصور دومین خلیفۀ عباسی(حک
136-158ق/753-775م) از بیروت دیدن کرد و گروهی از تنوخیها را در این منطقه اسکان
داد تا با حملات دریایی رومیان و نیز تهاجمات مردم جبل مقابله کنند. با آمدن
تنوخیها بیروت روبه آبادانی نهاد(شدیاق، 2/347؛ تدمری، لبنان من قیام…، 36-37).
در همین اوان، اوزاعی(ه م)، فقیه و محدث بزرگ شام در بیروت مسکن گزید و در برابر
تعدیات صالح بنعلی، والی عباسی بیروت نسبت به مسیحیان و اهل ذمه ایستادگی
کرد(بلاذری، 1/192؛ نیز نک: تدمری، همان، 31، 218). در 185ق/801م بیزانسیها به
سواحل بیروت حمله کردند و عمربنارسلان تنوخی از شاهزادگان بنیارسلان را به همراه
3تن دیگر به اسارت بردند(شدیاق، 2/349). در 257ق/871م امیرالدوله
نعمانبنعامرارسلانی، شاعر، فقیه و ادیب از سوی والی دمشق به حکومت بیروت و صیدا و
اطراف آن منصوب شد و شهر بیروت را که مرکز امارت تنوخیها شده بود، دوباره به
پایگاهی دریایی بدل ساخت(شبارو، 53-54؛ شدیاق، 2/352). شجاعت و لیاقت امیرنعمان سبب
شد تا وی از جانب احمدبنطولون(حک 254-270ق/868-884م) نیز به امارت بیروت و صیدا
منصوب شود. او تا هنگام مرگش در 324ق/936م همچنان بر بیروت حکومت داشت؛ آنگاه پسرش
به حکومت بیروت رسید(شهابی، تاریخ…، 1/270؛ شبارو، 54).
در دورۀ استیلای اخشیدیان بر مصر و شام(333-360ق/945-971م) بیروت در شمار نواحی شام
بود و زیر نظر کارگزاران اخشیدی اداره میشد(تدمری، همان، 135). پس از تصرف شام از
سوی فاطمیان در 360ق/971م جعفربنفلاح کتامی، از سرداران سپاه فاطمی به بیروت آمد و
امیر سیفالدوله منذر تنوخی را پس از اعلام بیعت با فاطمیان به عنوان حاکم اقلیم
غرب ـ که بیرون از جمله شهرهای آن بود ـ منصوب کرد(شدیاق، 2/354؛ تدمری، همان،
140). در 364ق/975م فرمانروای بیزانس برای مدت کوتاهی بر بیروت چیره شد و نصر یا
نصیر خادم، حاکم بیروت را اسیر کرد و به بیزانس فرستاد(ابنعبری، 68؛ ابندواداری،
6/170-171؛ مقریزی، 1/222؛ نیز نک: ولی، 122).
در 467ق/1075م بیروت همانند دیگر شهرهای شام به تصرف سلجوقیان درآمد، اما در
490ق/1097م فاطمیان توانستند دوباره بر آنجا چیره شوند(شبارو، 57). در 491ق
جنگجویان صلیبی در راه تصرف بیتالمقدس، به حومۀ بیروت رسیدند. کارگزار فاطمی
بیروت، در برابر عدم تعرض به مردم بیروت و محافظت از شهر با صلیبیان سازش کرد و
متعهد شد از هرگونه یاری به آنها دریغ نورزد(مکی، 110-111؛ ولی، 123). با این حال،
صلیبیان در 495ق/1102م با نادیده گرفتن پیمان صلح با گسیل سپاهیانی به بیروت سعی در
تصرف آنجا کردند، اما در مقابل مقاومت مسلمانان ناکام ماندند(ابن قلانسی، 140-141؛
شهابی، همان، 2/420؛ ولی، 124). در 504ق/1110م صلیبیان آهنگ تصرف بیروت کردند و پس
از نبردی خونین که 20 هزار تن از مردم بیروت در آن کشته شدند، شهر به تصرف صلیبیان
درآمد(شهابی، همان، 2/427-428؛ لامنس، «الحیاة»، 721؛ دوبهی، 101؛ صالحبنیحییٰ،
17-18؛ ابنشداد، محمد، 102). در 505ق نخستین اسقف کاتولیک در بیروت تعیین شد و
کلیسای یحییٰ تعمیددهنده ساخته شد(لبنان، 1/317؛ شبارو، 66). پس از این تاریخ،
بیروت به یک باروننشین تبدیل شد(همانجا). در مدت چیرگی صلیبیان بر بیروت همۀ
مسجدهای این شهر بجز مسجد حنتوس که مزار اوزاعی در آن بود، ویران گشت(همو، 52، 66).
در 578ق/1182م صلاحالدین ایوبی شهر بیروت را از زمین و دریا محاصره کرد، اما با
آمدن ناوگان صلیبیان که به کمک مدافعان مسیحی شهر آمده بودند، از محاصرۀ بیروت دست
کشید و به دمشق بازگشت(ابناثیر، 11/482؛ دبس، 6/97؛ شدیاق، 1/11، شهابی، همان،
2/499). در 583ق/1187م پس از پیروزی مسلمانان بر مسیحیان در نبرد حطین، صلاحالدین
ایوبی دومینبار به مدت 8 روز بیروت را محاصره کرد. صلیبیان در برابر گرفتن امان،
بیروت را تخلیه کردند و وی بدون جنگ وارد شهر شد(عمادالدین، 104؛ ابنعبری، 209؛
دمشقی، 280-281؛ ابنشداد، یوسف، 106)و پس از تسلط بر اوضاع، سیفالدین
علیبناحمدمسطوب هکاری، معروف به امیرکبیر، و آنگاه امیرعزالدیناسامةبنمنقذ را
به حکومت بیروت گماشت(صالحبنیحییٰ، 22-23؛ ولی، 23). اسامه در دوران امارت خود بر
بیروت بارها با صلیبیان جنگید و غنائم بسیاری به دست آورد و در کمکرسانی به
مسلمانان محاصره شده در عکا نقش مهمی ایفا کرد(عمادالدین، 417؛ شبارو، 74-75).
در شوال 588/اکتبر1192 صلاحالدین ایوبی پس از بستن پیمان موقت صلح با ریچارد
شیردل، پادشاه انگلستان از بیروت دیدن کرد و چند روزی در این شهر اقامت
گزید(ابناثیر، 12/87؛ صالحبنیحییٰ، 24؛ شهابی، همان، 2/510). مدتی پس از انقضای
موعد صلحنامه در 593ق/1197م صلیبیان به فرماندهی پادشاه قبرس به بیروت حمله کردند
و اسامةبنمنقذ، امیر بیروت بدون کوچکترین مقاومتی شهر را تسلیم صلیبیان کرد(ذهبی،
4/281؛ صالحبنیحییٰ، 25). مدت استیلای بار دوم صلیبیان بر بیروت حدود یک سده به
درازا کشید(593-690ق/1197-1291م)(مکی، 192؛ سالم، 132-133). در این مدت، خاندان
بحتر ـ که به امیران غرب مشهور بودند ـ در پیرامون بیروت بر روستاهای کوهستانی
فرمان میراندند(صالحبنیحییٰ، 45-48؛ شهابی، همان، 3/746).
در پی فتوحات سلطان خلیلبنقلاوون(حک 689-693ق/1290-1294م) در شام، صلیبیان به
وحشت افتادند و فرمانروای بیروت با تسلیم آنجا به سلطان ممالیک، از او امان خواست و
نیروهای ممالیک به فرماندهی امیر سنجر شجاعی در رجب690/ژوئیۀ1291 بدون کوچکترین
مقاومتی وارد بیروت شدند(ابنجزری، 1/54؛ ابوالفدا، 4/25؛ ابنسباط، 1/497؛ شدیاق،
2/11). با ورود امیرسنجر شجاعی به بیروت، سلطۀ صلیبیان برای همیشه پایان یافت و
بیروت به متصرفات ممالیک افزوده شد(شبارو، 93).
کارگزاران بیروت در طول چیرگی ممالیک بر این شهر از سوی نایبالسلطنۀ دمشق تعیین
میشد(قلقشندی، 12/6؛ ولی، 23؛ عاشور، 306-307). در روزگارممالیک وظیفۀ دفاع از
بیروت و سواحل آن برعهدۀ امیران تنوخی آلبحتر بود(شهابی، تاریخ، 3/768؛
صالحبنیحییٰ، 19-20، 43-48). در این دوره سواحل بیروت به ویژه از 698 تا
806ق/1299تا1403م دستخوش حملات دریایی ناوگان جنوایی بود(همو، 31؛ دبس، 6/366-367؛
دویهی، 304؛ کردعلی، 2/143-144).
بیروت که به گفتۀ ابنبطوطه(ص62)، شهر کوچکی با بازارهای نیکو بود، در نیمۀ دوم سدۀ
8 و نیمۀ نخست سدۀ 9ق اهمیت خود را دوباره به دست آورد. در این مدت ممالیک به اهمیت
نظامی و اقتصادی این شهر ساحلی پی بردند و آن را مهمترین بندرگاه شام و پایگاهی
استوار برای تهاجمات خود به جزایر مدیترانه، بهویژه قبرس ساختند(صالحبنیحییٰ،
220-225؛ طافور، 53؛ سالم، 163). با توسعه و رونق بازرگانی بیروت، آمدوشد بازرگان
اروپایی به این شهر افزایش یافت(کردعلی، 4/247).
با برافتادن ممالیک در 922ق/1516م، متصرفات آنان از جمله بیروت به قلمرو عثمانیان
افزوده شد(سالم، 185؛ کردعلی، 2/208-210). محمدبنقرقماز چرکسی نخستین والی
عثمانیان در بیروت بود که در ذیحجۀ 923/دسامبر1517 توسط سلطان سلیم به این مقام
گماشته شد(ابنایاس، 5/384؛ رافق، 113). در روزگار مراد سوم
(982-1003ق/1574-1595م)، بیروت به سنجاق صیدا، تابع پاشانشین ضمیمه گردید و حاکم آن
ملقب به میرمیران شد(عوض، 62؛ رافق، 125).
با منصوب شدن امیر فخرالدین معنی دوم، فرزند قرقماز به حکومت ولایت شوف در
999ق/1591م، امارت آلمعنی که 110 سال به طول انجامید، بنیاد نهاده شد. او در 1001ق
بیروت را به قلمرو خود افزود(شهابی، همان، 3/811؛ کردعلی، 2/237؛ شدیاق، 2/49). او
در 1042ق/1632م بیروت را پایتخت امارت خود قرار داد و با احداث کاخها، برجها و دیگر
بناها در استواری، زیبایی و آبادانی آن کوشش کرد. برخی از این بناها تاکنون
پابرجاست و از اینرو، میتوان به جرئت گفت که دوران امارت او عصر طلایی بیروت
بهشمار میرود(یزبک، 1/21؛ کردعلی، 2/251؛ دویهی، 500؛ ولی، 24). با کشته شدن
امیرفخرالدین دوم، به فرمان سلطان مراد چهارم عثمانی(حک 1032-1049ق)، در 1043ق،
اوضاع بیروت روبه وخامت گذاشت، چنانکه در اواخر سدۀ 11ق اعتبار گذشتۀ خود را از
دست داد(نابلسی، 36؛ دائرةالمعارف، 5/512).
در 1071ق/1661م سنجاق صیدا که بیروت هم وابستۀ آن بود، از ولایت دمشق جدا شد و به
ولایت جدیدی بدل گردید(کردعلی، 3/228؛ رافق، 194-195). در 1073ق/1663م نخستین کنسول
فرانسه به نام ابونوفل بنابینادرخازنکسروانی که لبنانی تبار بود، در بیروت تعیین
شد(شبارو، 129؛ نیز نک: دائرةالمعارف، 5/514). حکومت بیروت پس از کشته شدن
امیرفخرالدین، به برادرزادهاش امیرملحم رسید و پس از مرگ او در 1067ق/1657م دو
فرزندش احمد و قرقماز مشترکاً به حکومت رسیدند. در 1076ق/1665م با مرگ امیرقرقماز
حکومت بیروت به تنهایی از آن امیراحمد شد. او در 1105ق/1693م چند ماه از حکومت
برکنار شد، اما دوباره به یاری مردم توانست به حکومت بازگردد و تا 1109ق/1697م با
اقتدار بر بیروت حکومت کند. با درگذشت وی به سبب نداشتن جانشین، امارت آلمعنی پس
از 5 سده منقرض گردید فرمانروایی بیروت به شهابیان، یکی از خاندانهای وابسته به
آلمعنی رسید(شهابی، لبنان...، 1/3؛ ابوصالح، 33-34؛ کردعلی، 2/272).
امیربشیربنحسین شهابی به نیابت از امیرحیدرشهابی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود،
در 1109ق زمام امور بیروت را به مدت 9سال برعهده داشت و پس از مرگش امارت بیروت به
امیر حیدر شهابی رسید(شهابی، تاریخ، 4/1046، لبنان، 1/7؛ کردعلی، 2/273؛ قربان،
1/65؛ طربین، 37).
در 1187ق/1773م امیریوسف شهابی بیروت را به احمدپاشا جزار که به سبب خونخواری به
این لقب معروف شده بود، سپرد. اندکی بعد احمدپاشا که قصد حکومت مستقل در بیروت
داشت، از تسلیم شهر به امیریوسفشهابی امتناع ورزید(شبارو، 133؛ شهاب، 318).
امیریوسف با یاری جستن از ناوگان دریایی روسیه در مدیترانه، بیروت را در
1188ق/1774م بازپس گرفت(کردعلی، 2/292-293؛ دائرةالمعارف، همانجا؛ کرامه، 40).
در 1190ق/1776م احمدپاشا جزار به عنوان والی عثمانی عکا دوباره بر بیروت چیره شد و
داراییهای شهابیان را مصادره کرد و امیربشیردوم را از سوی خود بر بیروت
گماشت(شدیاق، 2/163-164؛ کردعلی، 2/301) و در 1205ق/1791م برج و باروی شهر بیروت را
تجدید بنا کرد(ابوصالح، 124؛ شدیاق، 2/215؛ حکیم، 12). امیربشیردوم، ملقب به
کبیر(حک 1205-1256ق)، مشهورترین حاکم خاندان شهابی بود که در مدت حکومتش حوادث
سیاسی مهمی روی داد(قربان، 1/57-58؛ طربین، 140). در 1241ق/1825م ناوگان دریایی
یونان بیروت را گلولهباران کرد(کردعلی، 3/37؛ دبس، 8/168).
در 1248ق/1832م سپاهیان محمدعلی پاشا، حاکم مصر به فرماندهی فرزندش ابراهیمپاشا
وارد بیروت شد و از این تاریخ به مدت یک دهه بیروت جزو قلمرو آنان بود(ابوصالح،
243-248؛ قربان، 1/60، 69؛ شبارو، 149-150). ابراهیمپاشا برای ادارۀ بیروت،
محمودنامیبیک را به حکومت منصوب کرد و شهر را به ولایت طرابلس ملحق ساخت(ولی، 25؛
شبارو، 151). در مدت چیرگی مصریان بر شام، بیروت از لحاظ اقتصادی و فرهنگی توسعۀ
بیشتری یافت(نک: کارن، 9-15، 269-270؛ گوئیس، 1/54؛ شبارو، 151-153). در
1250ق/1834م به سبب سنگینی مالیات و ستمگریهای ابراهیم پاشا، مردم بیروت دست به
شورش زدند. این قیام تنها با آمدن محمدعلیپاشا به بیروت بود که روبه خاموشی
گذاشت(ابوصالح، 248-252).
انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی که از قدرت گرفتن و پیشروی محمدعلیپاشا در شام
نگران شده بودند، با سلطان عثمانی برضد فرمانروای مصر متحد شدند؛ از اینرو؛
کشتیهای انگلیسی، اتریشی و عثمانی در رجب 1256ق/سپتامبر 1840 بیروت را به شدت گلوله
باران کردند. در این تهاجم برج و باروی شهر به کلی ویران شد و نیروهای محمدعلی پاشا
ناگزیر بیروت را ترک کردند و سپاهیان انگلیسی به نام سلطان عثمانی وارد این شهر
شدند(حلاق، 5؛ کردعلی، 3/66-67؛ یزبک، 1/21، 3/428-431).
میان سالهای 1256-1277ق/1840-1860م درگیریهای خونینی بین مارونیها و دروزیها در
بیروت درگرفت(حکیم، همانجا؛ صلیبی، 127-129)؛ بیروت در این دو دهه توسط دو حاکم
محلی یکی از مارونیها و دیگری از دروزیها زیرنظر پاشای عثمانی شام اداره
میشد(طربین، 70-73؛ شبارو، 160-161). بیروت در درگیریهای میان دروزیها و مارونیها
که بیشتر شهرهای شام را فراگرفته بود، مصون ماند و در پناه دادن به مسیحیان آوارۀ
مارونی نقش مهمی ایفا کرد(همو، 161-162). اوضاع آشفتۀ شهرهای شام باعث شد که
کشتیهای فرانسوی و عثمانی وارد بندر بیروت شوند و درگیریهای موجود را فیصله
دهند(طربین، 151؛ صلیبی، 143، 145).
از 1277ق/1860م به بعد برای پایان دادن به درگیریهای میان مارونیها و دروزیها و
ایجاد یک دولت خودمختار در جبل لبنان، بیروت شاهد رفتوآمدهای بینالمللی بود(همو،
143؛ ابوشقرا، 137؛ طربین، 152؛ ولی، 25-26). برپایۀ تقسیمات کشوری عثمانی در
1278ق/1861م، بیروت به شهرهای ولایت سوریه ملحق گردید (حکیم، 26؛ ولی، 26)، اما با
توجه به اهمیتی که شهر بیروت داشت، به درخواست مردم آنجا و دیگر جهات سیاسی، دولت
عثمانی در 1306ق/1888م بیروت را از ولایت سوریه جدا ساخت و تا پایان جنگ جهانی اول،
به مدت 30 سال مرکز ولایتی جدید به نام ولایت بیروت قرار داد(عوض، 72؛ شبارو، 203).
ولایت بیروت با 050‘3 کم 2 مساحت، مشتمل بر 5 شهرستان بود. در این دوره شهر بیروت
به دو بخش مسلماننشین(غربی) و مسیحینشین(شرقی) تقسیم شد(ولی، 95؛ تمیمی، 1/7-8).
پس از پایان جنگ جهانی اول و سقوط دولت عثمانی، اسماعیل حقیبیگ، واپسین والی ترک
ولایت بیروت در ذیحجۀ 1336/سپتامبر1918 زمام امور ولایت بیروت را به عمربیک داعوق،
شهردار بیروت سپرد و به ترکیه بازگشت(حکیم، 294؛ حداد، 45). به دستور رئیس دولت
عربی موقت در دمشق، اولین دولت محلی عربی در بیروت به ریاست عمرداعوق در محرم
1337/اکتبر1918 تشکیل گردید(شبارو، 252؛ زین، 78، 299؛ قربان، 2/175). این دولت
محلی بیش از 11 روز دوام نیافت(شبارو، 254)؛ زیرا بیروت بنابر پیمان سایکس ـ پیکو
به عنوان پایتخت منطقۀ غربی(ساحلی) زیرنظر و قیمومت فرانسه قرار گرفت(قربان،
1/143-152، 2/371؛ حکیم، 294-295).
در رجب 1337/آوریل1919 ژرژپیکو نخستین کمیسرعالی فرانسه، در میان خشم مردم وارد
بیروت شد و چند ماه بعد از سوء قصدی جان سالم به در برد(ولی، 29). در نوامبر همان
سال ژنرال گورو، دومین کمیسرعالی فرانسه به جای ژرژپیکو که توانایی ادارۀ امور را
نداشت، وارد بیروت شد(شبارو، 259؛ حداد، 62؛ ولی، 29-30). او در
16ذیحجۀ1338ق/31اوت1920م طی بیانیهای ولایت بیروت و ادارههای تابع آن را
منحل(همو، 31)، و در سپتامبر همان سال تشکیل کشور لبنان کبیر، به مرکزیت بیروت را
اعلام کرد(نادری، 89؛ شبارو، همانجا؛ سودا، 1/281). در اردیبهشت 1305/مۀ 1926 قانون
اساسی لبنان به تصویب رسید و برپایۀ آن «دولت بزرگ لبنان» به «جمهوری لبنان» تغییر
نام داد و بیروت به عنوان پایتخت کشور اعلام گردید(قربان، 1/192-196، 2/372؛ نادری،
90؛ ولی، 33).
در 1337ش/1958م سیاستهای کامیل شمعون، رئیس جمهور وقت لبنان که سیاست دوری از
کشورهای عربی و گرایش به غرب و چیرگی مارونیها بر سراسر لبنان را دنبال میکرد،
باعث درگیریهایی میان مسلمانان و مسیحیان لبنان شد و جنگ داخلی در لبنان آغاز گشت.
به درخواست کامیل شمعون نیروهای آمریکایی وارد بیروت شدند و جنگ پایان یافت(نادری،
83؛ رابینویچ، 31). در 13 آوریل 1975 به بهانۀ حملۀ شبه نظامیان فالانژ به اتوبوسی
حامل فلسطینیها در ناحیۀ عین الرمانۀ بیروت، جنگهای داخلی 15 سالۀ لبنان آغاز شد.
در طول این جنگها بیروت دچار بحرانهای متعدد و فجایع اندوهبار بسیاری شد(نادری، 84؛
رابینویچ، 17، 49-67، 124). در ژوئیۀ 1980 فالانژها بر شبهنظامیان حزب لیبرال ملی
غلبه کردند و بر منطقۀ شرق بیروت دست یافتند(نادری، 85؛ رابینویچ، 126).
در 1361ش/1982م اسرائیل با حمایت آمریکا به لبنان حمله کرد و بیروت را در محاصره
گرفت و این شهر را به شدت گلوله باران کرد(همو، 38-39، 135-156؛ نادری، 58، 136).
پس از انفجار پایگاه نیروهای آمریکایی و فرانسوی در بیروت و خروج نیروهای سازمان
آزادیبخش فلسطین و رهبران آن از شهر و به سبب مقاومت سرسختانۀ مردم بیروت، نیروهای
اسرائیلی ناگزیر به عقبنشینی شدند و محاصرۀ 10 هفتهای بیروت پایان یافت(همو، 86؛
رابینویچ، 154-174). سرانجام، جنگهای داخلی لبنان با توافق میان طرفهای درگیر در
1369ش/1990م در شهر طائف عربستان که به قرارداد طائف معروف است، پایان یافت(نادری،
87).
مآخذ: ابناثیر، الکامل؛ ابنایاس، محمد، بدائعالزهور، به کوشش محمدمصطفیٰ، قاهره،
1404ق/1984م؛ ابنبطوطه، رحلة، بیروت، 1384ق/1964م؛ ابن جزری، محمد، حوادث الزمان و
ابنائه، بیروت، 1419ق/1998م؛ ابندواداری، ابوبکر، کنزالدرر، به کوشش صلاحالدین
منجد، قاهره، 1380ق/1961م؛ ابنسباط غربی، حمزه، تاریخ، به کوشش عمرعبدالسلام
تدمری، طرابلس، 1413ق/1993م؛ ابن شداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به کوشش سامی دهان،
دمشق، 1382ق/1993م؛ ابنشداد، یوسف، النوادرالسلطانیة، به کوشش محمد درویش، دمشق،
1979م؛ ابنعبری، غریغوریوس، تاریخالزمان، ترجمۀ اسحاق ارمله، بیروت، 1986م؛
ابنقلانسی، حمزه، ذیل تاریخ دمشق، بیروت، 1908م؛ ابوشقرا، یوسف خطار، الحرکات فی
لبنان الیٰ عهد المتصرفیة، به کوشش عارف ابوشقرا، بیروت، 1371ق/1952م؛ ابوصالح،
عباس، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، بیروت، 1984م؛ ابوالفدا،
المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه؛ انطاکی، یحییٰ، تاریخ، به کوشش عمر
عبدالسلام تدمری، طرابلس، 1990م؛ بلاذری، احمد، فتوحالبلدان، به کوشش صلاحالدین
منجد، قاهره، 1956م؛ تدمری، عمرعبدالسلام، لبنان من الفتح الاسلامی حتیٰ سقوط
الدولة الامویة، طرابلس، 1410ق/1990م؛ همو، لبنان من قیام الدولة العباسیة، طرابلس،
1412ق/1992م؛ تمیمی، رفیق و محمد بهجت، ولایة بیروت، بیروت، 1335ق؛ حتی، فلیپ،
تاریخ سوریه و لبنان و فلسطین، ترجمۀ جورج حداد و عبدالکریم رافق، به کوشش جبرائیل
جبور، بیروت، 1982م؛ حداد، حکمت البیر، لبنان الکبیر، بیروت، 1987م؛ حکیم، یوسف،
بیروت و لبنان فی عهد آل عثمان، بیروت، 1980م؛ حلاق، حسان، بیروت المحروسة فی العهد
العثمانی، بیروت، 1987م؛ دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیة، به کوشش حسن امین، بیروت،
1406ق/1986م؛ دبس، یوسف، تاریخ سوریة الدنیوی والدینی، به کوشش مارون رعد و نظیر
عبود، بیروت، درنظیرعبود؛ دمشقی، محمد، نخبةالدهر، بیروت، 1408ق/1988م؛ دویهی،
اسطفان، تاریخ الازمنة، به کوشش بطرس فهد، بیروت، دارلحد خاطر؛ ذهبی، محمد، العبر،
به کوشش صلاحالدین منجد، کویت، 1984م؛ رابینویچ، ا.، جنگ برای لبنان(1970-1985)،
ترجمۀ جواد صفایی و غلامعلی رجبی یزدی، تهران، 1368ش؛ رافق، عبدالکریم، بلاد الشام
و مصر، دمشق، 1968م؛ زیاده، نقولا، مدن عربیة، بیروت، دارالطلیعه؛ زین، زین
نورالدین، الصراع الدولی فی الشرق الاوسط، بیروت، 1971م؛ سالم، عبدالعزیز، تاریخ
مدینة صیدا فی العصر الاسلامی، اسکندریه، 1986م؛ سودا، یوسف، فی سبیل الاستقلال،
بیروت دارریحانی؛ شبارو، عصام محمد، تاریخ بیروت، بیروت، 1987م؛ شدیاق، طنوس، اخبار
الاعیان فی جبل لبنان، به کوشش مارون رعد و الیاس حنا، بیروت، 1997م؛ شهاب،
حیدراحمد، تاریخ احمد باشا الجزار، به کوشش انطونیوس شبلی و اغناطیوس عبده خلیفه،
بیروت، 1955م؛ شهابی، بشیر، تاریخ الامیر حیدراحمدالشهابی، به کوشش مارون رعد و
نطیر عبود، بیروت، دارنظیرعبود؛ همو، لبنان فی عهد الامراء الشهابیین، به کوشش
اسدرستم و فؤاد افرام بستانی، بیروت، 1965م؛ صالحبن یحییٰ، تاریخ بیروت، به کوشش
لویس شیخو، بیروت، 1927م؛ صلیبی، کمال سلیمان، تاریخ لبنان الحدیث، بیروت، 1967م؛
طافور، رحلة، ترجمۀ حسن حبشی، پورت سعید، 1423ق/2002م؛ طربین، احمد، ازمةالحکم فی
لبنان، بیروت، 1411ق/1990م؛ عاشور، سعید عبدالفتاح، مصر و الشام فی عصر الایوبیین و
الممالیک، بیروت، 1972م؛ عمادالدین کاتب، محمد، الفتح القسی فی الفتح القدسی، به
کوشش محمدمحمود صبح، قاهره، الدارالقومیة للطباعة و النشر؛ عوض، عبدالعزیز محمد،
الادارة العثمانیة فی ولایة سوریة، به کوشش احمد عزت عبدالکریم، قاهره، 1969م؛ عهد
عتیق؛ قدامة بن جعفر، الخراج، به کوشش محمد حسین زبیدی، بغداد، قلقشندی، احمد،
صبحالاعشیٰ، قاهره، 1383ق/1963م؛ کارن، جان، رحلة فی لبنان، ترجمۀ رئیف خوری،
بیروت، 1948م؛ کرامه، رافائیل، حوادث لبنان و سوریة من سنة 1745 الیٰ سنة 1880، به
کوشش باسیوس قطان، بیروت، 1983م؛ کردعلی، محمد، خطط الشام، دمشق، 1403ق/1983م؛
گوئیس، هانری، بیروت و لبنان منذ قرن و نصف القرن، ترجمۀ مارن عبود، بیروت، 1949م؛
لامنس، هنری، تسریحالابصار، حازمیه، 1402ق؛ همو، «الحیاة فی بیروت علیٰ عهد
الصلیبیین»، المشرق، بیروت، 1933م، س31؛ لبنان، مباحث علمیة و اجتماعیة، به کوشش
فؤاد افرام بستانی، بیروت، 1969م؛ لورته، لویس، مشاهدات فی لبنان، ترجمۀ کرم
بستانی، بیروت، 1951م؛ مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء، به کوشش جمالالدین شیال،
قاهره، 1387ق/1967م؛ مکی، محمدعلی، لبنان من الفتح العربی الیٰ الفتح العثمانی،
بیروت، 1977م؛ نابلسی، عبدالغنی و رمضان عطیفی، رحلتان الیٰ لبنان، به کوشش
صلاحالدین منجد و اسطفان ویلد، بیروت، 1979م؛ نادری سمیرمی، احمد، لبنان، دفتر
مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، تهران، 1376ش، ولی، محمدطه، بیروت فی
التاریخ و الحضارة و العمران، بیروت، 1993م؛ یزبک، یوسف ابراهیم، اوراق لبنانیة،
حازمیه، 1403ق/1983م؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسۀ ابن رسته، به
کوشش دخویه، لیدن، 1891م، همو، تاریخ، بیروت، 1415ق/1995م؛ نیز:
Britannica, macropaedia, 1978; Britannica Atlas, Chicago, 1996; Encarta Refernce
Library, 2003; Encyclopaedia of the Orient, Lexicorient.com/e.o/eirut.htm;
Jidejian, N., The Story of Lebanon in Pictures, Beirut, 1992; Strabo, The
Geography, tr, H. L. Jones, London, 1949.
ستارعودی